هويت اسلامی
نيلوفر گوله /
برگردان: علیمحمد طباطبايی
ازسايت ايران امروز
امروزه به هر طرف كه بنگريد مشاهده میكنيد كه اسلام به عنوان يك
قدرت بزرگ سياسی در حال استفاده و سوء استفاده شدن توسط ديگران است. بعضی از
مسلمانها اسلام را به عنوان فرياد يا فراخوانی برای دعوت برای عمل به خدمت گرفتهاند.
بسياری در غرب (و در نقاط ديگر) آن را به عنوان نوعی «ديگر» از اشتياق برای
محدوديت و محروميت تلقی میكنند. من به عنوان يك ترك به طور بلاواسطه هر دو طرف
اين مجادله را درك میكنم.
علت اين كه اسلام مانند دينی از نوع «ديگر» در چشمان غربیها به نظر میآيد اين
است كه غرب يك نهادزدايی نظاممند دين را پشت سر گذاشته است. البته اين خود دين
نبود كه از زندگی مدرن غربیها ناپديد گشت بلكه مدعی بودن نقش نهادی دينی در رفتارهای
فردی بود. در جهان معاصر دين تجربهای است شخصی و معنوی به نحوی كه در گذشته هرگز
چنين نبوده است.
با اين حال جريانی از نهاد زدايی كردن تجربهی دينی در جهان اسلام نيز در حال شكل
گيری است. سياسی كردن اسلام اقتدار قشرهای دينی مسلمان يعنی علما را از مكان قبلی
خود جابجا كرده است. همچون در غرب، تجربهی دينی در مسلمانها اكنون بيشتر جنبهی
شخصی به خود میگيرد. تفسير متون دينی توسط مسلمانهای منفرد، به انضمام مبارزان
سياسی، روشنفكران و بانوان يك نتيجهی آن است و عامه پسند شدن علوم دينی از طريق
سوء استفاده از آموزشهای قرآنی و از متن اصلی جدا كردن عبارات آن برای حمايت كردن
اهداف سياسی نتيجهی ديگرش.
چه كسی اكنون تصميم میگيرد كه در اسلام چه چيزی مشروع و كدام چيز نامشروع است؟ چه
كسی چنين مرجعيت يگانهای برای تفسير متنهای دينی دارد؟ چه كسی میتواند « فتوا »
صادر كند يا به طور رسمی حكم به « جهاد » دهد؟ امروزه عملگرايی و تروريسم منبعهای
جديدی از مشروعيت را فراهم میآورند يا بلكه بگوئيم تحميل میكنند. بدين ترتيب
عوام و افراد غير متخصص در علوم دينی تصميم میگيرند كه معنای اسلام چه چيزی هست و
كدام چيز نيست، بدون آن كه كمترين دورهای در مدارس دينی برای چنين تفسيرهايی ديده
باشند.
در واقع امروزه اسلام از طريق فعالان سياسی و نهضتهای فرهنگی است كه تفسير میشود
و نه نهادهای دينی. اين نهاد زدايی كردن، اسلام را قادر ساخته است كه به جای آن كه
همچنان نوعی پيوند اجتماعی محلی و ملی باشد به ايجاد روابط فرضی بين مسلمانها
بپردازد، يعنی كسانی كه احساس مظلوم واقع شدن يا اخراج گشتن از جايگاه اصلی خود میكنند.
بدين ترتيب اكنون اسلام گراها میتوانند طرفداران خود را كه پيش از اين به شدت
پراكنده بودند متحد گردانند: صوفیهای اهل معنويت با مسلمانهای تابع شريعت،
شيعيان با سنیها، مسلمانهای محافظهكار عربستان صعودی با انقلابیهای ايران.
هم زمان اسلام در حال جابجايی است، زيرا مومنين مناطق روستايی را به سوی شهرها
ترك میكنند، از جمله شهرهايی در غرب. بسياری اين جابجايی را چيزی منفی ارزيابی میكنند
و بر اين واقعيت انگشت میگذارند كه اين مردم از نظر اجتماعی با ريشههای خود قطع
رابطه میكنند و اين كه پيامدهای آن بيگانگی است و بدبختانه برای بعضی حتی
تروريسم. ليكن تحرك اجتماعی همچنين پيش شرطی است برای رسيدن به چشم اندازهای جديد.
يقيناً مسلمانها از طريق مهاجرت مفهومی از جدا شدن از منشاء و اصل اجتماعی خود، و
شايد حتی يك گسيختگی قطعی با آن را تجربه میكنند. بدين ترتيب تجربهی آنها ديگر
از نوع جديدی است كه در آن نهادهای دينی، اجتماعی و يا دولتی جايی ندارند. در عوض
تجربهی دينی آنها به شكلی از پندار اجتماعی تبديل میشود كه دردرون آن آنها احساس
جديدی از تعلق به اسلام را در محيطهای تازه و بيگانه بازسازی میكنند. اين نه حفظ
فاصلهی زياد با زندگی مدرن كه نزديكی با آن است كه باعث بازگشتن هويت دينی میشود.
در واقع بنيادگرايی ، بشتر در گروههايی ديده میشود كه از طريق تجربهی جابجايی و
تحرك [مهاجرت] ، با شيوههای انديشهی سياسی و زندگی شهری غرب سكولار آشنا گشتهاند
و در حالی كه در محيطی بيگانه و نا آشنا بشدت دچار احساس عدم امنيت شدهاند، اسلام
تبديل به تنها تكيهگاه آنها میگردد.
اما برای آن كه چنين پشتيبان و تكيه گاهی بتواند به درستی كار كند، اسلام بايد خود
را از موضع سر به راه و منفعل و به طور سنتی مطيع در برابر مدرنيته آزاد گرداند.
مسلمانها به توسط حفظ حجاب، گذاردن ريش، ادعای مكان ويژه برای عبادت در مدرسه و
محل كار و تقاضای غذای بخصوص ، هويت خود را به عنوان مسلمان تعيين میكنند. بدين
ترتيب آنها به هركس در اطراف خود نشان میدهند كه بسيار بيشتر از آن عدهای كه دين
را صرفاً به زندگی شخصی خود محدود كردهاند در به جا آوردن مراسم دينی با غيرت و
وسواسی هستند.
برای مثال غير مسلمانها معمولاً حجاب را به عنوان نشانی از تحقير و پائينتر بودن
جايگاه زنان مسلمان تلقی میكنند. اما برای خود آنها به جای آن كه حجاب عيب و عار
باشد، نشانهای از اعتقاد صريح به يك هويت اسلامی است. زنان جوان مسلمان در اروپا
اين دگرگونی را به نحو احسن به نمايش میگذارند. دخترانی كه در مدرسههای فرانسوی
و آلمانی حجاب اسلامی را حفظ میكنند، از بسياری جهات (يعنی فرهنگ جوانان،
خودآگاهی نسبت به مد و زبان) به همشاگردیهای خود بسيار نزديكتر هستند تا به
مادران فاقد تحصيلات و مقيد به سرزمين اصلی. با انتخاب حجاب در محيطهای عمومی در
اورپا اين دخترها ناخواسته نماد و نقش زنان مسلمان را تغيير دادهاند.
اين گرايشها اكنون از حد حجاب بسيار فراتر رفته است. تمامی مسلمانها در غرب دارای
احساسی دوگانه هستند، و سرمايهی فرهنگی دوگانه. آنها هويت خود را از طريق تعلق
دينی خودشان شناسايی میكنند، اما با اين وجود دانش جهانشمول و سكولار غربی را نيز
كسب كردهاند. و از آنجا كه دارای سرمايهی فرهنگی دوگانهای هستند، میتوانند
نسبتاً به آزادی ميان فعاليتها و فضاها ـ خانه، مدرسه، انجمنهای جوانان و
فضاهای عمومی و تفريحی شهری گردش كنند.
مسلمان بودن و اسلام گرا بودن دو چيز متفاوت هستند. آنچه ما امروز شاهدش هستيم يك
جابجايی از هويت مسلمان بودن به هويت اسلام گرا بودن است. « خود » دينی برای افراد
مسلمان از حوزهی خصوصی به بخش عمومی جابجا شده است. پرسشی كه برای همه مطرح است
اين كه آيا دامنهی جستجو و دسترسی به هويت میتواند با حجاب بر سر داشتن و پذيرش
گسترده تر اعمال دينی اسلامی ارضاء گردد و يا اين كه (برای يك مسلمان) تاييد صريح
اسلام معادل است با روگردانی بنيادين از مدرنيته.
-----------
نيلوفر گوله مدير Ecolee des Hautes en Sciences
Sociales در پاريس است. اين مطلب توسط يك گروه تحقيق
تهيه گرديده كه اعضای آن را رئيس كميسيون اتحاديه اروپا رومانو پرودی تعيين كرده
است. هدف اين گروه تحقيق، تعيين دورنماهای طولانی مدت معنوی و فرهنگی در اروپای در
حال بزرگ تر شدن است.
1: The Islamist Identity by Niluefar Goele,
Project Syndicate