در توضيح دلايل منع حجاب در مدارس فرانسه

پيکار با زن ستيزی يا اسلام ستيزی

 

ازسايت ايران امروز

مهدی رجبی

 

mehdirajabi@hotmail.com

 

پيش از آغاز سخن، لازم به توضيح است که فرانسويان در پي آن نيستند که حجاب را در کشور فرانسه ممنوع کنند. گفتگو برسر ممنوع کردن آن در مدارس است. وانگهي، در مدارس نيز، مسئله آن نيست که حجاب را بطورکلي، ممنوع کنند. سخن از ممنوع کردن نوعي خاص از حجاب، يعني روسري حزب الهي (مقنعه) است، نه هرگونه روسري.

****
گفتمان منع حجاب در مدارس فرانسه، هياهوي بسياري در کشورهاي مسلمان و از جمله در ايران بپا کرده است. اغلب نيروهاي مذهبي که از اجراي جزم گونه احکام اسلامي پشتيباني مي کنند، به اعتراض برخاستند وفرياد آزادي کشي و بي احترامي به حقوق مذهبي سردادند. چنين واکنشي از سوي اين نيروها، جاي شگفتي ندارد. حتا اگر استدلال آنها را در باره بي احترامي به آزادي هاي فردي ـ که از سوي خود شان رعايت نمي شودـ کنار بگذاريم، رويکرد آنها از نوعي يکرنگي نظري در چارچوب انديشه مذهبي جزم گرا حکايت مي کند، و بدين خاطر جاي خرده گيري نيست.

ولي وقتي خانم شيرين عبادي به اعتراض برخاست و تلاش در راه غيرقانوني ساختن حجاب نوع حزب الهي در مدارس را محکوم نمود، براستي يکه خوردم. اورا چه مي شود؟ کسي که با وجود تهديد بنيادگرايان ايران، دليرانه عزم نمود تا بي حجاب در مراسم دريافت جايزه صلح نوبل شرکت کند، اينک چنين رويکردي درپيش مي گيرد. روزنامه لوموند از او نقل مي کند: « منع قانوني حجاب تنها به سود بنيادگرايان خواهد بود. اگر راه دبستان و دبيرستان را براين دختراني که اصرار برنگهداشتن روسري دارند، آزاد بگذاريد، به آنها تنها فرصت آزادسازي خود را خواهيد داد. تنها چاره پيکار با بنيادگرايي، دانستن، فرهنگ و آموزش است.» لوموند 20/ 12/2003.

توگويي هواداران منع حجاب در فرانسه نمي دانند که تنها چاره رهايي از تاريک انديشي و بنيادگرايي، همانا دانستن، فرهنگ و آموزش است. توگويي جامعه روشنفکري فرانسه با آن همه تجربه روشنگري و آزاديخواهي، از دريافتن اين نکته آشکار ناتوان است. يا اي بسا، تلاش در راه قانوني کردن منع حجاب در مدارس، خواسته روشنفکران آزايخواه فرانسه نيست، بلکه بوسيله قلدرگري نيروهاي راست به سرکردگي ژاک شيراک، بر پهنه سياسي جامعه فرانسه تحميل شده است. اشاراتي از اين دست، در نوشته هاي نويسندگان ايراني بازتاب يافت.
اين واکنش شيرين عبادي مرا برانگيخت که تا در اين زمينه مطلبي بنويسم و واقعيت قضايا را، ازپس ظاهر تعرض به آزادي فردي بازبرشکافم. ولي باخود انديشيدم که اين کار درست نيست، چراکه برنده جايزه صلح نوبل، سخت زير فشار و تهديد بنيادگرايان قرارگرفته است. پس بايسته نيست که من نيز بر آن بيفزايم. مدتي نگذشت که نامه 192 نماينده مجلس به ژاک شيراک، دراعتراض به گفتمان منع حجاب منتشر شد.
اين خبر نيز مرا برانگيخت که در اين باره واکنش نشان بدهم. ولي با انديشه بر اينکه گوياآن نامه، توسط دوم خردادي هاي ميانه رو و محافظه کاران مجلس فراهم آمده است ـ بدليل دسترسي نداشتن به امضاي نمايندگان ـ از سراين پندار گذشتم. باخود گفتم؛ بنظر ميرسد که اصلاح طلبان پيگير و فمينيست هاي ايران، بر روي اين پوست موز، پاي ننهاده اند. بنابراين بهتراست که توان خودرا صرف گفتمان انتخابات مجلس بکنم، تا پرداختن به موضوعي که مشغله فکري جزم انديشان مذهبي مي باشد. ولي با مشاهده اينکه برخي از آزادي خواهان و فمينيست هاي برون مرزي، نيز به جرگه مخالفان منع حجاب در مدارس فرانسه پيوسته اند، کاسه پرهيزم سرريز شد. خوشبختانه، تاکنون هيچ نوشته يي از سوي فمينيست هاي ايران زمين در اعتراض به منع حجاب در مدارس فرانسه، منتشر نشده است.

****
اگر موضع گيري جزم انديشان مذهبي را کنار بگذاريم، اعتراض مخالفان منع حجاب، برپايه دو استدلال اصلي استوار مي باشد.
ـ نخست باور به آزادي ديني افراد و احترام به آداب و رسوم مذهبي آنها، واز آن ميان، برسرنهادن حجاب. اينکه ما مخالف اين يا آن رسم و آيين مذهبي هستيم، اينکه برخي از مراسم مذهبي از ديد ما واپسگرا و ضد انساني بشمار مي روند، نبايد دليل آن شود که از احترام به حق افراد در باور داشتن به آيين ها و رسومي که زياني براي جامعه ندارد، خودداري ورزيم. احترام به حقوق افراد در پاي بندي به باورهاي ديني واجراي آيين هاي مربوطه يکي از اصول حقوق بشري است که همه کشورها آنرا تاييد کرده، و کمابيش آن را رعايت مي کنند. پرروشن است که پديده هايي مانند سنگسار کردن زنان، بهر دليلي که باشد، و حتا اگر توجيه ديني نيرومندي، مانند پشتيباني حديث وغيره را به همراه داشته باشد، توهين بزرگي به زنان و نيز به مردان جامعه بشري مي باشد. چنانکه مقام هاي مذهبي ـ سياسي ايران نيز بر آن شدند که مانع از اجراکردن آن گردند. ولي آيا روسري دختران دبيرستاني و دانشگاهي چنين جايگاهي را دارد؟

ـ دوم اينکه قانوني کردن منع حجاب در مدارس، بدان معناست که دختران جواني را که بر نگهداشتن حجاب پاي مي ورزند، از محيط آموزش و پرورش لاييک و امروزين فراري داده، و آنها را به دامن واپس گرايان و مدارس ديني مي رانيم. و بدين ترتيب، بخت اثرپذيري از مراکز آموزشي امروزين را که مي تواند مايه روشنگري و آزادمنشي شان گردد، از ايشان دريغ مي داريم. وانگهي اين شيوه کار، آب به آسياب نيروهايي خواهد ريخت که اسلام بنيادگرا را تنها پشتيبان مسلمانان براي رويارويي با بي عدالتي هاي جامعه غربي مي دانند.

****
پيش از وارد شدن به بررسي اين استدلال ها و برشکافتن واقعيت هايي که پنهان مانده اند ـ دستکم براي کساني که دستي از دور برجامعه سياسي فرانسه دارند ـ لازم به تاکيد است که برخي از موضع گيري هاي آزاديخواهان و فمينيست هاي ايراني ريشه در آن دارد که نسبت به مسئله پيچيده يي که کمابيش در تمامي نيروهاي سياسي فرانسه ـ ـ شکاف ايجاد کرد،آگاهي بايسته را ندارند.
گفتگو برسر حجاب در همه سطوح جامعه فرانسه ـ چه چپ چه راست، چه روشنفکر چه ساده انديش، چه دمکرات چه محافظه کار، چه مذهبي چه غير مذهبي، چه مسلمان چه مسيحي، چه زن چه مرد ـ شکاف پديدآورده است. کمتر موضوعي در سالهاي اخير، چنين شکافي ميان همه نيروهاي اجتماعي و سياسي جامعه پديد آورده است. نمونه هاي استثنا در اين زمينه، عبارت اند از : مسئولان ديني مسيحي، محافل سنتي فمينيست و نيروهاي راست افراطي.

