موقعيت نظامي امريکا در |
در شرايطي که مقامات امريکايي اعلام مي کنند براي نبرد با تروريسم
در هر نقطه از جهان آمادگي دارند و حاضرند بدون موافقت شوراي امنيت ، اين
ماموريت را به انجام برسانند؛ نيروهاي امريکايي در افغانستان در انجام ماموريت
هاي اعلام شده قبلي روز به روز با ناکامي بيشتر مواجه مي شوند. در آغاز امريکايي
ها و متحدانشان اعلام کردند که هدف از حمله به افغانستان دستگيري اسامه بن لادن
و ياران نزديک او در القاعده است . اما بزودي معلوم شد که اسامه بن لادن در
افغانستان ناپديد شده و از نزديکترين ياران او و مقامات دولت ساقط شده طالبان
خبري در دست نيست . امريکايي ها که ادعا مي کردند در مناطق شرقي و جنوبي
افغانستان القاعده و نيروهاي وفادار به طالبان را درهم شکسته اند، تاکنون
نتوانسته اند حتي يک نفر از مقامات دولت طالبان يا کادر رهبري القاعده را دستگير
کنند. اين امر را مي توان به دو معنا تفسير کرد : نخست آن که امريکايي ها از
پيروزي بر گروهي باديه نشين و صحراگرد منزوي عاجزند و علي رغم استفاده از پيچيده
ترين تسليحات و ابزارهاي جاسوسي و هزينه کردن ميليون ها دلار براي کسب اطلاعات ،
در مقابل گروهي اندک از بوميان محلي افغانستان و شماري از اعراب مهاجر به
افغانستان ، به زانو درآمده و طعم شکست را چشيده اند و دوم آن که اين اقدامات
براي حصول به امر ديگري است و ادعاي مبارزه با القاعده و طالبان ادعايي پوچ و
توخالي است . در اين حالت بايد اين تصور را به ذهن آورد که احتمالا ميان سران
القاعده و گروه رهبري طالبان و مقامات امريکايي - بي واسطه يا با واسطه برخي
مقامات پاکستاني يا اماراتي و عربستاني -ارتباطي مخفي و محکم وجود دارد که موجب
مي شود بن لادن ، ياران او و روساي طالبان همچنان در محلهاي امن باقي بمانند تا
امريکايي ها بتوانند تحت لواي جنگ با تروريسم به تحکيم مواضع نظامي خود در برخي
مناطق افغانستان مشغول شوند و به تجهيز پايگاه هاي نظامي در اين مناطق بپردازند.
در اين صورت فتح افغانستان تنها سکويي است براي پرش به اهداف بالاتر و طالبان و
القاعده جز کمک به امريکا در اين مسير، کاري از پيش نبرده اند. به هر حال چه
تلقي اول درست باشد و چه تلقي دوم ، اين نکته روشن است که ادعاي مبارزه با
تروريسم و حفظ صلح جهاني ، ادعايي واهي بيش نيست و تبليغات امريکايي با اقدامات
آنها در تضاد و تعارض کامل قرار دارد. در مقاله پيش رو، دان پلش (DanPlesch) کوشيده
است با توصيف وضعيت نيروهاي امريکايي در افغانستان ، تصويري دقيق تر نسبت به
موقعيت اين نظاميان و شکست هايي که در عمليات در افغانستان متحمل مي شوند، داشته
باشد. دان پلش پژوهشگر ارشد موسسه تحقيقاتي يونايتد رويال در انگلستان است که در
زمينه امور دفاعي و نظامي فعاليت مي کند. نيروهاي امريکايي مستقر در خاک
افغانستان در طول سال 2002 متحمل شکست هاي متعددي شده اند. يک سال بعد از سقوط
طالبان ، تقريبا هر روز ارتش امريکا که در شرق افغانستان مستقر است مورد حمله
قرار مي گيرد. نيروهاي اصلي ايالات متحده در خاک افغانستان لشکر هوابرد 82است که
در باگرام در نزديکي شهر کابل مستقر است و دومين پايگاه آنها در حوالي خوست در
شرق افغانستان در فاصله 20مايلي مرز پاکستان قرار دارد؛ از اواسط ماه سپتامبر
گذشته (يعني طي چهار ماه گذشته) نيروهاي امريکايي در اين نواحي به بيش از
2000نفر افزايش يافته اند که با يک گردان کامل از چتربازان پياده نظام در پايگاه
جديدي به نام کمپ سالرنو در بيرون از شهر خوست مستقر شده اند؛ در حالي که اوايل
سال 2002 تعداد اين افراد به چند صد نفر هم نمي رسيد. قابل توجه است که در سال
گذشته حمله هاي متعدد امريکايي ها به نيروهاي مخالف ، علي رغم بکارگيري صدها و
يا حتي هزاران سرباز نظامي ، يا بي اثر بوده اند يا به شکست منجر شده اند و در
بعضي موارد نتايج فاجعه آميزي داشته اند، به طوري که امريکا به علت شکست هاي پي
در پي مجبور شد که نيروهاي خود را در داخل پايگاه نگاه دارد. در خوست و خان دهر
آنها تقريبا هر روز با موشک و مسلسل مورد حملات قرار مي گيرند. امريکا در ماه
مارس سال 2002 ، با تبليغات بسيار زياد عمليات اناکوندا را آغاز کرد و هدف از
اين عمليات را از بين بردن آخرين افراد بازمانده از نيروهاي القاعده اعلام کرد.
سربازان بومي و تازه استخدام شده افغاني آموزش ديده بودند تا به عنوان مبارزين
خط مقدم ، نيروهاي القاعده واقع در کوههاي مرتفع را به عقب رانده و در تيررس
نيروهاي امريکايي که در کمين نشسته بودند قرار دهند، اما واقعيت امر اين است که
اين نيروهاي امريکايي بودند که در يک حمله غافلگيرانه هدف نيروهاي القاعده قرار
گرفتند. پس از شکست ، واشنگتن پست در امريکا اعلام کرد که نقشه عمليات توسط شبه
نظاميان افغان لو رفته است . در چندين گذرگاه کوهستاني ، هنگامي که سربازان
امريکايي و نيروهاي متحد آنها از هليکوپتر به درون سنگرهاي خود که از پيش به
عنوان کمينگاه در نظر گرفته شده بود، پريدند با حمله نيروهاي مخالف مواجه شدند.
آتش حمله نيروهاي مبارز به قدري شديد بود که هليکوپترهاي اعزامي براي کمک به
سربازان امريکايي ، تا دو روز قادر به پرواز نبودند، ولي سربازان امريکايي
همچنان موظف به انجام وظيفه بودند. قبل از اين که دشمن نيروهاي خود را عقب بکشد،
تلفات امريکايي ها به 8کشته و 100زخمي رسيد. بعد از اين که نتيجه عمليات موفقيت
آميز اعلام شد، مقامات امريکايي اعلام کردند ديگر چنين عملياتي را به مرحله اجرا
نخواهند گذارد. در تابستان سال گذشته لشکر هوابرد 82 جايگزين افراد نظامي لشکر
هوايي 101 و افراد ويژه عمليات کوهستاني شدند؛ واحد پياده نظام اين لشکر از زبده
ترين نيروهاي تعليم ديده ارتش امريکا بود و طراحان پنتاگون در نظر داشتند که از
اين گروه براي حمله به عراق استفاده کنند. در مرحله بعد، عملياتي از روستاهاي
شرق افغانستان آغاز شد ، اما نتيجه اين عمليات هم رضايت بخش نبود؛ نيوزويک به
نقل از شاهدان غيرنظامي و نظاميان امريکايي اولين ماموريت اين لشکر را يک فاجعه
توصيف کرد. طبق اظهارات اين افراد 600سرباز نظامي در «عمليات پاکسازي» دست به
شورش زده بودند و همين امر باعث شده بود تا طرحهاي آماده سازي که 6ماه بر روي
آنها کار شده بود در طول چند دقيقه به شکست بينجامد. يکي از سربازان نيروهاي
ويژه ارتش ايالات متحده گفت که آنها تک تک خانه هاي دهکده را جستجو کردند با اين
تصور که بن لادن در يکي از اين خانه ها مخفي شده است . يگان ديگر نسبت به نحوه
اجراي عمليات از سوي لشکر 82 هوابرد بشدت اعتراض داشتند و اين اعتراض ها به حدي
نگران کننده بود که ارتش از تمامي افسران ارشد شرکت کننده در عمليات خواست تا
سوگند وفاداري و سکوت ياد کنند. تعداد تلفات و خسارات افراد غيرنظامي اعلام نشده
است . لشکر 82 هوابرد همچنان به محاصره و عمليات جستجو ادامه داد و در عين حال
پوشش خبري رسانه ها را محدود کرد. يک سردبير ارشد امريکايي به نگارنده اظهار
داشت که سازمان او از تهيه گزارش درباره عبث بودن و بيرحمي عمليات امريکايي ها
جلوگيري به عمل آورده است . او اضافه کرد که تنها نمونه مشابه چنين عملياتي در
تاريخ جنگهاي امريکا، در سال 1915 در مکزيک به سرپرستي ژنرال پرشينگ اتفاق
افتاد. ماهها جستجو در ويرانه هاي خارج از مکزيک به دنبال يافتن پانچوويلا عملا
هيچ نتيجه اي را در بر نداشت چراکه افراد محلي با امريکايي ها همکاري نکرده و
مسيرهاي صحيح را نشان نمي دادند. امريکا علي رغم قدرتي که در اختيار دارد تاکنون
نتوانسته است که پايگاه هاي خود را از حملات مداوم در افغانستان در امان نگه
دارد. در نهايت استفاده از قدرت نظامي به حفظ سربازان در داخل سنگرها محدود شده
و گاهي اوقات ، درگيري به زخمي شدن چند سرباز و يا منفجر شدن چند کاميون انجاميده
است . حفظ ميزان خشونت در اين حد نسبتا پايين به خودي خود يک پيروزي محسوب مي
شود، اما ادامه اين امر براي هميشه مشکل خواهد بود. به اين ترتيب ، اين ادعاي
امريکايي که ما ديگر افغانستان را بدون کمک رها نخواهيم کرد، ادعايي است که روز
به روز پوچ بودن آن آشکارتر مي شود. در نهايت استراتژي امريکا به آنجا محدود مي
شود که با پرداخت پول به فرماندهان جنگي افغان بخواهد صلح و آرامش را برقرار
کند؛ اما اين تلاشها تا حدي نبوده است که بتوانند با استفاده از آنها حتي کشت
ترياک را تحت کنترل درآورند. امسال حدود 2هزار تن هروئين توليد شد و بازار فروش
اين ميزان هروئين خيابان هاي کشورهاي غربي است . يک تيپ تازه نفس از لشکر هوابرد
82 در اين ماه وارد خاک افغانستان شد و در اوايل سال 2004 ، آلماني ها و هلندي
ها با کمک ناتو کنترل شهر کابل را به دست خواهند گرفت . پنتاگون درنظر دارد
چندين پايگاه جديد در اطراف خاک افغانستان بر پا کند تاازاين طريق با فرمانده
هان محلي ارتباط برقرار کرده و از آنها براي تحويل کمک بهره مند گردد. در حالي
که سربازان امريکايي خود را براي انجام يکي از 3عمليات طراحي شده در منطقه هرات
آماده مي کنند، از بمب افکن هاي B52 به منظور پشتيباني
از نيروهاي امريکا استفاده خواهد شد. با اين حال اين خطر وجود دارد که باتوجه به
اعتبار و وجهه منفي امريکا، اين پايگاه هاي جديدالتاسيس نيز مورد حمله قرار
گيرند که در آن صورت به جاي بهتر شدن ، وضعيت افغانستان بيش از پيش متزلزل و بي
ثبات خواهد گرديد. نويسنده
: دان پلش |