<66


 

خانه تکانی
ياور استوار

 

هان اي دلِ عبرت بين، از ديده عبر کن، هان!
ايوانِ مداين را، آيينه‌ي عبرت دان!
خاقاني شرواني

هان ملتِ پا در بند‌، از شيخ حذر کن هان‌!
ويراني ميهن را، در مد نظر بنشان

يک ره ز رهِ غيرت، بر خانه‌ي خود بنگر
وز راه دگر خنجر، بر سينه‌ي دشمن ران

ملات چو جغدِ شوم، بنشسته به مرز و بوم
خلقي به بلا محکوم، ميهن ز ستم ويران

تا خانه‌نشين باشي، پابسته‌ي دين باشي
عمري به يقين باشي، در ذلت و در خذلان

برخيز و تو عصيان کن‌، انديشه‌ي ايران کن
اين نظم تو ويران کن، کز دست بشد ايران

«‌ما بارگه داديم، رفته‌ست ستم بر ما‌»
در «‌بارگه‌» شاهان‌، در «دادگه» شيخان

ما را چه و عاشورا، کاين آمد و او را کشت
ما را چه به تاسوعا، يا پانزدهِ شعبان

زين شيون بي‌علت، شرمنده و در ذلت
مغموم همه ملت، مسرور همه اينان

قوم عرب آن بهتر، تا خويش شود داور
در معرکه‌ي حيدر، با قوم ابوسفيان

انديشه همي پويان، از مرز خدا بگذشت
تو اي همه ناداني، مانده به خمِ دوران

تا کي تو چنين غافل، مانده چو خر اندر گل
حل کي شودت مشکل، در غفلت و در غفران

انديشه تو ديگر کن، دين از سرِ خود در کن
فردات تو باور کن، تا راه شود آسان

تو چاوشِ فردايي، شايسته و والايي
در دامِ هيولايي، امروز به مکرستان

الله کمندِ جهل، بر گردنِ پندارت
دين دا‌مِ خرافات و افسانه‌ي بي‌بنيان


شو خانه تکاني کن، خود را تو جهاني کن
يا آنچه تواني کن، تا باز شوي انسان

مستضعف و مخلوقي، در چشم خدا و شيخ
اينت به فسون بسته، وانت به سر آويزان

ديدي که چه‌ها کردند، بس دار بپا کردند
بي‌سر شده بس تن‌ها، بس قطع شده دستان

بس سرو‌قدان افکند، بر خاک ستم باري
رگبار بدانشگاه، خمپاره به کردستان

خون همگان خوردند، مال همگان بردند
بدکاره همه اينان، بدنام همه شيطان

اين‌يک به فسون آيد، آن‌يک به رجزخواني
گاهي به مفاتيح و گه آيه و گه قرآن

yavar.ostvar@spray.se



بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت