فصل جدید در روابط افغانستان و پاکستان ***سرنشينان كشتي مرگ يا درسي براي امروز ما ***بودا در افغانستان تخريب نشد، از شرم فرو ريخت. **افغانستان: سر پل دست يابي به منابع نفتي آسياي مرکزي *** افغانستانمهد آيين زرتشتي *** گزارشي از وضعيت اقتصادى افغانستان***چشم‌انداز برقراری ثبات و امنيت در افغانستان *** چالش حكومت كرزي ***گفت وگو با يك عضو طالبان

برگرفته شده از روزنامه همشهری

 

گفت وگو با يك عضو طالبان

از آسمان نيامده ايم

زير ذره بين
دوست من، بجز اين لباسي كه من مي پوشم در مقابل جنگ براي طالبان چيز ديگري دريافت نمي كنم. من به خاطر خداي بزرگ مي جنگم و انگيزه همه طالبان هم همين است. در هر دو سوي مرز افغانستان و پاكستان مردم با طالبان هستند. بنابراين وقتي شبه نظاميان افغان مرا هدف قرار دهند من به اين سوي مرز مي آيم. اينجا مردم مرا در خانه هايشان نگه مي دارند و به من غذا مي دهند و مراقب من هستند.

ترجمه: علي صباغيان

پديده طالبان به صورت غيرمنتظره اي از ميان طلاب افغان مدارس ديني سني پاكستان در اوايل دهه ۹۰ميلادي متولد شد و نيروهاي آن بدون مواجه شدن با مقاومت جدي در زماني نه چندان دراز به جز منطقه اي محدود كه ۱۰ درصد خاك افغانستان را شامل مي شد، سراسر اين كشور را گرفتند. آمريكا به راحتي با اين گروه تعامل كرد و حتي اعضاي آن را براي آموزش هاي فني مربوط به خط لوله مورد نظر خود در كمپاني نفتي يونيكال در تگزاس آموزش داد.
ايالات متحده تا مدت هاي مديد نه تنها به سازمان اطلاعاتي پاكستان در سازمان دهي طالبان اعتراض نداشت، بلكه از ايشان حمايت هم كرد. هشت سال بعد مجاهدين قديمي يعني پيروان مسعود و ديگر نيروهاي ائتلاف شمال با پشتيباني هوايي آمريكا كه به انتقام واقعه ۱۱ سپتامبر به افغانستان يورش برده بود به طالبان حمله كردند و نيروهاي طالبان بدون هيچگونه مقاومت جدي از مقابل ايشان گريختند و در مناطق كوهستاني مرز پاكستان پناه گرفتند. امروز با گذشت يك سال و نيم از حضور نيروهاي آمريكا در افغانستان نه تنها شاهد شكل گيري مجدد عمليات نظامي طالبان هستيم، بلكه در محافل اسلام آباد و كابل سخن از ضرورت همكاري سياسي با طالبان معتدل مي رود و نخست وزير افغانستان نيز احساس مي كند آمريكا ديگر اميدهاي اوليه را به او ندارد، پس از سفر به اسلام آباد از همين نوع سخن مي گويد.
هر دو گروه طالبان و القاعده در بدو تولد و ابتداي رشد از حمايت هاي آمريكا برخوردار بودند ولي امروز به عنوان دشمنان اصلي مورد هجوم ارتش ايالات متحده هستند. حال بايد ديد در تحولات آتي آيا باز هم شاخه هايي از ايشان راه خود را به سوي آمريكا پيش مي گيرند.
افزايش شديد تعداد و محتواي حملات عليه اهداف آمريكايي و دولت افغانستان، حكايت از آن دارد كه طالبان با هدف انتقامجويي به ويژه در مناطق جنوبي افغانستان بازگشته اند. اكنون مشخص شد كه نه يك نيروي بومي و يك نيروي خارجي (حتي با بمب افكن هاي غول پيكر كه آسمان ها را در اختيار خود دارد) قادر به كنترل نهضت مقاومت نيست.
در خط مقدم مخالفان دولت افغانستان و نيروهاي آمريكايي ،گروه طالبان به عنوان منزوي ترين چريك هاي جهان كه هيچ كمك مادي و معنوي از خارج اين كشور دريافت نمي كنند قرار دارد. با اين وجود عده اي دسيسه  باز در افغانستان و پاكستان با حمايت هاي خود زمينه مقابله با نيروهاي خارجي را فراهم مي كنند.
در طول نوار مرزي جنوب و جنوب شرق افغانستان عمليات چريكي تحت فرماندهي طالبان يك روال عادي روزانه است. اگرچه حملات آنها اساساً پايگاه ها و نمايندگان آمريكا را هدف  گرفته است، اما اكنون دولت افغانستان در خط مقدم اين حملات قرار دارد. هدف اين حملات آن است تا تعداد بيشتري از مقامات محلي افغانستان را وادار به فروگذاشتن سلاح هاي خود كنند تا از اين طريق ميدان نبرد شبه نظاميان طالبان عليه نيروهاي تحت رهبري آمريكا در نواحي كوهستاني اين منطقه هموار گردد.
اين هدف قبلاً در استان هاي جنوبي هم مرز پاكستان از جمله زابل، هلمند و اورزگان كه نزديك نقطه اي است كه دولت افغان مورد حمايت آمريكا مجبور به ترك محل شده تحقق يافته است.
اكنون از خانه برادر حامد كرزاي رييس دولت انتقالي افغانستان گرفته تا مراسم روز استقلال كه تحت تدابير شديد امنيتي برگزار شد همگي در دسترس حملات طالبان قرار دارد و آنها به ويژه زندگي را بر دولت افغان در قندهار كه مركز سابق طالبان بوده به شدت دشوار كرده اند.
با اين وجود هنوز دولت افغانستان نسبت به اين مسائل بي اعتنا بوده است.
خالدخان، يكي از مقامات وزارت خارجه افغانستان در گفت وگوي تلفني با پايگاه اينترنتي «آسيا تايمز آن لاين»گفته است: برخي از ادعاهايي كه توسط طالبان صورت مي گيرد (همچون حمله به خانه برادر حامدكرزاي) «اقدامات تبليغاتي» طالبان است.
وي افزوده است: «ما براي مدتها چيزي درباره انفجار بمب نشنيده ايم. اين كه خانه احمدكرزاي در قندهار مورد حمله قرار گرفته يك گزارش اشتباه است. من به شما تضمين مي دهم كه«به جز حوادث عادي، طالبان جرأت ادامه عملياتشان را ندارند. كار آن تمام شده است.»
وي گفته «همين طور، من هرگز چيزي درباره اين كه حزب اسلامي حكمتيار براي مدت طولاني در قندهار بوده نشنيده ايم. من فكر مي كنم كه بسياري از افراد مورد اعتماد نزديك آن هنوز در ايران هستند.»
با اين وجود، به رغم ديدگاه هاي رسمي، منابع مختلفي شاهد درگيري هاي روزانه بين شبه نظاميان افغان و جنگجويان طالبان هستند. اين منابع شامل مقامات و كاركنان مؤسسات كمك رساني بين المللي، سازمان هاي محلي خدمات رسان پاكستاني و تجاري مستقر در منطقه چمان پاكستان هستند كه روزانه بين قندهار و چمان در حركت هستند.
يك كارمند دفتر چمان مؤسسه خدمات رساني ادهي كه يك سازمان بزرگ غيردولتي پاكستاني مي باشد گفته است:«من هر ماه سه تا چهار بار از قندهار ديدار مي كنم. مقامات افغان واقعاً نگران افزايش فعاليت هاي چريكي نيروهاي شورشي هستند و طالبان و حزب اسلامي را به خاطر اين حملات محكوم مي كنند.»
براي ارزيابي دقيق از اين موضوع بايد وضعيت جغرافيايي منطقه را فهميد.
مرز پاكستان با افغانستان در منطقه چمان بسيار پيچيده است. اين مرز در استان بلوچستان كه مركز آن كويته است ادامه مي يابد. شهر چمان، كه كمتر از ۱۰۰ كيلومتر از قندهار در كنار مرز فاصله دارد، عمدتاً دربردارنده مغازه ها و بازارهاي زيادي است (كه شايد بزرگترين بازار كالاهاي قاچاق و سرقت شده در منطقه باشد. اين كالاها از بندر كراچي در پاكستان يا بندرعباس ايران و حتي از اروپا از طريق روسيه به اين بازارها منتقل مي شود.)بخش عمده اي از جمعيت اين منطقه در روستاهاي پرجمعيت زندگي مي كنند. از آنجا كه در اين منطقه مرزهاي «ساختگي» جدا كننده مناطق پشتون چندان رعايت نمي شود، بسياري از روستاييان اين نواحي هم در پاكستان و هم در افغانستان مستقر هستند. حتي در برخي از منازل حيات منزل در خاك افغانستان است و اتاق هاي آن در خاك پاكستان. با وجود آن كه برق در اين مناطق از پاكستان به افغانستان مي آيد، مردم محلي بدون توجه به منشاء رسمي پاكستاني يا افغاني شان خود را عمدتاً «افغان» مي نامند. از نظر قومي نيز آنها از ريشه پشتون هستند كه در دو قبيله عمده نورزايي و آچه زايي قرار دارند.
دو نمونه از مردم اين مناطق بي مفهوم بودن مرز را به خوبي نشان مي دهند. «حافظ حمد الله» يك وزير ايالتي در دولت بلوچستان است اما اصليت او از بخش افغاني اين منطقه است. او تحصيلات ديني خود را در پاكستان به پايان رسانده و يك عضو جمعيت علماي اسلام گروه فضل الرحمان شد و به اين طريق به عنوان وزير ايالتي انتخاب شد. در عين حال، مولا عبدالرزاق، در بخش پاكستاني اين منطقه زندگي مي كند. اما در سال هاي اوليه جنبش طالبان تا سطح وزير دفاع رژيم طالبان رشد كرده است.
اين واقعيت هاي جغرافيايي به نفع طالبان عمل مي كند، زيرا نه دولت افغانستان و نه دولت پاكستان هيچ كدام قادر به جلوگيري از رفت و آمد افراد از اين سوي مرز به آن سوي مرز نيستند. با اين وجود جلوگيري از قاچاق كالا و برق كه ديگر جاي خود را دارد. به همين دليل است كه وقتي چند ماه قبل دولت هاي پاكستان و افغانستان سعي كردند رفت و آمد افراد بين دو كشور را از طريق اعمال ويزا محدود كنند، اين محدوديت به عنوان يك اقدام خنده دار در دو سوي مرز تبديل شد.

همانطوري كه در ابتداي اين نوشتار ذكر شد، طالبان اكنون از حمايت  اندك خارجي برخوردار هستند. با توجه به اين مسئله پرسش هاي زير در خصوص گسترش مقاومت آنها مطرح مي شود:
- گفته مي شود هزاران تن از طالبان در طول تهاجم اواخر سال ۲۰۰۱ و پس از آن كشته و هزاران تن ديگر از آنها نيز دستگير شده اند، با اين وجود پس طالبان چگونه مجدداً سازماندهي شده اند؟
- چگونه مردم اين كشور فقير قادر به مبارزه براي يك مدت طولاني هستند.
- چريك ها از كجا حملات خود را انجام مي دهند و در كجا پناه مي گيرند؟
«آسيا تايمز آن لاين» براي يافتن پاسخ اين پرسش ها تلاش كرد تا با ملا رزاق كه اكنون در كيلي جلال الدين در بخش پاكستاني اين منطقه مرزي نزديك شهر چمان زندگي مي كند و غالباً در آن منطقه ديده مي شود مصاحبه كند اما در حال حاضر او در دسترس نبود. اما يك عضو ديگر طالبان وقتي كه شنيد يك روزنامه نگار از كراچي براي به دست آوردن اطلاعات دست اول درباره طالبان به آنجا آمده پا پيش گذاشت و حاضر به گفت وگو شد.
عظمت الله يك مرد قد بلند، باريك اندام و سر به زير است كه در ميان دهه سوم عمر قرار داشت و به آرامي سخن مي گويد: در نگاه اول او هرگز شباهتي به يك چريك مبارز ندارد. او پسر عموي ملا رزاق و وكيل او در جنبش مقاومت است. ملاقات ما نيز در گوشه اي از باشگاه مطبوعات شهر چمان برگزار شد و ما با يكديگر حدود يك ساعت گفت وگو كرديم. متن اين گفت وگو به شرح زير است.
* ارتش طالبان در خلال تهاجم آمريكا نابود شد. گزارش ها حكايت از كشته شدن هزاران تن و دستگيري هزار تن ديگر دارد. با اين وجود، طالبان چگونه مجدداً سازماندهي شدند؟ من با مقامات محلي حزب ملي گراي پشتون (حزب عوام پكتون خواه) و نيز مقامات افغاني صحبت كرده ام، آنها مي گويند اخبار مربوط به ظهور مجدد طالبان قصه هايي است كه توسط آژانس هاي اطلاعاتي پاكستاني ساخته مي شود، نظر شما در اين خصوص چيست؟
- طالبان بسيار سرزنده و در همه جا هستند. من واقعيتي را به شما مي گويم كه حتي در استان هاي زابل، هلمند و اورزگان، تشكيلات قديمي آنها كه در دوره طالبان فعال بوده اكنون بسيار فعال است. در سرزمين ما، هر كسي طالبان است و از آنها گروههاي جديد شكل مي گيرد.
* بسيار خوب! اگر من ادعاهاي شما را بپذيريم، آن وقت دليل حمله طالبان به اين استان ها و نواحي چيست؟
- (يك برگ كاغذ را باز مي كند) اين يك جزوه است كه ما در سراسر افغانستان توزيع كرده ايم و از مقامات خواسته ايم تا با مقامات افغاني مورد حمايت آمريكا همكاري نكنند. اين كار اثر خودش را كرده است. شما شاهديد كه ما زابل و چند نقطه در هلمند را تصرف كرده ايم و مقامات و سربازان دولتي مواضع خود را بدون هيچ مقاومتي ترك كرده اند. تنها زماني درگيري شده كه نيروهاي كمكي از قندهار فرستاده شدند يا هواپيماهاي آمريكايي اين مناطق را بمباران كردند.
* اين چيزي است كه شما مي گوييد اينجا در چمان من تعدادي از اهالي قندهار را ديدم كه مي گفتند مدتهاست كه طالبان را نديده اند؟
- من از شما خواهش مي كنم كه به قندهار برويد و با وزير راديو و تلويزيون كه اخيراً به يك بيمارستان محلي منتقل شده ديدار كنيد. نام او سعادت است. آيا شما مي دانيد براي چه او مضروب شده؟ شبكه تلويزيون محلي يك فيلم به زبان انگليسي نشان داد. در واكنش به اين امر، يك فرمانده شبه نظاميان افغان به نام محمد نعيم، به دفتر او وارد شد و او را مثل يك سگ زد تا اين كه او عذر خواهي كرد و گفت كه ديگر هرگز فيلم انگليسي نشان نخواهد داد. اكنون به من بگوييد، اين مردمان در ميان آنها [شبه نظاميان] چه كساني هستند. طالبان يا غيرطالبان؟
همين طور چه كسي به حامد كرزاي هنگامي كه در قندهار بود حمله كرد؟ آيا اين شبه نظاميان خودشان بودند يا نه؟ دوست من! افغان ها اشغال خارجي را تحمل نمي كنند. اين فقط يك اجبار نيست كه ما تحمل مي كنيم، اين يك مسئله استراتژيك است. ما حضور خود را در ميان آنها (شبه نظاميان افغان) حفظ كرده ايم.
* اما چطور يك ملت فقرزده مي تواند بجنگد؟ من فكر مي كنم اگر طالبان بجنگند،  اين يك پديده موقتي خواهد بود و با گذر زمان مبارزه آنها خاموش خواهد شد؟
- با (خنده) چه كسي مي گويد ما فقير هستيم؟ شما بايد به روستاهاي كليس برويد. همه مردم يخچال ، وانت، سواري و كاميون دارند.
* منبع تأمين طالبان چيست؟ شما براي مبارزه از كجا پول به دست مي آوريد؟
- (مجدداً با خنده عميق) از دلارهاي آمريكايي از مقامات آمريكا.
* چطور؟
- شما مي دانيد كه آنها دلارها را بين سران قبايل، كارمندان محلي و ساير افراد به منظور اجراي طرح هاي رفاهي توزيع كرده اند. به نظر شما اين دلارها به كجا مي رود؟ نه همه آنها، اما بخش قابل توجه آن به جيب طالبان مي رود تا نبرد خود را تقويت كنند.
* من متعجبم شما پس از حمله ناپديد مي شويد؟ كجا مي رويد؟ من از مناطق مرزي ديدار كرده ام و مقرهاي منطقه اي زابل و هلمند از مرز بسيار دور هستند؟
- من به شما مي گويم ما به ملت مان تعلق داريم.
ما از آسمان نيامده ايم. ما به اين سرزمين تعلق داريم. مسئله بسيار ساده است، ما از خانه هايمان براي حمله به  آنها خارج مي شويم و وقتي شكار كرديم به آساني به خانه  هايمان بازمي گرديم و مردممان نيز به همين سادگي مي گويند ما «طالبي» نديده ايم. اينجا منطقه اي است كه ما در آن هيچ غريبه اي نديده ايم. پس ما حفاظت مي شويم.
* فرماندهان اصلي منطقه جنوب چه كساني هستند؟
- ملا اختر عثماني، ملاعبيدالله و ملاعبدالرئوف.
* هر كدام چند رزمنده دارند؟
- ما به اين شيوه عمل نمي كنيم كه هر فرد رزمندگان جداگانه داشته باشد. اينجا در منطقه جنوب شامل اورزگان، قندهار، هلمند و زابل ما هلمند را به عنوان مركز مقاومت اعلام كرده ايم. ما حدود ۲ هزار رزمنده داريم. وقتي يك فرمانده تصميم مي گيرد به منطقه اي حمله كند او با اين رزمندگان تماس مي گيرد و با پراكنده شدن در مكان هاي مختلف حمله مي كنند. پس از حمله هر كس به موقعيت هاي متفاوت بازمي گردد.
* آيا هنوز رزمندگان عرب نيز در بين شما هستند؟
- خيلي كم. بسياري از آنها هنگام عقب نشيني طالبان كشته شدند. كساني كه باقي مانده اند آنهايي هستند كه مدت ۲۰ سال يا بيشتر در افغانستان زندگي كرده اند. آنها افغانستان را مي شناسند. پس از عقب نشيني طالبان، عرب هاي تازه وارد با شبه نظاميان افغان مواجه شده اند و چون عربي صحبت مي كردند و نمي توانستند پشتو صحبت كنند، آنها را كشته اند. آنهايي كه پشتو مي دانند از طريق وانمود كردن به اين كه افغاني محلي هستند، زنده مانده اند. اكنون اكثر آنها با ما هستند. اما تعدادشان كم است.
* اسامه بن لادن كجاست؟ آيا او پشتو صحبت مي كند؟
- بن لادن زبان پشتو را مي فهمد اما به خوبي نمي تواند صحبت كند. حتي رهبران عالي ما هم نمي دانند او كجاست.
* من فكر مي كنم او مرده است.
- نه! او زنده است زيرا از طريق نمايندگانش نامه هايش تحويل داده مي شود كه نشان مي دهد او سالم است. اما ما نمي دانيم او كجاست و چگونه زندگي مي كند.
* چرا طالبان در كشتن تعداد زيادي از نيروهاي آمريكايي شكست خوردند؟
- آنها واقعيت ها را پنهان كردند. هر روز خساراتي به آمريكايي ها وارد مي شود.
* وضعيت چگونه است؟ شما با تفنگ هاي
AK-HZ يا موشك انداز هايتان حمله مي كنيد. اينها اكنون سلاح هاي كارآمدي نيستند. شما نمي توانيد از سلاح هاي سنگين در جنگ چريكي استفاده كنيد؟
- (عظمت الله نام يك اسلحه را به زبان پشتو مي برد كه بلافاصله قابل فهم نيست، اما از توضيحاتي او چنين برمي آيد كه اين اسلحه يك موشك با حدود ۵۰ كيلومتر برد است كه توسط يك تفنگ تك لول شليك مي شود) ما با اين اسلحه با يك باتري معمولي كه در خودرو استفاده مي شود كار مي كنيم. براي مثال در يك گروه ۱۰ نفره، ۲ نفر تفنگ حمل مي كنند، ۲ نفر باتري و بقيه هر كدام دو موشك حمل مي كنند. هر حمله ۱۰ تا ۱۵ دقيقه وقت مي برد و ما چند كيلومتر دورتر از هدف در كوهها موضع  مي گيريم. پس از حمله ما موشك هايمان را مخفي نموده و فرار مي كنيم.
* نقش گلبدين حكمتيار و حزب اسلامي او در جنبش مقاومت چيست؟
- مهندس صاحب(نامي كه عامه گلبدين حكمتيار را به آن مي شناسند) پس از ديدار با مقامات طالبان موافقت كرد تا يك جنبش كاملاً هماهنگ براي اخراج نيروهاي اشغالگر از افغانستان تشكيل شود. مهندس صاحب يك استاد است [يعني او تحصيلات سبك غربي دارد] و فرماندهانش نيز استاد هستند، بنابراين آنها تاكتيك هاي بهتري براي استفاده عليه آمريكا دارند، بنابراين از زمان پيوستن آنها به ما جنبش مقاومت موفقيت زيادي كسب كرده است.
* چرا شما براي طالبان مي جنگيد و چقدر به شما پرداخت مي شود؟
- دوست من، بجز اين لباسي كه من مي پوشم در مقابل جنگ براي طالبان چيز ديگري دريافت نمي كنم. من به خاطر خداي بزرگ مي جنگم و انگيزه همه طالبان هم همين است. در هر دو سوي مرز افغانستان و پاكستان مردم با طالبان هستند. بنابراين وقتي شبه نظاميان افغان مرا هدف قرار دهند من به اين سوي مرز مي آيم. اينجا مردم مرا در خانه هايشان نگه مي دارند و به من غذا مي دهند و مراقب من هستند.
منبع: آسيا تايمز

***********************

گزارش

اسرار پناهگاه بن لادن

ترجمه: نيلوفر قديري

ريش هايش خاكستري است و تقريباً دندان ندارد. نامش خان كاكاست و در خانه اي محقر با در نيمه ويران در كنار باغچه اي از سبزيجات زندگي مي كند. اين پيرمرد كه مدام تنباكو مي جود براي همسايگانش در اين گوشه از استان دور افتاده كونار افغانستان يكي از محترم ترين افراد دره رود «پك» است. اين احترام ناشي از ارتباطات اين پير مرد است. داماد اين مرد كه يك الجزايري به نام ابوحمزه الجزيري است از سال ۱۹۹۶ محافظ مخصوص كسي است كه كاكا او را «لرشيخ» مي نامد: اسامه بن لادن.
الجزيري هرچند وقت يك بار از كوهستان پايين مي آيد تا همسر و سه پسرش را كه با كاكا زندگي مي كنند ببيند.
كاكا مي گويد: «او مثل رعد مي آيد و ناپديد مي شود. من هيچ وقت نمي دانم كي مي آيد و كي مي رود.» پيرمرد و همسايگانش با دقت جديدترين اخبار درباره مخفيگاه بن لادن را دنبال مي كنند. الجزيري در يكي از ملاقاتهايش در ماه ژانويه گفت كه يكي از عروس هاي بن لادن اخيراً هنگام زايمان مرده است و بن لادن در مراسم تدفين او در سخنراني آمريكا را مسئول مرگ او اعلام كرده است. تنها تعداد معدودي توانسته بودند در مراسم عزاداري شركت كنند نه هزاران هزار نفر. بن لادن براي اين موضوع هم آمريكا را مقصر دانسته و گفته است: «من به اندازه كافي ثروت دارم كه مثل يك شيخ عرب لذت زندگي ام را ببرم. اما تصميم گرفتم با كفاري كه مي خواهند ما را از ريشه هاي اسلام جدا كنند مبارزه كنم. براي رسيدن به اين هدف، عرب ها، طالبان و خانواده ام به شهادت رسيده اند.»
كاكا و همسايگانش تك تك اين كلمات را كه از زبان الجزيري شنيده بودند حفظ كرده اند و آن را نقل مي كنند. او در پاسخ به اين سؤال كه بن لادن اكنون كجاست بدون هيچ حرفي به كوه هاي ۱۲ هزارپايي كه دره را محاصره كرده اشاره مي كند. به نظر مي رسد هيچ كس پاسخ بهتري ندارد. دو سال بعد از حملات ۱۱ سپتامبر، تحت تعقيب ترين تروريست  دنيا هنوز آزاد است.
سرهنگ «رودني ديويس» از فرماندهان ارتش آمريكا و سخنگوي نيروهاي آمريكا در افغانستان در اين باره مي گويد:« نمي دانيم او كجاست و صادقانه بگويم كه موضوع فقط او نيست. ما به تلاش براي كشتن، دستگيري و بيرون كشيدن همه نيروهاي ضدائتلاف ادامه مي دهيم چه تحت نفوذ بن لادن باشند چه نباشند فرق نمي كند.»
برخي مقامات آمريكايي گمان مي كنند كه زندگي در فرار مداوم برقراري ارتباط با نيروها را براي بن لادن غيرممكن كرده است و او تنها يك رئيس است.
يك ديپلمات بلندپايه آمريكايي در كابل مي گويد: «نقش عملياتي بن لادن براي القاعده و طالبان اكنون به اندازه گذشته مهم نيست. اما به صورت نمادين او هنوز مهم است.» اما مقامات بلندپايه طالبان كه نيوزويك در پاكستان و افغانستان با آنها ارتباط برقرار كرده است مي گويند، او مهمتر از اين است. آنها مي گويند بن لادن به عنوان استراتژيست و تأمين كننده مالي هنوز در ارتباط مستقيم با القاعده و طالبان و گروه هاي مرتبط است. در ماه آوريل بلافاصله بعد از سقوط رژيم صدام حسين در عراق، رهبر القاعده بزرگترين اجلاس تروريستي بعد از ۱۱ سپتامبر را در يك مقر كوهستاني در افغانستان برگزار كرد. سه نماينده بلندپايه طالبان و چند تن از عوامل و رهبران بلندپايه القاعده از كشورهاي چچن و ازبكستان از شركت كنندگان در اين نشست بودند. معاون سابق وزير خارجه طالبان با اعلام اين خبر مي گويد جزئيات اين خبر را از زبان يكي از اعضاء طالبان كه در آن جلسه شركت داشته شنيده است. بن لادن صيف العادل را كه يكي از مورد اعتمادترين فرماندهان اوست به عنوان مسئول عمليات هاي القاعده در عراق منصوب كرده است. او معرفي نامه اي به عادل مصري تبار داده و از همه رهبران مذهبي، تاجران و مجاهدين خواسته است هر كمكي كه مي توانند به او بكنند.
عادل بلافاصله بعد از اين نشست افغانستان را ترك كرده و گفته مي شود چند هفته بعد در ايران ديده شده و اكنون در حبس خانگي در ايران است. اين گفته مأموران اطلاعاتي آمريكاست اما مقامات طالبان مي گويند عادل به عراق رفته و اكنون مشغول سازماندهي حملات ضدآمريكايي است. بن لادن در همان نشست كوهستاني گفته است مشغول كار بر روي «پروژه هاي جدي» است. يك منبع خبري طالبان به نيوزويك گفت: «اولويت او استفاده از سلاح هاي ميكروبي است.»

 

او ادعا كرد كه القاعده اكنون چنين سلاح هايي را در اختيار دارد. اما مشكل حمل و نقل و استفاده از آنهاست. اين منبع تأكيد كرد كه جزئيات ديگري نمي داند اما گفت: گام بعدي اسامه غيرقابل تصور است.
گفته مي شود بعد از دستگيري خالد شيخ محمد از فرماندهان عملياتي القاعده در ماه مارس (فروردين) در شهر راولپندي پاكستان اين برنامه بزرگ به تأخير افتاده و مورد بازبيني قرار گرفته است. مسئولان اطلاعاتي آمريكا مي گويند در ميل و اشتياق القاعده به سلاح ميكروبي شكي نيست اما اولويت نخست او كشتن آمريكايي ها با هر وسيله اي است كه در دسترس باشد. دسترسي به سلاح هاي ميكروبي و استفاده از آن از هر سلاح ديگري دشوارتر است. هيچ كس به غير از خود بن لادن نمي داند دقيقاً چه اتفاقي قرار است روي دهد. او كجاست؟ پشتون محمد از افسران پليس مسئول اداره ضد تروريسم استان كونار با اشاره به كوه هاي شرق شهر مي گويد: «آنجا، بالاي كوه ها.»
كسي شك ندارد كه بن لادن آنجا زندگي مي كند. سيد فيصل اكبر استاندار كونار مي گويد، نيروهاي آمريكايي و افغان به شدت در حال جست وجو هستند. ممكن است به كونار بيايد، اما نمي تواند مدت زيادي بماند.
معاون سابق وزير خارجه طالبان و يك افغان ديگر به نام هارون كه مي گويد: رهبر القاعده را دو ماه پيش ديده است مي گويند، بن لادن در سلامت به سر مي برد. سه تن از پسران او همراهش هستند و قسم خورده اند كه پدرشان را مي كشند اما نمي گذارند زنده دستگير شود. دو تن از همسران بن لادن در نزديكي او در كوهستان زندگي مي كنند اما با او نيستند. هرگاه كه شرايط امنيتي مهيا باشد او به ديدار آنها مي رود. منابع خبري طالبان مي گويند، رهبر القاعده با دوستان و افرادش از طريق نامه دست نويس و ديسكت كامپيوتري و از طريق پيغام بران ارتباط دارد. هر پيغام بري فقط مي داند كه چطور رابط بعدي اين زنجيره را بيابد. روند نقل و انتقال اين پيام ها بسيار كند است اما مانع از آن مي شود كه آمريكايي ها او را رديابي كنند.
بن لادن نمي تواند به محل اختفاي ديگري فكر كند. حتي آمريكايي ها هم قبول دارند كه كونار يكي از پناهگاه هايي است كه احتمال حضور بن لادن در آن بسيار زياد است. اين استان پرجمعيت، چندان بزرگ نيست اما بيشتر از هرجاي ديگر افغانستان پناهگاه و محل مخفي دارد. سرهنگ عبدالصفا محمد رئيس پليس كونار مي گويد: دولت مركزي هيچ كنترلي براين مناطق كوهستاني ندارد. راه هاي كوهستاني صعب العبور است. نيروهاي پليس بي سيم يا راديو ندارند و خانواده هاي آنها با حقوق ماهيانه ۱۴ دلار تازه اگر اين مقدار هم سرماه برسد به سختي زندگي مي كنند.
سربازي كه در شب نگهباني مي دهد در حقيقت زندگي اش را براي هيچ به خطر انداخته است. بنابر اين دسترسي به محل اختفاي بن لادن در كوه ها غيرممكن است. رئيس پليس كونار مي گويد حتي با هلي كوپتر هم تنها درخت و صخره ديده مي شود نه چيز ديگر. برخلاف مناطق ديگر كوهستاني افغانستان كه بياباني است، كوهستان هاي كونار پوشش جنگلي دارد.
ساكنان كونار هم مشرب بن لادن هستند. در دهه هاي اخير اين استان به محل زندگي بيش از يك هزار عرب تبديل شده كه اكثر آنها مانند الجزيري محافظ بن لادن با افغان هاي محلي ازدواج كرده اند و روابط محكم خانوادگي در اين منطقه دارند. در اوج جنگ با شوروي در دهه ۱۹۸۰، سيا شهر كونار را به جنگجويان داوطلب عربي واگذار كرد كه براي پيوستن به مجاهدين و جنگيدن در كنار آنها به افغانستان رفته بودند.
ادموند مك ويليامز از مقامات بازنشسته وزارت خارجه آمريكا و نماينده ويژه كنگره در ارتباط با مجاهدين در اواخر دهه ۱۹۸۰ مي گويد: ما ترجيح مي داديم كه آنها خودشان بجنگند، نه به شيوه ما.
در دو سال اخير صدها تن از نيروهاي القاعده از مناطق ديگر افغانستان مجاهدين سابق افغان در اين استان پيوستند.
بن لادن و افرادش زندگي نسبتاً راحتي دارند. برخي از آنها در غارها زندگي مي كنند اما ديگران در خانه هاي سنگي به سر مي برند كه در پوشش درختان مخفي شده اند. عرب ها در كوهستان با قبايل افغاني كه گله هاي دام خود را به چرا مي برند شريك هستند. شالي خان يكي از اين افغان ها با همسر و دو فرزندش ۱۵۰ گوسفند و بز خود را به كوه مي برد و اغلب با گروه هايي از عرب هاي مسلح روبه رو مي شود كه سوار بر اسب يا پياده در حركت هستند. او مي گويد كه از ديدن آنها خوشحال مي شود چون «اين عرب ها مردم خوبي هستند كه جهاد مي كنند.» عرب ها از شالي خان شير يا حيواناتش را مي خرند و در مقابل پول خوبي به او مي دهند.
به نظر مي رسد بن لادن آنقدر احساس راحتي و امنيت مي كند كه ملاقات كنندگان را به حضور بپذيرد. سه ماه پيش يك افغان به نام هارون درخواست ديدار رهبر القاعده را كرده بود. او از جوانان فعال در جنبش مقاومت ضد آمريكايي طالبان است و كسي است كه بن لادن را در اواخر سال ۲۰۰۱ در حالي كه در تورابورا به محاصره درآمده بود به سلامت به دره شاهيكوت راهنمايي كرد. يك ماه بعد از آن كه هارون درخواست خود را به كوهستان فرستاد پيامي دريافت كرد كه او را به نقطه اي در كوه هاي شمال خانه اش در استان پكتيا هدايت مي كرد. از آنجا او را توسط چند راهنما به بالاي كوه بردند. هريك از راهنماها با زمزمه يك كلمه رمز هارون را به راهنماي ديگر تحويل مي داد.
بعد از سه هفته او را به گروهي از عرب ها تحويل دادند. آنها او را بازرسي بدني كردند و انگشتر، ساعت و كفش هايش را در كيفي گذاشتند و تحويل گرفتند. او يك شب را با پاي برهنه در غاري گذراند. هنگام طلوع آفتاب دو مرد مسلح عرب كه چهره هايشان را پوشانده بودند هارون را به خانه اي قديمي و سنگي بردند و به او گفتند كه آنجا منتظر بنشيند. هارون مي گويد كه در آن لحظه به شدت وحشت كرده بود. ناگهان بن لادن رسيد و به آرامي به زبان عربي از مرد جوان خواست به مبارزه ادامه دهد. بن لادن گفت: بيابان هاي افغانستان با خون مجاهدين آبياري مي شود. اما (ريشه) جهاد هرگز خشك نمي شود.
بعد از ۱۵ دقيقه اين ملاقات پايان يافت. بن لادن در آخر به هارون گفت: لطفاً ديگر سعي نكن كه من را ببيني.
آيا او دستگير مي شود؟ در يك سال گذشته كه كاخ سفيد مشغول عراق بوده است افغانستان بيش از گذشته در فقر آشوب و ناآرامي فرو رفته است. القاعده و طالبان اين فرصت را براي سازماندهي دوباره از دست نداده اند. دولت آمريكا قول داده است كه كمك مالي بازسازي افغانستان را دو برابر كرده و به ۸/۱ ميليارد دلار برساند. حتي جمهوري خواهان طرفدار دولت بوش نيز نگران آن هستند كه اين بودجه كافي نباشد. آنها مي دانند دفعه پيش كه آمريكا از افغانستان غفلت كرد چه اتفاقي افتاد. سالگرد اين رويداد تا چند روز ديگر فرا مي رسد.
نيوزويك

**********************

نگاه

دشمن منتشر

چرا تلاش هاي دوساله آمريكا براي پاكسازي القاعده و جنگ چهارماهه اش براي سركوب بقاياي رژيم صدام حسين به نتيجه نرسيده است و اسرائيل موفق نشده است انتفاضه مردم فلسطين را خاموش كند؟
تروريسم در قاموس آمريكا به هرگونه حركت معارض و مخالفي گفته مي شود كه با نظم مورد نظر اين كشور در جهان مخالف است. واژه تروريسم اگرچه جديد است و كاربرد آن عمدتا از دهه ۷۰ ميلادي در ادبيات سياسي مصطلح شد اما آمريكايي ها همين معنا و مفهوم را با واژه هاي ديگر در زمان جنگ سرد به كار مي بردند. تقسيم بندي جهان به اردوگاه هاي جهان آزاد و جهان كمونيسم كه از دهه ۱۹۳۰ تا ۱۹۹۰ ميلادي از مسلمات ادبيات آمريكايي بود نمونه بارز تقسيم جهان به تروريسم و ضدتروريسم بود. در آن دوره از نظر آمريكايي ها هركس كه با اردوگاه اتحاد شوروي پيشين و در مقاطعي جمهوري خلق چين، همراهي سياسي، همدلي ايدئولوژيك و پيمان نظامي داشت، مخالف نظم مستقر يا اردوگاه جهان آزاد شمرده مي شد و مستوجب كيفر بود. اما در آن زمان با وجود چنين تقسيم بندي آهنيني و به رغم كمك هاي فراوان اتحاد شوروي و چين به مخالفان نظم مستقر، آمريكايي ها با بلايايي مانند آنچه در واقعه ۱۱ سپتامبر، خاورميانه و افغانستان با آن مواجه اند يا اساسا برخورد نكردند و يا اين كه ابعاد آن محدود به ترورهاي موردي فردي و چند مورد آدم ربايي سياسي بود.
در آن فضا، آمريكايي ها براي سركوب مخالفان خود يا تروريست هاي زمانه دو كار انجام مي دادند: اول منشأ حمايت مالي، سياسي و نظامي آنان را كه اتحاد شوروي يا چين بودند زير فشار مي گذاشتند؛ دوم با نفوذ اطلاعاتي در ارتش ها و دولت ها و گروه هاي شناخته شده «تروريستي» اقدام هاي آنان را خنثي مي كردند. علاوه بر اين وحدت آمريكايي - اروپايي در برابر وحدت سوسياليستي اتحاد شوروي و اقمار و حاميانش كامل و مرزبندي شده بود و آنان دوست و دشمن را به وضوح مي شناختند.
اما در دوران جديد، تحولاتي رخ داد كه اين مرزها را شكست و وضوح را از بين برد. در دوران جديد، برخلاف گذشته، فرماندهي مركزي جريان مخالف نظم مستقر آمريكايي از بين رفت و آمريكايي ها ناگهان خود را با گروه هاي پراكنده، ناشناس، متعدد و فاقد سازمان متشكل روبه رو ديدند. حتي القاعده كه امروزه نامي خاص براي گروهي خاصي است درواقع «بين الملل معارضان» آمريكا در پهنه وسيعي است كه از دورترين نقطه هاي شرقي جهان در مالزي و اندونزي تا خاورميانه و آسياي مركزي و آمريكا و اروپا پراكنده اند. آنها اگرچه با هم كيشان خود ارتباطات سازماني دارند و تقريبا مانند همديگر مي انديشند اما معلوم نيست كه لزوما از يك مركز فرمان ببرند.
برجسته شدن نام اسامه بن لادن و ملامحمد عمر بيش از آن كه به ارتباط سازماني آنها در القاعده مربوط باشد ناشي از حكومتي است كه در افغانستان تشكيل دادند و حجم عمليات تخريبي آنها در ۱۱ سپتامبر است.
علاوه بر اين، در كنار پندار و كردار تروريستي شبكه القاعده، شكل تازه اي از مبارزه سياسي - ايدئولوژيك در جهان شكل گرفته است كه گرچه ماهيتا با تروريسم القاعده تفاوت دارد، آمريكايي ها با اندكي تفاوت آن را نيز پاره اي از تروريسم ضدنظم مستقر مي نمايانند. اين مبارزه از آن جنبش هاي مبارز فلسطيني است كه با تغيير تاكتيك هاي دهه هاي ۶۰ و ۷۰ ميلادي كه مشتمل بر گروگان گيري و رخنه به داخل سرزمين هاي اشغالي قبل از سال ۱۹۴۸ بود، اكنون به توده اي كردن مبارزه روي آورده اند و اسرائيلي ها را در سرزمين هاي اشغالي پس از سال ۱۹۶۷ هدف قرار مي دهند. اين كار برخلاف گذشته، لزوما به دست چريك هاي آزموده و شناخته شده رخ نمي دهد و اسرائيلي ها مدام ناچارند به هر نوجوان و جوان فلسطيني به عنوان مبارزي كه شايد فردا بمبي در گوشه اي منفجر كند، نگاه كنند. خصيصه انتشاري جنبش ضدآمريكايي (تروريسم از سويي و مبارزات آزاديبخش از سوي ديگر) باعث شده است كه سرنخ هاي عمليات ضدآمريكايي متعدد و متنوع و ناشناخته باشد و آنها درواقع مدام به دنبال سوزن در انبار كاه باشند.
علاوه بر اين، شايد به عنوان يك احتمال بعيد بتوان اين فرض را هم در نظر گرفت كه متحدان پيشين آمريكا، همه كاري را كه در گذشته براي محافظت از منافع و امنيت آمريكا مي كردند، امروز ديگر نكنند و در نتيجه شبكه اطلاعاتي آمريكا دچار رخنه اي شده باشد كه آنان را گاه در تعقيب «دشمن منتشر» به بيراهه بكشاند.



بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت