مرگ بزرگترين روشنفکر جهان عرب
• ادوارد سعيد در
١۹۷۷ به عضويت شورای ملی فلسطين برگزيده شد و به عنوان روشنفكری مستقل از درگير
شدن در دعواهای جناحی اجتناب كرد و در عين حال از اقتدار خود برای مداخله
استراتژيك در بحث ها بهره گرفت. وی سياست مبارزه مسلحانه را ـ به دليل ميراث يهودی
كشی و شرايط خاص يهوديان ـ سياستی غيرمجاز قلمداد می كرد و از همان هنگام از جمله
طرفداران وجود دو دولت بود و بدين ترتيب حق وجود اسرائيل را به رسميت شناخت.
• «سؤالی كه بايد پرسيده شود اين است كه تا كی بايد از تاريخ
يهودی ستيزی و يهودی كشی بهره برد و اسرائيل را از برهان ها و دلايلی كه بر عليه
رفتارش با فلسطينی ها وجود دارد و نيز از تنبيه و مجازات مستثنی كرد؟» - ادوارد سعيد
گاردين – ترجمه مهرداد
ميردامادی
منبع: روزنامه شرق
ادوارد سعيد يكی از پيشتازان نقد ادبی در بيست و پنج سال آخر
قرن بيستم، در ۶۷ سالگی از دنيا رفت. ادوارد سعيد استاد ادبيات انگليسی و ادبيات
تطبيقی در دانشگاه كلمبيا نيويورك بود و به عنوان نماينده شاخص پساساختارگرايی چپ
در امريكا مورد توجه و احترامی گسترده قرار داشت. علاوه بر اين وی آشكارترين، فصيح
ترين و زبان آورترين طرفدار آرمان فلسطين در ايالات متحده بود كه دشمنی بسياری نيز
برای وی به همراه داشت.
رويكرد گسترده ادوارد سعيد به ادبيات و ديگر عشق بزرگ او يعنی
موسيقی كلاسيك باعث می شود كه وی به راحتی در هيچ طبقه بندی جای نگيرد.
اثرگذارترين كتاب وی يعنی شرق شناسی (١۹۷٨) به واسطه ياری رساندن به تغيير و
دگرگونی در سوگيری چندين رشته علمی از طريق نشان دادن پيوند ناميمون سنت روشنگری و
استعمارگري، اعتباری در خور به دست آورد. نقد وی به عنوان انسان گرايی با نگرشی
عرفی از سنت بزرگ روشنگری غربی در نظر بسياری نوعی نقض كننده خود بود. استفاده از
گفتمان انسان گرايانه برای حمله به سنت والای انسان گرايي، و در عين حال به زير
سؤال بردن اصالت و درستی پژوهش های نقادانه حوزه های حساس فرهنگی مانند اسلام،
باعث شد كه بنيادگرايان كه هرگونه نقدی از سنت يا متون خود را ممنوع تلقی می كردند
با ناديده گرفتن كارهای ادوارد سعيد احساس راحتی و آرامش كنند. شرق شناسی هر عيب و
نقصی كه داشته باشد بايد اذعان داشت كه در زمانی مناسب به چاپ رسيد و توانست باعث
تحرك رو به بالای محققان كشورهای غيرغربی شود (كه بسياری
از آنها از خانواده هايی بودند كه از استعمارگری منتفع شده بودند) تا از حال و
هوای سياسی مناسبی كه اين كتاب به وجود آورده بود بهره جويند و خود را به «شرح های ظلم و ستمديدگي» پيوند دهند
و به واسطه انتقال تفسير و مجادله بر سر بازنمايی مفهوم «ديگري» غيرغربی به
موفقيت های چشمگيری دست پيدا كنند. با اين همه، نفوذ و اثرگذاری ادوارد سعيد بسيار
بيش از آن بود كه به حيطه های دانشگاهی و گفتمان علمی محدود شود. ادوارد سعيد در
امريكا يك فوق ستاره روشنفكری بود و خود را به عنوان منتقد اپرا، نوازنده پيانو،
چهره سرشناس تلويزيوني، سياستمدار، متخصص رسانه ها، مقاله نويسی محبوب، و سخنرانی متبحر
در انظار عمومی مطرح ساخت. وی در سال های اخير منتقد صريح روند صلح اسلو و رهبری
ياسر عرفات بود. مجله امريكايی و دست راستی كامنتری در ١۹۹۹ به وی لقب «پرفسور ترور» را داد و در
زمانی كه وی در حال جدال با سرطان خون بود همين مجله وی را متهم كرد كه خود را
پناهنده فلسطينی جا زده تا بتواند بيشتر از آرمان فلسطين دفاع كند و به دروغ ادعا
كرده كه پيش از آمدن به ايالات متحده برای تكميل تحصيلاتش در بيت المقدس به
دبيرستان می رفته است.
دشمنی و خصومتی كه ادوارد سعيد از جانب محافل طرفدار اسرائيل
در نيويورك با آن مواجه می شد، با توجه به حملات صريح و مستدل وی به اسرائيل برای
نقض حقوق بشر فلسطينی ها و محكوميت بی پرده سياست های امريكا در خاورميانه، امری
كاملا قابل پيش بينی بود. با اين وجود وی از طرف ديگر مناقشه يعنی فلسطينی ها كه
وی را متهم به قربانی كردن حقوق فلسطينی ها از طريق مصالحه و پذيرش نابه جا و
توجيه ناپذير صهيونيسم می كردند نيز مورد مخالفت قرار می گرفت. در ١۹۷۷ وقتی
معدودی از فلسطينی ها پذيرفتند كه يهوديان نسبت به فلسطين حق تاريخی دارند، وی
اظهار داشت «من منكر حق آنها نيستم،
اما ادعای آنها هميشه با خلع يد و تصرف مناطق فلسطينی همراه بوده است». ادوارد سعيد بيش از هر نويسنده ديگر فلسطيني، از طريق تبيين روابط
بغرنج اسرائيل و ويژگی مسئله آفرين و پيچيده خاستگاه آن در آزار و اذيت يهوديان
اروپايي، و تاثير به سزای ايده صهيونيسم بر وجدان اروپايي، نقد ضد ـ
استعمارگرايانه خود از اسرائيل را متقن و مستدل كرد. او متوجه شد كه مستثناء بودن
اسرائيل از معيارهای معمول ارزيابی و سنجش ملت ها به تمامی وامدار يهودی كشی در
دوران نازيسم است. اما هر چند وی اهميت اين موضوع را درك می كرد نمی توانست درك
كند كه چرا ميراث اين وحشت و زخم خوردگی بايد فلسطينی ها را از حقوق خود محروم
كند، مردمی كه «كاملا از آنچه يك تشريك
مساعی اروپايی در وقوع جرم و جنايت است بركنار بوده اند». او در كتاب سياست خلع يد (١۹۹۴) می نويسد: «سؤالی كه بايد پرسيده
شود اين است كه تا كی بايد از تاريخ يهودی ستيزی و يهودی كشی بهره برد و اسرائيل
را از برهان ها و دلايلی كه بر عليه رفتارش با فلسطينی ها وجود دارد و نيز از
تنبيه و مجازات مستثنی كرد؟ مگر از همين برهان ها و حجت ها و مجازات ها در
قبال ديگر دولت های سركوبگر مانند افريقای جنوبی استفاده نشد؟ تا كی می خواهيم
منكر آن شويم كه فريادها و اعتراض های مردم غزه مستقيما به سياست های دولت اسرائيل
مربوط می شود و ربطی به فريادهای قربانيان نازی ها ندارد؟» ادوارد سعيد بر اين نكته تاكيد داشت كه هدف منتقدان اسرائيل بازتوليد
تصويری آيينه ای در مقابل ايدئولوژی صهيونيسم مبتنی بر آواری قومی و بازگشت به
سرزمين موعود، برای فلسطينی ها نيست، بلكه هدف به وجود آوردن ديدگاهی عرفی از
دموكراسی است كه در مورد اعراب و يهودی ها به يكسان به كار آيد. ادوارد سعيد
در ١۹۷۷ به عضويت شورای ملی فلسطين برگزيده شد و به عنوان روشنفكری مستقل از درگير
شدن در دعواهای جناحی اجتناب كرد و در عين حال از اقتدار خود برای مداخله
استراتژيك در بحث ها بهره گرفت. وی سياست مبارزه مسلحانه را ـ به دليل ميراث يهودی
كشی و شرايط خاص يهوديان ـ سياستی غيرمجاز قلمداد می كرد و از همان هنگام از جمله
طرفداران وجود دو دولت بود و بدين ترتيب حق وجود اسرائيل را به رسميت شناخت.
اين سياست بعدها در كنفرانس الجزيره در ١۹٨٨ از جانب شورای
ملی فلسطين به تصويب رسيد و پذيرفته شد. در اين باره سخنرانی عرفات در مجمع عمومی
سازمان ملل (كه به دليل امتناع امريكا در دادن ويزا به عرفات برای ورود به نيويورك
در ژنو برگزار شد) بسيار حائز اهميت است. ادوارد سعيد تلاش كرد كه در ترجمه
انگليسی متن عربی سخنرانی عرفات جرح و تعديلی به وجود آورد و از نفوذ خود
برای تغيير لحن متن عربی بهره گيرد، هرچند اين جرح و اصلاح برای راضی كردن دولت
ريگان كافی نبود، اما باعث شد كه اين كلمات مهم مبنی بر به رسميت شناختن اسرائيل
در آن گنجانده شود، شكی نيست كه حضور خستگی ناپذير ادوارد سعيد در رسانه های
امريكا در توضيح اينكه بيانيه شورای ملی فلسطين و سخنرانی عرفات «مصالحه ای تاريخي» از جانب
فلسطينی ها برای تشكيل دولتی يهودی است، راه را برای گفتگوهای سازمان آزاديبخش
فلسطين و ايالات متحده كه به كنفرانس مادريد و روند صلح اسلو منتهی شد هموار كرد.
با اين همه، با تقويت روند صلح، ادوارد سعيد موضعی انتقادی نسبت به آن گرفت و در
١۹۹١ از شورای ملی فلسطين استعفا داد. به گفته او كفه بيانيه اسلو به شكلی
ناعادلانه به نفع اسرائيل سنگينی می كند و اين سناريو كه متضمن خروج اسرائيل
از غزه و بخشی از كرانه باختری رود اردن پيش از عقب نشينی از ساير اراضی فلسطينی و
توافق بر سر وضعيت نهايی بيت المقدس می شد».
ادوارد سعيد تا آخر عمر خاری در گلوی مقامات فلسطينی بود.
شناخته شده ترين و شاخص ترين فلسطينی در تبعيد در معرض سانسور نمايندگان ملت خود
قرار گرفت و به صورت يكی از پرچمداران تفكر ليبرال در جو مستبدانه كوته فكری و
فساد كه حول عرفات و رژيمش شكل يافته، درآمد. ادوارد سعيد در بيت المقدس و در
خانواده ای مرفه به دنيا آمد. پدرش، وادی سعيد يك مسيحی بود و قبل از جنگ جهانی
اول به امريكا مهاجرت كرده بود. وی داوطلبانه برای خدمت به فرانسه رفت و سپس در
كسوت تاجری پروتستان و محترم ـ با تابعيت امريكا ـ به خاورميانه بازگشت تا با دختر
وزير باپتيست ناصريه ازدواج كند.
ادوارد سعيد در كتاب خاطرات دوران كودكی و جوانی خود با
عنوان«نا بجايگاه» (١۹۹۹) پدرش
كه خود را ويليام می خواند تا بر هويت امريكايی اش تاكيد كند، را متكبر و كم حرف
توصيف می كند. سختگيری های پدر به ادوارد سعيد «حس عميقی از
ترس» را القا كرد، حسی كه او بخش اعظم زندگی اش را صرف زدودن آن از خود كرد.
ادوارد سعيد خودانگيختگی اش را كه دستاوردهای بزرگی را در زندگی برايش به ارمغان
آورد مديون پدر خود بود. وی می نويسد «در من مفهوم و تصوری از فراغت و استراحت
وجود ندارد، و هيچ وقت از موفقيت هايم خوشحال نمی شوم. هر روز برای من به مانند
شروع يك سال جديد تحصيلی است، كه در پس آن تابستانی پوچ و طولانی بوده و در پيش،
فردايی نامطمئن قرار دارد». وادی سعيد چيز زيادی در مورد چگونگی به دست آوردن
ثروتش بروز نمی داد، و ادوارد و خواهرش هم اصراری برای اين كار نداشتند، هميشه با
يك گردان خدم و حشم مسافرت می كردند تابستان را در منطقه سرسبز دورالشوير
لبنان می گذراندند و از غذاهای شاهانه بر روی كشتی های اقيانوس پيما لذت می بردند.
ادوارد سعيد مادر خود را كه به وضوح عاشقانه دوست می داشت زنی باهوش و فريب كار
توصيف می كرد كه به لحاظ روانی خوشنود كردنش بسيار مشكل می نمود، و هميشه در بر
خورد با وی اين حس به انسان دست می داد كه «در موردت قضاوت كرده و تو را مقصر
شمرده است». با اين همه وی كسی بود كه عشق به موسيقی و ادبيات را در وجود او
برانگيخت.
سخن گفتن به عربی در خانه ممنوع بود، مگر در هنگام حرف زدن با
خدمتكاران، حتی با پيشخدمت های گروپيس، كافه لوكس قاهره، هم بايد به فرانسوی صحبت
می شد. به گفته ادوارد سعيد اسم مسيحی و غير عرب او در حس هويتی دوران نوجوانی او
شكافی ايجاد كرده بود، شكاف بين «ادوارد» يعنی خود بيرونی او و «دگرگونی ها و
استحاله های يله، بی مسئوليت و رؤيايی در زندگی شخصي»اش. در ويكتوريا كالج به گفته
خود فردی باهوش اما شورشی بود و پيشتاز دردسر درست كن ها به شمار می آمد. سردسته
پرافاده اين دبيرستان خصوصی كه به سبكی انگليسی اداره می شد ميكائيل شلهوب بود كه
بعدها با نام عمر شريف معروف شد. به حسب اصرار و پافشاری پدر به مدرسه خصوصی مانت
هرمون در ماساچوست فرستاده شد، و در اينجا بود كه به لحاظ علمی استعدادهای او
شكوفا شد، اما به دليل نداشتن نگرش و برخورد صحيح دانش آموز شاخصی شناخته نمی شد.
در اينجا بود كه او به مقاله نويسی به شيوه امريكايی كه آن را شيوه ای
برانگيزاننده و خلاق در مقايسه با شيوه دقيق و حساب شده نوشتن به سبك انگليسی می
دانست، روی خوش نشان داد.
به گفته ادوارد سعيد شيوه تحصيلی خاص او و نيز كارهای معلم
های فكری اش نظير بلك مور، گرامشي، آدرنو، ويليامز و فوكو تاثير به سزايی در
ديدگاه ضد اقتدارگرايانه او بر جای گذاشت. درگيری او با مسئله فلسطين ريشه های
عميق عاطفی داشت، به خصوص علاقه زياد او به عمه اش نبيها، كه بعد از ١۹۴٨ زندگی
خود را وقف پناه جويان فلسطينی در قاهره كرد در اين ميان بسيار تاثيرگذار بود.
ادوارد سعيد تا دهه ١۹٣٠ زندگی درگير تحصيل در پرينستون و هاروارد بود و روش شناسی
نقادانه خود را می پروراند و در عين حال غرق در عشق خود به موسيقي، و به خصوص
پيانو كه آن را تقريبا حرفه ای می نواخت، شده بود به گونه ای كه به امور سياسی
سرزمين مادری اش كمتر اهميت می داد. ضايعه شكست اعراب در ١۹۶۷ كه باعث به راه
افتادن دومين موج سيل مهاجران شد (كه بسياری از آنان پناه جويان موج مهاجرت ١۹۴٨
بودند) او را شوكه كرد و او را از آنچه خود بی خيالی می خواند خارج ساخت و او را
به خود پيشين اش بازگرداند.
نوشته های ادوارد سعيد در مورد ادبيات انگليسی مانند
كتاب فرهنگ و امپرياليسم (١۹۹٣) و در مورد موسيقی كلاسيك بيشتر متاثر از حس او از
خود، به عنوان يك بيگانه است. مانند ژوزف كنراد كه موضوع رساله دكتری و كتاب های
اوليه ادوارد سعيد بود، وی در خود «حسی مزمن و ديرپای از به حاشيه رانده شدن يك
تبعيدی را می ديد» كه وی را قادر می ساخت تا با ديدی دو گانه رمان های
انگليسی را بخواند، كه آرامش آنان ناشی از استعمارگری در بيرون يا ديد استعماری
غالب در آن است، يا بتواند در اشكال خودآگاهانه دوری در قصه های كنراد حس
چالشی با فرادستی غرب پيدا كند، حسی كه بعدها در عصر پسااستعماری فوران كرده و
برملا می شود. در جايی كه نويسندگان افريقايی مانند چينهوآ آچـبه، كنراد را با
عنوان نژادپرست محكوم می كنند و اظهار می دارند كه جدای از استعداد او به عنوان يك
نويسنده، نگرش های سياسی كنراد او را از چشم هر افريقايی فردی نفرت انگيز جلوه گر
می سازد، ادوارد سعيد معتقد است كه چنين استدلال هايی نوعی معلوليت روحي، فكری و
زيبايی شناختی است. برخلاف برداشت هايی كه گاهی به ادوارد سعيد نسبت داده می شود،
وی معتقد نبود كه خط مشی پنهان سياسی يا نگرش های ناپيدای حاكی از تفوق فرهنگی كه
در آثار شاخص غربی را از دانته تا فلوبر مشهوداند الزاما استحكام هنری يا نيروی
فرهنگی آنان را از بين می برد.
دستاورد او می تواند بالا بردن درك هنری به واسطه جلب توجه به
ابعاد سياسی اظهارنشده در دانش و شناخت باشد، كه هنر می بايد پيوسته برای جلوگيری
از سوء استفاده های تعصب آميز از منظور داشتن آنان اجتناب ورزد. در مقاله ای فوق
العاده در باب «استادان آوازه
خوان»
(Die Meistersinger دسته هايی از ترانه سرايان و موسيقيدانان
آلمانی بين قرون ١٢ تا ١۷ ميلادي) كه به بررسی يهودی ستيزی واگنر می پردازد وی با
تاييد نظر پی ير بولز از وی نقل می كند كه «ماهيت موسيقی واگنر از حمل پيام های
ايدئولوژيكی كه قرار بود در انتقال آن بكوشد سرباز می زند».
همين حرف را در مورد كارهای ادوارد سعيد به عنوان يك منتقد
نيز می توان بيان داشت ديدگاه های ضد استعماری كه به كارهای او شور و حال می بخشد
فاقد يك همخوانی ايدئولوژيك است. بلكه چالشی است با برداشت های مرسوم درباره هنر،
موسيقی و ادبيات كه راهی جديد را برای بررسی و به پرسش كشاندن معيارهايی سامان
دهنده و نگهدارنده دانش و شناخت هموار می سازد. ادوارد سعيد،
مانند قهرمان فكری اش تئودور آدرنو، «روشنفكری نمونه بود كه از تمامی نظام ها
بيزاری می جست، چه اين نظام ها در طرف ما باشند چه در طرف آنان، از تمامی آنها به
يك اندازه بيزاری می جست». او نكته سنج و همه فن حريف بود كار او روشن ساختن
تمايزات بود و نه صورت بندی نظام های فكري. او يك مسيحی انسان گرا بود و برای اسلام
احترامی خاص قائل بود او عضوی از نخبگان دانشگاهی بود با اين همه حرفه ای گری
دانشگاهی را به باد انتقاد می گرفت، به ورای مرزهای تخصصی اش گام می نهاد و هميشه
بر اين نكته تاكيد می كرد كه نقش يك روشنفكر واقعی نقش يك آماتور است. چرا كه تنها
يك آماتور است كه تحت تاثير پاداش ها و مقتضيات يك حرفه قرار نمی گيرد، و از اين
رو قادر است بدون توجه به منافعش به ايده ها و ارزش ها بپردازد. پيچيدگی غيرمعمول
پيشينه او ـ ممتاز در عين حال حاشيه اي، ثروتمند در عين حال ضعيف و ناتوان، وی را
قادر ساخت تا با مردمان محروم همدلی كند، بخصوص با قربانيان صهيونيسم و حاميان
غربی آن در عين حال از غنای فرهنگی نيويورك، شهری كه بيش از هر جای ديگری سرشار از
موفقيت و دستاوردهای يهوديان است، استفاده كند.
ادوارد سعيد در سال های آخر عمر كه شرايط جسمی اش هر روز بی
ثبات تر می شد، هر چند به واسطه حوادث ١١ سپتامبر به شدت نگران وضعيت فلسطينی
ها و حمله امريكا ـ انگليس به عراق بود، اما آگاهانه تصميم گرفت كه از
مناقشات سياسی دست بردارد و توان خود را در راه موسيقی به كار گيرد. وی با دانيل
بارن بويم پايه گذار اركستر ديوان شرق ـ غرب شد. اين شهروند اسرائيل مانند ادوارد
سعيد معتقد بود كه هنر و به خصوص موسيقی واگنر ورای يك ايدئولوژی سياسی خاص است.
بارن بويم، با كمك ادوارد سعيد به دانشجويان فلسطينی در كرانه اشغالی رود اردن درس
می داد، كاری كه دست راستی های اسرائيلی را به شدت عصبانی كرد. اجراهای اين اركستر
در بريتانيا با استقبال زيادی مواجه شد. و اين شايد ميراث شايسته روشنفكری باشد كه
در آثارش با قبول تضادها و تحسين بغرنجی ها و پيچيدگی ها جهان بحران زده ما را
روشن می سازد. در ١۹۷٠ ادوارد سعيد با ماريام كورتاس ازدواج كرد و از او يك دختر و
يك پسر به جا مانده است.