دين يا حقوق انساني**بنيادگرايی سودجو و ارزش‌های جهان ما** تاريخ اديان**چگونه مي توان اسلام را با مدرنيته آشتي داد ؟** چرا اسلام با دموكراسي و حقوق بشر ناسازگار است؟**اسلام و قرآن ** اسلام و مردمسالاری ليبرال**روسپيان در سرزمين ملاها** مسلمانان هيچ وقت رشد نمي كنند**سيد قطب پدر خوانده‌ی القاعده؟

همسران كودك؛ كودكان مطلقه!
(بررسی ازدواج و طلاق كودكان در ايران!)

 

 

علی طايفی
از سايت ايران امروز 
وقوع ازدواج در سنين خردسالی و به تعبير مشخص كودكی كه در كنواكسيون‌های جهانی تا ۱۸ سالگی را در بر می‌گيرد ، پديده‌ای است كه در اكثر جوامع توسعه نيافته ، سنتی و بسته روی می‌دهد. اين پديده با وجود برخورداری از كاركردهايی كه در برهه‌هايی از تاريخ اجتماعی انسان چه بسا دارای كاركردهای مناسبی نيز بوده است! وليكن با پيشرفت و تحولات اجتماعی و فرهنگی حاصل از توسعه اقتصادی و صنعتی جوامع و نوسازی و مدرنيزاسيون آنها، امروزه از آثار و تبعات آسيب شناختی مهمی برخوردار است. عدم توانايی جسمی ، روحی و همچنين عدم آمادگی آموزشی و‌تربيتی كودكان برای پذيرش مسئوليت اجتماعی و اقتصای بزرگ و سنگينی همچون همسری (اعم از زن يا شوهر) ، پدری و مادری ، ‌نه تنها منجر به آسيب‌پذيری و عدم ماندگاری آنان در اين نقشهای اجتماعی گرديده ، بلكه سبب سستی بنيان‌های خانواده ، وقوع تجربه تلخ اجتماعی ، آسيب پديری جسمی و روحی فرد كودك و در نهايت محروميت‌های اجتماعی و اقتصادی حاصل از انگ بی‌همسری (بيوه يا مطلقه) شده است. مروری بر وضعيت وقوع و فراگيری اين پديده در ايران می‌تواند زمينه‌های بازانديشی و مهندسی اجتماعی جامعه ايران امروز برای رهايی از آثار و تبعات نامناسب اين پديده را فراهم سازد.

الف) همسران كودك:
شواهد آماری مبتنی بر سرشماری سال ۱۳۷۵ نشان می‌دهد كه ۲۷ درصد از كل جمعيت كشور (۶۰ ميليون نفر) در بين سنين ۱۹ـ۱۰ سالگی به سر می‌برند و بطور ويژه ۱۵ درصد در بين ۱۴ـ۱۰ سالگی و ۱۲ درصد ديگر در بين ۱۹ـ ۱۵ سالگی واقع می‌باشند. به بيان ديگر از بين كل جمعيت واقع در سنين ۱۰ ساله و بالاتر (۴۵ ميليون نفر) ، ۳۵ درصد بين سنين ۱۹ـ ۱۰ سالگی قرار دارند كه بهر حال گويای جوانسالی و به تعبير دقيق كودك سالی جمعيت ايران امروز می‌باشد.
در جفرافيای «كودكانه» جامعه ايران نيز ، از بين كل جمعيت واقع در سن ۱۹ـ ۱۰ سالگی (۱۶ ميليون نفر) بيش از ۵ درصد آنان حداقل يكبار ازدواج كرده‌اند. از اينرو می‌توان اذعان داشت در سال ۱۳۷۵ حدود ۹۳۰ هزار نفر كودك در نقش همسر ، خواسته يا ناخواسته قبول مسئوليت كرده‌اند.
پديده «همسران كودك» در ايران امروز عليرغم اينكه خود به تنهايی يك مسئله اجتماعی است ، در درون خود از يك مسئله ديگر تحت عنوان تمايز جنسيتی نيز رنج می‌برد. به گونه‌ای كه تعداد «مادران كودك» با ۵/۶ برابر فزونی نسبت به «پدران كودك» گويای اين مهم است كه دختران خردسال و كودك واقع در سنين ۱۸ـ۱۰ سالگی عمدتاً با ۸۵ درصد همسر مردانی شده‌اند كه در سنين بالای ۱۸ سال قرار دارند و فقط ۱۵ درصد از اين قشر كودكان با كودكان هم سن و سال و يا هم نسل خود ازدواج كرده‌اند. به اين پديده اصطلاحاً چنين اطلاق می‌شود كه مردانی كه با دختربچه‌های واقع در سن ۱۸ـ۱۰ سال ازدواج می‌كنند می‌گويند «زن و بچه» را با هم اختيار كرده است!
توزيع سنی پديده «همسری كودكان» حاكی است كه از بين ۷۶۵ هزار همسران واقع در سنين ۱۹ـ۱۰ سالگی ، حدود ۹۱ درصد در بين سنين ۱۹ـ۱۵ سالگی (۷۰۰ هزار نفر) و ۹ درصد ديگر بين سنين ۱۴ـ۱۰ سالگی (۶۵ هزار نفر) قرار دارند.
از سوی ديگر توزيع جنسی پديده «همسری كودكان» نشان می‌دهد كه ۸۶ درصد اين پديده مختص زنان و يا دختربچه‌ها است. به بيان ديگر از بين زنان واقع در سنين ۱۹-۱۰سالگی حدود ۱۰ درصد حداقل يكبار ازدواج كرده‌اند ولی اين نسبت برای مردان واقع در اين سن فقط در حد ۲ درصد است. در واقع می‌توان چنين عنوان كرد كه زنان در اين سن ۵ برابر بيشتر از مردان تن به ازدواج داده‌اند.
توزيع جغرافيايی پديده «همسری كودكان» نيز نمايانگر اين است كه اين پديده برخلاف تصور اوليه در مناطق شهری (با ۵۳ درصد وقوع) بيشتر از مناطق روستايی بوقوع پيوسته است. به بيان ديگر عليرغم توسعه شهرنشينی و افزايش جمعيت و مناطق شهرنشين در كشور كه از نظر فيزيكی و كالبدی گويای توسعه اجتماعی است وليكن وقوع بيش از نيمی از پديده «همسری و ازدواج كودكان» در مناطق شهری نشانگر اين است كه با وجود افزايش متوسط سن ازدواج در كل كشور، هنوز توسعه فرهنگی لازم بوقوع نپيوسته و خانواده‌های بسياری در مناطق شهری (بيش از ۴۰۰ هزار خانواده) كودكان خود را بويژه دختران خردسال خود را از سنين كودكی به «خانه شوهر» فرستاده و چه بسا بدين صورت از مسئوليت اجتماعی و اقتصادی تأمين نياز‌های‌تربيتی و معيشتی و رفاهی كودكان نيز رهايی می‌يابند ؛ بی‌آنكه انديشه كنند كه اين «همسران كودك»‌ چگونه خواهند توانست از بار مسئوليت سنگين اقتصادی و اجتماعی تأهل و ايفای نقش همسری از يكسو و سپس نقش پدری يا مادری برآيند. بدين‌ترتيب در كنار «همسری كودكان» با پديده پدران و بويژه «مادران كودك» نيز مواجه می‌شويم كه كودكان بسياری مادران كودكان ديگری می‌شوند و می‌توان از اين پديده رقت بار با عنوان «كودكی مضاعف» يا «خانواده‌های كودك» ياد كرد.
آسيب شناسی فردی و اجتماعی وقوع پديده «همسری كودكان» از ابعاد مختلف قابل بررسی است. استثمار جنسی كودكان بويژه دختران واقع در سن كودكی كه تا ۶ برابر بيشتر از پسران در معرض ازدواج قرار دارند عمدتاً ناشی از ساختار همسر گزينی در جامعه ايران است كه مردان ميل دارند و عمدتاً از سوی خانوادها چنين‌ترغيب و تدبير می‌شوند كه با دختران كم سن‌تر از خود ازدواج كنند. اين گرايش غالباً تحت عنوان دو دليل ناگفته و پنهان صورت می‌گيرد. نخست به دليل اطاعت پذيری بيشتر و محض دختران از پسران يا زنان از مردان كه ناشی از انديشه و تجربه محدود و كمتر دختران نسبت به پسران بوده و مستندات بيشتری برای تأئيد «عقل كل» بودن مردان وجود خواهد داشت. دوم به دليل تمتع و لذت جويی جنسی بيشتر مردان از طراوت و دوشيزگی دختران است كه ميل به «ناهم سن گزينی» در همسريابی مردان را تقويت كرده و بخش قابل توجهی از دختران واقع در سنين كودكی ، تحصيل و رشد جسمی و ذهنی را به همسری مردان بزرگسال در می‌آورد.
ازدواج زود هنگام كودكان بويژه دختر بچه‌ها مانع از شكوفايی شخصيت فردی و اجتماعی مستقل آنان شده و با وقوع افت تحصيلی و سپس‌ترك تحصيل آنان ، بنيان بسياری از “خانواده‌های كودك “ يا «‌مادران كودك» از نظر آموزشی و‌تربيتی بسيار ضعيف و ناكارآمد می‌گردد. طبيعی است كه در چنين فضايی نقش همسری و مادری نيز از كارايی و اثربخشی لازم برخوردار نخواهد بود. در چنين جغرافيايی كودكان قبل از خروج از سن كودكی ، به قبول مسئوليت مادری و كودك پروری ، شوهر داری و خانه داری پرداخته و بی‌هيچ آموزش اوليه ، «كودكانه مادری می‌كند ، كودكانه در بستر همسر می‌خرامد! و كودكانه به خانه داری و تدبير منزل می‌پردازد!»
عدم آمادگی جسمانی كودكان بويژه كودكان واقع در سنين ۱۰ تا ۱۵ سالگی از يكسو و عدم آمادگی روانی وآموزشی كودكان در پذيرش خواسته يا ناخواسته و آگاهانه يا ناآگاهانه همسر بخصوص پذيرش مردان بزرگسال يا جوان از سوی دختران واقع در سن كودكی از سوی ديگر زمينه وقوع بسياری از آسيب پذيری‌های جسمی و روانی آنان را فراهم می‌سازد. شيوع بيماريهای جسمی و صدماتی وارده بر اندام تناسلی دختران كم سن و گاه اعمال جراحی‌های‌ترميمی از بعد جسمی و شيوع مشكلات روانشناختی از قبيل‌ترس از مقاربت جنسی ، اختلال در رفتار جنسی ، دير هنگام يا زود هنگام شدن بيداری جنسی از بعد روانی و عدم رعايت بهداشت فردی در رفتار و عمل جنسی و آموزش و پرورش لازم كودكان در قبول مسئوليت همسری ، پدری و بويژه «مادری» از بعدی ديگر آسيب پذيری «خانواده‌های كودك» و يا «همسران كودك» را دو چندان می‌سازد.


ب) بی‌همسری كودكان: كودكان بيوه ، كودكان مطلقه و مادر ـ كودكان بی‌سرپرست!
از بين كل كودكان واقع در سن كودكی ۱۹ـ۱۰ سال قريب بيش از ۵ درصد يا بيش ا ز۹۰۰ هزار نفر حداقل يكبار ازدواج كرده‌اند. در اين ميان بر اساس آمار سرشماری سال ۱۳۷۵ قريب ۱۸ درصد فقط در سال پيش گفته دستخوش بی‌همسری گرديده و به عبارتی ازدواج آنان با شكست مواجه شده است. از سوی ديگر از بين كودكان بی‌همسر (۲۱ هزار نفر) ۵۳ درصد بر اثر فوت همسر و ۴۷ درصد بر اثر طلاق ، همسر خود را از دست داده‌اند.
از بين كل بی‌همسران بر اثر فوت همسر ۶۰ درصد شامل زنان و ۴۰ درصد شامل مردان می‌باشد كه بيانگر آسيب پذيری بيشتر مردان در حوادث و سوانح منجر به مرگ و مير ، بزرگسالی همسران بسياری از كودكان دختر ، ماندگاری بيشتر زنان در بی‌همسری و ازدواج و همسر گزينی مجدد مردان بی‌همسر از گروههای سنی ديگر و دختران ازدواج نكرده و…. برخی از عوامل و پيامدهای آسيب شناختی ديگری است كه حاصل وقوع چنين پديده‌ای است.
از بين كل بی‌همسران براثر طلاق ، حدود ۱۰ درصد را زنان و ۴۰ درصد را مردان تشكيل می‌دهند. بی‌تابی و عدم ماندگاری همسران كودك در جغرافيای ازدواج بويژه از سوی زنان كودك از نظر فشار بهره گيری جنسی و بار مسئوليت‌های چند گانه خانه داری و شوهر داری و كودك پروری ،‌عدم احساس مسئوليت پذيری در قوام و دوام خانواده و ميل سريع بسوی فسخ قرارداد ازدواج ، افزايش آگاهی و بلوغ شخصيتی طرفين ازدواج و بازنگری و عدم قبول همسر بويژه از سوی مردان و…. از عمده دلايل وقوع پديده بی‌همسری بر اثر طلاق در بين كودكان می‌باشد.
از نظر توزيع سنی ، از بين جمعيت بی‌همسر بر اثر طلاق ۶۲ درصد بين سنين ۱۹ـ۱۵ سالگی بوقوع پيوسته است و بين جمعيت بی‌همسر بر اثر فوت همسر نيز ۵۵ درصد در همان گروه سنی بوقوع پيوسته است. از نظر توزيع جغرافيايی نيز ۵۲ درصد بی‌همسری كودكان بر اثر فوت همسر در مناطق شهری روی داده است كه ناشی از ماهيت شهری پديده «همسری كودكان» می‌باشد. از سوی ديگر ۶۰ درصد بی‌همسری كودكان بر اثر طلاق نيز در مناطق شهری رخ داده است.
پديده «اضافه بی‌همسری» يا نسبت جنسی بی‌همسری نيز حاكی است كه بيش از ۶۰ درصد بی‌همسری در بين كودكان زن و يا زنان بوقوع پيوسته است. به بيان ديگر ۵۴ درصد بی‌همسری در سنين ۱۴ـ ۱۰ سالگی و ۶۶ درصد بی‌همسری در سنين ۱۹-۱۵ سالگی مختص زنان است. همچنين «اضافه بی‌همسری» يا بی‌همسری بيشتر زنان نيز عمدتاً در بين سنين ۱۹ـ ۱۵ سالگی بچشم می‌خورد. كوتاه بودن دوران و طول دوره بی‌همسری «مرد ـ كودكان» و ماندگاری خواسته يا ناخواسته «زن ـ كودكان» در دوره بی‌همسری از يكسو و همسر گزينی مجدد مرد ـ كودكان و يا مردان بالاتر از سن ۱۹ـ۱۵ سال از گروه زنان هرگز ازدواج نكرده يا دوشيزگان و فقدان اين فرصت برای «كودكان مطلقه» (زن ـ كودك بی‌همسر) كه عمدتاً به دليل فقدان بكارت و اهميت دوشيزگی در همسرگزينی است ، منجر به افزايش نسبت و تعداد زن ـ‌ كودكان بی‌همسر به مرد ـ كودكان بی‌همسر گرديده است.
آسيب شناسی فردی و اجتماعی پديده بی‌همسری كودكان و وقوع پديده‌های «كودكان مطلقه» از ابعاد مختلفی برخوردار است. عدم انتخاب مجدد «كودكان مطلقه» يا زن ـ كودكان بی‌همسر به دليل از دست دادن منزلت و مزيت نسبی آنان در مقايسه با ساير دوشيزگان همسال يا سنين بالاتر كه عمدتاً ناشی از اهميت پديده «بكارت» يا دوشيزگی در بين فقط دختران (و نه پسران) می‌باشد منجر به تداوم طول دوره بی‌همسری آنان می‌گردد. اين واقعه گاه نه از روی ميل و اراده كه اغلب بصورت ناخواسته به «كودكان مطلقه» تحميل می‌گردد. اهميت اين آسيب پذيری خاصه از آن روی است كه مرد ـ‌ كودكان بی‌همسر يا مردان بی‌همسر جوانسال نيز در همسر گزينی مجدد رغبتی به انتخاب همسر از بين زنان بی‌همسر نشان نداده و به انتخاب همسر از بين ساير دوشيزگان می‌پردازد.
با چنين اوصافی كودكان مطلقه پس از مدتی در صورت «بخت ياری» در بهترين حالت به همسری مردان بزرگسال با فاصله سنی بسيار و يا ازدواج با مردان همسردار به عنوان «هوو» در می‌آيند. در چنين وضعيتی حس «ترحم» و حمايت پذيری ، كودكان مطلقه را تا آنجا كه ممكن است به تمكين سوق داده و به دليل فقدان امنيت فردی ،‌اجتماعی و اقتصادی بی‌همسری برای زنان، شرايط سخت و نامطلوب پيش گفته را می‌پذيرند. پديده «هوو» شدن خود قصه و داستان ديگری است كه مجال ديگری نيز می‌طلبد وليكن برای كودكان مطلقه، آغاز استثمار جنسی ، بيگاری و ايفای نقش يدكی و پر تنشی است كه در تعامل با زن / همسر ديگر شوهر جديد و فرزندان آن ، كودك – زن مطلقه و كودكان بعدی او را محاصره می‌كند.
شرايط نامطلوب همسر يابی و يا ازدواج مجدد زن ـ كودكان مطلقه بويژه با مردان بزرگسال و دارای همسر و فرزند و مسائل و مشكلات خاص شرايط جديد از يكسو و بدشانسی و فقدان فرصت مجدد برای ازدواج مجدد از سوی ديگر ، خواسته يا ناخواسته بسياری از كودكان مطلقه را تا سالها و گاه تا ابد در شرايط بی‌همسری وا می‌نهد. ‌ترجيح شرايط بد نسبت به شرايط بدتر برای كودكان مطلقه‌ای كه حق انتخاب نداشته و در صورت اراده انتخاب كنندگان مرد ، فرصت بسيار محدودی برای گزينش از بين متقاضيان می‌يابند ، ميل بی‌همسری را در صورتی فراهم می‌سازد كه امنيت فردی و اجتماعی ـ اقتصادی دختر بچه‌های مطلقه از سوی خانواده آنان تأمين گردد. در غير اينصورت ضرورت تامين نيازهای معيشتی و اقتصادی از يكسو ، و لزوم تأمين امنيت فردی و اجتماعی كودكان مطلقه (زن ـ كودكان بی‌همسر) از سوی ديگر ، در كنار فضای نامطلوب و غير اخلاقی حاكم بر جامعه در تعقيب و تجاوز به امنيت جسمی ، فردی و اجتماعی اين قشر كه قبل از عرضه ناشی از تقاضای اعلام شده رسمی و غيررسمی مردان مجرد يا متأهل جامعه ايران امروز می‌باشد ، زمينه تن فروشی و ارتباط جنسی نامشروع و غيررسمی از نظر اجتماعی اين قشر ايجاد می‌گردد.
جامعه ايران امروز در مسائل معتنابهی كه كودكان او به عنوان نسل آتی اين مرز و بوم را محاصره كرده است ، از چنان آسيبهای اجتماعی و روانی رنج می‌برد كه بخشی بزرگی از آنها محصول بی‌تدبيری بزرگسالانی است كه هر چند روزگاری خود قربانی همان مسائل در دوران طفوليت و كودكی خود بوده‌اند ، وليكن امروزه می‌بايست با يك عزم ملی و نه لزوماً با اتكای مديريت بی‌تدبير دولتی در امور فرهنگی و اجتماعی ، بلكه با راهبری روشنفكران و انديشمندان متعهد جامعه و اهتمام پدران و مادران بزرگسال ، زمينه گسست حلقه شوم و دور باطل فقر و آسيب پذيری را با رهايی كودكان از چنبره تصميم گيری‌های نادرست بزرگسالان كم تدبير و بد پندار فراهم سازد. 



بالا

بعدی * صفحه دری * بازگشت