برگرفته شده از سايت شهروند

آفتاب» افغانستان با فتوا غروب نميكند! گفتگو با ميرحسين مهدوي و عليرضا سيستاني دو روزنامه نگار محكوم به مرگ

گزارش و گفت و گو: خسرو شميراني

در بخش اول اين گفت و گوها به چگونگي تولد "آفتاب"، توقيف آن و فتواي مرگ سردبير و مدير مسئول اين نشريه پرداختيم؛ در اين بخش اين دو روزنامه نگار به وضعيت افغانستان پس از طالبان ميپردازند.

آقاي مهدوي آيا به نظر شما آمريكا براي افغانستان آزادي به ارمغان آورد؟
ـ ببينيد ميدانيم كه آمريكا سابقه خوبي در منطقه ندارد. در گذشته و حال باعث رنج و عذاب مردم منطقه شده است. اما در لحظه حمله آمريكا، مردم افغانستان چونان غريقي به هر خاشاكي دست ميآويختند، در آن لحظه ملاحظات تاريخي و سياسي محلي از اعراب نداشتند و تنها نجات از چنگال طالبان مدنظر بود. در عين حال ميدانيم كه گرچه آمريكا در افغانستان حرف آخر را ميزند، ولي او تنها نيست. اتحاديه اروپا حضور چشمگيري در اين جا دارد و ملل ديگر نيز حاضر هستند و اين قدري باعث تعديل ميشود.
اكنون وضعيت حاضر منابع مالي مناسبي در اختيار ما گذاشته است كه ميتوان در جهت بالا بردن رفاه و آگاهي مردم از آن سود جست. الان اصلا جامعه افغانستان وجود ندارد. من قبل از اينكه افغان باشم، هزاره، تاجيك، پشتون و . . . هستم، قبل از اينكه مسلمان باشم شيعه، سني و . . . هستم.
اينها مولفه هاي يك جامعه مدرن نيستند. ما در اين فرصت ميتوانيم جامعه مدرن را شكل دهيم. اگر عاقلانه عمل كنيم ميتوانيم از اين وضع به سود خود بهره بگيريم!

لطفا موردهاي مشخصي كه ميتوان از اين وضعيت بهره گرفت را نام ببريد.
ـ نمونه آن "بنياد فرهنگي آفتاب" بود كه پيشتر هم به آن پرداختيم. اين بنياد از كمكهاي سازمانهاي غيردولتي(
NGO) نيز برخوردار بود.

تركيب قومي درون "بنياد ... " چگونه بود؟
ـ همانطور كه اشاره كردم در اينجا رسم غالب اين است كه هر قومي درون خود ميماند. هزاره با هزاره، پشتون با پشتون و . . .
جالب اينكه چنين پديده اي در ميان نخبگان فرهنگي و سياسي به مراتب پررنگ تر است تا در ميان مردم كوچه و بازار.
"بنياد" مرزهاي قومي را شكست. پشتون، هزاره، تاجيك و . . . در كنار هم گرد آمده و هدف را مبارزه با فرهنگ استبدادي قرار داديم.
نشريه "آفتاب" درون چنين زهداني شكل گرفت.

غير از آفتاب از ديگر دستاوردهاي اين مجموعه بگوييد؟
ـ ما چندين اعتراض به "طرح قانون اساسي" نوشتيم. همچنين موارد مشخص تخلف دولت از قانون اساسي موجود را مطرح و به آن اعتراض كرديم.
در عين حال براي دانشجويان دانشگاه كابل دوره هاي آموزش تدارك ميديديم.
"آفتاب" موفق ترين كار ما بود. از ولايات دور به ما مراجعه ميكردند و تقاضاي 100 و يا 200 نشريه ميكردند.
واقعيت اين است كه احزاب در 25ـ20 سال گذشته فرهنگ نشريه خواني را خراب كردند. مردم عادت ندارند براي خريد نشريه پول بپردازند.
اما "آفتاب" با كمال ميل خريده ميشد. ما تنها نشريه افغانستان بوديم كه به سطح خودكفايي رسيده بوديم و اين مهم در زماني نه چندان طولاني اتفاق افتاد. شماره هاي آخر ما بدون كمك
NGO ها منتشر شدند. مردم براي "آفتاب" به راحتي حاضر به پرداخت افغاني بودند.
اخيرا شنيدم "آفتاب" هاي قديمي تا 1000 افغاني خريد و فروش ميشوند و فتوكپي نسخه هاي‌ "آفتاب" تا 100 افغاني به فروش ميرسد!

تيراژ چگونه بود؟
ـ با 500 نسخه شروع كرديم و هر از گاه به دليل درخواست موجود 100 عدد به تيراژ ميافزوديم . شماره 19 كه در دو هزار نسخه منتشر شده بود يك روز بعد ناياب شد. ما تصميم داشتيم شمارگان را تا 5000 برسانيم و ميدانستيم كه در كوتاه مدت براي اين مقدار درخواست موجود خواهد بود.

از دلايل موفقيت "آفتاب" بگوييد؟
ـ علاوه بر محتواي آن يكي ديگر از دلايل موفقيت شكل و فرم آن بود، زيرا نشريه ما علاوه بر محتواي متفاوت در شكلي جديد و حرفه اي ارائه ميشد. اين تحول مديون تلاشها و نظرات آقاي پيام بود. در افغانستان رسم بر اين است كه صفحه را مانند كيسه اي ميگشايند و مطالب را در آن ميريزند! "آفتاب" طرحي نوين ارائه داد كه از نظر خواننده پنهان نميماند و بر روي نشريات ديگر نيز تاثير خود را گذاشت. ما فرم را دوباره تعريف كرديم. از خط جديد‌ استفاده كرديم. به تعداد ستونهاي هر صفحه افزوديم، كاريكاتور، طرح و تيترهاي مياني به كار گرفتيم.
گرچه ما فقط دو رنگ سياه و قرمز را در "آفتاب" داشتيم اما پيام با استفاده از سايه، خاكستري و . . . توانست تنوع رنگها را به 6 برساند كه اين نيز به نوبه خود تاثير زيادي در جذابيت "آفتاب" داشت.

رابطه آفتاب با حكومت كنوني و برخورد آن با اختلاط دين و دولت چگونه بود؟
ـ ما شاهد حكومتهاي ايدئولوژيك در اطراف افغانستان بوده ايم و به بن بست رسيدن آنها را نظاره كرده ايم.
به طور مشخص در مورد حكومت اسلامي بايد‌ بگويم كه بنابر موازين شرع اسلام نيز تنها يك "معصوم" ميتواند كلام خدا را به ‌طور دقيق به جامعه منتقل كرده و آن را بدون خطا به كار بندد. پس وقتي كه "معصوم" نميتواند حاكم باشد، حكومت اسلامي تنها قرائت خاص عده اي خاص از اسلام خواهد بود و ربطي به اسلام و كلام نخواهد داشت. چنين چيزي نه ديني و نه دمكراتيك است. ما در شماره هاي مختلف "آفتاب" به اين مسئله پرداختيم.
مقاله اي كه مضمون آن بهانه و دستگيري و حكم اعدام ما شد "فاشيسم مقدس" بود. اين مقاله حتي به جدايي دين از سياست و مقولاتي از اين قبيل نميپرداخت. موضوع آن طبقه روحاني، چگونگي شكل گيري و رابطه آن با جامعه بود. در همين مقاله چندين بار بر كامل بودن دين اسلام صحه گذاشته شده بود.
اما "اگر" در ابتداي عبارت "اگر دين اسلام كامل و آخرين دين آسماني ست. . . پس چرا . . ."، موضوع توقيف "آفتاب" و اتهام و زندان و نهايتا حكم اعدام ما شد.
برخورد از ابتدا سياسي بود و ربطي به اسلام نداشت. زيرا همانطور كه اشاره شد آنها به يك واژه مستقل از متن استناد ميكردند و ديگر اينكه آنها برخورد‌ با آفتاب را از مسير قانوني خارج كردند.
در وزارت "اطلاعات و فرهنگ افغانستان" بخشي وجود دارد به نام كميسيون نظارت بر مطبوعات. هرگاه مطبوعات تخلفي انجام دهند اين كميسيون مرجع قانوني و موظف به رسيدگي و برخورد خواهد بود. در حالي كه آنها به رئيس جمهوري كرزاي مراجعه كرده و حكم بازداشت را مستقيما از او گرفتند.

آنها كيستند؟
ـ بنيادگرايان مذهبي كه در شوراي نظار (
Nezar) سازمان يافته اند محركان اين قضيه بودند.

چه كساني در اين "شورا" حضور دارند؟
ـ اين شورا در ابتدا بخش نظامي "جمعيت اسلامي" به رهبري رباني (رئيس جمهوري اسبق) بوده. اين شورا الان به امور سياسي و اجتماعي نيز ميپردازد.

اين چه مجموعه اي است، يك نيروي سياسي با پيوندهاي حكومتي است؟
ـ مرزها در اينجا به شدت مخدوش هستند. فقط اين نكته را بگويم كه معاون "ستره محكمه" (ديوان عالي افغانستان) عضو اين شورا است.
نيروي ديگري كه نقش مهمي در اين قضيه داشت،"اتحاد اسلامي" آقاي سياف است. رئيس ستره محكمه عضو "اتحاد اسلامي" ست. عملا اين دوحزب قدرت غالبه را در افغانستان دارند، به همين رو تمام توان خود‌ را به كار بردند تا "آفتاب" را خاموش كنند.

چه سهمي از قدرت در يد "شوراي نظار"‌است.
ـ تقريبا 80 درصد. مثلا در مزارشريف ژنرال عظا حكومت ميكند كه عضو اين شوراست، در كابل سازمان امنيت پليس و وزارت داخله تحت سيطره اين شوراست. آنها در وزارت خارجه و دفاع نيز غالب هستند. بخش بزرگي از معاونين وابستگان اين شورا هستند.

از وضعيت مطبوعات در كابل بگوييد!
ـ بيش از 120 نشريه شامل روزنامه، هفته نامه، ماهنامه و گاه نامه وجود دارد.

چند روزنامه؟
ـ 4 روزنامه دولتي منتشر ميشد كه يكي از آنها اخيرا تعطيل شد و يك روزنامه مستقل نيز منتشر ميشود.

مستقل از دولت و احزاب؟
ـ بله بله! بودجه آن توسط
NGO ها تامين ميشود و كاملا مستقل عمل ميكند.

برخورد مطبوعات كابل با توقيف «آفتاب» و حكم اعدام شما چگونه بود؟
ـ به هر ترتيب بخشي از نشريات به دفاع، و برخي ديگر به مخالفت و لعن و نفرين ما برخاستند. ما را براي اسلام خطرناك توصيف كردند...
در يكي از مصاحبه هايم در زندان گفتم من نميدانم اسلام اين بنيادگراها چقدر ضعيف است كه به سرعت به خطر مي افتد و آسيب ميبيند. چرا اسلام آنها اينقدر آسيب پذير است؟

«طرح قانون اساسي» جديد را چگونه ميبينيد؟
ـ ببينيد در اين شرايط من اصولا با بحث قانون اساسي جديد مخالف هستم زيرا براي تصويب يك قانون اساسي كه تبلور خواستهاي واقعي مردم باشد بايد بتوانيم نمايندگان واقعي آنها را گرد بياوريم. اما اكنون كه بخش بزرگي از افغانستان را اميران جنگ سالار تحت سلطه دارند، آيا امكان جمع آوري نمايندگان واقعي مردم امكان پذير است؟ من ميگويم نه!
مجمعي كه الان گرد بيايد در بهترين حالت چيزي مانند «لوئي جرگه» اضطراري خواهد بود [لوئي جرگه اضطراري دولت كرزاي را رسميت داده است] اين مجموعه بيشتر نمايندگان منتخب اميران و خوانين هستند تا خدمتگزاران مردم.
معتقدم ما بايست همان قانون اساسي 1343 را با اصطلاحاتي ميپذيرفتيم و مثلا يك دوره 5 ساله را معين ميكرديم تا در اين مدت جامعه آمادگي انتخاب نمايندگان خود را پيدا كند.
از اين بحث كه بگذريم فكر ميكنم اين «طرح» بسيار خوب و مترقي ست.

آيا امكان تصويب آن وجود دارد؟
ـ بله. ببينيد در اينجا معامله اي صورت گرفته است. نام حكومت براي راضي كردن اسلاميون«جمهوري اسلامي» برگزيده شده است، اما محتوا دمكراتيك و مترقي ست.

آيا در اين «طرح» قوانين مدني بر اساس فقه تنظيم شده اند؟
ـ بله بله! اين امري طبيعي ست. ما درباره يك جامعه مذهبي و سنتي صحبت ميكنيم. در اينجا نميتواند به گونه اي ديگر باشد. من بارها و بارها نوشته و گفته ام كه حكومت اسلامي با دمكراسي سازگار نيست و اگر قانون اساسي براساس عرف و موازين بيانيه حقوق بشر تنظيم شود با اين طرح موجود متفاوت خواهد بود. اما واقعيت اين است كه در شرايط امروز افغانستان اين امر ميسر نيست.

شما ميگوييد اساسا با ارائه «طرح» جديد مخالفيد براي اين كه امكان اعمال نظر نمايندگان مردم وجود ندارد، از طرف ديگر ميگوئيد اين «طرح» دمكراتيك است و امكان تصويب شدن دارد...
ـ بله. من در اينجا تناقض نميبينم. همانطور كه گفتم در اين جا معامله اي صورت گرفته و قطبهاي قدرت درباره اين «طرح» به توافق رسيده اند. ولي اين بحث همچنان معتبر است كه راي و نظر مردم در اين «طرح» به دليل مذكور وجود ندارد.
ـــ
آقاي سيستاني در بدو ورودتان، اوضاع در افغانستان چگونه بود؟
ـ پس از اين كه مشكلاتم به عنوان سردبير «آواي ولايت» اوج گرفت و اقامتم در سيستان و بلوچستان نيز خطرناك شد، در تاريخ 11 آذر 1381 از مرز نيمروز به اتفاق يكي از اعضاي سابق حزب توده كه در زمان دكتر نجيب الله در افغانستان فعاليت ميكرد وارد خاك افغانستان شديم... چون كسي را در كابل نميشناختيم و براي اين كه به چنگ نيروهاي امنيتي كابل نيفتيم و علاوه بر آن به دليل ترس از وابستگان اطلاعات ايران در محل، خود را به سازمان ملل معرفي كرديم. از طرف
UN براي 10 روز در «پشتونستان هوتل» به ما يعني من، همسرم و فرزند خردسالم جاي دادند. سپس اتاقي در محله «كارته نخي» گرفتيم. «كارته نخي» محله اي هزاره نشين است كه در طول جنگهاي داخلي افغانستان بين آيت الله مزاري، استاد سياف، حكمتيار، احمدشاه مسعود و ديگران براي كسب قدرت درگرفته بود، بيش از 90 درصد آن ويران شده است.
اتاق در و پنجره نداشت، با پلاستيك پنجره ها را بستيم و با پتو يك در براي آن درست كرديم. روزگار ما در كابل چنين آغاز شد.

مطبوعات افغانستان را چگونه ميبينيد؟
ـ در كابل تقريبا هر روز همراه با همسرم به ميدان «پل باغ عمومي» ميرفتيم و روزنامه ها و هفته نامه ها را ورق ميزديم. واقعيت اين است كه گرچه مطبوعات افغانستان به لحاظ كمي رشد كرده بودند اما از نظر كيفي اين گونه نبود. ساختار فني آن ها غالبا تحت تاثير روزنامه نگاري پاكستان بود.

عليرضا پيام كه در ايران با نشرياتي چند از قبيل "نخل"، "گل گز"، "شهر و شورا"، "روزدرا" (كه توقيف و تعطيل شد) "زاهدان"، و "اسوه" همكاري كرده بود و سرانجام فعاليت او به عنوان سردبير "آواي ولايت" او را از ولايت خود رانده بود، نشريات افغانستان را به گونه زير دسته بندي ميكند:
ـ دسته اول نشرياتي كه وابسته به يك جناح و يك حزب هستند، و به عنوان "ارگان" در چهارچوب اهداف حزبي عمل ميكنند. فاصله اي عميق اين دسته را از مردم و جامعه جدا كرده است: "پيام مجاهد"، "مجاهد" و . . . از اين نوعند.
ـ دسته دوم به افراد بانفوذ، صاحبان اهرم هاي سياسي و اقتصادي وابسته هستند.
ـ دسته سوم با هدف جذب پول از
NGO هاي خارجي تاسيس شده اند، داراي مرام و هدفي نيستند و بيشتر نشريات كابل را آنها تشكيل ميدهند.
ـ دسته چهارم شامل نشريات دولتي همچون «انيس»، «هيوار» و «آرمان ملي» (كه فعلا تعطيل است) ميشود.
ـ دسته پنجم نشريات آزاد و مستقلي هستند كه با زحمت بسيار انتشار يافته و با مشكلات عديده روبرو هستند، تعداد آنها از انگشتان دست تجاوز نميكند.

شما در چه فضايي همكاري تان با مطبوعات افغانستان را آغاز كرديد؟
ـ نكته اي كه نميتوان به سادگي از كنار آن گذشت تاثير منفي چند دهه جنگ و خونريزي بر روحيه مردم و فضاي فرهنگي، اجتماعي و سياسي افغانستان است. چرا كه سالها جنگ داخلي باعث تكثر انواع سلاح ميان مردم و گسترش روحيه خشونت در سطح جامعه شده است. همه اين مسائل فضايي دلهره آور و مملو از خشونت را آفريده است. فضائي که در آن حذف فيزيكي انسانها بسيار آسان است.
علاوه بر اين اكثر نويسندگان و روشنفكران افغان در اطراف ما اعتقاد داشتند كه پايين بودن سطح سواد و فرهنگ مردم دليل اصلي عدم موفقيت فعاليتهاي فرهنگي در افغانستان است.
من در مقابل، دلزدگي مردم و عدم موفقيت مطبوعات را در ضعف هاي خانواده مطبوعات جستجو ميكردم. من بارها و بارها ميگفتم چرا وقتي غربي ها كالاي مصرفي خودشان را به راحتي در اينجا ميفروشند ما نتوانيم يك نشريه خوب را كه به درد خود مردم ميپردازد با قيمت مناسب بفروشيم! اعتقاد داشتم اگر در جامعه اي به اين گستردگي حداقل 5 هزار روزنامه خوان وجود نداشته باشد، روشنفكران، اهل مطبوعات و سياستمداران بايد گودالي بكنند و خودشان را در آن دفن كنند!

سرانجام شما كار با «آفتاب» را آغاز كرديد؟
ـ بله! شروع آساني نبود. مجبور شديم ساختار فني آن را تغيير دهيم و طرحي نو براي صفحه آرايي پي ريزي كنيم، طرحي كه تا آن زمان در مطبوعات افغانستان سابقه نداشت.
مسئله بعدي تغيير «زبان» بود. زيرا زبان روزنامه نگاري به خاطر جو اختناق و تروري كه از سالها پيش بر مطبوعات حاكم بود زباني تنگ، چند پهلو با نگاهي كلي نگر بود.
پس ما محور كار را بر پايه دوباره خواني واژگاني همچون "جهاد"، جنگ، دين، سياست، فرهنگ و غيره قرار داديم و به نقد جريانات و حتي رهبران ديني و سياسي افغانستان پرداختيم و اين مهم را مستقل از تعلقات قومي، خوني و زباني انجام داديم.
رهبراني چون آيت الله مزاري، استاد سياف، استاد رباني، حكمتيار، ژنرال دوستم، اسماعيل خان و... در اين زمره بودند. گرچه در مورد احمدشاه مسعود قضيه متفاوت بود. زيرا حتي نام بردن [نابجا] از احمدشاه مسعود ميتوانست سبب اعدام هر كسي شود و حتي از نقد دين نيز خطرناك تر بود.

به اين ترتيب شما همواره در حال گذشتن از «خطوط قرمز» بوديد!
خيلي از مقالات «آفتاب» سر و صدا بر مي انگيخت. در همان اولين شماره هايي كه من همكاري ام را با «آفتاب» آغاز كردم مقاله اي از آقاي هادي خطيبي داشتيم كه از اين دست بود. اين مقاله نقدي بود بر مراسم بزرگداشت هشتمين سالگرد شهادت آيت الله مزاري كه در مسجد نيمه ويران محمديه واقع در غرب كابل در روز 23/12/1381 با حضور مقامات ارشد دولت و رهبران سابق جهادي برگزار شد. در اين مقاله سئوال شده بود كه به راستي پس از اين همه كشتار، ويراني و جنگ حالا كه رهبران جهادي سر يك سفره نشسته اند و دشمنان ديروز، يكديگر را قهرمان خطاب ميكنند چه كساني بايد مسئوليت كشتار و جنگ و ويراني و اين همه خونهاي ريخته شده را به عهده بگيرند؟ آيا ميتوان به بهانه صلح و تشكيل دولت مردمي و ايجاد وحدت ملي، چشمان مردم را بست و به تاريخ پاسخ نداد؟
بدين ترتيب «آفتاب» دوستان زيادي در سطح مردم و روشنفكران پيدا کرد همچنان که دشمنان زيادي در سطح قدرتمندان براي خود دست و پا كرد!
و ما اكنون تاوان آن را ميپردازيم!

تصحيح و پوزش
در بخش اول اين گزارش نقل شده بود "ميرحسين مهدوي و عليرضا سيستاني دو ماه پس از صدور فتوا در ماه اکتبر مجبور به ترک افغانستان شدند" که اين جمله به اين صورت اصلاح ميگردد:
"ميرحسين موسوي چند روز پس از آزادي از زندان کابل (اواخر ماه جون) مجبور به ترک افغانستان و اقامت در پاکستان شد. او براي شرکت در دادگاه مطبوعاتي در ماه جولاي به کابل بازگشت و پس از آخرين جلسه اين دادگاه به دليل فشارهاي موجود دوباره کابل را به سوي پاکستان ترک کرد تا سرانجام در ماه اکتبر روانه کانادا شد."
خ . ش