کی
غارت ميکند؟ کی غارت ميشود؟ |
وقتی که ديگر نتوانيد آينده را در تصور خود داشته باشيد، ديگر چه کاری برای شما
باقی ميماند بجزجلا دادن به نوستالژی ؟
www.roshangari.com
در حاليکه خصوصی کردن گنجينه های عراق ، اعم از فرهنگی و هيد روکربنيک ، به
عاليترين نقطه اوج خود ميرسد، صدای خفه بسته شدن يک دايره را ميتوان شنيد. بالاخره
هرچه باشد اين تاراج های های وحشيانه - در پی کشتارهای وحشيانه – بود که بزرگترين
موزه های جهان را پر کرد.
موزه های هوستون پر است از "غنايمی" که تيم های زلزله شناسی همراه با
سنگهای پتروشيميايی از مناطق "دور" آورده اند.اگرچه تخليه موزه هايی که
برای همه بشريت مهم هستند توسط چپاول گران امری است بشدت تراژيک و ناراحت کننده ،
اما تناسبی مرموز در اين کار وجود دارد.
دونالد رامسفلد، در حاليکه باتنفرغرغرميکرد، شکايت داشت که تلويزيون دزديدن يک و
همان گلدان را مکرر در مکرر به ما نشان ميدهد . ميتوان از زاويه ای کاملا متفاوت
همين شکايت را داشت. ما همه اش در باره غارتی شنيده ايم که توسط عراقی ها صورت گرفت،
اما غارتی که توسط تسخير کننده گان صورت گرفته ، يا غارتی که نقشه آن را تنظيم
کرده اند مورد کمترين توجه رسانه ها قرار نگرفت. ما چيزی از " هدايايی"
که لشکر هايمان به خانه خواهند آورد نخواهيم ديد. نه ، اين غارتگری تسخير شده هاست
که تخطی محسوب ميشود.
حداقل ميتوان تصور کرد که بعضی از غارتگران عراقی فکر ميکردند دارند قطعاتی
ازميراث ملی عراق را از دست ارتش اشغالگری نجات ميدهند که تا همين حالا شاهد آن
بوده اند که در قصر رياست جمهوری سيگار روشن ميکند و پايش را روی مبل های آن
ميگذارد.
در حاليکه برای رامسفلد و بوش ، که فرق گلدان يونانی و تفدان را نميدانند ، همه
گلدانها شبيه هم به نظر ميايد ، ثروتمندان عموما دوست دارند برای ساختن موزه و
"کلکسيون" پول بريزند. بنگاهها به طور ويژه علاقمندند اين رفتار را به
نمايش بگذارند. آنها فکر ميکنند با اين کاربرچسب "شهروند خوب بنگاهی"
روی آنها زده ميشود. تنها پس از آنکه" کلکسيونها" از غارتگران اصلی
دزديده شد ، ما به عنوان"غنيمت"به آنها رجوع خواهيم کرد.
در حقيقت آنچه رادر موزه های بغداد شاهدش هستيم ، بازتاب ساده آن چيزی است که بوش،
چنی و آدمهايشان ، از روزی که دولت راگرفتند ( و منظورم واقعا اين است که
"گرفتند" ) بر سر گنجينه های آمريکا آوردند. در حاليکه قانون را دور
ميزنند ، خزانه را غارت ميکنند، محيط زيست را مورد چپاول قرار ميدهند، ميراث آزاد
يهای مدنی ما را نابود ميکنند. پارچه ای که جان اشکرافت بر روی تند يس عدالت انداخت
، بطرز وحشتناکی شبيه پارچه هايی است که دراماکن رها شده صدام روی اثاثيه کشيده
شده است.
دموکراتها در اغلب موارد کنار ايستاده و اعمال آنها را تماشا کردند، همانطور که
تفنگداران دريايی کنار ايستاده و غارت موزه های عراق راتماشا کردند. در تناقض
چشمگير بابزد لی حاکم بر فضا ، سه عضو کميته مشورتی اموال فرهنگی کاخ سفيدِ خود
بوش در اعتراض به غارت موزه ملی بغداد استعفا دادند.
در حاليکه نيروهای آمريکا گذاشتند گذشته تمدن مزوپتامين چپاول شود ( گويا که
ميخواستند ديدگاه هنری فورد را به نمايش بگذارند که گفته بود " تاريخ چرند
است" )، ديگران (گويا با توافقی سرپوشيده ) چشمشان به آينده بود.
آينده را که بخاطر مياوريد؟ البته که بخاطر مياوريد . پل آلن ، ميلياردی که در
بنيان گذاری مايکرو سافت شريک بود ، هم آينده را بخاطر مياورد.
آينده ، اگر شما آقای آلن باشيد ، عبارت بود از وقتی که شما 14 ساله بوديد و ترجيح
ميداديد هيجان هورمونی شما در قيافه تغيير شکل يافته مقابل شما ظاهر شود. راکتهای
لرزان ، سياره های گيبوسي، روبوتهای آندروژني، که احتمالا هيچ احساسی ندارند ولی
هر وقت که ميگذرند چشمه های سفيد فضای کيهانی از آنها الهام ميگيرند.
وقتی که ديگر نتوانيد آينده را در تصور خود داشته باشيد، وقتی که حتی استار تراک*
محبوب شما ديگر کاری از دستش ساخته نيست بجز تکرارزر زر های خسته کننده کلينگون و
مزخرقات فرنجي، ديگر چه کاری برای شما باقی ميماند بجزجلا دادن به نوستالژی ؟
نوستالژی آينده آلن به او الهام داد که در سياتل "موزه ساينس فيکشن" را
بسازد که چيزی نبود بجز يک پيکره غول آسا به ياد بود دوره بلوغ خودش، يک تمنای
مجسم برای آنکه ، هر چه هم که پيش بيايد ، خاطره آينده عزيز نبايد از روی زمين محو
شود، بکلی از بين برود و از خاطره ها محو شود.
به آمريکای قابل تبد يل به کلکسيون خوش آمديد ، جايی که نوستالژی بر ما غلبه پيدا
ميکند. اه، همين حالا در آن غوطه ور شده ايد، در همان هنگامی که عراق دارد از
گذشته اش غارت ميشود کشور خود ما دارد به پارک تم دار**تبديل ميشود که برای بازديد
از آن بايد پول بدهيم . اين را سرکه بنداز ، آن راسرکه بنداز. مردم را تشويق
ميکنند که حسرت روزهای خوب قديم را بخورند، وغيره. وغيره ، روزگاری که ميتوانستی
يک همبرگر واقعی بخوری ،....، ومجبورت نميکردند که يک پپسی رژيمی با آن بخوری.
ما به نقطه ای رسيده ايم که مردم حتی شروع کرده اند به حسرت ريچارد نيکسون را
خوردن. نوستالژی برای نيکسون ، که ميتوانست تصورش را بکند؟ چرا که نه ؟ در مقايسه
با بوش ، او شاه خورشيد*** لعنتی بود.
ديويد وست در گروه با اعتبار کانونبالز( لويد آلن، جيم ميلر، مارتی هنينگر و ديويد
وست) ، نوازنده کی بورد و يکی از چهار خواننده است. گروه ويژگی خود را در خلق آثار
مدرنی ميداند که ريشه در سنت موسيقی اصيل آمريکايی از بلوز و کانتری تا بوگی دارد.
*استار تراک يک سريال تلويزيونی تخيلی است.
**پارک هايی است که نمايشگاهها و تاسيسات درون آنها بر اساس تم واحدی ساخته ميشود.
***نامی است که لويی چهاردهم امپراطور فرانسه بر خود گذاشته بود
واقع بين ترين نماينده ى "بربريتِ مدرن".
مسعود نقره كار
|
بنيادگرايانِ
مذهبى جهـان را به لبــه ى پرتگاهِ "بربريت" كشانده اند، بنيادگرايانى
كه عليرغم تقابل، تضاد، و كينه و نفرت به يكديگر، شباهت هاى ناگزيرِ فراوان دارند.
اينان دارودسته هاى متعدد و مختلف اند. مطرح ترين و نقش آفرين ترين شان؛ جناج جنگ
طلب و جنگ افروز حزب جمهوريخواهِ امريكا، حزب ليكود اسرائيل و... به عنوان نمادهاى
ارتجاع مدرن، و حزب الله ايران و لبنان، القاعده، طالبان و... به عنوان نمادهاى
ارتجاع سنتى هستند.
در اين ميان جناح بنيادگرا، جنگ طلب و جنگ افروز حزب جمهوريخواه امريكا، به دليلِ
قدرت مالي، سياسي، تبليغى و ميليتاريستى اش، سهم و نقش مهمى در كشاندن جهان به
ورطه ى بربريت دارد.
پيش از انتخاباتِ مفتضحانه ى رياست جمهورى امريكا در سال 2000، ايدئولوگ ها و چهره
هاى مطرحِ حزب جمهوريخواهِ امريكا بارها به صراحت اعلام كرده بودند كه مهم ترين
هدف آنها حفظ و گسترش منافع مالى و معنوى امريكاست. اينان گفته بودند كه براى دست
يافتن به اين هدف، به هركاري، حتى استفاده از سلاح هاى كشتار جمعى دست خواهند زد،
كشتار به خاطرِ بازاريابي، تأمين و گسترشِ قدرت و سلطه ى سرمايه داران بزرگ و
مذهبيونِ بنيادگراى مسيحى و كليميى امريكائى بر اكثريتِ مردم امريكا و مردم نقاط
ديگر جهان.
لازم نيست خيلى به عقب برگرديم، نظرات برخى از اين دست ايدئولوگ ها و چهره ها در
دو دهه ى گذشته نقش و سهم اين حزب را در سوق دادنِ جهان به سوى بربريت نشان مى
دهد.
الكساندر هيگ، به هنگام تأييدِ نامزدى اش براى پست وزارت امور خارجه ى دولت ريگان،
در كميسون امور خارجه ى سناى امريكا (21 ژانويه سال 1981) تأكيد كرد:
در جهان چيزهائى مهم تر از صلح هم وجود دارد
و "واين برگر" در 28 آوريلِ همين سال درباره ى برخى از اين دست
"چيزهاى مهم" گفت؛
منابع بسيارى كه از لحاظ انرژى براى ما ضرورى هستند و نيز مواد معدنى كه براى
هدف هاى استراتژيكى ما لازم اند در فاصله ى هزاران مايلى از سواحل ما قرار دارند،
براى اين كه دستيابى به اين منابع را براى خود و براى تمام جهان آزاد تأمين كنيم
ما مى بايست قدرت جنگى و نيروهاى نظامى و دريائى خود را تقويت نمائيم.
"آلن دالس" نيز براى مشگلات احتمالى راه حل نشان ميداد، البته راه حلى
نخ نما شده؛
براى آن كه ما كشور را مجبور كنيم تا بار سنگينى را كه نگاهدارى يك ارتش
نيرومند ايجاب مى كند به دوش بكشد، لازم است كه جو هيجان انگيزى شبيه اوضاع دوران
جنگ بوجود آوريم. ضرورى است كه اين تصور را خلق كنيم كه گويا كشور در معرض تهديد
خارجى است.
از پسِ اين دست نظـريه پردازى ها و راه حل ها، كسانى هم چون ا. روستو (24 مارس سال
1981) نتيجه گرفتند كه؛
ايالات متحده ى امريكا سياست خود را بر اين پايه قرار ميدهد كه جنگ هسته اى
مجاز است و اين كشور امكان كسب پيروزى در جنگ هسته اى را ممكن مى شمارد و برخوردهاى
نظامى را تحريك مى كند و آن ديپلماسى كه به زور متكى نباشد مطلقاً بدون پشتوانه
است.
البته اين "ديپلماسى" در هيروشيما و ناكازاكى به كار گرفته شده بود،
امّا از اينكه در جنگِ تجاوزگرانه در ويتنام به اين ديپلماسى توجهى نشده بود،
"بربرمنشان" پشيمان به نظر ميرسيدند.
پرفسور "جون سومرويل"، استاد دانشگاه نيويورك، در همين سال نوشت؛
در محافل ارتجاعى كشور ما اين نظر اشاعه يافته است كه ايالات متحده ى امريكا با
عدم استفاده از سلاح هسته اى در جنگ ويتنام مرتكب اشتباه گرديده است! علاوه بر اين
گفته مى شود هم اكنون نيز ما مى توانيم و بايد از امتيازهاى در اختيار داشتن اين
سلاح استفاده نموده و سياست خود را بر پايه ى به بكار بردن آن پى ريزى كنيم...
و اينگونه بود كه تنها در دوران سياهِ رياست جمهورى ريگان و جرج بوش (پدر)، مردم
امريكا و ساير نقاط جهان شاهدِ چندين جنگِ تجاوزگرانه ى امريكائى بودند، تجاوزاتى
به پشتوانه ى "امتيازهائى" كه امريكا در اختيار داشته و دارد.
از سال 2000، با انتصاب جرج، دبليو، بوش به رياست جمهورى امريكا عنصر جديدى بر
دكترينِ نظامى گري، جنگ طلبى و جنگ افروزى اين جناح افزوده شده است، و آن عنصر
بنيادگرائيِ مذهبى است.
بوشِ متدين شده با گروگان گرفتنِ خدا و كتاب مقدس، و تفاسير مذهبى از انسان و
جهان، به ويژه بهره بردارى از جناياتِ مُلاعمر، بن لادن، صدام حسين، على خامنه اى
و... بر جنگ طلبى و جنگ افروزى جناح اش افزوده است. در آشفته بازارِ ستيزه جوئى
بنيادگرايان با يكديگر، بوش بنيادگرا خود را "پيامبر"ى جا زده است كه از
سوى خداوند به او رسالت داده شده است تا "آزادى و دموكراسى" امريكائى را
به جهان صادر كند. "فرشته"اى كه مى پندارد نماد نيكى و خير است و پيام
دار صلح، صلحى كه او جنگ معنى اش كرده است.
ياران بوش نيز همچون خودِ اين "پيامبر صلح"، قدرت طلبانى عوام فريب
هستند، كه بمب هايشان را با زرورقِ آزادى و دموكراسى بر سر مردمان بى گناه مى
ريزند و تاكتيك هاى سياسى و نظامى "هيتلرى"شان را با پوششِ "انسانى
و مذهبى" به خوردِ ثروتمندان و جيره خواران شان، نژادگرايان و شوونيست ها،
مذهبيون متعصب، گروه هاى اجتماعى ناآگاه و عقب نگاه داشته شده (Red Neck)، و اكثريتِ مهاجرين پورتوريكوئى و
كوبائى و مكزيكى و... ميدهند.
امّا نه، يكى از ياران بوش، برخوردى "صادقانه" با واقعيت وجودى شان
دارد، او دونالد رامسفيلد وزير دفاع كابينه ى بوش است. او گفته است: جنگ جنگ
است، چيزى سبعانه و وحشيانه و چه تعريفى بهتر از اين براى جناح بوش در حزب
جمهوريخواه امريكا مى توان ارائه داد؟
اين کودک را فقط سارس تهديد نمىكند
مقامات چينی ديروز 24 آوريل بيمارستان
بزرگ دانشگاهی را بستند و 2000 نفر کارکنان و بيماران آن را در قرنطينه قرار دادند.
اين دومين بيمارستانی است که مقامات چينی
طی دو هفته اخير برای جلوگيری از گسترش سارس در چين بسته و کارکنان آنرا در قرنطينه قرار
ميدهند. آنها تا همين دو هفته اخير خبر گسترش سارس در چين را مخفی و انکار
ميکردند. حالا که سارس جان 1.2ميليارد چينی و همسايگان آنرا تهديد ميکند و
کارشناسان عواقب اقتصادی آن برای اقتصادهای آسيايی را با جنگ عراق برابر و حتی
مخربتر ارزيابی کرده اند ، آنها در تلاشی نا اميدانه ميگويند 5 ميليارد ين برای
جلوگيری درمان بيماران و جلوگيری از گسترش اين بيماری خطرناک کنار گذاشته اند. در
حاليکه سارس در مدت کوتاهی 4400 نفر را در سراسر جهان مبتلا کرده و 275 قربانی گرفته است که بيشتر
آنها چينی بودند .
ظريفی ميگفت در آستانه حمله به عراق در 600 شهر در جهان تظاهرات ضد جنگ بر پا
شد که در بعضی از آنهايک ميليون نفر شرکت کردند، در اين چين يک ميلياردی حتی يک
تظاهرات 6 نفره هم نشد. جای سوال هست اصلا آياشهروندان چينی اطلاع داشتند که دارد
جنگی بر پا ميشود يا مقامات چينی اطلاع ازاين مساله را برای چين (دولت چين يا مردم چين؟) مضر تشخيص دادند!
گفتم تازه اگر اطلاع ميداشتند چه ميشد، مردمی که رنگ آزادی را نبينند چطور
ميتوانند مسئوليت شهروندی را درک کنند. در نبود آزادی فقط امنيت مردم نيست که به
خطر ميافتد ، نبود آزادی به همان ميزان سلامت شهروندی و حس مدنی را تهديد ميکند .
ديکتاتوری ها هم خودشان مثل بلا بر سر ما نازل ميشوند، هم مارا به بلای جان خودمان
تبديل ميکنند.
سخن می گويدماشين
کتاب ثبت
رکورد " گينس" ، " پارو
" فک پشمالوی ما شينی را به عنوان
آرام بخش ترين روبوت جهان به ثبت رسانيد. پارو که به اندازه يک گربه بزرگ است ،
وقتی اسم خودش را بشنود دم تکان ميدهد، ميتواند به شما نگاه کند و وقتی نوازشش
ميکنيد ، خرخر کند.
عرضه اين حيوان خانگی ماشينی در ژاپن در
سال گذشته با موفقيت عظيمی روبرو بوده است. بويژه در بيمارستانها در بخش کودکان و در آسايشگاهها برای افراد
سالخورده و در منازل محبوبيت زيادی پيدا کرده است و اکنون روانه
بازارهای اروپايی شده است. استقبال از آن چنان وسيع بوده است که موسسات پژوهشی به
تحقيق در مورد علت آن پرداخته و فرضيات
گوناگون ارائه کرده اند.
تاکانوری شيباتا ، 35 ساله ، مخترع
آن ميگويد اثرات درمانی آن در بيمارستانها
و ميان سالخورده گان طی پژوهش هايی در بيمارستان دانشگاهی ايباراکی اثبات شده است.
در يک پژوهش دو ما هه در يک بيمارستان
بزرگ در سال گذشته معلوم شد از استرس به ميزان قابل توجهی کاسته ميشود.
پارو اولين جانور روبوتی نيست . خرگوش ،
سگ و انواع ديگر جانورهای روبوتی
اولين بار در سال 1999 توسط شرکت سونی به بازار عرضه شد و فورا بازار گسترده ای يافت
. بهای اين حيوانات تقريبا دو هزار دلار است.
آخرين نمونه سونی که سال
گذشته به بازار عرضه شد به نام آيبو ای آر
اس 220 ميتواند 50لغت را "بفهمد"
و با صاحبش به طريقی مبادله احساسات کند.
دکترها در بيمارستانها ميگويند بچه ها
عاشق اين حيوانات ماشينی هستند وبا ديدن
آنها درد خود را قراموش ميکنند.. يک زن ژاپنی
ميگويد از وقتی يک آيبو خريدم ديگر شوهرم گله نميکند که تنهاست و چرا دير از سر کار برميگردم.
يک استاد دانشگاه ژاپنی ميگويد ژاپن بعد
از جنگ يک جامعه پيشرفته صنعتی ساخت ، طبيعی است که از تکنولوژی برای جايگزينی
روابط در هم شکسته خانواده گی استفاده
کند.
به هر حال جای شکرش باقی است اگر در يک
طرف جهان بچه هااز گرسنگی و بمب ميميرند، در آن طرف پير
و جوان آنقدر ارزش دارند که به فکر کمبود های آ نها باشند و گرنه همه به فکر آن بودند که گليم پاره خود را از اب
بيرون بکشند و ديگر کسی پيدا نميشد به خيابانها
برود و فرياد بزند بابا آدمها ارزش دارند ، آنها را زير شکنجه و بمب و
گرسنگی له نکنيد.