عراق
را باید به سه کشور تقسيم کرد
نلزليگيلب
|
(نويسنده، سردبير و مقاله نويس سابق نيويورك تايمز و رئيس شوراي
روابط خارجي آمریکا)
ترجمه مهرداد ميردامادی
برگرفته از روزنامه شرق 8 قوس 1382
راهبرد جديد جورج بوش براي انتقال سريع قدرت به عراقي ها و راه هاي جايگزين ديگري
كه مخالفان وي ارائه مي دهند همگي در اساس داراي خبط و خطايي مشترك هستند يعني پاي
بندي به عراقي يكپارچه كه به شكلي غيرطبيعي و به نحوي محتوم از پيوستگي سه اجتماع
فرقه اي و قومي كاملا متفاوت پديدار آمده است. يكپارچگي بين اين سه در گذشته ميسر
نگشته مگر از طريق به كارگيري نيروي قهريه و ظالمانه.بوش مي خواهد اين كشور را از
طريق انتخابات سراسري دموكراتيك، يكپارچه نگه دارد. اما با اقدامات هر روزه خود
تنها كاري كه انجام مي دهد دامن زدن به آتش شايعات ويرانگر در مورد تخليه نيروهاي
نظامي آمريكا از عراق است. در همين حال سناتور هاي با نفوذ كنگره در پي فراخوان
بيشتر نيروها براي سركوب و غلبه شورشيان هستند.
با اين همه احتمال اينكه كاخ سفيد و كنگره اعزام نيروهاي بيشتر را بربتابند و بر
آن صحه بگذارند تقريبا وجود ندارد. در عين حال تقاضاهايي عمدتا از خارج از آمريكا
براي بين المللي كردن اشغال عراق مطرح مي شود اما ديگر زمان چندجانبه گرايي در
عراق سپري شده است حتي خود سازمان ملل از قبول چنين مسئوليت هولناكي بر خود مي
لرزد.شايد اكنون تنها راهبرد عملي اصلاح اشتباهي تاريخي و حركت به سمت راه حلي
مبتني بر به وجود آمدن سه كشور باشد: كردها در شمال، اهل سنت در مركز و اهل تشيع
در جنوب.تقريبا بلافاصله بعد از اين تقسيم، آمريكا مي تواند پول و ارتش خود را در
جايي خرج كند كه نفع آن سريعا آشكار خواهد شد يعني در مناطق كردنشين و شيعه نشين.
بدين ترتيب بيشتر نيروهاي خود را از مثلث سني نشين در شمال و غرب بغداد آزاد كرده
و آنان را از درگيري در جنگي كه پيروزي در آن وجود ندارد رها خواهد ساخت. پس از
اين مي توان منتظر ماند تا مناطق پرمسئله سني نشين بدون در اختيار داشتن نفت و
درآمد نفتي يا در جاه طلبي هاي خود تعديل ايجاد كنند يا پيامدهاي ناگوار آن را
بپذيرند. واشنگتن در طول چند دهه گذشته از اين راه حل غافل مانده است. پس از
انقلاب ايران در 1979 تصور مي شد كه عراقي يكپارچه براي مقابله با ايران ضدآمريكا
لازم و ضروري است. از جنگ خليج فارس در 1991 به اين سو اين گونه پنداشته مي شد كه
يكپارچگي عراق براي جلوگيري از دست اندازي كشورهاي همسايه و شعله ورتر شدن آتش
جنگي گسترده تر ضرورت دارد.
اما زمان و اوضاع و احوال تغيير كرده است. كردها چندين سال است كه خود مختار بوده
اند و آنكارا نيز با اين خودمختاري كنار آمده است. تا زماني كه كردها عجولانه به
سمت اعلام كشوري مستقل پيش نروند و موجب ناآرامي در تركيه و ايران نشوند اين
كشورها خودمختاري آنها را مي پذيرند. درست است كه منطقه خودگردان شيعه نشين هم
ممكن است به كشوري با حكومت ديني تبديل شود و به دامن ايران بيفتد اما در حال حاضر
احتمال وقوع اين امر نامحتمل به نظر مي رسد. روال و رويه اميدواركننده اي براي
راهبرد به وجود آمدن سه كشور وجود دارد و آن رويه اي است كه يوگسلاوي بعد از جنگ
جهاني طي كرده است. در 1946 مارشال تيتو گروه هاي قومي كاملا ناهمخوان را در
يوگسلاوي يكپارچه گردهم آورد. خود وي كروات بود اما كشور را از بلگراد و از ميان
اكثريت صرب كه به لحاظ تاريخي نيز بر ديگر اقوام تفوق داشتند اداره مي كرد. تيتو
به واسطه شخصيتي كه داشت و با سياستي هوشمندانه به شكلي صلح آميز آرامش را حفظ
كرد. وقتي تيتو در 1980 درگذشت چندين بخش يوگسلاوي به سرعت اعلام استقلال كردند
صرب ها كه نيروهاي نظامي را در اختيار داشته و تكبر سنتي حكمراني بر ديگران را در
سر داشتند وحشيانه مسلمانان بوسني و كروات ها را مورد هجوم قرار دادند.
اروپايي ها و آمريكايي ها اعتراض كردند اما در ابتدا انفعال آنان در مقابله با اين
وحشي گري و خشونت باورنكردني و غيرقابل بخشايش بود. به تدريج ابزار مقابله و دفاع
به مسلمانان و كروات ها داده شد و صرب ها تجزيه كشور را پذيرفتند. بعدها وقتي
آلبانيايي هاي ايالت كوزوو در صربستان بر عليه حاكمان وحشي خود قيام كردند ايالات
متحده و آمريكا باز مجبور به مداخله شدند. نتيجه اين مداخله نيز يا خودمختاري
خواهد بود يا استقلال ايالتي كوزوو.درسي كه از اين وقايع مي توان گرفت واضح و روشن
است؛ وجود نيرويي سركوبگر بهترين راه حل براي يكپارچگي يوگسلاوي بود اما اين راه
حل هم در آخر شكست خورد. در عين حال هزينه اجتناب از شكل گيري طبيعي كشورها هم
بسيار زياد بوده است.پيش از تاريخ مدرن جهان نياكان شيعيان، سني ها و كردها در بين
النهرين زندگي مي كردند. شيعيان عراق برخلاف شيعيان در ساير كشورهاي عربي اكثريت
را دارا هستند. سني هاي منطقه به پان عربيسم گرايش دارند. كردها زبان خود را صحبت
مي كنند و هميشه احساسات و تمايلات ملي گرايي خود را تقويت كرده اند.
عثماني ها مردمان اين سرزمين را آن گونه كه بودند يعني به شكلي مستقل و خودمختار
تحت حاكميت خود داشتند. در 1921 وينستون چرچيل به خاطر نفت اين سه منطقه را سرهم
بندي كرد و تحت انقياد نظام سلطنتي درآورد كه مورد حمايت ارتش بريتانيا بود. حزب
بعث در دهه 1960 قدرت را به دست گرفت و صدام حسين در 1979 با تحكيم قدرت خود از
درون اين حزب، يكپارچگي كشور را با ترور و حمايت خاص آمريكا تامين كرد.امروز بيش
از كردها و شيعيان، سني ها طرفدار يكپارچگي عراق هستند. مناطق مركزي عراق نفت و
درآمدهاي نفتي ندارد و طولي نخواهد كشيد كه اينان به قومي فقير تبديل خواهند شد.
در صورتي كه شيعيان بتوانند كنترل عراق را در دست بگيرند ممكن است طرفدار عراقي
يكپارچه باشند كه اين امر هم به نوبه خود زماني محقق مي شود كه انتخاباتي كه بوش
مدام وعده آن را مي دهد، برگزار شود. اما كردها و سني ها احتمالا حكومتي شيعه را
هر چند كه به شكلي دموكراتيك برگزيده شود نمي پذيرند. كردها به هيچ وجه خواهان
حكومت مقتدر مركزي نيستند زيرا كه هيچ گاه خيري از آن نديده اند.راهبرد تجزيه عراق
و حركت به سمت راه حلي مبتني بر وجود سه كشور بر پايه اين واقعيت هاست. ايده كلي
اين است كه با تقويت شيعيان و كردها، سني ها تضعيف شوند. پس از اين بايد منتظر
ماند و ديد آيا خودمختاري كفايت مي كند يا بايد به سمت استقلال كامل پيش رفت.
اولين قدم آن خواهد بود كه مناطق شمالي و جنوبي عراق به صورت مناطقي خودگردان
درآيند و خطوط مرزي آنان تا حد ممكن منطبق با خطوط تفكيك قومي تعيين شود. سپس بايد
ميلياردها دلاري كه كنگره براي بازسازي عراق تصويب كرده به اين مناطق اختصاص داد و
در مقابل خواهان انتخابات دموكراتيك در هر منطقه و حفظ حقوق زنان، اقليت ها و
رسانه هاي خبري شد. هم زمان قدم دوم آن خواهد بود كه نيروهاي آمريكايي از مثلث سني
نشين خارج شوند و از سازمان ملل درخواست شود كه انتقال قدرت به يك دولت خودگردان
را نظارت كند. اين مرحله ممكن است بين شش تا نه ماه طول بكشد و مردمان اين منطقه
ممكن است بدون پول و قدرت باعث بروز دردسرهاي تازه شوند.به طور مثال اقليت هايي كه
در مناطق مركزي باقي مي مانند به خصوص جمعيت قابل توجه شيعه و كرد در بغداد بايد
زمان و امكانات لازم را براي تصميم گيري در اختيار داشته باشند كه يا به سمت جنوب
بروند و يا به سمت شمال. اين مرحله دوراني سخت و خطرناك خواهد بود اما آمريكا بايد
هزينه اين تحرك و جابه جايي جمعيتي را پرداخته و با قدرت از شكل گيري آن حمايت
كند.مردمان سني مذهب نيز امكان دارد آتش شورش را در مناطق كردنشين و شيعه نشين
برافروزند. براي مقابله با اين مهم ايالات متحده مي تواند نيروهاي خود را در مناطق
شمال و جنوب مثلث سني نشين مستقر كرده و در صورت لزوم شيعيان و كردها را آموزش
داده و سلاح در اختيار آنان بگذارند.
سومين قدم در راه اجراي اين راهبرد به ديپلماسي منطقه اي نياز دارد. تمام طرف ها
نسبت به يكديگر بسيار بدبين هستند و براي اين بدبيني دلايلي نيز دارند، لذا همگي
در پي گرفتن تضمين در مورد امنيت خود هستند. اگر قرار باشد كه به اين سه منطقه
استقلال داده شود اين كار بايد با رضايت خاطر همسايگان همراه شود. اين كار ممكن
است شوكي بر اهل سنت وارد كرده و تصحيح رفتار در اين منطقه را موجب شود. بدين
ترتيب امكان تاسيس يك كنفدراسيون عملي خواهد شد و هر سه اين مناطق با نوعي
خودمختاري مانند آنچه در رابطه تايوان با چين ديده مي شود توافق خواهند كرد.با
وجود آنكه يكپارچگي عراق امري غيرطبيعي بوده اما ده ها سال است كه ايالات متحده
خواهان يكپارچگي اين كشور بوده است. ممكن ساختن ظهور و تشكيل سه اجتماع در اين
كشور حداقل به صورتي كه مناطقي خودمختار باشند كاري شاق و خطرناك خواهد بود.
واشنگتن براي آنكه اين امر را امكان پذير سازد بايد بسيار جدي و سختگيرانه عمل
كند.
*نويسنده، سردبير و مقاله نويس سابق نيويورك تايمز و رئيس شوراي روابط خارجي است.
منبع :اينترنشنال هرالد تريبون