نگاهی کوتاه به مسئله مهاجرت و آثار آن
• يکی از بليههائی که بطور کم و بيش دامنگير تمام کشورها است
مسئله فرار مغزهاست. متاسفانه بعضی از دولتها بطور آگاه و يا نا آگاه اين بليه را
دامن ميزنند و فرار مغزها را تشديد و دائمی ميکنند. دولت ايرانيكی از اين دولتها بوده
است
دکتر
حميد زنگنه
Hxz0001@widener.edu
معمولا ميتوان بطور کلی گفت که کسانی که مهاجرت ميکنند از بهترين، روشنترين، و
فعالترين افراد يک جامعهاند. در يک جامعه (چه اينکه اين جامعه يک شرکت ، يک شهر ،
و يا يک مملکت باشد فرق کيفی ندارد بلکه فقط فرق کمی خواهد داشت) کسانی ميتوانند
کار و مکان بهتری برای خود دست و پا کنند که حرفه آنها در بازار طالب داشته باشد.
در نتيجه آنهائی که بالقوه ميتوانند مهاجرت نمايند از زبدهگان آن جامعهاند.
دلايل مهاجرت
مهاجرت افراد به سه دليل ميتواند باشد.
الف- دليل اقتصادی: برای يافتن يک زندگی بهتر برای خود و خانواده خود.
ب- دليل سياسی: برای فرار ازرنج و ستم و شکنجه زندگی در کشورهائی که آسايش سياسی،
اجتماعی، و فردی کمتر وجود دارد.
ج- دليل عاطفی: برای پيوستن به ساير افراد خانواده.
ولی بايد توجه داشت که در نهايت، دليل مهاجرت و ترک از وطن هر شخص، از دست دادن
اميد به آينده خويش در کشور زادگاه خويش است چون فقط جبر زمان ومکان ميتواند انسان
را به بريد ن تمام علا ئق انسانی وکنار گذشتن عرق ملّی وادار کند و به دنبال قوس
قزح به غربت بفرستد. بنابراين هر چند که ميتوان علل مهاجرت را به منظور آمارگيری
در سه بند بالا تقسيم کرد ولی، نهايتاً نااميدی از آينده است که باعث ميشود نخبگان
مملکت به خانه و زندگی خود پشت پا بزنند و به ديار غربت پناه بياورند.
چرا ممالک ميزبان مهاجر قبول
ميکنند؟
يکی از فاکتورهای مهم رشد اقتصادی هر مملکت بستگی به رشد نيروی کار
آن دارد. در عين حال رشد جمعييت و در نتيجه نيروی کار در کشورهای پيشرفته در رکود
بوده است. بنابراين تنها راه برای رشد نيروی کار قبول مهاجر بوده است. در اين
راستا رقابت شديدی بين کشورهای پيشرفته برای جذب نيروهای کارمجرب و حرفهای وجود
دارد. بزرگترين مغناطيس سرمايههای انسانی امريکا بوده است. تعداد کل مهاجرين به
امريکا دردويست سال گذشته بيش از ٧٥ مليون نفر و فقط در دهه ١٩٩٠ حدود ١٥٨٠٠٠٠٠
نفربوده است.
کانادا نيز از اين موهبـت استفاده سرشاری کرده است. هر چند که مرغ همسايه برای
شهروندهای کشورهای توسعه يافته نيز غاز بوده است و همه ساله تعدادی از نخبههای
کانادا به امريکا مهاجرت ميکنند ولی تراز مهاجرت به کانادا به علت مهاجرت از
کشورهای ديگر به کانادا مثبت بوده است. کانادا فقط در دهه ١٩٩٠ ميلادی بيش از
٢٢٠٠٠٠٠ نفر مهاجر قبول کرده است. شايع است که نخست وزير کانادا اظهار کرده بود که
از انقلاب ايران برای هد يه نيروی انسانی تحصيل کرده و ثروتمند به کانادا متشکر
است. ولی کانادا فقط بطور پاسيو منتظر مهاجرين با سرمايه مالی و انسانی نبوده است.
در سال ٢٠٠٠ در يک برنامه پنج ساله دولت ٥٠٠ مليون دلا ر سوبسيد برای دانشگاهها
تصويب کرد. منظور از اين برنامه کمک به دانشگاهها برای تعليم و پرورش نيروی انسانی
لازم برای شرکتهایهای تک و برای شرکتهائی که احتياج به محققين مجرب تراز اول
دارند قلمداد شد. باين صورت با اينگونه برنامههای آينده نگر هم ازمهاجرت
کارشناسان کانادائی جلو گيری ميشود و هم کارشناسان کشورهای ديگر را به کانادا جذب
ميکنند و تا کنون در اين مورد موفق بودهاند.
اسرائيل ازاين قافله هيچوقت دور نبوده است. اسرائيل کشوری است که اکثرا از مهاجرين
تشکيل شده است و در اين مورد سياست فعال درهای باز را برای کليميهای دنيا بکار
برده است. اسرائيل بعلل سياسی که همه ازآنها مطلعيم و احتياج به تکرار ندارند
احتياج مبرمی به جذب مهاجرين جديد دارد. بنابراين نه تنها مهاجرين مذهبی را با
آغوش باز ميپزيرد، سياستهای بسيار مناسبی برای جلب مهاجردارد. بطور مثال اخيراً
سياستهای بخصوصی برای جلب و جذب کليميهای آرژانتين که بيش از ٢٥٠٠٠٠ هستند ترتيب
داده است . مثلا اجازه ميدهد که افراد ملّيت قبلی خود را حفظ کنند، برای آنها بيمه
درمانی ، کار، و کلاس زبان ترتيب ميدهد و برای هر کدام حدود ٢٠٠٠٠ دلار مدد معاش
ميپردازد.
ايران و مسئله مهاجرت
مهاجرينی که از کشورهای ثروتمند مانند ايران به کشورهای ثروتمند ديگر
ميروند، بر خلاف آنهائی که ازکشورهای فقير و جنگ زده مانند افغانستان که به ايران
مهاجرت کردند، بيشتر تحصيل کرده و کارگران ماهر بودهاند . هر چند که آمارهای
رسمی ضد و نقيض هستند ولی بين يک تا سه مليون از افراد ثروتمند، تحصيل کرده،
کارشناس، و کارگران ماهر ايران به دلايل مختلف به خارج و به خصوص به امريکا مهاجرت
کردهاند. بنابراين ضرر قابل توجهی که مهاجرت ايرانيان به خارج داشت بيشتر متوجه
سطح بالای اجتماع (سطح مديريت ) وبخصوص دانشگاههای مملکت شد. دانشگاههای مملکت که
در خاورميانه بی رقيب بودند د ر دو دور زير عنوان "پاکسازي" وبعداً در
لوای "انقلاب فرهنگي" به سطحی غير قابل قبول برای کشوری مانند ايران
تنزل دادنه و اين سيل هنوز نيز ادامه دارد. فارغ اتحصيلان دانشگاهها بعلت عدم وجود
کار و نا امنی سياسي-اجتماعي-اقتصادی به طريقی به خارج از کشور مهاجرت موقت ميکنند
و وقتی از مواهب ينگه دنيا کامشان شيرين شد و به بدست آوردن انچه که ميخواستند
اميدوار شدند راه برگشت ندارند و سکونت موقت آنها به سکونت دائمی تبديل ميشود.
بايد توجه کرد که ضرر مهاجرتها فقط به سطح مديريت و دانشگاهها نبوده است. صنايع
ايران نيز ضربه مهمی متحمل شدند. بطور مثال ميتوان صنعت قالی بافی را نام برد. تا
پيش از انقلاب فرش ايران از نظر کيفی رقيب قابل ملاحظهای نداشت. قاليهای هند و
پاکستان و چين نميتوانستنداز نظر کيفيت با فرشهای بافت ايران رقابت کنند. بنابراين
بازار فرش ايران منحصر به ايران بود. فرشهای چين و هند و پاکستان و غيره نيز برای
خود بازاری جداگانه داشتند. ولی در سالهای گذشته که قاليبافان ايرانی به پاکستان و
ديگر نقاط دنيا مهاجرت کردهاند فرشهای بسيار زيبا با کيفيت بسيار خوب به بازار
فرستادهاند و رقيب سر سختی برای فرشهای بافت ايران شدهاند. در نتيجه ارز خارجی
که به ايران ميرفت اين روزها به پاکستان و هند و چين ميروند.
مهاجرت ميتواند يک طرفه
نباشد.
تجربه کشورهای جنوب (کشورهای فقير و در حال توسعه) نشان داده است که
هر چند که برای بيشتر آنها مهاجرت شهروندانشان غير قابل جبران و دائمی بوده است
بعضيها متوجه شدهاند که هر چند نميتوان اين شاهراه را مسدود کرد ولی ميتوان آن را
دو طرفه کرد. در اين راستا هند، تايوان، چين، و تا حدی ويتنام در سالهای اخير موفق
شدهاند شاهراه مهاجرت را تا حدودی دو طرفه کنند. آنها توانستهاند از طريق
شهروندان سابق خود بين سيليکان وَ لی کاليفرنيا و کشورهای خود رابطه بر قرار کنند
و باين طريق تکنولژی و در بعضی موارد سرمايه مالی را نيز به مملکت خود جذب نمايند.
بنابراين هنديهای آمريکائی با دسترسی به منبع عظيم نيروی تحصيل کرده هند در
هندوستان سيليکان وَ لی هندی در هندوستان تشکيل دادهاند که با سيليکان وَ لی
کاليفرنيا رقابت ميکند. اين رقابت بحدی رسيده است که مديران شرکتهایهای تک در
امريکا در عموم و شفافانه دلهرههای خود را ابراز کردهاند. ترس آنها بر اين است
که رهبری توليد تکنولژی جديد (بخصوص نرم افزار) که مهمترين منبع رشد اقتصادی
امريکا بوده و تمام همّ آنها هميشه بر اين بوده است که اين رهبری را به هر قيمتی
است برای خود نگهدارند را از دست بدهند.
چرا مسئله فرار مغزها مهم
است؟
حد اقل دو دليل مهم وجود دارد که فورّيت اين مسئله را ميرساند:
١-- تعداد افراد با هوش و تحصيل کرده محدود است و اين يک امر ژنه تيکی است و دولت
نميتواند آنرا تغيير دهد.
٢-- تعليم و تربيت اين افراد هزينه فراوانی برای مملکت دارد. تخمين زدهاند که
تربيت هر پزشک برای امريکا بيش از يک مليون دلار هزينه دارد. بنابراين هر پزشکی که
يه امريکا بيايد حدود يک مليون دلار به اقتصاد امريکا کمک مجانی داده است. ولی اگر
به فرض محال امريکا راضی شود که به کشور فرستنده اين پول را بپردازد آنهم ضرر کشور
فرستنده را جبران نميکند زيرا اضرار جنبی آن برای کشور فرستنده زياتر از يک مليون
دلار است.
شرايط لازم برای جلو گيری و
تغيير جهت فرار مغزها
با توجه يه تاريخ کشورهای ديگر بايد توجه نمود که بستن راهها چاره
جلو گيری از اين درد گريبانسوز نيست. افرادی که برای آنها تاب زندگی تحت يک شرايطی
تمام شده است به طريقی خود را آزاد خواهند کرد. اگرفرار کوبائيها، ويتناميها، و
آلمانيهای شرق آلمان قبل از يکی شدن آلمان، و غيره و غيره را ناديده بگيريم، حد
اقل اين امر در مورد ايرانيان مصداق دارد. همه ما به داستانهای وحشتناک و دلخراش
"فرار گله اي" فرزندان ايران از مرزهای کوهستانی ترکيه و پاکستان اطلاع
داريم. همه ما به نوعی از وضع زندگی اسفناک ايرانيان در کمپهای مهاجران ايرانی در
پاکستان، تايلند، ترکيه، و ساير نقاط دنيا آشنائی داريم و احتياج به يادآوری آنها
نيست. بنابرابن اغراق نيست که گفت دولت قدرت بستن راههای فرار از مملکت را ندارد.
حال بايد ديد که اگر نميتوان جلوی آنرانميتوان بست، چگونه ميتوان جريان سيل را
آهسته کرد و يا جريان را دو طرفه کرد؟ در اين راستا بايد از تجربيات کشورهای
پيشرفته استفاده کرد و سياستهای موفق آنها را درنگهداری و بالاخره جذب مغزها دنبال
کرد.
١-- سرمايه گذاری در دانشگاهها به منظور تعليم و تربيت نيروی کار لازم و ايجاد کار
برای نخبگان و فراهم سازی همکاری آنها با شرکتهای جديد داخلی و خارجی. اين الگوئی
است که چين و کانادا استفاده نمودهاند. کانادا در سال ٢٠٠٠ يک طرح پانصد ميليون
دلاری برای اين کار اختصاص داد. چين طرح بسيار هنگفتی برای ايجاد يکصد دانشگاه که
بتوانند در سطح بين المللی رقابت کنند به اجرا گذاشته است. اين نوع طرحها نه تنها
از فرار مغزها جلوگيری ميکند، احتياج فرستادن فرزندان انها به خارج برای مطالعه را
نيز کم ميکند.
٢-- افزايش حقوق و مزايای دانشگاهيان يه سطح جهانی تا مزايای مالی کار در خارج از
بين برود و خارجيان همچنين (حداقل ايرانيهای مقيم خارج) بتوانند بدون زيان و مضيقه
مالی برای کار موقت به ايران بروند. اين طرحی است که قطر به اجرا گذاشته است و موفق
بوده است.
٣-- آزاد سازی تجارت خارجی. باين طريق ايرانيان مقيم خارج ميتوانند شعبی در ايران
ايجاد و با آنها براحتی معامله و مراوده کنند.
٤-- آزاد ساری رفت و آمد به خارج. هيچ دليلی نيست که که ايرانيان با پاسپورت
ايرانی با پاسپورت وطن جديد شان ويزای ورودی يا خروجی بگيرند. يک امريکائی، حتی در
اين زمانه که اوضاع رفت و آمد سخت شده است و ياصطلاح کنترل شديد ميکنند، بدون
اجازه دولت و به دلخواه خود سفر ميکند و اين امريکا آمال تمامی دنيا است و مردم آن
فرار نميکنند چون احتياجی به فرار کردن ندارند. بايد تمامييت دولت برای ايرانيهای
مقيم خارج امنيت سياسی، اقتصادی، و اجتماعی بدون شرط ايجاد و اجرا کند.
٥-- ايجاد محيط زيست قابل قبول سياسی، اجتماعی، و اقتصادی. در مطالعهای که آکبر
تربت انجام داد باين نتيجه رسيد که بيشتر مهاجرين ايرانی مهاجرين سياسی و نه
مهاجرين اقتصادی هستند. من در جای ديگر نوشته ام که مسئلهای که ايران را به ورطه
ورشستگی کشانده است نا امنی سياسی، اقتضادی، و اجتماعی است. تا زمانيکه اين مسئله
حل نشود مسائل ديگر حل نخواهند شد.
٦-- تضمين سرمايههای مالی و مغزی (اينتلکچوال پراپرتی).
چکيده بحث
يکی از بليههائی که بطور کم و بيش دامنگير تمام کشورها است مسئله فرار مغزهاست.
متاسفانه بعضی از دولتها بطور آگاه و يا نا آگاه اين بليه را دامن ميزنند و فرار
مغزها را تشديد و دائمی ميکنند. دولت ايران از اين شق دولتها بوده است. اگر از يکی
دو سالی که دولت رفسنجانی دعوتی عموم از ايرانيان مقيم خارج برای بازگشت به ايران
نمود که متاسفانه ديگران آنرا تخطئه کردند بگذريم، در بقيه بيست و چند سال گذشته
دولت اسلامی با ايرانيان مقيم خارج سرستيز داشته است. همچنين سياستهائی در مملکت
اتخاذ نمودهاند که باعث راندن مابقی آنها در ايران است. اگر اين وضع ادامه يابد
روزی خواهد رسيد که مملکت نتواند باندازه کافی برای خود افراد جديد تربيت کند.
روزی خواهد رسيد که ما برای دکتر و معلم نيز مانند ساير چيزهائی که صادر کردهايم
دست به دامن قطر و دوبی بشويم.
-------------------------
فهرست منابع:
Anonymous, “Britain: Our Country Needs
you; Foring Nurses,” The Economist, Vol. 367, issue 8324, pp. 50, May 17 2003.
Anonymous, “Think Tank Warns of Impending Brain Drain,” HR Magazine, page 10,
May 2003.
Vernon M. Briggs, Jr., “Mass Immigration, Free Trade, and Forgotten American
Worker,” Challenge, May-June 1995, pp. 37-44.
Robert Carey, “Fight the brain Drain,” Successful Meetings, pp. 31-36, Febraury
2003.
Anthony Faiola, “S. America’s Expanding Exodus; Economic, Political Crisis Spur
Migration of Rich and Poor,” The Washington Post, Nov. 30, 2000.
Mariam Jordan, “Latin American Exodus: As Prospects dim in Argentina, Its
Jews Hear the Call of Israel---Jerusalem is Reaching Out to Hard-Hit
Immigrants; A Trade off of Troubles---The Kupermans Take Stock,” Wall Street
Journal, NY, NY, January 31, 2002.
David
Kirkpatrick, The Riverse brain Drain,” Fortune, NY, vol. 146, issue 9, pp.
39-40, November 11, 2002.
David J. Lynch, “More of China’s best, brightest return home; Nation’s brain
drain days over as it becomes land of opportunity,” USA Today, March 7, 2003.
Patrick J. McDnnell, “Central Americans Pose an Immigration Dilemma,” The Los
Angles Times, Feb. 2, 1993.
Dave Patel, “The Round-Trip ‘Brain Drain’,” HR Magazine, p. 128, July 2002.
Henry S. Rowen, Two-Way Brain Drain, The Internatinal Economist, July/August
2001, pp. 56-7.
Akbar Torbat, The Brain Drain From Iran to the United States, Middle East
Journal, Volume 56, No. 2, pp. 272-295, Spring 2002.