جهان بینی حافظ

از مهمترین وجوه تفکر حافظ را می توان به موارد زیر اشاره کرد:

نظام هستی در اندیشه حافظ همچون دیگر متفکران عارف، نظام احسن است، در این نظام گل و خار در کنار هم معنای وجودی می یابند

 حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج   فکر معقول بفرما، گل بی خار کجاست؟

من اگر خارم اگر گل، چمن آرایی هست           که از آن دست که او می کشدم می رویم

2. عشق جان و حقیقت هستی است و در دریای پرموج و خونفشان عشق جز جان سپردن چاره ای نیست.
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد        عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
عقل می خواست کز آن شعله چراغ افروزد    دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

3. تسلیم و رضا و توکل ابعاد دیگری از اندیشه و جهان بینی حافظ را تشکیل می دهد.

آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیـــــــدیم       اگر از خمر بهشت است و اگر باده مست
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست      راهرو گر صد هنر داد تــــــــوکل بایدش

4. فرزند زمان خود بودن، نوشیدن جان حیات در لحظه، درک و دریافت حالات و آنات حقیقی زندگی

به مأمنی رو و فرصت شمر طریقه عمر                که در کمینگه عمرند قاطعان طریق

فرصت شما و صحبت کز این دو راهه منزل          چون بگذریم دیگر نتوان بهم رسیدن

 

انتظار و طلب موعود،

انتظار رسیدن به فضایی آرمانی از مفاهیم عمیقی است که در سراسر دیوان حافظ به صورت آشکار و پنهان وجود دارد، حافظ گاه به زبان رمز و سمبول و گاه به استعاره و کنایه در طلب موعود آرمانی است. اصلاح و اعتراض، شعر حافظ را سرشار از خواسته ها و نیازهای متعالی بشر کرده است:

ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایی

دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی

*****************
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
**********************
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند

ای قـوم به حـج رفتـه کجائـیدکجائـیــد                معــشـوق هـمــینجاسـت بیائیــدبیائیــد

معشـوق تو همسـایه ودیـواربه دیـوار                دربادیـه سـرگشــته شمـادرچه هوائیـد

گرصورت بی صورت معشوق ببینید                  هم خواجه وهم خانه وهم کعبه شمائید

ده بـــــارازآن راه بـدان خـانه برفتیــد                 یک بـــارازاین خـانه براین بـام بیائید

آن خـانه لطیـفست نشــانهــاش بگفتـید               ازخواجـه آن خـانه نشـــانی بنمــائیــد

یک دستـه گــل کـواگرآن بـاغ بدیدیت                 یک گوهــرجان کو اگرازبحـرخدائیـد

بااین همـه آن رنج شمـا گنج شمـا بــاد               افسوس که برگنـج شمـا پرده شمـائیـد

 

 

 

1***2***3***4***5*** 6***7***8***9***10*** 11***12***13***14***15*** 16***17***18***19***20*** 21***22***23***24***25*** 26***27***28***29***30 31***32



بالا

بعدی * آريايی * بازگشت