![]() |
|
---|---|
نورضيا فرين بهار اميد نوبهار آمد و بر بستر آرام
زمين گل خوشبوی طبيعت
همه جا چهره شگفت بلبل نغمه سرا باز به گلشن
بجهيد او به آواز بلندش
به همين مژده بگفت سربه بالا بزنيد ، تا بکی
ای شيفتگان به همان حالت
افسردگی و ياس بخفت بهار شعف انگيز ووزش نسيم ملايم
بهار خوشگوار با شگفتن نوچه گلها و پندک ها دارد به طراوت و تازگی مسرت بار
طبيعت زيبائی خاصی را بگسترد و قلوب مملو
از اميال را تپش جديدی از زندگی فرحتزا بخشيده و صفحات رنگينی از حيات خوش آيند را
رقم بزند و بسانيکه پرستوها ، پيام آور فصل طرايف بوده و عندليبان خوش الحان با
چهچه های طنين انداز بهار سرور افزا را نويد ميدهند به همانگونه رجامندی و آرزوها
چون شگوفه های خوشگل بهاری در قلوب هزاران هم ميهن مان بويژه زنان ستموديده آن که
هميشه از آنها در الفاظ و کلمات و يا قالب اشعار به نيکوئی ياد دهانی شده و آنها
را بمثابه مادران مهربان ، همسران دوست داشتنی و يا دختران با احساس ، مبتکران
عاطفه ، صلح و صفا، گردانندگان زندگی مرفه فاميل ها، زينت بخش دنيای مادی و معنوی
جوامع بشری پنداشته و به لطف آفرينی و محبت انگيزی شان که الهام بخش آرامش و
صميميت و دوستی هاست ارج گزاری می شود با عالمی از اميدها بر پرتوافگنی بيشتر
خورشيد زندگی و تحقق خواستهای ديرينهء شان در سرزمين محروم از خوشيها چشم دوخته
اند برآنند که بهار هستی آفرين با دميدن روح تازه در بدن ايشان به سيماهای برودت
زده آنها بشاشت و شادابی خاص داده ، حيات را تجمل بخشيده و سبب جهش و تحرک زندگی
دلپذير شان گردد تا باشد بهار روح افزا ، آئينهای غمين ، غبار آلود و پر از ياس آنها را را مصفا گردانيده به صوب ساحل مسرت بار
و سعادتمند رهنمون زندگی شود. اما چه وقت ؟ اين پرسشيست که آنها خود در حل و پاسخ آن
مشکلات فراوانی را در جلو می بينند و افکار شان ازين ناحيه راه برون رفت را تا
حال به خطور نيانداخته است. و اما اميدواريها و تفکر انديشمند و خوشبين آنها يک
چيز را افاده می دارد که جهان بسوی يک زندگی مرفه و متمدن گامهای سريع خود را بر
می دارد و پل های عقب گرائی پيهم تخريب می گردند و ديری نخواهد گذشت که انسانهای
پيش گام و تمدن پسند آن مرز و بوم به خصوص زنان با جد و جهد تمام بخاطر رفاه و
ترقی به سوی قله های شامخ پيروزی دست خواهند يازيد و آينده تابناک را به ارمغان
خواهد آورد. آن هنگام است که آفتاب بهار واقعی بروی آن بخش محروم از نعمات مادی و
معنوی تبسم و لبخند نموده و آنها را در آغوش پر مجبت و گرم خويش محفوظ خواهند داشت. يقين کامل است که رزم و پيکار
انديشمندان با درک ، ميهن دوست ، صلح خواه و ترقی پسند خط باستانی ما افغانستان
مستحصل اين خواستها بوده و بهاران بهتر و بهتری از زندگی واقعی را در قبال خواهد
داشت. بگذار بهاران واقعی با گلهای زيبای
خود هر چه سريعتر و گسترده تر سرزمين ما افغانستان را شگوفان گرداند. |
ثريا يکتيانی خاطرات
بهار وطنم ای بهار دلنواز
!يادم است که در سال های نه چندان دور در آغوش پر مهر ديار نامدارم هنگاميکه نور
طلايی خورشيد ، يخبندان را اهسته آهسته آب می ساخت و بساط مرگ غريبان را بر می چيد
با چه شور و شعف زايد الوصفی به استقبال بهاران می رفتم و با چه وجد و اشتياق حديث
رستن و روئيدن ، شگفتن سبزه وشقايق ، ارغوان و غنچه های شاد را همراه با کلام گيرا
و پرجازبه زندگی در شعر ناب رودکی ، مولانای بلخی ، سعدی شيرازی ، حافظ شيرازی ،
عنصری بلخی، انوری ، سنائی غزنوی، خيام ، ناصرخسروبلخی و ديگران خالی از ترس و
دلهره در بحری از احساس خورسندی زمزمه ميکردم. بياد دارم که
ميله گل سرخ در آرامگاه مولای متقيان، تجديد پيمان وفای ياران در خواجه صفا، سرور
شادی پير و جوان در باغ بالا ، نغمه و بزم طرب در باغ بابر ، ازدحام ازرده زنان و مردان در تپهء سخی ، طلب
مراد دلدادگان بر مزار عاشقان و عارفان همه و همه در ميان اوج خوشحالی هموطنانم چه
پر طنطنه بود. آه که در آن
سالها زادگاه محبوبم کابل چه روز های سرشار از دوست داشتن و چه شبهای شور انگيزی
داشت. بگذار از آن
لحظه ها و خاطره ها اندک سخن بر زبان آورم. ای بهار دل
انگيز : نميدانم که با کدام واژه دلنشين مقدم خجسته ات را با چه صراحت و صداقت
گرامی دارم و با چه کلامی در وصف ميلاد دوباره سبزه ها و شگوفه هازبان بگشايم. آری ، تنها
چيزی که ميتوانم از ته دل و عمق وجدان اذعان نمايم اين خواهد بود که بدون لبخند،
بدون افتخار ، در غربت بی وطنی در فقر منشزای زندگی درين گوشه ء از عالم به پيشواز
سپيدهء صبحگاهی در استشمام عطر نسيم سحری غريبانه می شتابم. |