استعارهای برای عصرما
تكنولوژی ژن، تكنولوژی اطلاعات و ادبيـّات
يان شرشتاد / ترجمه: محمد ربوبی
تكنولوژی هر عصر غالباً مشخصات نوعی امپراتوری را دارد. اين
امپراتوری نامرئی است، ولی تاثير و حتی گاه سلطهی آن برزندگی ما ـ بی آنكه متوجهی
آن باشيم ـ قطعی است. ما نويسندگان كه به سنّتهای بشردوستانه وفاداريم و تا آنجا
كه ممكن است از حيطههای علمی میگريزيم ، بايد بپذيريم كه تكنولوژی، بالقوه، از
قدرت عظيمی برخوردار است.
پذيرفتن كافی نيست. هنگامی كه جنبههای مشكوك و قابل تأمل تكنولوژی آشكار میشود،
نويسنده بايد شهامت داشته باشد و با تكيه برمبانی بشردوستانه انتقاد و اعتراض كند.
و هنگامی كه نويسندهای اعتراض میكند اعتراض اش هميشه شكل كاملاً مشخصی دارد:
داستان ديگری نوشتن ، به اصطلاح ضّدداستان نوشتن.
علم، ما را در اساسیترين مبانی تحت تاثير قرار میدهد، زيرا طرز تفّكر ما را
تعيين میكند. هنگامی كه دانشمندی چون كپرنيك ايدهی علمی جديدی ارائه میدهد به
مرور زمان انقلابی كپرنيكی در فرهنگ ُرخ میدهد. و هنگامی كه طرز تفّكر عوض میشود
زبان و شيوهی نگارش نيز دگرگون میشود. مُدلهای علمی قرن نوزدهم و بيستم ،
مهمترين استراتژیهای ادبی را تحت تاثيرقراردادند.علم جديد به شكل تكنيك مشخّصی
تجّلی میيابد و تكنيك با رسوخ درعرصههای ادبی، نه تنها محتوا بلكه فرم ادبيّات
را تغيير میدهد. مشاهدهی اين امركه چگونه راه آهن، الكتريسيته، تلفن، هواپيما،
عكس برداری با اشعهی ايكس و فيلمهای صامت بر پيشروان ادبيّات مُدرن همچون مارسل
پروست، جيمز جويس و جان دوس پاسوس تاثير نهادهاند دشوار نيست. مدلهای علمی،
كاتاليزاتورهای انديشههای ادبی میشوند. يك نمونه: Lawrence Durrell در
اثرش به نام Alexandria Quartett در دههی پنجاهی قرن
بيستم كوشيد تئوری نسبّيت را در چهار جلد بنويسد: سه جلد در مورد فضا و مكان و يك
جلدش در مورد زمان.
در آستانهی هزارهی جديد، مايلم دو تكنولوژی را مطرح كنم كه در آينده اهميت بسيار
زيادی كسب خواهند كرد. هر دو به شكل جنينی قبلاً وجود داشتهاند ولی در دههی
هفتاد با چنان شتابی تكامل يافتهاند كه هيچ كس انتظارش را نداشت. منظورم تكنولوژی
ميكروبيولوژی و تكنولوژی ديجيتال است و من با بی صبری مترصدم كه چه طرز تفّكری و
يا دقيقتر بگويم ، كدام جهان بينی و چه تصويری از انسان در اين دو تكنولوژی نهفته
است. چه چيزهايی نويسنده را شيفتهی خود میكنند و چه چيزهايی قابل تأمل توانند
بود؟
قاعدتاً، ميان تكنولوژی مسلط بر يك عصر و استعارهی اساسی آن عصر رابطهای وجود
دارد. منظورم از استعارهی اساسی ، آن استعاره است كه دقايق برجستهی يك عصر
فرهنگی را درخود متمركز دارد. در عهد عتيق، "بافت"، چنين استعارهای
بود. بی سبب نيست كه واژهی فرنگی "Text"
از فعل "تَنيدن و بافتن" مشتق میشود. در آغاز عصر مدرن،
"شهر"، چنين استعارهای شد. امروز در اثر تكنولوژی ديجيتال میتوان گفت
استعارهی عمده شبكه (Netz) است. شايد واژهی شبكه
در قرن بيست و يكم همان نقش مهمی را ايفا كندكه واژهی اتم در قرن بيستم داشت.
در رابطه با اين دو تكنولوژی كه نام برديم، میتوان از شبكهی كروموزومها و شبكهی
اطلاعات سخن گفت. اين دو شبكه، ابزاری هستند برای كشف شناخت تازهای از انسان و
جهان. اما اگر از منظر ديگری بنگريم ، همين شبكهها ممكن است مانند پردهای و يا
عينكی جلوی چشمهای ما را بگيرند و ـ موقعی كه در جستجوی شناخت نوينی هستيم ـ
تعيين كنند كه چه و چگونه بايد ببينيم.
تكنولوژی ديژيتال، 0 Bit و Bit 1 را
به شكل شبكهای جهانشمول به هم میتند و فضايی مجازی بوجود میآورد كه در اصطلاح Cyberspace
ناميده میشود. تكنولوژی ژن، از جُفت جُفت ملكولهای اساسی بيوشيميايی يك شبكهی
بيولوژی میتَنَد كه همان واحد اساسی وراثت انسان است. ازاين دو تكنولوژی يكی میخواهد
جهان نوينی بيافريند و ديگری انسان نويني.
اين روند، با ساحت ادبيات همعنان است، زيرا تخيّل نيز دست اندركار تنيدن شبكهای
است به كمك واژهها. يعنی تنيدن داستانهايی كه تفاهم انسان و جهان را فراچنگ
آورند. به عقيدهی من، شبكهی تكنولوژی ژن بسيار تَنگ ميدان و شبكهی تكنولوژی
اطلاعات بسيار فراخ است. ادبيات، نويسنده، با حذف جنبههای اغراق آميز اين دو تكنولوژی
میتواند شبكهای متناسب و متعادل بوجودآورد. شبكهای كه دست كم قابل اطمينان است.
تكنولوژی ژن
منظور من از تكنولوژی ژن، آن تكنيكی است كه به ما امكان میدهد ، ژن را از
ارگانيسمهای مختلف جدا كنيم، در آن دست ببريم و آنها را تكثير و تلفيق كنيم. يكی
از بلند پروازترين برنامههای عصر ما پروژهی Human Genome Project است.
هدف اين پروژه، آن 3 ميليارد واحد حياتی است كه ظاهراً مولكولهای اساسی انسان (DNA) و
يا ژنها را تشكيل میدهند. به زبانی ديگر، هدف اين برنامه كشف خشتهای اوليه و
تعيين سلسله مراتب و ترتيب و توالی اين خشتها (گنومها) در ساختار وراثت انسان
است. گفته میشود در ظرف همين چند سال آينده 000 00 80-1 ژن مجزا و شناسايی خواهند
شد.
درحالی كه مهندسين ژن ، اصطلاحاتی چون "حروف"، "لغات" و
"گرامر" را با گشاده دستی بكار میبرند، اين موضوع عرصهی بسيار جذّابی
برای نويسنده است. ظاهراً مجموعهی ژنتيك مانند زبان نوشتاری است كه فقط از چهار
حرف تشكيل میشود: A.C.G.T. سپس با اين الفبای DNA ،
كلماتی از سه حرف ساخته میشود (سه حرفی كه كليد رمزنگاری است). و سرانجام اگر
واژهها درست هجی شوند، به كمك يك ميليارد حرف، داستان انسان نوشته خواهد شد.
جستجوی ترتيب و توالی درست و صحيح، كنجكاوی مرا بر میانگيزد. اين جستجو مرا به
ياد مشكلاتی كه درحين نوشتن با آنها روبرو میشوم میاندازد. درحاليكه بيولوژی با
ژنها عمل میكند، من به عنوان نويسنده با داستانهای كوتاه عمل میكنم. من به
نحوی درجستجوی داستانهايی هستم كه حاوی دستگاه وراثت انسان است، و به هيچ وجه
چگونگی رديف كردن اين داستانها برايم يكسان نيست. درحالی كه يك سری از آنها را
خواننده سرهم بندی كردن بی معنا میيابد، ممكن است سری ديگری را واقعهای عميقاً
تكان دهنده دريابد. آنچه كه يونانیها "تزكيه و يا پاكسازی نفس"(Katharsis)
ناميدهاند.
از سوی ديگرمن بی اندازه نگرانم. تكنولوژی ژن نيز، مانند هر علم ، داستانی از
انسان را تعريف میكند، ولی اين داستان بس محدود است. اساس اين تكنولوژی بر كاهش و
تقليل (Reduktion ) استوار است. اعتقاد بر اين است كه میشود
انسان را به واحدهای بسيار كوچك تجزيه كرد. آرزوی ورود به ساحت دستكاری ژنها،
حاوی اين نكته است كه ما انسانها چيزی جز ماشينهای ارگانيك نيستيم كه با اين
تكنولوژی جديد میشود تعميرش كرد. گويی نسخهای برای انسان در دست است. و هرگاه
پيشتر رويم به اصطلاحی برخوردمی كنيم همچون "بهداشت نژادي" و آيندهای
محتمل كه میتوان كودكانی با ژنهايی كه آنطور كه دلمان میخواهد آفريد. خلاصه
كنيم: رويای آفريدن انسان كامل. و اين رويا، رويايی است كه در ساليان گذشته درباره
اش چه چيزهايی كه نشنيده ايم. رويايی كه كابوس ميليونها انسان شده است.
تكنولوژی ژن ، امروز مدعی است كه علل ژنتيك حدود چهار هزار بيماری كشف شده است.
اما تاكنون حتی يك انسان بيمار بر مبنای اين علم درمان نشده است. اين امر نشان میدهد
كه پاسخ دادن به اين مسايل بغرنجتر از آنند كه در ابتدای امر تصّور میشد. يعنی،
فعل و انفعالات ظريفتر از آنند كه بشود آنها را برنامه ريزی كرد. ژنها به تنهايی
و مجزا از يكديگر عمل نمیكنند. ژنها نيز در چهارچوب مجموعهی ارگانيك بايد در
نظر گرفته شوند كه اين نيز محيط اجتماعی و زيستی را در بر میگيرد. بيش از 98% ژنهای
انسان درميمون (شمپانزه) نيز وجود دارند. به ديگر سخن: ما با مجزا كردن ژنها از
يكديگر برای اين سئوال كه چه چيزی انسان را میسازد پاسخی نخواهيم يافت و دوباره
از خود میپرسيم كه انسان چيست؟
تكنولوژی ژن نه فقط داستان تلخيص شدهای را تعريف میكند بلكه جَبر و قطعّيت را
نيز را بر آن میافزايد. ژنتيك بر مبنای اين تفّكر استوار است كه هر ارگانيسم
عبارت است از محتوای ژنتيك آن، يعنی مجموعهای از ژنها. اگر ما معتقديم كه ژنها
سرنوشت انسان را تعيين میكنند در اين صورت معتقديم كه میتوانيم با دستكاری درژنها،
در سرنوشت خود نيز دستكاری كنيم. اين امر نشان میدهدكه از علم و دانش تا دين و
مذهب فاصلهی دوری نيست. در پس پژوهشهای وراثت آرزوهای كيماگری در مورد زندگی
ابدی كمين كرده است.
ادبيّات با شبكهی ديگری عمل میكند، شبكهای كه تاروپود فراخ تری دارد. هنگامی كه
نويسنده دستهای از كلمات و يا چند داستان را به ترتيب خاصی عرضه ميكند، او نيز
مايل است كه كارش كليد اساسیترين مشكلات بشرّيت باشد. ولی درحالی كه ژنتيك
داستانی تعريف میكند كه انسان را تلخيص و ساده میكند، نويسنده داستانی از بغرنجی
و دهليزهای تودرتو و غيرقابل نفوذ انسان ارائه میدهد. انسان نه از موقعيت اجتماعی
تنها بوجود میآيد و نه از مصالح ژنتيك اش. داستانهای خوب نشان میدهند كه انسان
اساساً عرصهی مرموز و ناشناختهای است: نشان میدهندكه انسان هنوز هم امكانات
غيرقابل تصّوری دارد. و در اين نگرش، شناخت توانايیهای انسان نهفته است كه هيچ
معلوم و مشخص نيست ـ شايد شكنندگی و ضعفهای ما ماهّيت وجودی و حتی محتملاً نشانهی
اصالت ماست.
نويسنده همچنين با واژهها، با داستانها، نشان میدهد كه میتوان از اين طريق با
فاتاليسم بيولوژيك مقابله كرد. از جمله به كمك اراده، به كمك تخيّل، به كمك
اميدواری و ايمان. نمیتوان پيش بينی كرد كه انسان، هرقدر هم ژنهايش را تجزيه و
تحليل كنيم، چه خواهد كرد. يك متن ادبی موّفق كه درآن واژهها مانند ارگانيسم عمل
میكنند و كليتی از امور و اتفاقات پيوسته و مربوط به هم را به حركت در میآورند،
نشان میدهد كه انسان در ماهيت خود غيرقابل پيش گويی است.
ژنتيك میگويد كه انسان ماشينی است بيولوژيكی و فقط همين. در اين مورد كه چه چيز
ما را انسان میسازدحرفی برای گفتن ندارد. صلاحيّت و امكانات ادبيات داستانی
درهمين جاست. تكنولوژی ژن، دستاندركار آن است كه انسان را تكّه پاره و بند از
بندش جدا كند. نويسنده بايد آنها رابه هم وصل كند. اسطورههای كهن از قهرمانهايی
تعريف میكنند كه كشته شدهاند، تكّه پاره شدهاند و هر تكّهی بدنشان به گوشهای
پرتاب شده است. در اين اسطورهها، غالباً زن است كه به راه میافتد، قطعات را
جستجو میكند و آنها را دوباره به هم وصل میكند و زندگی تازهای به آن میبخشد. مهندسين
ژن میخواهند با سلولها هنرنمايی كنند، ولی اينان قادر نيستند حيات نوينی
بيافرينند. آفرينش، مشغله و كار ادبيات است.
تكنولوژی اطلاعات
اساس و بنيان صنعت ديژيتال نيز مانند ميكروبيولوژی براين مبنا قرار داردكه در
اجزاء كوچك Bits دستكاری كنيم. عليرغم تكامل كامپيوتر،
پرنسيپ Hypertext و نخستين گروهی BBS (Bulletin
Board Systems) هيچ كس ـ حتی ده سال پيش ـ آنچه را كه
امروز اينترنت میناميم نمیتوانست پيش بينی كند كه ميليونها كامپيوتر در يك شبكهی
جهانی به هم متصل شدهاند. در نروژ 16 ميليون نفر كه سن شان بالاتر از 10 سال است
به اينترنت يعنی به بخش عمدهی آن www (The world wide web )
دسترسی دارند.
من به عنوان نويسنده، درآنچه كه "جامعهی اطلاعاتي" ناميده میشود عناصر
بسيار مثبتی میبينم. در عصر ما كه تودههای وسيعی با هم در ارتباطاند، واژه،
كالايی شده است كه با سابق تفاوت دارد. واژهها تقريباً مثل مادهی خام اند: مانند
آهن، چوب، سنگ. اعتبارواهميت نويسنده به مراتب بيش ازگذشته است. بمباران روزانه با
اطلاعات، با خرده دانستنیها، به من اين امكان را میدهد تا متونی بنويسم كه وسعت
و تراكم اجزا در آنها بيش از گذشته است ـ نه فقط به خاطرخود فاكتها بلكه به
عنوان ابزار موثر ادبي. از آنجا كه اطلاعات عامل مهم توليد ارزش در جامعه شده است
برای كتاب میتوان آيندهی درخشانی را تامين شده دانست. افكار، ايدهها وداستانهايی
كه دركتابهای ادبی میتوان جای داد، ناگهان، به معنای واقعی كلمه، ارزش طلا به
خود میگيرند.
يكی ديگر از جلوههای پربار شبكه در سيستم Hypertext آن
است كه ميدان وسيعی است كه همهی متنها را به يكديگر متصل و مربوط میسازد. هرمتن
در سطوح مختلف و به ترتيبهای گونه گون با ديگر متون ارتباط دارد. شبكه به ما
امكان میدهد كه متنها را قطعه قطعه كنيم و با قطعات كاملا"مختلف متن تازهای
بسازيم. حتی تداعیهای پراكنده، بسيار ظريف و بی پايان مارسل پروست، در مقايسه با
امكاناتی كه شبكه در اختيار ما میگذارد، جلوهی چندانی ندارد. شبكه به ما نشان میدهد
كه رابطهی اشياء با يكديگر گاه مهمتر از خود اشياء است اين امكانات به نويسنده میآموزند
متنها ی تازهای بيافريند.
در داستانی كه تكنولوژی IT تعريف میكند، گويا
انسان موجودی است كه نياز فراوانی به اطلاعات دارد. قبل از همه چيز حيوانی است كه
دايماً در جستجوی دانستنیها است، موجودی است كه نياز بی پايانی به مراوده و
اطلاعات دارد. ايراد من به اين تكنولوژی عدم توجهی آن به مقولهی نسبّيت است. اين
تكتولوژی ما را در اطلاعات غرق میكند، بی اينكه تناسب و تمايزی در كار باشد. در www همه
چيز يك دست و در كنار يكديگر قرار دارد. ساختار اين تكنولوژی ـ كه مانند همهی
ساختارهای نظاميگری خودرا خدشه ناپذير میپندارد ـ اين عيب رادارد كه درآن مقام و
موضعی مركزی وجود ندارد. همهی اطلاعات مهم ولی يكساناند. مطالب پيش پاافتاده و
اطلاعات اساسی در كنار هم قرار دارند. گهگاهی آدم چنين تصور میكند كه در درون
حصاری مملو از مطالب پيش پاافتاده زندانی شده است. غيرممكن به نظر میرسد كه بين
راست و دروغ ، بين رويدادهای مهم و شايعات تمايزی قايل شد. مثلThe truth is
out there" " در سريال تلويزيونی files.X اما
موقعی كه تو به درستی نمیدانی آيا در "اتوبان آينده" هستی و يا در درون
سيستم فاضلاب مملو ازشايعات ودروغ پراكنیهاگيركرده ای، يافتن حقيقت بسيارمشكل
است.ما در عصری بسر میبريم كه وفور دانستنیها شكل تازهای از نادانی شده است.
شبكهای كه ما با آن روبروييم، تاروپود گل و گشادی دارد. اين شبكه، همه چيز را در
خود فرا میگيرد و در عينحال هيچ چيز را حفظ نمیكند. تحمّل پلوراليسم هم حّد و
حصری دارد: چه چيز آشغال است و چه چيز طلاست؟ اگر دنيايی كه ژنتيك بازتاب میدهد
با ديكتاتوری جبر و قطعّيت ( Determinisme) قابل مقايسه باشد، در
اين صورت تكنولوژی اطلاعات جهانی آنارشيستی است كه به هيچ چيز پای بند نيست. من
وارد شبكه میشوم تا يك تصوير خيالی را جستجو كنم ـ مثلاً Darth Vader از
سری "جنگ ستارگان "را میجويم و 28090 تصوير میيابم. من نويسندهی
چينی، Lu Xun را جستجومی كنم و 1046 نام مشابه میيابم.
من به عنوان نويسندهی ادبيات داستانی میتوانم، در تقابل با چنين جهانی، يك شبكهی
متشكل از داستانها طراحی كنم. من اين كار را با برقراری سيستم سلسله مراتب
(هيرارشی) انجام میدهم. چون فضای كتاب محدود است، بطور مستقيم يا غيرمستقيم میگويم
كه چه چيزهای مشخصّی بر ساير چيزها تقّدم دارند. انسان امروز با كلافهی سر درگمی
در كلنجار است، هم از نظر اخلاقی و هم از نظر وجودي. مشكل اساسی در اينجاست كه نمیشود
همزمان هم در سطح پيشروی كرد و هم در عمق نفوذ نمود. نمیشود از همه چيز، از همهی
دانستنیها و از همهی سرگذشتها مطلع شد و نمیشود در همهی دانشها موشكافی كرد
و تبّحر يافت. صرفنظر از تامين نيازمندیهای اوليه، وظيفهی ما اين است كه انتخاب
كنيم: انتخاب كنيم كه خواهان چه چيزهايی هستيم و درآن چيزها به موشكافی بپردازيم.
برای انسان در گذار به هزارهی جديد دور انداختن دشوارتر ازجمع آوری است. من به
عنوان نويسنده چنين میكنم: من برای خوانندگانم خيلی چيزها را به دور میريزم.
نشان میدهم چه چيزی آشغال است و چه چيزی باارزش و قابل نگهداری است. در حالی كه
اينترنت عملاً شبكهی مغشوشی است و خودسرانه تصاوير گمراه كنندهای سرهم بندی میكند،
نويسنده از رشتهها و موضوعات بس متنّوع، تصوير كاملاً مشخصی اراچه میدهد.
كتاب، رمان، نيز همچون "جُستجوكر" در شبكهی اينترنت است: مانند Yahoo,Alta
vista. مكانی است كه انسان وارد آن میشود تا دربارهی اطلاعات اطلاعاتی
بدست آورد. اما ُرمان برخلاف جستجوگر اتوماتيك با سيستمی از سلسله مراتب (هيرآرشی)
عمل میكند. موٍلف ، ارزشگذاری كرده ودرمورد ارزشها موضعگيری كرده است. دركتاب
خواننده بامجموعهای ازاطلاعات كه به دقّت انتخاب شدهاند روبه روست، با جهانی كه
بين سطرها عيان میشود. من معتقدم اين استراتژی درست است، زيرا در آينده آنچه عطش
ما راسيراب خواهدكرد قطعاً اطلاعات نخواهد بود، بلكه موشكافی ودقّت درمطالب است و
نويسنده با خلق داستانی كه كيفيت نادر اخلاقی و زيباشناسانه داشته باشد میتواند
دقّت خواننده راجلب كند و اشتياقهارا برانگيزد.
قدرت كتاب دراين است كه مكانی، زمينهای باشد تا موٍلف بتواند اطلاعات را تفسير
كند و ميان آنها چنان رابطهای برقرار نمايد كه به دانش مبدل شود و در بهترين حالت
به شناخت بيانجامد. ادبيات داستانی به منظور اطلاع از فاكتها خوانده نمیشود بلكه
برای درك معنا خوانده میشود. كتاب ، عرضه كنندهی معنا است، عرضه كننده مراودههاست.
به زبانی ساده، كتاب، تعبير عالم هستی است. ادبيّات داستانی، به شكل كتاب ـ به
مفهوم اصلی اش ـ يك نَرم افزار است و يا راديكالتر گفته شود: رمان عالیترين نَرم
افزار عصر ماست.
من به عنوان يك رُمان نويس معتقدم داستان، شبكهای ازداستانها، شناختی از انسان
به دست میدهدكه به شيوهی ديگری بدان نمیتوان دست يافت. من در مقابله با شبكهی
ساخته شده از ژنها بوسيلهی ميكروبيولوژی و شبكهی مصنوعی اطلاعات به وسيلهی
تكنولوژی كامپيوتر ـ كه يكی تنگ و ديگری فراخ است ـ شبكهی خودم را از داستانهايی
كه معمای انسان را معتبر و محفوظ میدارد ارائه میدهم و ادعا میكنم كه برخی
دانستنیها مهمتر از ديگر دانستنیها هستند.
ميكروبيولوژی، در ما خيال خام انسان نو مصنوعی و برنامه ريزی شده را پديد آورده
است. ارتباطات كامپيوتری، جهانی تصّنعی با بافتی از تخيلات غيرواقعی پديدآورده است
كه امروزه بسياری آن را با جهان واقعی عوضی میگيرند. موقعی كه واقعّيت غيرواقعی
میشود، متناقضاً، وظيفهی غيرواقعيت ـ تخيّل ـ اين میشود كه انسان را به خودآورد
و به جهان بازگرداند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* متن سخنرانی در دانشگاهی پكن ( 1999) ، برگرفته از Schreibheft,No.56
2001.
ترجمهی محمد ربوبی، بازنگری غلامحسين نظري.
* Jan Kjaerstadt نويسنده ، منقّد معاصر نروژی