پنج عصر آخرين
ساخته سميرا مخملباف
فلمی از ستم
جاهليت طالبانی و انديشههای زن ستيزانه
پرويز جاهد -
بیبیسی
سميرا مخملباف امسال با فيلم
پنج عصر که آن را بر اساس قصه ای از پدرش محسن مخملباف در افغانستان پس از سقوط
طالبان ساخته است، در چهل و هفتمين دوره فستيوال فيلم لندن شرکت دارد.
سميرا مخملباف در اين فيلم که سومين فيلم بلندش است، افغانستان پس از طالبان را
دستمايه خود قرار داده و بيانيه ای محکم و گستاخانه عليه قرائت بنياد گرايانه و
خشونت آميز از اسلام و کهنه انديشی دينی ارائه می دهد.
فيلم فرياد حق طلبانه زنانی است که از ستم جاهليت طالبانی و انديشه های زن ستيزانه
آنها به تنگ آمده و اينک می خواهند در فضای به ظاهر آزاد افغانستان پس از طالبان،
زندگی جديدی را آغاز کرده و حقوق پايمال شده خود را دوباره به دست آورند.
نقره، دختر جوانی است که پدری متعصب با انديشه هايی طالبانی دارد که زن را تنها در
پستوی خانه می خواهد و کمترين حق حيات انسانی و اجتماعی برای او قائل نيست.
پدر نقره او را مجبور کرده که در جلسات قرائت قرآن شرکت کند. ولی نقره پس از آنکه
پدر ش او را به مکتب قرآن می رساند، از در ديگر مکتب بيرون می آيد، برقع از سر
برداشته و کفش پاشنه بلند سفيدی به پا می کند، چتری بالای سر گرفته و خرامان به
سمت مدرسه ای می رود که در آن دختران افغانی در مقابل مدير مدرسه بدون ترس از
آينده و خواست های واقعی خود سخن می گويند.
او نيز در جواب مدير مدرسه می گويد که می خواهد در آينده رئيس جمهور افغانستان
شود. و اين در جامعه ای است که روزگاری زنان را از ابتدائی ترين حقوق اجتماعی خود
از جمله تحصيل محروم ساخته، و آنها را در پستوی خانه ها به بند کشيده و يا به جرم
يی حجابی در ميدان های شهر تير باران و يا سنگسار کرده اند.
مخملباف به خوبی نشان می دهد که با اينکه طالبان مرده است، ولی تفکر طالبانی هنوز
با قدرت زنده است و پير و جوان نمی شناسد.
درشکه چی پير، دختران جوان را که به شيطنت برقع از سر بر می دارند از آتش دوزخ
ترسانده و در بيابان از درشکه پياده می کند و عکاس جوانی که از نقره عکس می گيرد،
ايده رئيس جمهور شدن او را به مسخره می گيرد و معتقد است که زن نبايد رئيس جمهور
شود، بلکه بايد در خانه بماند و جارو کند.
سميرا با نشانه هائی که می دهد سعی می کند ريشه اين گونه تفکر را به تماشاگر
بشناساند. در فيلم اشاره های صريحی به آياتی از قرآن می شود که در آن خداوند مرد
را نگهبان زن دانسته و يا مردان را برتر از زنان قرار داده است.
فيلم اما در محدوده اين موضوع نمی ماند و به عرصه های ديگری نيز نظر دارد. بی آبی،
گرسنگی، فقر، آوارگی و دربدری، مردم را به ستوه آورده است. در صحنه ای که به شيوه
فيلم های نئورئاليستی پرداخت شده، پيرزن و پيرمردی که يکی از مرغ های نقره را
دزديده اند زير بار آن نمی روند و سوگند دروغ می خورند.
فيلم ساختار مستند گونه و در عين حال شاعرانه ای دارد. روايت سميرا از افغانستان
امروز، روايتی ژورناليستی و گزارش گونه نيست، بلکه با نگاه شاعرانه و دردمندانه و
انسانی او آميخته شده است.
او تاکيد زيادی بر جنبه های زنانه شخصيت فيلم خود نموده است و سعی کرده علاوه بر
ترسيم انديشه های او، به دنيای زنانه او نيز راه يافته و با بيانی استعاری و
نمادين، تمايلات و تمنيات درونی و جنسی او را نيز تجسم بخشد.
سميرا با بهره گيری از ساده ترين عناصر مثل صدای سم اسب، صدای باد، صدای چکه آب و
صدای پاشنه کفش های زنانه توانسته فضائی سوررئال و اروتيک بسازد که کاملا در تضاد
با دنيای خشن و مردانه بيرون قصر قرار دارد.
به نظر می رسد که سميرا تا حد زيادی در اين فيلم تحت تاثير اشعار فدريکو گارسيا
لورکا و عناصر سورئاليستی موجود در آن بوده است.
استفاده و تاکيد بيش از حد او بر شعر در ساعت پنج عصر لورکا که فضای پر التهاب و
مرگبار اسپانيای درگير جنگ داخلی را تصوير می کند ، گواه اين مدعاست.
فيلم سرشار از استعاره و نماد است. تاکيد بر چرخ های گاری که با کندی به طرف ناکجا
آبادی در حرکت است، اشاره ای است روشن بر طولانی بودن پروژه دمکراسی در افغانستان
و چشم انداز مبهم آن.
سطل های آويخته بر شانه های نقره ، سيمای فرشته عدالت را به او بخشيده است که می
خواهد مهر زنانه اش را نثار مردم ستمديده افغانستان نمايد.
پنج عصر امسال در جشنواره فيلم کن جايزه ويزه هيات داوران را دريافت کرد.