باري، مسئله بسا پيچيده تر از آن است که آن را به ژاک شيراک و گروه هايي معين نسبت بدهيم. رئيس کميته حقوق بشر فرانسه، مخالف قانوني کردن منع حجاب در مدارس بود. ولي بخش ديگري از مسئولان اين کميته با آن دمساز بودند. اکثريت جامعه فرهنگي( آموزگاران، دبيران، استادان) طرفدار قانوني کردن منع حجاب در مدارس بودند، درعين حال، اقليتي از فرهنگيان مخالف آن بودند. در محيط روزنامه نگاران و نويسندگان نيز، اوضاع بدين ترتيب بود.

****
متاسفانه جنبه بغرنج اين ماجرا و بويژه تاريخچه 15 ساله آن از نظر کساني که از نزديک و بطور روزمره مسائل سياسي و اجتماعي فرانسه را دنبال نکرده اند، پنهان مانده است. ناکفته نگذارم که جامعه سياسي فرانسه آگاهانه کوشيد تا اين موضوع در سطح آشکار به گفتگو نهاده نشود. حتا بسياري از روشنفکران فرانسه از جريان ها و رويدادهايي که در پيرامون آن مي گذشتند، آگاه نبودند، چه رسد به نويسندگان ايراني که در فرانسه بسر نمي برند.
جالب اينکه حتا رئيس مجلس ملي فرانسه که کميسيوني را به بررسي مسئله حجاب دختران در مدارس گماشته بود، چنين گله مي کند: « ما از اختلاف ميان ارقام رسمي که از سوي اداره هاي دولتي داده شده اند، و و واقعيت موجود آنگونه که توسط آموزگاران و دبيران و روساي مدارس ترسيم مي شوند، حيرت زده شده ايم.» لوموند 11/12/2003
بنابراين وقتي رئيس مجلس فرانسه از ناآگاهي به داده هاي واقعي مي نالد، چه جاي خرده، بر نويسندگان ايراني بيرون از فرانسه مي باشد؟ به چند نمونه از اين بي خبري ها نگاه بيندازيم. در نوشته هاي آنها مي خوانيم که گويا تلاش در راه قانوني کردن منع حجاب در مدارس، بهمت ژاک شيراک رئيس جمهور فرانسه صورت گرفته، حال آنکه بسياري از نيروهاي سياسي فرانسه، با اين ابتکار او مخالف اند. چنانکه سارکوزي، وزير کشور وي که فردي بس فرصت طلب و عوام فريب مي باشد، با اين ماجرا نادمساز است. يا گفته مي شود که اين ماجرا با مخالفت جامعه عرب هاي مسلمان که بيش از سه ميليون جمعيت فرانسه را تشکيل مي دهند، روبرو شده است. يا مثلا عامل جدايي دين از دولت در فرانسه را، نه ماجراهاي سياسي اين جامعه در پايان قرن نوزدهم و آغاز قرن بيستم، بلکه انقلاب خونين آن کشور در 1789 بشمار مي آورند. نمونه ديگري از اين بي خبري، همانا بي توجهي به جنبه هاي قانوني اين ماجراست که در پايين بررسي خواهد شد.

زمينه هاي پيدايش مسئله روسري اسلامي در فرانسه
برسر نهادن روسري در فرانسه، موضوع جديدي نيست. برخي از زنان بگونه يي محدود، از ديرباز روسري برسر مي نهادند. بي آنکه حساسيت و مخالفت کسي برانگيخته شود. برخي از زنان سالخورده فرانسوي مسيحي بنابر عادت ديرينه گاه روسري بر سر مي نهادند. پديده روسري به خودي خود يک شهاب آسماني نبود که بيکباره بر زمين فرانسه فرو افتد. نه تنها زنان روسري به سر، در محله هاي مسلمان نشين به چشم مي خوردند، بلکه در ديگر محله ها نيز، زنان و دختران روسري بسر وجود داشته است. بي آنکه حساسيت کسي را برانگيزد.
ماجرا از زماني آغاز شد که روسري سنتي زنان مسلمان ـ بويژه نوع ايراني آن ـ به روسري حزب الهي تبديل شد. و به همراه خود، آوردجويي اسلام بنيادگرا را، بصورت مخالفت با شرکت در برخي کلاس هاـ بدليل ناسازگاري شان با موازين اسلام ـ وارد صحنه ساخت. براي جلوگيري از درهم آميختگي بحث، روسري نخستين را رو سري سنتي مي نامم، و رو سري نوع دوم را روسري حزب الهي (مقنعه).
اين ماجرا، درسال 1989، در دبستان راهنمايي شهر کريل (
CREIL) در 60 کيلومتري پاريس آغاز گشت. 3 دختر دانش آموز برآن شدند که با روسري حزب الهي وارد دبستان راهنمايي شده، و با نگهداشتن آن، در کلاس ها شرکت کنند. افزون براين، آنها به بهانه اسلامي، از شرکت در برخي کلاس هاي ورزش خودداري نمودند. اين امر در نظم مدرسه، آشوب بپا کرد. برخي دبيران بدليل اينکه محيط مدرسه بنا بر سنت و قانون، يک محيط لاييک و غيرمذهبي است، ونيز اينکه روسري حزب الهي يک نوع جلوه نمايي مذهبي است، نمي خواستند اين دختران را در کلاس هاي خود بپذيرند.
رئيس مدرسه به حمايت از دبيران، از خانواده دختران خواست که آنها را به برداشتن روسري شان، در سر کلاس درس تشويق کنند. ولي چون خانواده آن دختران با محافل اسلامي بنيادگرا در رابطه بودند، به مخالفت با پيشنهاد رئيس مدرسه پرداخته، و بر حفظ آن اصرار ورزيدند. رئيس مدرسه و دبيران، بناچار کميته انضباط را تشکيل داده، و درآنجا باستناد دلايل پيشگفته، راي بر اخراج اين دختران دادند.
خانواده اين دختران چون به اين مسئله، بصورت يک آوردجويي اسلامي مي نگريستند، کار را به روزنامه ها کشانيدند. چنانکه، پيش از آنکه راي کميته انضباط مبني بر اخراج آن دختران صادر شود، مسئله اين 3 دختر به يک مسئله عمومي رسانه هاي گروهي تبديل شده بود. جامعه سياسي و روشنفکري فرانسه، بي آنکه آماده باشد و بي آنکه بخواهد، گرفتار اين گفتمان شد که در برابر مسئله روسري، چه رفتاري بايد پيش گرفت.
برخي از نيروهاي دمکرات ابراز داشتند که وجود چند مورد روسري در مدارس، فضاي لاييک جامعه را دگرگون نمي سازد و در نتيجه نبايد برآشفته شد. به تحمل، هر مشکلي آسان شود. اين برخورد هم در نيروهاي چپ وجود داشت، هم در محافل راست. نيروهاي فمينيست که روسري حزب الهي را، به خودي خود، نوعي بي احترامي به زن مي دانستند، مخالف تحمل آن بودند. در برابر، نيروهاي راست افراطي که بهيچوجه، روي ديدن پديده هاي فرهنگي و مذهبي غيرفرانسوي و غيرمسيحي را نداشتند، به بهره جويي شوم از اين موضوع پرداختند، و به توده نا آگاه هوادار خود چنين القا کردند که اسلام و عربها در حال اشغال تدريجي فرانسه هستند.
رئيس مدرسه کريل در خاطرات خود مي گويد که مقامات آموزش و پرورش نه تنها هيچ کمکي به ما نکردند، بلکه پيوسته از ما مي خواستند که راه حلي پيش بگيريد که سرو صدا ايجاد نکند. اين شيوه برخورد از سوي مقام هاي بالاي سياسي و آموزشي، بعدها نيز که پديده روسري نوع حزب الهي، رو به گسترش نهاد، ادامه داشت: شلوغ نکنيد، کار را به رسانه ها نکشانيد. رسانه هاي گروهي نيز در تمامي دهه 90 گرفتار خاموشي نسبي يا بزباني، خودسانسوري شدند. در حقيقت، اين خاموشي ريشه در سياست مدارا داشت که نيروهاي چپ، حزب سوسياليست و نيز راست ها، در برابر اين پديده پيش گرفته بودند.

****
آنها مي دانستند که امام هاي مساجد که اکثرا از عربستان سعودي وارد مي شدند، در حال تبليغ روسري حزب الهي در محله هاي مسلمان نشين و در مدارس اين مناطق بودند. ولي از بيم آنکه مبادا اين موضوع مورد سوء استفاده جريان هاي راست افراطي واقع شود، و نيز به اميد اينکه پديده روسري حزب الهي، موجي است که سرانجام خاموش خواهد شد، آگاهانه در پي آن بودند که از کنار آن بگذرند.
وزير آموزش و پرورش آن زمان، ليونل جاسپن براي آرام کردن جو عمومي و درپاسخ به اعتراض روشنفکران، از شوراي حکومت که يک اندام قانوني مهم بود، خواست تا نظر خود را در اين باره ارائه کند. حکم اين شورا، در راستاي سياست عمومي پذيرفته شده توسط جامعه سياسي فرانسه بود. بجاي اينکه رويکردي روشن و قاطع پيشنهاد کند، مسئله به برداشت مشخص و به شرايط مشخص حواله داده شد. از سويي گفته شد که نمي توان داشتن نشان هاي مذهبي را ممنوع ساخت، ازسوي ديگر ابراز شد که داشتن نشان هاي مذهبي جلوه نمايانه ممنوع مي باشد. در عين حال تاکيد شد که اگر شاگردان از حضور در کلاسي بدلايل مذهبي خودداري ورزند، ويا اينکه نشان هاي مذهبي شان، نظم عمومي مدرسه را آشفته سازد، اخراج آنها بجا و مجاز است.
خلاصه اينکه دست اندر کاران مدارس همچون گذشته بکوشند تا کشمکش هايي را که بر سر روسري پديدار مي شوند، خود به تنهايي، بي سرو صدا و در چاچوب محلي چاره جويي کنند. احساس عمومي جامعه فرهنگيان اين بود که دستگاه سياسي نمي خواهد به خود زحمت بدهد، و بار را به دوش فرهنگيان مي اندازد.
در زير، برگردان بخشي از حکم شوراي حکومت را مي آورم:
« در مراکز آموزشي، ببرداشتن نشان هايي دال بر وابستگي ديني توسط شاگردان، تا آنجا که مربوط به آزادي بيان و ابراز باورهاي ديني است، بخودي خود ناسازگار با اصل برخورد لاييک نمي باشد. ولي اين آزادي به شاگردان اجازه نخواهد داد که نشان هايي ديني حمل کنند که بخاطرماهيت شان، بخاطر شرايط استفاده فردي يا جمعي آنها، يا بخاطر ويژگي جلوه فروشانه يا ادعاگرانه آنها، حرکتي را تشکيل مي دهند در جهت فشار، تحريک کردن، تظاهر ديني و يا تبليغ. حرکتي که به ارجمندي يا آزادي شاگردان يا ديگر اعضاي جامعه آموزشي تعرض نمايد، تندرستي يا امنيت آنها را در خطر بگذارد، فعاليت هاي آموزش و نقش آموزشي آموزشگران را خدشه دار سازد، و سرآخر، نظم را در محيط آموزشي وعملکرد عادي دستگاه همگاني و دولتي را مختل نمايد.» برگرفته از تارنماي حکومت فرانسه.

دهه 90 شاهد گسترش تدريجي روسري اسلامي گرديد، بگونه يي که شمار دختراني که مي خواستند با روسري وارد مدرسه بشوند، از چند مورد انگشت شمار به چند صد رسيد، و سپس از مرز هزار گذشت. البته همه اين موارد به روسري نوع حزب الهي مربوط مي شد. يعني، روسري اي که جنبه جلوه فروشانه آن، از دور داد مي زد. روسري اي که گويا بعمد، چنين به سر نهاده مي شود، تا ديگران را تحريک کند. بي سبب نبود که در همه مدارسي که اين روسري ها پديدارشدند، آشوب به پاگشت.
بنا بر گزارش هاي رسيده از مدارس، کساني که با اين نوع روسري حاضر مي شدند، اغلب مي کوشيدند تا جو کلاس را، و نيز ديگر دختران مسلمان را با خود همراه کنند. بنحوي که اين موضوع به پهنه کشاکش آموزگاران و دبيران با اين دختران تبديل مي شد، و فضاي آرام و عادي کلاس گرفتار موضوعاتي تحميلي و بي ارتباط با درس و آموزش مي گشت.
آموزگاران و دبيران در آغاز بر لزوم بهره گيري از راهکار روشنگري و گفتگو تاکيد مي کردند، و مخالف آن بودند که به شيوه هاي قانوني و سرکوب از طريق کميته انضباط، توسل شود. آنها بطورکلي مخالف نشان هاي مذهبي نبودند ـ آنچنانکه در حکم شوراي حکومت نيز آمده بود ـ و اغلب در برخورد با اين دختران مطرح مي کردند که اگر بجاي روسري حزب الهي، يک روسري سنتي به سر کنند، هيچ ناسازگاري در ميان نخواهد بود. چنانکه در مورادي که دختران روسري بسر، به اين پيشنهاد تن مي دادند، کلاس و مدرسه فضاي معمولي خودرا دوباره بدست مي آورد. ولي با گذشت زمان، آشکار شد که قضيه از سطح خواسته و تصميم اين دختران فراتر مي رود، و مسئله حجاب در سنجش با جنبه هايي که کم کم پديدار مي شد، حکم بخش ديدني کوه يخ را دارد. يا بزبان قديمي ها، سر بزرگ زير لحاف است.

گسترش زن ستيزي
اندک اندک معلوم شد که مسئله روسري تنها يکي از جلوه هاي اسلام نوع بنيادگرا مي باشد، و چالش بنيادگرايان با جامعه فرانسه، جنبه هاي بس مهمتري از روسري دارد. خبرهايي مبني بر تغيير شيوه زندگي دختران مسلمان در محله هاي مسلمان نشين به گوش رسيد. دختران زير فشار برادران متعصب، مجبور مي شدند تا از خانه بيرون نروند، با پسران ناآشنا گفتگو نکنند، از پوشيدن دامن و لباس هاي «تحريک کننده» خودداري نمايند. در يک کلام، بشيوه يي زندگي کنند که گويا آنها درفرانسه و در اروپا بسر نمي برند. دختري که از تن دادن به اين فرهنگ تحميلي پسران سرباز مي زد، فاحشه ناميده مي شد، و گرفتار يک زندگي شوم مي گشت. اگر دختري به رويارويي با اين فضا بر مي خاست، يا به او تجاوز دسته جمعي مي شد، يا اينکه او مي بايست از آن محله فراري بشود؛ راه گريزي که بخاطر تهيدستي وتنگدستي اين اقشار اجتماعي، بسختي ميسر مي شد. اخبار مربوط به اين نوع تجاوزهاي جنسي و زورگويي هايي از اين دست، بيشتر و بيشتر مي شد. وقتي از پسران آن محله ها در باره اين نوع زورگويي ها پرسش مي شد، آن را با برداشت هاي سبک و نادرست خود ازاسلام توجيه مي کردند.
تاسف اينکه دستگاه سياسي فرانسه گوش شنوايي به اين اخبار وحشتناک، مبني بر زورگويي به زنان و دختران اين محله ها، يعني بخشي از افراد جامعه خود نداشت. چراکه اين مسائل به حومه هاي فقيرنشين و به جماعت مهاجران و احيانا فرانسوي هاي درجه دوم مربوط مي گشت.
برخي از مادران اين دختران که از فضاي ارعاب پسرهاي محله به تنگ آمده بودند، مي گفتند که حتا در الجزاير يا در مراکش، اينچنين زير بار زور و تهديد نبوده اند. يک فضاي شوم زن ستيزي و مرد سالاري در محله ها حاکم شده بود، که نه به اوضاع کشورهاي عربي شبيه بود، و نه با ساختار جامعه مدرن فرانسه خوانايي داشت.
آنچه بيشتر دردناک بنظر مي رسيد، اين بود که پسران و مردان جوان اين محله ها، در دفاع از اين رفتار زن ستيزانه، برخوردي افتخارآميز و ازروي غرور داشتند، که ياد غيرت لوطي هاي ايران را در ذهن، زنده مي کرد. غرور رويارويي با فرهنگ غربي و اتکا به فرهنگ اسلامي. مضحک اينکه اين مردان جوان در همه اشکال خوشگذراني جامعه فرانسه شرکت مي کردند و از آن بهره مي بردند، و از اين لحاظ اهل پرهيزکاري اسلامي نبودند، ولي آنجا که نوبت به نوع زندگي و رفتاردختران مسلمان مي رسيد، به تحقير و تخطئه شيوه زندگي زنان غربي مي پرداختند، و رگهاي گردن شان دربرابر پيروي دختران محله از راه و رسم اروپايي متورم مي شد.
گرچه برخورد دشمنانه آنها با جامعه فرانسه و با شيوه زندگي غربي ـ در آنجا که به زنان مربوط مي شد ـ ريشه در نابرابري هاي اجتماعي داشت، ولي پشتوانه ايدئولوژيکي آنها درزمينه رويکرد زن ستيزانه، اسلام بنيادگرا بود. حضور مسلمان هاي بنيادگرا در اين محله ها، و فعاليت امام هاي وارداتي در مسجد محله، خوراک ايدئولوژيکي لازم را در اختيار آنها مي نهاد.
پرروشن بود که گفته هاي اين پسران، از تبليغات مذهبي ـ سياسي برعليه جامعه غربي تاثيرگرفته بود، ولي آنها زيرک تر از آن بودند که وارد بازي سياسي شبکه هاي سياسي ـ مذهبي بشوند. آنها ازسويي خرده آموزش هاي امام هاي مساجد برعليه بي بندو باري زندگي غربي را بلغورمي کردند، و از سوي ديگر، از رفتن بسوي زندگي مبارزاتي مجاهدين پرهيز کرده، و زندگي لومپن وار بي مسئوليت را ترجيح مي دادند.
گسترش موج بنيادگرايي، پيامدهايي در رابطه با مدارس داشت. بدين ترتيب که دختران خانواده هاي مسلمان، زير تاثير اين فضا، بيش از پيش ناگزير مي شدند تا از جلوه هاي زنانه خود بکاهند. در سطحي ديگر،آنها با اين فضاي زن ستيز هماهنگ مي شدند، و روسري را بمثابه ابزار ستيزه گري با فرهنگ غربي برمي گزيدند. برخي از آنها مدعي مي شدند که روسري، آنهم درشکل حزب الهي آن، مايه آزادمنشي آنها و رهيدن از بندهاي جامعه فاسد غربي مي گردد. چراکه از بند لباس پوشيدن بشيوه غربي، آزاد مي شوند.
اين چنين برخوردي از حد به برکشيدن محجوبانه يک نشان مذهبي بس فراتر مي رفت، و شکل تعرضي بخود مي گرفت. طبيعي بود که چنين برخوردهايي که برپايه ستيزه گري و آوردجويي شکل گرفته بودند، مايه آشوب و تنش در مدارس گردند. بيچاره آموزگاران و دبيراني که سرراه اين جماعت قرار مي گرفتند. بيچاره روساي مدارسي که با چنين عناصري در مدارس خود روبرو مي شدند. بيچاره دختران مسلماني که با اين عناصر همراه نمي شدند، و به آنها روي خوش نشان نمي دادند. آنها يا تهديد مي شدند، يا بارهزار توهين و ناسزا را به جان مي خريدند. در مواردي، خبر پاشيدن اسيد به روي دختران نافرمانبردار بگوش رسيد.

امام هاي وهابي و پول هاي عربستان سعودي
نبايد فراموش کرد که يکي از عوامل گسترش بنيادگرايي و زن ستيزي حزب الهي در فرانسه، وجود امام هاي وارداتي بوده است. امام هايي که ازعربستان سعودي وارد مي شدند، اغلب در شبکه هاي وهابي عربستان سعودي آموزش ديده بودند. اما چرا دولت فرانسه اجازه مي داد که اين امام ها که برخي شان، حتا دو واژه فرانسوي نمي دانستند، در فرانسه مستقر شوند، و به تبليغ آشکار سياسي ـ مذهبي برعليه شيوه زندگي و قوانين فرانسه بپردازند؟
در اين رابطه، بايد توجه داشت که جامعه فرانسه، چوب تنگ نظري و رفتار تبعيض آميز خود را در رابطه با اسلام مي خورد. مسلمانان فرانسه، جمعيتي در حدود 6 تا 8 در صد مردم فرانسه مي باشند. ولي از لحاظ امکانات مذهبي مانند مسجد، آموزشگاه ديني و غيره، حتا نيم در صد امکانات مذهبي جامعه را نيز در اختيار ندارند. بگذريم از اينکه آنها در زمره اقشار تنگدست و پايين جامعه فرانسه مي باشند.
درست است که امکانات مذهبي مانند کليسا ها در طي قرن ها فراهم آمده اند، حال آنکه جمعيت مسلمان فرانسه بسيار نوپا و جوان مي باشد. درست است که مسلمانان فرانسه در زمره اقشار پايين و تهيدست اين کشور مي باشند و در نتيجه توانايي مالي لازم را براي برپاکردن مسجد و آموزشگاه، در کوتاه مدت ندارند. ولي واقعيت اين است که اين جماعت نياز به امکانات مادي براي پاسخ گفتن به نياز هاي مذهبي خود دارند.
بسياري از مسلمانان براي اجراي دسته جمعي فرايض ديني، ناگزيرند که در زير زمين ها و پارکينگ ها گرد هم بيايند، تا آنها را برآورده سازند. اين خود، نوعي تحقير و بي احترامي به بخشي از شهروندهاي فرانسه است. اگر اين جماعت، شهروند درجه دوم بشمار نمي روند، پس چرا جامعه فرانسه کمکي به بهبود امکانات مادي آنها براي برگزاري آيين ها و رسوم ديني نمي کند؟
يکي از دلايل اينکه مسلمانان فرانسه بسراغ امام هاي وهابي عربستان سعودي رفتند، آن بود که عربستان سعودي پول در اختيار آنها مي نهاد تا مسجد بسازند، اغلب همراه با اين شرط که امام وهابي وابسته به عربستان سعودي را بپذيرند. اين پديده، پس از پايان يافتن جنگ افغانستان صورت گسترده يي بخود گرفت. مجاهديني که با پول عربستان سعودي و سازمان سيا در مکتب وهابي مبارزه با کمونيسم پرورده شده بودند، چون ديگر نيازي به آنها در افغانستان نبود، به کشورهاي اسلامي که بدانها نياز داشتند، گسيل شدند. جنگجويان آنها ازالجزايرو چچني سر برون آوردند، و امام هاي آنها به فرانسه و اروپا آمدند. وقتي از وزير کشور فرانسه در رابطه با امام هاي وارداتي مکتب وهابي پرسش شد، او پاسخ داد، چون آموزشگاه ديني اسلامي در فرانسه وجود ندارد، ما در اين مورد چاره يي نداريم.

از اسلام مسالمت‌جو تا بنيادگرايي ستيزه گر
مسلمانان فرانسه از بيش از يک قرن پيش پا به فرانسه نهاده اند، و از حدود نيم قرن پيش بصورت ميليوني در فرانسه حضور دارند. آمار رسمي در مورد اينکه چند درصد آنها شهروند فرانسه بشمار مي روند و چند در صد مهاجر محسوب مي شوند، وجود ندارد، ولي ترديدي نيست که شمار شهروندان مسلمان فرانسوي از يک ميليون بيشتر است.
جامعه مسلمانان از دهه ها پيش، در بسياري از شهرها و حومه هاـ در محله هاي فقيرنشين ـ مستقر بوده است، بي آنکه روح ستيزه گري با شيوه زندگي فرانسه و با قاعده رفتار لاييک در مدارس داشته باشند. آنها نماز و روزه خود را برگزار مي کردند و دختران خويش را بي روسري به مدرسه مي فرستادند. ولي بيکباره از اواخر دهه 80، همزمان با آغاز يورش اسلام وهابي عربستان سعودي، موجي از آوردجويي اسلام بنيادگرا، با رنگ غليظ زن ستيزانه، جامعه فرانسه را دربر گرفت.

ترديدي نيست که رعايت آيين ها و رسوم اسلامي توسط مسلمانان، در 10 سال گذشته و بويژه در چند سال اخير شدت گرفته است. ولي همانطور که گفته شد، داده هاي بسياري وجود دارد که حکايت از آن مي کند که پديده روسري بمقياس زيادي ـ البته نه تماماـ جنبه سياسي و ستيزه گرانه دارد. اينکه برخي از دختران براثر اين موج اسلام گرايي، روسري به سر مي نهند جاي ترديد ندارد، ولي آنجا که به ستيزجويي با نهادها و قوانين جامعه فرانسه بر مي خيزند، ردپاي عوامل ديگري بچشم مي خورد.
در اين نوشته کوتاه، سرآن ندارم که به توضيح دلايل رشداسلام گرايي در فرانسه، و نيز توجه روزافزون مسلمانان اين کشور به رعايت فرايض ديني خود، در ده سال اخير بپردازم. پژوهش گري که در اين راه گام مي نهد، بايد به عواملي چون بحران هويت مسلمانان در جامعه فرانسه، و آميخته شدن تناقض هاي گوناگون بپردازد. تناقضاتي در رابطه با استعمار و پيامدهاي آن، تناقضاتي در رابطه با سلطه گري امپرياليستي برعليه کشورهاي عربي و مسلمان، و تبعيض ها و نابرابري هاي موجود در جامعه فرانسه و غيره.
دريچه ديگري که بايد در اين بررسي، باز گشود، به شرايط زيستي ـ اجتماعي و اقتصادي ـ مسلمانان بر مي گردد. غافل نبايد بود که اغلب مسلمانان فرانسه در زمره اقشار تهيدست و محروم جامعه بوده، وهمواره گرفتار تبعيض درسطوح زير مي باشند: کار، آموزش، دستگاه دولتي، مسکن، امکانات هنري و فرهنگي و غيره . افزون براين، نژادپرستي نيز هرروزه و همه جا، آنها را در چنگال گرفته است.

« آنکه بي عدالتي مي کارد، خشم درو خواهد کرد.» آموزشي که در پس اين جمله است، راهنماي خوبي براي توضيح بخشي از عوامل در کار رشد اسلام گرايي مي باشد. خشم مردم تهيدست مي تواند بگونه بخردانه وسازنده بازتاب يابد، يا بصورت کور و ويرانگر. چنانکه، کودکان و نوجوانان محله هاي تهيدست، گاه خشم خود را برعليه بي عدالتي هاي جامعه، بصورت پاره کردن صندلي اتوبوس هاي همگاني و شکستن شيشه هاي باجه تلفن نشان مي دهند. اين نوع رفتار و واکنش از سوي همه دمکرات هايي که براي بهزيستي مردم مي کوشند، نابخردانه و منفي بشمار مي رود.
امام هاي وهابي، جوانان و نوجوانان مسلمان را در راستاي اين شيوه هاي کور و منفي تشويق ننمودند. ولي با تخطئه کل جامعه غربي، مسلمانان را به واکنش هايي مانند ريش گذاشتن، لباس بلند عربي پوشيدن، روسري نوع حزب الهي وحتا برقه و چدري بر سر نهادن تشويق مي کردند و مي کنند.

يورش بنيادگرايان و درماندگي دبيران مدارس

درست است که همزماني دوپديده ـ رشد اسلام بنيادگرا و گسترش روسري حزب الهي در مدارس ـ نمي تواند رابطه علت و معلولي آنها را توضيح دهد. ولي داده هاي بسياري وجود داشته است که حکايت از سياسي بودن پديده روسري حزب الهي مي کند، واينکه گسترش روسري در فرانسه بازتاب يک يورش سياسي ـ مذهبي مي باشد. تا يک حرکت مذهبي مسالمت آميز درجهت رعايت باورهاي ديني.
چنانکه ازسويي، گزارش هاي وزارت کشور و وزارت آموزش و پرورش فرانسه حاکي از آن بوده است که در رابطه با بسياري از پرونده هاي روسري در مدارس، فعاليت محافل بنياگراي مذهبي را در پس ظاهر روابط کشف کرده اند. و ازسوي ديگر، در بسياري موارد، مسئولان مدارس با دختران جوان به سازش بر سراين رسيدند که روسري سنتي را جايگزين روسري حزب الهي نمايند. در اغلب موارد، بدنبال سازش ميان دختران رو سري بسر و دستگاه آموزشي دبيرستان، فضاي آشوب و تنش در آنجا پايان مي يافت. دختران با روسري نوع سنتي در دبيرستان حضور مي يافتند، و به درس و مشق خود مي پرداختنند، و دبيران نيز به کار خود مشغول مي شدند.
شمار پرونده هاي کشاکش برسر روسري در مدارس، درفاصه کمتر از يک دهه، از چند مورد انگشت شمار، به چند صد رسيده، و از مرز هزار گذشت. آموزگاران، دبيران و استادان بيکباره با يورش موجي از اسلام گرايي ستيزنده روبرو شدند. بي آنکه در اين آوردگاه، پشتوانه قانوني و حمايت سياسي داشته باشند. براي دبيران، ديگر مسئله از حد «مدارا با نشان هاي مذهبي ساده» و بي آزار، فراتر رفته بود.
در بسياري موارد، دبيران واستادان در پاسخ به درخواست خود مبني بر اينکه فضاي غيرديني ـ نه ضد ديني ـ مدارس را گرفتار جلوه فروشي و تبليغ ديني نکنيد، تهديد و تحقير مي شدند. گزارش هايي حاکي از درماندگي، بيچارگي و گاه افسردگي دبيران اين مدارس دربرابر پديده روسري اسلامي، به وزارت آموزش و پرورش مي رسيد. ولي هرگز به رسانه ها درز پيدا نمي کرد. خبر اين گزارش ها سالها بعد، زمانيکه موجي گسترده از اعتراض توده يي برعليه زن ستيري در حومه هاي مسلمان نشين، بالا گرفت، در رسانه ها بازتاب يافت.

*****
يورش بنيادگرايي ستيزنده، تنها به مدارس محدود نبود. گزارش هايي مبني بر دگرگون شدن فضاي زندگي زنان و دختران، در راستاي زن ستيزي، در محله هاي مسلمان نشين، بويژه حومه هاي مسلمان نشين، در رسانه ها بازتاب يافت. پديده يي که از لحاظ ابعاد و درجه خشونت، در فرانسه بي سابقه بوده است. ديگر مسئله از حد اسلام گرايي گذشته بود، اسلام بهانه يي بود براي پيش بردن پندارهاي واپس مانده و قرون وسطايي بنيادگرايان در نگرش به زن. پندارهايي که حتا در مراکش و الجزاير مجال گسترش نمي يافتند. ولي فضاي حومه هاي مسلمان نشين فرانسه، به تنفسگاه آن پندارها تبديل شد.
اين پديده، آرام آرام همچون بختکي شوم، بر فضاي حومه هاي مسلمان نشين چنگ مي انداخت. بي آنکه جامعه فرانسه، هشياري لازم براي رويارويي با آن را داشته باشد. پاره از روزنامه نگاران، گزارش هايي در اين رابطه فراهم آوردند، و به نشان دادن خطرهاي اين پديده پرداختند. ولي بازتاب لازم را پيدا نکرد. توگويي تير در تاريکي مي انداختند.

ماجراي آتش زدن سوهان
رخدادي دلخراش و تکان دهنده، سرآغاز چرخش قضايا شد، و طولي نکشيد که موجي بلند از اعتراض توده ها و بويژه زنان، جامعه فرانسه را در بر گرفت. اعتراض براينکه چرا جامعه فرانسه، دستگاه سياسي و رسانه هاي گروهي آن، در برابر گسترش زن ستيزي در حومه ها بي تفاوت نشسته، و مهر خموشي بر لب زده است.
ماجرا اينگونه آغاز شد که تني چند ازپسران يکي از محله هاي مسلمان نشين شهر ويتري در حومه پاريس، دختر جواني (بنام سوهان) را که نمي خواست يوغ مردسالاري و زن ستيزي آنها را بپذيرد، به آتش کشيدند، و او را زنده زنده سوزاندند. خبر اين حادثه دلخراش در رسانه ها بازتاب يافت، و خواننده ها و شنونده ها از شنيدن اين ماجرا برانگيخته شدند. ولي واکنش آنها از حد دلسوزي و تاثر فراترنرفت. وانگهي، بجز اين چه کار مي توانستند بکنند؟
آنچه در اين رابطه دلخراش تر و تکان دهنده تر بود، همانا واکنش پسران محله مربوطه بود. وقتي روزنامه نگاران ازآنها در باره اين ماجرا مي پرسيدند، آنها با وقاحت تمام از دوستان قاتل خود دفاع مي کردند، و هيچگونه ابراز تاسفي درباره زنده زنده سوزاندن آن دختر به زبان نمي آوردند. حتا برعکس مي گفتند که مسبب اين ماجرا، همان دختر (سوهان) بوده است. چراکه با رفتار خود، پسران را تحريک مي نمود. در واقع، سوهان دختري بود که نمي خواست به فشار پسران زن ستيز محله، تن دهد، با آنها همخوابه شود، و خود را گرفتار تجاوز دسته جمعي نمايد. از ديد اين پسران، دختران يا بايد خودرا بپوشانند، روسري بر سر نهند، و از خانه بيرون نروند، و يا اينکه فاحشه بشمار آمده، و درنتيجه به موضوع تجاوز دسته جمعي، و خوشگذراني گروهي تبديل خواهند شد.
آنچه موجب گشت تا اين رخداد سرآغاز يک چرخش گردد، همانا سرسختي، پافشاري و پاي استواري خواهر سوهان و تني چند از زنان ناشناخته مسلمان بود. آنها نمي خواستند ياد سوهان به اين سادگي فراموش شود. آنها نمي خواستند، جامعه فرانسه پرونده زنده زنده سوزاندن يک زن را، به آسودگي فيصله بخشد و سپس آن را بدنبال زنداني کردن قاتلان، بکناري نهد. آنها مي خواستند با صداي بلند به گوش فرانسويان برسانند که اگر جامعه فرانسه سهمي در ارتکاب اين جنايت ندارد، بايد کاري بکند که ديگر ماجراي سوهان تکرار نشود.

باري عزم و اراده خواهر سوهان واين گروه از زنان ـ اغلب مسلمان ـ که در آغاز انگشت شمار بودند، در قالب يک راهپيمايي در سطح کشور فرانسه پياده شد. آنها پياده يا سواره از شهري به شهر ديگر مي رفتند و با گردهمايي ها و مصاحبه هاي خود موجي بلند در حمايت از ياد سوهان و برعليه زن ستيزي بوجود آوردند.
اين زنان شيردل جنبش خودرا « نه فاحشه، نه فرمانبردار» ناميدند. آنها بکمک نيروهاي تازه وارد کوشيدند تا حرکتي را که در راستاي مبارزه با زن ستيزي آغاز کرده بودند، سامان دهند. حرکت اين زنان، پيش از راهپيمايي و حتا در آغاز آن، چندان مهم بنظر نمي رسيد، و بدين خاطر، بازتاب چنداني نداشت، ولي بتدريج، حساسيت گسترده جامعه فرانسه را برانگيخت.
اين انجمن در آغاز حرکت و نيز در ادامه کارخويش، کوشيد تا از جريان هاي سياسي جامعه و نيز از سازمان هاي سنتي فمينيستي که کمابيش در رابطه با احزاب سياسي بودند، فاصله بگيرد. تا مبادا اين حرکت مدني، غيرسياسي و فراحزبي به اين يا حزب سياسي نسبت داده شود.
چندي نگذشت که شخصيت هاي سياسي براي نزديک شدن به اين حرکت سرودست مي شکستند. جريان هاي فمينيستي در ماجراي سوهان و پاگرفتن انجمن «نه فاحشه، نه فرمانبردار»، دليلي ديگر بر بيان اين امر يافتند که رسالت فمينيسم پايان نيافته است. و اينکه برخلاف تصور نادرست، هنوز کارهاي ناشده بسياري، در اين راستا وجود دارد.


چارچوب قانون، از مدارا با روسري، تا مبارزه با آن

گفتگو بر سر زن ستيزي در حومه هاي مسلمان نشين، دوباره موضوع روسري اسلامي را وارد گفتمان اجتماعي نمود. کم کم آشکار شد که مسئله روسري اسلامي، نه در سطح چند مورد پراکنده، بلکه بطورچشمگيري در حومه هاي مسلمان نشين و در مدارس اين مناطق ريشه دوانده است. کم کم خودسانسوري رسانه ها در زمينه پرداختن به اين موضوع کنار نهاده شد. و سخن از دشواري ها و دردسر هاي فراوان آموزگاران و دبيران دربرابر پديده روسري بميان آمد. گزارش هاي متعددي درباره فضاي زن ستيزي در حومه هاي مسلمان نشين، و رشد بنيادگرايي، فراهم شد و در رسانه هاي گروهي بازتاب يافت.
تو گويي جامعه فرانسه از خواب غفلت بيدار مي شد و درمي يافت که در بغل گوش وي، چه پديده هاي نا خوشايندي شکل گرفته است. گفتمان زن ستيزي و دشواري هاي اجتماعي پيرامون آن، به يک گفتمان عمومي و سراسري تبديل شد.
ولي متاسفانه، گفتگو در باره راه و چاره مبارزه با زن ستيزي و مردسالاري حاکم در محله هاي مسلمان نشين، شکل محدود بخود گرفت، و در قالب گفتمان روسري خلاصه گرديد. اينکه زندگي در محله هاي تهيدست نشين و بي امکانات،
در کنار بي کاري و بي پناهي جوانان اين محله ها، يکي از عدامل اصلي انحراف هاي اجتماعي و درغلطيدن به دامان بنيادگرايي با رنگ زن ستيزي و مردسالاري ست، به درستي برجسته نشد.
باري، گفتگو با دبيران و مسئولان مدارسي که در محله هاي مسلمان نشين بودند، از سرگرفته شد. صداي اعتراض دبيران مبني بر اينکه حکم شوراي حکومت براي چاره جويي در برابر يورش بنيادگرايي، بسنده نيست، با طنين فراوان بازتاب داده شد؛ حکم شوراي حکومت دال بر مدارا، در زماني کارساز بود که امکان به سازش رسيدن وجود داشت. در شرايطي که بنيادگرايي ستيزنده، روسري نوع حزب الهي را به پيکان يورش خود تبديل کرده، آن حکم ديگر کارآيي لازم را نداشت.
دشواري هاي قانوني، دربرابر يورش بنيادگرايي، به بررسي نهاده شد، ونيز اينکه بنيادگرايان از خلا و ابهام قانوني موجود، بطور کامل بهره مي جويند. دربرابر، دبيران و مسئولان مدارس از نظر توسل به قانون وامانده و بيچاره اند. لازم است بيفزايم که قانون موجود در باره جدايي دين از سياست و رفتار لاييک در مدارس، درسال1905 تصويب شد. در آن قانون، رفتار لاييک و نپرداختن به آموزش و تبليغ مذهبي در محيط مدارس، متوجه سه مذهب مهم آن دوران، يعني کاتوليک، پروتستان و يهود مي شد. نامي از دين اسلام و جلوه هاي مذهبي آن مانند حجاب، بميان نيامده است. لزوم تکميل آن قانون دررابطه بااسلام، از اينسو و آنسو، بويژه از سوي دبيران و مسئولان مدارس محله هاي مسلمان نشنين مطرح و درخواست مي گشت. کم کم، روشنفکران بسياري با اين خواسته دبيران همراه شده، و دستگاه سياسي را به بي تفاوتي و تنها گذاشتن دبيران در رويارويي با بنيادگرايان متهم نمودند.
موضع گيري جنبش « نه فاحشه، نه فرمانبردار» برعليه روسري نيز به چالش دبيران و مسئولان مدارس کمک نمود.
« فاضله عامره، رئيس اين جنبش که مسلماني پايبند به اجراي فرايض ديني روزانه خويش مي باشد، بروشني و آشکارا مخالفت خودرا با روسري، بعنوان نماد سرکوب زن بيان مي کند. از ديد وي، روسري بيش از آنکه يک آويزه مذهبي باشد، ابزار اعمال قدرت مردان برعليه زنان است.»
liberation 03/10/2003
نياز به اصلاح قانون مربوط به جدايي دين از سياست، و بهبود چارچوب لاييک جامعه، هرروز بيشتر از پيش محسوس گشته، و در سطح رسانه ها بازتاب مي يافت. بتدريج صف آرايي مخالفان و موافقان روسري در مدارس، به صف آرايي مخالف وموافق اصلاح قانون تغيير شکل داد.
در اين ميان، دستگاه سياسي، بويژه حکومت برنشانده ژاک شيراک، پيوسته در مخالفت با اصلاح قانون، موضع مي گرفتند. از وزير آموزش و پرورش تا وزير کشور ونيز خود نخست وزير، درمخالفت با اصلاح قانون سخن گفتند. ولي ژاک شيراک زيرکانه دربرابر درخواست توده يي براي اصلاح قانون، خموشي گرفته بود. سرانجام، او دربرابر فشار افکارعمومي، تشکيل کميسيوني را براي رسيدگي به اين امر، زير نظر برنارد استازي، پيشنهادکرد.

ناگفته نماند که مسئولان سلسله مراتب مسيحي و يهودي که نفوذ چشمگيري در فرانسه دارند، بشيوه هاي گوناگون و پي درپي، کميسيون را زير فشار مي نهادند، تا بسراغ راه حل اصلاح قانون نروند. چراکه تقويت چارچوب لاييک حکومت را بسود خود نمي ديدند. کميسيون استازي پس از مدتها گفتگو با نمايندگان همه بخش هاي جامعه ـ مدني و سياسي ـ وباوجود فشارهاي نيرومندي که از سوي لابي ها و نهادهاي سياسي بر آن وارد مي شد، سرانجام بسود اصلاح قانون موضع گرفت. بنابر گفته برنارد استازي ـ در مناظره تلويزيوني ـ آنچه بيشتر موجب شد تا کميسيون، راهکار اصلاح قانون را برگزيند، همانا اظهارنظرها و درخواست هاي دبيران و مسئولان مدارس بود.
برخلاف آنچه در برخي نوشته هاي ايرانيان بازتاب يافته، جامعه عرب و مسلمان، مخالفت با روسري را توهيني بخود بشمار نمي آورد. بنابر نظرسنجي ها، حدود 50 تا 60 درصد عرب ها مخالف منع قانوني روسري بودند، و نه بيشتر. ولي داده مهمتر اينکه، جامعه عرب و مسلمان بهنگام تظاهرات برعليه وحشيگري هاي شارون در فلسطين، توانست جمعيتي بيش از صد هزار نفر را در خيابان هاي پاريس گردآورد. ولي اين بار در تظاهراتي که برعليه نظر کميسيون استازي برگزار گرديد، حتا هزار نفر هم شرکت نکردند.

پاسخ به نياز مسلمانان

کميسيون استازي در گزارش کار خود، از سويي بدين نتيجه مي رسد که جامعه فرانسه نيازمند آن است که چارچوب قانون 1905 درباره همزيستي لاييک ميان باور هاي ديني و غيرديني مختلف را، در جهت توجه به واقعيت هاي جديد جامعه فرانسه نسبت به آغاز قرن بيستم تکميل کند. بدين معنا که اگر بنا بر آن قانون، داشتن نشان هاي ديني يهودي و مسيحي ـ نشان هايي که جنبه جلوه فروشانه دارد ـ در مدارس ممنوع است، اين امر بايد شامل ديگر اديان واز جمله اسلام نيز بشود.
از سوي ديگر، کميسيون هوشمندي آن را داشت تا بر اين نکته تاکيد نمايد که پي ريختن همزيستي پايدار ميان پيروان دين هاي مختلف و بويژه دررابطه با اسلام، درگرو آن است که به نيازهاي آنها و چشم داشت هايشان توجه بشود. بعنوان نمونه، کميسيون در گزارش خود پيشنهاد نمود که دو عيد مذهبي قربان و سباط در فرانسه تعطيل رسمي بشمارروند.
دراين راستا، مسئله امکانات مذهبي و داشتن فضاي تنفسي درخور، بويژه در رابطه با مسلمانان فرانسه بسا فراتر از رسمي کردن عيد قربان مي باشد ـ هرچندکه اين بخودي خود گام با ارزش و مهمي است.
چنانکه در بالا گفته شد، نابرابري در زمينه امکانات مذهبي، ميان مسلمانان و مسيحيان، بس ژرف و پردامنه است. در اختيار نداشتن مسجد بانداره لازم و کافي، کتابخانه مذهبي، آموزشگاه ديني و غيره، در زمره کمبودهاي مهمي است که جامعه مسلمان فرانسه، و به بياني جامعه فرانسه با آن روبرو مي باشد.
پرروشن است که مسلمانان غيربينادگرا به تفاوت تاريخي و اجتماعي ميان مسيحيان ومسلمانان فرانسه توجه مي کنند، اينکه فرانسه بيش از 14 قرن است که مسيحي مي باشد، حال آنکه پيشينه تاريخي مسلمانان چند دهه است. ونيز اينکه مسيحيان بيش از90 در صد جمعيت فرانسه را تشکيل مي دهند، در حاليکه مسلمانان حدود 6 تا 8 در صد آن را تشکيل مي دهند. ولي توجه به اين تفاوت ها و نيز به اين واقعيت که مسلمانان فرانسه اغلب از اقشار پايين جامعه اند، مانع از اين نيست که مسئله محرويت ها وکمبودهاي ديني و فرهنگي، که همواره بچشم مي خورد، فراموش بشود.

کشاکش تمدن ها يا گفتگوي آنها

آنچه تاکنون در بالا گفته شد، از نظر موضوعي، از روزنامه ها يا از مناظره ها و مصاحبه هاي تلويزيوني برگرفته شده، و تماما برپايه داده هاي واقعي و مستند استوار است. ولي اينک به نکته يي ديگر مي پردازم که براي آن منبعي معتبر سراغ ندارم، و آن را برپايه گفتگو با جماعت مسلمان فرانسه دريافت کرده ام.
در بالا به شيوه کار ستيزنده بنيادگرايان، واينکه سر يورش به نظم جامعه فرانسه را دارند، اشاره کردم. واقعيتي که از نظر توصيف، پرآشکار بوده و جاي ترديد ندارد. حال پرسشي که مي تواند فراروي ما قرار گيرد اين است که چرا برخي از پيشروان مسلمان فرانسه، سياست پيشرفت تدريجي در دلها و جاري ساختن اندک اندک روش و منش اسلامي در جامعه فرانسه را در پيش نگرفته اند؟ چرا آنها، برعکس سياست دشمنانه و ستيزجويانه را در دستور کار خويش نهاده اند؟
نکته يي که مي خواستم، بدون استناد به منبعي مدون، بازگو نمايم، دررابطه با پاسخ به اين پرسش مي باشد.
در ميان بخشي ازروشنفکران مسلمان فرانسه، اين پندار رايج شده است که فاصله شرق و غرب، فاصله کشورهاي بزرگ و مسلط بر جهان، با کشورهاي در حال توسعه را نمي توان با رشد صنعتي و فراگيري دانش و فن نوين پر کرد. هرگامي که کشورهاي درحال توسعه در اين راستا بر مي دارند، همراه با صدها گام است که کشورهاي پيشرفته غربي در تشديد آن فاصله برمي دارند. بنابراين استدلال، فاصله ميان جهان غرب و جهان شرق را نمي توان با اين شيوه کار بر طرف کرد. در نتيجه يا بايد به سرکردگي هميشگي جهان غربي تن بدهيم، يا اينکه بايد راهبردي ديگر در پيش گرفت؛ راهبرد يورش به جهان غرب و جنگاوري با آن.
اين جاست که گفتمان معروف در باره کشاکش تمدن ها بيادآورده مي شود. تاکنون تصور بر اين بود که انديشمندان و نظرپردازان اين پندار، جريان هاي راست و محافظه کار کشورهاي غربي اند. ولي از زماني که بن لادن و ياران وي جنگ صليبي خودرا برعليه کشورهاي بزرگ غرب به سرکردگي آمريکا آغاز کردند، ديگر بر همگان آشکارشده است که نظريه کشاکش تمدن ها، در کشورهاي مسلمان نيز پيروان و نظرپردازان خود را دارد.
نبايد فراموش کرد که رويکرد کساني چون بن لادن به پيکار با کشورهاي بزرگ غربي، از مدت ها پيش شکل گرفته بود؛ مدت ها پيش از آنکه نظرپردازان راست افراطي درپيرامون جرج بوش، بتوانند جنگ صليبي خود را با کشورهاي مسلمان نفت خيزآغاز کنند.
آنچه در گفتگو با بخشي از روشنفکران مسلمان و بنيادگراي فرانسه برداشت مي شود، اين است که برخورد ستيزجويانه و يورش در پيشبرد اسلام بنيادگرا، ريشه در اين نگرش ـ کشاکش تمدن هاـ به رويارويي غرب و شرق دارد. آنها و نيز امامان وهابي، در پي پيش بردن آرام آرام آيين اسلامي نيستند. آنها مي خواهند چون دوران آغاز اسلام، سرزمين هاي غير اسلامي را به تصرف در آورند و پرچم اسلام را در همه جا برافراشته سازند. رويکرد محمدخاتمي رئيس جمهور، درزمينه گفتگوي تمدن ها، از ديد آنها زيان بار و گمراه کننده است.
ردپاي اين نگرش را در واکنش برخي دختران مسلمان به پيشنهاد مسئولان مدارس مي بينيم. وقتي مسئولان برخي مدارس به دختران روسري بسر پيشنهاد مي کردند که بجاي روسري نوع حزب الهي، روسري ساده يي به سر کنند، تا در کلاس پذيرفته شوند، در موارد زيادي سازش بدست آمد. ولي در پاره يي موارد، خانواده هاي آنها با سرسختي بر موضع خويش ايستادند و کار به دادگاه ها و رسانه ها کشيده شد.
باري چنانکه گفته شد، درپس ظاهر منع روسري در مدارس فرانسه، مسائل زيادي وجود دارد. بنابراين، اگر گرايش به منع روسري را به نيروهاي بنيادگرا و راست به سرکردگي ژاک شيراک نسبت داده، و آن را نشانگر بي توجهي جامعه فرانسه به اصول حقوق بشر و مشخصا به اصل آزادي ديني بدانيم، گرفتار نوعي برخورد يکجانبه نگر شده ايم.

پايان سخن

سرآخر، بايسته است که به دو نکته اشاره کرده، و پس از آن، نوشته را به پايان برسانم:
نخست اينکه ـ بنابر آنچه از کميسيون استازي و نيز از گفتگوهاي گوناگون برداشت مي شودـ اصلاح قانون 1905 در باره جدايي دين از سياست، در راستاي ممنوع کردن حجاب در فرانسه نخواهد بود. وانگهي راي کميسيون برآن نيست که هرگونه حجابي را بطورکلي ممنوع کند. در پيشنهاد کميسيون، نه نامي از حجاب بميان آمده، و نه از روسري در آن نشاني ديده مي شود. گفتگو بر سر نشان هاي ديني جلوه فروشانه است. نشان هايي که مي تواند فضاي لاييک يعني فضاي غيرمذهبي مدارس را خدشه دار سازد. يک روسري هست که جلوه فروش بشمار مي رود، و يک روسري هست که جلوه فروش محسوب نمي شود. ناگفته ماند که بنا بر همين منطق، از مدتها پيش حمل نشان هاي جلوه فروشانه مسيحي و يهودي در مدارس ممنوع بوده است.
بنابراين لازم است که بجاي دادن حکم شتابزده درزمينه نفي حقوق بشر، به بررسي مشخص نشست. تا ناگزير نشويم به محافل محافظه کارآمريکا که کينه مخالفت فرانسه با جنگ آفريني بوش را در دل دارند، استناد کنيم. مگر آنکه با مواضع آنها دمساز باشيم.
دوم اينکه، از ميان دو استدلال اصلي مخالفان قانوني کردن منع حجاب در مدارس فرانسه، به يکي از آنها در لابلاي نوشته پاسخ داده شد. در مورد استدلال دوم که از سوي شيرين عبادي نيز مطرح شده بود، لازم است بيفزايم که قانوني کردن منع روسري نوع حزب الهي در مدارس فرانسه، بمعناي اخراج هزاران دختر مسلمان از مدارس دولتي و فرستادن آنها به کام مدارس اسلامي بنياد گرا نخواهد بود. در اين رابطه، بايد گفت که بنا برآمار رسمي، اوضاع واقعي در سال 2003 چنين بوده است: « 1256 دختر روسري بسر، 20 مورد دشوار و 5 مورد اخراج». حتا اگر بپذيريم که شمار روسري بسر ها بيشتر از اين است، اين افزايش نبايد از دوسه برابر آمار رسمي فراتر برود.
وانگهي در اغلب موارد، قاعده گفتگو ميان جامعه آموزشي و دختران روسري بسر نتيجه داده و به سازش بر سر نوع روسري و غيره رسيده اند.مي ماند چند مورد انگشت شمار که به اخراج انجاميده است. آيا همه اين موارد اخراجي، به کام مدارس غيردولتي و بنياد گرا افتاده اند؟ و در نتيجه از امکان بهره گيري از فضاي باز مدارس لاييک محروم شده اند؟
قاعده کار در فرانسه چنين است که وقتي دانش آموزي را از دبستان يا دبيرستاني اخراج کردند، اورا بسراغ دبستان يا دبيرستان دولتي ديگر مي فرستند. در نتيجه، اخراج از مدرسه فلان، بمعناي اخراج از همه مدارس دولتي نخواهد بود.
ازاين گذشته، پدرومادر شاگرد اخراجي ناگزيراند که فرزند کمتراز 16 سال خودرا به مدرسه بفرستند. آنها نمي توانند اورا در خانه نگهدارند. يا بايد نام اورا در مدرسه دولتي ديگر بنويسند، يا اورا به مدرسه هاي خصوصي که وابسته به محافل مذهبي و زير کنترل دولت مي باشند، بفرستند. ازآنجاکه هزينه نام نويسي در اين مدرسه ها بالاست ـ و از حد توان مالي خانواده هاي پايين و متوسط پايين فراتر مي رود ـ پس آن خانواده ها ناگزير خواهند بود که بسراغ مدرسه دولتي ديگر بروند.
برفرض که 5 دانش آموز، راه خود را ازمدرسه دولتي جدا کرده و به مدرسه خصوصي وابسته به محافل مذهبي ـ و زير نظارت دولت ـ بروند، آيا درست است که همه دشواري هاي مربوط به يورش بنيادگرايان و زن ستيزي آنها را بفراموشي سپرد، و به مبارزه با آنها برنخاست؟ آيا درست است که دفاع از شان و آزادمنشي زن را قرباني اين ملاحظه کاري مبالغه آميز نمود؟ آيا درست است که سنت پرارزش همزيستي لاييک را، بدين خاطر تضعيف نمود؟

****
باري، فشرده سخن اينکه؛ پيکار با روسري حزب الهي را نبايد بمثابه اسلام ستيزي گرفت. درست است که کمبودها و محروميت هاي مسلمانان در فرانسه فراوان است، ولي نبايد فراموش کرد که بنيادگرايان مسلمان تا مغز استخوان زن ستيزاند، و بلحاظي مايه بدنامي اسلام و پاشيدن تخم بدبيني و کينه در ذهن نامسلمانان مي شوند. نوشته را با تکرار گفته فاضله عامره رئيس جنبش «نه فاحشه، نه فرمانبردار» به پايان مي رسانم. « روسري، بيش از آنکه يک آويزه مذهبي باشد، ابزار اعمال قدرت مردان برعليه زنان است.»



بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت