خاطرات
دوران جاسوسی پوتين
ازروزنامه شرق
ترجمه رضا ثابتى: 10 مارس 1985. خط تلفن مركزي ساختمان مجلل K.G.B در شهر درسدن آلمان به صدا در مي آيد. يك نفر از دفتر مركزي
برلين تماس گرفته و خبرهاي بدي از مسكو دارد. كنستانتين چرنينكو، دبير كل حزب
كمونيست و رهبر شوروي، در خانه اش در مسكو مرده است. فرد تماس گيرنده
مي گويد تمام نيروهاي آژانس براي ارزيابي واكنش ها و اتفاقات احتمالي در
آلمان شرقي بايد بسيج شوند. اما
كاركنان دفتر K.G.B در درسدن خيلي قضيه را جدي
نمي گيرند. «ما نسل جوان نيروهاي امنيتي شوروي بوديم و مثل روز برايمان روشن
بود كه امپراتوري شوروي روزهاي آخرش را طي مي كند.» اينها را ولاديمير يوسلزف
مي گويد. او آن زمان 37 سال داشت و افسر K.G.B
بود. اهل سيبري بود و در دانشگاه فيزيك خوانده بود. بعد از استخدام در سرويس
اطلاعاتي شوروي در كراسنو يارسك و مينسك كاركرده بود و نهايتا به درسدن منتقل شده
بود. او مي گويد: «كار خيلي جالب و هيجان انگيزي نبود، اما با آمدن
گورباچف در سال 1985 ورق برگشت.» دومين
اتفاق به ياد مانده آن سال براي ولاديمير در ماه آگوست مي افتد. يك نفر از
دفتر آنها مي رود و آدم جديدي به آنجا مي آيد: «پوتين، ولاديمير
ولاديميرويچ.» آنها هر دو هم اسم و هم درجه بودند، اما 15 سال بعد يكي از آنها
رئيس جمهور روسيه شد.
«سولسورشيوز» نامي است كه يوسلزف 56 ساله روي دست نوشته هايش
درباره همكار جاسوس اش گذاشته و قصد دارد به زودي در روسيه آن را چاپ كند.
عنوان كتاب را با كمي اغماض مي توان «همكار قديمي» يا «رفيق» ترجمه كرد، چيزي
كه حاكي از صميميت باشد. او مدت زيادي همكار و دوست پوتين بود. مرد لنينگرادي را
در درسدن «ولوديا كوچولو» صدا مي كردند و در يك دفتر دو نفره روبه روي
يوسلزف مي نشست. او اين شانس را داشت كه لحظه به لحظه رفتار پوتين را از
نزديك زير نظر داشته باشد. او در كتابش سعي مي كند زواياي تاريك و مبهم زندگي
آن سال هاي پوتين را كمي روشن تر كند.در واقع دو سئوال اصلي وجود دارد:
ولاديمير پوتين واقعي كيست و در درسدن چه كار مي كرده است! يوسلزف سعي مي كند
با شرح و بسط دنياي كوچك شش افسري كه در دفتر درسدن K.G.B
درصد متري دفتر مركزي اشتاسي، سازمان پليس مخفي آلمان شرقي، كار مي كردند، تا
حدي جواب اين دو سئوال را بدهد. آنها در آنجا مثل فضانورداني كه به ماموريت طولاني
مي روند از همه چيز و همه كس دور بودند. دنيايي آكنده از پرونده هاي
كاري بي سروته، سخنراني هاي خوب و نقشه ها و طرح هاي توطئه.
كار كردن در درسدن خيلي طرفدار نداشت. در واقع كساني به
درسدن مي رفتند كه در گزينش K.G.B براي ماموريت در بن ياهامبورگ رد
مي شدند. حقوقشان حدود 1800 مارك آلمان شرقي بود و بايد از فروشگاه ارتش خريد
مي كردند. حتي دور
افتاده ترين استان آلمان شرقي براي مسكو نقش حياتي در مبارزه با غرب و به
خصوص ناتو داشت. مسكو علاقه خاصي به كلاه سبز ها، نيروهاي ويژه ارتش آمريكا،
داشت كه در شهر بادتولز منطقه باواريا مستقر بودند. همين طور اردوگاه هاي
آموزشي ويلدفلكن و مونستر نيز از نقاط قابل توجه مسكو بود. مامورين دسته سوم يا
«تجسس غيرقانوني» مسئول گرفتن اطلاعات از اين حوزه ها بودند و ولاديمير پوتين
آدم آنها در درسدن بود.
به گفته يوسلزف، ماموران دفتر K.G.B
در آلمان شرقي در زمينه كسب اطلاعات از اين پايگاه ها ضعيف عمل مي كردند.
اشتاسي تمام فرم هاي پر شده شهروندان درسدن را كه براي ديدن اقوام خود در بخش
غربي اقدام مي كردند، به K.G.B مي فرستادند. يوسلزف مي گويد:
پوتين ده ها هزار فرم را زير و رو مي كرد تا رابطه هايي نزديك
پايگاه هاي آمريكايي در درسدن پيدا كند. K.G.B
موفقيت بيشتري در اين راه كسب مي كرد و تعدادي از كساني را كه شيفته مهاجرت
به بخش غربي بودند به خدمت مي گرفت: هر چند كه به گفته يوسلزف همه آنها مخالف
گورباچف نبودند. دوران، دوران پرستوريكا بود.
«چيزي كه براي جذب آنها مي گفتيم اين بود كه اگر
آمريكايي ها آلمان غربي را ترك كنند روس ها هم از آلمان شرقي عقب
مي نشينند.» شهروندان جديد آلمان غربي هم تمام حركات ارتش آمريكا را به
رابطه هايشان در بخش شرقي گزارش مي دادند. درباره تعداد مامورانشان در
آلمان غربي مي گويد: «حدود 20 نفر بودند. خيلي هم كم پول مي گرفتند،
بعضي ها چيزي حدود 50 مارك.» مامورين اخراجي اشتاسي و مردم فقير و بدبختي هم
بودند كه اصلا متوجه نمي شدند كه دارند براي K.G.B
كار مي كنند. بعضي هم حقوق بگير BND
(سرويس اطلاعاتي فدرال آلمان) بودند. او مي گويد: «ما به شدت تحت فشار بوديم
تا در كارمان پيشرفت كنيم و استخدام نيروهاي جديد، شانس ما را براي گرفتن ترفيع
بيشتر مي كرد.» كار اصلي پوتين كشف
استعدادهاي بالقوه در ميان دانشجويان دانشگاه فني بود. او دنبال كساني مي گشت
كه خانواده هايشان جزو نخبگان سياسي بودند و بعد از بازگشت به كشورشان
مي توانستند اطلاعات با ارزشي در اختيار KGB
بگذارند. دو نفر از چهار مامور KGB در درسدن مسئول برقراري ارتباط و سازماندهي
رابط ها بودند. آنها رسما مامور پليس جنايي آلمان شرقي بودند اما كار
واقعي شان جاسوسي براي شوروي بود. آنها در اتومبيل و در مناطق روستايي
و دور افتاده درسدن با پوتين ملاقات مي كردند.
يكي از آنها به نام ام.راينر كه نسبت فاميلي دوري هم با
پوتين داشت، بعد از سقوط جمهوري دموكراتيك آلمان (GDR)
به جرم جاسوسي دستگير و محاكمه شد. كار اصلي راينر به كار گرفتن دانشجويان آمريكاي
لاتين بود كه مي توانستند اطلاعات «بسيار با ارزشي» از حكومت فيدل كاسترو براي
KGB فراهم كنند. به گفته يوسلزف پوتين در عمليات مخفي «لوتش» هم نقش
داشته است. عملياتي كه KGB براي زير نظر گرفتن حكومت كشورهاي دوست و
همراهش مثل آلمان شرقي طراحي كرده بود. اما به گفته او هدف از اين عمليات بر كنار
كردن اريش هونه كر، دبير كل حزب متحد سوسياليست آلمان (حزب حاكم آلمان شرقي)
نبوده است، بلكه دنبال كردن دقيق رفتار او و دولتش مقصود اصلي اين پرونده بوده
است. مسكو براي حذف و اصلاح اقدامات خلاق منافعش توسط آلمان شرقي و همچنين بركنار
كردن كاركنان مشكل ساز اشتاسي و اعضاي كليسا، اين پروژه كسب اطلاعات را راه
انداخته بود. عمليات وقتي مهم و حياتي مي شود كه هونه كر شروع مي كند به
فاصله گرفتن از دولت مسكو. وقتي در فوريه سال 1985 هونه كر خلبان هاي قديمي
آمريكا و انگليس را كه چهل سال قبل در زمان جنگ جهاني دوم شهر درسدن را بمباران و
تقريبا نابود كرده بودند، براي مراسم افتتاحيه سالن اپراي سمپر كه در همان جنگ
ويران شده بود، دعوت مي كند كرملين به شدت عصباني مي شود. از نظر
روس ها اين حركت هونه كر كاملا خصمانه بود و باعث تقويت جبهه آنگلو -
آمريكايي دشمن مي شد. K.G.B هم بيكار ننشست و آدم هايش را با
ميكروفن مخفي به محل سخنراني هونه كر فرستاد تا صحبت هاي او را بلافاصله به
كرملين منتقل كنند. يوسلزف در كتابش مي نويسد: «واقعا بازي مسخره اي
بود.»
از رانندگی تا رياست
جمهوری
ترجمه رضا ثابتى:
جو بي اعتمادي آن قدر شديد شد
كه هورست بوهم رئيس اشتاسي در درسدن ماموران KGB
را از ورود به ساختمان مركزي اشتاسي منع كرد، جايي كه قبل از آن اجازه رفت و آمد و
هر كار ديگري را در آن جا داشتند. يوسلزف مي گويد: «حتي به نظر ما هم رفتار
اداره امنيت داخلي آلمان شرقي عجيب و غريب بود، انگار يكي از مخلوقات دنياي خيالي
اورول بود، تكه اي به جا مانده از دوران استالين.» و اضافه مي كند تعداد
آدم هايي كه اشتاسي فقط در شهر درسدن به كار گرفته بود از كل ماموران KGB
در روسيه سفيد بيشتر بود.
بيشتر كارهاي دفتر KGB
در درسدن كارهاي تكراري و روزمره بود. البته كار پوتين در دپارتمان 3 كمي بيشتر
بود: به دست آوردن آدرس هاي سري براي مامورين مستقر در كشورهاي ديگر، جعل
پاسپورت به كمك رابطه هاي اداره گذرنامه درسدن و همچنين «سرقت علمي» در مقياس
بسيار وسيع.
رساله ها و پايان نامه هاي علمي كه از
آلمان غربي براي دانشمندان آلمان شرقي فرستاده مي شد، بعد از رسيدن به اداره
پست محلي به جاي رفتن به آدرس هاي مقصد سر از KGB
و اشتاسي در مي آورد. يوسلزف مي گويد: «هر چيزي كه به كامپيوتر يا
فناوري ليزر مربوط مي شد يك نسخه اش به مسكو مي رفت و براي بررسي
بيشتر در اختيار دانشمندان روسي قرار مي گرفت. خيلي وقت ها هم دانشمندان
شوروي نتايج تحقيقات و مطالعات را به نام خودشان ثبت مي كردند.»
يوسلزف درباره شخصيت پوتين در آن زمان مي گويد:
«اهل عمل و واقع بين بود.» در جاي ديگري مي گويد: «در سرش چيزي
مي گذشت و بر زبانش چيز ديگري مي آمد.» او «يك كمونيست واقعي بود» و به
هيچ گونه تغييري در كشورش اعتقاد نداشت. درسخت ترين شرايط نقش يك كمونيست دو
آتشه وفادار را به عهده مي گرفت. او همكارش را به خاطر «بازانديشي
ابلهانه اش»، «احمق» خطاب كرد و به گفته يوسلزف به او گفت كه دست از نقد و
نكوهش اوضاع و شرايط شوروي بردارد و به خانواده اش فكر كند.
مواقعي كه كاركنان KGB
در درسدن به حمام سوناي زيرزمين ساختمانشان مي رفتند و بحث و گفت و گو
مي كردند به گفته يوسلزف: «پوتين با عقايد و نگاه هاي سياسي اش ما
را شگفت زده مي كرد.» از طرفي حاضر نبود قبول كند كه در زمان حكومت
استالين KGB راه و بي راه مردم را فقط براي تامين مقاصد و نقشه هاي
دولت مركزي مسكو مي كشت و از طرف ديگر به عنوان يك وكيل مشخصا از
بي عدالتي در اتحاد شوروي گلايه مي كرد.
از همه عجيب تر موضع او نسبت به يهوديان بود. در
سازماني كه به شدت ضد يهودي بود و در تمام نقشه هاي ضد روسي دنبال رد پاي
يهوديان مي گشت و آنها را در شوروي كاملا تحت نظر داشت، پوتين به يوسلزف
مي گفت كه يهوديان «هيچ تفاوتي با بقيه ندارند.» و با موضع خصمانه سازمان
نسبت به آنها موافق نبود. او در باشگاه هاي ورزشي لنينگراد و بين يهوديان
آنجا رشد كرده بود جايي كه بيشتر ورزشكاران و مربيانش يهودي بودند.
يوسلزف به چند مسئله كوچك ديگر نيز اشاره مي كند؛
براي مثال تسلط كامل پوتين به زبان آلماني حتي با لهجه هاي مختلف و شواهدي كه
نشان مي دهد از همان زمان اهداف و آرزوهاي بلندي را در سر مي پرورانده
است. يوسلزف مي گويد: «توانايي هاي ذهني و فكري اش خوب بود، ولي
عالي نبود.
در ضمن سخنور ماهري هم نبود.» اما سمج و سختكوش بود و تا
آخر حتي جايي كه معلوم مي شد ديگر ادامه دادن يك عمليات بي نتيجه است آن
را پيگيري مي كرد. به گفته يوسلزف يكي از اولين موفقيت هاي بزرگ پوتين
نجات دادن پرونده اي بود كه نام تمامي رابط هاي KGB
در آن آمده بود. يك نسخه از اين پرونده در فايل هاي اداره اشتاسي درسدن بود و
پوتين بعد از سقوط ديوار برلين در سال 1989، در آخرين لحظات توانست پرونده را از
آنجا خارج كند.
به گفته يوسلزف پوتين انرژي فوق العاده اش را
پشت آداب داني و تواضع عمدي اش پنهان مي كرد. در برخورد با مقامات
بالاتر نهايت فرمانبرداري و حتي وابستگي را از خودش نشان مي داد و همين ويژگي
بود كه او را محبوب مقامات ارشد دفتر مركزي در درسدن و شايد بعدها نزد مربي
سياسي اش بوريس يلتسين كرد.
اما آيا او شرايط لازم براي تصدي چنين مقام بالايي
را داشت؟ به گفته يوسلزف هيچ كدام از همكارانش در درسدن تصورش را هم
نمي كردند. بعد از مدتي پوتين سعي مي كرد از KGB
فاصله بگيرد و سال 1990، نزديك به فروپاشي كامل شوروي او ديگر از KGB
استعفا داده بود و در لنينگراد راننده تاكسي شده بود.اما يك دفعه دست راست شهردار
لنينگراد شد. يوسلزف ادعا مي كند كه پوتين مامور انجام عمليات هاي ويژه
براي شهردار بوده است. حالا به عنوان رئيس جمهور به گفته يوسلزف پوتين بيش
از تمام اسلافش، بخش عظيمي از قدرت كرملين را روي شانه هاي سرويس هاي
اطلاعاتي گذاشته است. يوسلزف مي گويد: «براي من اين بزرگ ترين راز است.
اين تراژدي اوست.»
پوتين در برابر نسل
اصلاح شدهً اليگارشی
اگر چه دستگيري ميخائيل خودوركوفسكي، يكي از
اليگارش هاي سرشناس روسيه از سوي دادستان هاي اين پرونده تا حدي
بي سابقه توصيف شد، با اين حال انجام چنين اقدامي از سوي دستگاه قضايي روسيه
كه تحت نفوذ كرملين قرار دارد، كاملا قابل پيش بيني بود.دادستان هاي پرونده
خودوركوفسكي پس از آنكه اعلام كردند وي از پاسخ دادن به چند سئوال و درخواست حضور
آنان در دادگاه سر باز زده است، اين حكم دستگيري را صادر كرده اند. از قرار
معلوم سئوالاتي كه قرار بود خودوركوفسكي به آنان پاسخ دهد، بيشتر حول اتهاماتي
عليه وي مبني بر كلاهبرداري و عدم پرداخت ماليات بوده است. برخي از اتهامات
خودوركوفسكي نيز در ارتباط با فروش يك شركت توليد كود كشاورزي است. به ادعاي
دادستان هاي اين پرونده دولت يك ميليارد دلار از محل اين اتهامات خسارت ديده
و اين خسارت بايد جبران شود.دستگيري خودوركوفسكي در واقع دومين اقدام از سوي
كرملين براي كنترل اليگارش هاي (افراد ذي نفوذ در عرصه هاي سياسي و
اقتصادي روسيه) سابق و ثروتمندان كنوني روسيه است. پيش از اين نيز يكي ديگر از
ثروتمندان اين كشور به نام «پلاتون لبدوف» به اتهامات مشابه خودوركوفسكي دستگير
شد.
اما از آنجايي كه ثروتمندان بايد زندگي شان و حتي
حضور در دادگاه شان با ديگران تفاوت داشته باشد، نتوانسته با صدور وثيقه از
زندان رهايي يافته و تا اتمام مرحله تحقيقات آزاد باشد. دادستان هاي
پرونده لبدوف معتقدند كه وي مي تواند هر مبلغ وثيقه اي را براي بازگشت
به زندان و حضور در دادگاه اندك شمرده و ديگر هرگز آفتابي نشود. هم اكنون
خودوركوفسكي نيز گريزي جز پشت سر گذاشتن مراحلي كه دوست و همكارش طي كرده است،
ندارد و بايد تا پايان مرحله تحقيقات - احتمالا 30 دسامبر - با لبدوف هم سلولي
شود. خودوركوفسكي در اولين واكنش به دستگيري خود آن را يك اقدام سياسي خواند. وي
گفت: «همه چيز حكايت از اين دارد كه دستگيري من يك اقدام سياسي است.» وي كه براساس
برخي تخمين ها 11 ميليارد دلار ثروت دارد تاكيد كرد كه به رغم بسياري از
اليگارش ها و ثروتمندان روسيه ترجيح داده است در اين كشور باقي بماند و ثروت
و توان خود را براي احياي اقتصادي ميهن خود به كار گيرد.
اين در حالي است كه به عقيده بسياري از وابستگان
ولاديمير پوتين، رئيس جمهور روسيه، خودوركوفسكي از جمله افراد ذي نفوذي
است كه تلاش مي كند قدرت افسانه اي پوتين را در روسيه به چالش گرفته و
موضع برتر وي را در انتخابات آتي متزلزل سازد. در واقع اين اتهام عليه
ثروتمند ترين فرد روسيه مسبوق به سابقه است. او از جمله افراد ثروتمند صاحب
نفوذ در روسيه است كه پيش از انتخاباتي كه پوتين يكي از نامزدهاي آن است، از مواضع
رقباي رئيس جمهور حمايت كرده اند. همچنين خودوركوفسكي اخيرا
تلاش هايي را براي ارتقاي توان مالي شركت مشهور و صاحب نام خود يعني «ياكوس»
(YUKOS) آغاز كرده است كه به عقيده محافل نزديك به پوتين بايد آن را
اقدامي در جهت ارتقا مواضع پيشين خودوركوفسكي برشمرد. براساس برخي گزارش ها
شركت نفتي ياكوس در تلاش است تا با يك شركت كوچك تر به نام «سيب نت»
ادغام شود. گفته مي شود كه شركت آمريكايي «اكسون موبايل» نيز نسبت به داشتن
سهمي در اين اقدام علاقه نشان داده است. خودوركوفسكي هميشه يكي از منتقدان
عدم برخورداري صنعت نفت روسيه از خط لوله هاي بيشتر با قابليت انتقال نفت
فزون تر بوده است. وي يكي از طرفداران صدور بيشتر نفت روسيه است و معتقد است
كه اين ثروت بي حد و حصر را مي توان در خدمت تلاش هاي دولتمردان
روسيه براي بازيابي اقتصادي در اين كشور قرار داد. اما طرفداران پوتين با اين
پيشنهاد نيز با رويكردي دشمن مدارانه برخورد مي كنند و معتقدند كه مرد
ثروتمند روسيه در پي ممري براي برداشتن موانعي بر سر راه ثروتمندتر شدن خود است و
ثروتمندتر شدن يك ثروتمند مخالف نيز خلاف مصالح روسيه است، حتي اگر اين نوع مواجهه
با خودوركوفسكي به قيمت فقيرتر شدن روسيه تمام شود.
هنگامي كه دادستان ها ماه جولاي گذشته دستور
بازداشت لبدوف را صادر كردند، در واقع نيت پوتين براي شركت بلامنازع در انتخابات
رياست جمهوري ماه مارس آشكار شد. اگر چه كاملا بر رئيس جمهور روسيه مشتبه شده
است كه با توجه به دستاوردهاي دولت وي، هيچ رقيبي توان مقابله با او را در اين
انتخابات ندارد، اما ظاهرا پوتين درصدد است كه اين فرصت را به يك پيروزي بزرگ براي
خود تبديل كند. وي معتقد است كه اين پيروزي مي تواند مواضع جهاني او را تقويت
كند. بنابراين بايد از هر چالش احتمالي در برابر اين هدف پرهيز كرد. پوتين تاكنون
در رفتارهاي خود نشان داده است كه به پيروزي در انتخابات آتي كاملا مطمئن است،
بنابراين خود را چندان به آب و آتش نمي زند. نمونه اين رفتار در ملاقات شنبه
پوتين با مقامات ارشد امنيتي كاملا مشهود بود. رئيس جمهور روسيه بدون
اظهارنظري در اين جلسه شركت كرد، در حالي كه كوچك ترين تلاشي براي برجسته
نشان دادن خود در مقابل دوربين هاي تلويزيوني بروز نداد.
اما دستگيري خودوركوفسكي نشان داد كه محافل سياسي نزديك
به پوتين فعاليت هاي پوشش دار خود را به نام «دستان تميز» براي ارتقاي
موضع رئيس جمهور روسيه در انتخابات آتي چند برابر كرده است. خودوركوفسكي در
واقع از نسل جديد اليگارش هاي روسيه محسوب مي شود كه توانسته است خود را
با معيارهاي دنياي سرمايه داري امروز تطبيق داده و سازگار سازد. برخي
از تحليلگران روسيه معتقدند كه خودوركوفسكي در واقع در تلاش است تا به عنوان يكي
از نامزدهاي مطرح انتخابات رياست جمهوري 2008 اين كشور مطرح شود. شايد اين
پيش بيني با واقعيت هاي تاريخي روسيه كه هميشه نخست وزير بهترين شانس
تصاحب كرسي رياست جمهوري پس از پايان دوره رئيس جمهور پيشين بوده است، قابل تطبيق
نباشد، اما نمي توان اين واقعيت را كه پوتين مجبور است در دوره اي ديگر
از رياست دولت روسيه با افراد ذي نفوذ اصلاح شده اي كه در تلاش هستند از
ثروت و نفوذ خود در جهت بازگشت روسيه به دوران شكوفاي گذشته استفاده كنند، كتمان
كرد.