نگاهی تئوريک و نظری
بر امر کاربرد طرح سهميه بندی زنان
جهت گسترش مشارکت آنان و عبوراز موا نع تاريخی
• بر اساس آمارهای بین المللی ( 2002IPU ) فقط
15% از زنان دنیا در نهادهای قدرت و پارلمانی حضور دارند
• سهمیه بندی در واقع سهم از دست رفته ایست که
در طول تاریخ از زنان گرفته شده و اکنون جامعه بشری در حال باز دهی است.
ويکتوريا آزاد
مقد مه
بر اساس آمارهای بين المللی ( 2002IPU ) فقط 15% از زنان دنيا در نهادهای قدرت و
پارلمانی حضور دارند. البته بغير از کشور سوئد که رکورد جهانی را بلحاظ ميزان
نمايندگان زن در مراکز قدرت و پارلمان با ميزانی در حدود 45% به خود اختصاص داده.
علت بروز اين پديده چيست. مگر غير از اينست که
انسان آزاد آفريده شده و علت آفرينش نيز گذار به مقام والای انسانی است. در پديده
هستی اساساً تقسيم ارزشها نه بر اساس جنسيت بلکه بر اساس جايگاه انسانی است. زن و
مرد هر دو پاره های يک انسانيت واحدند. تقسيم انسانها به جنس برتر و دون تر تقسيمی
بدور از فلسفه زايش هستی است. نگاه ابزاری به زن و پنداشتن او چون جنس دوم نگاهی
بدور از ارزشهای والای انسانی و اصيل فلسفه عدل هستی است. اگر زمين برای تمامی بشر
آفريده شده است پس زنان نيز نيمی از اين زمينند! اگر وظيفه حفظ و نگاهداری اين
زمين بر عهدهً بشر واگذار شده است پس زنان نيز نيمی از اين محافظينند! اگر به
انسان وظيفه حاکميت بر سرنوشت خود محول شده پس زنان نيمی از اين حاکمانند.
حال در اين راستا توجه شما را به چند سوال جلب
ميکنم.
1. آيا اساساً حضور زنان در ارگانهای تصميم
گيری امری ضروريست و مهم و اگر چنين است در آنصورت دليل اين مهم چيست؟
2. آيا مکانيسمهائی که خود را دموکراتيک
ميدانند دغدغه ائی بنام حضور زنان در ارگانهای قدرت دارند, در آنصورت چگونه به اين
حضور نگاه ميکنند.
- آيا به ديد گاها و رويکردهای نظری زنانه در
عرصه های گوناگون نيازمند ند؟
- آيا زنان بعنوان يک گروه اجتماعی دارای
تمايلات و خواستگاه های متفاوتی نسبت به
مردان در عرصه مختلف اجتماعی وسياسی هستند و از اين رو حضورشان مهم است؟
- آيا فقط نمود زنانه را ميجويند؟
3. اگر هدف اينست که حقوق انسانی زنان تضمين
شود و از شيوه سهميه بندی نيز برای دادن اين ضمانت بهره گيری شود در آنصورت اساس و پايه انتخاب اين متد چيست
و انگيزه ها کدام است؟
بحث و گفتگو در اين موارد در واقع همان دغدغه
ايست که زنان تمام د نيا دارند و آن همانا چگونگی پايان بخشيدن به تقسيم بند يهای
محدود و بسته بر اساس جنسيت و ظاهر که تنها موجب سلب آزادی زنان و بزير سوال بردن
تواناييهای آنان ميشود و تغيير نظم غير انسانی حاکم بر جوامع بشری است.
هدف از نوشتن اين مقاله پرداختن و باز کردن طرح
بحث در خصوص طرح سهميه بندی بعنوان يکی از راههای عملی برای گسترش حضور زنان و نمايندگان آنان در سطوح وسيع
اجتماعی و هم چنين پرداختن به استدلالهايست
که اين نظريه را تعريف ميکند.
تعريف و شاخص های سهميه بندي
سهميه بندی در واقع سهم از دست رفته ايست که در
طول تاريخ از زنان گرفته شده و اکنون جامعه بشری در حال باز دهی است.
سهميه بندی مدلی است برای رسيدن به تقسيم
عادلانه جنسی در حوزهً عمومی يعنی کار, تحصييل, اشتغال, قانون, ورزش, خانواده,
دولت و هنر. زنان بعنوان نيروهای Reproductive و يا بعبارتی نيروهای
توليد مثل و بعنوان جنس درجه دوم و فرودست هرگز در طول تاريخ اين شانس را نداشته
اند که بعنوان يک گروه بزرگ اجتماعی از موقعيتی برابر درعرصهً سياست گذاری
وحضوراجتماعی برخوردار باشند.
لازمه تغيير شرايط فرو دستی زنان اتخاذ سياستهائی
است که بر بستر آن ساختار مسلط مردانه بنفع زنان تغيير يابد يعنی مردان حاضر به عقب نشينی و خالی کردن
صندليهای قدرت برای زنان باشند و زنان نيز اشراف به لزوم حضور داشته باشند.
تنها زنان در صورت داشتن نمايندگان واقعی خود
در کرسيهای سياست گذاری و مديريت است که ميتوانند از بند نظارت و تسلط مردانه
رهائی يابند. سهميه بندی در واقع نوعی بينش انتخاباتی برای تضمين سهم زنان در
تمامی عرصه های آموزشي, پژوهشي, فرهنگي, اجنماعي, هنري, اقتصادی و سياسی است.
سهميه بندی در واقع يک خواست دموکراتيک وعدالت
خواهانه است. سوال امروز اين نيست که سهميه بندی آری يا خير؟ سوال اينست که سهميه
شامل چه کسانی بايد بشود و اصولا چه جنسيتی ميبايست از اين سهم بهره مند شود؟
منظور از اين مدل آن است که کل جامعه در تمامی
حوزه ها توجه به اين داشته باشد که بايد بالانس و تعادلی در بين نيروهای کار
برقرار باشد و اين بالانس وقتی فراهم ميشود که زنان و مردان بميزان عادلانه ای در
آن نهاد حضور داشته باشند و در نتيجه تقسيم کاری که صورت ميگيرد و يا تصميماتی که
اتخاذ ميشود يک بعدی و حامل يک نظر نباشد. برای اينکه اين امر مهيا شود ميبايست
مردان نيز به اين خودآگاهی برسند که به هنگام انتخاب و گزينش عادل باشند و سهم
زنان را در نظر بگيرند. از دل يک گزينش سالم با و بدور از قضاوتهای جنسی و با حضور
زنان داوطلب ميبايست بطور طبيعی ميان تعداد برگزيدگان تساوی و تعادل قوا برقرار
باشد. در غير آنصورت ميتوان با استفاده از مکانيسم سهميه بندی زنان آن نهاد را
ملزم ساخت تا امکاناتی را فراهم کند که اين امر يعنی امکان حضور زنان نيز فراهم
شود.
سهميه بندی و نگاهی به
دور دستها
سهميه بندی متد و روشی است امتحان شده در
کشورهای مختلف دنيا. روشی که امروز از کارنامه بسيار موفقی برخوردارند
طبق آمار ارائه شده از طرف موسسه تحقيقاتی زنان
در استکهلم:
Global Database of Quotas for woman A joint project
of International IDEA and Stockholm University
از 72 کشور جهان حدود 11 کشور طرح سهميه بندی
را در قانون کشورشان درج کرده اند. و در برخی کشورها احزاب سياسی اين طرح را در چهارچوب ساختمان حزبی خود
به مورد اجرا گذارده اند, مجموعاً 121 حزب سياسی در 59 کشور
جهان اين طرح را در احزاب خود به تصويب رسانيده
اند و به مورد اجرا گذاشته اند.
برای
مثال در کشور پاکستان زنان بر اساس بهره گيری از اين طرح حدود 72 کرسی از 342 کرسی
پارلمانی را به خود
اختصاص داده اند و هم اکنون تلاش ميکنند که اين
سهميه را به 30% برسانند.
در کشور بلژيک با وجود آنکه %3, 23 از
نمايندگان پارلمانی و قانونگذاری را زنان تشکيل ميدهند ولی عليرغم اينها, سهميه
بندی برای انتخاب زنان را در سال 1994 در قانون اساسی کشور وارد کردند و در احزاب
سياسی آنان سهم زنان و مردان کاملاً برابر يعنی 50% زن و 50% مرد ميباشد.
برای تحقيق بيشتر در اين زمينه ميتوانيد به
سايتی که در قسمت منابع معرفی ميکنم مراجعه بفرماييد.
معرفی چند رويکرد نظری جهت توضيح لزوم حضور نمايندگان زنان در
ارگانهای تصميم گيری و سهميه بندی
به اين
مسئله حدوداً ازشش زاويه و نظرگاه ميتوان نگاه کرد:
1. زاويه اول ميتواند مبتنی باشد بر حقوق بشر
و حقمداري: براساس اين نظر قدرت ميبايست بطور مساوی بين زنان و مردان تقسيم شود و
زنان ميبايست در ارگانهای تصميم گيری و قانونگذاری در کنار مردان حضور برابر داشته
باشند. زنان نيمی ازکل جامعه هستند و ميبايست با فراهم آوردن
امکانات حضور آنان در اين ارگانها اراده تمامی اقشار و گروههای اجتماعی را تامين
کرد. بدون حضور مساوی زنان اين هدف قابل دستيابی نخواهد بود. از همين منظر عدم
حضور زنان همزمان بيانگر نقض اصول دمکراسی است. بدون حضور فعال زنان نميتوان از يک
واحد تماماً دمکراتيک سخن گفت. بعبارتی دموکراسی در چنين سيستمی کمبودهای جدی دارد
و ناقص است.
2. زاويه دوم
زنان را نيرو و منبعی با کارمايه, توانائيها ودارای تجاربی غيرمردانه
ميبيند و از اينجهت حضور آنان را در امر سياست گذاری مفيد و نوآور ميداند. از اين
منظر تصميماتی که بدون حضور اين قشر از جامعه اتخاذ ميشود تصميماتی غيردمکراتيک
است چرا که حامل ديدگاهها و تجارب نيم ديگر که همانا زنان است, نيست. از آنجا که
زنان و مردان بخشاً در دو اتمسفر متفاوت از همديگر زندگی ميکنند و دارای بعضاً
هويتهای متفاوتی نسبت بهم هستند (زنان که مسئوليت اصلی خانه و فرزندان بدوششان است
و مردان که در بازار کار حضور دارند) در نتيجه زنان دارای تجارب و نگاه ويژه
ای به زند گی هستند که جامعه را غنی ميکند
و جامعه نيز به اين منبع تجربه نيازمند است.
3. زاويه سوم حضور زنان از اينجهت حائز اهميت
ميداند که زنان دارای تمايلات و خواسته ها و علاقه منديهای متفاوتی نسبت بمردان
هستند که مردان نميتوانند اين تمايلات را اساساً نمايندگی کنند. بر اساس اين
رويکرد شرايط ويژه اجتماعی و هويتی زنان تاثير مستقم بر نوع نگاه و تمايلات و
معضلاتی که برايشان عمده است ميگذارد و در نتيجه مردان قادر به وصف و طرح اين
تمايلات که بر خواسته از تجربه گروهی زنان ميباشد نيستند. از اين جهت عدم حضور
زنان اين ريسک بزرگ را در بر دارد که خواسته ها و مواردی که مربوط به حوزه زنان
ميباشد مد نظر قرار نگيرد و به فراموشی سپرده شود. بنابراين زنان ميبايست در
ارگانهای تصميم گيری حضور داشته باشند تا خود نماينده و طراح مسائل مربوط به حوزه
خود باشند. سوالاتی چون خشونت بر عليه زنان هم در خانه و هم در جامعه, حق حضانت
فرزند, شروط مربوط به حوزه ازدواج و طلاق, حق اشتغال, غيره و غيره از جمله دغدغه
های زنان است که مورد توجه جدی آقايان نيست.
4. زاويه چهارم حضور زنان را عمدتاً از جنبهً
مصلحت انديشی واجب ميداند. يعنی مردان به
جهت آنکه از جميع انتقادات و سرزنش ها بدور باشند با دادن رای خود به زنان خود را
از زير ضرب بيرون آورده و به حضور نمايشی زن اکتفا ميکنند. البته غافل از آن که
همين زنان با فرصت کوچکی که در اختيارشان قرار گرفته و موجب مهيا شدن حضور آنان
شده خيلی سريع جايگاه خود را پيدا ميکنند و رقيبان جدی برای منتخبين خود ميشوند.
5. زاويه ديگری را نيز ميشود پيدا کرد و آن
اينست که حضور زنان موجب الگوسازی برای ساير اقشار زن ميشود که در نوبت خود کاری
فرهنگی و در جهت توسعه يافتگی است.
6. زاويه ششم اين مسئله که بسيار نيز حائز
اهميت است اينست که مردان در طول تاريخ سهم اصلی قدرت را بدست داشته اند و در
نتيجه تقسيم اين حوزهً اختيارات سپرده شده به آنان در طول قرنها سلطهً مردانه بر
جوامع بشری با گروه ديگر اجتماع يعنی زنان
امری داوطلبانه و آسان نيست. لذا امر سهميه بندی موجب ميشود که اين موانع تاريخی
بدون آنکه شامل حال زمان شود بشکل قانونی و توافقی برچيده شود و حضور زنان امری
طبيعی و مسلم تلقی گردد, بدون آنکه در پيچ و خم های زدوبندهای مردانه بر سر کسب
قدرت سهم زنان ضايع شود.
رويکردهای ديگر
در برخورد با اين نظريه نگاهی نيز هست که اين
متد برخورد را منفی و مشکل زا برای تقويت مشارکت زنان ميداند, ولی اگر کمی پايمان
را از دنيای کوچک درونی خود بيرون بياندازيم خواهيم ديد که چرا اين متد اتفاقاً
يکی از راههای تقويت مشارکت و حضور زنان است. مسلم است که اين طرح موقتی است البته
موقتی که ممکن است به درازای يک قرن باشد, چرا که جا معه بشری هنوز در تب
قدرتمداری جنس مذکر ميسوزد و اين تب تا مغز و استخوان پيکر اين ارگان را فرا گرفته
است. وقت آنست که به دنيای واقعی برگرديم و واقعيتها را بدور از قالبهای
ايدئولوژيکی و خيالی رويت کنيم. واقعيت آنست که در دنيای امروز ما اين شاخص های
مردانه است که تعيين کننده است. حرف آخر را مردان ميگويند و بغير از کشورهای سوئد,
نروژ, دانمارک و بلژيک ميتوان به جرات گفت که مناسبات کم يا زياد غيرعادلانه است.
امر سياست گذاری و قدرتمداری را ميبايست امری انسانی کرد , ميبايست زنان و مردان
بر سر ميز تصميم گيری حضور برابر داشته باشند حال نتيجه اين تصميم هر چه که باشد
ميبايست در جای خود به آن پرداخته شود.
مردان در طول تاريخ براحتی برای اخذ پستهای
گوناگون انتخاب شده اند و حتی مردانی
پستهای مهم دولتی را عهده دار شده اند که حقيقتاً نه توان آن کار را دارا بوده اند
و نه از آن دانش کافی برخوردار بوده اند اما اعتراضی هم به اين انتصابات و
انتخابهای کذائی که نه بر اساس دانش و توانائی بوده بلکه فقط تبعيضی مثبت برای
رضای خاطر آقا بوده نشده و يا اگر هم اعتراضی بود نه بر اساس جنسيت بلکه
بر اساس بی کفايتی بوده. اما امروز که اين طرح مطرح ميشود اين نظر نيز از جانب
برخی بيان ميشود که گويا طرح سهميه بندی موجب ميشود زنانی که از کفايت و تواناييهای لازم برخوردار
نيستند بر اساس اين طرح انتخاب شوند در حاليکه نقش راهگشا نيز ندارند. من در اينجا
ميگويم حتی اگر اين زنان نقش راهگشائی را ايفا نکنند کمترين کاری که صورت ميگيرد
اينست که بالانس ساختاری قدرت و آن مجموعه در جهت کمی فمين (زنانه) شدن بر هم
ميخورد و اين خود يک پيروزيست.
مسلماً برای پيشبرد اين چنين طرحی ميبايست
همزمان کار فرهنگی نيز کرد و به آن دسته از مردانی که به اين مسئله از زاويه تنگ
نظرانه نگاه ميکنند و نميتوانند اين حضور را بدين صورت يعنی از طريق سهميه بندی
ارزش گذاری کنند و زنان را همسطح و همکار خود بدانند آموزشهای لازم را از طريق خود
زنان و مراکز مربوطه و حتی ايجاد کلاسهای آموزشی و يا بحث و گفتگو در اين موارد
انتقال داد. ضمن اينکه ديری نخواهد گذشت تا که خود اين مردان در عمل با توانائيهای
زنان آشنا شوند و خود مريدان مديران زن گردند. همانطور که اين اتفاق در ساير
کشورهای جهان رو به گسترش است.
وقت آن رسيده که چالش برای همه گير کردن طرح سهميه
بندی در تمامی ارگانها, مناصب شغلي, سازمانها و انجمنهای دولتی و غيردولتی و مناصب
حکومتی را يک خواست فراگير کرد. خواستی که تنها هدفش اصلاح, بهبود و تاثير گذاری برای توسعه و رسيدن به کمال و پاسخی عادلانه به نيازی
انسانيست.
Reference
·
Jonasdottir, Anna ( 1991), Love Power and Poltical
Interests.
·
Hernes, Helga ( 1987 ), Welfare State and Woman Power:
Essays in State Feminism.Oslo: Norwegian University Press
·
Dahlerup, Drude ( 1998 ) ,” Using quotas to increase
women`s political representation” I Karam Azza. Women
in Parliament : Beyond numbers, IDEA International, Stockholm
·
Phillips, Anne ed.(1998) , Feminism and Politics. Oxford:
Oxford University Press
·
Voit, Rian (1992) ,
“ Political representation and Quotas”
·
And Websait
http://www.quotaproject.org/