مخملباف يك حقيقت ساده
سربلند

بى شك محسن مخملباف يكى از جنجالى ترين و بحث انگيزترين عضو سينماى ايران ميباشد و در اين حيطه تا بدانجا پشرفته كه علارقم تمامى ويژگى هاى فردى و شخصيتى اش نميتوان در بررسى تحولات سينماى ايران ا و را ناديده گرفت، مخملباف يك حقيقت ساده سينماى ايران است

همه ساله بدنبال برگزارى جشنواره هاى معتبر سينمايى در دنيا دو طيف از روشنفكران و علاقمندان سينما در مقابل هم صف آرايى ميكنند، گروهى كه كذشته از وضعيت سياسى ايران و رژيم حاكم بر آن به هنر بعنوان پديده اى مجرد نگاه كرده و پيروزى هاى آن را در عرصه هاى بين المللى متعلق به هنر يك ملت ارزيابى ميكنند و نه به رژيم حاكم بر آن . و از سويى ديگر گروهى بر اين باورند كه هر گونه دست آوردى براى سينماى ايران به جيب رژيم آخوندى ريخته شده و پايه هاى آن را تثبيت ميكند و در نهايت به نقطه اى ميرسند كه خود را رودر روى كل هنر يك ملت قرار ميدهند

در اين ميان استفاده از محسن مخملباف و خانواده سينمايى اوهمواره به عنوان سلاحى موثر در دست منتقدين سينماى ايران عمل كرده است كه براى پيشبرد و تعميق نظرات مخالفشان به كررات از آن استفاده ميكنند بطوريكه اگر اسم اين خانواده از مجموعه لغاتشان حذف گردد به نحو چشمگيرى در استدلالهايشان ضعيف ظاهر ميگردند 

به همين بهانه اين مقاله سعى دارد نگاهى اجمالى به مخملباف و سينماى او بياندازد و تلاش بر آن بوده كه تا حد امكان از زاويه بيطرفى به آن نگريسته شود

 

بى شك محسن مخملباف پديده اى در سينماى ايران بود ه بطوريكه در دوره فعاليت سينمايى اش مركز ثقل بيشترين بحثهاى سينمايى قرار داشت و با هر چرخش فكرى كه از خود بروز داده صف مخالفين و موافقينش را دست خوش تغييرات اساسى كرد. مخملباف در طى روند دگرديسى خود از جوانى كه هنگام عبور از جلوى سينماها گوشهايش را ميگرفت تا مرتكب فعل حرام نشود به كسى تبديل شد كه عاشقانه ترين فيلمها را ساخت ، كسى كه در تمام دوره كودكى و نوجوانى اش تلويزيون را نديده بود زيرا كه خانواده اش تلويزيون را سمبل گناه ميدانستند چنان در سينما پيشرفت كرد كه گذشته از فيلم كتابهاى تحليلى زيادى هم در زمينه فيلم و سينما نگاشت.

سال هاى اوليه پاگيرى جمهورى اسلامى مصادف بود با روىآورى مخملباف به سينما، مخملباف متحجر، مذهبى و واپسگرا يى كه در دوره شاه با الهام از فدائيان اسلام به كارهاى چريكى رو آورده بود و مدتى هم در زندانهاى شاه حبس كشيده بود با همان جمود فكرى و مذهبى خود به سينما پا نهاد، او در حالى به فعاليت سينمايى رو آورد كه در آن دوره در طيف گروه هاى فشارى فعاليت ميكرد كه به فالانژها معروف بودند، مخملباف و همفكرانش مردم و آزاديخواهان را دستگير ميكردند و كلت به كمر و سوار بر موتور هاى هوندا در خيابانها براى سركوب دگرانديشان جولان ميدادند ، روايتى هم از يك زندانى سياسى منتشر شد كه توسط مخملباف در همان دوره هاى اوليه سركوب در تهران دستگير شده بود . در آن دوره اما عرصه سينما و هنر كماكان در دست روشنفكرانى بود كه فيلمهاى خود را با مشقت فراوان ميساختند و تلاش داشتند نظرات آزادى خواهانه خود را از آن طريق منتقل كنند. از همين رو دولت اسلامى با بيشتر كردن فشار بروى روشنفكران عرصه سينما و محدود كردن امكاناتشان سعى در بوجود آوردن سينمايى كرد كه در جهت تبليغ سياستهاى نظام عمل كند و افكار عمومى جامعه را بسمت نيازهاى خود معطوف كند، بدين ترتيب اولين پايه هاى سينماى دولتى جمهورى اسلامى با تشكيل انجمن هنرهاى اسلامى ، و بنيادهايى نظير "فارابى" ريخته شد

محسن مخملباف از اولين كسانى بود كه به همراه همفكرانش به سينماى اسلامى و دولتى رو آورد ، او هيچ چيزى از سينما نميدانست و تا قبل از آن اصلا فيلمى هم نديده بود و ماه ها نشست و به گفته خودش روزانه تا 40 فيلم سينمايى ويدئويى نگاه كردو با امكانت فراوانى كه دولت به حوزه هنرى تبليغات اسلامى داده بود كار سينمايى خود را در جهت پرورش ايدئولوژى اسلامى و در ضديت با كمونيستها شروع كرد، كه آثار اوليه مخملباف " توبه نصتوح، استعاذه و دوچشم بىسو ، بايكوت" در همين راستا قرار دارند، مخملباف در اين فيلمها تلاش داشت با تهى كردن ايدئولوژى ماركسيستى از محتوا ، آن را در عرصه گوناگون به شكست بكشاند و به گفته خودش فيلمهايش در آن دوره حول محور نقد ماركسيسم ميگشت ، براى ساختن آن فيلمها امكانات وسيع زندانها و استفاده از زندانيان سياسى و توابين در اختيارش گذارده شده بود و بسيارى از بازيگران آن دوره از فيلمهايش در سالهاى بعد اعدام شدند

با سركوب مخالفين سياسى و آرام شدن جو عمومى كشور نظر مخملباف كه ديگر با تكنيكهاى سينمايى آشنايى پيدا كرده بود به تمهاى ديگرى جلب شد، سالهاى بعد از 67 جناههاى متعددى در داخل نظام در حال شكلگيرى بودند و هر كدام براى تضمينهاى حفظ نظام راه كارهايى را ارئه ميدادند واز سويى ديگر گروهى كه خود را وارثان و صاحبان اصلى انقلاب ميخواندند معتقد بودند كه انقلاب از مسير شعارهاى اسلامى و اقتصادى خود منحرف شده و در صدد نقد آن برآمدند كه اين تفكر سبب ساخته شدن فيلمهاى " دستفروش ، عروسى خوبان " و در پى آن " باى سيكل ران شد " ، فيلم عروسى خوبان در دوره خود به عنوان انتقادى ترين فيلم شناخته ميشد ، مخملباف با آن فيلم به شعارهاى اصلى نظام حمله كرد ، صحنه هاى مرور بر شعارهاى خمينى روى ديوار از زاويه ديد آرم كمپانى بنز و متعاقب آن ادرار كردن حاجى بازارى به روى تماشاگران از سكانسهاى معروف فيلم بود، ساختن آن فيلمها سبب شد كه مخملباف زير ذره بين نظام قرار بگيرد ، اما در پى موفقعيت و استقبال جو عمومى از آن فيلمها مخملباف توانست بر نظرات متفاوت خود پافشارى كند و بدين شكل شروع دوره  طولانى انزواى مخملباف شروع شد ، به جرات ميتوان گفت كه تا 10 سال مخملباف به طور كامل ايزوله شده بود، هنرمندان بزرگ و روشنفكر كماكان او را نميپذيرفتند ، به آثارش اهميتى نميدادند و منتقدين معروف ان دوره كوچكترين مطلبى در مورد فيلمهايش نمينوشتند زيرا كماكان به او با ترديد نگاه ميكردند و هنوز جمله معروف مخملباف را كه گفته بود " حاضر نيستم با بيضايى و كيميايى در يك لانگ شات هم قرار بگيرم " در خاطره ها ثبت بود ، هرچند كه سالها بعد مخملباف رسما از آنها به خاطر آن گفته عذر خواهى كرد و از سوى ديگر سختگيرى هاى نظام اسلامى بر او شدت يافته بود و از هر سو او را به فاصله گرفتن از انقلاب متهم ميكردند كه مخملباف با تراشيدن ريش و سبيل خود و ساختن دوفيلم معروف " نوبت عاشقى و شبهاى زاينده رود" خود را عملا رودر روى نظام قرار داد و فعاليتش از طريق حوزه هنرهاى اسلامى متوقف شدو هردو فيلم مخملباف از سوى دولت توقيف شد و نسخه هاى غيرقانونى ويدئويى آن تا مدتها در ميان دوستداران سينما دست بدست ميشد

در فيلم " نوبت عاشقى " عشق ممنوع زن شوهر دار را به تصوير كشيد و در فيلم " شبهاى زاينده رود" از عشق جوانى بسيحى كه به دختر بدحجابى كه براى آزارش رفته بود سخن گفت ، گذشته از اينكه مخملباف كه و چه بوده ساختن آن فيلمها در آن دوره وحشت و ثبيت نظام اسلامى كارى شجاعانه بود،مخملباف در مصاحبه هاى بعدى خود در مورد آن فيلمها بر روى نظراتش اصرار كرد و گفت كه هيچ ايدئولوژى نميتواند عشق را محدود كند. در پى ساختن اين دو فيلم و توقيف آن از سوى وزارت ارشاد راه مخملباف به سوى سينماى روشنفكر باز شد 

   مخملباف پس از آن با ساختن فيلم " ناصرالدين شاه آكتور سينما" مستقيما سانسور را نشانه گرفت ، فيلم گزارشى بود از تاريخ سينماى ايران و نقش سانسور در آن ، صحنه زير گيوتين گذاشتن كتابها در آن فيلم از سكانسهاى بياد ماندنى فيلم بود ، " ناصرالدين شاه اكتور سينما" تا سالها در محاق توقيف بود. عده اى از سينماگران در آن دوره شباهتهايى بين آن فيلم و فيلمى محجور از سينماى ايتاليا يافته بودند كه تا مدتها محور بحث هاى سينمايى مطبوعات بود و مخملباف را به كپى بردارى متهم ميكردند.

فيلم " نون و گلدون " نقدى بود به دوره جوانى مخملباف كه به آن پرداخته بود كه در همان دوره ساخته شد و بيشتر خاطرات دوران اعتقاد به مبارزه مسلحانه اى بود كه مخملباف در آن زمان به آن اعتقاد داشت و با آن فيلم قصد نقدش را كرده بود

دهه 70 رويكرد مخملباف به سينماى فلسفى و عرفانى بود و تلاش داشت به زاويه هاى ناشناخته تفكرى انسانها نقب بزند كه فيلمهاى " ، هنرپيشه ،گبه، سكوت و سلام سينما" از آندسته بشمار ميروند،هنرپيشه به دوگانگى موجود در احساسات هنرپيشه ها پرداخته بود اما فيلم " گبه و سكوت " به اداهاى روشنفكرى متهم شده بود و استقبال چندانى نيافت اما فيلم " سلام سينما " طوفانى را بپا كرد كه تا مدتها فضاى سينمايى ايران را تحت شعاع قرار داد، عده اى مخملباف را متهم ميكردند كه با احساسات مردم عادى بازى كرده و انها را به سخره گرفته و آن فيلم را توهين به جامعه ميدانستند اما مخملباف اعتقاد داشت كه به بهانه آن فيلم به كثيف ترين شكلىكه سينما ميتواند داشته باشد اشاره كرده . از نكات جالب آن فيلمها ارتباط هنرپيشه اصلى فيلم گبه با " سلام سينما " بود ، دخترى كه تنها براى رسيدن به عشقش قصد داشت هنر پيشه شود تا به فرانسه سفر كند

مخملباف از اين پس چهره شناخته شده اى داشت و در سطح بين المللى به چهره سرشناسى تبديل گشته بود، جوايز متعدد سينمايى و نام بردن از او بعنوان سينماگرى نوع آور به او اعتبار زيادى بخشيد . مخملباف بدون ترديد در تكنيكهاى سينمايى نوع آورى داشت و هر فيلمش را به سبك متفاوتى ساخت ، نوع آورى هاى تكنيكى او از فيلم " دستفروش" شروع شده بود و تا " قصه هاى كيش "ادامه پيدا كرد

سرى آخر فيلمهاى مخملباف معطوف به مسائل بين المللى و بخصوص افغانستان شد ، فيلم " سفر قندهار" تنها فيلم ضد جنگى بود كه در كاخ سفيد بنمايش سران دولت آمريكا گذاشته شد، " سفر قندهار" مستند گونه اى بود از زندگى فلاكت بار مردم افغانستان و صحنه معروف ريختن دست و پاهاى مصنوعى از هليكوپتر بروى خيل آدمهاى بى دست و پا افغانى معروفترين سكانس آن فيلم است كه مورد نقدهاى مخالف و موافق زيادى قرار گرفت ، و از سويى ديگر شايعه و يا صحت رابطه بازيگر نقش اول آن فيلم با گروه القاعده مدتها از خبرهاى مهم پيرامون فيلم بود

 

 چه بخواهيم و چه نخواهيم مخملباف بخشى از تاريخ سينماى ماست و بايستى براى بررسى او هم به جنبه هاى سينمايى و هم جنبه هاى رفتارى او اشاره كنيم و تلاش داشته باشيم نقدى منطقى از او ارائه دهيم

 نوشته ارائه شده مرورى كوتاه بود بر سينماى مخملباف به بهانه حضور سينماگران منتقد حاضر در پالتك

بى شك بررسى و نقد سينماى يك كشور و يا يك شخص سينمايى بايد از زاويه سينمايى باشد ، ميتوان مخملباف را به دليل حضورش در دوره اى از سركوب آزاديخواهان مورد محاكمه قرار داد (كه حتما هم اين عمل بايستى تحقق پيدا كند) ، اما بررسى سينمايش باشد نقدى سينمايى باشد ، چيزى كه هنرمندان منتقد حاضر در پالتاك فاقد درك موضوعى به اين سادگى ميباشند

تاسف اور ترين قسمت قضيه اينجاست كه كسانى دارند كل سينماى يك كشور را به وابستگى متهم ميكنند كه خود فاقد هرگونه تجربه مشخصى در اين زمينه هستند، و بيشتر نماينده " هنر غر غرو " هستند تا چيزى ديگر، اين دوستان تصور ميكنند كه هنر يك ملت را ميتوان تحت شعار هاى ضديت با جمهورى اسلامى مورد نقد و بررسى قرار داد در حالى كه هر پديده اى را بايد در جايگاه خود بررسى كرد و خلط مبحث تنها آنان را وارد دايره سردرگمى ميكند كه خروج از آن براى خودشان هم غير ممكن خواهد بود

اقاى مسلم منصورى همواره در تلاش است  با نظريات " نسل فدا" و " بها پرداخت كردن " دربحثهاى سينمايى ظاهر شود ، البته از كسى كه ملاك ارزش يابى جريانات سياسى را هم با ترازوى " تعداد شهدا" محك ميزند انتظارى بيش از نيست ، اما به ايشان كه ملاك حقانيت فيلمسازى را تعداد فيلمهاى توقيف شده اش ميدانند خاطر نشان ميكنم كه با تاسف فراوان بايستى " مخملباف " را هم به خاطر فيلمهاى توقيفى اش به ليست محبوبين خود اضافه كنيد ، اميدوارم اقاى مسلم منصورى در پيشبرد بحثهاى سينمايى خود بيشتر به معلومات سينمايىاش تكيه كند تا شاخكهاى مزدور يابى اش 

خانم جميله ندايى هنوز به اين درك ساده نرسيدند كه بررسى عملكرد سينماگرى مثل " سميرا مخملباف " را جدا از پدرش بررسى كنند و ارتباط دادن خانواده يك فيلم ساز با پدر متهمش آنان را در بهترين حالت به " ميلوسويچ" نزديك ميكند و ناچار خواهند شد كه براى گذر از اين بحران به نسل كشى سينمايى رو بياورند

اين دوستان به نكته درستى اشاره ميكنند كه همان جنايتكار بودن و سركوبگرى جمهورى اسلامى است ، اما براستى براى اثبات اين موضوع روشن و بديهى لازم نيست از روى جنازه هنر ملتى كه تحت فشار انواع و اقسام حكومت هاى توتالير شكل گرفته رد شويم

 

در پايان ياد آورى ميكنم اين نوشته در حالى به نگارش در آمد كه متاسفانه امكان رجوع به مدارك سينمايى برايم ميسر نبود واز حافظه ام يارى گرفتم بنابراين امكان دارد فيلمهايى را جا انداخته باشم و يا تاريخهايى را اشتباه عنوان كرده باشم كه در همين جا معذرت خواهى ميكنم 

سربلند 8 جون 2003


http://www.mano-paltalk.com/



بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت