بلو ف بزرگ 

گفتگو ی مجله ی شپيگل ، شماره ی ٢٠٠٣ / ٢٤ با پيتر فرانك ، بازررس تسليحاتی سازمان ملل متحد، در مورد «جستجو سلاح كشتار جمعي، در عراق»

 

فرانك ، ٣٩ ساله ، به عنوان متخصص  بازسازی اطلاعات كامپيوتری   Wiederherstellung von Daten در شركتی در هامبورگ كار می كند و هم زمان ، رئيس  Chaus Computer Clup  است . فرانك، از آغاز دسامبر سال ٢٠٠٢، تا آغاز ماه مارس ٢٠٠٣، از طرف سازمان ملل متحد در كار كنترل برنامه ی تسليحاتی عراقی ها بود.

 

اشپيگل : دولت آمريكا، به رغم  همه ی هياهويش مبنی بر وجود سلاح كشتار جمعی در عراق، تاكنون چيزی پيدا نكرده است. اين برای شماتعجب آور نيست ؟

فرانك: نه، به هيچ وجه. چرا بايد آمريكايی ها از ما موفق تر می بودند؟ متخصصين سازمان ملل متحد از جمله بهترين كارشناسانی هستند كه در جهان يافت می شوند - و ما هم چيزی پيدا نكرديم.

 

اشپيگل: بنا بر اين، درعراق سلاح كشتار جمعی وجود ندارد. اين طور نيست؟

فرانك: من، با هانس بليكس  Blix Hans ، رئيس بازرسان تسليحاتی سازمان ملل متحد هم عقيده ام كه تا همه چيزكاملاً مورد بررسی قرار نگيرد، نمی شود حرفی زد.  ارزيابی شخصی من (برخلاف گذشته) حاكي  از آن است كه، در واقع مسئله ی آمريكايی ها نه ربطی به سلاح كشتار جمعی دارد و نه به مردم عراق مربوط می شود.

 

اشپيگل: اين موضوع برای شما روشن نبود كه آمريكايی ها، مستقل از اين كه نتيجه ی تحقيقات تان چه باشد، می خواستند جنگ را بيندازند؟

فرانك: نه. ما كارمان را فوق العاده جدی گرفته بوديم. ما گمان می كرديم كه برای ممانعت از جنگ، هنوز شانس كمی وجود دارد. حالا بايد اذعان كنم كه بر گمان باطل بوديم.

 

اشپيگل: آيا پيگير شديد، كه چطور مباحثه، بر سر جنگ در عراق، در شورای امنيت بالا گرفته بود؟

فرانك: فقط بعضی قسمت هايش را ديدم. در ستاد مركزی مان در بغداد، آنتن تقويت كننده، برای تلويزيون  وجود نداشت؛ اما ما دست كم به اينترنت دسترسی داشتيم. البته ما، جلسات شورای امنيت را به صورت «زنده» تماشا كرديم...

 

اشپيگل: ... نشست پنجم فوريه را هم، كه در آن كالين پاول Colin Powel ، مدارك ادعايی مربوط به «كلت های دودزا»  rauchende Colts را ارائه كرد، ديديد؟

فرانك: بعضی از ما در آخر هفته مرخصی گرفته و نشست برگزار شده  در «كافه ی درِ سبز؟» PUB GREEN DOOR  در قبرس را پی گرفتند. پيشتر گفته شد كه پاول يك سخنرانی ٩٠ دقيقه ای خواهد داشت. باخودم گفتم كه: خوب حالا آمريكايی ها با همه آن چه كه هميشه از ما مخفی كرده اند، می آيند و جنجال به پاخواهندكرد. اما برای كسانی كه اين سخنرانی را ديدند، به سرعت آشكار شد كه همه اش يك لاف گزاف بود؛ كه آمريكايی ها دليلی بر صدق ادعايشان ندارند.

 

اشپيگل : چطور؟

فرانك: به عنوان مثال، پيش از رسيدن ما به محلی كه می بايست بازرسی می كرديم، آمريكايی ها، توسط ماهواره، عكس های بسياری را از اين محل، در طول چندين هفته (در مقاطع زمانی مختلف) برداشته بودند. با استناد به اين عكس ها، كالين پاول می خواست اثبات كند، كه زمان كوتاهی پيش از رسيدن ما، عراقی ها اشيا سری را از محل دور كردند. به سادگی بايد بگويم ، آن چه پاول گفت درست نبود.

 

اشپيگل:  شما توانستيد مدارك ادعايی را شخصًا بازرسی كنيد؟

فرانك: در يك مورد، كه جريان بر سر بازرسی يك پناهگاه بود و از زمان بازرسی آن مدتها گذشته بود، پاول، با ژست، با اشاره به يكی از ماموريت های ما در اين پناهگاه، عكسی را پيش روی ما قرار داد كه توسط ماهواره برداشته شده بود و در آن يك وسيله ی نقليه با مخزن ِ آب ِ تعبيه شده بر روی آن، در مقابل يك انبار مهمات جنگی قابل رويت بود. پاول مدعی بود كه اين وسيله ی نقليه، مخصوص پاكيزه كردن اشياٴ آلوده به مواد راديوآكتيو است و با آن، سربازان عراقي، در صورت  تصادف با سلاح شيميايی و يا ميكروبي، می توانند ضد عفونی شوند.

 

 اشپيگل: آن چه كه در محل ديديد، در واقع امر چه بود؟

فرانك: ما لحظاتی قبل به اين نتيجه رسيده بوديم كه رنگ قرمز، مربوط به ماشين های معمولی  ِ قرمز رنگ  ِ آتش نشانی است.  روی عكس ماهواره ای رنگ قرمز به سادگی قابل رٴويت نبود. اين يك بد شانسی بود. ما تدريجًا متقاعد شديم كه ماخذ بيشتر اطلاعات آمريكايی ها در مورد وجود سلاح كشتار جمعی در عراق، عكس های ماهوارهای بود. آن ها، راحت پشت ماشين تحريرشان می نشستند و عكس های ماهواره ای را تفسير می كردند.

 

اشپيگل: اين موضوعِ (مربوط به عكسهای ماهواره اي) در مورد ادعاهای ديگر آمريكايی ها هم صدق می كرد؟

فرانك: در اصل، بله. آن چه را كه آمريكايی ها ادعا كرده اند، به شكل تئوری می توانست درست باشد.

 

اشپيگل: گمان می كنيد كه آمريكايی ها، آگاهانه عكس ها را دستكاری كرده اند؟    

فرانك: وقتی آدم بخواهد بابت تجهيزات نظامی پول بيشتری به دست آورد، در مورد شمار اسلحه ی دشمن اغراق خواهد كرد. ما، به عنوان مثال، يك پايگاه نطامی مربوط به نيروی هوايی عراقی ها را بازرسی كرديم. آمريكايی ها، تعداد هواپيماهای شكاری اين پايگاه را، شش برابر بيشتر تخمين زده بودند. ارقام داده شده توسط آمريكايی ها اغلب نادرست  و (اين ارقام نادرست) هميشه بسيار بالا بود.

 

اشپيگل:  وقتی دنيا، در مورد جنگ، اين گونه آشكارا فريب می خورد، به عنوان يك بازرس چه احساسی داريد؟

فرانك: بليكس (رئيس بازرسان تسليحاتي)، از بين خودمان، كلمات بسيار بسيار گويايی پيدا كرد كه من، با توجه به موقعيت شغلی ام، مايل به تكرار آن ها نيستم.

 

اشپيگل : همكار نوروژی شما يورن سيليه هلوم، اسناد ارائه شده ، توسط آمريكايی ها را «زباله» ناميد.

فرانك: از آن جا كه من آدم مودبی هستم ، می گويم كه: همه اين ها، در حقيقت ، تنها يك «شو» برای تماشاچيان آمريكايی بود.

 

اشپيگل: آيا آمريكايی ها، به طور غير رسمی اطلاعات بهتری به شما دادند؟

فرانك: من، در هر حال، اسناد بهتری را مشاهده نكردم. پرونده های آمريكايی ها، در واقع به عنوان اسناد «فوق العاده محرمانه» طبقه بندی شده و از نيويورك (نه توسط پست بلكه) شخصًا به ما تسليم شدند. ما اجازه داشتيم كه، علی القاعده فقط تحت نظر، اسناد را ببينيم. در كنار آنها عمدتًا پرونده های مجازی بودندكه توسط عكس های ماهواره ای ارزشيابی شده و در آن ها، گزارش های به خصوصي، توسط ماژيك متمايز شده بود. عكس ها، بعضا مربوط به ماه ها و حتی سال ها قبل بود.  من هيچگاه شاهد و قرينه نديدم كه به واقع جاسوسی در آن جا بوده باشد. وقتی كه شخص در محل نباشد، می تواند عكس ها را، به صور گوناگون تفسير كند. بعد از اين، بر من معلوم شد كه سازمان های امنيت هم نمی تواند كار فوق العاده ای انجام دهند.

 

اشپيگل : بازرسان سازمان ملل متحد، در جستجوی سلاح كشتار جمعی ، چگونه عمل كردند؟

فرانك: برخی از همكاران ما نمونه های مواد شيميايی و يا مواد بيولوژيكی را فراهم می كردند. گروه ما در مورد نمونه های اطلاعاتی   Datenprobe  تحقيق می كرد. ما توسط فيلتر، هزاران «آرشيو الكترونيكي»  Datei و مخزن اطلاعاتی  Datentraege را به كمك لغات و عناوين كليدي، مثل سياه زخم  ANTHRAX   و همه ی اشكال ظريف و جرح و تعديل  يافته و در عين حال قابل تصور اين لغات (به زبان عربی و انگليسي) را بازرسی كرديم.

 

اشپيگل: آيا در اين تحقيقات چيزی هم يافتيد؟

فرانك: نه چندان. از هر دو كامپيوتری كه عراقی ها در اختيار داشتند، يكی مجهز به  Microsaft Office،  Autocad  و Foxpro، بود؛ كه در واقع همان برنامه های مربوط به دفاتر سنتي، نقشه كشی و مخازن بزرگ اطلاعاتی Datenbankprogram   است؛ عراقی ها، عمدتًا كارهای كاملاً متعارف دفتری را با كامپيوترشان انجام می دادند.

 

اشپيگل : هيچ چيز وجود نداشت كه موجب سرگشتگی شما شود؟

فرانك: ما طبيعتًا نگران بوديم كه چرا در مكان های خاصي، چيزی برای يافتن نبود. بعضی از كامپيوتر ها، به عنوان نمونه، در وزارتخانه ها، كارخانه های مواد شيميايی يا تصفيه خانه ها جود داشت كه اخيرًا، بعد از سوار كردن برنامه (مثلاً ويندوز. ف) جديد بر روی ديسك سخت  Festplate  آن ها، ديگر به هيچ وجه مورد استفاده قرار نگرفت.

 اما هيچكدام از اين ها دليل نبود. دست بالا، نشانه هايی حاكی از آن بود كه در اين جا می توانست چيزی مخفی شده باشد.

 

اشپيگل: عراقی ها می دانستند كه «كِي» ، «كجا» را می خواستيد جستجو كنيد؟

فرانك : به دلايل امنيتی ، ما دايره ی محارم اسرار را، در حد امكان كوچك نگه داشتيم. اغلب، صبح، مقصدمان را تغيير می داديم. هنگامی كه با هلی كوپتر در بين راه بوديم، برای آن كه (در منطقه ممنوعه ی پرواز) توسط ضدهوايی عراقي  و يا هواپيماهای آمريكايی هدف آتش قرار نگيريم ، مجبور بوديم به موقع ، مسير پروازمان را اطلاع دهيم. به همين خاطر، خلبانان ما، تا آخرين دقيقه تاكتيكی عمل می كردند و هربار تعداد زيادی از نقشه های جغرافيايی مربع شكل را، به عنوان مقصد،  می فرستادند. تنها در خلال پرواز بود كه اطلاع می داديم هلی كوپتر ما، در واقع به سوی كدام مقصد در حركت است. به رغم اين، از نقطه ای مشخص، برای عراقی ها آشكار بود كه مقصدمان كجاست.

 

اشپيگل: چطور شد كه شما بازرس تسليحات شديد؟

فرانك: بدون آن كه اصلاً انتظارش را داشته باشم، قرعه به نامم افتاد. سازمان ملل متحد، از كشورهای عضو درخواست متخصص كرده بود. من هم در وزارت امور خارجه كاملاً ناشناس نبودم...

 

اشپيگل : زيرا همزمان رئيسChaus Computer Club  هستيد.

فرانك :  ضمنًا، Chaus Computer Clup فوق العاده خوشنام است. ما، اعضاٴ اين كلوب، هميشه به عنوان متخصص مورد مشاوره قرار می گيريم. اين شايد يكی از دلايل توصيه ی من به سازمان ملل متحد بود. بنا بر اين، برای مصاحبه، با مسئولين انرژی اتمی جهان، به وين پرواز كردم . اندكی كمتر از شش هفته بعد، من در بغداد بودم.

 

اشپيگل : مايليد كه اين وظيفه را دوباره به عهده بگيريد.

فرانك: اين كار، كار فوق العاده سختی بود. اگر كسی كارش را جدی می گرفت، پس از سه ماه روحا و جسما از پا می افتاد. ما حتي، كريسمس و سال نو هم مشغول بازرسی بوديم. از طرف ديگر، يكی از دوستانم برايم E -Mail ای فرستاد كه احساس مرا، در اين مورد به خوبی بيان می كند:

وقتی شخص مدتی از كارش فاصله می گيرد، لحظه ای فرا می رسد كه دوباره نسبت به آن احساس اشتياق كند.

برگردان - احمد فراياد



بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت