نقدی بر ماکياوليسم سياسی
• در تعریف ماکیاولیسم بعنوان یک فاکتور مهم، از مجاز بودن استفاده از هر وسیله
برای رسیدن به هدف نام برده اند
تقی روزبه
از قدیم گفته اندکه "سیاست" پدر و مادر ندارد. بی تردید این گفته
در کنه خود بیان دیگری است از آنچه که ماکیاولیسم سیاسی نامیده میشود. اگر در اتلاق و
تعمیم این حکم برای همه تاریخ و برای همه نیروهای اجتماعی چون و چرا وجود داشته
باشد، اما در توصیف آن دسته از نیروهایی که در قاموسشان سیاست جز هموار ساختن راه دست یابی به قدرت
معنای دیگری ندارد، راه گشاست. در تعریف ماکیاولیسم بعنوان یک فاکتور مهم، از
مجاز بودن استفاده از هر وسیله برای رسیدن به هدف نام برده اند. منطق ماکیاولیستی در
کنه خود بر پذیرش استقلال و دوگانگی بین هدف و شیوه و بر اصالت هدف و عدم اصالت
شیوه استوار است. چنین است که هر شیوه ای برای رسیدن به هدف مجاز شمرده میشود. منطق فوق درست در
برابر آن نگرشی قرار دارد که سیاست را درخدمت دست یابی مردم و اکثریت مطلق فرزندان
رنچ و درد، به حق تعیین سرنوشت خود میداند. دراین منطق دوگانگی
بین هدف و شیوه دوگانگی کاذبی بوده و شیوه رسیدن به هدف درست باندازه خود هدف
دارای اهمیت بوده و تنها سنگ محکی است برای سنجش سرسپردگی به هدف
بی گمان درپراتیک سیاسی پای بندی به این اسلوب کار ساده ای نیست و خطر لغزش و
فروعلطیدن به فرهنگ غالب و ریشه دار جوامع طبقاتی یعنی سیاست در معنای
ماکیاولیستی، حتی برای مخالفین این سیاست نیز وجود دارد. بااین همه حراست از این
اصول بویژه در زمانه ای که گرداب های نیرومندی در برابرمان دهان گشوده است، اهمیت
بیشتری می یابد. این حراست جز از طریق نقد و به سخره گرفتن سیاست های ماکیاولیستی
و دفاع از آرمانها و هدفهای متعالی سیاست اجتماعی و متعلق یه منافع مردم
صورت نمی گیرد. ماکیاولیسم سیاسی که بنا به ماهیت خود فقط به دست یابی قدرت
درمعنای غیرمردمیش می اندیشد با حضور جدید ابر قدرت آمزیکا در صحنه سیاسی منطقه
فرصت مناسبی برای عرض اندام کردن و به پروار در آمدن پیداکرده است. اگر این
روزها نگاهی به آسمان سیاست کشور خودمان بیاندازیم بخوبی شاهد به پرواز در
آمدن آنها خواهیم بود. دراینجا با عبور از مقدمه به متن توجه خوانندگان را
به دو نمونه زیر جلب می کنم:
نمونه اول:
مجاهدین خلق از دیرباز یکی از مصادیق مجسم دوگانگی کاذب بین هدف و شیوه بوده
است. بطوریکه نگاهی به تاریخچه آن، هم نمایش گر اوج این دوگانگی و هم واهی بودن
این دوگانگی ازطریق مسخ کامل هدف و انطباق شیوه و هدف با یکدیگر است. بااین
همه نگاهی به رفتار مجاهدین در چند روز اخیر در پیوند با دولت امریکا یک
نمونه درخشان و بیاد ماندنی از ماکیاولیسم سیاسی و آن گونه رفتاری را که در فرهنگ
عامه حزب باد خوانده میشود به نمایش می گذارد:
باسرنگونی دولت صدام حسین به عنوان ارباب حاکم برکشور عراق سازمان مجاهدین
دچار خلا برزگی برای حفظ جایگاه و تامین بقاء خود گردید. از این رو بدیهی بود که
بهرقیمت در پی یافتن قلاب تازه ای برای آویختن شال و کلاه خود باشد. دولت آمریکا
گرچه هیچ نیازی به تنبیه مجاهدین خلق برای دیکته کردن مطالبات خود نداشت.
اما درشرایط جنگی حاکم برمنطقه و برای آنکه قاطعیت و منش ارباب جدید کشور
عراق را خاطر نشان ساخته باشد، ترجیح داد که توافقات جدید درپی غسل تعمید مجاهدین
و در متن یک سلسله حملات نطامی و بمباران نیروهای این سازمان و درمیان
صدای ناله مجروحین و تدفین مقتولین صورت گیرد. تسلیم بدون تنبیه مقبول طبع
دولت امریکا نبود . تسلیم درپی تنیبه میتوانست دست آوردهای بیشتری داشته
باشد. چنین بود که پس از چندین یورش نظامی، قول و قرارهای جدید فی مابین
بعمل آمد. مطالق این قول و قرارها مجاهدین اجازه یافتند که با حفظ تسلیحات خود
درمحدوده وظایف نوین و مقرر دولت امریکا به انجام وظیفه به پردازند. دراین
معامله جدید و البته نابرابر هردو سوی معامله خویشتن را راضی یافتند: دولت
آمریکا با یک تیر چندین نشانه زد. یعنی هم در شرایط خلا قدرت ناشی ازفروریزی نطام
قبلی عراق و عدم شکل گیری جایگزین جدید، ازاین نیروب عنوان وسیله ای برای
برقراری نظم و کنترل نقاط مرزی با ایران و تامین امنیت محدوده ای ازخاک عراق سود
جست و هم بعنوان برگی برای فشار به رژیم جمهوری اسلامی در چالشهای پیش رو. اکنون
دولت آمریکا خرسند است که علاوه برسلطنت، تخم مرع جدیدی را برای قراردادن
درسبد خویش بقصد تزیین ویترین اپوزیسیون دست آموز بدست آورده است . رهبری مجاهدین
هم میتواند از قرارگرفتنشان دراین سبد و احتمال دریافت سهم قابل قبولی از
بودجه ای که دولت آمریکا برای اینکار اختصاص داده است خود را خشنود بیابد. و البته
دراین میان نباید فراموش کرد که تاریخ نیز سهم خود را بدست آورد: یک قطعه بیاد
ماندی از عملکرد پیروان مکتب ماکیاولیسم !
نمونه دوم:
این نمونه گرچه به غلظت نمونه قبلی نیست. اما بدلیل اهمیتش جای پرداختن دارد.
بعنوان مدخل بحث بهتراست که به روایتی از جنگ عراق، هدف ها و پی آمدهای آن به
نقل از یک بیانیه اشاره کنم:
"شعاری که آمریکا با آن وارد جنگ با عراق گردید یعنی "دفاع از آزادی
، دمکراسی و مبارزه علیه تروریزم" مورد حمایت بخش اعظم نیروهای مردم عراق و
آزادیخواهان دیگر کشورهای دیکتاتور زده می باشد. اینکه آمریکا به عنوان بزرگترین
قدرت امروز جهان از تغییر سیمای سیاسی خاورمیانه به مفهوم ازمیان برداشتن
دیکتاتوری و تامین آزادی و دمکراسی بر ای منطقه سخن بمیان می آورد، بارقه امیدی در
دل خلقهای تحت ستم منطقه و مردمان گرفتار واپسگرائی و استبداد بوجود می
آورد."
در ادامه این بیانیه ستایش آمیز بکرات شاهد عباراتی چون دست مریزاد گفتن
به تجاوز دولت امریکا و ابراز رضایت از ناچیزبودن تلفات انسانی این
جنگ و اظهار امیدواری مکرر نسبت به اجرای وعده ها و شعارهای دولت آمریکا و چشم
انداز جلب احترام و محبوبیت ویژه توسط صدها میلیون مردم منطقه و بالاخزه
دعوت ضمنی دولت آمریکا به ایفای نقش مشابه در ایران هستیم که پرداختن به
آنها خارج از حوصله این نوشته است.
بیانیه با تبریک و آرزوی تحقق آزادی و دمکراسی و تامین حقوق بشر و حق
تعیین سرنوشت مردم کرد و منطقه بدست آمریکا به پایان می رسد.
اگر هر آینه خواننده ای ابتدا و انتهای این بیانیه را نه بیند شاید گمان برد
که مطالب فوق برگرفته از سخنرانی کسانی چون احمد چلبی یکی از دست
آموزان دولت آمریکا و یا حتی بخشی از سخنرانی شخص جرج بو ش در ستایش
از جنگ، دست آوردها و هدف های بزرگ و انسانی آن باشد. و حتما این خواننده
شگفت زده خواهد شد اگر بشنود که مطالب فوق برگرفته شده از اعلامیه ای است که
توسط حزب دمکرات کردستان و با امضای کمیته مرکزی آن منتشر شده است!
ادعای مطرح شده در بیانیه پرسش های بی شماری را مطرح می سازد، که پاره ای از
آن ها به بدین قرارند: آیا براستی مردم منطقه و اکثریت مردم عراق حضور
آمریکا را آزادی بخش میدانند یا اشغال گرانه و اینکه آیا واقعا قرار است در
عراق دموکراسی برقرار شود یا هنوز چیزی نگذشته اعتراضات مردم
عراق به اشغال کشورشان با گلوله پاسخ داده مبشود ، آیا دمکراسی را میتوان با
موشک باران و پرتاب بمب های هوشیار و حاوی اورانیوم تضعیف شده (که اگر
رهبران حزب دموکرات اندکی در ابراز شادمانی نسبت به اندک بودن تلفات آنها شکیباتر
باشند، به تدریج آمارهای آنرا هم خواهند شنید) و به مدد عناصر خودفروخته ای
چون احمد چلبی ها به کشوری هدیه کرد یا نه و اینکه آیا آمریکا برای
تامین حق تعیین سرنوشت حلق کرد و تاسیس یک نظام واقعا فدرالی به منطقه آمده
است و یا برای خلغ سلاح کردن آنها، اینکه آیا واقعا دولت آمریکا برای
بهبود سطح زندگی مردم عراق پا به میدان گذاشته است یا برای غارت نفت
آن ها، و بالاخره اینکه دولت آمریکا برای نجات خاورمیانه از شر دیکتاتورهای متحد و
عموما وابسته به خود به منطقه تشریف آورده است، یا برای تحکیم پایه های حکومت های
لزران وابسته بخود و....
پرداختن به پاسخ سوال های فوق خارج از گنجایش این نوشته است. بنظر میرسد
ضرورتی هم به آن نباشد چون که بعید است نویسندگان اعلامیه فوق نسبت به واقعیت ها
یی که در منطقه می گذرد بی خبر باشند. برعکس و متاسفانه قرائنی وجود دارد که
آنها با علم به این واقعیت ها به تحریف و وارونه نمائی آنها پرداخته اند. از اینرو
شاهدیم که سودای دست یابی به قدرت باد آورده بهم راه تحریف
آشکار واقعیت های مربوط به حضور اشغال گرانه دولت امریکا در سراسر این
اعلامیه موج میزند. و متاسفانه بیان گر فاصله گیری رهبری این حزب با سنت ها، سیاست
ها و مشی مبارزاتی تاکنونی این حزب است.
لابد از نقطه نظر حزب دمکرات ده ها میلیون شرکت کننده درجنبش
جهانی صلح و احزاب سوسیال دمکرات اروپائی که عموما از متحدین و حامیان
سنتی این حزب بشمار میرفته اند و قاطبه روشن فکران و نظریه پردازان مترقی در
سطح جهان و انبوه روزنامه ها و مفسران کشورهای اروپائی و غیر اروپائی در ارزیابی
خود از هدف های این جنگ - همانگونه که دونالد رامسفلد مدعی آنست- دچار بدبینی و
سوء تفاهم شده اند! و حتما طرح درخواست تشکیل دادگاه جنایات جنگی
برپاکنندگان این جنگ جنایتکارانه توسط آزادیخواهان منطقه و جهان نیز یک بی خردی
کامل بوده و بامنطق "رئال پلیتیک" مطلوب این حزب خوانائی ندارد.
باتوجه به نکات فوق است که میتوان گفت بیانیه مزبور نه فقط در سطح ملی و منطقه
ای میتواند مقدمه ای برای گسست از تاریخ سنت مبارزاتی این حزب و
موتلفین خود باشد، بلکه درعین حال میتواند در سطح بین المللی نیز
متضمن گسست اجتناب ناپذیر از متحدین و حامیان تا کنونی خود و پشت کردن
به جنبش میلیونی صلح و هم پیمانی و تنظیم مشی خود با سیاست های
حارترین و ارتجاعی ترین بخش سرمایه بین المللی نیز باشد.
با این همه امیدوار باشیم که مقاومت و پایداری نیروهای مبارز و اصولی که
شکاف بین مبارزه برای سرنگونی و دمکراسی و مقابله با تجاوز خارجی را بر نمی
تابند و آنرا کل تجزیه ناپذیر می دانند، چه درسطح منطقه و ملی و چه درسطح
جهانی بهم راه آشکار تر شدن هرچه بیشتر تناقض بین شعارهای دولت آمریکا
با رفتارهای عملی آن، امری که اجتناب ناپذیراست، اذهان دوستانی را که دچار توهم
"دموکراسی" اهدائی آمریکا شده اند بخود بیاورد و باین باور برساند
که تنها سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی بدست خود مردم و خلقهای کشور
ایران است که میتواند دمکراسی و ارجمله دمکراسی برای مردم کردستان و آزادی و
رستگاری را به ارمغان بیاورد و نه لشکریان ظفرنمون یک امپراطوری سرمایه داری
که رسما اعلام کرده است که منافعش حد و مرزی نمی شناسد.
30 آوریل 2003
از سايت اخبار امروز