چرا روشنفكران با سرمايه‌داری مخالفند؟

 

رابرت نوزيك / برگردان: علی‌محمد طباطبايی

سايت ايران امروز جمعه ٧ قوس ۱۳۸۲

 

بسيار شگفت انگيز است كه روشنفكران تا اين اندازه با سرمايه‌داری مخالفند. ساير گروه‌هايی كه از نظر جايگاه اجتماعی ـ اقتصادی با آنها قابل مقايسه هستند همان درجه از مخالفت را (و در همان نسبت‌ها) نشان نمی‌دهند. از نظر گاه علم آمار روشنفكران را بايد يك مورد خلاف قاعده به شمار آورد. همه‌ی روشنفكران چپ‌گرا نيستند. همچون ساير گروه‌ها، افكار و عقايد آنها در امتداد يك منحنی تقسيم می‌شود، اما منحنی آنها بيشتر به طرف چپ سياسی است كه جابجا و متمايل گشته.
منظور من در اينجا از روشنفكران همه‌ی آن كسانی نيستند كه دارای هوشمندی و ذكاوتند يا دارای درجه‌ی خاصی از تحصيلات دانشگاهی، بلكه كسانی كه در رسالت انسانی خود به انديشه‌هايی می‌پردازند كه با واژه‌ها بيان می‌گردند و سخنانی را به جريان می‌اندازند كه ديگران غير روشنفكر دريافت كننده‌ی آنها هستند. روشنفكران را بايد واژه‌سازها يا واژه‌كاران (
wordsmiths) بناميم. اين‌ها شامل شعرا، رمان نويسان، منتقدين ادبی، روزنامه نگاران و مقاله نويس‌های نشريات، و بسياری از اساتيد دانشگاه‌ها هستند. البته كسانی كه در درجه‌ی اول كارشان ايجاد و انتقال اطلاعات مدون است كه جنبه‌ی رياضی يا كمی دارد يا كسانی كه در رسانه‌های تصويری كار می‌كنند، مانند نقاش‌ها، مجسمه سازها و فيلم بردارها و متصديان دوربين در اين گروه جای نمی‌گيرند. آنها برخلاف واژه سازها چندان با سرمايه‌داری درگير نمی‌شوند. واژه سازها در بعضی عرصه‌های شغلی تمركز يافته‌اند مانند دانشگاه‌ها، رسانه‌ها و دستگاه‌های اداری دولتی.
در جامعه‌ی سرمايه‌داری بخت با روشنفكران واژه‌ساز يار است. در اينجاست كه آنها از آزادی بسيار زيادی برای تدوين، مواجهه و تبليغ انديشه‌های جديد برخوردارند و برای مطالعه و بحث پيرامون آنها امكانات متفاوتی در اختيار دارند. توانايی‌های شغلی آنها مورد نياز بسيار است و درآمدهای آنها بسيار بالاتر از متوسط جامعه. پس چرا آنها بيش از حد با سرمايه‌داری مخالفند؟ در حقيقت بعضی داده‌ها حاكی از آن است كه هرچقدر روشنفكران از موفقيت و رونق بيشتری برخوردارند احتمال بيشتری وجود دارد كه با سرمايه‌داری مقابله كنند. اين مخالت با سرمايه‌داری در درجه‌ی اول « از سوی چپ » اعمال می‌شود اما نه صرفاً توسط آنها. شخصيت‌هايی چون
Yeats ، Eliot و Pound (2) از جناح راست بود كه با جامعه‌ی مبتنی با بازار آزاد به مقابله برخاستند. مخالفت روشنفكران واژه ساز با سرمايه‌داری در واقع دارای اهميت اجتماعی بسيار زيادی است. آنها انديشه‌ها و تصويرهای ذهنی ما از جامعه را قالب می‌زنند: آنها خط و مشی‌های جايگزين را تعيين و سپس سازمان اداری مورد ملاحظه و رسيدگی قرار می‌دهد. از رساله‌های آنها گرفته تا شعارهايشان، آنها ما را محكوم به خودبيان گری می‌كنند. مخالفت آنها اهميت دارد، به ويژه در جامعه‌ای كه به شكل فزاينده‌ای وابسته به طرح ريزی روشن و انتشار اطلاعات است.
برای توضيح سهم نسبتاً بالای روشنفكران در مخالفت با سرمايه‌داری ما دو نوع تبيين را می‌توانيم از هم تميز دهيم. نوع اول تمركز خود را بر عاملی قرار می‌دهد كه صرفاً مخصوص روشنفكران ضدسرمايه داری است. اما نوع دوم از تبيين به عاملی می‌پردازد كه نسبت به تمامی روشنفكران به يك اندازه اعمال می‌گردد، يعنی به فشاری كه آنها را به «به سوی» ديدگاه‌های ضد سرمايه‌داری به حركت در می‌آورد. اين كه آيا بدين ترتيب هر روشنفكر بخصوصی به ميان نظرگاه ضدسرمايه‌داری پرتاب می‌شود (يا نه) وابسته به آن نيروهای ديگری خواهد بود كه نسبت به او اعمال می‌گردند. هرچند كه روی هم رفته از آنجا كه اين عامل احتمال بيشتری دارد كه هر روشنفكر را ضد سرمايه‌داری كند، بنابراين سهم بزرگتری در ضد سرمايه‌داری كردن روشنفكران بازی می‌كند. تبيين ما از اين نوع دوم خواهد بود. ما می‌خواهيم عاملی را مورد شناسايی قرار دهيم كه روشنفكران را به سوی رفتارهای ضدسرمايه‌داری متمايل می‌كند، اما البته در همه‌ی موارد روی دادن چنين حالتی را تضمين نمی‌كند.

ارزش روشنفكران
امروزه روشنفكران توقع دارند كه افرادی با بالاترين ارزش در جامعه باشند، يعنی كسانی با بالاترين اعتبار اجتماعی و قدرت، انسان‌هايی با بيشترين امتياز‌های ممكن. روشنفكران احساس می‌كنند كه «سزاوار» چنين جايگاهی هستند. اما به طور كل جامعه‌ی سرمايه‌داری به روشنفكرانش ارج نمی‌گذارد. لودويك فون ميزس ناخشنودی ويژه‌ی روشنفكران را شرح می‌دهد. وی می‌گويد كه آنها بر خلاف كارگران با سرمايه‌داران موفق داخل معاشرت اجتماعی می‌شوند و بدين ترتيب سرمايه‌داران برای آنها حكم يك گروه برجسته و مقايسه‌ای را پيدا می‌كنند. ليكن روشنفكران به علت جايگاه اجتماعی پايين‌تر خود از اين بابت احساس سرافكندگی می‌كنند. حتی آن روشنفكرانی كه با سرمايه‌داران معاشرت اجتماعی خاصی ندارند به همان اندازه رنجيده‌اند، زيرا اين فقط معاشرت نيست كه در اينجا نقش اصلی را بازی می‌كند ـ مربی‌های ورزشی و آموزگاران رقص كه برای ثروتمندان امكانات و تسهيلات لازم را فراهم می‌كنند و حتی گاهی با آنها سر و سری هم پيدا می‌كنند به نحو مشهودی ضد سرمايه‌داری نيستند.
اما چرا روشنفكران معاصر احساس می‌كنند كه برای بالاترين امتيازی كه يك جامعه برای عرضه كردن دارد «شايسته»‌اند و چرا وقتی به چنين جايگاهی نمی‌رسند «آزرده خاطر» می‌گردند؟ آنها فكر می‌كنند كه با ارزش‌ترين انسان‌های روی زمين‌اند، يعنی كسانی با بالاترين شايستگی‌ها، و اين كه جامعه بايد به كسانی پاداش دهد كه متناسب با ارزش‌ها و شايستگی‌هايی كه آنها شخصاً دارند هستند. اما يك جامعه‌ی سرمايه‌داری اين اصل توزيع كه می‌گويد «به هركس مطابق با ارزش‌ها و شايستگی‌هايش» را برآورده نمی‌كند. جدا از استعدادها، خصوصيات ارثی و پول‌های بدست آمده از راه قمار كه در يك جامعه‌ی آزاد روی می‌دهد، (فوايد) بازار به كسانی ميرسد كه بازار قابل مشاهده را برآورده كنند ـ يعنی نيازهای بيان شده‌ی ديگران را و اين كه بازار چه مقدار توزيع می‌كند بستگی دارد به نياز‌ها و ذخيره‌ی قابل جايگزين. تجار ناموفق و كارگران دارای همان خصومت نسبت به نظام سرمايه‌داری نيستند كه روشنفكران واژه ساز هستند. داشتن تصور از يك برتری كه مورد توجه (جامعه) قرار نگرفته و داشتن تصور از استحقاقی كه به آن بی وفايی شده می‌تواند يك چنين خصومتی را ايجاد كند.
چرا روشنفكران واژه ساز فكر می‌كنند كه آنها ارزشمندتر از ديگران‌اند و چرا آنها تصور می‌كنند كه توزيع بايد مطابق با ارزش باشد؟ بايد توجه داشت كه اين اصل آخری يك اصل ضروری نيست. انواع الگوهای توزيعی ديگر پيشنهاد شده‌اند، از جمله توزيع برابر، توزيع مطابق با شايستگی اخلاقی و توزيع متناسب با نياز. در واقع به وجود يك الگوی توزيعی كه يك جامعه رسيدن به آن (حد از توزيع) را هدف خود قرار می‌دهد نيازی نيست، حتی جامعه‌ای كه به عدالت اهميت بسيار می‌دهد. عدالت در مورد يك (شيوه‌ی) توزيع ممكن است مقيم باشد در شكل اوليه‌ای كه اين توزيع متداول گشته و آن هم از درون يك مبادله‌ی داوطلبانه‌ی ثروت و خدمات كه به طور عادلانه كسب شده‌اند. آن فرآيند هر نتيجه‌ای هم كه داشته عادلانه بوده، اما در آنجا هيچ گونه الگوی بخصوصی وجود نداشته كه نتيجه‌ی نهايی می‌بايست با آن بخواند. پس چرا واژه سازها خودشان را به نحوی به تصور در می‌آورند كه ارزشمندترين‌ها هستند و اصل توزيع مطابق با ارزش را می‌پذيرند؟
از همان زمانی كه انديشه‌ی انسانی (در تاريخ) به ثبت رسيده روشنفكران به ديگران گفته‌اند كه فعاليت آنها ارزشمندترين است. افلاطون به استعداد تعقلی جايگاه بالاتری نسبت به شجاعت می‌داد و بر اين باور بود كه فيلسوفان بايد حكومت كنند. به عقيده‌ی او تفكر روشنفكرانه والاترين فعاليت‌ها است. تعجبی هم ندارد كه هميشه متن‌های باقی مانده اين ارزيابی سطح بالا از فعاليت روشنفكرانه را ثبت كرده است. با اين حال كسانی كه چنين ارزيابی‌هايی را تدوين كرده و سپس برای تاييد نظريه‌هايشان استدلال‌هايی جور كرده و آنها را ياداشت نموده‌اند همين روشنفكران بوده‌اند. آنها از خودشان بوده كه تعريف و تمجيد كرده‌اند. كسانی كه به ساير چيزها در مقايسه با آنچه محصول فكركردن و كلمات است اهميت بيشتری می‌دادند، چه شكار كردن بوده، چه قدرت يا لذت بی وقفه‌ی حسی، اهميتی به آثار مكتوب و ماندگار نمی‌دادند. اين فقط روشنفكران بودند كه در اين باره كه چه كسی از ديگری بهتر است «نظريه‌ای» طراحی كرده بودند.

تحصيلات روشنفكران
چه عاملی باعث ايجاد احساس ارزش برتر بودن در اين بخش از روشنفكران می‌شود؟ من مايلم كه به ويژه بر روی يك نهاد انگشت گذارم: مدارس و موسسه‌های آموزشی. هنگامی كه دانش مكتوب به طور فزاينده‌ای اهميت پيدا كرد، آموزش ـ تعليم و تربيت جوانان در خواندن و دانش كتابی ـ گسترش يافت. مدارس جهت شكل دادن به رفتار و نگرش جوانان تبديل به نهادهای اصلی خارج از خانواده شدند و تقريباً تمام كسانی كه بعداً به جرگه‌ی روشنفكران پيوستند از طريق اين مدارس بود كه به جايی رسيدند. در اينجا بود كه آنها به موفقيت دست يافتند. آنها بر ضد ديگران دست به قضاوت زدند و به اين باور رسيدند كه از ديگران برتر هستند. آنها مورد تحسين قرار گرفته و جايزه‌هايی به آنها تعلق گرفت، يعنی به اين كسانی كه ديگر اكنون به نور چشم معلمين تبديل شده بودند. در چنين اوضاع و احوالی ديگر نمی‌توانستند از به تصور در آوردن خود به عنوان انسانی برتر خودداری كنند. به طور روزمره آنها تفاوت‌هايی را در مهارت در انديشه‌ها و در حاضر جوابی و تيزهوشی تجربه می‌كردند. در مدارس به آنها می‌گفتند و به آنها نشان می‌دادند كه از ديگران برتر هستند.
مدرسه‌ها (نهادهای آموزشی) نيز به سهم خود اصل پاداش را به نمايش گذاشته و با اين كار آن را متناسب با ارزش (روشنفكرانه) آموزش می‌دادند. نصيب دانش پژوهان روشنفكر و تحسين برانگيز ستايش و لبخند و نمرات بالاتر بود. در مدارس به طور معمول زرنگ‌ترين دانش آموزان كلاس بالاتری تشكيل می‌دادند. هرچند كه اين جزو برنامه‌ی درسی رسمی نبود اما در مدارس روشنفكران در مقايسه با ديگر دانش آموزان درس‌هايی با ارزش بالاتری متناسب با جايگاه بالاتر خودشان می‌آموختند و همينطور در اين باره كه چگونه ارزش بالاتر آنها، آنها را مستحق پاداش بيشتری می‌كند.
هرچند كه جامعه‌ی تجاری متنوع‌تر به ما درس ديگری می‌آموزد. در اينجا بالاترين ارزش‌ها نصيب درخشان‌ترين كلام‌ها نمی‌شود و در اينجا به مهارت‌های روشنفكرانه « غالباً » ارزش بالاتری تعلق نمی‌گيرد. روشنفكرانی كه به آنها در مدارس آموخته شده بود كه از ديگران با ارزش‌تر هستند و اين آنها هستند كه بالاترين شايستگی را برای دريافت امتيازها دارند چگونه می‌توانستند به طور كل از جامعه سرمايه‌داری آزرده نباشند، جامعه‌ای كه آنها را از آنچه « شايستگی » آن را داشتند محروم كرده بود؟ آيا تعجبی دارد كه آنچه روشنفكران آموزش ديده در مورد جامعه سرمايه‌داری احساس می‌كردند حاكی از خصومتی عميق و حزن انگيزی بود كه هرچند با دلايل مناسب و آشكارا متعدد به زيور كلام آراسته شده بود، اما حتی آن هنگام نيز ادامه يافت كه نشان داده شد كه آن دلايل بخصوص نا مناسب هستند؟
با گفتن اين كه روشنفكران احساس می‌كنند كه سزاوار بالاترين امتيازهايی هستند كه جامعه می‌تواند به آنها عرضه كند (مثلاً ثروت، جايگاه اجتماعی معتبر و غيره) منظور اين نيست كه روشنفكران اين امتيازها را به عنوان بالاترين خوبی‌ها به شمار می‌آورند. شايد آنها بيشتر برای مزيت‌های درونی فعاليت‌های روشنفكرانه يا احترام به دوره‌ای كه در آن زندگی می‌كنند ارزش قائل هستند. با اين وجود آنها نيز احساس می‌كنند كه برای بالاترين ارزج گذاری‌ها توسط جامعه شايسته‌اند، يعنی به بالاترين و بهترين چيزی كه جامعه‌ای برای عرضه كردن به آنها دارد، حال هرچقدر هم كه كوچك و ناچيز باشد. منظور من تاكيد ويژه بر امتيازهايی نيست كه راه خود را به ميان جيب‌های روشنفكران پيدا می‌كنند يا حتی به طور مستقيم از طرف اشخاص به آنها می‌رسند. در حالی كه آنها خودشان را به عنوان روشنفكر شناسايی می‌كنند می‌توانند از اين واقعيت آزرده شوند كه چرا فعاليت روشنفكری دارای بالاترين ارزش‌ها نيست و با بالاترين مزيت‌های ممكن پاسخ گفته نمی‌شود. روشنفكران می‌خواهند كه تمامی جامعه به طور كاملاً مشهودی مانند يك مدرسه باشد. يعنی مانند همان محيطی باشد كه در آن موفق بوده و به خوبی مورد ارج گذاری قرار گرفته‌اند. با پذيرش و گنجاندن ملاك‌هايی از امتياز كه متفاوت از ملاك‌های جامعه‌ی متنوع‌تر است، مدرسه‌ها (موسسه‌های آموزشی) تضمين می‌كنند كه در سال‌های بعد بعضی از دانش آموزان فعلی جابجايی روبه پائين را تجربه می‌كنند. آنها كه در راس سلسله مراتب (دانش آموزی) در مدارس قرار دارند احساس می‌كنند كه شايسته‌ی موقعيتی بسيار بالا هستند، نه فقط در آن جامعه‌ی خرد (مايكرو) بلكه در جامعه‌ای گسترده تر، يعنی جامعه‌ای كه آنها ، هنگامی كه از رفتار متناسب با نيازهای خود تجويزكرده و سزاواری‌های شان كوتاهی شود از نظام آن آزرده خواهند شد. بدين ترتيب نظام آموزشی احساس ضد سرمايه‌داری را در ميان روشنفكران ايجاد می‌كند. يا درست‌تر خواهد بود كه گفته شود اين سيستم احساس ضد سرمايه‌داری را در ميان روشنفكران كلامی ايجاد می‌كند. از چه رو است كه عدد سازان (منظور روشنفكران فعال در عرصه‌های علمی است) همان رفتار واژه سازان را در خود پرورش نمی‌دهند؟ حدس من اين است كه اين كودكان درخشان با وجودی كه نمره‌های خوبی در امتحان‌های مربوطه بدست می‌آورند اما همان توجه رودررو و نظر مساعد از آموزگارانی را بدست نمی‌آورند كه معمولاً كودكان درخشان از نظر كلامی كسب می‌كنند. اين مهارت‌های كلامی است كه باعث بدست آوردن امتيازهای فردی از آموزگاران است، و ظاهراً همين امتيازها هستند كه به ويژه تصور از استحقاق داشتن را شكل می‌دهند.


برنامه‌ريزی مركزی در كلاس درس
نكته‌ی ديگری هست كه بايد به بحث ما اضافه شود. روشنفكران واژه ساز (بعد از اين) در درون نظام اجتماعی رسمی و مطابق با قواعد مدارس، يعنی جايی كه در آن امتياز‌های مربوط توسط مراجع مركزی آموزگاران توزيع می‌شود موفق هستند. مدارس همچنين دارای نظام اجتماعی غير رسمی ديگری در داخل كلاس‌های درس، راهروها و حياط‌ها هستند، جاهايی كه در آنها امتيازها نه توسط نظارت مركزی بلكه به طور خودجوش و بر اساس رضايت و هوس همشاگردی‌ها توزيع می‌شود. اينجا مكانی است كه روشنفكران كمتر از موفقيت برخوردار هستند.
بنابراين تعجبی ندارد كه بعد‌ها در نظر روشنفكران توزيع كالاها و امتيازها از طريق سازوكار توزيعی و سازماندهی شده توسط يك مركز به عنوان شيوه‌ای مناسب‌تر از «هرج و مرج و آشوب» بازار تلقی گردد. زيرا توزيع در جامعه‌ی سوسياليستی كه توسط يك مركز برنامه ريزی می‌شود در مقابل توزيع در جامعه‌ی سرمايه‌داری قرار می‌گيرد به همان گونه كه توزيع توسط آموزگاران در برابر توزيع توسط حياط مدرسه و راهروها ايستاده است.
تبيين ما اين موضوع را به عنوان شرط لازم و مبنايی خود قرار نداده كه روشنفكران (بعد از اين) اكثريتی را حتی در كلاس‌های دانشگاهی و سطح بالای مدارس تشكيل می‌دهند. اين گروه ممكن است كه در درجه‌ی اول تشكيل شده باشند از كسانی با مهارت‌های كتابی قابل ملاحظه (اما نه زياده از حد) در همراهی با نزاكت اجتماعی، انگيزه‌های قوی جهت خشنود كردن ديگران و دارای رفتاری دوستانه و جذابيتی كه ديگران را به سوی خود می‌كشد و توانايی در هماهنگی خود با قوانين. چنين دانش آموزانی نيز به نحو قابل توجهی مورد توجه قرار گرفته و توسط آموزگاران پاداش‌هايی به آنها تعلق می‌گيرد و آنها همچنين موفقيت‌های بسيار زيادی در جامعه‌ی وسيع‌تر خواهند داشت. (و در درون نظام اجتماعی غير رسمی مدارس نيز موفق خواهند بود. بنابراين آنها هنجارهای نظام رسمی مدرسه را چندان نخواهند پذيرفت). تبيين ما اين فرضيه را مطرح می‌كند كه روشنفكران (بعد از اين) به طرز بی تناسبی (
diproportionately) در آن بخش از كلاس‌های (رسمی) سطح بالای مدارس حضور دارند كه به طور نسبی جابجايی روبه پائين را تجربه خواهند كرد. يا بلكه در گروهی كه برای خودش آينده‌ی روبه زوالی پيش بينی می‌كند. خصومت «قبل از» حركت به ميان جهان وسيع‌تر و تجربه‌ی يك زوال واقعی در جايگاه اجتماعی بر خواهد خاست ، يعنی در نقطه‌ای كه شاگرد زرنگ درك می‌كند كه او (احتمالاً) در جامعه‌ی وسيع‌تر موفقيت كمتری در مقايسه با وضعيتی كه در حال حاضر در مدرسه اش دارد خواهد داشت.
اين پيامد ناخواسته‌ی نظام آموزشی، يعنی خصومت ضد سرمايه‌داری توسط روشنفكران، طبيعتاً هنگامی مورد تاكيد قرار می‌گيرد كه دانش آموزان آن چه را مطالعه كنند يا توسط كسانی آموزش داده شوند كه رفتارهای شديداً ضد سرمايه‌داری خود را در (آن كتاب‌ها و آموزش‌ها) عرضه می‌كنند. بدون ترديد بعضی از روشنفكران واژه ساز دانش آموزانی عبوس و پرسش برانگيز بوده‌اند و از اين رو توسط معلمين خود مذمت نيز شده‌اند. آيا آنها نيز اين درس را آموخته بودند كه بهترين (فرد) بايد بالاترين امتيازها را دريافت كند و آيا فكر می‌كردند كه با صرف نظر از آموزگاران شان اين خود آنها هستند كه بهترين‌اند و بدين ترتيب اولين ناخرسندی‌ها در برابر توزيع نظام مدرسه‌ای را آغاز كرده اند؟ بدون ترديد در باره‌ی اين موضوع و ساير موضوعانی كه در اينجا مورد بحث قرار گرفته‌اند ما نيازمند داده‌هايی از تجربيات آموزشی در باره‌ی روشنفكران واژه ساز هستيم تا بدين طريق فرضيه‌ی خود را پالايش كرده و به آزمون گذاريم.
در نگرشی عمومی به قضيه، نمی‌توان انكار كرد كه هنجارهای داخل مدارس اعتقادات تجويزی مردم را همچنان پس از ترك مدارس مورد تاثير قرار می‌دهند. از اين گذشته مدرسه‌ها عمده‌ترين جوامع جدا از خانواده هستند كه كودكان در آنها فعاليت كردن را می‌آموزند و از اين رو تحصيلات آنها را برای كنش در جامعه‌ی بزرگتر بيرون از خانواده آماده می‌كند. بنابراين تعجب انگيز نيست چنانچه كسانی كه در چهارچوب هنجارهای سيستم مدرسه موفق هستند از آن جامعه‌ای ناخرسند باشند كه با پيروی از هنجارهای ديگر برای آنها همان قسم از موفقيت را فراهم نمی‌كند. وقتی دقيقاً همين افراد هستند كه برای شكل دادن تصوير ذهنی و شخصی خود از جامعه و برای ارزش يابی خودشان وارد صحنه می‌شوند، شگفت انگيز نيست چنانچه آن بخش از جامعه كه نسبت به مباحث كلامی تاثير پذير است بر عليه آنها وارد اقدام شود. اگر شما در حال طراحی يك جامعه باشيد، آن را جوری طراحی نمی‌كنيد كه واژه سازها با تمامی نفوذی كه دارند دشمنی بر عليه هنجارهای آن جامه را در دستور كار خود قرار دهند.
تبيين ما از (انديشه‌های) ضد سرمايه‌داری خارج از اندازه‌ی روشنفكران بر مبنای تعميمی بسيار معقول و جامعه شناختی استوار است. در جامعه‌ای كه يك نظام جدا و بيرون از خانواده يا يك نهاد به جوان‌های تازه وارد امتيازاتی توزيع می‌كند، موفق‌ترين افراد به درونی كردن هنجارهای اين نهاد گرايش خواهند داشت و از جامعه‌ی وسيع‌تر انتظار دارند كه در مطابقت كامل بااين هنجارها عمل كند. احساس آنها اين است كه سزاوار بهره‌های توزيعی مطابق با اين هنجارها هستند يا (حداقل) شايسته‌ی موفقيتی نسبتاً برابر با كسانی كه به اين هنجار‌ها تن می‌دهند. علاوه بر آن كسانی كه درون سلسله مراتب اين اولين نهاد غير خانوادگی طبقه‌ای بالاتر را تشكيل می‌دهند و سپس در جامعه‌ی وسيع‌تر جابجايی موقعيتی نسبتاً پائين را تجربه می‌كنند (يا پيش بينی می‌كنند كه تجربه خواهند كرد)، در نتيجه‌ی احساس سزواری شان كه اكنون ناكام مانده به مخالفت كردن با نظام وسيع‌تر گرايش يافته و احساس خصومت بر عليه اين هنجار‌ها پيدا می‌كنند.
بايد توجه شود كه اين قاعده‌ای جبری نيست و اين گونه نخواهد شد كه هركس جابجايی روبه پائين اجتماعی را تجربه كند بر ضد نظام وارد عمل گردد. ليكن يك چنين جابجايی روبه پائينی خود عاملی است كه گرايش به ايجاد اثراتی در آن سمت و سو دارد، و بدين ترتيب خودش را در نسبت‌های متغيری نسبت به كل مجموعه نشان خواهد داد. شايد بتوانيم مسيرهايی را متمايز كنيم كه يك طبقه‌ی سطح بالا می‌تواند از آنجا به طرف پائين جابجا شود: می‌تواند نسبت به گروه ديگر كمتر بدست آورد يا (در حالی كه هيچ گروه ديگری به وضعيت بهتری از آن تغيير نمی‌كند) می‌تواند با آن مساوی باشد، يعنی نمی‌تواند از كسانی كه قبلاً به نظر می‌رسيد كه پايين‌تر هستند بيشتر بدست بياورد. اين اولين نوع از جابجايی رو به پائين است كه به ويژه مايه دلخوری و عصبانيت شديد است. دومين نوع به مراتب قابل تحمل‌تر است. بسياری از روشنفكران برابری را مورد حمايت و توجه قرار می‌دهند در حالی كه تعداد كمی در پی اشرافيت روشنفكری هستند. فرضيه‌ی ما از نوع اول جابجايی رو به پائين سخن می‌گويد يعنی به عنوان چيزی كه در ايجاد رنجش و خصومت مولد است.
نظام آموزش مدرسه‌ای فقط «بعضی» مهارت‌های مربوط با موفقيت‌های بعدی را می‌پذيرد و پاداش می‌دهد (با اين همه اين نظام نهادی است تخصصی) به طوريكه نظام پاداش دهی اش متفاوت خواهد بود از نظام پاداش دهی جامعه‌ی متنوع تر. اين موضوع تضمين كننده‌ی اين حقيقت است كه بعضی با جابجايی به جامعه‌ی متنوع‌تر جابجايی رو به پائين اجتماعی را تجربه خواهند كرد و البته پيامدهای طبيعی آن را. پيشتر من اشاره كردم كه روشنفكران می‌خواهند كه جامعه به طور كاملاً مشهودی شبيه باشد به مدرسه‌ها. اكنون می‌بينيم كه ناخرسندی به علت تصور از استحقاق برآورده نشده از اين واقعيت ناشی می‌شود كه مدرسه‌ها (به عنوان اولين نظام اجتماعی خارج از خانواده) به طور كاملاً غير مشهودی همان جامعه نيستند.
تبيين ما اكنون به نظر می‌رسد رنجش بی تناسب روشنفكران مدرسه ديده را بر ضد جامعه‌ای كه در آن زندگی می‌كنند پيش بينی كند، حال هر خصوصيتی هم كه آن جامعه می‌خواهد داشته باشد، چه سرمايه‌داری و چه كمونيستی. (روشنفكران در مقايسه با ساير گروه‌ها با جايگاه اقتصادی اجتماعی مشابه درون جامعه‌ی سرمايه‌داری به طور بی تناسبی با سرمايه‌داری مخالف هستند. اين كه آيا آنها به طور بی تناسبی در مقايسه با درجه‌ی مخالفت روشنفكران در جوامع ديگر با آن جوامع (جوامع مربوط به همان روشنفكران) مخالف هستند خود پرسش ديگری است). يقيناً داده‌هايی در باره‌ی طرز برخورد روشنفكران درون كشورهای كمونيستی به آدم‌های كله گنده‌ی اين جوامع مورد بجايی خواهد بود. آيا اين روشنفكران بر ضد « آن » نظام احساس خصومت دارند؟
فرضيه‌ی ما بايد اصلاح شود به طوری كه در مورد هر جامعه‌ی فرضی قابل اعمال نباشد (يا به طور خيلی جدی قابل اعمال نباشد). آيا نظام‌های آموزشی مدرسه‌ای در هر جامعه‌ای به طور اجتناب ناپذيری باعث ايجاد خصومت ضد اجتماعی در روشنفكرانش می‌شود كه در آن جامعه به بالاترين پاداش‌ها دسترسی پيدا نمی‌كنند؟ احتمالاً خير. جامعه‌ی سرمايه‌داری از اين جهت مورد ويژه‌ای است كه به نظر می‌رسد رسماً اعلام می‌كند كه جامعه‌ای باز است و فقط نسبت به شخص مستعد، ابتكار عمل فردی و لياقت شخصی واكنش (مثبت) نشان می‌دهد. در شخصی كه در نظام طبقاتی موروثی (كاست) يا جامعه‌ی فئودالی بزرگ شود هيچگونه انتظاری برای پاداش مطابق با ارزش‌های فردی ايجاد نمی‌شود. با صرف نظر از انتظارات ايجاد شده در يك جامعه‌ی سرمايه داری، در اينجا مردم صرفاً تا آنجا پاداش می‌گيرند كه در خدمت به ميل و كشش‌های بيان شده‌ی ديگران در بازار باشند. در چنين جايی پاداش در مطابقت با توزيع اقتصادی است و نه با ارزش‌های فردی. با اين وجود به پاداش دادن در مطابقت با ارزش به اندازه‌ی كافی نزديك می‌شود ـ ارزش و توزيع در اينجا غالباً با هم مخلوط می‌شوند ـ به طوری كه به انتظارات ايجاد شده توسط مدرسه‌ها بال و پر داده می‌شود. ويژگی‌های جامعه‌ی وسيع‌تر به اندازه‌ی كافی به ويژگی‌های مدرسه‌ها نزديك هست به طوری كه اين شباهت باعث ايجاد رنجش می‌شود. جوامع سرمايه‌داری فضيلت‌های فردی را پاداش می‌دهند يا اعلام می‌كنند كه چنين می‌كنند، و بدين ترتيب آنها روشنفكری كه خودش را به عنوان فاضل‌ترين فرد تلقی می‌كند در وضعيت غم انگيزی رها می‌كنند.
به عقيده‌ی من عامل مهم ديگری هم وجود دارد. هر چقدر شاگردان در مدرسه‌ها از تنوع بيشتری برخوردار باشند به همان نسبت آنها به ايجاد تلقی و نگرش ضد سرمايه‌داری گرايش بيشتری خواهند داشت. وقتی تقريباً تمامی كسانی كه در آينده از نظر اقتصادی موفق خواهند بود در مدارس جداگانه‌ای حضور داشته باشند، روشنفكران ديگر آن نگرش و تلقی را كسب نخواهند كرد كه بر اساس آن است كه خود را نسبت به «آن ديگران» برتر می‌دانند. اما حتی اگر بسياری از بچه‌های طبقه‌ی بالا به مدرسه‌های جداگانه بروند، در يك جامعه‌ی باز مدرسه‌های ديگری ايجاد خواهند شد كه بسياری را كه (بعد‌ها) به عنوان كارفرمايان موفق از نظر اقتصادی از آب در می‌آيند شامل شوند، و روشنفكران بعد‌ها به طور رنجش آميزی به ياد خواهند آورد كه آنها از نظر دانشگاهی چقدر از هم طراز‌های خود برتر بودند، يعنی همان كسانی كه از نظر سطح درآمد و جايگاه اجتماعی پيشرفت بيشتری كرده‌اند.
باز بودن جامعه البته پيامد ديگری هم دارد. دانش آموزان، يعنی واژه سازان آينده و همشاگردی‌های ديگرشان، نمی‌دانند كه در آينده تا چه اندازه موفق هستند. آنها می‌توانند اميد و انتظار هر چيزی را داشته باشند. جامعه‌ای كه مسير پيش رفت به رويش بسته شده باشد اين گونه اميد‌ها را خيلی زود نابود می‌كند. در يك جامعه‌ی سرمايه‌داری و باز، دانش آموزان خيلی زود مجبور به عقب نشينی به محدوده‌هايی در مسير پبشرفت و جابجايی اقتصادی نمی‌شوند. جامعه ظاهراً اعلام می‌كند كه لايق‌ترين و ارزشمند‌ترين فرد به بالاترين جايگاه خواهد رسيد. مدرسه‌های آنها به دانشگاهيانی كه از بقيه مستعد‌تر هستند اين پيام را رسانده‌اند كه آنها ارزشمدترين و شايسته‌ترين افراد برای دريافت بالاترين پاداش‌ها هستند و بعد‌ها همين دانش آموزان كه بالاترين دلگرمی‌ها و اميدها را داشته‌اند ساير همطراز‌های خود را می‌نگرند، يعنی كسانی كه با شناختی كه از آنها دارند می‌دانند كه نسبت به خودشان از ارزش كمتری برخورداراند اما به جايگاه‌های بالاتری نسبت به خودشان رسيده‌اند و بالاترين پاداش‌ها را دريافت داشته‌اند يعنی تمامی شرايطی كه آنها خودشان را برای آن مستحق‌تر می‌دانسته‌اند. آيا ديگر تعجبی دارد كه آنها چنين جامعه‌ای را به عنوان دشمن تلقی كنند؟

بعضی فرضيه‌های ديگر
ما فرضيه‌ی خود را تاحدی اصلاح كرديم. اين نه مدرسه‌های رسمی بلكه نظام رسمی آموزشی است كه در يك بافت و فضای ويژه‌ی اجتماعی خصومت ضد سرمايه‌داری را در روشنفكران (واژه ساز) ايجاد می‌كند. بدون ترديد فرضيه‌ی ما نيازمند پالايش است. اما اكنون همين قدر كافی است. اكنون وقت آن رسيده است كه فرضيه‌ی خود را به جامعه شناسان تحويل دهيم تا آنها را از نظريه پردازی‌هايی كه از راه دور انجام می‌شوند رهانيده و به بررسی جامعه از نزديك واداريم و همينطور به آنهايی كه می‌خواهند خود را غرق داده‌ها و حقايق دقيق‌تر كنند. هرچند می‌توان به بعضی از عرصه‌ها اشاره كرد كه فرضيه‌ی ما در آنها احتمالاً نتايج و پيش بينی‌های قابل آزمونی به دست خواهد داد. ابتدا می‌توان پيش بينی كرد كه هرچقدر نظام مدرسه در يك كشور شايسته سالارانه‌تر باشد، احتمال بيشتری وجود دارد كه روشنفكران اين جامعه به چپ تمايل داشته باشند. (برای مثال فرانسه را در نظر گيريد). دوم آن روشنفكرانی كه در مدرسه دير‌تر از ديگران شكوفا شده‌اند همان تصور از استحقاق داشتن را برای بالاترين پاداش‌ها در خود پرورش نمی‌دهند. از اين رو درصد پائين تری از دانش آموزانی كه دير شكوفا شده‌اند در مقايسه با آنها كه زود‌تر به ثمر نشسته‌اند احساسات ضد سرمايه‌داری خواهند داشت. سوم، ما فرضيه‌ی خود را محدود كرديم به جوامعی كه (برخلاف نظام طبقاتی موروثی در هندوستان) در آنها يك دانشجوی موفق به طور معقولی می‌تواند انتظار موفقيت‌های ديگر و قابل مقايسه در جامعه‌ی وسيع‌تر را داشته باشد. در جوامع غربی زنها تا كنون به طور معقول و قابل قبولی چنين انتظاراتی نداشته‌اند به طوری كه ما انتظار نخواهيم داشت كه دختران دانشجو كه بخشی از كلاس‌های سطح بالای آكادميك را تشكيل می‌دهند بعد‌ها متحمل جابجايی رو به پائين شده باشند تا همان خصومت ضد سرمايه‌داری را مانند روشنفكران مذكر نشان دهند. ما سپس می‌توانيم پيش بينی كنيم كه هرچقدر يك جامعه بيشتر به عنوان جامعه‌ای كه به سوی برابری در موفقيت‌های شغلی بين زنها و مردها حركت می‌كند شناخته شده است به همان نسبت روشنفكران مونث آن بيشتر همان تلقی ضد سرمايه‌داری بدون تناسب را نشان خواهند داد كه روشنفكران مذكر نشان می‌دهند.
بعضی خوانندگان شايد ترديد داشته باشند نسبت به اين تلقی ضد سرمايه‌داری روشنفكران. حتی اگر اين گونه هم باشد به عقيده‌ی من در اينجا پديده‌ی مهمی مورد شناسايی قرار گرفته است. تعميم جامعه شناختی كه ما بيان كرديم به طور شهودی قانع كننده است. چيزی شبيه به آن بايد درست باشد. از اين رو قاعدتاً بعضی تاثيرات مهم در آن بخش از كلاس‌های بالای مدرسه كه جابجايی اجتماعی رو به پائينی را تجربه می‌كنند ايجاد می‌شود و همين طور برخی دشمنی‌ها با جامعه وسيع تر. اگر اين همان دشمنی بی تناسب روشنفكران نيست پس چه چيز ديگری می‌تواند باشد؟ ما در نياز برای بدست آوردن يك تبيين، كار خود را با پديده‌ی گيج كننده‌ای آغاز كرديم. به عقيده‌ی من ما عامل توضيح دهنده‌ای را پيدا كرديم كه (وقتی بيان شود) به قدری روشن است كه بايد باور كنيم كه توسط آن بعضی پديده‌های واقعی توضيح داده می‌شود.


1:
Why Do Intellecuals Oppose Capitalism, by Robert Nozick
Harvard University Press, 1997
2:
William Butler Yeats ، (1939 ـ 1865) / T.S.Eliot ، (1965 ـ 1888) / Ezzra Pound، (1973 ـ 1885)



بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت