بوش؛ طغيان شور دينی بر نگرش سياسی

نوشته: محمدبن المختار الشنقيطی
مترجم: سعيد آقاعليخاني
منبع: الجزيره
مندرج در هفته‌نامه «تابان» - چاپ قزوين
 
اخيراً مقالات متعددی در مورد گذشته دينی تفكرات جرج بوش در مطبوعات آمريكا نوشته می‌شود. مجله «نيوزويك» در شمارگان اخير خود (10/3/2003) پرونده‌ای را باز كرده است كه به اعتقاد دينی‌ای می‌پردازد كه جرج بوش را به رفتار سياسی، نظامی كنونی‌اش سوق داده است و اينكه بوش چگونه توانست سوار بر موج بنيادگرايی پروتستانسيم به قدرت برسد و مدتی بعد به عنوان يكی از محصولات اين تفكر، آمريكا را در ماجراجويی‌هايی كه در آن شور دينی بر نگرش سياسی می‌چرخد، رهبری كند. اين پرونده حاوی 3 مقاله است يكی از آنها كه طولانی ترين و عميق‌ترينشان نيز هست با عنوان «بوش و خدا» نوشته «هاوارد فاينمان» يكی از نويسندگان مجله است و دومی «گناه غرور» نوشته پرفسور «مارتن مارتی» كشيش، استاد دانشگاه شيكاگو و رييس سابق «جمعيت تاريخی كاتوليك» است مقاله سوم نيز با عنوان «كاخ سفيد: انجيل بر رودخانه پوتوماك» و به قلم «كينت وودوارد» از نويسندگان نيوزويك است.
قبلاً روزنامه واشنگتن پست نيز با همين موضوع و با عنوان «ديدگاه بوش… (دغدغه تاريخ و سرنوشت)» (6/3/2003) و نيز مقاله‌ای با عنوان «از خداوند و انسان در مكتب كاخ سفيد» به قلم كشيش «فريتز ريسچ» (2/3/2003) مطالبی را چاپ كرد. مقاله اخير مطلب تحليلی عميقی در مورد منطق درونی فلسفه دينی بوش و تبعات منفی آن بر آمريكا و مسيحيت است. اگر صرف نظر از توجه به منافع بلند مدت آمريكا يا وجدان انسان‌های بيدار، قرار باشد شهروندان اين كشور به خطرات مترتب بر سياست‌های آكنده از نگرش حماسی دينی بوش پی ببرند بايد اذعان داشت كه اعراب و مسلمانان به واسطه آنكه هدف اصلی اين پيكان زهرآگينند در درك ريشه اين ديدگاه بر ديگران ارجحيت دارند.

از مشروب‌خواری تا بنيادگرايی مسيحي
جرج دبليو بوش در سال 1946 از پدر و مادری متدين به نام‌های جرج و باربارا بوش در ايالت كانيتك آمريكا متولد شد. والدينش وقتی هنوز كودكی بيش نبود به ايالت تگزاس مهاجرت كردند اين ايالت موطن وی و همان جايی است كه بوش صعود خود به عنوان يك ستاره سياسی را آغاز كرد. بوش جوان در آغاز روش والدين متدينش را در پيش نمی‌گرفت بلكه جوان دايم الخمری بود كه با اين كار باعث ناراحتی «لورا» - همسرش - می‌شد. لورا برخلاف همسرش شديداً از مشروبات پرهيز می‌كرد و به مراسم مذهبی خصوصاً رفتن به كليسا مقيد بود.
مردی كه تأثير بسزايی در زندگی بوش داشت و باعث تغيير ريشه‌ای او از يك زندگی توأم با اعتياد به بنيادگرايی مسيحی شد كشيشی به نام «بيلی گراهام» بود. بوش بارها او را ستوده است و در وصف او می‌گويد: «گراهام بود كه مرا به سمت خدا كشاند».
امروزه بيل گراهام از برجسته ترين چهره‌های «راست مسيحی صهيونيست» آمريكاست. پسرش فرانكلين همان كسی است كه در مراسم تحليف رياست جمهوری بوش از وی ستايش كرد. اعراب و مسلمانان جهان بارها و بارها شاهد هتاكی و عبارت‌های زشتی بوده‌اند كه گراهام و پسرش عليه‌ اسلام به كار برده‌اند. بوش در تبليغات انتخابات رياست جمهوری اذعان داشت كه هر روز انجيل می‌خواند و به خواندن كتاب مقدس (شامل انجيل و تورات عبرانی) مقيد است او گفت كه از جمله كتاب‌هايی كه ترجيح می‌دهد روزانه در كاخ سفيد بخواند – نقل به مضمون از نيوزويك - كتاب كشيش «اسوالد چمپرز» است. وی كه واعظ سربازان انگليسی و استراليايی بود و در سال 1917 در مصر درگذشت در اين كتاب بر بازپس گيری قدس از مسلمين تأكيد دارد.
از آنجايی كه ما در پی تبيين نگرش سياسی متأثر از گذشته دينی بوش هستيم بهتر است به اين نكته اشاره كنم كه اختلاط دين و سياست در شخصيت بوش تا سال 1988 شكل آشكاری به خود نگرفته بود. در اين سال بوش در مبارزات انتخابات رياست جمهوری پدرش شركت كرد. جرج بوش پدر نيز او را مسؤول شاخه روابط با كشيش‌ها و وعاظ مسيحی برای بسيج آنها به نفع خود كرد. اين اول بار بود كه معلوم شد بوش جوان دارای گرايش‌های دست راستی مسيحی است خصوصاً آنكه در جنوب آمريكا زندگی می‌كرد.
بوش در همنوا كردن و استفاده از «راست مسيحی» هوش فوق العاده‌ای داشت مدتی بعد كه اين طيف قدرت را در حزب جمهوری‌خواه به دست گرفت و به قدرت سياسی مؤثری تبديل شد بوش توانست با بهره‌گيری از حمايتشان به فرمانداری تگزاس و سپس رياست جمهوری ايالات متحده برسد.

جايگاه بوش در مجامع دينی آمريكا
ساختار دينی ايالات متحده پيچيده‌تر از آن است كه در اين مجال بتوان به روشنی آن را تشريح و جايگاه بوش را در آن مشخص كرد اما به اختصار می‌توان گفت كه همفكران و حاميان وی اكثراً از سفيدهای پروتستان، پيروان كليسای تعميد يافته‌گان (Babist) و كليسای روش گرايانند (Methedist) در اين ميان كليسای كاتوليك با شصت ميليون طرفدار به دلايل عديده سياسی، دينی و تاريخی رابطه خوبی با بوش ندارد با اين وجود اكثر فرقه‌های ليبرال يا متدين يهوديان آمريكا قاطعانه سياست‌های وی در عراق و فلسطين را تأييد می‌كنند و اگر اغراق نباشد بايد گفت كه سياست‌ها و برنامه‌های بوش غالباً از سوی اين گروه‌ها ديكته می‌شود.
در اين زمينه از گروه «ريچارد پرل و دستيارانش» در «مركز استراتژی‌ها و پژوهش‌های پيشرفته سياسی» كه بانی اصلی طرح حمله به عراق بوده‌اند بيش از سايرين سخن به ميان می‌آيد. پرل سال‌ها رياست گروهی از نخبگان يهودی آمريكا را بر عهده داشت اين گروه، پژوهشی با عنوان «استراتژی اسراييل تا سال 2000» را تهيه و تقديم بنيامين نتانياهو كرد و بدين ترتيب موجبات پيروزی وی در انتخابات اسراييل را فراهم آورد. در اين طرح به نتانياهو توصيه شده بود كه آمريكا را به سوی جنگ با عراق سوق دهد زيرا از منظر «ضرورت تداوم برتری نظامی، استراتژی اسراييل در بلندت مدت» حل مسأله عراق بايستی محور استراتژی اسراييل باشد اين طرح همچنين دولت اسراييل را به اتخاذ سياست خصمانه تهاجمی عليه فلسطينيان و كنار گذاشتن ايده «صلح فراگير» به نفع ايده «صلح مبتنی بر ميزان قوا» تشويق كرده بود و هم اكنون نيز می‌بينيم كه دقيقاً همين استراتژی در قبال فلسطينيان اعمال می‌شود و فرازهای متعلق به عراق نيز به شكل عملی اجرا شد.
در شرح حال ريچارد پرل گفته می‌شود كه وی رييس گروه پژوهشی نخبگان، عضو شورای اداری «مركز يهودی پژوهش‌های امنيت ملی» و مدير روزنامه «جروزالم پست» اسراييل است اما نكته مهم و عجيب‌تر آن است كه او هم اكنون رييس «شورای سياست‌های دفاعی» آمريكاست و به همراه بسياری از يهوديان آمريكايی وزارت دفاع، سمت مشاور دونالدرامسفلد وزير دفاع آمريكا را بر عهده دارد. پل ولفوتيز معاون رامسفلد نيز جزو همين گروه است.
مدتی پيش نيز كه شبكه
CNN با ريچارد پرل مصاحبه داشت او را به عنوان «طراح اصلی جنگ با عراق» معرفی كرد. «افرايم كام» محقق «مركز پژوهش‌های استراتژيك گافی» در دانشگاه تل آويو نيز مسأله تأثير پرل در سياست‌های دفاعی آمريكا را مورد تأكيد قرار داده و اسراييل را بی هيچ ترديدی به عنوان برنده و ذينفع اصلی جنگ عراق معرفی می‌كند. او اين مطلب را در پژوهشی كه ماه گذشته با عنوان «صبح بعد از صدام» نشر كرد به خوبی مورد بررسی قرار داده است. ممكن است اين سؤال مطرح شود كه اين مسايل چه ربطی به دينداری بوش دارد؟ در جواب بايد گفت كه اين رابطه از آن رو مستحكم است كه راست مسيحی –كه بوش جزيی از آن است- اسراييل را طرح و امانتی الهی و برپايی آن را شرطی تاريخی برای بازگشت مسيح می‌داند. تمام مردان مذهبی كه به عنوان نمايندگان حزب جمهوری‌خواه در انتخابات رياست جمهوری بوش را ياری دادند به گرايش‌های اسراييلی و يهوديشان شده‌اند و وجود چنين اعتقاد دينی‌ای است كه فردی چون بوش را وامی‌دارد عليرغم احتمال شعله‌ور شدن جنگ با جهان اسلام و فروپاشی روابط تاريخی با اروپا به فكر جنگ با عراق بيفتد.
نسبت و چالش ميان دين و سياست در ديدگاه بوش عده بسياری به تبيين آثار دين در ديدگاه سياسی بوش پرداخته‌اند نكته جالب توجه در وی آن است كه وی برخلاف عادت معمول آمريكايی‌ها تمايل بسياری در تفسير دينی حوادث سياسی روز دارد او در سخنانی خطاب به مستعمين مذهبی‌اش گفت: «تروريست‌ها به دنبال آسيب رساندن به ما هستند زيرا ما خدا را آنگونه كه بايد، بندگی می‌كنيم» بوش در سخنرانی‌هايش به كرات از اصطلاحات دينی استفاده می‌كند «خدا»، «جنگ ميان خير و شر» و «محور شر» نمونه‌هايی از اين اصطلاحاتند.
يكی از نويسندگان به اين نكته اشاره می‌كند كه بوش ترجيح می‌دهد از اصطلاح «دموكراسی» به معنای «آزادی گزينش سياسی» چندان استفاده نكند و به جای آن از اصطلاح «آزادی» استفاده كند زيرا واژه «آزادی» ريشه دينی دارد و در واژگان مبلغان مسيحی به دفعات از عبارت «آزادی كشف و شهود خداوند» استفاده شده است حال آنكه در متون مقدس از واژه «دموكراسی» ذكری به ميان نيامده است. بنا به نوشته مطبوعات ياران بوش اميدوارند جنگ با عراق منجر به نشر مسيحيت در عراق شود (نيوزويك 10/3/2003) همچنين بيلی گراهام پدر معنوی بوش نيز در سايت اينترنتی خود با اشاره به «گرسنگی روحی عراق در اوضاع كنونی» اوضاع را برای اين مأموريت دينی مساعد قلمداد می‌كند.
بوش نيز به نوبه خود علاقه بسياری به برنامه‌های اقتصادی و اجتماعی‌ای دارد كه به تقويت آيين مسيحيت در جامعه آمريكا و جهان كمك می‌كند به عنوان مثال در بعد داخلی وی مقداری از بودجه ساليانه را به حمايت از مؤسسات تربيتی و اجتماعی دينی چون كليساها و مدارس دينی اختصاص داده است امر بی‌سابقه‌ای كه بسياری از تحليلگران از آن به عنوان «آغاز به پايان رسيدن موضع بيطرفی دينی»‌ای ياد می‌كنند كه قانون اساسی آمريكا تاكنون سرلوحه خود قرار داده بود. در بعد خارجی نيز وی 15 ميليارد دلار برای مبارزه با ايدز در آفريقا اختصاص داده است برنامه‌ای كه فعاليت‌های تبليغات دينی نيز در آن گنجانده شده است.
به گفته نيوزويك همپيمانان «جنبش انجيلی» بوش اميدوارند اين اقدام به نشر مسيحيت در آفريقا كمك كند. «باب وودوارد» روزنامه نگار مشهور آمريكايی در كتاب جديد خود با عنوان «بوش در جنگ»
Bosh at war ماجرای جالبی را تعريف می‌كند كه به خوبی بيانگر دغدغه‌های شديد دينی بوش و آميختگی آن با سياست است. بنا به نوشته وی، بوش در يكی از مصاحبه‌هايش كه برای تهيه زندگينامه‌اش صورت گرفته است از خاطره اولين ديدارش با ولاديمر پوتين همتای روسی خود در تاريخ 19/6/2001 می‌گويد: «پوتين وارد اتاق شد و نشست … مترجمان هم آمدند همين كه پوتين خواست شروع به صحبت كند گفتم: آقای رييس جمهور می‌خواهم در مورد موضوعی كه فكرم را مشغول كرده است صحبت كنيد… آيا درست است كه والدينتان به شما صليبی هديه داده‌اند و شما آن را در سرزمين مقدس اسراييل متبرك كرده‌ايد؟ پوتين گفت: بله! همين طور است گفتم برای من جالب است كه چطور شما به عنوان يك افسر كمونيست (ك.گ.ب) اينقدر به صليب علاقه داريد اين كار شما برای من بار معنايی دارد».
بوش در فراز ديگری می‌گويد: «مدتی بعد كه پوتين در حال صحبت از ميزان بدهی روسيه بود من كه ذهنم به دنبال شناخت بيشتری از وی به تكاپو افتاده بود حرفش را قطع كردم و از او خواستم در مورد درستی داستان صليب بيشتر برايم صحبت كند!!» (بوش در جنگ، ص 120 – 119)

دينداری نقطه قوت يا ضعف؟
شور دينی بوش در عين اينكه نقطه قوت او محسوب می‌شود نقطه ضعف و عامل بی‌تدبيری او نيز تلقی می‌شود اين سخن صرفاً عقيده دشمنان وی نيست كه نزديكان و همكارانش نيز بدان معترفند. مجله نيوزويك در اين رابطه می‌نويسد: «مشاوران بوش به خوبی می‌دانند كه بسياری از آمريكايی‌ها و مردم جهان بوش را كسی می‌دانند كه اعتقاداتش چشمانش را كور كرده و او را از درك درست جهان پيرامونش محروم كرده است». بنا به نوشته همين مجله «معاونان بوش منكر اين مسأله نيستند، يكی از آنها می‌گويد اعتقادات مسيحی شعله‌ور به انسان قدرت و اراده می‌بخشد اما كمكی به اتخاذ سياست‌های لازم الاتباع نمی‌كند. (نيوزويك 10/3/2003)
بوش نمونه‌ای از اين عدم درك ناشی از اعتقادات افراطی‌اش را در جنگ عليه عراق نشان داد او اصلاً اهميتی نداد كه اين جنگ منجر به كشته شدن تعداد زيادی از شهروندان عراقی و نيز نظاميان آمريكايی می‌شود، بحران جهانی نفت پديدار و شكاف ميان جهان اسلام و آمريكا عميق‌تر می‌شود ضمن آنكه باعث افزايش احتمال فروپاشی حكومت‌های دست نشانده آمريكا و منزوی و بدنام شدن اين كشور خواهد شد آنچه برای بوش اهميت داشت صرفاً عمل به اعتقاداتش بود و به جای حل مسالمت جويانه مشكلات همچنان به اصطلاحات مطلق انگارانه تكيه می‌كند عباراتی چون جنگ ميان خير (آمريكا) و شر (اعراب و مسلمانان)، رسالت تاريخی آمريكا در گسترش آزادی، عطای ربانی خداوند به بشر و… كه همگی‌شان به نحوی رضايت راست گرايان مسيحی و يهودی را به همراه دارد.
نكته ديگر شباهت سخنان وی با سخنانی است كه در قرن 1919 و اوايل قرن 20 استعمارگران خطاب به مردم مستعمرات ايراد می‌كردند و در آن به كرات عباراتی نظير «مسؤوليت مرد سفيد»، «مأموريتی كه بر عهده‌مان است» و «بار سنگين وظيفه نشر تمدن و متمدن كردن مردم وحشی» را به كار می‌بردند. از ديگر ويژگی‌های بوش نگرانی جبرگرای اوست كه در شخصيت و رفتار سياسی او نمود بسيار دارد. خانم «دونا ميلبانك» نويسنده آمريكايی در اين مورد می‌نويسد: «بسياری، جنگ عراق را يك ماجراجويی می‌دانند اما بوش آن را در امر محتوم تاريخی تلقی می‌كند» وی می‌افزايد: «اعتماد به نفس بوش عليرغم وجود خطرات و نيروهای مخالف جنگ به خوبی از شخصيت بوش و نگرش او به جهان پرده برمی‌دارد» نزديكان وی می‌گويند كه «حوادث 11 سپتامبر او را صرفاً متوجه مسؤوليت رياست جمهوری‌اش نكرده است بلكه وی احساس می‌كند 11 سپتامبر مأموريت خطير زندگی‌اش است و رهبری او بعد از 11 سپتامبر يك امر الهی و اختياری ربانی است». (واشنگتن پست 9/3/2003)
چه بسا اين جبرگرايی دينی بوش همان چيزی است كه خانم ميلبانك آن را «خوش بينی ساده انگارانه»‌ای می‌داند كه بوش و تصميماتش را تحت الشعاع قرار داده و بسياری از متحدان آمريكا را از گرداگردش پراكنده است. توصيف بوش به عنوان يك «احمق» و «بی‌خرد» ديگر به سبك اتهام كلاسيك تبديل شده است و افراد بسياری از «نلسون ماندلا» رييس جمهور سابق آفريقای جنوبی تا «مايكل مور» نويسنده كتاب «مردان احمق كاخ سفيد» آن را در مورد بوش به كار برده‌اند.

اعتراضاتی از درون نهادهای مسيحي
عميق‌ترين تحليل و نقدی كه بر فلسفه بوش و شور دينی وی كه سياستش را تحت الشعاع قرار داده نوشته‌های كشيش «فريتز ريسچ» در مقاله‌ای است كه با عنوان «از خداوند و انسان در مكتب كاخ سفيد» در واشنگتن پست به چاپ رسيده است.
فريتز در اين مقاله به بررسی اصطلاحات بوش پرداخته و معتقد است حالت اطمينانی كه در گرايشات بوش وجود دارد بيانگر آن است كه وی عميقاً معتقد است كه خدا با اوست عبارت‌های بوش مانند: «آزادی و وحشت»، «عدل و هراس»، «جدال هميشگی نيروهای قدسی و شيطانی»، «ما می‌دانيم كه خداوند در اين جنگ بی‌طرف نيست» و نيز تكرار اين مسأله كه آمريكا «امت مونس، خير و بی نظير» و احياناً «رحيم و بخشنده» است نمونه‌هايی از اين تصور بوش است كه خداوند را مويد اعمال خود می‌داند اگرچه به نظر می‌رسد رحمت و بخشندگی آمريكايی‌ها را كودكان عراق و فلسطين بيشتر از ديگران درك كرده باشند!!
فريتز در ادامه مقاله خود خواستار تواضع بيشتر و كاستن از غرور كاذبی می‌شود كه دامان بوش را گرفته است وی می‌افزايد: «اكثر نمازگزارانی كه به كليسای كوچك ما می‌آيند برخلاف بوش كه ملت آمريكا را مجموعه‌ای از قديسين می‌داند، چنين اعتقادی ندارند آنها مطمئن نيستند كه مردم آمريكا آنچنان كه بوش می‌گويد واقعاً مردم پرهيزگاری باشند به اعتقاد آنها حمله به صدام نمی‌تواند نشانگر برتری ما بر ساير مردم جهان و تأييد كارهايمان از سوی خدا باشد حتی پيروزی ما بر تروريسم هم فاقد چنين معنايی است». كشيش فريتز معتقد است، توجيهات دينی‌ای كه بوش برای جنگ عراق ارائه می‌كند برای بسياری پيچيده و نگران كننده است و او در اين راه گوی سبقت را از رؤسای جمهور قبلی آمريكا ربوده است.
فريتز در ادامه به ريشه‌های تاريخی احساسات دينی بوش می‌پردازد و آن را ميراث بجا مانده از مهاجرانی اروپايی‌ای می‌داند كه به قاره آمريكا آمدند اين عده متدينين متعصبی بودند كه آمريكا را صهيون جديد و ارض موعود می‌دانستند، اعتقادی كه هنوز در روحيات آمريكايی‌ها قابل مشاهده است و امروز نيز آنها مثل اجدادشان يقين دارند كه كانون توجهات الهی و تقدير حتمی خداوندند. در اين ميان راست دينی به خوبی توانسته است جرج بوش را وادارد تا افكار ايدئولوژيك خود را شكلی سياسی و عملی ببخشد. بنا به نوشته فريتز راست مسيحی آمريكا هميشه به دنبال رهبری با ويژگی‌های حضرت داوود (ع) بوده است كه قادر به ايجاد وحدت ميان سياست و دين باشد و اكنون نشانه‌ها حاكی از آن است كه آنها بوش را واجد چنين شخصيتی می‌دانند كما اينكه خود وی نيز چنين می‌پندارد.
نگرانی فريتز و امثال وی آن است كه پديده رابطه سنتی ميان كليسا و دولت، آمريكا را به عقب برگرداند و دين را خادم دولت كند يعنی بهره‌برداری از مسيحيت در توجيه جنگ و استعمار و برافروختن شعله جنگ با اديان ديگر خصوصاً اسلام. بنابراين رابطه بوش با راست دينی واقعه نامبارك است و ياران مذهبی بوش كه سياست‌های لازم را نيز به او ديكته می‌كنند به جای آنكه دور از لحاظ اخلاقی راهنمايی كنند موذيانه سعی می‌كنند در زير نام مريدان و دستياران بوش خود را پنهان سازند. منظور فريتز از اين افراد، سردمداران راست مسيحی و اشخاصی مثل بيلی گراهام، پسرش فرانكلين، جری فالويل، پات رابرتسون و ديگرانند تمامی اين افراد به دوستی صميمانه بوش و حمايت همه جانبه از او شده‌اند ضمن آنكه به عداوت با مسلمانان، توهين به اسلام و ايمان راسخ به دولت يهود معروف شده‌اند.
از نظر فريتز بوش و حاميانش –اعم از اصولگرايان مسيحی و يهودی آمريكا- نماينده فلسفه دينی هستند كه بر خشونت، نفرت و تكبر بنا شده است آن هم زمانی كه بشريت به تواضع، عدالت و اعتماد نسبی در مقالات ميان افراد و ملت‌ها محتاج است. در واقع هيچ كدام از ابناء بشر شر يا خير مطلق نيستند و محور شر و خير آن چنانكه بوش می‌گويد وجود خارجی ندارد. كشيش فريتز ضمن آنكه اعتراف می‌كند كه دين و سياست در آمريكای امروز بيش از هر زمان ديگری بهم آميخته‌اند می‌گويد: «هيچ كجای تاريخ، مسيحيت سياسی در آمريكا اين چنين علنی نشده بود» و هشدار می‌دهد «لازمه اين اعتقاد كه خدا با ماست بازگشت به ذات الهی و تواضع بيشتر در برابر خلق اوست».
در خاتمه نويسنده اين مقاله عميق از علمای دينی مسيحيت می‌خواهد كه به گسترش تواضع و انصاف كمك كنند و هشدار می‌دهد كه: «تكبر آمريكايی در عصر اتم فقط يك انحراف اخلاقی نيست بلكه در كنار خود بذرهای فاجعه را نيز به همراه دارد».
آميختگی احساسات دينی با ثروت و قدرت طلبی يك نكته نيز باقی می‌ماند كه ناگزير از بيان آنيم و اينكه بوش يك انسان تك بعدی نيست كه شخصيتش را يك سويه تشريح كرد. وی تركيبی از شور دينی و منافع سياسی و مالی است. او صادقانه به راست دينی ايمان دارد اما طمع سياسی نيز دارد و به قول يك نويسنده فرانسوی «مرد نفتی» نيز هست اين چندگونه‌گی در بسياری از اطرافيان وی قابل مشاهده است: به نوشته مجله نيوزويك همسر «اندرو كارد» رييس دفتر بوش كشيش است و پدر «كاندوليزا رايس» مشاور امنيت ملی بوش واعظ يكی از كليساهای ايالت «آلاباما»ست (نيوزويك 10/3/2003) كاندوليزا رايس قبل از اين سمت يك تاجر نفتی موفق بود و معاون ديگر بوش يعنی «ديك چنی» نيز مدير يك شركت بزرگ نفتی است و همين طور باقی اطرافيان. مسيحيان متدينی نيز كه به دنبال برپايی دولت آمريكا بودند احساسات دينی و علاقه به طلای زرد راتو امان داشتند وقتی اين مهاجران از سواحل اقيانوس اطلس به سواحل اقيانوس آرام آمدند دست به كشتار 100 ميليون تن از سرخپوستانی زدند كه رويارويشان قرار گرفتند تاريخ، امروز نيز تكرار می‌شود با اين تفاوت كه طلای سياه (نفت) جايگزين طلای زرد شده و اين رويارويی از غرب نزديك (كاليفرنيا) تا شرق دور (خليج فارس) كشيده شده است در آن زمان سرخپوستان زمين‌ها، طلاها و ذخايرشان را با شيشه‌های رنگی يا شكر سفيدپوستان مهاجر تعويض می‌كردند و اكنون نيز دولت‌های عربی معامله‌های از اين دست می‌كنند پس آيا بوش حق ندارد كه برای تحقق روياهای دينی و مطامع شخصی خود رو به سرزمين‌هايی بياورد كه از اينگونه معاملات استقبال می‌كنند.
البته مسأله پيچيده‌تر از آن چيزی خواهد شد كه بوش تصور می‌كند و حمله به عراق كه مقدمه دوران استعمار به شكل مستقيم خواهد بود قطعاً با تحريك وجدان‌های بشری و مقاومت آنها روبرو خواهد شد.
آنچه اميدها را زنده نگه می‌دارد آن است كه هنوز صداهايی – چون كشيش فريتز- در داخل آمريكا به تواضع و انصاف دعوت می‌كنند و اين اقدامات آينده‌ای روشن دارد ليكن آنچه اكنون تأسف برانگيز است آن است كه هياهو و صدای طبل‌های جنگ كه به وسيله اصولگرايان مسيحی و همپيمانان يهوديشان بلند شده است اجازه شنيدن اين صداها را نمی‌دهد ولی آيا صدای عقل و خرد در آمريكا بر اين هياهوها چيره خواهد شد يا در نهايت نيز پيروزی از آن بازار مسگرهاست!!

 

از سايت ايران امروز



بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت