درباره
پيامدهاي حجاب در فرانسه و در كشورهاي غربي بطور كلي
حجاب
بر سر يا حجاب بر عقل؟
آدونيس/ ترجمه
محمد جواهركلام
الحياة - چاپ
لندن
آنچه که در پی می آيد نگاه منتفدانه ادونیس ، شاعر نامدار جهان عرب
به جنبه هايي از مخالفتی است که نسبت به تصمیم اخیر دولت فرانسه در مورد ممنوعيت
حجاب در مدارس و آموزشگاه های عمومی اين کشور ابراز می شود. ادونيس اسم مستعار علی
احمد سعيد، شاعر متولد سوريه است که به عنوان يکی از بنيانگذاران شعر نوين جهان
عرب زبان شناخته می شود.او همچنين منتقد بی پرده فرهنگ و تفکر سنتی عرب است که از
دهه 1980 به بعد در پاريس اقامت دارد.
*************************************
1
آراء مربوط به پديده تحميل حجاب بر زن مسلمان هرچند متعددند، ولي ميتوان گفت كه
همه آنها تأويلاتي بيش نيستند، و در اين حال نيز تنها براي اصحاب خود الزامآورند،
نه براي ديگران. درواقع نص صريحي در دست نيست كه حجاب را مطابق خواست بنيادگرايان
ديني بر زن تحميل كند. تفسيراتي از بعضي مأثورات در دست است، ولي آيا از نظر ديني
صحيح است كه اين تفسير از مأثورات به سطح دين ارتقا يابد؟
در هرحال مسأله حجاب مسألهاي است كه در آن اختلاف نظر بسيار است. در اين صورت
چگونه بعضي به خود حق ميدهند كه تأويل خاص خودشان را بر همه مردم تحميل كنند، و
گاه نيز در اين مورد دست به خشونت بزنند، آن هم نه تنها عليه زنان، بلكه عليه
تمام كساني كه مثل آنها فكر نميكنند، و با كل جامعه وارد جنگ شوند؟
از آنجا كه مسألة حجاب در جوامع اسلامي ــ كه در هرحال جوامعي غير مدني بودهاند
ــ مسألهاي قديمي است، و به همين جهت مشكلات و پيچيدگيهاي آن قابل درك است، ولي
رفتار بنيادگرايان اسلامي در جوامع مدني غرب مشكلاتي را بر ميانگيزد كه به
مسلمانان ساكن اين كشورها، و به شكل ويژهاي به خود اسلام، به عنوان ديدي از
انسان و جهان، ديدي از خود و ديگري، لطمه بسيار زيادي ميزند. مسلمانان مهاجر،
خصوصا آنان كه گذرنامه كشورهاي محل اقامتشان را دارند، به سادگي بايد بدانند كه
چگونه بين خاص و عام، و بين عقيده شخصي و ارزشهاي مشترك اجتماعي فرق بگذارند. و
اين از آنجاست كه همه شهروندان مكلفند به مقررات محل زندگي خود، به خصوص به مؤسسات
مدني و تربيتي آن احترام بگذارند. در اين كشورها مسلماناني كه به حجاب متمسك ميشوند،
بايد بدانند كه اين تمسك معنايش اين است كه به احساسات مردمي كه با آنها در يك
كشور زندگي ميكنند احترام نميگذارند، به ارزشها و اصول زندگيشان وقعي نمينهند،
و به قوانين آنها كه مدتهاي مديد براي استقرارشان مبارزه كردهاند، دهن كجي ميكنند،
و حاضر نيستند اصول دمكراسي و جمهوري كشوري را كه پذيرايشان شده، و براي آنها كار
و آزادي فراهم كرده، قبول كنند. آنها بايد بدانند كه اين نوع رفتار از هتك حرمت
نير فراتر ميرود و به رفتاري نزديك ميشود كه به بسياري از غربيان حق ميدهد آن
را نوعي «تجاوز» بشمارند.
2
ميگويند زن مسلمان در غرب خودش حجاب را انتخاب كرده و اوست كه آزادانه آن را بر
سر گذاشته است. اين گفته البته محتاج بحث فراواني است كه اينجا جايش نيست، ولي
وقتي در پاريس دختربچههاي محجبهاي را ميبينيم كه سن بعضيشان از چهار سال بيشتر
نيست، آيا باز هم ميتوانيم ادعا كنيم كه آنها حجاب را آزادانه گذاشتهاند؟ و
آزادي براي دختربچهاي در اين سن چه معنايي ميتواند داشته باشد؟
چرا مسلمانان بنيادگراي مهاجر در فضاي باز كشور ميزبانشان تنها دنبال راههايي
هستند تا به مدد آنها عزلت و انسداد خود، و هجرت در هجرت خود را نشان دهند؟ آنها
اگر در اين كشورها هستند، به يُمن همين فضاي باز است. از اين رو، وقتي از معتقدات
خود سخن ميگويند و آن را گاه با حجاب و گاه با ريش گذاشتن، نشان ميدهند، در
واقع بر اسلام تعدي ميكنند، چرا كه آن را تا حد كليشهاي سطحي تنزل ميدهند، و آن
را به صورتي عرضه ميكنند كه انگار اسلام آئيني ظاهرگراست؟ آيا رواست كه مسلمانان
اسلام را كه قرون متمادي دين ابداع و درخشش بوده، در اين قرن اين گونه نشان دهند؟
آيا متوجه نيستند كه با اين رفتارشان بر اسلام «حجاب» ميكشند و آن را تحريف و
خفه ميكنند؟
ديگر اينكه آنهايي كه طالب حجاب هستند، در ميان مسلمانان در غرب، و همين طور در
ميان مسلمانان در جهان عرب اقليتي بيش نيستند. چون حجاب اگر موضوع رفراندومي
اجتماعي قرار گيرد، به طور كامل سقوط ميكند. اين اقليت مسلمان در غرب، به جاي
اينكه به دمكراسي و اصول آن احترام بگذارد، برعكس سعي ميكند تيغ به روي آن بكشد،
و نظر خود را نه تنها بر مسلمانان، بلكه بر خود دمكراسي نيز تحميل كند. براي من
روشن نيست كه چنين روشي چگونه ميتواند قابل طرح باشد و چگونه به اسلام خدمت ميكند
و تعبير صحيحي از آن به دست ميدهد.
چنين رويكردي پژوهشگر دقيق را بر آن ميدارد كه به آنها كه سنگش را به سينه ميزنند،
نه به عنوان متدين، بلكه به عنواني افرادي سياسي و سياستپيشه نگاه كند. در حقيقت
تمام نشانهها حكايت از آن دارند كه اين اقليت يك اقليت سياسي است، و مسلمانان و
غربيها بايد با آن نه به عنوان نمايندگان يك دين، بلكه يك حزب سياسي رفتار كنند.
3
در غرب مسجد تنها جايي است كه در آن مسلمان خود را متبلور ميسازد و هويت ديني خود
را نشان ميدهد (و در كشورهاي عربي نيز بايد چنين باشد); تنها جايي است كه مسلمان
حقوق ديني خود را به طور كامل به جا ميآورد، بنا بر اين هر كار ديني ديگري خارج
از مسجد، اجتماعي باشد يا عمومي، تجاوزي است به ارزشهاي مشترك. و سازمان، به
ويژه سازمان آموزشي ــ مثل مدرسه و دانشگاه ــ يك مكان مدني عام و مشترك است.
مكاني است براي ديدار. مكاني است گشوده بر تمام مردم. مكاني است كه روابط ديني
ويژة جداكننده، به هر شكلي، نبايد در آن راه داشته باشد. به سازمان بايد
خيابانها، كافهها، باشگاهها، سالنهاي سينما، تالارهاي سخنراني و كنفرانسها را نيز
اضافه كرد. دليلش هم اين است كه بروز نشانههاي جداكننده در اين جور جاها با معنا
و غايت آنها مغاير است. حركتي است برخلاف پيوستگي واحد، هويت واحد و مشترك.
نشانه ميلي است به جدايي و خودداري از پيوستگي. تأكيدي است بر هويت ويژه و
ناهمگون، در درون هويت عام و يگانه. اينجاست كه چنين حركتي خود را به صورت چالشي
نشان ميدهد كه احساس، ذوق، فرهنگ، و اخلاق عمومي را به مبارزه ميخواند.
ديگر اينكه تأكيد بر ظاهر خاص در قلب عام، نوعي نمايش است كه در شأن دين نيست.
يايه آزمون ديني مبتني بر صميميت است; بر نوعي پنهانكاري، سادگي، بيدار باشي،
سكوت و گوشهگيري، و دوري از ظاهرسازي.
اگر بعضي ادعا ميكنند كه زن مسلمان، از سر آزادي ديني، حجاب بر سر ميگذارد،
اين حق تا وقتي خاص باشد و در چارچوبي خاص رعايت گردد، محترم است. ولي از از اين
حد كه بگذرد، به صورت تجاوز در ميآيد، تجاوزي به غير كه در عدم احترام به آرا و
احساسات او تجلي ميكند. مضافا بر اينكه هدفش ابطال اصول و قوانين عام مدني است،
و اهانت به تلاشها و فداكاريهاي بزرگي كه صرف تحقق اين اهداف شده است.
4
وقتي بعضي خلفا در عصر عباسي دستور دادند كه غير مسلمانان براي متمايز شدن از
مسلمانان علامتهاي فارقي بر خود بگذارند، اين دستور در همان زمان هم دستور ناپسندي
بود و نشانه بازگشت به عقب و جمود شمرده ميشد، و بزودي بر اثر تحرك اجتماعي آن
زمان جامعه از بين رفت. مسأله عجيب و غيرقابل درك اين است كه بعضي از مسلمانان در
غرب اصرار دارند بر خود علامتهاي فارقي ببندند كه آنها را به عنوان مسلمان از
اعضاي جامعه محل زندگي خود جدا كند. در اين اصرار اهانتي به تاريخشان نهفته است;
حكم به محكوميت تاريخ آنها و فرهنگ آنها، و بر حضور آنها در جهان است، تا جايي كه
در بيننده اين تصور ايجاد ميشود كه حجاب نه تنها زير پاگذاشتن قانون و فرهنگ
ديگري است، بلكه پيش از هرچيز توهيني به ذات است; شكل ديگري از زندگي است، ولي
در آغوش مرگ!
5
كوتاه آنكه آن تأويل ديني كه در كشوري لائيك ــ كشوري كه بين دين و سياست فرق ميگذارد
و براي مرد و زن حقوقي به يكسان قائل است ــ بر زن مسلمان حجاب ميكشد و او را
پردهنشين ميكند، ذهنيتي را به نمايش ميگذارد كه نه تنها بر زن حجاب ميكشد،
بلكه بر انسان و جامعه و زندگي و عقل نيز پرده ميكشد. چنين تأويلي به بسياري از
غربيان حق ميدهد آن را مقابله با اصولي تلقي كنند كه جامعه غربي در مبارزهاش
براي استقرار آزادي و عدالت و برابري پايه گذاشته است، و اينكه ميخواهد نقش زن را
از كل زندگي اجتماعي، فرهنگي و سياسي حذف كند، چيزي كه اساسا با مباني زندگي مدني
در اروپا و غرب در تناقض است.
در تحليل نهايي، چنين تأويلي ميكوشد انسان و دين را به ابزارهاي ماشين قدرتي بدل
كند كه طغياني كور بر آن فرمان ميراند.