از سایت ایران امروز
بنيادگرايی سودجو و ارزشهای جهان ما
حقوق انسانها و دموکراسی هرگز از لوله تفنگ بيرون نيامده است
هوشنگ
دودانی
houshnag@dowdani.net
دوشنبه
۴ فروردين ۱۳۸۲
جهان آشکارا در شرايط بغرنجی جای گرفته است. گروههای کوچک متعصب یک روز با دستاويز
قرار دادن ايمان مردم به جنايتهايی آنسوی باور انسانی دست میيازند. روز ديگر
آرمانهای مردمان تشنه آزادی را بازيچه سودجويیهای خود کرده و بر طبل جنگ میکوبند.
بیشک بنيادگرايی طالبان و القاعده را که جنايتکارانه و ضد بشری است نمیتوان با
بنيادگرايی بوش که بوسيله سودجويان خونسرد هدايت میشود يکی دانست. با آنکه
بنيادگرايی جنايتکار و ضد انسانی طالبان و القاعده ميدان تاخت و تاز را به
بنيادگرايی سودجويانه بوش باز کرده است، اما به درستی میتوان گفت از جنگ تمدنها
و مذهبها اثری نيست. تمام نمايندگان پر اقتدار مردمان مسيحی، هوشيارانه از بوش و
جنگ افروزیهای او فاصله گرفتهاند. به جز مشتی خودکامه به قدرت چسبيده در کشور
ما، کسی در بند مسلمانی صدام نيست.
صدام که نمازخوانیهايش را برای رقابت با سياستمداران خطبهخوان ما به نمايش میگذاشت،
جنايتکار خون آشامی است که سالهای سال مردم کشور خويش را به صلابه کشيده است. به
خاک همسايگانش تجاوز کرده است. مسوول خونهای بسياری است که بر زمين ريخته است.
مسوول ويرانیهای بسياری است که در طول سالها پديد آورده است. مسوول درد و رنج
بسياری است که به مردمان کشور خود و همسايگانش تحميل کرده است. جنايتهای او
آنگونه آشکار و بیشمار است که ما را و همه آنهايی را که دل در گرو حقوق و آزادیهای
انسانها ست، کوچکترين ترديدی در برکناری هر چه زودتر او نخواهد بود. اما نبايد
فراموش کرد که اينها همه، هم امروز روی نداده است. سالها از اين نابکاریها گذشته
است. آنهايی که امروز به شکار او میروند، خود اگر هم نه روی کار آمدنش، اما بر سر
قدرت ماندنش را ياری دادهاند. افزارهايش را فراهم کردهاند، و چه بسيار که مشوق
او در نابکاریهايش بودهاند. و پرسش بزرگ امروز اين است که رابطه ما با جنگی که
بوش به راه انداخته است، چگونه است.
حدس و گمان در باره اينکه صدام از چنان ابزارهای کشتار جمعی برخوردار بوده است که
صلح و امنيت جهان را تهديد میکرده است، برای آغاز جنگ کافی نيست. تلاشهای
نمايندگان سازمان ملل برای خلع سلاح صدام نشان داد که نه تنها چنين سلاحهايی در
کار نبوده است. بلکه آنچه هم داشت به شيوهای صلح آميز نابود شدنی بود. در چند
روزه نخست جنگ هم کاربرد چنين جنگ افزارهايی از سوی ارتش گوش به فرمان صدام، گزارش
نشده است. حدس و گمان برای فرمان آتش دادن به بزرگترين زرادخانههای تاريخ بشر
کافی نيست. پيشدستی در جنگ تنها با گمان وجود خطر، برای انسان متمدن امروز
پذيرفتنی نيست. تمام قانونهايی که تا به امروز همزيستی صلح آميز ملل زمين را
سامان میداده است، ما را از تن دادن به چنين گردنکشی زورمندانهای باز میدارد.
برای نابودی سلاحهای کشتار جمعی که به دست خودکامهای افتاده باشد، نبايد نظامهای
ارزشی و حقوقی جهان را که به بهای سنگينی به دست آمده است به بازی گرفت و از
اعتبار انداخت. ماهها گفتگو برای خلع سلاح در سازمان ملل و شورای امنيت آن، گويی
فريبی بيش نبوده است. اينجا آشکارا سرنگونی حکومتی و جايگزينی آن به زور جنگ در
پيش گرفته شده است، آنهم زمانی که نمايندگان سازمان ملل به خلع سلاح به شيوهای
صلح آميز اميدوارتر شده بودند. از دگرگونی جغرافيای سياسی منطقه سخن رانده میشود،
به زور اسلحه و با کنار گذاشتن اراده مردمان آن. ناجی خودخواندهای ظهور کرده است
و به جای مردمان زمين، نيروهای آسمانی را نمايندگی میکند به زور سرنيزه.
ماههاست از سلاحهای کشتار جمعی صدام سخن میگويند. و خود با بزرگترين زرادخانه
تاريخ بشر بر سر مردمان اسير ديکتاتور خون آشام بمب و گلوله میريزند. از تناسب
قوا خبری نيست. به جای صدام مردم عراق و هستی آنها به آتش کشيده میشود. آن هم نه
در روزهايی که هزاران نفر در حلبچه با سلاح شيميايی کشته میشدند، و صدام هم نيرو
و هم اراده قوی تهديد کنندهای بود. بلکه ساليان سال پس از آن. و در شرايطی که
ساليان سال حتی اجازه و توان پرواز بر بالای بيش از نيمی از خاک عراق را نداشته
است. و اين با تمام دستاوردهای اخلاقی و قانونمندیهای ناظر بر زندگی اجتماعی تا
به امروزی انسانها مغاير است. و ما تنها میتوانيم و بايد کردار فرمانروايان و
فرماندهان را با قاعده و قانونهای موجود بسنجيم، نه با آنهايی که زير آتش و
گلوله وعده پديد آمدنش را میدهند. صدام تنها خودکامه روی زمين و آخرين آنان نيست.
اگر به چنين راه حلی برای زدودن خودکامهها تن داده شود، بايد بسياری جاها به زير
زنجير تانکها کشيده شود. و اين تنها به نابودی صلح بر روی زمين و ناکامی دموکراسیهای
موجود منجر خواهد شد. که همين امروز هم با پراکندن نفاق ميان نيروهای دموکرات، به
گونهای نگرانی آور آسيب ديده است.
فرمان جنگ بوش قانونی نيست. او تا آخرين لحظههای پيش از دادن فرمان جنگ، در شورای
امنيت سازمان ملل در تلاش دستيابی به اجازه برای حمله به عراق بود. آنگاه که از
دستيابی به آن نااميد شد، به جای احترام به آن جايگاه جهانی، و گردن گذاشتن به
اراده آن، قانون شکنی پيشه کرد. او آن چنان گستاخی باورنکردنی از خود نشان داد که
هر نگاه تحليل کنندهای تنها میتواند بگويد گفتگوهايش در شورای امنيت سازمان ملل
بازیای بيش نبوده است. او با اين کار به اعتبار سازمانها و تلاشهای جهانی آسيب
زد و تنها به تاييد ياوه سرايیهای خودکامههای ريز و درشت، در باره سازمانهای
جهانی و حقوق بين الملل پرداخت.
بوش با فرمان جنگ به تلاشهای جهانی پشت پا زد، و اين اصل را که جنگ واپسين راه حل
و ناچارترين چاره کار است با خشونت ناديده گرفت. کنترل و برکناری صدام به شيوه صلح
آميزی که شورای امنيت در پيش گرفته بود امکان پذير بود. اگر قدرتهای بزرگ و بويژه
آمريکا به پشتيبانی از ديکتاتورها، به اميد ثباتی که به آن خو گرفتهاند پايان
داده، و از بدبينی به مبارزه آزاديخواهانه و دادگسترانه مردمان زير يوغ خودکامگان
دوری جسته، و به ياری آنها به شتابند، صدام و صدامها به اين سادگی نمیتوانند بر
سر کار آيند. و اگر بيايند هم پايدار نخواهند بود. به جای کوبيدن بر طبل جنگ و
خونريزی بايد به ترس از مردم و جنبش آنها پايان داده شود. قدرتهای بزرگ و بويژه
آمريکای بوش بايد دايره شوم فرار از دست مردم ستمديده و جنبشهای آنها به دامن
خودکامگان، و پس از آن بمباران هستی مردم به اميد رهايی از دست خودکامگان خود
نشانده، به هنگامی که آتش فتنه دامن خودشان را گرفت، پايان دهند. آيا آزمون ايران
برای درس آموزی کافی نبود، تا دريابند کسی که باد میکارد، طوفان درو خواهد کرد.
آن ماموريت آسمانی که سودجويی خونسردانه دستياران و پشتيبانان بوش را پوشش میدهد،
و فرماندهان و سربازان آمريکايی را از شمول قانونهای موجود بری میانگارد، و
برابر حقوقی انسانها و ملتها را به کناری مینهد. شايد برای آنهايی که به ستايش
قدرت خو کردهاند پذيرفتنی باشد. اما کوشندگان برای برابر حقوقی ملتها و انسانها،
و همبستگی آنها در ساختن دنيايی بهتر و آزادانه تر، به آن تن نخواهند داد. همه اينها
با قانونهای موجود سنجيده خواهد شد. نه با آنچه که کسانی در سر دارند بر خاکستر
همسايگان ما با سرنيزه بنويسند. قانونهای بين المللی و سازمانهای جهانی
دستاوردهای بشريتند، همه بايد به آن پايبند باشند، و زورمندان تافته جدابافته
نيستند.
میدانم که ژنرالهای آمريکايی زرادخانهای بزرگ و سلاحهای مرگبار دارند. و میتوانند
به پيروزیهای ارتش خويش به نازند. میدانم که مردمان آمريکا پس از فاجعه 11
سپتامبر دو سال پيش داغدارند. میدانم جنايت بنيادگرايان ضد انسان برای
بنيادگرايان سودجو نعمتی آسمانی فراهم آورده است. در کشور ما نيز چنين شد. اما اين
را هم میدانم، سنن دموکراتيک و روح آزاديخواه آمريکاييان، اين سودجويان را مهار
خواهد کرد. صلح خواهان جهان در اين کار دستيار آنانند. ميليونها نفری که با صلح
خواهی به خيابانها میروند، دوستان ديکتاتورها و ديکتاتوری نيستند. دموکراتهايی
هستند که خوب میدانند دموکراسی با قانون گريزی به دست نيامده است، بلکه ثمره تلاش
اجتماعی آگاهانه و خردمندانه و قانونمندانه انسانها بوده است. به جای دست روی دست
گذاشتن و به شعلههای آتش و دود اميد بستن، به تلاش آگاهانه روی آوردهاند. برای
صلح، برای دموکراسی و برای ارجگذاری به حقوق انسانها به هم پيوستهاند. بوش و
دستيارانش به یمن قانون که اينگونه خوارش میشمارند، حکومت هميشگی ندارند.
آزاديخواهان را نمیتوانند آواره کنند، روزنامه نگاران را نمیتوانند به بند
بکشند، دادگاههای فرمايشی نمیتوانند برپا دارند، به کنگره نمیتوانند فرمان دهند.
انتخابات در راه است و شورای نگهبانی در کار نيست و رقيبان دموکراتتر از اويند.
گفتههای بالا را میتوانم اينچنين به پايان به رسانم.
صدام بازیچهای بيش نبود. چه آنروزها که کشور ما را به آتش میکشيد، و چه اينروزها
که کاخهايش به آتش کشيده میشود. بوش شکست خورد. او ارزشهای جامعه و جهان خود را
به بازی گرفت. همانهايی را که مدعی است بر روی گور صدام بر پا خواهد کرد. حقوق
انسانها و دموکراسی هرگز از لوله تفنگ بيرون نيامده است. ولی دل قوی داريد. جهان
و جهانیان تا به امروز هرگز اینگونه و این چنین آگاهانه و مصمم به ارزشهای خود
پایبندی نشان نداده بودهاند.