ميرحسين مهدوی
فاشيزم مقدس
يک سوال اساسی برای همه
مسلمانان اينست که پس از عمر ۱۴۰۰ ساله اسلام چرا هنوز حتا يک نمونه از پيشرفت و
ترقی در جوامع اسلامی ديده نشده است؟ چرا همهء بدبختی ها و شکست ها سهم جهان اسلام
شده است. اصلاْ چرا هنوز حتا يک نمونه کامل از توليدات اخلاقی اسلام ارايه نشده
است؟اگر عارف است چيزی از سياست و جهاد و شکم گرسنه همسايه نمی فهمد. اگر
سياستمدار است حرف دل را با هيچ زبانی درک نمی کند. اگر از مولانا جلاالدين بلخی و
امثالهم به عنوان نمونه های ناب توليدات اخلاقی نامبرده شود بايد گفت درست است که
مولانا يک عارف تمام عيار و يک عالم برجسته بود اما آيا او را ميتوان نماد برجسته
توليدات اخلاقی اسلام ناميد؟ علاوه بر اين مگر چند تا مولانا و حافظ و سعدی داريم؟
در يک کلام واقعيت اينست که اگر اسلام دين کامل و آخرين دين آسمانی است چرا پيروان
آن به تمام رذايل اخلاقی دچار اند و از تمام کافران نسبت به دين خودشان بيگانه تر
اند. دروغ، ريا ، تجاوز و ... مثل نقل و نبات در زنده گي روزمره مسلمانان ميرزد و
تمام نصايح اخلاقي علما و روحانيون راه به جايي نبرده است. رايج ترين پاسخ به اين
پرسش اينست كه مي گويند « اسلام به ذات خود ندارد عيبی - هر عيب که است در مسلمانی
ماست» و مردم با اين پاسخ کليشه يی دلشان را خوش نموده و دَين شان را نسبت به
اسلام تمام شده تلقی ميکنند. اما کسی نپرسيده که اين مسلمان که مخاطب دين آخر
خداوندی است چرا سرتا پا عيب است. چرا هر کس که بيشتر تظاهر به دينداری ميکند
بساطش آلوده تر به تمامی خبايث و ناپاكي ها است . كسي جرئت
نکرده است بگويد که علمای اخلاق بيشتر از تمام مردم آلوده به تمامي بي اخلاقي ها
است. كسي تا كنون نتوانسته بگويد كه علماي اعلام كه خود را ستون فقرات دين تلقي
ميكنند فاصله شان از دين بسيار بيشتر از مردم عادي است. واقعيت اين است كه دين
مردم در طول تاريخ قرباني بي ديني جمعي از سردمداران دين شده است. و گر نه اسلامي
كه شبه جزيره وحشي عربستان را متمدن كرد چگونه قادر نيست در اين عصر افغانستان را
تكان بدهد و متحول كند؟ مسله اساسي اين است كه ما دين مان را از سرچشمه هاي آلوده
ميگيريم نه از خود اسلام. اسلام ما را امروز علماي تفسير ميكنند كه خودشان هيچ
نسبتي به اسلام ندارند. نه تنها اسلام كه از اصول ساده بشري فرسنگ ها فاصله دارند.
افغانستان با اسلام آقاي سياف به هيچ بهشتي راه پيدا نخواهد كرد. اگر ايشان اسلام
را درك ميكردند ، حداقل زنده گي شخصي خودشان بوي از اسلام داشت. آقاي رباني از
كجاي كتاب خداوند آيه ويراني را كشف كرده اند كه آنرا با بم و راكت و طياره بر سر
مردم بدبخت و زبون به تعبير نشسته اند. آقاي حكمتيار به كدام كتاب آسماني ايمان
دارد. اصلاْ همين ملا عمر عزيز را ببينيد : اسلام او اسلام گرسنگی و مرگ است.
اسلام اسيری و برده گی است. اسلامی است که بايد با تمام وجود به آن کافر شد ولی
باز هم خدا پدر اين ملای عزيز را بيامرزد که حداقل کمتر از ملا های مدرن ما از خون
مردم برای خود کاخ ها درست کرد. من نمی دانم که استاد ربانی، استاد سياف ، آيت
العظما محسني و خيلي از بزرگان ديگر با كدام رويي اعلام ميكنند كه مفسران دين اند
و چهره هاي برجسته اسلام در حاليكه ضمن آلوده به خون بودن دستان مباركشان، كاخ ها
از عزت و آبروي اين سرزمين براي خود ساخته اند. از ذكر ازدواج هاي مكرر حضرات
ميگذريم اما لطف كنند و بفرمايند كه بر اثر كدام فعاليت اقتصادي مشروع كه خمس و
ذكات آن را پرداخته اند و حجش را رفته اند، اين همه موتر كروزينگ و خدم و حشم را
خريده اند. شايد اين محجزه حضرات باشد كه ما خبر نداريم. ملا سالاري البته كه ريشه
هاي كهني دارد كه نبايد از وجوه مادي و معنوي آن صرف نظر كرد. مام شافعي، امام
حنبل و ... كه بيش از هزار سال پيش پايه هاي مذاهب سه گانه اهل سنت را ريخته اند
در زمان خودشان بي ترديد قرائت های روشنی از اسلام را ارايه نمودند اما چگونه است
که امروز بعد از هزاران سال هنوز ميتواند درک و دريافت آن بزرگان جوابگوی نياز های
امروزی ما باشد. چگونه يک تفکری که قدامت هزار ساله دارد می تواند پرسش های امروزی
ما را حل کند. به اين مسئله بسته بودن دروازه اجتهاد را در فقه اهل سنت اضافه کنيد
. همه نيز به اين مسئله باور دارند که پيشوايان اهل سنت رابطه مستقيمی با خداوند
نداشته و تمامی سخنان آنان ماحصل تفکرات شخصی و بشری انسان های بزرگواری که هزاران
سال پيش زيسته اند و حتا بهترين درک و قرائت از اسلام را ارايه کرده اند زنده گی
ميکنيم.
در مذهب جعفری نيز وضع به همين منوال است. از عصمت و رابطه مستقيم امامان دوازده
گانه شعيه با خداوند می گذريم و اين بحث کلامی را به محال ديگری واميگذاريم. اما
دروازه باز اجتهاد تشيع، شيعيان را به كدام بهشت رهنمون شده است؟ مجتهدين شعيه جز
ظاهر شريعت، باطن آنرا نتوانسته اند به مردم انتقال دهند و با تاسف هرچه زمان مي
گذرد ، پايه هاي اجتهاد سست تر ميشود. در حال حاضر بيش از صد نفر در شهر قم اعلام
کرده اند که مجتهدين جامع الشرايط اند و رساله عمليه چاپ كرده اند و جالب اينجاست
كه بخش اعظم رساله هاي آنان عين هم اند و همگي همانندي هاي فراواني با مراجع گذشته
دارد. اكنون شيعيان مانده اند ضد حنجره اي كه ادعاي زعامت جهان تشيع را دارند.
سيطره علماي ديني، امري است كه جايگاه رفيعي در مباحث عدم انكشاف افغانستان دارد.
بنده با تمام عشقي كه به اسلام و سرنوشت هموطنانم مسلمانم دارم توجه علماي كرام
اسلام را به اين پرسش هاي دشوار جلب ميكنم. علت عقب مانده گي جامعه اسلامي چيست؟
چرا شما تمام تفسير ها و تاويلات تان ريشه در الازهر ، پشاور ، قم و نجف دارد. اين
ساليان متمادي كه با سرمايه هاي شرعي مردم ( خمس و ذكات و ... ) روزگار گذرانده
ايد چطور حتا يك خط از خودتان براي اين مردم نتوانستيد بنويسيد. قال الفلان و قال
الفلان ورد دايمي زبان هاي شماست اما تمام آن بزرگواران با درد و رنج بيگانه بوده
اند. آنها در آب و هواي ديگري رشد كرده اند و زيسته اند. شما كه متعلق به اين آب و
خاك هستيد ؟ چرا بايد ديدگاه هاي درون ديني تان از حد شكيات نماز هاي پنجگانه بالا
تر نرفته است؟ چرا بايد روان شناسي را از فرويد بياموزيم و جامعه شناسي را از كانت
و هگل .... در حاليكه طبق ادعاي شما دين اسلام به عنوان آخرين دين خداوند سرشار از
آموزه هاي انساني است. چرا به جاي اما حنيفه و امام جعفر صادق ، كانت در دانشگاه
هاي شما نشسته است. تا كي ميخواهيد به اين روند ادامه دهيد؟
اما واقعيت اينست كه علماي اسلام از دين يك برداشت ابزاري داشته و دارند. جز معيشت
خود و خانواده به چيز فراتر از آن نيانديشيده اند. اما تعداد انگشت شماری از علمای
شيعه سنتب را بايد استثنا قرار داد كه آنان نيز غالباْ به چوب تكفير علماي ديگر به
حاشيه رانده شده اند. علماي مكرم با استفاده از جايگاه ديني شان همواره از مردم
امتياز گرفته اند و با باج خواهي بزرگ شده و زيسته اند. در حاليكه راهنمايي و
هدايت مردم از نظر خود آنان بي اجر و مزد دنيوي است. اما آنان با ترويج قرائت
انحصاری از دين نزد مردم عادي و مومنين متعصب جايگاه خودشان را بيمه كرده اند.
علماي اسلام به گفته بزرگي، چون با متون مقدس سر و كار دارند احساس ميكنند كه خودشان
نيز مقدس اند و چون مقدس اند از كار و فعاليت اجتماعي معاف بوده، نقد در حريم مقدس
آنان راهي ندارد و مردم واجب الاطاعه اند. نقد دين را بايد از علماي ديني آغاز كرد
. آنان بايد بپذيرند كه روند درك و دريافت دين يك امر بشري است و در آن امكان خطا
و اشتباه بسيار فراوان است. مردم چه گناهي دارند كه جرم اشتباهات عالمانه علماي
كرم را بكشند.دواي درد جامعه ما و راه عبور از بحران ديني، قبول پلوراليزم ديني
است تا هر كسي بتواند مطابق شان خود، دين را فهم كنند و به آن عمل نمايند. از طرف
ديگر ايمان يك امر شخصي است و هيچ ربطي به جدول ضرب شكيات علماي اعلام ندارد. اما
واقعيت تلخ اينست كه همواره عده يي از علماي اعلام با نام دين بر دل و ديدهء مردم
حكومت كرده اند و با تعجب از تنها چيزي كه سخن نگفته اند واقعيت هاي اسلام بوده
است و گر نه از رنج مردم كاخها بنا نميشد و كوخ ها فراوان نمي گشت.اگر ابوذر غفاري
امروز زنده ميبود مطميناْ با استخوان شتر اول به فرق آناني ميزد كه با علم اسلام و
به نام عالم دين تيشه به ريشه دين زده و آن را ابزاري براي زنده گي خود ساخته اند.
سلسله جليليه علماي اسلام ( شيعه و سني ) در طول تاريخ ( جز نوادر ) از نظر اجتماعي
سياسي به صورت يك طبقه عمل نموده اند. آداب ، نوع پوشش لباس و تبارز اجتماعي
تقريباْ واحدالشكلي داشته اند. اين طبقه همواره از امتيازات خاصي برخوردار بوده
اند. فقها همواره در كنار پادشاهان نشسته و آنها را سايه خدا خوانده و توجيه گر
اعمال ننگين آنان بوده اند. ( جز تعداد انگشت شماري از علماي مبارز و انقلابي) .
اين طبقه همواره توجيه گر سنت بوده و ضمن دفاع از دين ، سنت را نيز پاسداري كرده
اند. حركت هاي اصلاح طلبانه ديني نيز هميشه به نام التقات ، كفرورزي ، كج انديشي و
... از ناحيه آنان مورد حمله قرار گرفته است.
نكته اساسي اين است كه طبقه روحاني ( جز نوادر) همواره پيوند ناگسستني با قدرت
داشته و در سايه آن رشد كرده اند. اين طبقه هيچگاه مبادرت به فعاليت اقتصادي ثمر
بخش نكرده بلكه همواره به عنوان يك طبقه مصرف كننده (از دست رنج مردم ) امرار
معاش كرده اند. اما آنان خود را قانوناْ ( و حتا شرعاْ ) واجد يك پايگاه اجتماعي
ممتاز دانسته و از مردم عادي احساس برتري كرده و ميكنند. چنين امتياز طلبي ها و
نيز شركت در قدرت باعث شده است كه از كار اصلي شان همانا ترويج عاشقانه و صادقانه
دين است باز بمانند و همواره از مذهب و دين به عنوان يك ابزار براي تثبيت پايه هاي
موقف اجتماعي - سياسي بهره بجويند.