بر گرفته شده از سايت
ايران امروز
صف آرايیهای تازه در افغانستان
دکتر مصطفی دانش
در بيابان پهناور شمال افغانستان در نزديکی شهر مزارشريف بنای سيمانی رفيعی مانند
یک غول افسانه ای سر به آسمان بلند کرده است. اين تنها سيلوی کشور است، که روزگاری
به مردم بيشماری نان می داد، اما اينک مدتهاست که رنگ گندم به خود نديده است.
طالبان که در سال ۱۹۹۸ به اين قلمرو لشکر کشيدند، اين سيلو را به مقر فرماندهی خود
تبديل کردند. آنها در پايان سال ۲۰۰۱ از اين منطقه رانده شدند، اما آثار جنايت
آنها هنوز بر در و ديوار سيلو باقی است. رزمندگان «اتحاد شمال» که طالبان را فراری
دادند، صدها جسد مثله شده از دهليزهای اين سيلو بيرون کشيدند.
سرپرست سيلو، غلام علی و حدود دويست کارگر آن يک سالی است که به اميد راه اندازی
کارخانه به محل برگشته و آن را برای بهره برداری آماده کرده اند. اما برای خريد
گندم برای سيلو به بيست هزار دلار سرمايه نياز دارند. تلاش آنها برای تهيه اين
مبلغ تا کنون به جايی نرسيده است. بارها به دولت مرکزی در کابل نامه نوشته و اهميت
راه اندازی سيلو را برای مردم افغانستان يادآور شده اند. اما تا کنون هيچ پاسخی
دريافت نکرده اند. مقامات دولتی برای خرج کردن ثروت گزافی که از رهگذر کمکهای
خارجی به دستشان می رسد، مخارج مهم تری می شناسند که مردم عادی از آن نصیب زیادی
نمی برند! اينک بيش از يک راه باقی نمانده است: بايد سيلو را به فروش رساند تا
مالک بعدی آن را با سرمايه خصوصی به راه اندازد.
سرمايه دار افغانی جوانی به نام کمال الدين نبی زاده به خريد سيلو علاقه مند است.
او در مسکو دفتر مالی دارد و تا کنون حدود پنج ميليون دلار در مناطق گوناگون آسيای
ميانه سرمايه گذاری کرده است. او قصد دارد با خريد سيلو و راه اندازی آن دين خود
را به ميهنش ادا کند. او اعتقاد دارد که برای بازسازی کشور جنگزده تنها خود افغانی
ها بايد کمر همت ببندند. اما سرمايه دار جوان هنوز ترديد دارد. آيا می توان در اين
دشت دورافتاده به کار آبادانی و سازندگی پرداخت؟ آيا امنيت موعود سرانجام فرا
رسيده است؟ او اطمينان ندارد: هوای افغانستان هنوز به بوی سرب و باروت آلوده است.
در افغانستان ديگر راز پوشيده ای نيست که طالبان بار ديگر جان گرفته اند. آنها در
استانهای جنوبی و شرقی کشور، که بيشتر ساکنان آنها مثل خودشان پشتون هستند، ريشه
های عمیقی دارند. در ماه های اخير سربازان دولتی و نظاميان آمريکايی بارها در
منطقه مرزی پاکستان با نيروهای چريکی طالبان درگير شده اند. در ماه سپتامبر دو
هفته تمام در استان های اروزگان و زابل درگيری جريان داشت.
امروز طالبان با اعتماد به نفس بی سابقه ای به ميدان سياست برگشته اند. آنها از
حمايت افراد بانفوذی در پاکستان برخوردار هستند. پيش از همه بايد از اعجازالحق نام
برد، پسر ضياءالحق، دیکتاتور نظامی پيشين؛ و همچنین از نصرالله باب
ر، وزير کشور پيشين پاکستان که از او به نام
«پدرخوانده طالبان» یاد می شود، و ژنرال حميد گ
ل که در زمان «جهاد» بر ضد شوروی در افغانستان، رئيس سازمان امنيتی -
نظامی پاکستان بود و اعزام جهادگران خارجی را از خاک پاکستان سازمان داد. او بود
که هزاران رزمنده عرب و پاکستانی را به نام «مجاهد» پرورش داد و متشکل در دسته های
چریکی به خاک افغانستان فرستاد تا با «کفار» روس و چپ گرایان افغانی بجنگند.
در ژوئيه امسال افراد طالبان در کويته گرد آمدند و يک شورای ده نفره تشکيل دادند،
نوعی دولت تبعيدی که گلبدين حکمتيار نيز طبق معمول در آن عضويت دارد.
ارتش پاکستان نيز در اين ميان بيکار نيست و مدام گردانهای خود را، ظاهرا با موافقت
نيروهای آمريکايی، به داخل خاک افغانستان روانه می کند، در ظاهر به نيت «پاکسازی»
منطقه از عناصر تروريست، اما در اصل برای حفظ و گسترش نفوذ خود در ميان قبايل
پشتون استان های جنوبی.
ژنرال داوود خان فرمانده کندو
ز
عقيده دارد: «پاکستانی ها در اينجا هر کاری که دلشان بخواهد می کنند و هیچکس
جلودارشان نیست. در آستانه حمله آمریکا در پائيز سال ۲۰۰۱ آنها با پروازهای فوق
العاده حدود ۳۰ هزار رزمنده طالبان و القاعده را از شمال افغانستان فراری دادند.
به طوريکه فقط چند صد نفر مجاهد به دست آمريکايی ها افتادند. بقیه به کمک سازمان
امنیت پاکستان فرار کرده بودند.»
حامد کرزی، رئیس دولت انتقالی افغانستان، که خود از قوم پشتون است، آشکارا سياست
سلطه پشتون ها را در کشور دنبال می کند. رقابت پشتونها با سایر اقوام تا درون
کابينه دولت در کابل جريان دارد. کرزی تلاش دارد تمام مقامات بالای لشکری و کشوری
را به پشتون ها واگذار کند. در چند ماه اخیر افراد پشتون بسیاری از پستهای بالای
مالی و اداری را نیز اشغال کرده اند. اين اقدامات طبعا ناخرسندی سیاستمداران تاجیک
و پیش از همه ژنرال فهيم وزير دفاع را برانگيخته است.
در اين رویارویی ها موقعيت خود کرزی نيز دوگانه است: خان ها، فرماندهان قبایل و
رؤسای پشتون او را آلت دست آمريکا می دانند، اما در عين حال از او در برابر نيروها
و رهبران تاجيک، مانند ربانی رئيس جمهور پيشين، دفاع می کنند.
ظاهرا قدرتهای خارجی نیز در افغانستان از سیاست پشتون سازی کشور حمایت می کنند.
کرزی، در سياست خارجی جديت فراوانی از خود نشان می دهد. او در ارتباط با رهبران
خارجی، از جمله در ديدارهای اخيرش با بوش و بلر، تلاش دارد چهره ای ليبرال از خود
ارائه دهد. اما در داخل به دنبال تضعیف و حذف سایر اقوام افغانستان است و مدام
تأکيد می ورزد که شصت در صد مردم کشور پشتون هستند. منظور او تلویحا این است که
تاجيک ها و اقوام ديگر سهمی در حاکميت کشور ندارند.
اين روند به آنجا منجر گشته که گوهر مبارزاتی «اتحاد شمال»، که بر اتحاد اقوام
گوناگون در برابر بنیادگرایان مسلمان تأکید داشت، به تدريج کمرنگ شده و افراد
وابسته به طالبان با گستاخی بيشتری به ميدان آمده اند. آنها، با تکیه بر حمایت
غیرعلنی پاکستان و با تغذیه از ثروت هنگفت آلوده به تجارت مواد مخدر، سر برداشته
اند. گویا حتی دولت نیز با آنها از در سازش و مدارا در آمده است. اخيرا متوکل،
وزير
خارجه رژیم طالبان، که در
حاکمیت خفقان آلود آنها شريک بوده و بر تمام جنایت های آنها صحه گذاشته، از زندان
آزاد شد و به «حبس خانگی» فرستاده شد.
افغانستان در آستانه خطری تازه قرار گرفته است: سياست سلطه قومی پشتون ها بستری
خواهد بود برای درگيری ها و خشونت های آينده. نيروهای رقيب صف آرايی و جبهه بندی
را شروع کرده اند. در برابر تعرض پشتون ها هم
اکنون
يک «محور تاجيکی» شکل گرفته که از ديد ناظران سیاسی پنهان نمی ماند:
در هرات و استانهای شمال غربی اسماعيل خان حاکم است که خود را «امير المؤمنين» می
خواند. در مزارشريف و برخی نواحی استان بلخ استاد عطا حکومت دارد. در کندو
ز و سه استان ديگر شمال شرقی
داوودخان فرمان می راند.
و خود فهيم، جانشين احمدشاه مسعود و مرد مقتدر تاجيکها «دره پنجشير» را به دست
دارد.
در برابر نيروهای پشتون که حمايت آمريکا را با خود دارند، تاجيکها نيز از کمک
ايران و روسيه برخوردار هستند.
افراد شبه نظامی جمهوری اسلامی ايران در مناطق شمال غرب کشور نفوذ گسترده دارند.
روسيه نيز همچنان به پیوندهای دیرین خود با تاجیکها وفادار است و برای آنها
سخاوتمندانه اسلحه می فرستد. زرادخانه ها و پادگان های شمال افغانستان بار ديگر از
اسلحه روسی انباشته می شوند.
در افغانستان شمال و جنوب بار ديگر در برابر هم صف می بندند.
---------------
* اين مقاله در روزنامه آلمانی «فرانکفورتر الگماينه» شماره ۱۷ نوامبر درج شده
است.