بندگي جديد انسان آزاد شده در عصر سرمايه داري تمام عيار

نوشته                                      Dany-Robert DUFOUR

 برگردان:  م.ز بلژيک

 

سرمايه داري كه بسيار توليد مي كند و با حرص زياد مي بلعد "آدم خوار است" . زيرا انسان را نيز "مي خورد" . ولي راستي سرمايه داري چه چيزي را مصرف مي كند ؟ بدن انسان ها را ؟ اين كه از مدت ها پيش مورد مصرف قرار گرفته است و مفهوم قديمي " پيكره هاي توليد كننده " گواه آن است (١) . نو آوري بزرگ امروزه، كوچك كردن ذهن انسان هاست . مثل اين مي ماند كه پيشرفت تمام و كمال خرد ابزاري (تكنيك) كه جزو جدا ناپذير سرمايه داري است به يك كمبود خرد ناب (يا توان قضاوت از پيش در مورد آن چه درست يا نادرست و حتي خوب يا بد است) بيانجامد . اين دقيقا همان مشخصه اي است كه به نظرم به درستي، اصطلاح پسامدرن را بيان مي كند : آن لحظه اي كه سرمايه داري پس از آن كه همه چيز را تسليم خود ساخته، خود را وقف " كوچك كردن مغزها" نموده است.

در واقع فرضيه اي است ساده ولي اساسي : در حال حاضر ما شاهد نابودي انسان دوگانه مدرنيته هستيم، انسان منتقد كانتي(٢) و انسان روان رنجور فرويدي (٣) كه به اين دو بايد انسان ماركسي(٤) نيز افزوده شود و متوجه مي شويم انسان جديدي به نام " انسان پسامدرن"، كه بايد تعريف شود، شكل مي گيرد .

١- روند داغان كردن هم زمان انسان مدرن و ساخت احتمالي انسان نوين فوق العاده سريع عمل مي كند . انسان منتقد كانتي ( كه در حول و حوش سال هاي ١٨٠٠ ميلادي پديدار شد) و انسان روان رنجور فرويدي (كه در سال هاي ١٩٠٠ اعلام وجود كرد) که قاعدتا به علت سن احترام برانگيزشان مي بايد از هر نوع اعدام فوري بر كنار باشند، با سرعتي بهت آور در حال ناپديد شدن هستند . تصور بر اين بود كه اين انسان هاي ساخته و پرداخته ي فيلسوفان از فراز و نشيب تاريخ بركنار هستند. انسان هائي که در جايگاهي متعالي به خوبي مستقر، و به مراجعي فناناپذير براي انديشه ي وجودي ما در دنيا تبديل شده اند، به طوري که بسياري از انديشمندان به گمان اينكه اين دو جاودانه هستند، به گونه اي خود به خودي همواره با استفاده ازاين شكل هامي انديشيدند. در حالي كه اين اشکال فلسفي رفته رفته موضوعيت خود را از دست مي دهند. به نظر مي رسد كه قدرت شكل فلسفي اي كه آن ها را به وجود آورده بود در تاريخ و زمانه رنگ مي بازد . آن ها در حال محو شدن هستند. به سختي مي توان باور كرد شكل هائي كه تا اين اندازه رده بندي ، پرداخته و آزمايش شده باشند بتوانند در مدت به اين كوتاهي ناپديد شوند. با وجود اين، هرگز نبايد فراموش كرد كه تمدن هاي چندين هزارساله مي توانند در چند دهه خاموش شوند . براي ارائه نمونه از رويدادهاي اخير، بايد به ياد آورد كه قبيله هاي سرخ پوستان جنگل آمازون كه موفق شده بودند در پرتو سنت هاي نماديني كه عميقا ريشه دار بودند از سده ها و از مخاصم ترين محيط هاي زيست گذر كنند نتوانستند در برابر ضربه هاي سخت نوع ديگري از داد و ستد، يعني مبادلات بازرگاني، مقاومت كنند و در عرض چند هفته نابود شدند(٥) .

٢- به نظرم نمي آيد كه اين مرگ برنامه ريزي شده ي انسان مدرنيته از تحول جهشي اي كه از حدود بيست سال پيش در سرمايه داري مشاهده مي شود بيگانه باشد . نئوليبراليسم، يا اين مرحله ي نوين سرمايه داري، در حال جدا شدن از تمام شكل هاي مبادلاتي اي است كه تا كنون به عنوان مرجع براي ضمانت مطلق (يا فرا جامعه اي) مبادلات وجود داشته است . براي اين كه سريعا به اصل مطلب به پردازيم، مي توان گفت به همان گونه اي كه براي سخن وري فلسفي مي بايد يك مرجع و ضامن نمادين (مانند خرد) وجود داشته باشد، به همان صورت نيز مي بايد به طلا به عنوان ضامن معيار، جهت مبادلات مالي روي آورد . ولي از اين پس، ديگر از روي آوردن به هرگونه ارزش متعالي براي انجام دادن مبادلات پرهيز مي شود. مبادلات به عنوان ضامن براي يك نيروي برتر (از نوع متعالي يا اخلاقي) ديگر ارزش ندارد بلكه به عنوان آن چه را كه مستقيما به عنوان كالا در رابطه قرار مي دهد ارزشمند است . در يك كلام، مبادلات بازرگاني، دنياي امروز را نماد زدائي مي كند ....

هر شكل متعالي كه به ايجاد ارزش مي انجاميد از اين پس پذيرفته نيست . ديگر تنها كالاست كه ارزش دقيق تجاري آن مبادله مي شود . امروز ديگر از انسان ها خواسته مي شود كه خود را از هر نوع افزايش بار نماديني كه ضامن مبادلات آن ها بود خلاص كنند . بدين سان، ارزش نمادين به نفع ارزش ساده و خنثي ي مالي كالا كنار گذاشته شده است به گونه اي كه ديگر هيچ گونه ملاحظات اخلاقي، سنتي، متعالي، فرا رونده ... نتواند از حركت آزاد آن جلوگيري كند. نتيجه ي آن، نماد زدائي جهان است . انسان ها ديگر نبايد خود را با ارزش هاي نمادين متعالي وفق دهند. آنان فقط بايد در برابر بازي جريان بي نهايت و گسترده شده ي كالا سرفرود آورند . اگر آنچه كه مارسل گوشه (٦) مي گويد درست باشد "هدف از گستره ي كاربرد الگوي بازار، توسعه اي بسيار فراتراز چارچوب مبادله ي تجاري است"، بنا براين بايد بهائي براي اين گسترش پرداخت شود كه آن هم فساد عملكرد نمادين است .

٣- اين دگرگوني اساسي در بازي مبادلات، تغيير جهشي مردم شناسي را به دنبال دارد . از آن لحظه اي كه ضامن نمادين مبادلات بين انسانها از بين مي رود، خود شرايط انساني است كه تغيير مي يابد. از اين پس ديگر شرط وجودي زندگي انسان به جست وجوي هم آهنگي اين ارزشهاي نمادين متعالي كه نقش ضامن را ايفا مي كنند بستگي ندارد بلكه به توان همآهنگي با امواج هميشه پوياي جريان كالا بستگي خواهد داشت. در يك كلام، ديگر همان انسان نيست كه اينجا و آنجا مد نظر خواهد بود . به عبارت ديگر، ما در حال كشف اين امر هستيم كه نئوليبراليسم نيزمانند ايدئولوژي هاي پيشين آن كه در سده ي بيستم ابراز وجود كردند (كمونيسم، نازيسم .....) چيز ديگري مگر ساختن انساني نوين را نمي خواهد . اما نيروي بزرگ اين ايدئولوژي نوين نسبت به ايدئولوژيهاي پيشين در اين است كه خود انسان را از طريق برنامه هاي بازپروري و اجباري نشانه نگرفته است . تنها کاري که کرده است ارائه ي تعريف جديدي از شيئي به مثابه کالايي ساده است در انتظار آن که جريان، خود ادامه يابد: به عبارت ديگر انسانها در روند انطباق با کالا، يعني تنها واقعيت شناخته شده، خود دگرگون شوند (٧) . تربيت نوين فرد به نام يك " امر واقعي" صورت مي گيرد كه بهتر است با آن كنار آمد تا بر ضد آن برخاست : اين تربيت مي بايد دائما، مانند يک برنامه ي سرگرم کننده (تلويزيون، آگهي تبليغاتي) به صورتي خوش آيند، خواستني و مطلوب به نظر آيد. هنوز اين مسئله كه چه خشونت خوفناكي در پشت اين نماي لطيف پنهان است به خوبي بررسي نشده است .

٤- لازم به تذكر است كه منظورم از انسان در جمله ي " ساختن انسان نوين"، معناي فلسفي آن است . من از" فرد" در معناي جامعه شناسي، تجربي يا دنيوي آن سخن نمي گويم بلكه قصدم شكلي از انسان ايده آل در حال ساخته شدن است . نخست به اين شكل از انسان كه از حدود سال هاي ١٨٠٠ ميلادي با پديدار شدن انسان منتقد كانت تصوير شد ارجاع مي كنم. مي دانيم كه تجربه گرائي هيوم (٨) و شك گرائي وي در مورد خردگرائي و متافيزيک كلاسيك، كانت را به حدي تكان داده بود كه وي را ناگهان از "خواب مشهورجزمي اش" بيدار كرده و مجبورش نموده بود كه متافيزيک جديد، انتقادي و بنا شده در محدوده ي خرد ساده و رها شده از جزم گرائي اي را پايه گذاري كند كه با وجود اين در برابر شك گرائي تجربي سر فرود نياورد . بدين سان بود كه فلسفه ي كانت پا به جهان گذاشت : اين فلسفه كه با تكيه بر پيشرفت فيزيك از زمان گاليله و نيوتن، بر روي سنتز استادانه اي از تجربه و ادراك بنا شده است . چرخش كانتي فلسفه براي اثبات اين امر كه براي انديشه مي بايد به همان اندازه شم و الهام وجود داشته باشد كه مفهوم، لازم بود . در واقع، در نظر كانت شم و الهام، بدون مفهوم، نابيناست و مفهوم، بدون الهام، تهي است ......

پس اين انسان منتقد از هنگامي كه مساله به خريد و فروش كالا خلاصه شود چه ارزشي خواهد داشت ؟ در نظر كانت، همه چيز را نمي توان به پول تبديل كرد : " هر چيزي يا بهائي دارد يا اعتبار و حيثيتي . مي توان آن چه را كه داراي بهائي است با معادل آن جايگزين نمود . در عوض، آن چه كه بهائي ندارد و بنابراين داراي معادلي نيست، آن چيزي است كه داراي اعتبار و حيثيت است" (٩) . نمي توان روشن تر از اين به بيان مطلب پرداخت : اعتبار و حيثيت را نمي توان جاي گزين كرد، زيرا نه "بهائي دارد" و " نه معادلي" . تنها به خود مختاري اراده مربوط مي شود و مغاير هر آن چيزي است كه بهائي دارد . به اين سبب است كه انسان منتقد مناسب مبادله ي كالا نيست بلكه براي امرتبليغ و فروش کالا (كه عامدا آميخته به دروغ است)، درست خلاف آن از او خواسته مي شود .....

بنابراين، دراين زمانه ي نئوليبرالي، انسان كانتي بدحال است . ولي اين آخرين رويداد نيست. انسان ديگرمدرنيته، يعني انسان فرويدي نيز وضعش بهتر از اين نيست . روان رنجوري وي با علائق افراطي اجباري و گرايش هايش به تكرار مكررات الزاما بهترين ضامن نرمش او دربرابر شاخه هاي بيشمار جريان كالا نيست. بکار گیری چهره ي روان گسيخته (اسكيزوفرن) که دولوز در سال هاي ١٩٧٠ تعريف کرد در اين رابطه کاراتر است، اواين تعريف را با استفاده از ماشين هاي "طالب" دارای وجوه گوناگون و دگرگون پذير انجام داد (١٠) . اين چنين به نظر ميآيد كه سرمايه داري نوين درس دولوز را فرا گرفته باشد . در واقع جريانهاي كالا مي بايد راه خود را بپويند و اين پويش هنگامي بهتر صورت خواهد گرفت كه انسان فرويدي با روان رنجوري ها و شكست هايش در باز شناسائي هائي كه مرتب در شكل هاي انعطاف ناپذير غير توليدي متبلور مي شوند به وسيله ي موجودي جاي گزين شود كه كليه ي شاخه هاي جريان كالا را پذيرا باشد . در واقع من در اين جا فرضيه اي را ارائه مي دهم كه بر اساس آن، سرمايه داري كنوني بهترين توليد كننده ي انسان " روان گسيخته" ي پسامدرنيته است .

در فرايند نمادزدائي اي كه ما در آن زندگي مي كنيم، اين ديگر انسان منتقد نيست كه با درپيش رو گذاشتن انديشه اي به نام الزامات اخلاقي آزادي مي تواند پذيرفته شود، انسان روان رنجور نيز نيست كه با گرفتاري اش در يك احساس گناه اجباري مي تواند مناسب باشد بلكه از اين پس انسان ناپايداري مطلوب است كه ديگر قادر به انتقاد نباشد، روان پريش است و انساني است كه بتواند كليه ي شاخه هاي جريان كالا و نوسانات مربوط به آن را پذيرا باشد . آشكار است كه همه ي افراد الزاما روان پريش نشده اند . به گونه اي كلي، درجائي كه هنوز مؤسسه هاي زنده وجود دارند، به عبارت ديگر در جائي كه هنوز همه چيز كاملا مختل يا از محتواي خود تهي نشده است، مقاومت در برابر اين شكل مسلط وجود دارد . ادعا بر اين كه در ماجراي انساني، شكل نويني از انسان در حال مسلط شدن است بدين معني نيست كه تمام افراد بدون كوچك ترين مقاومتي تسليم خواهند شد. بنا براين من ادعا نمي كنم كه همه ي انسان ها ديوانه خواهند شد، من فقط مي گويم كه با پيش رو نهادن اين شكل ايده آل از انسان، تلاش هاي زيادي درجهت ديوانه كردن آن ها صورت مي گيرد از جمله غوطه ور كردن آن ها در يك "دنياي نامحدود" (١١) است كه در آن تعدد انجام اعمال روان پريشي و استقرارشان در حالت حدي- مرزي تسهيل مي شود .

به همان گونه اي كه فوكو(١٢) بيست سال قبل پيش بيني كرده بود، دنيا ديگر دولوزي شده است . دولوز مي خواست فقط با حذف مرزهاي موجود از سرمايه داري سبقت بگيرد، ولي همه چيز نشان از آن دارد كه او سرعت افسانه اي جذب سرمايه داري و توان خارق العاده اش را دربازيافت ريشه اي ترين انتقادها دست كم گرفته بود(١٣) . امري كه بارديگر يادآور ضرب المثلي است كه براساس آن روياهاي سياسي فيلسوف اغلب درعمل به كابوس تبديل مي شود .

٥به اين مرگ برنامه ريزي شده ي انسان منتقد كانتي و انسان روان پريش فرويدي، مي بايد يك اعلام مرگ انسان ماركسي نيز افزوده شود.

در واقع، در اقتصاد نئوليبرالي، كار ديگر تنها آن چيزي نيست كه توليد ارزش بر روي آن بنا شده باشد. سرمايه ديگر عمدتا از ارزش افزوده اي كه از توليد اضافي تصاحب شده درفرآيند استثمار پرولتاريا به دست مي آيد تشكيل نشده است. سرمايه بيش از پيش بر روي فعاليت هاي با ارزش هاي افزوده ي بالا مانند پژوهش، مهندسي ژنتيك، اينترنت، اطلاعات و رسانه هاي گروهي ... حساب مي كند كه درآن ها سهم كاردستمزدي غير يا كم تخصصي بسيار ناچيز است . اما سرمايه از اين پس به ويژه اداره ي مالي را در حركت هاي سوداگرانه ي بسيارگسترده با بازدهي كامل و تمام عيار به كار مي اندازد . بدين سان، با مالي شدن هرچه بيشتر اقتصاد - كه طي اين بيست و پنج سال اخير با توسعه ي مكانيسم هاي نوين مالي و ابزار اداره ي سرمايه داري گسترش يافته است - سهم اقتصاد " واقعي" كاهش مي يابد . اين چنين است كه با خطر ايجاد امپراطوري هاي كاغذين كه به گونه اي ناگهاني و وحشيانه آماده ي از هم گسيختن هستند، اقتصاد كاذبي پديدار شده كه همانند پديده اي خوشه سان و خورنده بر پيكر اقتصاد واقعي پيوند خورده و به طور عمده بر ايجاد پول زياد با تقريبا هيچ، فروش بسيار گران كالائي كه هنوز توليد نشده، ديگر يا اصلا وجود خارجي ندارد مبتني است (به رسوائي هاي شركت هاي انرون، ورلد كام، تيكو، .... رجوع شود ) .

بدين سان ايدئولوژي نويني با ظاهري دلپذير و دمكراتيك در حال جا افتادن است كه احتمالا به همان اندازه ايدئولوژي هاي وحشتناكي كه در سده ي بيستم در غرب با خشونت گسترش يافتند مهلك است. غيرممكن نيست كه پس از جهنم نازيسم و وحشت آفريني كمونيسم، فاجعه اي تاريخي پديدار شود. مي توان از خود پرسيد آيا ما از آن ها بيرون نيامديم كه بهتر در ديگري فرو رويم ؟ زيرا ليبراليسم افراطي نيز همانند دو ايدئولوژي نام برده شده، مي خواهد انسان نويني بسازد.

بنابراين ما به عصر جديدي گام مي نهيم : عصر سرمايه داري تمام عيار ، كه ديگر فقط به اموال و ثروت اندوزي علاقه نشان نمي دهد، ديگر به كنترل اجتماعي بسنده نمي كند بلكه تحت لواي آزادي، به شكل دادن دوباره ي اذهان مي پردازد . در واقع، همه چيز، تمام مناطق و تمام فعاليت هاي دنيا از جمله مكانيسم هاي ذهني شدن، همه بايد در مدار كالا قرار گيرند. بدين دليل است كه دربرابر چنين خطر مطلقي، زمانه در هنگامه مقاومت قرار دارد، ، تمام اشکال مقاومت براي دفاع از فرهنگ ، در گوناگوني آن و از تمدن، در دست آوردهاي آن.

١ مفهوم " پيكره هاي توليد كننده " به عنوان اندام بيولوژيكي اي كه در روند توليد ادغام مي شود، در نوشته هاي ماركس وجود دارد ( به كتاب " سرمايه" در آثار كامل چاپ گاليمار ١٩٦٥، كتاب نخست : توسعه توليد سرمايه داري بخش چهارم : توليد ارزش اضافي نسبي فصل سيزدهم همكاري، رجوع شود .

٢ امانوئل كانت؛ فيلسوف آلماني متولد ١٧٢٤ در سال ١٨٠٤ درگذشت . نخستين آثار وي در باره ي فيزيك، نجوم و فلسفه بود . مطالعه فيلسوفان انگليسي شناختن بوري و هيوم و هم چنين آثار ژان ژاك روسو وي را به انتقاد از خردگرائي ولف واداشت . وي تلاش كرد فلسفه نظري و عملي را يك سان كند .(مترجم)

٣زيگموند فرويد؛ پزشك اعصاب و روانكاو اتريشي و بنيادگذار روانكاوي ( متولد ١٨٥٦- مرگ در سال ١٩٣٩) وي نخستين پزشكي بود كه روشي ابداعي در شناخت روان ناخودآگاه ارائه داد. وي هم چنين از هيپنوتيزم براي مداواي بيماران استفاده كرد. واكنش هاي جنسي در تعريف ضمير ناخودآگاه انسان فرويد جاي زيادي مي گيرد .(مترجم)

٤ كارل ماركس؛ فيلسوف، اقتصاد دان و مرد سياسي آلمان (تولد ١٨١٨- مرگ ١٨٨٣) . او به انتقاد از ايده آليسم و ماترياليسم مكانيكي پرداخت و ماترياليسم تاريخي را بنياد گذارد و در آثارش بر تغيير بنيادين جامعه تكيه ورزيد (مترجم) .

٥ به عنوان نمونه به "جنگ آرام سازي در آمازوني" فيلم مستند نود دقيقه اي ايوبيلون در " فيلم هاي دهكده" رجوع شود

٦ مارسل گوشه: " دمكراسي بر عليه خودش" .

٧ به اثر شارل مل من و ژان پير لوبرن به نام " انسان بدون گرانش" (دونوئل ٢٠٠٢ پاريس) رجوع شود .

٨ ديويدهيوم؛ فيلسوف انگليسي (متولد ١٧١١- مرگ ١٧٧٦) مؤلف چندين اثر فلسفي كه در آن ها خردگرائي جزمي فيلسوفان متافيزيك سده هفدهم، مورد انتقاد قرار گرفته است . در فلسفه تجربه گراي وي انديشه هاي ما در واقع نسخه ي بدل اثرات بيروني هستند و شناخت ما از دنياي بيروني به روابط بين انديشه هاي ما خلاصه مي شود .(مترجم)

٩ امانوئل كانت : " بنيادهاي متافيزيك اخلاق" (١٧٨٥) گارنيه فلاماريون پاريس ص ١١٦

١٠ ژيل دولوز و فليكس گواتاري : " ضد اديپ، سرمايه داري و روان گسيختگي" . نشر مي نوئي پاريس ١٩٧٢ . دولوز ضمير نا خودآگاه را به ماشيني تشبيه مي کند که پيوسته به " توليد" نياز ها مشغول است از اين رو آن را ماشين "طا لب" مي خواند.

١١ ژان پيرلوبرن : " دنياي نامحدود"- ارس رامون ويل ١٩٩٧ .

١٢ ميشل فوكو؛ فيلسوف فرانسوي (تولد ١٩٢٦- مرگ ١٩٨٤) وي در سال ١٩٦١ اثري به نام " تاريخ ديوانگي در عصر كلاسيك" به چاپ رساند كه در آن به نياز تاريخي بشر براي فرهنگي كه بتواند حدود ديوانگي و عقل را تعريف كند مي پردازد . (مترجم)

١٣ لوك بولتانسكي و اوچيايلو: " روح نوين سرمايه داري "- گاليمار پاريس ١٩٩٩

ازلوموند دپلوماتيک



بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت