تولستوی، كانديد نوبل ادبی
• از نظر مرامی، تولستوی زير تاثير افكار روسو است. مورخی نوشت: نقش
تولستوی برای انقلاب روس مانند اهميت روسو برای انقلاب فرانسه است. امروزه ميتوان
گفت اگر ادبيات روس به همت پوشكين هويت ملی يافت، آن با كمك تولستوی و داستايوسكی
مشهوريت جهانی پيدا كرد
• تولستوی، نويسنده روس دو بار از كانديد شدن خود برای دريافت جايزه
جهانی ادبيات نوبل عذرخواهی كرد و آنرا رد نمود، چون به نظر او نه تنها نقدهای
ادبی دوستانه، بلكه جايزه و پول زيادی موجب فساد و ابتذال خلاقيت هنری هنرمند
ميشوند
آرام بختياری
تولستوی، نويسنده روس دو بار از كانديد شدن خود برای دريافت جايزه
جهانی ادبيات نوبل عذرخواهی كرد و آنرا رد نمود، چون به نظر او نه تنها نقدهای
ادبی دوستانه، بلكه جايزه و پول زيادی موجب فساد و ابتذال خلاقيت هنری هنرمند
ميشوند. توضيح اينكه تولستوی به علت اشرافزاده گی
و وراثت باغ و قصر و زمين های كلان ، آنزمان توانايی اين ژست و تقوای اخلاقی را
داشت .
تولستوی از جمله نويسندگان معروف جهانی است كه مورد توجه اهل سياست و
نظريه پردازان انقلابی نيز قرار گرفت. اگر آثار بالزاك و زولا
را ماركس و انگلس نقد كردند، رمانهای تولستوی را لنين مورد توجه مطبوعاتی قرار
داد. لنين قبل از انقلاب اكتبر به مدت سه سال در دوره تبعيد طی مقالاتی به نقد
آثار تولستوی پرداخت، چون آثار او را دارای ارزش اجتمايی و سياسی برای جنبش مردمی
ميدانست. لنين در سال 1908 در مقاله: تولستوی، آينه انقلاب، خفقان و بی عدالتی
اجتمايی را سبب، جيخ تضادها، در آثار او دانست، گرچه او آثار تولستوی را حاوی نوعی
آنارشيسم مذهبی ميدانست. بر پايه خاطرات گوركی، لنين گفته بود: گرچه تولستوی اشرافزاده،
ولی او يك دهقان واقعی ادبيات روس است. برخلاف گوركی، تولستوی نه نويسنده
پرولتاريای شهری، و نه نويسنده بورژوازی تزاری، بلكه نويسنده دهقانان نيمه آزاد
روسيه است. او اسنادی در باره رفتار و كردار و فرهنگ
ميليونها دهقان فقرزده را وارد ادبيات جهانی نمود. تولستوی مفسر تضادهای تاريخ
آنزمان جامعه خود شد. آثار تولستوی گرچه نشان دهنده تصاويری حقيقی از جامعه، ولی
آنها با آرزوهای غير عملی غلط اصلاحگرانه همراه هستند. لنين مينويسد: حتا سكوت
تولستوی در مواردی نشانه اعتراض او به شرايطی است.
اهميت انتقاد تولستوی از دولت، كليسا، و مالكيت خصوصی
زمين داران كلان را بايد به روشنفكران ياد آوری نمود. در تاريخ ادبيات، نويسندگانی
يافت ميشوند كه از موضعی ارتجاعی، آثار هنری ابدی آفريدند. نويسنده همچون هنرمند
حق اشتباه سياسی و نظری را دارد. گروهی از افراطيون سياسی هم، علت شكست انقلاب اول
روس در سال 1905 را به سبب تبليغات صلح خواهانه تولستوی گرايان بين دهقانان
ميدانند، گرچه آثار ادبی تولستوی با تبليغات مرامی مريدان كج فهم تولستوی گرای او
با هم فرق دارند .
تولستوی به سبب اعتقاد به تعليم و تربيت غير دولتی و اخلاق آنارشيسم
گونه مذهبی و توانايی مالی شخصی، به تاسيس مدارس در روستاها برای كودكان دهقانان
پرداخت. او حتا قبل از آمدن مائوئيست ها به صحنه مبارزه اجتمايی در شرق، گفته بود: روشنفكران بايد از دهقانان بياموزند و نه برعكس، ده جلد كتاب فلسفی و
اجتمايی نوشتن، آسانتر از عملی كردن يك اصل نظری است. او قبل از ظاهر شدن صلح آميز
گاندی در ميدان مبارزات استقلال طلبانه، گفته بود: مقاومت اجتمايی نبايد به خشم و
خشونت تبديل شود. او نه تنها ترور آشكار و مخفی دولتی را محكوم كرد، بلكه اقدامات
مسلحانه آنارشيستهای غير مذهبی را هم سرزنش نمود .
در باره زندگی خصوصی او ميتوان گفت كه او بين سالهای 1910-1828
ميلادی زيست، در دانشگاه قازان به تحصيل زبانهای شرقی پرداخت و به علت روح
ماجراجويی مد روز آنزمان و عشق به سفر در دوران جوانی، به منطقه قفقاز رفت و حتا
در كنار ارتش روس عليه جنبش ملی قفقاز و قهرمان ملی آن، شيخ شاميل وارد جنگ شد و
در اين باره رمانی نوشت. او با دختری بنام صوفيه ازدواج نمود و صاحب سيزده فرزند
شد. سرانجام در سال 1880، بعد از مبارزات زياد با خود و اشراف، از طبقه اش بريد و
به خدمت محرومين پرداخت. پرهيزكاری اخلاقی اش به درجه ای رسيد كه از دريافت حق
تاليف برای كتابهايش خودداری كرد، دست از سيگار برداشت، به مزمت روابط جنسی پرداخت
و دنبال يادگيری شغل كفاشی رفت .
او طی سالها مبارزه و انتقاد، بتدريج از كليسای مسيحی ارتدكس فاصله
گرفت و مبلغ نوع خاصی از مسيحيت اجتمايی و شبه عادلانه گرديد. به علت انتقاد از
تمدن و پيشرفت صنعتی و آموزشهای تعليم علوم طبيعی، او در ميان روشنفكران متهم به
ارتجاعی بودن گرديد. تولستوی در سال 1898 در يادداشتی شبه غيبگويانه در باره جنبش
جوان ماركسيسم نوشت: تاكنون سرمايه داران بر خلق حكومت كردند و بزودی بوروكراتهای
حزبی بنام نماينده طبقه كارگر .
از نظر مرامی، تولستوی زير تاثير افكار روسو است. مورخی نوشت: نقش
تولستوی برای انقلاب روس مانند اهميت روسو برای انقلاب فرانسه است. امروزه ميتوان
گفت اگر ادبيات روس به همت پوشكين هويت ملی يافت، آن با كمك تولستوی و داستايوسكی
مشهوريت جهانی پيدا كرد. تولستوی به پيروی از هگل می گويد: رمان، شكل مدرن
داستانسرای حماسی است. او از استاندال توصيف ادبی جنگ را آموخت. به نظر منتقدين
چپ، تولستوی نه بورژوازی و نه پرولتاريای روس را بطور واقعی شناخت، بلكه زمينه
كارش، شرح زندگی دهقانان فقرزده، بازمانده فئوداليسم است .
از جمله شاهكارهای او كتابهای: جنگ و صلح – حاجی مراد- رستاخيز – آنا
كارينا –هنر چيست؟ - مرگ ايوان ايليچ – و قزاق ها، هستند. تولستوی قبل از
گوركی در يك تريولوژی اتوبيوگرافی گونه، رمانهای: دوران كودكی – سالهای
نوجوانی – و خاطرات جوانی، خود را منتشر نمود. او در كتاب جنگ و صلح، از
مبارزات ميهنی ملت روس در برابر هجوم ناپلئون دفاع ميكند، و در رمان آنا كارينا،
قربانی شدن زنان در جامعه اشرافی – فئودالی تزاری را نشان ميدهد. تولستوی در
كتاب: هنر چيست ؟ توصيه ميكند كه هنر بايد موجب رشد و ترقی صفات انسانی خلق گردد،
و از شكسپير، بودلر، بتهون، و واگنر به علت سهل انگاری در اين زمينه انتقاد می
نمايد. در رمان رستاخيز، تولستوی به انتقاد بنيادی از جامعه فقر و فلاكت زده خود
می پردازد. منتقدين او ميگويند: او از جمله هنرمندانی است كه گرچه بر پايه يك
جهانبينی غلط و ذهني، ولی آثار هنری ارزشمندی آفريد.
تولستوی غير از آشنايی با انديشه های روسو در سفری به غرب با مهاجرين
و فراريان هموطن مانند: پرودون، تورگنيف، و هوتسن آشنا گرديد. او طی مقالاتی به
نقد آثار رمانتيك پوشكين و لرمانتوف كه در باره فرهنگهای غير روس از جمله قفقاز،
شبه جزيره كريم و تاتار نوشته شده بودند، پرداخت. از جمله نويسندگانی كه زير تاثير
ادبی تولستوی بودند، ميتوان از آندره ژيد، توماس مان، و استفان تسوايگ نام برد.
بعد از مرگ تولستوی، رومان رونالد موجب مشهوريت او در غرب گرديد. منتقدی در باره
نقش تولستوی در حوادث روسيه آنزمان ميگويد: اگر بلشويكها سرآغاز خودكشی اروپا
باشند، تولستوی ابتدا و لنين انتهای آن هستند .
آنچه در باره فرق بين تولستوی و داستايوسكی ميتوان گفت، اين است كه: تولستوی را انقلابی تر از داستايوسكی ميدانند، چون او شجاعانه وارد
مبارزه با دولت و كليسا شد. تولستوی همچون داستايوسكی ناسيوناليست نبود، گرچه او
مانند تورگنيف مبلغ غرب نيز نگرديد. داستايوسكی چون ديكنز، بالزاك، و آلن پو، در
باره مردم شهرها نوشت و تولستوی در باره زندگی سخت دهقانان در روستاها. از جمله
شباهتهای آندو اينكه دو حادثه مهم موجب تغيير شخصيت آنها شد، داستايوسكی به علت
صدور حكم اعدام دولت تزار و تولستوی به علت اخراج از كليسا. تولستوی در پايان عمر
خود بين هوادارانش سنبل تقليد قرار گرفت. پيروان تولستويگرای او به دليل شكايت از شرايط،
ولی بی عملی اجتمايی، دچار اغتشاش و سرخورده گی فكری شدند. شبی كه تولستوی به دليل
اختلافات مرامی با همسرش خانه را ترك كرد و راهی جنوب روسيه شد تا به هواداران خود
به پيوندد، در ايستگاه راه آهن شهری روی نيمكت سالن انتظار قطار به خوابی ابدی فرو
رفت. دختر تولستوی سالها بعد يك بنياد خيريه فرهنگی بنام او برای كمك به مهاجرين و
فراريان تشكيل داد .
اخبارروز