از سايت رها
جنبش ادبیات نو افغانستان
نبشته ی فارسی ، بنیان
ها ، آینده
و صورت بندی آزاد زبان
در گفتگوی مینا کابلی با کامران
میرهزار
اشاره:
در اینکه در افغانستان نیاز به تحول ادبی وسیعی داریم شکی
نیست.ادبیات چیزی نیست که بتوان آن را راکد نگاه داشت و همچنان از دستاورد گذشته ی
خود آب خورد. بنابراین برای بدست آوردن ادبیات نو باید تلاش کرد تا مسیر های تازه
ای را در زبان گشود. گشودن یا خلق مسیرهای جدید در زبان نیاز به خلق ادبیات نو
دارد و اینکه ما بتوانیم هر دم آن را پیش رانیم .از سویی پیش بردن ادبی نیاز به
دقت و وسواس خاصی دارد که منجر به پس زدن اجتماعی نشود. این پس زدن اجتماعی ادبیات
چیست و چه رابطه ای با خود زبان به مفهوم خاص دارد. آیا جامعه ی افغانستان ادبیات
را در اشکال نو خواهد پذیرفت و مقاومت هایی که نشان خواهد داد کجاست. باز از سویی
دیگر ادبیات در رابطه ی با خود به چه مسیرهای نویی نیازمند است. تکنیک ها و روش
هایی که در نوگرایی ادبی مطرح می شود چقدر می تواند در رقابت ادبی فارغ از جامعه ی
زبانی افغان ها به ادبیات انسانی وصل شود تا بتوانیم ادبیاتی که مدعی نو بودن آن
را داریم به پیرنگ ها ی انسانی که جغرافیا را نمی شناسد پیوند دهیم؟ این پرسش ها
را زمانی که نقطه ی آغاز ما ادبیات نو در افغانستان می شود نمی توان نادیده گرفت
و با پاسخ ها ی سطحی از آن گذشت. برای اینکه این گفتگو بتواند به این جریان
نو ادبی یاری رساند هم من و هم کامران میرهزار مایل بودیم که با پیرنگ ها ی
ادبیات ادامه دهیم . کاری که پیشتر در گفتگویی دیگر آغاز کرده بودیم. آن گفتگو با
عنوان " ادبیات آزادی و نوستالوژی" علاوه بر سایت رها خانه ی جهانی
نویسندگان آزاد در چندین رسانه ی دیگر منتشر شد و صدای جنبش ادبیات نو افغانستان همراه با گفتار ها و شعر از میان خیل زیاد واپس گرایی به گوش رسید. در برزیل در مقالات
گوناگونی که به قلم گابریلا میلان نویسنده و شاعر نوشته شده بود به این پرداخته شد که
ادبیات نو افغانستان تنها برای افغان ها نیست بل می تواند برای نویسندگان برزیل هم درس هایی داشته باشد. در هند نویسنده
ای از رنج لذت بخشی نوشت که نویسندگان بی
پروای افغان دارند . نویسنده ی فرانسوی لیزا اندرسن صمیمانه عنوان
گفتارش را " صدای افغانستان را با ادبیات تنهایش باید شنید" گذاشت . مژگان امیری
شاعر و نویسنده ی ایرانی بحث گسترده و ادامه داری را درباره ی ساز و کار کتاب
مهر اولین دفتر شعر پیشرو افغانستان آغاز
کرد. ریچارد مارتین شاعر آمریکایی از رقبای ادبی بزرگی نام برد که نه چندان
دور از افغانستان خواهند داشت. اما این میان جامعه
ی افغان آن ها که خود را نویسنده می نامند نیز بازتاب دور از انتظاری نداشت و یا
سکوت فراگیرش شد. آیا می توان مقاومت نویسندگان نسل پیش افغان یا نویسندگانی
که همچنان آب در آسیای واپس گرایی می برند را به پس زدن اجتماعی کل افغان ها
تعمیم داد. البته خیر. حالا هم
پروگرام ادبیات نو افغانستان را همچنان با مبتکر آن پیش می بریم و کوشش می
کنیم تا همچنان فصل های جدیدی را در گفتار های پیاپی بگشاییم . او اعتقاد دارد
که یکی از موارد مهم برای جامعه ی افغانستان دست زدن به صورت بندی زبان و
سخن می باشد و باید متهورانه انجامش داد :
کامران مبرهزار:
اکنون می توانیم بگوییم که این
صورت بندی را آغاز کرده ایم . ما چند چیز بنیادین را بهم پیوند داده ایم تا
صورت بندی سامان یابد. نخست این آوارگی در طی چند دهه است که پیامد های شگرفی را
برای جامعه ی افغانستان به همراه دارد. آوارگی امکانی ست که با تدبیر آن می توان
زبان را به رشدی قابل توجه برسانیم و فاصله گذاری های مشخصی را قرار دهیم. آوارگی
تنها ترک ناچار خانه نیست که پس از مدتی آوارگان به زادگاه خود بدون هیچ تغییری
بازگردند. آوارگی کسب جهان های تازه با روابط تازه است که در تمامی شعون زندگی خود
را می نماید. این جهان های تازه در ابتدایی ترین شکل خود تغییرات زبانی را همراه
دارد . تغییرات زبانی به اشکال گوناگونی جامعه ی افغان ها را تحت تاثیر قرار داده
است. این تغییرات علاوه بر ریخت آوایی به بخش ها ی دیگری از زبان نیز راه یافته
است. ورود هزاران کلمه ی جدید تاثیرات خاصی را بر زبان ما گذاشته که با گذشته
تفاوت دارد. البته ما این تحول بنیادین را باید روشمند کنیم. این جامعه ی زبانی نو
ایراد هایی هم دارد که ناشی از ناآگاهی زبانی ست . از
سویی دیگر ما جنبش ادبیات نو را در افغانستان آغاز کرده ایم که سامان سخن و ادبیات
را به رخ بکشاند. سامان سخن نمی تواند در جامعه ی افغانستان جدای از ادبیات
آن به رخ کشیده شود. ناچاریم که ادبیات را ما به پیش برانیم تا نقاط ژرف این
اجتماع زبانی پیوند خورد و صورت بندی بدست داده شود .
مینا کابلی:
چرا صورت بندی اینقدر اهمیت
یافته که ما ناگزیریم آن را در جامعه ی افغانستان اجرا کنیم؟
کامران میرهزار
صورت بندی به ما امکانی می دهد
تا بتوانیم به گذشته سامان دهیم و مسیر فرا راه را با اطمینان طی کنیم .در حقیقت
صورت بندی را در هر دوره ای باید انجام داد. این زمانی اهمیت بیشتری می گیرد که ما
می خواهیم جهش های قابل توجهی را گام برداریم و علاوه بر جبران عقب ماندگی ، خود را با جامعه
ی انسانی برابر کرده و رقابت کنیم. صورت بندی، نقاط ضعف و قوت ، سطح و اندازه ی تفکر و ساختن آن را نشانمان
می دهد. در افغانستان ما این کار را باید با درایت خاصی انجام دهیم که سخن به
پیشرفت برسد.
و چرا این صورت
بندی که می گویید باید از سخن و مشخصا ادبیات نو آغاز شود؟
کامران
میرهزار:
دلیل این روشن
است.اول اینکه ما نویسنده ایم و کار ما مستقیما با ادبیات ، زبان و سخن در ارتباط است.دوم اینکه این مسیر ، مسیر مطمئنی است که می توان به آن اعتماد کرد. کار ما
مانند راه اندازی نهادهای شتابزده ی اجتماعی و یا سیاسی نیست که چند صباحی
باشد و با توسل به اهرم ها ی نظامی بر خرابه های افغانستان بیفزاید. قطعا این کار
تفاوت اساسی با کارهای دیگر دارد و با بنیان های انسانی همراه است . بله این جامعه
امکانات رفاهی، نهاد های مدنی و .. نیاز دارد اما من
به شما اطمینان می دهم که شکل شتابزده در راه اندازی پلان ها ی اجتماعی و سیاسی به
جایی نخواهد رسید. در شرایط اکنون انگار چیزی که اتکا به جامعه ی انسانی افغانستان
باشد وجود ندارد. حتا همان نهاد های اجتماعی و سیاسی بیشتر جنبه ی تزیین دارند و
برای همین شتابزده به آن ها رنگ و لعاب داده می شود. گروه های نظامی بدون تغییری
در آرای خود به سمت بهکرد جامعه ، با لباسی دیگر ادامه ی حیات می
دهند. از سویی دیگر انبوه دانش آموخته های ما جذب ادارات ، سازمان های دولتی و غیر دولتی غیر افغان می شوند. متاسفانه
تخصص ها عملا ناکارا می ماند و در جامعه ریشه نمی دواند. نهاد های فرهنگی هم به
همین شکل جنبه ی تزیینی پیدا می کنند و مدیران آن به اهدافی جز آنچه می
گویند می پردازند. می بینید که کنار امید ، کار و کوشش و خواست عمومی افغان ها سایه ای از ریا نیز می تواند در
حرکت باشد . حالا ادبیات نو چه می کند؟ ادبیات نو به گمان من در جریان آفرینش به
صورت بندی کمک می کند.در حقیقت یکی از امکان های آن صورت بندی یست ، صورت بندی برای ملتی که کلمات ابتدایی ترین ، اولین و شاید تنها امکان آن است . برای همین
زبان و صورت بندی آن بوسیله ی جریان نو نوشتن اهمیت زیادی دارد.
به همان میزان هم
کار نویسنده ی نو سخت تر می شود.
کامران
میرهزار:
البته. پایه گذاری
نقاط انسانی کار آسانی نیست. این صورت بندی چند سویه می تواند داشته باشد که نقاط
طلایی آن آوارگی و ادبیات است.ما می توانیم رفتار های زبانی مان را به چند دسته
تقسیم کنیم و باز این تقسیم بندی را از زوایای گوناگونی دوباره انجام دهیم. چیزی
که مشخص است این است که زبان در جامعه ی افغانستان علاوه بر اینکه هیچ رشدی نداشته
بل پس رفت هم کرده است و شکل فرسایشی به خود گرفته. محیط زبانی اکنون ما نه آن
محیط زبانی تاریخ بیهقی ست و نه زبان سامان یافته ی امروزی. در حقیقت ما پیشرفتی
در زبان نداشته ایم و از سویی به بافت زبانی چند قرن پیش نزدیکیم. این ایست زبانی
دلایل گوناگونی می تواند داشته باشد. پس ما بگونه ای از دری آن زبان کهنسال مردم
مان جدا شده ایم و بر آن نیافزوده ایم.
مینا کابلی:
در گفتار پیشتر
شما اشاره ای به تغییر دری به فارسی داشتید. آیا از همین منظر نیست که ما به ساختن
فارسی می رسیم؟
کامران میرهزار:
چرا و البته که
باید دلایل مان را بیشتر بسط دهیم. دری آن زبان کهنسالی بود که ما دیگر در آن
شرایط زبانی نیستیم. ممکن است که مردم ما در بخش های بسیاری هنوز بتوانند با فضای
زبانی دری ارتباط داشته و یا گویش هایی از آن دست داشته باشند . اما این به این
معنا نیست که آن شرایط زبانی را داراییم. این بیشتر نشان دهنده ی اینست که رشد
زبان تا دوره ی اکنون از بین رفته است.همین اصرار ما به نگاه داشتن گذشته ی زبانی
و در آن وضعیت قرار داشتن خود گویای اینست که از دستاورد های جدید زبان دور مانیم
تا دچار فرسایش و رخوت در زبان باشیم. ضمن
اینکه وضعیت زبانی که داریم این را نشان می دهد که پیشرفت جامعه ی ما در زمینه های
گوناگون بسیار ناچیز و حتا صفر بوده است. روابط زبانی ما طی قرن ها تنها تغییرات
اندک و آن هم نابسامان کرده و تکرار تنها دستاورد ما بوده که به فرسایش زبان و
جامعه یاری رسانده است. از اینجاست که صورت بندی کردن زبان به کارمان می
آید. ما می توانیم در اشکال کلی و جزیی زبان را مطالعه کنیم و برایش بیندیشیم.
من نمی خواهم که اینجا از مدل های آن ، در دیگر زبان ها الگو برداری کنم.
چرا که این کار هیچ سودی ندارد و حتا می تواند جامعه ی زبانی نویی که در حال
ساختنش هستیم را سال ها و دهه ها از بنیان های خود دور نگاه دارد و از این سوی بام
سقوط کنیم. صورت بندی باید بگونه ای شکل گیرد که مسیر آینده را بنمایاند و نقاط
اتکایش استعداد های بکار گرفته نشده ، نادیده و در حال ساخت
گویندگانش باشد. بله ما حق داریم از تجربه ی جوامع انسانی سود جوییم . اما زمانی
پیش برنده خواهیم بود که چیزی بر این کالای انسانی بیافزاییم. کالایی که آدمی را
زمان ، حرکت و معنا داد و البته آدمی با آن ، جریان خاص خود را اختیار کرد. ما می توانیم برای صورت بندی
با تعریف های مشخصی نیز پیش رویم. مثلا می توان دوران کلاسیک زبان و دوران نو را
با جنبه ها ی خاص آن برشمرد. اما من بیشتر ترجیح می دهم تا صورت بندی از تعاریف
ساخته شده ی پیشین فاصله گیرد و اتکایش به خود باشد. برای همین من دوران دری و
دوران نو در زبانمان را دوران فارسی پیشنهاد می کنم.
مینا کابلی:
دوران دری
که از آن گذشته ایم و دوران فارسی. قطعا می دانید که این طراحی که شما انجام داده
اید جنجال های زیادی در جامعه ی افغان خواهد داشت . برای نمونه بسیاری آن را از
دریچه ی بسته ای نفوذ فرهنگ ایرانی می دانند.
کامران میرهزار:
خب در این جامعه
برخوردها با پیشنهادات نو شکل ها ی گوناگونی دارد. من فکر می کنم که با گفتگو می
توان مسیر نو را هموار تر کرد تا با اطمینان گام برداریم. برای آن ها هم که این را
نفوذ فرهنگ ایران می دانند ، پاسخ های محکمی وجود دارد.
فارسی استفاده از توانایی خودمان است ، اتکا به ما دارد و از سویی مرزهای جغرافیایی که نتیجه ی خودکامگی ، دیکتاتور مآبی حکام و تن دادن به آن است در این تعریف باید
در جای خود قرار گیرد . ما قرار نیست که خود را محدود به تصمیمات سیاسی و حکومتی
کنیم. آن هم در شرایطی که حکومت همراه با نا آگاهی، ظلم و بیداد باشد. آن ها که از این منظر به جریانات نو می نگرند به بهکرد زبان
نمی اندیشند. پس به راحتی می توانند نوگرایی را حتا به وابستگی جریان به حکومت ها
هم ربط دهند. در
حالی که یکی از مخالفان نوگرایی در ایران حکومت آن است. چرا که با اتکا و بازی
گرفتن سنت خود را حفظ کرده و از سویی سال هاست که فضای سانسور و ممیزی را براه
انداخته است و زبان فارسی را در شکلی که بهره برداری اش کند محدود کرده است.
فرهنگستان زبان در ایران نمونه ای از تلاش برای واپس گرایی ست. دیگر از فرهنگستانی
که سال ها پیش حوالی 1314 به رشد زبان کمک کرد اثری نیست. می بینید که اینجا
هم همان سایه ی ریا است که حرکت نو را تهدید می کند. در حالی که ما در پرداختن به
این سوی صورت بندی یعنی آینده ی زبان ،
کمک های زیادی می
توانیم به جامعه ی زبانی در ایران و علاوه بر آن دیگر جوامع کنیم که در ادامه به
آن خواهیم پرداخت.
مینا کابلی:
ما به اینجا
رسیدیم که فارسی را می توان به عنوان گزینه ای مهم در نظر گرفت.
کامران میرهزار:
مینای عزیز ! تنها
آن را در نظر نگرفته ایم ، بل که اکنون در حال اجرای آنیم
. این گفتگو به فارسی ست نه دری . صورت بندی را ما می توانیم با نوشته های
خودمان ملموس و دست یافتنی کنیم. این گونه است که جریان ها از اشکال نظری بیرون می
آیند و گسترش پیدا می کنند.
مینا کابلی:
بسیار خوب . بسیار
خوب. شما از ادبیات و آوارگی به عنوان نقاط طلایی صورت بندی نام بردید .
نحوه ی شرکت در ساختن جامعه ی زبانی جدید را در افغانستان با این دو یعنی ادبیات و
آوارگی ، چگونه ترسیم می کنید؟
کامران میرهزار:
پیشتر اشاره شد که
کلمات اولین، ابتدایی ترین و شاید تنها امکان
و دارایی ماست. البته امکانی که سال ها و دهه ها در حالت فرسایشی قرار داشته است.
ما وضعیت اقتصادی مشخصی نداریم. در افغانستان صنعت و تکنولوژی نیز هنوز وجود
ندارد. اگر کوشش هایی هم صورت گیرد من فکر می کنم حداقل دو یا سه دهه یا بیشتر
متاسفانه مصرف کننده ی تکنولوژی خواهیم بود و نه تولید کننده ی آن. البته
ابتکاراتی که ممکن است انجام دهیم را نادیده نمی گیرم. اما این در اندازه ی
احتمال است که باز هم شرط های اساسی دارد. مانند داشتن نظم و امنیت. مدیریت
مبتکرانه، صحیح و البته شجاعانه ی بخش های
تولیدی. اساسی ترین شرط هم ورود خواندن و نوشتن به جای جای افغانستان است. جامعه
برای پیشرفت در همه ی زمینه ها نیاز به کتاب و خواندن و نوشتن دارد . اما در این
شرایط ملت ها می توانند از آن اولین امکان خود استفاده ی مطلوبی برند. من نمی
خواهم ادبیات را به کالایی فرمایشی برای ملت ها تعریف کنم. اما ملت ها در چنین
شرایطی تجربه ی ساختن ادبیات ژرف را دارند. این ادبیات شکل اعتراض هم خواهد داشت.
البته اعتراضی که کوشش ما این است که در دام شعارگویی هم نیفتد . من فکر می کنم
آوارگی کمک شایانی به ما خواهد کرد که هم ادبیات را از گزند سطحی نگری ، شعار و تکرار مکاتب ادبی در دیگر کشور ها دور نگاه داریم و
هم مشخصه های خاص زبانی دوران نو را بنمایانیم. آوارگی برابر با تغییرات عمده در
زبان ، زندگی و سطح توقعات از زندگی ست. باعث
ایجاد نگره های گوناگون می شود. نگره هایی که آواره با تنوع آن خو کرده و عکس آن
از یکسویه نگری پرهیز می کند. آوارگی، کسب جهان های تازه و در آن در
غلطیدن است. افغان ها در آوارگی تقریبا به هر جا که کره ی خاک را بگردانی رفته اند
و شیوه های متنوع زندگی را کسب کرده اند. با تکنولوژی و قوانین مدنی جدید زیسته
اند و خواستار تحولات عمده ای هستند که در افغانستان بتواند به خواسته ها پاسخ
گوید. از سویی همان گونه که گفتم ما تا سال ها متاسفانه مصرف کننده ی تکنولوژی
خواهیم بود. آن هم از نوع دست چندم آن. اینجا شکاف جدی اتفاق خواهد افتاد که ناشی
از سطح توقعات جدید و شرایط اکنون افغانستان است. شرایط اکنون افغانستان که هر دم
پیشرفتش تهدید می شود. با چه چیز هایی تهدید می شود. با بی سوادی طیف وسیعی از
جامعه ، عدم تضمین امنیت ، تخصص و مهره های شطرنجی که دهه ها در افغانستان به حرکت در
آمده ا ند. این شکاف خود را در اشکال گوناگونی نشان می دهد. مثلازیاد شدن فاصله بین
پایتخت و دیگر جاها با تقسیم نا مناسب رسانه ها و امکانات دیگر. از سویی باز
متاسفانه قوانین ، احراز سمت ها و پست های مدیریت
بسته به توانایی آن ها نیست و انگار که تقسیم غنایم یا میراث محسوب می شود. باز
برای اینکه بر اینگونه اعمال سرپوش گذاشته شود ، تزیینات هم آغاز می شود. می بینید که باز آن سایه ی ریا در حال تهدید است.
شکاف در شکل اساسی دیگر هم خود را نشان می دهد که بازتاب دهنده ی اعمال ، روحیات و خواسته های افراد است.
بله. زبان
بازتاب دهنده ی همه ی آن ها خواهد بود. گاهی بدون آنکه خود بدانیم ، سطح ، اندازه و نیات ما را بروز می
دهد. شکاف از چند زاویه می تواند عمق بیشتری یابد که این فاصله با عدم داشتن زبان
علمی که ناشی ازعقب ماندگی جامعه ی ماست خود را بیشتر بروز می دهد. در نبود آزادی ، امنیت و تولیدو نیز همان آوارگی ، واژه ها و ترکیباتی مثل دموکراسی ، حقوق بشر و واژه های جهان
امروز به شکل اعتراض وارد بافت زبان ما شده و می شوند. در چنین شرایطی هجوم به سمت
رسانه ها فراوان خواهد بود. رسانه ها می تواند به گسترش اعتراض سرعت بیشتری دهد.
باز از سویی رسانه ها خود در معرض تهدید قرار می گیرد و محدود می شود که نمونه های
آن را می توانیم مشاهده کنیم. ادبیات در چنین شرایطی می تواند به زبان سامان دهد و
بازی ها ی نویی را در زبان ایجاد کند. ادبیات برای آفریده شدن ناچار است که خلاق
باشد و بازی نشانه ها را به بازی های تازه ای تبدیل کند. خواسته ها برای نوگرایی
که نتیجه ی تنوع در آوارگی ست با ادبیات تلفیق می شود و بازی به بازی دیگری از
نشانه ها در می غلتد. ادبیات
به دلیل ذات خلاق و پیشتاز بودن می تواند علاوه بر به پیشرفت رساندن زبان آینده ی
زبان را نیز بخوبی ترسیم کند. برای همین برخورد طلایی ادبیات نو و آوارگی در جامعه
ی اکنون ما کار ساز و راهگشاست.
مینا کابلی:
نمونه های از این
تلفیق در کتاب مهر دفتر شعر ها و آثار دیگرتان مشاهده می شود و به برخی از
تکنیک ها ی ادبیات نو در گفتگوی قبل اشاره کردید . بحث طوری گسترده می شود
که مسایل مختلفی پیش کشیده می شود. پیش از اینکه بخواهیم بحث را
همچنان حول صورت بندی زبان ادامه دهیم ، می خواستم بپرسم که عبارت ادبیات نو با شعر نو و.. در ایران تلفیق می شود و
جریانات ادبی در طی چند دهه ی اخیر ایران را تداعی می کند. نقاط تمایز آن در
افغانستان چه می تواند باشد؟
کامران میرهزار:
نو بودن خصیصه ای
نیست که راکد بماند و در دوره ای خاص محدود شود. بویژه برای ادبیات که ناچار است
نو بودن را هر دم نسبت به اثر پیش از خود داشته باشد. ما قرار نیست که جریان نو را
دوباره از نیما شروع کنیم. شروع کردن با نیما ، شاملو ، اخوان یا دیگران مساوی با مرگ
ادبیات خواهد بود. در ایران بدلیل نبود منتقد هنوز به هر شعری که بهم ریختگی وزن و
قافیه داشته باشد ، شعر نو می گویند . در حالی که
ممکن است آن کار ها سست باشد و نتوان نام ادبیات بر آن ها نهاد. ببینید که چطور
حتا بسیاری که ادعای نوگرایی دارند در ایران ناشیانه هنوز به آثاری که وزن و قافیه
ندارد ، شعر سپید می گویند. گونه ای شعر که
مختص شاعر فقید ما احمد شاملو ست. ما نمی توانیم بر اساس ضعف های علمی یا سلیقه
های کج مهندسی ادبیات را پیش ببریم. دلیل علمی برای نام نهادن شعر سپید بر
انبوه کارهایی که در دهه ی پنجاه ، شصت و
هفتاد و هشتاد ایران تولید شده نیست. ضمن اینکه ادبیات در هر زبانی سرمایه ی
ماست ، در زبان فارسی هم به همین شکل. خوبی
ماجرا این است که ما در زبان فارسی خود اکنون تجربه ی درخشان شعرهای نیما ، شاملو ، اخوان ، رویایی ، فروغ و... را داریم.
حالا ادبیات نو ما در جریان رقابت با ادبیات روز ایران است. کاملا برابر و با همان
توان و داشته ها ، همراه با عبور آشکار و
بی پروا از دوران دری و ادبیات سست چند دهه ی اخیر در افغانستان. بنابراین
قرار نیست که ما یک یا چند گام در ادبیات عقب تر باشیم.
مینا کابلی:
شما از نبود زبان
علمی در جامعه ی افغانستان یاد کردید. نبود زبان علمی چه پیامدهایی می تواند داشته
باشد و چگونه می توان آن را در دوران نو زبانمان فارسی بدست آوریم؟
کامران میرهزار:
این پرسش پیچیده و
مشکلی ست . نبود زبان علمی نشانه ی نبود دانشگاه ها و مراکز آکادمیک
کارآمد می باشد و نتیجه عدم جریان یافتن و ساختن فکر است. جوامعی که تولید کننده ی
تفکر در زمینه های گوناگون علوم هستند ، زبان علمی را هم می شناسند. این بسیار اهمیت دارد که جوامع از کارکرد های
زبان استفاده کنند. زبان علمی عکس زبان ادبیات ، زبان شعر ، داستان یا نمایشنامه بر کارکرد
های زبان تاکید دارد. همچون وسیله ای مورد استفاده قرار می گیرد که بتواند مراد و
نیت خاصی را بین افراد جابجا کند. زبان علمی برای این بکار گرفته می شود یعنی برای
این بر کارکرد زبان تاکید دارد که دو سوی آن یعنی فرستنده و گیرنده را به مکانی از
مقصود خاص رهنمون کند. برای همین روابط تکنولوژی روابطی مشخص و با نظمی مشخص است.
نشانه های زبانی تکنولوژی وقتی آفریده می شود ، براحتی تن به روابطی ریاضی وار می دهد و نتایج را برای همگان یکسان طراحی می
کند. در افغانستان زبان علمی وجود ندارد . بدلیل اینکه کاری برای علم انجام
نداده ایم و آن را فرا نگرفته ایم. نتایجش هم مشخص است. آگاهی نداشتن به زبان علمی
و تولید نکردن آن ما را به طرف وارد کردن تکنولوژی و فضای مصرف سوق می دهد. آن هم
از نوع دست چندم آن. بدون آنکه بتوانیم تکنولوژی را مدیریت کنیم ، تکنولوژی ما را مدیریت می کند و روابط ما را به جایی که می
خواهد می برد. بافت زبان روزمره ی ما بهم می ریزد و حتا نیروی ما را برای برنامه
ریزی زبانمان در برخی از بخش ها می ستاند. به انبوه جراید پایتخت دقت کنید که زبان
در آن ها چگونه دچار پریشانی ست. یا به بافت گفتار میان افرادی که در جوامع
تکنولوژیک زیسته اند و حالا راهی پایتخت افغانستان شده اند.
مینا کابلی:
اینجا سوالی بوجود
می آید که زبان ادبیات می تواند ما را به شرایط مطلوبی ببرد.
کامران میرهزار:
بله و خیر. زبان ادبی تفاوت اساسی با
زبان علمی دارد. زبان ادبی زبانی ست که بیشتر از آنچه می گوید ، پنهان دارد. سعی می کند نشانه هایش را در معرض روابط باز
قرار دهد که افراد را به لایه های تودرتویی رهنمون کند و چه بسا افراد در ساختن
این لایه ها شرکت کنند. یعنی بخشی از خود را موکول به روابط نشانه شناسیک خواننده
ی خود کند. از نظمی مشخص می گریزد و تمایلی به گرفتار آمدن در روابط مشخص ندارد.
چرا که اساسا ادبیات بر روابط خلاق نهاده شده. زبان ادبی هر دم میل به پنهان کردن
چیزی دارد. چیزی که رسیدن به آن درک مکان پنهان دیگری ست که بازی تو در تویی از
نشانه هاست. شکل جادو وار دارد و از جامد شدن پرهیز می کند. زمان در اثر ادبی زمان
قراردادی ما نیست . بنابر این تفاوت های اساسی با زبان علمی دارد. مانند زبان علمی
از روابط مشخص تبعیت نمی کند و زمانی که اگر به تشخیص و شناخته شدن رسید ، معنای خود را از ادبیات از دست می دهد و دیگر شما نمی
توانید نام شعر ، داستان و یا نمایشنامه
بر آن بنهید. این زبان نمی تواند برای جامعه ی افغانستان تکنولوژی بیاورد. چرا که
کارش این نیست. ادبیات در طی دوران ها که آدمی با آن زیسته است جنبه ای
معنوی و مابعدالطبیعی داشته و دارد. این زبان اگر می خواست مایه ی تکنولوژی باشد
در آمریکای لاتین این کار را می کرد. آمریکای لاتینی که در طی چند دهه پیش
ادبیات ناب دنیا را می آفرید. نرودا با شعر های اعجاب آورش کار درس فیزیک
یا شیمی را انجام نمی دهد. کارلوس فوئنتس ، مارکز ، رولفو ، پاز ،
آستوریاس یا بورخس در جامعه ی
فقیر و مصرف کننده ی آمریکای لاتین می زیستند یا برخی از آن ها که هنوز در قید
حیات اند. می بینید که کار ادبیات چیز دیگریست. از سویی دیگر ادبیات ، زبان اسپانیایی را بار ها نجات داد و به پیشرفت های
قابل توجهی رساند. آمریکای لاتین یکی از نمونه هایی ست که مطالعه ی آن درس های
زیادی به ما می دهد. حتا از شکست های آن ها نیز. اینکه ادبیات می توا ند زبان را
به پیشرفت برساند و اینکه کارش کار کارخانه ی هواپیما سازی نیست. در افغانستان ما
هم آن آدم بی سواد پرویی را داریم و هم عقب ماندگی ها ی آن دوره ، با این تفاوت که آمریکای لاتین اکنون برای ما
تجربه ای ست که هم از ادبیات آن بگذریم و ادبیات نوتری را بیافرینیم و هم دچار
شکست های آن درزمینه های گوناگون نشویم . نوع کمکی که ادبیات به پیشرفت زبان می کند
از نوع دیگری ست . فکر می کنم در افغانستان ادبیات با بسیاری از مسایل بنیادی
پیوند خورده است تا زبان را در بخش های قابل توجهی به پیشرفت برساند.
مينا کابلی:
شما در گفتارها ی
مختلف به سامان آوارگی اشاره کرده ايد. آقای کامران شما می دانيد که روی زندگی
افغان ها در خارج از افغانستان تحقيق و مطالعه ی تخصصی و مدون نشده است. اما بی شک
افغان ها در خارج از کشورمان در شرايط برابر زندگی نيستند.
بله تاکنون مطالعه
ی دقيقی بر زندگی ، روابط و خواسته هايشان
به شکل جامع انجام نشده است. سطح زندگی افغان ها در جوامع مختلف با يکديگر تفاوت
دارد. کسانی هستند که ديگر تنها افغان تبار محسوب می شوند. درصد بالايی از افغان
ها يی که در اروپا يا ايالات متحده زندگی می کنند ، تمايلی به بازگشت ندارند. در اروپا بيشتر افغان ها تنها به کسب
درآمد و پول فکر می کنند. گاهی کار کردن در پيتزا فروشی اهميت بيشتری نسبت به کسب
علم و دا نش دارد. آن ها بهترين امکانات را برای تحصيل و فراگيری داشته و دارند .
اما سطح فراگيری علم بسيار ناچيزاست. دانش آموخته هايی هم هستند که وابستگی زيادی
به مدل زندگی در غرب دارند و بدون در نظر گرفتن بافت کلی جامعه ی افغان در داخل يا
خارج به ترويج مدل های مشخص زندگی غربی می پردازند. عده ی از آن ها وابستگی زيادی
به محافل سياسی و تجاری آن جا دارند و حتا حضورشان در افغانستان برای تامين منافع
کشورهای نيرومند می باشد که تحت نام های گوناگون به افغانستان سفر می کنند. بله
اين جامعه ايرادهايی از اين دست هم می تواند داشته باشد. دور از زادگاه مشکلات
شخصی برای افغان ها اهميت فوق العاده ای داشته و دارد. برای همين کسب پول درصد
بالايی از ذهنيت افغان ها را اشغال کرده است. افغان ها در ايران و پاکستان هم
مشکلات خاص خودشان را دارند. کسانی که در ايران زندگی کرده اند با وضعيت حقوقی
مشخصی روبرو نبوده اند. اگر افغان ها در اروپا وامريکا در رستوران ها و پيتزا
فروشی کار کردند در ايران در کوره پزخانه ی اطراف مشهد ، تهران ، قم ، اهواز بوده اند.
يا کارهايی مثل بنايی و کارگری. بخش هايی از آن ها نيز کارهای توليدی مثل
خياطی ، کفاشی و... يعنی درصد بالايی از آن ها
اين مشاغل را در اختيار داشتند. در پاکستان هم به همين شکل.
کسان ديگری هم هستند که به نوعی بدون تابعيت محسوب می شوند. در ايران آوارگانی
هستند که دو يا سه نسل پيش بدليل خفقان حکومت به ايران مهاجر شدند. برخی از آن ها
تابعيت ايران را کسب کرده بودند و پس از انقلاب اسلامی اين تابعيت برای برخی شان
سلب شده است. اما از سويي برخوردهای نامناسبی که با اين افراد در افغانستان
می شود ، آن ها را از از بازگشت به کشور پدری
منع نمی کند. بله جامعه ی افغان در خارج از افغانستان نيز جامعه يی يکدست نيست.
اما اين به اين معنا نيست که وجوه مثبت آن را ناديده گيريم. گرچه هنوز برخی از
مردم با آواره ای که از ايران به کشورش باز می گردد برخورد مناسبی ندارند. اما اين
آواره ايست که از محيط زبان فارسی بازگشته و کمک های قابل توجهی را می تواند به
زبان فارسی در افغانستان کند. ولی به هر حال نظم دادن و سامان اين
پراکندگی کاربسيار مشکلی ست. بويژه زمانی که ما آن را در زبان پی می گيريم.
از سويی بايد از بافت زبان کهنسال خود فاصله بگيريم و از سويی زبان را طوری آماده
کنيم که ورود پديده ها و اشيای نو آن را از هم متلاشی نکند و بل به بارور کردن آن
ياری رساند.
مينا کابلی:
اين وضعيت را
چگونه می توان ايجاد کنيم؟
کامران ميرهزار:
ما برنامه ريزی ها
ی خاصی می توانيم برای رسيدن به اين حالت انجام دهيم که زبان روندی به سوی
پهناورتر شدن و رشد داشته باشد. يک سوی ماجرا به اين برمی گردد که ما برخوردمان را
چگونه با جهان نو تصحيح کنيم. جهان نو تنها استفاده از دستاوردهای آن نيست. بل
رسيدن به کنه و بنيادهای مفهومی و زيستی در جهان نو است. زمانی که مابتوانيم اشکال
نو انديشيدن را بيافرينيم ، آنگاهست که توانسته ايم اين پی
رنگ های نو معنايی را با صورت های نو آن به رخ کشانيم. افغانستان اکنون بواسطه ی
شرايط خاص انسانی و نوع قرار گرفتن در جامعه ی انسانی و هم بدليل فقر انديشدن
می تواند به مصرف کننده ی بزرگ تبديل شود و هم می تواند مبتکرانه معناهای
نويی از جهان و زيستن بيافريند. برخورد من گونه ايست که بتواند دو سوی ماجرا را
رسم کند. بنابراين ابتدا ما نياز به آفريدن داريم. آفريدن انديشه. به اعتقاد من
کپی برداری ما را به جايی نخواهد برد. اين جامعه برای تغييرات بزرگ نياز به ژرف
شدن و آفرينش انديشه دارد. هميشه وضعيت ملت ها در قلمرو انديشه است که توفيق ، رشد و عدم توفيق و رشد را می رساند. دوران هايی که در
تاريخمان آفريننده ی فکر بوديم را در نظر بگيريد. آن دوران ها را نتوانستيم پاس
داريم و سال ها تصور کرديم که پاس داشتن آن به تقليد و تکرار آن بسته است. در حالی
که می بينيد روند فرسايشی داشته ايم. اين بخش عمده ی کار ما در حين صورت بندی است
که امکان زايش و خلق ايجاد کنيم.
ما برای خلق
انديشه نياز به فضای آزادی داريم که آرا و عقايد بتواند آزادانه طرح شوند. افراد
بدون هراس بتوانند درباره ی مسايل گوناگون پرسش کنند و آن را در اختيار ديگران
قرار دهند. آزادی می تواند به ما اين امکان را بدهد که روند آزادسازی سخن را
بهتر پيش بريم. در فضای آزاد می توان نقد کرد و راه را بر خلق انديشه گشود. آفرينش
نبشته کاری ست که ما انجام می دهيم . برای من پافشاری بر گذشته امتيازآور نيست بل
از آفرينش که در پی آنيم دور می کند. خواسته ی ما بايد خلق باشد . آگاهی از اين ما
را بران داشته که نسل نو ادبيات را پيشکش کنيم. نسل نو ادبيات ، در حقيقت با آگاهی
از شرايط خود است که آفرينش را برگزيده است. تلاش ما اين است که ادبيات را با من
انسانی خود خلق کنيم و خواننده ی خود را مجال آزادی دهيم. زبا ن آنقدر جادووار هست
که هر کس را به سمتی بکشاند و از هر کسی رويا ، تخيل و زندگی خاص خود را بطلبد.
مينا کابلی:
آيا قصد نداريد که
دوران نو فارسی ، نگره ی ادبی نو و نيز نسل نو ادبيات افغانستان را به شکل
مانيفست در چند بخش انتشار دهيد؟
کامران ميرهزار:
شما می دانيد که
ما با نوع کاری که در زمينه ی ادبيات و نوشتن انجام می دهيم ، نسل نو ادبيات
افغانستان را معرفی می کنيم. نوع کار بگونه ايست که به دليل خلاق بودن آن نمی
توان در قالب های مشخصی ريخت. در حقيقت همراه با شعر و نوشته ی خلاق است که
جلوه هايی از خود را نشان می دهد. حتا نبشته های انتقاد آميز به ادبيات نيز
برای آفرينش مطمئن آن است. مانيفست ها را انگار پايانی برايشان می توان ترسيم کرد
و در دوره ای خاص دسته بندی نمود. نسل نو ادبی قصد ندارد که خود را با بسته بندی
ها سرگرم کند و برای همين با هر آفرينش ، جهان نوشتن را می گستراند. من با بسته
بندی ادبيات موافق نيستم و بدليل کاری که انجام می دهيم بايد نگره ی گسترده تری
داشته باشيم. نسل نو ادبيات ، جريانی است که سعی به اتکا به خودش دارد و
ادبيات را با پيرنگ آزاد می آفريند. اين نبشته است که نبشته را پيش می راند و برای
ما تاريخی از نبشتن می سازد. درباره ی زبان هم به همين شکل. انتخاب فارسی به اين
معنا نيست که برای هميشه همين باشد. اما به دليل طولانی بودن سير تطور ها
برای زبان ، گاهی برای حمايت از پديده های نو آن و آفريدن دوباره از آن ها
به شکل مشخص استفاده می کنيم. در شرايطي که ما نياز به گام برداشتن و
جبران عقب ماندگی هستيم ، ناچاريم که مسيرها را تبيين کنيم به همين جهت دوران نو
فارسی ، دورانی خاص از تطور زبانمان خواهد بود که علاوه بر ناديده گرفتن مرزهای
سياسی ، به پهناور کردن زبان در قلمرو های انسانی و علوم ديگر ياری می
رساند. من اطمينان دارم که فارسی علاوه بر اينکه جهان تازه ای را ميان
گوينده گانش ايجاد می کند ، با وسعتی که در بطن خود می آفريند راه را بر ساختن
دانش می گشايد. بنابراين سعی کنيم که ما اتکا را به خود نبشته
از دست ندهيم.
مينا کابلی:
اجازه دهيد اين
گفتار همين گونه باز باقی بماند تا در فرصت های ديگر آن را ادامه دهيم .
کامران ميرهزار:
بله بحث را می
توان گستراند . اما گستراندن ادبيات را بايد با آثار نويی انجام دهيم که اين
بحث ها را پربارتر کند. گونه های نو ادبيات به ما در گستراندن بحث کمک می کند .
مينا کابلی:
در گفتار پيش آخرين جملات شما اين
بود که: (اميد وارم دهه ي هشتاد و
نود وقتي ما از ادبيات سخن مي گوييم، حتما مرجع هايي از آن را در
افغاستان نيز داشته باشيم. اينكه ما مي
توانيم ادبياتي در سطح ادبيات به روز
در دنيا داشته باشم و اينكه ما مشكلات زيادي نيز داريم .) در
انتهای اين گفتار چه سخنی داريد؟
کامران ميرهزار:
نسل نو ادبی در افغانستان همراه با دوران نو فارسی به راه
افتاده و ما در حال گستراندن آنيم. کار ما همچنان سخت خواهد بود.