١

بوجود آمدن پلان مارشال


پيام مارشال
درنيمه روز پنجم جون ١٩٤٧ جورج س. مارشال وزيرامورخارجه ايالات متحده امريکا بيانه مبسوطى در تالار هاروارد ايرادنمود. از طرف دانشگاه هاروارد براى جورج مارشال بپاس خدمات وى در مقام رئيس کل ستاد ارتش در زمان جنگ جهانى دوم دکتوراى افتخارى اعطا ميشد. روز توزيع فراغتنامه ها بود. فارغ التحصيلان چپن ها وکلاه هاى عنعنوى پوشيده بودند. استادان با يونيفورمهاى رنگارنگ ملبس بودند. افسران ارتش احضارات تشريفاتى داشتند. درسينه هاى شان علامات فارقه ميدرخشيد. اما جورج مارشال مدالها ونشانهاى خودرا تعليق ننموده بود. او دريشى فولادى سنگين بتن داشت ، زيرا درين محفل بحيث وزير خارجه اشتراک ورزيده بود. مارشال دکتوراى افتخارى را بپاس خدمات گذشته خود بدست ميآورد، اما او با يک پيام مهم براى آ ينده به اين محفل آمده بود.

« من ضرورت ندارم بشما بگويم که اوضاع جهان خيلى جدى است ». بيانه مارشال با اين الفاظ آغاز شد. لهجه او هم درين اثنا دراماتيک نبود. زيرا او تمايلى به چنين چيز نداشت . قوت کلام او در همين نهفته بود . مارشال گفت ، در ماه هاى اخير واضح ميشود که اقتصاد اروپا جدى تر از آن برهم خورده است که بلا فاصله بعداز جنگ پيشبينى ميشد. کشورهاى اروپايى در يک حلقه بى منتها گير مانده اند: براى اينکه مردم ازگرسنگى وسردى نميرند ، حکومات مجبور اند اسعار ارزشمند خودرا براى خريدارى مواد غذايى وموادسوخت مصرف کنند. اين وضعيت سبب ميشود که در اعمارمجدد کشورها سرمايگذارى صورت نگيرد. تهديد پراگندگى هاى اقتصادى ، اجتماعى وسياسى در اروپا بوجود آمده است که نميتواند براى ايالات متحده بى تفاوت باشد. مارشال درختم بيانيه خوداظهار داشت که ايالات متحده بايد اروپا را در چهار سال آينده با بذل کمکهاى اقتصادى وسيع المقياس از مضيقه حاضر رهايى ببخشد.

از همکارى بين المللى بطرف جنگ سرد

نظم جديدجهانى

در فاصله ميان ختم جنگ جهانى دوم وپنجم جون ١٩٤٧ ، روزيکه مارشال بيانه خود را در دانشگاه هاروارد ايراد نمود، در استقامت سياست خارجى امريکا تغيير مهمى بوقوع پيوسته بود.

بعد از جنگ جهانى دوم ايالات متحده نميخواست خودرا از جهان تجريد بسازد، چيزيکه بعد از جنگ جهانى اول بوقوع پيوسته بود. درآنزمان ايالات متحده عضو جامعه ملل نشده بود ودنيا را بعد از جنگ بدست تقدير گذاشت . اين بار امريکاييها با شمول خود در جنگ ميخواستند دنيارا بصورت قطعى از جنگ ودکتاتورى آزاد بسازند.

ايجاد يک نظم جديد در جهان مد نظر امريکاييها بود . آنها بعد از جنگ پاليسى دنياى واحد
( One World Policy )
را رويدست گرفته بودند، چنان شيوه همکارى بين المللى که بايد مساعدت مينمود تا افکار و اصطلاحات زمان جنگ جاى خودرا به اقتضاات زمان صلح تخليه کنند. کوردل هول وزير خارجه امريکا حتى در نوامبر سال ١٩٤٣ در کانگرس اعتراف نمود که ايالات متحده بعد از جنگ بمانند گذشته ناميمون
(unhappy past )
براى تضمين امنيت خود به عرصه هاى نفوذ واتحاديه ها ضرورت نخواهد داشت . صلح وامنيت بايد بعد ازين بوسيله يک سازمان سراسرى جهانى - ملل متحد تأمين شود. در نظم جديد جهانى بايد بانک جهانى و صندوق بين المللى پول
(IMF )
، موسساتيکه درجولاى ١٩٤٤ در کنفرانس متحدين منعقده شهر بريتون وودز امريکا اساسگذارى شدند، مواظبت از ثبات پولى ومالى را بعهده بگيرند . درعرصه تجارت بايد پروتکسيونيزم بمثابه ميراث سالهاى بحران جاى خود را به تجارت آزاد ميان تمام کشور هاى جهان تخليه کند . همچنان بايد يک سازمان تجارت جهانى بمنظور حل منازعات تجارتى ولغو محدوديت هاى تجارتى ايجاد ميگرديد.

در چوکات نظم جديد جهانى ، روزولت رئيس جمهور ايالات متحده آرزومند دوام همکاريهاى متقابل متحدين در زمان بعداز جنگ بود. روزولت باور داشت که اين همکاريها دربرگيرنده اتحاد شوروى - بزرگترين همپيمان او نيز خواهد بود . در امريکا ، مردم اتحادشوروى را بيش ازين صرف کشور لينين نمى شمردند، کسيکه انقلاب جهانى کمونيستى را دستور قرار داده بود. اتحاد شوروى به همکاريهاى بين المللى پيوسته بود تا اينکه در سال ١٩٤١ منشور اتلانتيک را که در آن حق تعين سرنوشت براى تمام ملل تثبيت گرديده بود، امضاء نمود. چنين وانمود ميشد که اتحادشوروى در مبارزه مشترک عليه نازيزم محدوده هاى آيديالوژيک خودرا کنار گذاشته است . اين احساس زمانى بوجود آمد که يوزيف ستالين رهبر شوروى در ماه مى ١٩٤٣ از انحلال کمينترن خبر داد. کمينترن سازمان بين المللى اى بود که در سراسر جهان براى انجام انقلاب هاى کمونيستى تلاش بخرچ ميداد.

مگر همکاريها ميان دو همپيمان بزرگ چنان ادامه نيافت که روزولت آرزو مينمود. مناسبات ميان ايالات متحده واتحاد شوروى تا آن حد بطرف سردى رفت که در بهار سال ١٩٤٧ سخن از جنگ سرد به زبانها افتاد. تدريجاً براى امريکاييها واضح شد که در سياست شوروى ها کمافى السابق تمايل توسعه طلبى حاکم است. با اين وسيله ستالين امکان مييافت تا قدرت خود را گسترش ببخشد .

«BABYING THE SOVIETS »

تا بهار سال ١٩٤٧ در اروپاى شرقى هيچ دولتى باقى نمانده بود که دموکراسى در آن بصورت نورمال وجود داشته باشد. با رهنمود ستالين کمونيستها در کشورهاى اروپاى شرقى مشغول بدست آوردن قدرت بودند. سرعت ها متفاوت بود، اما استقرار حاکميت کمونيستى درتمام اروپاى شرقى نحوه واحد داشت . ستالين تقاضا داشت ، بکمک حضور تهديد آميز قشون سرخ که اروپاى شرقى را از اشغال آلمان نازى آزاد ساخته بود، تا کمونيستهاى فرارى - تحصيل يافته مسکو بقدرت برسند. در بعضى کشورها مانند چکوسلواکيا کمونيستها بخاطر نقش فعال خود در مقاومت در زمان جنگ از پشتيبانى مردم بر خوردار بودند. وقتى آنها يکبار به حاکميت راه مييافتند تلاش ميکردند تا پستهاى وزارت داخله ودفاع را در اختيار خود قرار بدهند . باتحت کنترول قرار دادن پوليس وارتش ، ستالينيستها قادر ميشدند تا دموکراسى را از داخل نابود کنند . غيرکمونيستها وکمونيستهاى آزادمنش مورد فشارو ترور قرار ميگرفتند. ساير احزاب چپ مکلف بودندکه در چوکات يک جبهه سوسياليستى خودرا با کمونيستها وابسته بسازند. در نتيجه ، کمونيستها در انتخابات فرمايشى به پيروزى مطلق دست مى يافتند.

درفبرورى ١٩٤٥ در زمان کنفرانس متحدين در يالتا روزولت از ستالين قول گرفته بود که در تمام کشورهاى اروپايى انتخابات آزاد برگذار شود . در عين حال رئيس جمهور بشدت مريض امريکا به اين تقاضاى ستالين تن داده بود که کميته لوبلين بايد هسته حکومت آينده پولند را تشکيل بدهد. کميته متشکل از کمونيستهايى بود که در زمان جنگ در مسکو تعليم ديده بودند. روزولت درينجا با اين اميد توافق نشان داد که مگر برخورد حسن نيت امريکا ستالين را در زمان بعد از جنگ نيز به همکارى با ايالات متحده ترغيب نمايد .

« اعلاميه در باره اروپاى بعد از زمان جنگ » که در يالتا به امضاء رسيد ودر آن براى هر کشور حق انتخابات آزاد برسميت شناخته شده بود، بروى کاغذ باقى ماند. انتخاباتى که در نوامبر سال ١٩٥٤ در بلغاريا داير شد، بصورت کامل فرمايشى بود : جبهه پدروطن که درآن کمونيستها تسلط داشتند نود فيصد آراء را بدست آورد. يک سال بعدتر در رومانيا نيز بلاک احزاب دموکراتيک در انتخابات به نتايج مشابه و دور از واقعيت دست يافت . انتخابات پولند در جنورى ١٩٤٧ براى سياست خارجى امريکا حيثيت يک نقطه عطف را داشت . حزب مشهور دهقانى صرف ده فيصد آراء را بدست آورد ، در حاليکه بلاک دموکراتيک بخش باور نا شدنى يعنى هشتاد فيصد آراء را صاحب گرديد. در عکس العمل به نتايج انتخابات در پولند ، هارى س. ترومن که در اپريل ١٩٤٥ جانشين روزولت گرديده بود در صحبت با جيمز ف. بيرنيِس وزير امور خارجه اظهار داشت :
« I' m tired of babying the Soviets.
» ١

ترومن تحت تأثير يک راپور دپلوماتيک قرار گرفته بود که در فبرورى ١٩٤٦ بوسيله جورج ف . کِنان کارمند سفارت امريکا در مسکو به واشنگتن ارسال شده بود. درين راپور که بنام تلگرام طويل شهرت مييافت ، کِنان سياست خارجى اتحادشوروى را تحليل نموده بود. کِنان نتيجه گيرى ميکرد که همکارى با ستالين بى مفهوم ميباشد، زيرا او از تمام مساعدتها براى گسترش قدرت خود استفاده نموده است . از آنجائيکه سياست ستالين بر منطق زور استوار است ، امريکاييها نبايد در جستجوى همکارى با اتحاد شوروى باشند بلکه بايد مشت خودرا در برابر ستالين محکم ببندند.

در دروازه آسيا

در بهار سال ١٩٤٦، در زمان بحران در ايران واضح شده بود که حرفهاى کِنان در قلب ترومن جا گرفته اند . ايران درسال ١٩٤٢ بوسيله متحدين اشغال گرديد تا از نفوذ آلمان در امان بماند. در معاهده با ايران قرار گذاشته شده بودکه قطعات نظامى متحدين در ظرف ششماه بعد از تسليمى آلمان خاک ايران را ترک ميگويند. اما ستالين در ميعاد مقرره از پس کشيدن قشون سرخ از خاک ايران امتناع ورزيد. در آذربايجان يا قسمت شمالى ايران که بوسيله اتحادشوروى اشغال شده بود، جمهورى سوسياليستى خودمختار اعلان گرديد. در آغاز مارچ ١٩٤٦ ، زمانيکه رئيس جمهور ترومن از سوق قشون سرخ بجانب تهران اطلاع يافت ، بيرنيس وزيرامورخارجه را به مسکو فرستاد تا اعتراض شديد امريکارا بسمع برساند . مزيد برآن ، او هدايت داد تا کشتى هواپيمابردار
Missouri
به استقامت ايران حرکت کند. اين اولين بار بود که ايالات متحده در برابر توسعه جويى ستالين ممانعت کرد . وستالين متوقف گرديد .

اما اگر ستالين عزم داشت که نفوذ خودرا در ترکيه ويونان وسعت ببخشد، ايران به هرحال بايد در ساحه دسترسى اتحاد شوروى باقى ميماند. در تابستان ١٩٤٥ ترکيه ناگهان از جانب شوروى مورد يکسلسله ادعاهاى ارضى قرار گرفت . ستالين ميخواست تنگه داردانيل را بمثابه راه دخولى به بحيره مديترانه بيشتر تحت کنترول بياورد. يکسال بعدتر ستالين ادعاهاى خودرا با تهديد آمادگى قشون سرخ براى مداخله تقويت نمود . اما ترکيه در برابرتهديد تسليم نشد. اوتوانست کمک ايالات متحده را جلب کند که در اول اکتوبر ١٩٤٦ بار ديگر کشتى هواپيمابردارى را به استقامت بحيره مديترانه اعزام نمود.

در خزان همانسال پارتيزانهاى کمونيستى در يونان جنگ گوريلايى عليه رژيم را به حمايت مسکو آغاز نمودند . يونان در يک وضعيت اسفناک اقتصادى- اجتماعى فرو رفته بود. حکومت يونان بکمک نظامى انگليس پابرجا نگهداشته ميشد. مگر انگلستان بوسيله جنگ از لحاظ مالى تضعيف شده بود وتوان ادامه کمکهاى نظامى را براى مدت طولانى نداشت . همانبود که اِرنست بيوين وزير خارجه انگلستان از ايالات متحده تقاضا نمود تا مکلفيتها در يونان را بعهده بگيرد . اما او از جانب واشنگتن کدام عکس العملى نشنيد. زمان انتخابات بود . جمهورى خواهان تنزيل ماليات وکاهش مصارف حکومت را شعار قرار داده بودند. آنها در انتخابات ماه نوامبر ١٩٤٦ باخت سنگينى را بر دموکراتها در کانگرس تحميل کردند. بناءً رئيس جمهور دموکرات فاقد فضاى مساعد سياسى بود تا کمکهاى مالى براى خارج را افزايش ببخشد.

« MAN FOR ALL SEASONS»

در فبرورى ١٩٤٧ وضع مالى بريتانيا تا حدى مشکل افزا شد که آنکشورمجبورگرديد واحدهاى نظامى خودرا از يونان بازگرداند. درهمين وقت بيوين توانست حکومت امريکارابه استعجال اوضاع معتقد بسازد: اگر ايالات متحده مداخله نکند ، حکومت يونان سقوط خواهد کرد. اهميت ستراتيژيک يونان خيلى زياد بود . کاميابى کمونيزم در يونان موقف شوروى را در اروپاتقويت مينمود، ترکيه در برابر تهديد شوروى بيدفاع ميماند واتحادشوروى به دروازه شرق ميانه وآسيا ميرسيد.

George s Marshall

جورج مارشال هشدار ميداد :
« We are at the point of decision». ٢
ترومن در آغاز سال ١٩٤٧ ازين جنرال قابل احترام خواهش کرد تا پست وزارت امور خارجه را بعهده بگيرد. مارشال در مقام رئيس کل ستاد ارتش خوب به اثبات رسانيده بود که ميتواند با کانگرس پر قدرت امريکا کار کند. او مورد اعتماد رئيس جمهور دموکرات امريکا قرار داشت ، در حاليکه خودش حتى عضو حزب هم نبود و بدين لحاظ در ميان جمهورى خواهان از اتوريتى برخوردار بود. اين امر حايز اهميت فراوان بود، زيرا بعد از انتخابات ماه نوامبرجمهورى خواهان اکثريت را در کانگرس تشکيل ميدادند. مارشال سعى مينمود تا سياست خارجى امريکارا مانند زمان جنگ از عرصه سياست احزاب دور نگاهبدارد . دين ج . اشيسون معين وبعدتر جانشين مارشال ، وزير خارجه شدن اين
« Man for All Seasons»
را درين مرحله تعين کننده تاريخ جهان يک
« act of God»
بشمار ميآورد. ٣

جورج س . مارشال

دکترين ترومن

چطور ممکن بود که مردم وکانگرس ايالات متحده به جديت اوضاع وضرورت بذل کمکهاى مالى به حکومات يونان وترکيه معتقد ساخته شوند؟ مشوره سناتور فاندنبرگ براى رئيس جمهور ترومن اين بود
: « scare the hell out of the country »
. آرتور فاندنبرگ از حزب جمهورى خواه رئيس کميته روابط خارجى سنا بود که بنابران در فرمولبندى سياست خارجى موقف کليدى داشت . بنظر فاندنبرگ بعد از انتقال قدرت به کمونيستها در بلغاريا ، رومانيا وپولند وقت آن رسيده است تابه ملت امريکا نشان داده شود که بيش ازين همکارى با
« ٭ Uncle Joe »
مصلحت نيست . کمک به يونان وترکيه بايد بخش متشکله يک ماموريت تاريخى باشد. درغيرآن کانگرس کمک بالغ بر چهارصد مليون دالر را تصويب نخواهدکرد . در ١٢ مارچ ١٩٤٧ ترومن در کانگرس يک بيانيه آتشين ايراد نمود. او به تمام کشورهاييکه از داخل ويا خارج آزادى خودرا با تهديد مواجه ميديدند، کمک پيشنهادنمود . دکترين ترومن بمعنى يک چرخش قاطع در سياست خارجى ايالات متحده بود. اميد همکارى با اتحادشوروى منهدم شد وجاى خودرا به درک اين ضرورت تخليه نمود که امريکا بايد خودرا درمقابله با توسعه طلبى کمونيزم قرار بدهد.

اروپا در بهار سال ١٩٤٧

در رابطه با تقاضاى يونان و ترکيه براى کمک نظامى
The State War Navy Coordinating Committe
که همآهنگى مشى وزارتهاى خارجه ، جنگ وبحريه را بعهده داشت ، وظيفه گرفت تا وضعيت درساير کشور هارانيز مطالعه کند . نه تنها در يونان ، بلکه در ساير نقاط اروپا اوضاع در بهار سال ١٩٤٧ آشفته بود. بازسازى ويرانيهاى جنگ از ناحيه کمبود دالر با ممانعت مواجه بود. براى اعمار مجدد سرمايگذاريهاى زيادى بکار بود . بنابر خساره اندکى که ايالات متحده در زمان جنگ متحمل گرديده بود، امريکا يگانه کشورى بود که ميتوانست تقاضاى عظيم اروپا را از لحاظ مواد خام ، محصولات صنعتى و ماشين وآلات برآورده بسازد. همچنان قسمت زياد موادخوراکى بايد از ايالات متحده واردميگرديد. اروپاى شرقى دگر بيش ازين گدام غله اروپا شمرده نميشد. درجريان سال ١٩٤٦ کشورهاى مختلف اروپا ذخاير دالرى خودرا تمام کردند. بدين لحاظ قادر به سرمايگذاريهاى کافى نبودند، چنانچه در اواخر ١٩٤٦ هيچ پيشرفتى در احياى اقتصاد

صورت نميگرفت . طور اوسط توليدات اقتصادى در آغاز سال ١٩٤٧ روبه کاهش گذاشت . ٭ ستالين درامريکا به اين نام ملقب بود . زمستان ١٩٤٦-١٩٤٧ يکى ازسردترين زمستانهاى آنزمان در اروپا بود . يخبندان شديد بمعنى يک ممانعت اضافى در جهت سرمايگذارى بود، زيرا حکومات مجبور ميشدند داشته هاى ناچيز اسعارى خودرا براى خريدارى محروقات مصرف کنند. توليد محصولات زراعتى نيز از اثر وضعيت خراب جوى کاهش يافته بود. در اروپا قلت مواد خوراکى وجود داشت ، که به لحاظ تکثر سريع نفوس در مرحله بعد از جنگ رنج آن فزونى مييافت . درمنا طق مختلف اروپا گرسنگى وجود داشت . در آلمان ، که درآن هر کارگر طوراوسط فقط نصفى ازکالورى مورد ضرورت را بدست ميآورد ، در شروع سال ١٩٤٧ نا آرامى هايى از ناحيه کمبود مواد غذايى برپا گرديد.

سى. .ر. اتلى صدراعظم برتانيه به امريکاييها تکراراً هشدار داد که گرسنگى کتلوى اروپا را تهديدميکند. ٤

رشد اقتصادى نيز به سببى با موانع برميخورد که تجارت ميان کشور هاى اروپايى درمعاهدات دوجانبه منجمد قرارداده شده بود. بمنظور صرفه جويى اسعار ، کشور هاى اروپايى مواظب بودند تا تجارت با خارج در موازنه قرار داشته باشد. بدينترتيب ، جريان بسيارکوچک تجارتى تعيين کننده سطح تجارت ميان دو کشور بود. امريکاييها با تأثر ناظر آن بودندکه دادوستد تجارتى و تادياتى در اروپا چطور شکل مييافت. آنها هراس داشتند که مبادا پروتکسيونيزم اروپايى تجارت جهانى را برهم بزند. براى امريکائيان تجارت آزاد همان معجزه اى بود که بايد شکوفانى و دموکراسى را تضمين مينمود .

اما در اروپا تا هنوز بحران عميق ناشى از جنگ ، مشکلات احياى اقتصادى وبى اعتمادى نسبت به سيستم کهنه سرمايدارى حاکم بود . احساس اينکه جامعه بعد از جنگ بار ديگر منحرف ميشود، وسيعاً گسترش يافته بود. در هر جا جنبش چپ رشد ميکرد. درانگلستان در جولاى ١٩٤٥ حزب کارگر برنده انتخابات شد. در هالند حزب کمونيست در انتخابات سال ١٩٤٦ به بزرگترين پيروزى در تاريخ خود نايل گرديد. حزب کمونيست فرانسه در انتخابات سال ١٩٤٦ به بزرگترين حزب فرانسه مبدل گرديد وبا اشغال پنج پست وزارت در حکومت سهيم شد. همچنان در ايتاليا کمونيزم در ميان مردم پيروان زيادى داشت .

درختم مارچ ١٩٤٧ کمکى راکه کشورهاى اروپايى ازطريق
United Nations Relief and Rehabilitation Administration (UNRRA)
بدست ميآوردند، متوقف گرديد. فکرميشد که در آنزمان اروپا ميتوانست بدون کمک عاجل گذاره کند. اما ديده شد که واقعيت چنين نبود. ايالات متحده که هفتاد فيصد اين کمکهارا تمويل مينمود، حاضر نبودکه به بذل کمکها از طريق
UNRRA
ادامه بدهد. بخش زيادى از پولهاى امريکا بقسم کمک مواد غذايى به اروپاى شرقى ميرفت . بخصوص پولند ويوگوسلاويا ازطريق
UNRRA
از کمکها مستفيد ميشدند . تشويش امريکاييها ازين ناحيه پيوسته بالا ميگرفت که آيا با کمک خود به رژيم ها در اروپاى شرقى چه خدمتى بخود انجام ميدهند.

« THE EUROPEAN CRISIS »
درماه هاى اپريل ومى ١٩٤٧ ويليام ل. کلايتون معين وزارت روابط اقتصاد خارجى امريکا در ژنيو ، جائيکه ازجانب ملل متحد يک کميسيون اقتصادى براى اروپا
( ECE)
ايجاد ميشد ، حضور يافته بود.
ECE
بايد سلسله تدابيرى را براى اعمار مجدد اروپا رويدست ميگرفت . کلايتون در زمان اقامت خود در ژنيو خيلى ها تحت تأثير پرابلمهاى اروپا قرار گرفت . اين وضعيت اورا جداً متأثر ساخته بود که بازار سياه شکوفان ميشد اما تجارت ميان شهرها و دهات فلج بود. او ميديد که چطور دهقانان فرانسه نميتوانستند در شهرها اشياى مورد ضرورت خودرا از قبيل لباس وغيره خريدارى کنند، به فرانک اعتماد نداشتند ، توجه شان به کشت وکار کاهش مييافت ، اما حيوانات خودرا با غلات تغذى مينمودند. واين درحالى که باشندگان شهرها از گرسنگى به تهديد مرگ مواجه بودند. او ميديد که کمبود مواد غذايى دربعضى مناطق تا چه اندازه غم انگيز بود. همچنان او از ناحيه حاصلات غله در فرانسه براى سال آينده که بعلت تابستان خشک وبتعقيب آن زمستان بسيار سرد به تهديد مواجه بود ، جداً نگرانى داشت .

کلايتون بعد از بازگشت خود به واشنگتن يادداشتى به جورج مارشال وزيرامورخارجه و دين اشيسون معين وزارت خارجه نوشت که به آن
« The European Crisis »
عنوان داد .کلايتون نوشت ، اين واضح است که ما ويرانى اقتصاد اروپا بوسيله جنگ را جداً کم بها داده ايم . او پيشگويى نمود که اگر ايالات متحده عمل نکند، اروپا در سال ١٩٤٨ ازلحاظ اقتصادى ، اجتماعى وسياسى خواهد فروپاشيد . اروپا بکمک زياد ضرورت دارد وبمقياس بزرگتر از گذشته . کلايتون در رابطه با بذل کمکها از يک برخورد جديد جانبدارى مينمود. کمکهاى ضرورى که از طريق
UNRRA
توزيع ميشد بمنظور رفع موقت احتياجات عاجل بود اما حل ساختارى پرابلمهاى اروپارا ارائه نميکرد . بنظر کلايتون امريکا بايد در آينده صرف کمکهاى کواردنه شده را به کشور هاى اروپايى مبذول ميداشت : مساعدتهاى اقتصادى نبايد بيش ازين در کشور هاى مختلف بر اقتصادهاى پروتکسيونى اروپا پراگنده ميشد . بعقيده کلايتون ، انتيگراسيون اقتصادى براى احياى اروپا اهميت کليدى داشت . کشورهاى اروپايى ميتوانستند از طريق همکاريهاى متقابل بازار هاى خودرا وسعت بدهند . بدينوسيله توليد در اروپا افزايش مييافت و بى موازنگى تجارت با ايالات متحده برطرف ميگرديد. امريکاييها بايد بوسيله يک پروگرام کمکهاى کواردنه شده همکاريهاى ضرورى ميان کشورهاى اروپايى را ترغيب مينمودند. پروگرام کمکى اى راکه کلايتون به وزير خارجه ومعاون آن مشوره داد عبارت از يک مساعدت وارداتى بود. کلايتون تخمين مينمودکه اروپا درجريان يک مرحله سه ساله همه ساله به مبلغ شش تا هفت مليارد دالر براى وارد نمودن آن کالاهايى از امريکا نياز داردکه براى احياى اقتصاد اروپا ضرورى ميباشند . اقتصاد امريکا وسايل اين پروگرام کمکى عظيم را در اختيارداشت، زيرا درآن مرحله نصفى از طاقت توليدى دنيا به ايالات متحده متعلق بود . بنظرکلايتون ، اين پروگرام کمکى حيثيت سرمايگذارى براى ثبات اقتصادى را دارا بود . انکشاف اقتصادى که بوسيله تطبيق پروگرام در اروپا انتظار برده ميشد بايد ازبرهم خوردن تجارت بين المللى وسيستم
Bretton Woods
پيشگيرى مينمود .

مسئله آلمان

اعمارمجدد يا پرداخت غرامت

اين واقعيت که متحدين بعد از جنگ بمقياس فزاينده در برابر همديگرقرار گرفتند، از روى اختلاف آنها برسر مسئله برخورد با دشمن سابق بطور خيلى روشن قابل رويت بود. اتحاد شوروى که بوسيله جنگ خسارات سنگين را متحمل گرديده بود، بر غرامات جنگى حساب مينمود وميخواست آلمان را هرچه پاک تر جاروب نمايد، در حاليکه ايالات متحده تدريجاً به اين استنتاج رسيد که احياى اقتصادى آلمان واقعاً ضرورى ميباشد.

درنوامبر ١٩٤٣ در کنفرانس تهران روزولت ، ستالين و چرچل فيصله نمودندکه آلمان بعد از غلبه برآن بايد به زونها تقسيم شود واشغال گردد . درختم سال ١٩٤٤ کشورهاى سه گانه در باره سرحدات زونهاى اشغالى به توافق رسيدند. فرانسه نيز يک زون را تحت حمايت خود قرار داد.

درزمان کنفرانس متحدين درپوتسدام درجولاى ١٩٤٥براى اولين بار درباره آينده آلمان ِمغلوب مذاکرات مفصل صورت گرفت ، اما وحدت نظر ميان ترومن ، ستالين وچرچل به فيصله هاى اصولى درباره تصفيه آلمان از وجود نازيزم و تنظيم غراماتيکه آلمانها بايد به متحدين ميپرداختند ، محدود ميشد . اين رهبران مسئله آماده ساختن سند نهايى در باره تنظيم زندگى صلح آميز در آلمان را به وزراى خارجه چهار قدرت بزرگ محول نمودند.

اتحادشوروى در کنفرانس پوتسدام اجازه بدست آورد تا صنايعى را که در زون اشغالى او واقع است ديمونتاژ کند ، کارى که از قبل آغاز شده بود. با تجهيزاتيکه از زون اشغالى شوروى انتقال مييافت ، صنايع ويران ويا متروک زمان جنگ در اتحادشوروى احيا ميگرديد. ازآنجائيکه عمده ترين مناطق صنعتى آلمان در غرب اين کشور واقع بود، ستالين در کنفرانس پوتسدام نايل گرديد تا بخشى ازغراماتى که از زونهاى غربى حاصل ميشد نيز به شوروى تعلق بگيرد. اما در باره مبلغ مجموعى اى که اتحادشوروى تقاضا داشت کدام توافقى حاصل نشد. ترومن پيشنهادى را که پنجماه قبل در يالتا به سلف او روزولت از طرف ستالين مطرح شده بود قبول نکرد:

بيست مليارد مارک غرامت که نصف آن بايد به اتحادشوروى پرداخته ميشد . به اساس اصرار امريکا در پوتسدام قرار گذاشته شد که آلمان بايد از لحاظ اقتصادى واحد باقى بماند: زونهاى صنعتى غرب بايد محصولات صنعتى را با مواد غذايى در زون شوروى که عمدتاً منطقه کشاورزى بود ، مبادله مينمودند.

بعد از کنفرانس پوتسدام بزودى وانمود گرديد که آلمانهاى مسکون در زون شوروى نه تنها از صنايع بلکه از آزاديهاى سياسى خود نيز محروم شدند. بمانند ساير کشور هاى تحت کنترول شوروى ، حزب کمونيست مخالفين سياسى خودرا بکمک مسکو از صحنه خارج ساخت . در دسمبر ١٩٤٥ اداره حزب دموکرات مسيح بوسيله قوماندانى زون تحت اشغال شوروى لغو شد ودر اپريل ١٩٤٦ سوسيال دموکراتها وادار شدند تا بمنظور ايجاد حزب متحده سوسياليستى آلمان
Sozialistische Einheitspartei Deutschlands ) )
باکمونيستها مدغم شوند. از آيده بدست آوردن محصولات زراعتى براى زونهاى غربى چيزى حاصل نشد.

در زونهاى غربى ازناحيه نرسيدن مواد خوراکى از زون شوروى قحطى حکمفرماگرديد. کمکهاى وسيع امريکا طى سالهاى ١٩٤٦ و١٩٤٧آلمانهاى ساکن مناطق غربى را از مرگ گرسنگى نجات داد. آلمانها به بهتر شدن وضعيت خود اميد نداشتند ، زيرا احياى اقتصادى کشوربعلت تاديه غرامات ، بعلت محدوديت هاييکه قدرت هاى متحده بر توليد کالاهاى صنعتى وضع نموده بودند، وبالاخره بعلت صدور اجبارى ذغال سنگ به مناطق آزادشده مختل گرديده بود . همه اين پرابلمها سبب شد که در آغاز سال ١٩٤٧سطح استخراج ذغال سنگ تا ٤٥ فيصد سطح سالهاى قبل از جنگ پائين بيفتد.

نگاهدارى قوتهاى اشغالى درآلمان براى ايالات متحده با مصارف گزاف توأم بود . قبل از بهم پيوست ساختن زونهاى انگليسى و امريکايى در اول جنورى ١٩٤٧ ايالات متحده مکلفيتهاى مالى انگلستان را بعهده گرفت . مزيد بر مصارف نظامى ، امريکاييها کمکهاى وسيعى هم به مردم آلمان ميرسانيدند. رنج مردم آلمان ونيازآنها به کمکهاى همه جانبه ، امريکاييهارا معتقدساخت که احياى اقتصادى آلمان ضرورى ميباشد. همچنان ، فهم اينکه بدون پوتنسيال اقتصادى آلمان ، اروپاى غربى به پا ايستاده نميتواند، نزد امريکاييها قوت مى يافت . صنايع پيشرفته نه تنها در آلمان بلکه در هر جاى ديگر اروپا بايد محرک انکشاف اقتصادى قرار ميگرفت. اويريل هريمن وزير تجارت امريکا درين مورد به هارى ترومن گفت : «بهترين غرامتى را که متحدين غربى ما ميتوانندبدست بياورند بازسازى سريع آلمان است .» ٥ زيرا اين کشور کاملاً به ويرانه مبدل شده بود ، کشورى که بالقوه دارنده پرقدرت ترين اقتصاد در اروپا بود.

فرانسوى ها از قبل عظمت پوتنسيال اقتصادى آلمان را خوب احساس ميکردند. ازترس در برابر قدرت رقابتى اقتصاد بازسازى شده آلمان، حکومت فرانسه اغلباً درمذاکرات بر سرآينده آلمان از موضعگيرى اتحادشوروى جانبدارى مينمود. حکومت فرانسه که تا ماه مى ١٩٤٧ پنج وزير کمونيست نيز شامل آن بود، بمانند ستالين بر پرداخت خسارات اصرار ميورزيد. در پهلوى اين همه فرانسويها ميخواستند سارالند را به فرانسه متعلق بسازند وحوزه رور، قلب صنايع آلمان را يکجا با سرزمين راين تحت اداره بين المللى بياورند. امريکاييها در برابر اين مشکل قرار گرفته بودند که چطور آلمان ، دشمن سابق، را کمک نمايند بدون آنکه فرانسه همپيمان خودرا رنجانيده باشند.

مارشال در مسکو

در آغاز مارچ ١٩٤٧ مارشال به اميد يافتن يک راه حل براى مسئله آلمان در کنفرانس شوراى وزراى خارجه متحدين عازم مسکو گرديد. هيئت امريکايى متشکل از ٨٤ عضو بود. هيئت شش هفته در مسکو ماند. طى اين مدت ٤٤ جلسه تدوير يافت . مگر هيچ پيشرفتى درمسئله تعيين آينده آلمان حاصل نگرديد. و.ى. مولوتوف وزير خارجه اتحادشوروى با موضعگيرى انعطاف ناپذير خود بحث بر پيشنهادات امريکا در باره احياى وحدت اقتصادى آلمان وبلندبردن توليدات صنعتى آن رابه تأخير ميکشانيد. مولوتوف بر تقاضاى شوروى مبتنى بر تاديه ده مليارد مارک براى جبران خسارات پافشارى ميکرد که بايد از مدرک توليدات محدود باقيمانده تمويل ميشد.

مارشال درک مينمود که اقناع تقاضاهاى شوروى بدين معنى خواهد بودکه آلمان بدون کمک امريکا باقى مانده نميتواند. امريکاييها بايد به پمپ نمودن پول به زونهاى غربى ادامه ميدادند، درحاليکه شوروى ها زون خودرا پاک غارت ميکردند. بعقيده مارشال اين وضعيت در حقيقت به آن منجر ميشد که جبران خسارات را ايالات متحده به اتحاد شوروى ميپرداخت .

چهار وزير خارجه در مسکو نه تنها بر سر مسئله اقتصاد آلمان بلکه در مورد شکل دولت آينده آن نيزبه توافق نرسيدند. مولوتوف طرفدار بوجودآوردن يک حاکميت قوى مرکزى بود. مارشال، بيوين وبيداولت از دولت فدرالى جانبدارى مينمودند. آنها هراس داشتند که يک حکومت قوى مرکزى از جانب مسکو مورد استفاده قرار خواهد گرفت .

در ملاقات با ستالين

بعد از پنج هفته مذاکرات بى ثمر، بتاريخ ١٥ اپريل ١٩٤٧ مارشالِ مأيوس با ستالين ملاقاتى بعمل آورد. مارشال ستالين را از زمان تصدى خود در مقام رئيس کل ستاد ارتش در جنگ بحيث يک مذاکره چى موثر ميشناخت و اميد داشت که بوسيله او به پيشروى در مذاکرات دست يابد. اما ستالين به برون رفت از بن بست ضرورت نداشت . درحاليکه مارشال نگرانيهاى خودرا ارائه مينمود ، ستالين با پنسل رنگه در کتابچه ياد داشت کله هاى گرگ را رسم ميکرد. ٦ او از مارشال خواست تا حوصله داشته باشد.

حوصله يگانه چيزى بود که مارشال ، بادرنظرداشت اوضاع خطرناک اروپا، در مورد آن آگاهانه توافق نظر داشت. بعد از مذاکرات با ستالين، مارشال نتيجه گيرى نمود که ناکامى مذاکرات معلول کرکتر انعطاف ناپذير مولوتوف نه بلکه مشى کريملين ميباشد: هيچ کارى نکردن به بهترين وجهه جوابگوى منافع شوروى بود . پراگندگى اقتصادى در اروپا به کمونيستها امکان ميداد تا موقف خودرا استحکام ببخشند. غربت بستر آيديالى براى تقويه کمونيزم بود.

در واشنگتن بعدها حکايت ميشد که مارشال به مارشال روسى گفت
"Marshal Stalin: I`m terribly worried about conditions in Europe."
درين فرصت ستالين دست خودرا به شانه مارشال گذاشت وجواب داد
" Don`t worry, we`ll take care of that" ٧
اين همان لحظه اى بود که مارشال درآن به فکر ضرورت پلان نجات اروپا بوسيله ايالات متحده افتاد.


چه کسى اولتر به اروپاى غربى ميرسد؟ کرگس کمونيستى که پراگندگى مى آورد ويا ايالات متحده با پلان مارشال؟

( The Minneapolis Star )

پلان ها در واشنگتن


همکاريهاى متقابل در اروپا

بعد از بازگشت به واشنگتن ، مارشال به اداره
The Staff Policy Plannin
در وزارت خارجه هدايت داد تا چوکات يک پلان کمک به اروپا را طرح نمايد. اين اداره تحت رهبرى جورج کنِان فعاليت ميکرد که تازه از ماموريت در مسکو بازگشت نموده بود. از شروع مارچ
The State War Navy Coordinating Committee
نيز ازطرف اشيسون معين وزارت خارجه درين استقامت بکار گماشته شده بود. پروگرام کمک بايد همزمان راه حل پرابلمهاى مختلف را پيشنهاد مينمود: براى بدتر شدن اوضاع اقتصادى - اجتماعى در اروپا، براى پيشروى کمونيزم ، براى مسئله آلمان ، براى برهم خوردن تجارت بين المللى ، براى سيستم
Bretton Woods
وبراى اين فاکت که مساعدت به اروپا تا اين زمان غير موثر بوده است . يک مبدأ مهم تفکر براى حل تمام اين پرابلمها ضرورت همکاريهاى متقابل اروپايى بود.

همکارى ميان کشورهاى اروپايى بايد نه تنها انکشاف اقتصادى را تشويق مينمود ومصرف موثر کمکهاى دالرى امريکارا تضمين ميکرد بلکه خلاى اخلاقى و ايديالوژيک را که بوسيله جنگ بوجود آمده بود نيز برطرف ميساخت . همچنان همکارى متقابل اروپايى قادر بود راه حلى براى مسئله آلمان ارائه نمايد: ميشد که هم فرانسه وهم زونهاى آلمان در يک پروگرام کمکهاى کواردنه شده اروپايى مرتبط ساخته شوند، درآنصورت ميتوانست احياى اقتصادى آلمان براه بيفتد و مقاومت فرانسه در برابر آن با مساعدت هاى وسيع دالرى معامله شود.

« THE UNITED STATES MUST RUN THIS SHOW »

اولين راپور
Policy Planning Staff
Theبتاريخ ٢٣ مى ١٩٤٧ بر سر ميز مارشال گذاشته شد. درين راپور به آن سلسله تأثيرات منفى جنگ بر ساختار اقتصادى، سياسى و اجتماعى اروپا اشاره شده بود که به پيشروى کمونيزم مساعدت مينمود. اما کِنان ازين وضعيت راضى نبود که تحت تأثير دکترين ترومن مباحثات انتى کمونيستى عرصه سياسى امريکا را فراگرفته بود و در نتيجه پرابلم واقعى از محراق توجه بدور ميماند: بحران در اروپا . کِنان ميخواست اين آيده را تصحيح کند که گويا دکترين ترومن دست آزاد خواهد داد تا در همه جاهاى جهان مداخله نمود. با دکترين ترومن ممکن نبود که کدام سياست خارجى بمنصه اجرا قرار داده شود. بايد يک پلان عملى برسر ميز گذاشته ميشد.

کِنان معتقد بود که پلان کمک نبايد بوسيله ايالات متحده ايجاد شود. بنظر او ابتکار بايد از اروپا نشئت ميکرد: کشورهاى اروپايى بايد بطور دسته جمعى تقاضاى کمک دالرى بعمل ميآوردند. کِنان کميسيون اقتصادى براى اروپا
(ECE )
را مرجع مناسبى براى همآهنگ ساختن کمکها محسوب مينمود. اين بدان معنى بود که کِنان امکان سهمگيرى اتحادشوروى را در پروگرام کمکها منتفى نمى شمرد . شوروى نيز در
ECE
نمايندگى داشت.
The Foreign Aid Commitee
که در مذرکرات با
The State War Navy Coordinating Committee
بايد موقف وزير امور خارجه را فرمولبندى مينمود نيز سهمگيرى اتحادشوروى را در پروگرام کمکها مرجح ميدانست و
ECE
را مرجع مناسب براى کواردنه امور. کلايتون که بتازگى از ژنيو بازگشت نموده بود ودر آنجا در هفته هاى گذشته در اولين جلسات
ECE
سهم گرفته بود،
ECE
را « مرجع کاملاً غير قابل استفاده براى آغاز » کار ميشمرد. کلايتون به مارشال هشدار داد که پلان جديد کمک نبايد با عين شيوه اى تطبيق شودکه کمکهاى امريکا از طريق
UNRRA
مبذول ميشد: ايالات متحده هفتاد فيصد کمکهاى
UNRRA
را تمويل مينمود اما از جمله هفده رأى صرف يک رأى در باره مصرف کمکها به امريکا تعلق ميگرفت. کلايتون در يادداشت خود به مارشال و اشيسون نوشت:

« We must avoid getting into another UNRRA.
The United States must run this show. » ٨


بيانيه اشيسون

در هشتم ماه مى ١٩٤٧ دين اشيسون معين وزارت خارجه امريکا بيانيه اى ايرادنمود که بمثابه پيشگفتار بيانيه مشهور مارشال در يکماه بعد تر در هاروارد ارزيابى شده ميتواند. اشيسون جمعيت عظيمى از زارعين غلات را در يک جمنازيوم سپورتى در کليويلند، درميسى سى پى مخاطب قرار داده بود. چنان روز گرمى بود که لباس بر بدن ثقلت مينمود. اشيسون پيراهن آستين کوتاه به تن داشت.

اشيسون با بيانيه خود ذهنيت عامه را به ضرورت دوام کمک به اروپا جلب مينمود. مردم امريکا بايد به پذيرش اين واقعيت آماده ميشد که يازده مليارد دالرى که ايالات متحده قبلاًبراى کمک مصرف نموده بود، هنوز کافى نبود. ضرورت کمک را اشيسون چنين بيان نمود: « بدون کمک خارجى پروسه اعمار مجدد در بسيارى کشورها تا اندازه اى طولانى خواهدشد که به بروز نااميدى وهراس منجر شود. درچنين شرايط آزادى، دموکراسى واستقلال ملل نميتوانند محفوظ بمانند. مردمان مأيوس وگرسنه اغلباً به آخرين اقدامات متوسل ميشوند. » ٩

پيام اشيسون به دهقانان غله کار اين بود که کشور هاى اروپايى بنابر کمبود دالر در آينده نزديک قادر نخواهند بود تا محصولات زراعتى امريکا - ازقبيل غله وپنبه را خريدارى نمايند. او به ادامه کلام گفت : اين
«common sense and good business »
است اگر کمبود دالر در اروپا برطرف شود، زيرا سقوط صادرات به اروپا براى ايالات متحده يک فاجعه خواهدبود.
***
OFFER OF SURPLUS ?

دلايل اقتصادى براى بذل چنين کمک وسيع المقياس ، نيم سال بعد ، زمانيکه کانگرس بايد آنرا تائيدمينمود ، زياد مورد بحث قرار ميگرفت . بمنظور جلب حمايت عامه از کمکها، ترساندن از بازگشت به گذشته هاى تلخ مورد استفاده قرار داده ميشد.
The Great Depression
هنوز در اذهان امريکاييها تازه بود. استدلال ها حاکى برآن بود که هرگاه اروپا بحيث بازار فروش ساقط شود، در ايالات متحده اضافت کالاها بوقوع خواهد پيوست وکشور بطرف بحران فروخواهد رفت .

مشوق هاى اقتصادى براى حکومت امريکا ، درحقيقت امر، داراى اهميت درجه دوم بود.

حکومت اولترازهمه به اهميت ستراتيژيک ثبات اقتصادى وسياسى در اروپا مى انديشيد. اما استدلال اقتصادى ازين جهت بيشتر مورد استفاده قرار داده ميشد که پروگرام کمک برکانگرس قبولانده شود. بعضى اشخاص در داخل حکومت درين رابطه برخورد انتقادى داشتند. بنظر آنها بازارهاى داخلى وبازارهاى خارجى غير اروپايى به اندازه کافى وسيع بودند که فروش امتعه امريکايى را تضمين کنند. تهديد وقوع اضافه توليد افسانه اى بود که تبليغات شوروى آنرا بمنظورموجه جلوه دادن کمکها جهت جلوگيرى از بحران فروش ، سر داده بود. ناقدين خاطرنشان ميساختندکه پلان مارشال مقتضى يک صدقه جدى از جانب ماليه دهندگان امريکايى است . اين صدقه عمدتاً بدلايل سياسى - ستراتيژيک وبشرى ضرورت افتيده بود.

اعلان پلان مارشال

بيانيه اى که در پنجم جون ١٩٤٧بوسيله مارشال در دانشگاه هاروارد ايراد گرديد ، برمبناى يادداشت کلايتون و راپور کِنان تحرير يافته بود. بخش هاى مربوط به تجارت از نوشته هاى کلايتون و اصرار بر ابتکار اروپايى از افکار کِنان ملهم بود. با آنکه پيشنهاد کمک به تمام اروپا صورت گرفته بود ، اما کلايتون وکِنان آنرا طورى فرمولبندى نموده بودند که براى شوروى ها زياد جالب نبود. مارشال در طياره بسوى هاروارد بعضى از قسمت هاى بيانيه را بيشتر دستکارى نمود.

چارلس پ. کيندلبرگر مدير شعبه امور اقتصادى آلمان واطريش در وزارت خارجه امريکاو عضوکميته کمکهاى خارجى در يادداشت مورخ ٢٢جولاى ١٩٤٨ حکايت نموده است که چگونه جاى و وقت مناسب براى اعلان نمودن پلان انتخاب ميشد. اين واضح بود که وزير بايد بيانيه اى ايراد کند. اما درکجا ؟ بقول اسيستانت وزير، مارشال در تاريخ ١٧ جون يک سخنرانى در پيشروداشت ، اما با درنظرداشت تأخيرناپذيرى اوضاع در اروپا اين تاريخ خيلى دور بنظر ميآمد. درين وقت مارشال بخاطر آورد که او يک دعوتنامه از دانشگاه هاروارد بدست دارد.

در زمان جنگ جهانى دوم براى او از طرف دانشگاه هاروارد اعطاى دکتوراى افتخارى پيشنهاد گرديده بود. دفعات قبلى که به مارشال دکتوراهاى افتخارى پيشنهاد ميگرديد، او به دانشگاه هاى مربوطه مى نوشت که او در باره بدست آوردن دکتورا فکرنميکند. عساکر در آنطرف اوقيانوس چه فکر خواهند نمود اگر او دفتر خود را به هدف بدست آوردن چنين افتخارنامه ترک بگويد، درحاليکه سربازان نميتوانند پوسته هاى خود را رها کنند ؟ مگر او نتوانسته بود يک چنين نامه اى به هاروارد بنويسد، زيرا ادميرال کينگ و جنرال آرنولد قبلاً دکتوراهاى افتخارى را از هاروارد پذيرفته بودند. بناءً او بدون توضيحات بيشتر، از مفتخر ساختن خود سپاسگذارى نمود.

امتناع از پذيرش دکتوراى افتخارى هيچگاهى در هاروارد بوقوع نپيوسته بود. انسان بايد مکث ميکرد . اما اين مرد باتمکين بجواب نوشت که دکتورا را با کمال افتخار مى پذيرد وهمينکه براى وى فرصت دست بدهد براى تسليم شدن آن مراجعه خواهدکرد.

مارشال کمى بيشتر از روز ٢٨٦ -مين دوره توزيع دپلومها از تصميم خويش براى تسليم شدن دکتوراى افتخارى خبرداد. اطلاعيه بارديگر سبب دستپاچگى در هاروارد شد: بيانيه دهنده قبلاً تعيين گرديده بود وپروگرام هم تکميل بود. با آنهم دانشگاه براى استقبال از مارشال آماده بود. همگى ميدانستند که وزير مطلب مهمى براى گفتن دارد. بدينترتيب ، آن نطق تاريخى در هاروارد ايراد گرديد. ١٠

«A WHOLE HELL OF A LOT BETTER »

رئيس جمهور ترومن طرفدار بود تا پلانى که مارشال آنرا در بيانيه خود معرفى نمود بنام خود بيانيه دهنده مسمى گردد. اين امر بايد نام اين جنرال متواضع را جاودانگى ميبخشيد، چنانچه بخشيد. ٭ مزيد برآن پلان بايد بوسيله اکثريت جمهورى خواهان در کانگرس تائيد ميشد. ترومن ميدانست که در سال انتخابات اين چانس بسيار کوچک است که پلان بنام خود او مسمى شود. رئيس جمهور افزود
« The Marshall Plan would sound a whole heel of a lot better in Congress .»
١١ وبدينترتيب پلان اعمار مجدد اروپا در تاريخ بنام پلان مارشال ثبت شد.
٭ جنرالها در ميدان نبردبراى قرنها شهرت مييابند. براى مارشال اين زمينه وجود نداشت که براى خود شهرت بيندوزد. زيرا آيزنهاور بجاى او در نورمانده قومانده تعرض را بدست گرفت . رئيس جمهور روزولت نميتوانست در واشنگتن مارشال را از نظر دور داشته باشد.

مارش گلها در١٧ اپريل ١٩٤٨، سپارنيستاد

بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت