دستگيری صدام، اشك‌ها و لبخندها

 

ترجمه: سعيد آقاعليخانی

محمدبن المختار الشنقيطی
منبع: الجزيره
مندرج در هفته‌نامه «تابان» چاپ قزوين

تاريخ معاصر، رهبري را كه چون صدام خود را تبديل به يك «بت» كرده باشد، نديده است. سرزمين وسيع و تاريخي عراق در شخصيت ترسناك او خلاصه شده و انواع و اقسام مراسم‌ها براي «عبادت» او طراحي شده بود. «عبادت» صدام صرفاً به عراقي‌ها محدود نشده بود بلكه در دهه‌ي هشتاد صدام به مدد سرمايه و رسانه‌هاي گروهي‌اي كه در اختيار داشت اين امر را به تمام كشورهاي عربي گسترش داده بود.
برخي از روزنامه‌نگاران به مدح و ثناي او مي‌پرداختند و شاعران براي آنكه سرمايه لغوي‌شان وزن شود هر ساله براي شركت در جشنواره «المربد» عراق، قطار مي‌شدند تا در مدح صدام -كه تمام فضايل و افتخارات عرب در او تجلي يافته بود- شعرسرايي كنند و صدام كه در آن روزگار ثروت بي‌حد و حصري در دست داشت، سخاوتمندانه طبع شعر و مديحه آنها را وزن مي‌كرد.
علاوه بر اينها، هم او بود كه با راه انداختن يك جنگ بي‌نتيجه و براي خدمت به منافع استراتژيك آمريكا در منطقه كه همكاري بسياري از كشورهاي عربي نيز جزيي از آن استراتژي بود باعث كشته شدن عده زيادي از فرزندان بي‌گناه عراق و ايران شد. در عين حال تاريخ به ياد ندارد كه رهبري در برابر چشم تمام مردم جهان به ذلتي كه صدام گرفتار آن شد، دچار شده باشد.
اكنون و در مرحله انتقال از «بت» مورد تقديس به شخصي كه عبرت گيران بايد به عاقبت او نگاه عبرت‌آموزي داشته باشد، رهبران عرب كه هر كدام خود را «بت» ملت‌هايشان كرده‌اند و مانع اعتماد به نفس و خودباوري آنها شده‌اند، بايد به خود بيايند.
در اين ماجرا هم «بت» صدام و هم «مردم» عراق، راه‌هاي ديگري هم براي نجات از وضعيت فعلي داشتند، صدام از همان آغاز حمله آمريكايي‌ها مي‌توانست تا پاي جان بايستد و پرونده سياه خود را به نحوي محو و كمرنگ كند و يكي از بهترين و گسترده‌ترين درب‌ها را براي ورود به تاريخ برگزيند و اين شيوه را جايگزين حيات ذلت باري كند كه اكنون گرفتار آن است، اگرچه تاريخ به ياد ندارد كه رهبر مستبد حتي يك لحظه جان خود را براي دفاع از كرامت «بندگانش» به خطر بياندازد. عراقي‌ها هم، مي‌توانستند با طغيان عليه صدام و مجازات او خود را از عار و ننگي كه او به بار آورده بود نجات دهند -كما اينكه در طول تاريخ ملت‌هايي چنين كردند- اگرچه تاريخ به ندرت شاهد جرأت بندگان در شكستن بت‌ها بوده است.
سرانجام تأسف‌انگيز و عجيب ماجراي عراق آن بود كه: خودبين‌ترين و باشكوه‌ترين رهبر جهان در حالي كه به حفره‌اي تاريك و وحشتناك پناه برده بود اسير دست سربازان دشمن شد. ريش بلند او در آن لحظه، محاسن بلند «محمد باقر صدر» بزرگ‌ترين عالم و نويسنده قرن بيستم -كه او را خميني عراق مي‌ناميدند- را در ذهن تداعي و ناخودآگاه پيام تاريخ را در گوش زمزمه مي‌كرد.

تصوير كليدي
آمريكايي‌ها عكس اسير خود - صدام - را در وضعيتي نامناسب به نمايش گذاشتند، حالتي كه احساسات دوگانه‌اي را برمي‌انگيخت تركيبي از ترحم، دلسوزي، نفرت و ملامت.
تصوير در علم تبليغات نقشي كليدي و مهم دارد زيرا قدرت تأثير آن بسيار بيشتر از كلمات است و سريع‌تر در قلب‌ها نفوذ مي‌كند. تصويري كه از صدام ارايه شد - يا ارايه دادند- افراد و طيف‌هاي متنوعي را مخاطب قرار داد و احساسات هر يك را به گونه‌اي متفاوت از ديگري برانگيخت.
- تصوير صدام با مخاطبان آمريكايي و افكار عمومي اين كشور با زبان افتخار و پيروزي سخن گفت و به آنان اعلام كرد كه: اين تصوير رهبر كشوري است كه سربازان دلير ما – كه اكنون او را به اسارت گرفته‌اند- براي جنگ با او رفته بودند، پيشرفت و اهدافي كه مي‌خواستيم به دست آمده و لازم نيست نگران كشته شدن روزانه سربازانمان در عراق باشيد.
- تصوير صدام با مخاطباني كه در عراق و همجوار آن و همپيمان با آمريكا بودند با زبان قدرت و غلبه صحبت مي‌كرد و به آنان اعلام مي‌كرد: كه با ديدن رهبري كه زماني آمريكا را به مبارزه مي‌طلبيد و اكنون به سوراخ‌ها پناه برده است، اطمينان يابند كه او و مردانش ديگر قادر به تصدي قدرت نيستند.
- زبان تصوير با نيروهاي مقاومت عراق، زبان يأس و نااميدي بود و اعلام مي‌كرد: كه اين تصوير رهبر به ذلت كشيده‌ي عراق در دست فاتحان پيروز آن است و آنها ديگر چاره‌اي جز تسليم ندارند و اين همان درخواستي بود كه بوش و برمر نيز اخيراً اعلام كردند.
- تصوير صدام در پي القاء وحشت و ترس به آن دسته از رهبران جهان سوم بود كه گوش به فرمان آمريكا هستند- و اين روزها تعدادشان رو به كاهش است- و به آنها اعلام مي‌كرد كه اگر پا را از حد فراتر گذاشته‌، از برخي سركشي‌ها توبه نكنند و به سلك كشورهاي مطيع در نيايند به سرنوشت صدام دچار خواهند شد.
- افكار عمومي جهان عرب مخاطبان زبان «هشدار» تصوير بودند: به دنبال رهبراني كه از ملي‌گرايي ولو مجازاً يا اسلام‌گرايي ولو از روي نفاق يا دشمني با اسراييل ولو در حد شعار سخن مي‌رانند، نباشيد كه در غير اين صورت شكست و خسران در انتظارتان است.
با وجود اين تيغ دولبه تصوير بازداشت صدام حسين در عين اينكه احساسات ميليون‌ها نفر را در جهان عرب برانگيخت به جاي القاء روح يأس و نااميدي بيشتر موجب القاء انگيزه و تحرك در آنها شده است.

بازي «اعترافات»
يكي از موضوعاتي كه شايد چندان ارتباطي با مسأله تصوير صدام و پيام آن نداشته باشد موضوع حرف‌هايي است كه صدام مي‌زند يا در دهان او مي‌اندازند.
از همان لحظات اوليه دستگيري صدام به تدريج گفته‌هايي به نقل از وي در روزنامه‌ها چاپ شد كه عمدتاً همسو با اهداف تبليغاتي، سياسي آمريكا و متحدانشان بود اين اعترافات باعث تداوم نگاه حقارت بار مردم عراق به صدام و بي‌تفاوتي آنها نسبت به سرانجام تلخ او بود. انعكاس اعترافات صدام – چه واقعاً گفته‌هاي او باشد چه نباشد- به هيچ وجه موجب همدلي عراقي‌ها با اسير مأيوس و در زنجير آمريكايي‌ها نمي‌شود.
به احتمال زياد طي روزهاي آتي «بازي اعترافات» بيشترين دستاورد آمريكا از دستگيري صدام خواهد بود خصوصاً آنكه به مرور، تصوير دستگيري صدام، تأثيرش را از دست خواهد داد. اگر دولتمردان كاخ سفيد فرصت يابند، با اعترافات حقيقي يا جعلي صدام حسين، استفاده بهينه‌اي از دستگيري او كرده و جنگ تبليغاتي، سياسي و رواني شديد ديگري را در جهت اهداف خود به راه مي‌اندازند.
در اين صورت اعترافات صدام طي روزهاي آينده شامل موارد ذيل خواهد بود:
- اعتراف به اينكه او به تسليحات كشتارجمعي دسترسي داشته است و با اين اعتراف به ميزان زيادي از فشارهاي داخلي و خارجي كه اين روزها بر رييس جمهور بوش و حزبش وارد مي‌شود، كاسته خواهد شد و تا حدودي وجهه رييس‌جمهور آمريكا در جهان را -كه به سبب عدم دستيابي به سلاح‌هاي كشتارجمعي عراق، مخدوش شده بود- بهبود مي‌بخشد.
- اعتراف به هدايت و سازماندهي گروه‌هاي مقاومت در زمان اشغال عراق، زيرا اين اقدام مخالفت‌هاي مسلحانه عليه آمريكا را به صدام منتسب كرده و اعتبار مردمي آن را كاهش مي‌دهد.
- اعتراف به همكاري و ارتباط وثيق با القاعده و ديگر گروه‌هاي تروريستي ضد آمريكايي، اين اعتراف به بوش كمك مي‌كند تا در برابر افكار عمومي توجيهي اخلاقي و قانوني براي حمله به عراق داشته باشد.
- اعتراف به دخالت ديگر كشورها در سازماندهي عمليات‌هاي ضد آمريكايي كه قرار بوده است به زودي انجام گيرد. مثلاً ممكن است اعتراف كند – يا او را مجبور به اعتراف كنند- كه برنامه تسليحاتي مشتركي را به همراه ايران، سوريه و با كره شمالي دنبال مي‌كرده است. اين اعتراف بهانه‌اي لازم را براي برخورد واشنگتن با اين كشورها فراهم مي‌كند.
- اعتراف به اينكه برخي كشورهاي اروپايي كه مخالف جنگ آمريكا با عراق بوده‌اند طي سال‌هاي اخير با عراق همكاري نظامي و تسليحاتي داشته‌اند. هدف عمده آمريكا از اين گونه اعترافات به چالش انداختن كشورهايي نظير روسيه و فرانسه است.
بار ديگر ذكر اين نكته ضروري است كه گذر از حقيقي يا جعلي بودن اين اعترافات –كه احتمالاً بسياري از آنها كذب محض است- نكته مهم براي آمريكا اقدام صدام در عمل به وظيفه سياسي و تبليغاتي‌اش است. خدمت از سر يأس صدام به آمريكايي‌ها و افزودن ترس عراقي‌ها از طريق بازنمايي جلوه‌هاي ددمنشي او كه در خلال اعترافات گاه و بي‌گاه صدام تحقق مي‌يابد ضمن ايجاد بهانه‌اي لازم براي تداوم اشغال عراق، برگ برنده آمريكايي‌ها در سياست‌ها و زمينه‌هاي موردنياز آمريكايي‌هاست.

«قحط الرجال» اعراب
سقوط صدام و دستگيري او در وضعيتي اسفبار به گونه‌اي با قحط الرجالي كه مردم جهان عرب بدان گرفتار شده‌اند، مرتبط است.
قحطي و رخوتي كه با وجود شخصي كه با شعارهاي آزاديخواهانه و ملي‌گرايانه‌اش به مردمش خيانت كرد، جلوه تام يافته است.
حتي مردم فلسطين -كه امروز دچار نوعي حالت استيصال و درماندگي شده‌اند- نيز به درد فقدان رهبراني كارآمد گرفتار آمده‌اند، همگان شاهد بوديم، در زماني كه شارون در حال ساخت ديوار حايل -به عنوان نماد نژادپرستي- است نخست وزير فلسطين براي «ليلي» همسر شارون كه هفت سال پيش فوت كرد، غزلسرايي مي‌كند و مي‌گويد: بله، بله، ليلي را به خاطر دارم، چند سال پيش و براي اولين بار او را در مركز تحقيقاتي واشنگتن در پايتخت آمريكا ملاقات كردم و بعد از آن نيز ده‌ها بار در مزرعه شارون واقع در نقب با او ملاقات داشتم، او در نوع خود جداً زني منحصر به فرد و مؤثر بود، گويي «احمد قريع» (1)، «مجنون بني عامر»(2) در صحراي نجد است و با رهبر مردم به زنجير كشيده فلسطين كه در معرض يك نسل‌كشي واقعي هستند، هيچ ارتباطي ندارد و در سوگ معشوق، روح همسر مرده شارون را با اين بيت مشهور «مجنون بني عامر» ياد مي‌كند:
دل از من برد و روي از من نهان كرد
خدا را، با كه ايــن سـودا توان كـــرد
دستگيري صدام در واقع مهر باطلي بر ادعاهاي تمام رهبران مردم بيچاره و زجركشيده بود. كساني كه با شعارهاي آزاديخواهانه تجارت مي‌كنند و مردمشان را به بندگي مي‌گيرند، همكاران و همدستان دشمنان ملت خويش‌اند. اينان كساني هستند كه جرأت و جسارت هيچ كاري را به نفع مردم خود ندارند، فقط «دست بگير» دارند و براي حفظ رياست از وطن فروشي و بنا كردن پايه‌هاي قدرت خود بر استخوان‌هاي شكسته و خون‌هاي ريخته ملتشان ابايي ندارند.

هديه‌اي به مقاومت
مقاومت عراق، برنده اصلي دستگيري صدام است نه استراتژي ايالات متحده، زيرا با فقدان صدام مخالفت‌ها و مقاومت‌هايي كه عليه ايالات متحده صورت مي‌گيرد از برچسب صدام رها شده و شكل مردمي‌تري به خود مي‌گيرد. در اين چارچوب ذكر نكات ذيل اهميت بسيار دارد:
- نبود صدام بهانه‌هاي آمريكا براي تداوم اشغال عراق را زير سؤال برده و آن را دچار چالش مي‌كند. بنابراين سياستمداران عراق كه با تانك‌هاي آمريكايي حمايت مي‌شوند دو راه بيشتر ندارند: 1) اعتراف به همدستي با ايالات متحده 2) قرار گرفتن در كنار مردم براي كسب استقلال و خروج اشغال‌گران.
- در نبود صدام سرنوشت مشترك شيعيان، اكراد و اهل تسنن به عنوان قربانيان ديكتاتوري، به هم گره مي‌خورد و باعث همبستگي و اتحاد بيشتر طوايف مختلف عراق خواهد شد و بدين‌سان مخالفت‌ها و مقاومت‌هاي آنها در برابر آمريكا از اتهام «دفاع از حكومت صدام و تلاشي در جهت بازگرداندن او» تبرئه خواهد شد.
- از فوايد نبود صدام، تفكيك نيروهاي سياسي عراق و ايضاح بيشتر رويكرد و اهداف گروههاست و براي مردم عراق به خوبي روشن مي‌شود كه چه كساني در كنار اشغالگران و چه كساني مخالف حضور آنانند. بدين ترتيب ديگر گروه‌ها نمي‌توانند به بهانه دفاع از دموكراسي و يا اتهام حمايت از ديكتاتور فعاليت‌هاي خود را ادامه دهند و مردم عراق به راحتي مي‌توانند طرفداران آزادي و استقلال را بدون آنكه آنها را طرفداران حكومت دوباره صدام بدانند، از مخالفان استقلال عراق بازشناسند.
حفره تاريك و وحشتناكي كه در حومه تكريت پناهگاه صدام شده بود نه يك قبر مجازي كه قبري حقيقي و محل آماده كردن صدام براي قبر و عذاب بزرگ‌تري بود كه مردم عراق برايش تدارك ديده‌اند كما اينكه اين امر را ثابت مي‌كرد كه مرد تنها و مأيوس آن حفره تنگ فاقد طرفداران پرشور و مقاوم بوده است و فقدان ديكتاتور منجر به كاهش روند مقاومت مردمي عراق نخواهد شد.
دستگيري صدام پايان فصل خونيني از تاريخ عراق بود كه به فصل «بت‌هاي سياسي و ماجراجويي‌هاي خونبار» مشهور شد، ليكن فصل بعدي همچنان غيرقابل پيش‌بيني است و به همين دليل است كه مردم عراق پس از چشيدن سال‌ها مرارت و سرسپردگي به ديگران، بايستي خود زمام سرنوشت خود را در دست گيرند و سياستمداران عراق نيز بايستي متوجه اين نكته باشند كه همراهي با مردم ضامن بقا و پايداري آنهاست.
در پايان ذكر اين مسأله خالي از لطف نيست كه مي‌گويند وقتي «عمربن خطاب» آخرين ساعات عمر خويش را سپري مي‌كرد رو به اطرافيانش كرد و گفت: «اگر زنده مي‌ماندم كاري مي‌كردم كه زنان بيوه عراق بعد از من نياز به هيچ كسي نداشته باشند.» اما بايد با نهايت تأسف اعتراف كرد كه عراق امروز، همچنان در اين آرزوي تاريخي خود مانده است و تاكنون رهبراني كه به جاي توجه به قدرت، سرنوشت مردم عراق و زنان بيوه و يتيمانشان را مد نظر قرار دهند را به خود نديده است.
------------------------------
توضيحات مترجم:
1- نخست وزير دولت خودگردان فلسطين
2- شخصيت مشهور و عاشق پيشه عرب كه ماجراي عشق او به ليلي دستمايه خلق آثار ادبي و هنري فراواني شده است.
3- ترجمه اصل شعر به گونه‌اي ديگر بود كه به دليل شباهت آن به بيتي از ديوان حافظ از ديوان استفاده گرديد.

 

 



بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت