گرجستان و پايان روباه پير و خسته
قفقاز
فرانكفورتر
آلگماينه / ترجمه: جواد طالعی
نويسنده: ماركوس
ونر ٭ (فرانكفورتر آلگماينه)
مترجم: جواد طالعي (دفتر اروپائي شهروند)
برگرفته
شده از سايت ايران امروز
اشاره:
در سومين هفته ماه جاري، ادوارد شواردنازه، همرزم گرباچف، نويسنده كتاب معروف
"آزادي آينده را رقم مي زند"، آخرين وزير خارجه اتحاد جماهير شوروي
سوسياليستي و يكي از سبب سازان جدي از هم پاشي اين سيستم سياسي، در جريان يك
"انقلاب سفيد" بدون خون ريزي در زادگاهش گرجستان، مجبور به ترك صحنه
سياسي شد. آلماني ها، به پاس خدماتي كه او به وحدت دو آلمان كرد، اعلام داشتند كه
از او به عنوان پناهنده سياسي در كشورشان استقبال خواهند كرد!
جز سر و صداهاي مربوط به تقلب هاي انتخاباتي اواخر اكتبر امسال، درباره وضعيت
حكومت شواردنازه، كمتر گفت و گوئي در ميان بود. به اين دليل، هنوز بسياري از
علاقمندان به مسائل سياسي منطقه نمي دانند چه مسائلي زمينه سقوط اين مرد را، كه
دهسال پيش براي نجات سرزمين پدري خود به تفليس بازگشت، فراهم ساخت. در آن زمان،
گرجستان عرصه جنگ هاي داخلي بود و با بازگشت شواردنازه آرامش نسبي يافت.
روزنامه آلماني "فرانكفورتر آلگماينه" در شماره روز يكشنبه بيست و سوم
نوامبر خود، طي مقاله اي ، آنچه را كه ظرف دهسال اخير در گرجستنان رخ داد و
سرانجام به سقوط شواردنازه منتهي شد، روشن كرده است. برگردان متن كامل اين مقاله
را، كه با امضاي "ماركوس ونر" به چاپ رسيده است، در اينجا مي خوانيد.
جواد طالعي (دفتر اروپائي شهروند)
آيا "ادوارد شواردنازه" هنگامي كه تظاهركنندگان در برابر مقر حكومت او
فرياد استعفا سر مي دادند، به 18 سال پيش مي انديشيد؟ تابستان سال 1985 وقتي كه
اين گرجي در هلسينكي بر صحنه سياست جهاني قدم نهاد، دنيا دستخوش حيرت شد. اين مرد،
كه با موهاي مواج سفيد از چهار هفته پيش از آن وزير خارجه اتحاد جماهير شوروي بود،
در واقع هيچ ربطي به سلف اخموي خود آندره گروميكو نداشت.
پنج سال تصدي وزارت خارجه، اوج درخشش زندگي شواردنازه بود. در اين دوران، او،
تاريخ جهان را تغيير داد. او، براي آلماني ها، اروپائي ها و آمريكائي ها انديشه
نوين را در اتحاد شوروي حك كرد و با پايان بخشيدن به ديكتاتوري اتحاد شوروي در
اروپاي ميانه، وحدت دو آلمان را ممكن ساخت. او، براي همتايان آمريكائي اش شولتز و
بكر و همچنين براي همتاي آلماني اش گنشر يك دوست به حساب مي آيد. گنشر، در سال
1992 به دوست گرجي خود توصيه كرد كه به تفليس بازگردد و به ياري ميهنش بشتابد كه
در آن زمان غرق جنگ خانگي شده بود.
شواردنازه، در آن زمان به فراخوان رهبر شبه نظاميان بورژوا، كه تازه "سوياد
گمزر خوديا" رئيس جمهور ناسيوناليست را سرنگون كرده بود، پاسخ داد. در دوران
اتحاد شوروي، خود شواردنازه او را به زندان انداخته بود. اكنون، باندهاي مسلح بر
گرجستان سلطه داشتند، اقتصاد فلج شده بود و تنش هاي خونين قومي در
"آبخازستان" و "اوست جنوبي" ادامه داشت. براي شواردنازه نقشي
سطحي پيش بيني شده بود. او مي بايست به سلطه رئيس شبه نظاميان وجاهت قانوني مي
بخشيد. اما بعدا موفق شد رقباي خود را يكي پس از ديگري از قدرت كنار بزند.
شواردنازه، معامله با قدرت را، از كودكي آموخته بود. او، كه در سال 1928 در دهكده
"ماماتي" واقع در كناره درياي سياه متولد شده بود، در يك خانواده كمونيست
رشد كرد. با بيست سالگي عضو حزب و چند سال بعد دبير حزب و رئيس اتحاديه جوانان
كمونيست بود. اين سمت ها، با پست وزير كشور و عضويت در حلقه رهبري كا.گ.ب دنبال
شدند و او سرانجام در فاصله سال هاي 1972 تا 1985 به عنوان رئيس حزب بر جمهوري
قفقاز حاكم شد.
شواردنازه، در آن زمان، اصلاح طلبي در چارچوب امكانات موجود بود. او، از طرح ها
تمركززدائي كرد، به جنگ با فساد پرداخت و حتي گريبان روساي حزب را گرفت. اعتقاد به
كمونيسم را، در دوران برژنف از دست داد.
هنگام بازگشت از مسكو، او موفق شد گرجستان را آرام كند، اما هنوز از ثبات خبري
نبود. در سال هاي دهه نود، از دو سوء قصد جان سالم به در برد. تصوير رئيس جمهوري
كه با لكه هاي خون بر صورت با زيرپيراهن از اتومبيلي متلاشي شده پياده مي شد، به
تمام جهان رسيد.
شواردنازه، يكسال پس از بازگشت به تفليس، مرتكب بزرگترين خطاي خود شد. او، پس از
آن كه ايالت آبخاز در كنار درياي سياه اعلام استقلال كرد، نيروهاي نظامي را روانه
اين ايالت ساخت. در نتيجه پشتيباني روسيه از جدائي خواهان و بمباران
"سوخومي" كه زماني بهشت تعطيلات اتحاد شوروي محسوب مي شد، گرجستان در
اين جنگ خونين شكست خورد و به اين ترتيب، شواردنازه در سپتامبر 1993 تلخ ترين
ساعات زندگي خود را تجربه كرد. او، با آخرين هواپيما، شهري را كه اكنون به وسيله
دشمنانش كنترل مي شد ترك كرد. پيش از آن، ناگزير شده بود در مسكو از بوريس يلتسين
رئيس كشور روسيه به عنوان پيروزمند تنش، طلب بخشش كند. سرزمين او كه مي خواست با
يك جهش از مسكو جدا شود، به جامعه حكومت هاي مستقل (گ.او.اس) بازگشت.
شواردنازه، به سختي موفق شد با اجراي برنامه هاي اضطراري، كشورش را به ثبات
برساند. او، در سال 1998 گفت: "گرجستان بهشت نيست. اما در هر حال يك كشور
است". در تفليس، جائي كه مي توان روشنفكران متاثر از غرب را يافت، شايد چنين
باشد. اما شواردنازه موفق نشد كشورش را به روند اصلاحات هدايت كند. او، ديگر عليه
دارودسته هاي فاسد كاري نمي كرد، زيرا خانواده خودش در فساد مالي دست داشت. دخترش
"مانانا" صنعت فيلم و تلويزيون را تحت كنترل دارد و شوهر او صاحب يكي از
پررونق ترين شركت هاي تلفن همراه است.
گرجستان، تنها همسايه روسيه بود كه به فراريان چچن پناه داد. درعين حال با
جنگجويان و بزهكاران همكاري مي كرد. اكتبر 2001 يك گروه از جنگجويان مسلح وابسته
به باندهاي سرخورده قفقاز شمالي را، با اتومبيل وزارت كشور گرجستان، از دره
پانكيزي گرجستان به دره كودوري در آبخاز انتقال دادند. اين گروه به روستاها حمله
برد، غيرنظاميان را كشت و يك هليكوپتر ناظران سازمان ملل متحد را سرنگون ساخت.
9سرنشين هليكوپتر، از جمله يك پزشك ارتش آلمان به قتل رسيدند. به سختي مي توان
تصور كرد كه شواردنازه، كه آن زمان در واشنگتن بود، از اين ماجرا خبر نداشته باشد.
زماني كه يك شبكه تلويزيوني اپوزيسيون به نام "روستاوي 2" از اين معامله
كثيف پرده برداشت، وزراي امنيت و كشور گرجستان تصميم به تعطيل اين شبكه تلويزيوني
گرفتند. اما هزاران نفر در تفليس به خيابان ها ريختند. شواردنازه، هيئت دولت را از
كار بركنار كرد و يكبار ديگر قدرت خود را نجات داد. او، ماه ها به دروغ ادعا مي
كرد كه جنگندگان چچن در دره پانكيز حضور ندارند، تا اين كه تحت فشار آمريكا، به
اين واقعيت اعتراف كرد. روس ها ادعا كرده بودند كه حتي بن لادن در دره پانكيز ديده
شده است. با اين همه، شواردنازه توانست يكبار ديگر هم موقعيت را به نفع خودش تغيير
دهد. او، به مربيان نظامي آمريكائي اجازه ورود به گرجستان داد تا ارتش دوهزارنفري
دست و پا شكسته گرجستان را به سطح ناتو برسانند.
شواردنازه، پس از پيروزي دوم خود در انتخابات، به سال 2000 هم از شانس جدي گرفتن
اصلاحات بهره نبرد. او، نام فرزندان سياسي خود، ميخائيل زاكاشويلي وزير دادگستري
سابق و سوراب شوانيا رئيس سابق مجلس را نيز از سر به در كرد. آن ها، اكنون
اپوزيسيون دموكراتيك گرجستان را رهبري مي كنند. هنگامي كه زاكاشويلي به او اعتراض
كرد كه وزيرانش با رشوه ويلاهاي باشكوه ساخته اند، شواردنازه فقط گفت: "خانه
هاي بزرگ با سنت گرجي انطباق دارند و از رشد اقتصادي حكايت مي كنند"!
آمريكائي ها، هر روز بيشتر از "تحت الحمايه" خود نوميد شدند. آن ها از
او خواستند كه يك انتخابات پاكيزه پارلماني برگزار كند. اما از ديد ناظران بين
المللي، اين بار بدتر از هميشه تقلب شد. اپوزيسيون، ديگر آماده تحمل نبود و گرجي
ها از مرد پير خسته شدند. اكنون، شواردنازه مي بايست به رقيب قديمي اش اسلان
آباشيدزه رهبر جمهوري آجارستان اتكا مي كرد كه با پشتيباني روس ها بر يك حكومت
كوچك پليسي سلطه دارد.
گرجستان، با حداكثر پنج ميليون جمعيت، از وسعتي به اندازه ايالت بايرن آلمان
برخوردار است. اما به لحاظ جغرافياي استراتژيك، هم براي مسكو، هم براي واشنگتن و
هم براي استانبول از اهميتي فوق العاده برخوردار است. براي روسيه، اين جمهوري كوچك
نقش پلي به سوي ارمنستان را بازي مي كند. براي تركيه، پلي به سوي جمهوري تحت
الحمايه اش آذربايجان. براي آمريكا، اين سرزمين نقش دالان حمل و نقل نفت و گاز
درياي خزر را به سوي اروپا ايفا مي كند. آمريكائي ها، تاكنون صدها ميليون دلار در
اين سرزمين سرمايه گذاري كرده اند. گرجي ها، خود چشم به غرب دوخته اند، اما كارت
برندهتر در دست روس ها است. آن ها، از هفت ايالت گرجستان، كنترل سه ايالت را در
دست دارند، اهرم هاي گاز و برق را در اختيار گرفته اند و مي توانند زندگي را بر
صدهاهزار گرجي كه در روسيه كار مي كنند، دشوار سازند.
ادوارد شواردنازه، روباه قفقاز، مدت ها با زيركي ميان همه جبهه ها بالانس ايجاد
كرد. پيروزمند اين بازي، همواره تنها خود او بود. او، جانشيني براي خود جست و جو
نكرد. حتي اگر او بحران تازه را نيز از سر مي گذراند، معلوم نبود كه يكسال و نيم
بعد، وقتي كه با موهاي سفيد و نگاه خسته اش مجبور به ترك پست خود مي شد، چه بر سر
گرجستان مي آمد.