جناب نصيرمهرين ، نويسنده ، محقق و مورخ معاصرکشور، به سلسله نشر آثارش ، دوجلد کتاب های ارزشمند شانرا که دراين اواخر به چاپ رسيده است به سايت آريايی اهدا کرده اند.
1 ـ کمپنی هند شرقی و مرگ وزير محمد اکبرخان.
2 ـ کلاه نامه
کـــــــلاهـــــنـــــامــــه
اين رساله در 82 صفحه با قطع و صحافت نسبتا خوب به تيراژ 1000 جلد توسط بنگاه انتشارات ميوند در شهر کابل در سال جاری به چاپ رسيده است.
مهرين ، با افرينش اين اثر گرانسنگ شان نشان داده است که کلاه بازتاب های بسيار با پيشينه های تاريخی افغانستان داشته و مفاهيم گونانی را تمثيل ميکند.
کلاهنامه مجموعهً چند سخنرانی و نبشته های جناب نصیرمهرین، پیرامون دورهء امانی میباشد که به مناسبت های ویژه برشته تحرير درآمده است. دراين کتاب برعلاوه يک مقدمه کوتاه ، مطالب ذيل را احتوامی کند:
ـ کسب استقلال را گرامی ميداريم.
ـ نمونه ای از جعل سيد مهدی فرخ.
ـ تاريخ نوين افغانستان ؛ مثال ديگر از جعل و تحريف.
ـ تأملی در يکی از اشتباهات امان الله خان.
ـ دههً امانی.
ـ کلاهنامه .
ـ تأ ملی در موضوع کلاه.
درقسمت هايی اين اثر آمده است :
" با رسيدن پای طالبان به کابل ، موضوع لباس و ريش يک بار ديگر ، در محراق توجه قرار گرفت. البته پيشتر از آنها ، تنظيم های جهادی نيز قيد و قيود و ذوق های خويش را درين زمينه ها به نمايش گذاشته بودند. اما طالبان احکام قاطع تر و جديت بيشتر در راه رعايت آنچه به زعم خويش اسلامی می پنداشتند، به کار بردند.
صدور فرمان ها در بارهً لباس و ريش مردان بيش از همه جلب توجه کرد. برعلاوه ريش جبری و در آن حد و اندارهً که طالبان شرعی تصور ميکردند، کلاه و دريشی نيز جای خود را به دستار و پيرهن و تنبان داد. اجرای اجباری بدانگونه ، سبب ساز عطف توجه به موضوع کلاه ، اهميت آن و موضوعات در حول آن گرديده و چندی که اين مساله مشغلهً اين کمينه شده بود ، هر آنچه نام کلاه داشت ، با کشش ديگری نظرم را بخود جلب می کرد. و هر آنچه در بارهً کلاه در نشر شعر و ضرب المثل از پيشينه ها بياد مانده بود ، نيز دوباره در برابرم قد برافراشت.
دربحث هايی که پيرامون لباس زنان و مردان و لزوم ديدهای گونه ای ازآنها از طرف حاکميت جريان می يافت ، نيز بحثی از کلاه حضور داشت. باری ، برخی از ياداشت ها را فراهم آوردم. درهمين راستا بدون مبالغه انبوهی از بازتاب موضوع کلاه گرد آمد. حتی نويسنده جوان ( يما ناشر يکمنش ) روزی از سر همکاری چند پارچه شعر را دراختيارم گذاشت که سخن از کلاه داشت. وقتيکه به اين همه ياداشتها ديدم، تهيه و ترتيب و تدوين بحثی از آنها بيشتر به درد بحث های فنی و معلومات عمومی کسانی می خورد که کار شان با کلاه باشد. پاره يی از بقيه مشغوليت ها نيز سبب شد که بحث کلاه و چنان گرفتاری را به کناری بگذارم و خود را آسوده کنم. اما راستش کلاه ما را آرام و بی اعتنا نگذاشت. ديدم رئيس جمهور منتخب کلاه قره قلی را که هنگام ورود به افغانستان بر سرنهاده بود ، با هر انتخابی آن انتخاب را از سر دور نکرد. حتا دريکی از برنامه های راديويی بيشترين وقت ما را پاسخ به اين موضوع احتوا کرد.
ديروز ها ياد ما آمد که " حکمتيار" با سر برهنه به پوهنتون ( دانشگاه ) ظاهر می شد. اما بعد ها دستاری برسر نهاد. صحنه های نماز گزاران در پيش چشم ما آمد که عده ای کلاه ساده بر سر می گذارند، برخی با سر برهنه و عده ای هم با همان لنگی و دستار نماز می خوانند و در ادامه ديگر باز يافتم که در روستا ها ، برهنه سری کمتر و در شهر ها بيشتر است. نزد افراد متدين و مذهبی حفظ کلاه برسرنهادن بيشتر است و در تصويرهای اشخاص وزارت خارجه يی کشور ما با سرهای برهنه و بی کلاه مواجه می شويم. تحول و ترقی در اشکال آن نيز مشهود است. امير حبيب الله خان پسر امير عبدالرحمن خان، دستار جدش افضل خان را در خانه نگهداری ميکرد و خودش کلاه می پوشيد. محمدنادرشاه پدر محمد ظاهر شاهر، برخلاف پدر و پدر کلان کلاه انگليسی می پوشيد و پسرش ترجيح داد ، اغلب اوقات از درد کلاه راحت باشد و حتا عطای موی را به لقای آن بخشيد.
برخی مانند " توين بی" مورخ با مشاهدهً رنگها و اصوات، لباس ها و منجمله کلاه در گفت و شنود شخصی قرار گرفت و تداعی انديشه ها، منظره حرکت تاريخ ساز انسانها را در ذهنش خطور ميداد. وقتی به کلاه پوست روباه دهقانان بلغاريا برميخورد، کلاه های پوست روباه آنها، او را بياد کلاه هرودت، پدر تاريخ می برد در هنگام ديدن سربازان آسيايی.
وهنگامی که ياداشتی بازنگری ميشود که عارف تاجر ، معروف به عارف ريکشا را به اتهام کودتا عليه سردارمحمد داود خان در پهلوی چند تن ديگر اعدام ميکردند، و پيش از اجرای حکم اعدام کلاهی را بر سرش می گذاشتند که چشمانش را نيز پنهان کند و او فرياد زده بود : " ای خدا ! من بيگناه کشته می شوم."
***
" و عجيبا در روزگاری که ما ديده ايم ، شنيده ايم و نبشته ايم اعداميان را کلاهی بر سرننهاده اند. در روز روشن در اعدام گاه و در پيش چشم مردم بدار نزده اند ، شبها به اعدام گاه برده اند ، کلاه ، ساعت و حلقه طلايی دستانشان را گرفته اند.
شايد محمد موسی شفيق را در روز روشن ، در حالی که کلاهی بر سرس ننهاده بود، پس از دادن دستور که بدو ، بدو! تير باران کرده اند."
***
" کلاه نمدی ها مشخصه گروهی از مردم است با نام جوانمردان که در ادبيات شعر فارسی بارها به چشم می خورد.
ازرياضی کرمانشاهی :
ما را به در ميــــــکده راهی بدهيد
وزآفت آسمــــــــــــان پناهی بدهيد
مستان به زمستان سرگرمی دارند
ما را هم ازين نمــــــد کلاهی بدهيد"
****
" کج کلاه يا کلاه کج نهادگان را نيز داريم که در پشت آن روش ، ادعای و غروزی نهفته است ، اما به سخن حافظ :
نه هرکه کله کج نهاد و تند نشست
کلاهداری و آييـــــــن سروری داند
دستار و کلاه کج برسرنهادن ، پيشينه های دارد که يکی از نمونه ها را در بيت طنز آميز حافظ می بينيم :
صوفی سرخوش ازاين دست که کج کرده کلاه
بدو جام دگر آشفـــــــــــــــــــته شود دستارش"
****
" آری کلاه و انتخاب گونه های مختلف آن هرگاه با اجبار همراه باشد، سخن از اجبار گسترده تر و ايجاد و تشديد نارضايتی مردم دارد مگر آيا پس از ملاحظهً نتايج آن عصر و اينک پايان دورهً طالبانی ، خردمندانه آن نيست که انتخاب کلاه و دستار و اشکال آنرا به خود انسانها واگذار کنند. رعايت توحيد و انسجام را در همان حدود رسميات و نهاد های نظامی و امنيتی بسپارند. فکر می شود اگر احترام را دراين باره رعايت کنند ، از ژرفای خويش می توانند احترام گسترده تر را بروياند. کاش جامعهً ما و محافل و نهاد های دست اندر کار امور جمهور با چنان فرهنگی مسلح شوند که در زمينه چنان موارد ، ذوق های خود را نه به ديگران تحميل کنند ، بلکه با احترام بديگران ، ايجاد احترامی بخود کنند. و با اين فرهنگ و عملکرد از آنانی نيز فاصله گيرند که کلاه دوزان و کلاه گذاران سياسی اند و اگر کلاهی از روی قالب غلط تهيه شده بود ، تااينکه در پی اصلاح آن باشند ، برخلاف سر را می برند و کلاه را نگهداری ميکنند.
و ماهم در جامعهً خويش از چنين کلاهداران و کلاهگذاران و کلاهبرداران کم نداريم."
سايت آريايی ، به خوانندگان محترم توصيه می نمايد تا اين اثر گرانسنگ را بدست آورده و از مطالعهً آن از بخشی از تاريخ کشور شان معلومات بسيار مفيد بدست آورند. آفرينش اين اثر گرانسنگ درنتيجهً کارو فعاليت متداوم و پژوهش های خستگی ناپذير جناب مهرين ميسر گرديده است وما پيروزی های بيشر برای شان آرزومنديم.
آثار ديگری که از مولف اين کتاب به چاپ رسيده است.
کمپنی هند شرقی و مرگ وزيرمحمد اکبرخان