سخنرانی آرنوداتي روی در همايش مخالفان جهانروائی (مومبائی):

آمريكا را بايد مجبور به عقب‌نشينی از عراق كرد

روزنامه يونگه ولت آلمان / برگردان: جواد طالعی

اشاره:
آروندهاتي روي (
Arondhati Roy) ، دختر يتيمي كه در نوانخانه ها و زاغه هاي پيرامون دهلي بزرگ شده است، در سال 1997 با انتشار نخستين رمان خود "خداي چيزهاي كوچك" به يكي از محبوب ترين و سرشناس ترين چهره هاي ادبيات جهان تبديل شد. روي، درباره نخستين رمان خود گفته است: "وقتي شروع به نوشتن كردم، اصلا نمي دانستم قرار است يك كتاب بنويسم. پنج سال نوشتم و نمي دانستم چه نامي بر نوشته خود بنهم. سرانجام، عنوان خداي چيزهاي كوچك را براي آن يافتم".
"خداي چيزهاي كوچك" در فاصله چند ماه پس از انتشار خود، با چنان استقبالي روبرو شد كه در بيش از بيست كشور جهان انتشار يافت و جايزه كتاب انگلستان را نصيب نويسنده خود ساخت.
آندروهاتي روي، دختري كه از محبت پدر و مادر و خانواده محروم بوده است، احساس همدردي بي همتائي با تهي دستان دارد. شايد همين احساس است كه او را به يكي از فعالترين چهره هاي مخالف جهانروائي سرمايه تبديل كرده است. او، امروز يكي از محرك ترين موتورهاي جنبش ضد جهانروائي سرمايه است كه چهار سال پيش به ايجاد "همايش اجتماعي جهان" منتهي شد. اين همايش، كه شعار "جهاني بهتر امكان پذير است" را براي خود برگزيده، هر سال در يكي از كشورهاي جهان برگزار مي شود. امسال، همايش در مومبائي هند برپا شد و شرين عبادي و آندروهاتي روي دو تن از سخنرانان زن آن بودند.
متن سخنراني روي، ابتدا در نشريه
The Hindu و سپس ترجمه آلماني آن در روزنامه يونگه ولت به چاپ رسيد. برگردان فارسي متن، از روي نسخه آلماني صورت گرفته است:
دفتر اروپائي شهروند



ژانويه سال پيش، هزاران نفر از ما در "پورتو الگره" برزيل گردآمدند و اعلام كردند: "جهاني ديگر، امكان پذير است". در هزاران مايلي شمال، جورج بوش و مشاورانش به مساله اي مشابه فكر كردند. طرح ما، "همايش اجتماعي جهان"(1 ) بود. هدف آن ها، پيشبرد چيزي كه خيلي ها آن را طرح "قرن تازه آمريكائي" مي نامند.
در شهرهاي بزرگ اروپا و آمريكا، جائي كه تا چند سال پيش درباره چنين چيزهائي تنها پچ پچه مي شد، حالا انسان ها آشكارا از جنبه هاي خوب امپرياليسم و ضرورت يك امپراتوري قدرتمند، براي كنترل جهان پرتعارض حرف مي زنند.
مبلغان تازه، خواستار نظم به بهاي قرباني شدن عدالت و حرمت انسان اند و برتري به هر بهائي. گهگاه، برخي از ما دعوت مي شويم تا در صحنه بي طرفي كه از سوي كنسرن هاي مطلبوعاتي آماده شده اند، در باره مشكلات به تبادل نظر بپردازيم. تبادل نظر درباره امپرياليسم، اندكي به بحث درباره فوائد و زيان هاي تجاوز مي ماند! ما چه مي توانيم بگوئيم؟ كه واقعا دلمان براي چنين چيزي تنگ است؟

در آميختن فقر و تروريسم، در نبرد با تروريسم
در هر حال، امپرياليسم نو، از سر ما گذشته است. اين يك نسخه مد جديد و نوسازي شده همان چيزي است كه روزگاري مي شناختيم. براي نخستين بار در تاريخ، يك قدرت استعماري، با زرادخانه اي كه قادر است تمام جهان را در يك بعد از ظهر نابود كند، به سلطه يك قطبي اقتصادي و نظامي رسيده است. اين (قدرت) براي شكستن بازارهاي مختلف، سلاح هاي گوناگوني را به كار مي گيرد. در زمين خدا، كشوري وجود ندارد كه كه در تيررس موشك هاي آمريكائي و دسته چك هاي صندوق جهاني پول قرار نگرفته باشد. آرژانتين، نمونه تجسمي سرمايه داري نوليبرال است و عراق بر عكس آن بچه ناخلف.
كشورهاي فقيري كه به لحاظ جغرافياي سياسي براي استعمار داراي ارزش استراتژيك هستند، يا بازاري دارند كه مي تواند خصوصي سازي شود، و يا داراي منابع طبيعي ارزشمندي مثل نفت، طلا، الماس، كوبالت يا ذغال سنگ هستند، يا بايد رفتاري مطيع داشته باشند، يا به هدف هاي نظامي تبديل خواهند شد.
آن ها كه ثروت هاي طبيعي بيشتري دارند، از همه بيشتر تهديد مي شوند. آن ها، اگر منابع خود را داوطلبانه در اختيار ماشين كنسرن ها قرار ندهند، يا صحنه ايجاد ناآرامي هاي مدني مي شوند و يا جنگ مرزهايشان را در مي نوردد.
در اين دوران تازه امپرياليستي، از آنجا كه ديگر هيچ چيزي آن نيست كه مي نمايد، روساي شركت هاي هاي صاحب منافع، اجازه دارند تصميمات مربوط به سياست خارجي را تحت نفوذ خود بگيرند. "مركز جذب افكار عمومي"(2) در واشنگتن به اين نتيجه رسيده است كه 30 عضو كميسيون سياست دفاعي دولت ايالات متحده، با شركت هائي در ارتباط بوده اند كه در فاصله سال هاي 2001 تا 2002 شانس بستن قراردادهائي به حجم 76 ميليارد دلار، در بخش امور دفاعي به آن ها داده شده است.
جورج شولتز، وزير خارجه پيشين ايالات متحده، رئيس كميته آزادسازي عراق بود. او، ضمنا عضو شوراي نظارت گروه "بشتل" (3) است. وي، هنگامي كه درباره بحران منافع در صورت وقوع جنگ عليه عراق مورد پرسش قرار گرفت، گفت: "من نمي دانم كه آيا بشتل از اين امر سود مشخصي خواهد برد يا نه، اما اگر قرار باشد در آنجا كار ايجاد شود، بشتل شركتي خواهد بود كه قادر به انجام اين كار هست. اما هيچكس فكر نمي كند كه از اين كار مي توان سود برد".
بعد از جنگ، بشتل براي بازسازي عراق قراردادي با حجم 680 ميليون دلار بست.
اين نقشه زورمدارانه، همواره در آمريكاي لاتين، آفريقا، آسياي ميانه و جنوب شرقي آسيا مورد استفاده قرار گرفته و به بهاي جان ميليون ها انسان تمام شده است. طبعا، هر جنگ استعمار، جنگي عادلانه معرفي مي شود. اين، عمدتا، به نقش كنسرن هاي مطبوعاتي بستگي دارد. مهم است بفهميم كه كنسرن هاي مطبوعاتي، در نهايت، از طرح هاي نوليبرالي پشتيباني نمي كنند، آن ها خودشان طرح هاي نوليبرالي هستند. اين، يك موضع اخلاقي نيست كه آن ها برگزيده باشند، بلكه مربوط به ساختار آن ها است. اين، براي اقتصادي مهم است كه رسانه هاي توده گير براي آن كار مي كنند. بسياري از ملت ها، مثل خانواده ها، داراي رازهاي تكان دهنده اي هستند. به اين دليل، مطبوعات اصلا نيازي به دروغ گفتن ندارند. مهم آن است كه چه چيزي بيان شود و چه چيزي ناگفته بماند.
مثلا در نظر بگيريم كه هند به عنوان هدف يك جنگ عادلانه برگزيده شود: اين واقعيت كه از سال 1989 تا امروز هشتاد هزار نفر در كشمير كشته شدند كه بيشترشان مسلمان بودند و اغلب آن ها به دست نيروهاي انتظامي هند به قتل رسيدند. (چيزي كه سالانه به طور متوسط 6000 نفر را تشكيل مي دهد)، اين واقعيت كه در مارس 2003 بيش از دو هزار مسلمان در خيابان هاي گجرات به قتل رسيدند. اين واقعيت كه زنان مورد تجاوز دستجمعي قرار گرفتند، كودكان زنده زنده سوزانده شدند و 150 هزار انسان از خانه هايشان رانده شدند، در حالي كه پليس و دستگاه اداري به تماشا پرداخت و سهمي فعال داشت. اين واقعيت كه هيچكس به خاطر اين جنايت مجازات نشد و دولتي كه چشم پوشي كرده بود دوباره انتخاب شد. همه اين ها، براي روزنامه هاي بين المللي تيترهاي عالي فراهم مي كند و راهگشاي يك جنگ خواهند بود.
علاوه بر اين مي دانيم كه شهرهاي ما به وسيله موشك ها با خاك يكسان خواهند شد، روستاهاي ما به سيم خاردار محصورمي شوند، سربازان آمريكائي به رژه در خيابان هاي ما خواهند پرداخت و "نارندرا مودي"(4)، "پراوين توگاديا" (5) يا يكي ديگر از تلاشگران مردم پسند، در اسارت ايالات متحده آمريكا، بايد بگذارد در بهترين زمان پخش برنامه هاي تلويزيوني، مثل صدام حسين، در ميان موهاي سرش دنبال شپش بگردند و موادي را كه دندان هايش با آن پر شده است، مورد آزمايش قرار دهند.
اما تا زماني كه بازارهاي ما باز هستند، تا زماني كه دست "آنرون"، "بشتل"، "هاليبورتون"، و "آرتور آندرسن" (6) باز گذاشته شود، رهبران "به صورت دموكراتيك انتخاب شده" ما مي توانند مرز ميان دموكراسي و فاشيسم را پاك كنند. آمادگي عجزآميز حكومت ما، براي رها كردن جبهه كشورهاي غير متعهد و شتاب گرفتن براي رسيدن به قله هم پيمانان طبيعي (كه هند و اسرائيل و آمريكا از شمار آن اند)، به آن آزادي عمل داده است كه بدون از دست دادن وجاهت قانوني خود، به رژيم سركوبگر تبديل شود. قربانيان يك حكومت، تنها آناني نيستند كه حكومت آن ها را مي كشد و زنداني مي كند. آناني را هم كه خلع مالكيت، از خانه خود رانده و به تحمل گرسنگي و بي چيزي محكوم مي شوند، بايد از جمله قربانيان دانست.
ميليون ها انسان، از طريق طرح هاي توسعه، خلع مالكيت شده اند. در 55 سال گذشته، به خاطر سدهاي بزرگ، بين 33 تا 55 ميليون شهروند هندي محل سكونت خود را از دست داده اند. اين ها، شانسي براي برخورداري از عدالت ندارند. در دوسال گذشته، سلسله رخدادهائي وجود داشته است كه در آن، پليس به روي تظاهرات صلح آميز مردم، به ويژه به روي دالي ها و آديواسي ها آتش گشوده است. تهي دستان، به ويژه دالي ها و آديواسي ها، به خاطر بهره برداري از اراضي جنگلي، يا مخالفت با بهره برداري از جنگل ها براي ايجاد سدها و معادن و كارخانجات فولاد و ساير طرح هاي توسعه، كشته مي شوند. تقريبا در بيشتر مواردي كه پليس آتش گشوده، دولت مدعي شده كه پليس به خاطر بروز خشونت تحريك شده است. آن هائي كه مورد اصابت گلوله قرار گرفته اند، فورا مهر ياغي مسلح خورده اند.
در سراسر كشور، انسان هاي بي گناه، همراه با كودكان خردسال، بر اساس قانون مبارزه با تروريسم دستگير شده اند و بدون يك محاكمه در حبس بي پايان نگه داشته مي شوند. در دوره جنگ عليه تروريسم، فقر، فريبكارانه با تروريسم مخلوط مي شود. در دوره جهانروائي ي متشكل، فقر جنايت است. اعتراض به تهي دست كردن بيشتر مردم، تروريسم است. و حالا، حتي دادگاه عالي ما مي گويد كه اعتصاب يك جنايت است. انتقاد از دادگاه ها هم، طبعا يك جنايت است.
امپرياليسم نو هم، مثل امپرياليسم كهن، بر شبكه اي از جاسوسان و برجستگان فاسد محلي متكي است كه در خدمت استعمار قرار مي گيرند. ما، همه داستان ناخوشايند "انرون"(7) را در هند مي شناسيم. دولت آن زمان "ماهاراشترا"(8) قراردادي براي تامين برق بست كه سودي معادل 60 درصد بودجه توسعه كشاورزي هند را، براي انرون تضمين مي كرد. تنها براي يك شركت آمريكائي، سودي تامين شد كه با بودجه توسعه بنيادين حدود 500 ميليون انسان برابري مي كرد.


درسي كه كانكون (9) به ما داد...
امپرياليسم نو، برخلاف دوران هاي گذشته مجبور نيست خودش را به مدار گرمسيري بكشاند و به استقبال خطر مالاريا، اسهال و مرگي زودرس بشتابد. امپرياليسم نو مي تواند از طريق پست الكترونيكي به مرحله اجرا درآيد. نژادپرستان معمولي و كلاسيك امپرياليسم كهن پشت سر نهاده شده اند. سنگ بناي امپرياليسم نو، نژادپرستي نو است. بخشي از طرح نژادپرستي نو، نوع تازه اي از كشتار خلق ها است. در اين دوره ارتباط نوين اقتصادي، نوع تازه كشتار خلق ها مي تواند از طريق تحريم هاي اقتصادي اعمال شود. يعني، ايجاد شرايطي كه آفريننده مرگ هاي گروهي هستند، بدون آن كه كشتن مستقيم انسان ها ضرورت پيدا كند. "دنيس هاليدي" (10) هماهنگ كننده كمك هاي انساني سازمان ملل متحد براي عراق، ( در سال هاي 1997 و 1998 ) براي تشريح تحريم هاي اقتصادي عليه عراق، از اصطلاح "كشتار خلق ها" استفاده كرد. تحريم هائي كه نيم ميليون كودك قرباني آن شدند، تمام تلاش هاي صدام حسين را در سايه خود قرار دادند. در عصر جديد تبعيض نژادي، به عنوان سياست متداول كهنه شده و غير ضروري است.
ابزارهاي بين المللي تجارت و امورمالي، سيستم پيچيده اي از قوانين معاملاتي و قراردادهاي مالي را هدايت مي كنند كه در هر حال تهي دستان را در "بانتوستان" (11) خودشان به بند مي كشد.
همه هدف آن ها اين است كه نابرابري را نهادينه كنند. اگر اين طور نيست، چرا ايالات متحده آمريكا، به توليدات يك كارخانه پارچه بافي در بنگلادش بيست برابر توليدات انگلستان ماليات مي بندد؟ در غير اينصورت، چرا سرزمين هائي با 90 درصد توليد كاكائو تنها پنج درصد شكلات جهان را توليد مي كنند؟ اگر چنين نيست، چرا سرزمين هاي توليدكننده كاكائو مثل ساحل عاج و غنا، به وسيله بستن ماليات از بازار پس رانده مي شوند؟ اگر چنين نيست، چرا سرزمين هاي ثروتمندي كه روزانه بيش از يك ميليارد دلار يارانه كشاورزي مي پردازند، از هند فقير مي خواهند كه تمام يارانه هاي كشاورزي خود را به اضافه يارانه برق قطع كند؟ در غير اينصورت، چرا مستعمرات سابق كه بيش از يك قرن به وسيله رژيم هاي استعماري غارت شده اند، دقيقا به دام بدهي همين رژيم ها مي افتند و مي بايست سالانه 382 ميليارد دلار به اين رژيم ها بپردازند؟
بر اساس همه اين دلايل بود كه از خط خارج كردن پيمان تجاري در كانكون براي ما آنچنان تعيين كننده بود. حتي اگر حكومت هاي ما تلاش كنند كه از اين طريق براي خودشان شهرت كسب كنند، ما ميدانيم كه اين نتيجه مبارزه ميليون ها انسان در بسياري از كشورها در طول چندين سال بوده است. آنچه كانكون به ما آموخت اين است كه به منظور ايجاد خسارات جدي و تحميل چرخش راديكال، براي سازمان هاي مقاومت محلي، جوش دادن يك اتحاد بين المللي از اهميت فوق العاده برخوردار است. ما، اهميت مقاومت جهاني را از كانكون مي آموزيم.
هيچ ملتي نمي تواند تنها با نيروي خود به مقابله با جهانراوائي يكپارچه بپردازد. ما همواره تجربه كرده ايم كه قهرمانان عصر ما، آنجا كه مساله به طرح هاي نوليبرالي مربوط مي شود، آب مي روند. مردان فوق العاده و فرهمند و بزرگان اپوزيسيون، هنگامي كه به روساي حكومت ها تبديل مي شوند، در صحنه جهاني ناتوان مي مانند. من، در اينجا به رئيس جمهور لولا در برزيل مي انديشم. لولا، قهرمان سال پيش "همايش اجتماعي جهان" بود. امسال او، با جديت به معيارهاي صندوق جهاني پول تحقق بخشيد، بازنشستگي ها را كاهش داد و اعضاي راديكال حزب كارگرش را از رمق انداخت. من، همچنين به رئيس جمهور سابق آفريقاي جنوبي نلسون ماندلا فكر مي كنم. دو سال پس از به قدرت رسيدن او، حكومتش در برابر خداي اقتصاد بازار زانو زد. او، يك برنامه شديد خصوصي سازي و انطباق ساختاري را به مرحله اجرا در آورد كه ميليون ها انسان بدون خانه، كار، آب و برق پشت سر نهاد.
چرا اين ها اتفاق مي افتد؟ بر سينه كوفتن و دستخوش احساس فريب خوردگي شدن، بي معنا است. لولا و ماندلا در هر مناسبتي انسان هاي بزرگي هستند. اما در همان لحظه اي كه آن ها از جبهه مخالف به جبهه حكومت تغيير مكان مي دهند، به گروگان مجموعه اي از تهديدات تبديل مي شوند. بدترين اين تهديدات، فرار سرمايه ها است كه مي تواند هر حكومتي را يك شبه ساقط كند.
تصور اين كه فرهمندي شخصي و يك زندگي نامه آكنده از مبارزه اتحاد كارتل ها را شكست بدهد، به معناي فهميدن اين نكته نيست كه كاپيتاليسم چگونه عمل مي كند، يا قدرت چگونه اعمال مي شود. چرخش هاي بنيادين، از طرف حكومت ها عمل نمي شود، اين مي بايست تنها از سوي انسان ها تحميل شود.

استراتژي مقاومت...
اين هفته، در مجمع جهاني بررسي هاي اجتماعي، برخي از بهترين مغزهاي جهان ايده هاي خود را در اين زمينه مبادله خواهند كرد كه پيرامون ما چه مي گذرد. اين مشورت ها، ديدگاه ما را پيرامون نوع جهاني كه براي آن مي جنگيم، تيز خواهد كرد. اين روند پر اهميتي است كه نبايد نديده گرفته شود.
در عين حال، اگر همه توان ما، به بهاي از دست دادن يك حركت موثر، روي اين روند متمركز شود، اين خطر وجود دارد كه "همايش اجتماعي جهان"، كه نقش تعيين كننده اي در جنبش براي عدالت جهانشمول دارد، به پس اندازي براي دشمنان تبديل شود. ما، مي بايست الزاما به بحث درباره استراتژي مقاومت بپردازيم. ما، مي بايست هدف هاي واقعي را در تيررس خود قرار دهيم و ضربه هاي كاري وارد سازيم. راه پيمائي نمك گاندي، يك تئاتر سياسي نبود. هنگامي كه هزاران هندي، در يك نمايش ساده نافرماني، به سوي دريا راه پيمائي كردند و نمك مورد نيازشان را در آنجا به دست آوردند، قانون ماليات نمك را شكستند. اين يك ضربه مستقيم به زيربناي اقتصادي استعمار انگليس بود. اين، واقعگرايانه بود.
در شرايطي كه جنبش ما برخي پيروزي ها را كسب كرده است، نبايد بگذاريم كه مقاومت عاري از خشونت مثل يك تئاتر سياسي بي اثر و راحت طلبانه، دستخوش ايستائي شود. اين، سلاح پربهائي است كه بايد همواره تيز و به روز شود. نبايد اجازه داد كه اين سلاح به يك حركت نمايشي و يك امكان عكس برداري براي مطبوعات تبديل شود.
اين، شكوهمند بود كه در روز شانزدهم فوريه سال پيش ده ميليون انسان در يك نمايش اخلاق همكاني در پنج قاره جهان عليه جنگ عراق به حركت درآمدند. اين، معجزه آسا بود، اما كافي نبود. 15 فوريه، يك آخر هفته بود. هيچكس نبايد كارش را رها مي كرد. اعتراضات روزهاي تعطيل، جنگي را متوقف نمي كنند. جورج بوش اين را مي داند. اطمينان به خودي كه او با استفاده از آن، افكارعمومي چنان قدرتمندي را مورد بي توجهي قرار داد، بايد براي همه ما درسي باشد. بوش عقيده دارد كه عراق مي تواند اشغال و به مستعمره تبديل شود. همانطور كه در مورد افغانستان، تبت و چچن اتفاق افتاد و در تيمور شرقي پيش آمد و در فلسطين همچنان هست.
او فكر مي كند همه آنچه بايد انجام دهد اين است كه بنشيند و منتظر بماند تا رسانه هائي كه درباره بحران گزارش مي دهند و اين موضوع را تا استخوان سلاخي كرده اند، آن را رها كنند و به راهشان ادامه بدهند.
اين جنبش نوين ما، به يك موفقيت بزرگ و جهاني نياز دارد. اين كه حق داشته باشيم، كافي نيست. بعضي وقت ها، برنده شدن خوب است. حتي فقط براي آزمايش مصمم بودن ما. براي اين كه برنده چيزي شويم، همه ما كه اينجا و در "جبهه مقاومت بمبئي" گردآمده ايم، بايد روي يك اصل توافق كنيم: اين كه آن "خود" مهم، مقاوم و مستند ما، نيازي به يك ايدئولوژي بسته و از پيش تعيين شده ندارد تا به آن محدود شود. نيازي به اطاعت زيردستانه در برابر اين يا آن فرم از مقاومت نيست تا همه فرم هاي ديگر را محدود كنيم. يك منشور حداقل مي تواند كافي باشد.

نگاه كنيم به عراق
اگر همه ما واقعا مخالف امپرياليسم و ليبراليسم نو هستيم، بيائيم نگاهمان را روي عراق متمركز كنيم. عراق، تركيب اجتناب ناپذير هر دوي اين ها است. بسياري از مخالفان جنگ، از زمان دستگيري صدام حسين، خود را عقب كشيده اند و با عصبيت مي پرسند: آيا جهان بدون صدام حسين بهتر نيست؟
يكبار براي هميشه به مساله چشم بدوزيم: كف زدن براي دستگيري صدام حسين به وسيله ارتش ايالات متحده آمريكا و در پي آن حمله اين كشور به عراق و اشغال آن سرزمين را توجيه كردن، مثل آن است كه براي "جك د ريپر"(12) به خاطر اين كه شكم "قاتل بوستون" را سفره كرده است، دعا كنيم. آن هم بعد از يك ربع قرن كه در آن قصاب و قاتل مشغول يك امر مشترك بوده اند. اين، يك دعواي داخلي بود. آن ها، شركائي بودند كه به خاطر يك معامله كثيف از هم جدا شده بودند. باري، اگر ما مخالف امپرياليسم هستيم، مي بايست بر سر اين اصل توافق كنيم كه مخالف اشغالگري آمريكا هستيم و اعتقاد داريم كه ايالات متحده بايد از عراق عقب نشيني كند و به مردم عراق خسارت جنگي بپردازد. چگونه بايد قيام خود را آغاز كنيم؟ با چيزي كوچك شروع كنيم: مساله بر سر اين نيست كه قيام عليه آمريكا را در عراق مورد پشتيباني قرار دهيم، يا به بحث در اين مورد بپردازيم كه دقيقا چه كساني به مقاومت در عراق تعلق دارند. ( قاتلان پيشين حزب بعث؟ بنيادگرايان اسلامي؟) ما، بايد به قيام جانشمول عليه اشغالگري تبديل شويم. قيام ما، بايد با رد كردن توجيه قانوني دخالت نظامي ايالات متحده در عراق آغاز شود. يعني وارد عمل شدن براي جلوگيري از اين كه استعمار بتواند به هدف هايش برسد. اين بدان معنا است كه سربازان بايد از جنگيدن سرپيچي كنند، آماده خدمت ها از رفتن به جبهه خودداري ورزند و كارگران از حمل اسلحه به كشتي ها و هواپيماها بپرهيزند. اين همچنين بدان معنا است كه ما بايد در كشورهاي خودمان مثل هند و پاكستان، نقشه آمريكا را، در زمينه اعزام سربازان هندي و پاكستاني، براي پاك كردن كثافتكاري هايش در عراق، خنثي كنيم.
من پيشنهاد مي كنم كه در مراسم مشترك پاياني "همايش اجتماعي جهان" و "جبهه مقاومت بمبئي" دو شركت مهم را انتخاب كنيم كه از ويراني عراق سود مي برند. ما مي توانيم به هر پروژه اي كه مربوط به آن ها است، چنگ بياندازيم. ما مي توانيم دفاتر آن ها را در هر شهر و هر كشور جهان به محاصره در آوريم. ما مي توانيم به شكار آن ها بپردازيم و آن ها را مجبور به بستن دفاتر خود كنيم. مساله بر سر اين است كه خرد جمعي و تجارب خود را، از نبردهاي گذشته، براي يك هدف به كار ببنديم. مساله بر سر آرزوي پيروز شدن است.
طرح "قرن نوين آمريكائي" مي كوشد نابرابري را ادامه بدهد و سلطه آمريكا را، حتي اگر شرايط آخرالزمان را فراهم آورد، برقرار كند. "همايش اجتماعي جهان" عدالت و تداوم زندگي را مطالبه مي كند. به اين دليل، ما مي بايست خودمان را در شرايط جنگي ارزيابي كنيم.

.........................................
زيرنويس‌ها:
1- مترجم "همايش اجتماعي جهان" را براي
Weltsozialforum پيشنهاد مي كند و اميدوار به يافتن معادلي بهتر از سوي صاحبنظران است.
2-
Zentrum für öffentliche Integrität
3-
Bechtel Gruppe
4-
‌Norendra Modi
5-
Pravin togadia
6-
Enron, Bechtel, Halliburton, Arthur Andersen
7-
Enron
8-
Maharashtra
9-
Cancun
10-
Dennis Halliday
11- سخنران، از تركيب واژه بانتو و پسوند "ستان" اصطلاح تازه "بانتوستان" را آفريده است. "بانتو" نام گروهي از قبايل آفريقائي است كه به زبان بانتو هم سخن مي گويند. منظور نهائي سخنران، در اينجا فقر و عقب ماندگي شديد است.
12-
Jack the Ripper

 

 



بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت