ديدگاههاي
سه زن اسراييلي، فلسطيني و ايراني درباره صلح
سايت
زنان ايران
چندي
پيش، آدا آهاروني، يک زن فعال اسراييلي که براي صلح مبارزه مي کند، پيامي براي
زنان ايراني ارسال کرد و در آن از شيرين عبادي خواست رياست يک کانان ماهواره اي با
عنوان "ماهواره زنان براي صلح" را برعهده گيرد. پس از انتشار اين مطلب
در سايت زنان ايران، پريسا عشقي به عنوان يک زن ايراني انتقاداتي بر ديدگاههاي آدا
آهاروني وارد کرد. مطلبي که مي خوانيد، پاسخهاي آدا، به عنوان يک زن اسراييلي، يک
زن فلسطيني و يک زن ايراني است به نوشته پريسا عشقي.
همچنين مي توانيد مطلب اصلي را در اينجا ببينيد
http://www.womeniniran.org/82/specials/08/07=08.htm
و نقد پريسا عشقي را هم در اينجا بخوانيد.
http://www.womeniniran.org/82/specials/09/01.htm
پاسخ آدا آهاروني به پريسا عشقي
برگردان: سهيلا وحدتي
پريساي عزيز،
شما درباره عدالت و صلح براي فلسطيني ها صحبت مي کنيد، و اين دقيقا همان چيزي است
که زنان هر دو کشور، اسرائيل و فلسطين، خواهان آن هستند. گرچه شما همه زواياي کليت
اين تصوير پيچيده را نداريد، و من سعي خواهم کرد که به اين مسئله از نقطه نظر يک
زن نگاه کنم. نقطه نظر يک زن که شامل وجه مشترک همه زنان است، يعني اول از همه عشق
و مراقبت براي فرزندان و خانواده هايمان.
به عنوان يک محقق و مدرس "حل اختلاف"، اولين قاعده اي که من به شاگردانم
آموزش مي دهم، اين است که در هر اختلافي دو روايت و دو نقطه نظر وجود دارد، و براي
اينکه "اختلاف" حل شود، ما بايد هر دو نقطه نظر را مورد توجه قرار دهيم.
متاسفانه، رسانه ها اعلب يک نقطه نظر را به ما نشان مي دهند، و به نظر مي رسد که
شما نقطه نظر ديگر را، که طرف يهوديان و اسرائيل است، مشاهده نکرده ايد.
با اجازه و لطف شما، من خودم را مثال مي زنم. من در مصر بدنيا آمدم و در آنجا
زندگي خوب و شادي داشتم، ولي مقامات مصري تابعيت به يهوديان نمي دادند و به ما مي
گفتند که روزي اسرائيل به وجود خواهد آمد، و ما به آنجا باز خواهيم گشت، به سرزمين
آباء و اجدادي مان. اين واقعيت که من مليت کشوري را که در آن بدنيا آمده بودم،
نداشتم به من احساس تهي بودن مي داد و مثل هر انسان ديگري، من آروزي داشتن کشورخود
را داشتم، جايي که واقعا بتوانم احساس کنم که خانه من است و کسي نمي تواند مرا از
آنجا بيرون کند.
در سال 1948، پس از جنگ استقلال در اسرائيل، يهوديان از کشورهاي عرب، حدودا يک
ميليون نفر، مجبور به ترک کشورهاي زادگاه خود شدند و مجبور به ترک همه مايملک و
متعلقات خود شدند، فقط به اين دليل که يهودي بودند. نيمي از آنان به اسرائيل
آمدند، زيرا که جاي ديگري براي رفتن نداشتند، و نيمي ديگر در سراسر دنيا پراکنده
شدند، درست مثل فلسطيني ها. من و خانواده ام جزو آنهايي بوديم که که از مصر رانده
شديم، و درد جدا شدن از ريشه دردي بزرگ است، و عميق. در مصر درسال 1948، صد هزار
نفر يهودي زندگي مي کردند، و امروزه فقط 40 نفر يهودي در مصر باقي مانده اند.
از آنجايي که من خود درد عميق از دست دادن کشور و بي خانمان شدن را حس کرده ام، من
عميقا درد و بدبختي مهاجرين فلسطيني را احساس مي کنم، که همان راه من و خانواده ام
را تجربه مي کنند. تصميم سازمان ملل براي تاسيس کشور اسرائيل، در نوامبر 1947،
مبني بر اين بود که دو کشور وجود داشته باشد: يکي فلسطين، و ديگري اسرائيل.
متاسفانه، فلسطيني ها نپذيرفتند ولي اسرائيلي ها پذيرفتند. اگر فلسطيني ها آن زمان
آنچه را که به ايشان داده مي شد، مي پذيرفتند، جان هزاران نفر ازبين نمي رفت و
سالها خونريزي از دو طرف اتفاق نمي افتاد. آنها امروز براي آن چيزي مي جنگند که آن
زمان مي توانستند داشته باشند- يک کشور فلسطين.
ما امروز چگونه اختلاف فلسطين-اسرائيل را حل مي کنيم؟
تنها راه حل به نظر من داشتن دو کشور است که توسط اتحاديه اروپا، فلسطين، اسرائيل
و امريکا پذيرفته شده است. فلسطيني ها بايستي که هر چه زودتر کشور خود را داشته
باشند، و کشور فلسطين فرصتي براي شکوفاني و پيشرفت در صلح، در کنار اسرائيل بيابد.
هردو طرف بايد امتيازاتي به همديگر بدهند، راه ديگري وجود ندارد.
امروز من در در اخبار شنيدم که رهبر دولت فلسطين و رهبر دولت ما با هم درباره
امکان از ميان برداشتن برخي از شهرک هاي يهودي نشين مذاکره مي کنند. من اميدوارم
که اين کار واقعا انجام شود، چرا که اين شهرک ها در سرزمين فلسطين هستند و رسيدن
به يک راه حل مورد توافق فلسطيني ها و اسرائيلي ها را دشوار مي کنند.
من اميدوارم پريسا، که اين توضيح مفيد بوده باشد و شما اطلاعات بيشتري در صفحه
اينترنتي من مشاهده کنيد: www.ada.up.co.il
و اطلاعاتي درباره نقطه نظر زنان و پروژه "پل اسرائيل و فلسطين" زنان
بيابيد. شما هم چنين مي توانيد اطلاعاتي درباره جديدترين پروژه ما، «شبکه بين
المللي تلويزيون زنان براي فرهنگ صلح»، بيابيد. ما زنان 52 درصد جمعيت جهان هستيم
و با قلب و مغز زنانه مان در واقع مي توانيم دنيايي فراي جنگ بسازيم، اگر که همه
با هم متحد شويم.
من از زنان ايران تقاضا دارم که از فعاليت ها و نظرات شجاعانه برنده باشهامت جايزه
صلح نوبل، شيرين عبادي پيروي کرده و به ما زنان جهان براي ساختن دنياي وراي جنگ و
اختلاف بپيونديد. با هم، ما زنان، که به قدرت و قلب و مغزمان آگاهيم، مي توانيم
موفق شويم!
با صلح و سلام- شلام،
پروفسور آدا آهاروني
مدير شبکه بين المللي تلويزيون زنان براي فرهنگ صلح و فوروم بين المللي براي فرهنگ
صلح
نامه ابتسام محامد به سايت زنان ايران
برگردان: سهيلا وحدتي
سلام،
با سپاس از اينکه به من فرصتي مي دهيد که نظر يک فلسطيني را – که شايد خوانندگان
شما زياد با آن آشنا نباشند - دراينجا ارائه کنم. من يک مسلمان معتقد فلسطيني هستم
که در اسرائيل زندگي مي کنم و طرفدار صلح هستم.
دل من از رنج و مرگ مسلمانان و يهوديان پرخون است.
يهوديان بسياري هستند که خواهان صلح اند، ولي مي ترسند. بسيار بيشتر از آنکه شما
بتوانيد تصور کنيد.
در طي 15 سالي که کوشيده ام که رنج مردم خودم و مردم اسرائيل را بفهمم، احساسات
عميقي داشته ام. من تضاد عميقي درون خودم دارم. از يک سو، من يک فلسطيني هستم و
رنجي که مردم من مي کشند برايم دردناک است، چه کشته شدن و چه وضعيت رقت بار
اقتصادي با فرصت هاي ناچيز کار و اشتغال. بزرگترين درد من به خاطر آن کودکان
خردسالي است که به جاي شير، آموزش نفرت و پرتاب سنگ را مي گيرند. از چهارسالگي
آنها احساس مي کنند که آينده اي ندارند. به جاي بازي به دنبال سنگ مي گردند- پدران
و مادران آنها آينده را از آنها ربوده اند.
سختي ديگرمن اين است که من در کشوري زندگي مي کنم که اکثريت مردم يهودي هستند و در
ميان آنان زندگي مي کنم. من احساس مي کنم که يهوديان آناني نيستند که رسانه ها
توصيف مي کنند. در واقع آنها مردمي خونگرم هستند و من احساس مي کنم که قلب بزرگي
دارند و در عين حال تاريخ بزرگي از درد و وحشت هم دارند. بسياري از آنان نيز به
فرزندانشان درسنين خردسالي آموزش مي دهند که از کشور خود دفاع کنند و آنان تفنگ بر
مي دارند و فلسطيني ها را مي کشند. چرخه خشونت در ميان دو طرف نفرت فراواني
برانگيخته است و ما نمي دانيم که چگونه از آن بيرون بياييم. ما فکر مي کرديم که
سياستمداران مي توانند مسئله را حل کنند. ما فراموش کرديم که آنان مرد هستند، و
مردان "تسليم نمي شوند". آنان هميشه بايد قوي باشند، و نه بي عرضه، و
تسليم نشوند و هميشه بيانديشند که حق با آنهاست. آنها مثل ما زنان با رحم خود نمي
انديشند – آنها فقط با کله خود مي انديشند و هميشه لجوج اند، هيچ يک از طرفين
"برحق" نيست و نمي توانند با هم سازش کنند.
وقتي که من جلسات مذاکره سياستمداران اسرائيلي و فلسطيني را مي بينم، مي انديشم که
زنان بايد مشارکت کنند و فضا را بهبود بخشند، آرام کنند، و طرفين را به سازش تشويق
کنند. به اين ترتيب والدين واقعي براي صلح خواهند بود – هم پدران و هم مادران.
کودکان به پدر و مادر احتياج دارند و اگر هر دو نباشند، جامعه دچار مشکلات خواهد
شد. به عنوان يک زن مذهبي مسلمان، من هم از ديدن گريه زن فلسطيني و هم از ديدن
گريه زن اسرائيلي رنج مي برم. من همدردي و رابطه خودم را با مردمم انکار نمي کنم
ولي به همان نسبت براي يک زن يهودي يا هر زن ديگري در جهان که رنج مي برد، متاثر
مي شوم. اين نقطه آغاز مشارکت من در جامعه اسرائيل است بنابراين من به عنوان يک زن
تصميم گرفتم که آينده مان را در اين کشور ببينم، صرف نظر از هر آنچه که ناميده مي
شود – چرا که خداوند جهان را بدون مرز آفريده است. خدا درياها و کوهها و وادي ها
را آفريد و نيز بشر را آفريد. و اين بشر بود که مرزها را به خاطر وحشت خودش آفريد.
ما ياد مي گيريم که براي تکه اي زمين بجنگيم ولي بعد از حدود هفتاد سال زندگي
برروي زمين، ما در زير زمين نهاده مي شويم و زمين ديگر به ما تعلق ندارد.
من مي خواهم که اين سال هاي باقيمانده از عمر خودم را بر روي اين زمين به کاشتن
درخت زيتون با يهوديان بگذرانم. من شاخه هاي زيتون را براي در هوا تکان دادن نمي خواهم،
بلکه مي خواهم که ما يهوديان و مسلمانان با هم از ميوه و روغن زيتون لذت ببريم. ما
بايد درک کنيم که يهوديان نيز فرهنگ خودشان را دارند، من بايد فرهنگ آنها را
بياموزم و آنها فرهنگ مرا. هر کدام بايد به ديگري احترام بگذاريم و از همديگر
بياموزيم و به پيشرفت همديگر کمک کنيم.
چگونه مي توانيم اين کار را انجام دهيم؟ اول از همه، با پذيرش ديگري با همه تفاوت
هايش در قلبمان. سپس با تماس و گفتگو که همان کاري است که ما انجام مي دهيم. از
طريق جلسات گفتگو و کارگاه هاي آموزشي ما پيشرفت مي کنم. همه طرف ها
"برحق" هستند ولي برحق بودن راه حل نيست. اگر هر کسي در جامعه سهم خود
را به عهده بگيرد آنگاه مشکلات حل خواهند شد. ما بايد روي آن اکثريتي کار کنيم که
اهميت نمي دهد يا احساس درمان ناپذيري دارد.
درميان مسلمانان هم اختلاف بوده است، جنگ ايران – عراق يا عراق - کويت نمونه هايي
از اين دست هستند. اختلافات بسياري در جهان هستند و نبايد فکر کرد که اختلاف
اسرائيلي ها و فلسطيني ها تنها اختلاف در جهان است. چه کسي از اختلاف سود مي برد –
آنان که اسلحه مي فروشند و اين يک مافياي جهاني است که زهر مي فروشد. آنها اهميت
نمي دهند که چه کسي مي ميرد – پسر من يا پسر يک زن يهودي مثل من.
من باور دارم که زنان وظيفه خطير پرورش فرزندان در راه صلح را دارند، و نيز بخشيدن
اين اميدواري به مردان که گفتگو ما را به دنياي بهتري مي رساند. به اين ترتيب کودک
فلسطيني احتياجي به سنگ نخواهد داشت و اسرائيلي به تفنگ احتياج نخواهد داشت. ما به
اميد فراوان نياز داريم و بايد به جلو بنگريم.
من منتظر نظرات و پيشنهاداتي که شما ممکن است براي ما داشته باشيد، هستم.
با صلح،
ابتسام محامد
درباره نظرات پريسا عشقي و آدا آهاروني
مليحه شفايي
با تشکر از سايت زنان ايران، من نقد پريسا عشقي به آدا آهاروني را خواندم و مايلم
نظر خودم را درباره زواياي متفاوت برخورد اين دو زن به يک مسئله با شما درميان
بگذارم.
درباره نوشته آدا، من فکر مي کنم که او براساس واقعيت زندگي خودش و تجربه شخصي
خودش مي نويسد. تجربه او تجربه يک مبارز صلح است، زني که در راهي که درست مي داند،
فعال بوده است. او براي خودش شهرتي به هم زده، نامزد دريافت جايزه صلح نوبل بوده،
و عقايدش را ترويج مي کند و من اطمينان دارم که در جلب نظر ديگران هم تا حدودي
موفق بوده و توانسته عده ديگري را هم با خود همسو کند. ايده شبکه تلويزيوني زنان
يک ايده فوق العاده است! من زياد نمي توانم درباره آن اظهار نظرکنم زيرا که نمي
دانم در چه مرحله اي از پيشرفت قرار دارد. ولي افرادي مثل آدا مي توانند آن را به
واقعيت تبديل کنند، زيرا که با بسياري از مردم ارتباط دارند و از اين ارتباط ها به
شکل مثبت استفاده مي کنند. خلاصه اينکه آدا همانطور که فکر مي کند، مي نويسد زيرا
که به آينده «اميد» دارد، او به جريان صلح اميد بسته است و باور دارد که روزي صلح
عملي خواهد شد.
پريسا بدون اميد و بدون باور به روند صلح مي انديشد و مي نويسد، انگيزه اصلي او و
محور تمرکز او «عدالت» است و او همه چيز را از اين ديدگاه مي بيند که: اول بايد يک
خطا تصحيح شود و بعد ما مي توانيم به گفتگو بنشينيم. من با او موافقم و احساسات و
نوشته پريسا در عمق وجودم مي نشيند بخصوص آنچه که درباره تراژدي بمب گذاري هاي
انتحاري مي گويد و ايده اي که آنها را به جلو مي راند.
پريسا نيز برپايه واقعيت زندگي خودش مي نويسد، واقعيت نااميد شدن و اميدي به تغيير
در آينده نداشتن.
چگونه فردي با تجربه پريسا، منظورم از تجربه در اينجا تجربه جمعي زندگي مردم در
ايران است، تجربه زندگي تحت سلطه پهلوي، انقلاب، جنگ، و حاکميت ايدئولوژي که بر
همه جنبه هاي زندگي حاکم است، چگونه فردي با چنين تجربه اي مي تواند به اين نتيجه
برسد که فعاليت اجتماعي، گفتگو و راهپيمايي و نوشتن، راه رسيدن به التيام، تصحيح و
تغيير وضعيت موجود است. آيا اين گونه طرز تفکر يک نوع تجمل خاص کشورهاي اروپايي و
غربي نيست که ايرانيان فاقد آن هستند.
در عين حال، ما شيرين عبادي را داريم و پريسا به نظر مي رسد که به دستاوردهاي
شيرين عبادي افتخار مي کند و براي کار او ارزش و احترام قائل است. ولي هيچ ارزشي
براي کار آدا قائل نيست زيرا پريسا به حيطه کار او باور ندارد. به نظر او، آدا و
همه شهروندان اسرائيل کساني هستند که بيعدالتي روا داشته اند و ما بايد اين
بيعدالتي را جبران کنيم. اين حساسيت ذهني درباره «عدالت» و آنچه که بر سر «قرباني»
بي عدالتي مي آيد، واقعيتي است که ما در ايران داريم و اينکه چگونه ما به اينجا
رسيده ايم، و چگونه مي توانيم از آن عبور کنيم، بس پيچيده است. من فکر مي کنم که
اين شروع خوبي است که ما دراين باره صحبت مي کنيم و با همديگر وارد گفتگو مي شويم.
از اين رو من از سايت زنان ايران تشکر مي کنم که فرصتي فراهم آورده که افکاري از
زواياي گوناگون در اينجا با هم تلاقي کرده و افراد با افکار همديگر آشنا شوند.