نقش
موسيقي در زندگي مهاجرين افغان (مشهد و كاليفرنيا)
جان
بيلي
فارسی: صادق باقري
اشاره:
جان بيلي استاد دانشيار دانشكدة «گلد اسميت» دانشگاه لندن است. گرايش علمي او
موسيقيشناسي فرهنگي يا شناخت موسيقي ملل است. بيلي در دهة 1970 به مدت دوسال در
زمينة موسيقيشناسي فرهنگي در شهرهاي هرات و كابل به تحقيق پرداخت و كارش را با
تحقيق بيشتر در مورد موسيقي افغانستان، در پاكستان، ايران، انگلستان و ايالت
متحدة امريكا ادامه داده است. اين مقاله گزارشي مقدماتي از پروژة تحقيقياي است
كه زير عنوان «موسيقي، هويت و درمان در جامعة فراملّي افغان» در حال انجام است.
جامعههاي
مهاجر غالباً از موسيقي سنتي خود محرومند، زيرا يا به نوازندگان و آلات سنتي
موسيقي ملّي خود دسترسي ندارند، يا وضعيت كشور ميزبان اين فرصت را از آنها ميگيرد.
اين مسأله اهميت خاصي دارد، زيرا موسيقي در زندگي انسان مهم است. موسيقي با ايجاد
همدمي، مردم را به هم پيوند ميدهد; براي بيان مناحساسي ظرفيت بالايي دارد و در
فرهنگپذيري افراد بسيار مؤثر است و به جامعه هويت ميبخشد. گذشته از آن، موسيقي
نه تنها انعكاسدهندة فرايندهاي وسيع اجتماعي و فرهنگي است، بلكه ميتواند وسيلهاي
باشد در خدمت ايجاد، كنترل و تأثير متقابل فرايندهاي اجتماعي و فرهنگي. سزاوار
است در مورد فوايدي كه موسيقي در زندگي يك مهاجر دارد، تحقيق شود.
بررسي موسيقي در جامعة فراملّي افغان، ميتواند اين اصل را به خوبي روشن كند. در
اين مقاله، بين دو جامعة مهاجر افغان، مهاجرين مقيم مشهد (شرق ايران) و فريمونت
(ايالت كاليفورنيا)، مقايسه شدهاست. در چنين مقايسهاي، ميتوان نقش عوامل
متغيري همچون فاصلة مكاني بين كشور اصلي و كشور محل اقامت مهاجر، زبان، مذهب،
ساير مشابهتهاي فرهنگي، چشمانداز امنيتي آينده، استخدام و جذب نهايي در جامعه
ميزبان را بررسي كرد. به احتمال زياد اين عوامل در بسياري از جوامع مهاجر وجود
دارد. در مورد افغانستان عامل ديگري نيز مطرح است و آن ممنوعيت موسيقي از جانب
طالبان ميباشد. اين امر بر اهميت فعاليتهاي هنر موسيقي در ميان آوارگان افغان ميافزايد;
زيرا ديگر، آرشيوهاي قابل دسترسي، تلاشي براي سرگرمي يا مجموعهاي از دانش تخصصي
(كه در اختيار راديو افغانستان قرار داشت) وجود ندارد. اكنون ميراث شايان توجه
موسيقي افغانستان در اختيار افغانهايي است كه جلاي وطن اختيار كردهاند.
مشهد
بين شرق ايران و غرب افغانستان، به خصوص شهرهاي هرات و مشهد روابط تاريخي و
فرهنگي تنگاتنگي وجود دارد. اكثريت جمعيت مهاجر افغان مقيم ايران را شيعيان و فارسيزبانان
تشكيل ميدهند. مجاورت جغرافيايي باعث شده است كه افغانها در طول بيست سال گذشته
مرتب بين اين دو منطقة مجاور در رفت و آمد باشند. اكثريت مهاجرين نه در اردوگاهها،
بلكه در منازل اجارهاي شخصي زندگي ميكنند. وضعيت قانوني آنها بيثبات است و
همواره در معرض خطر امواج دورهاي بازداشت و عودت اجباري قرار دارند. اين مسأله
احساس بيثباتي و ناامني مزمني را به وجود آورده كه نتيجة آن افسردگي و تضعيف
روحيةشان بوده است.
موسيقيدانان حرفهاي افغان، به دليل آن كه هنري براي عرضه دارند، در ميان
مهاجرين از امتيازات خاصي برخوردارند. به عنوان مثال، وقتي در دهة 1980 موسيقي در
اردوگاههاي مهاجرين تحت كنترل ملاها در پاكستان ممنوع شد، موسيقيدانان افغان
كارشان را در محل زندگي خود در پيشاور، با اجراي برنامههاي سرگرمكنندة زنده و
قابل قبول براي علاقهمندان پاكستاني ادامه دادند. موسيقي شهري افغان از نظر سبك
رابطة نزديكي با موسيقي ايالت سرحدي شمالغرب پاكستان دارد و بسياري از موسيقيدانان
افغان، پشتوزبان و از شمالشرق كشور، به خصوص جلالآباد، بودهاند. آنها نوعي
موسيقي پيچيدهتر پشتون را با خود به ايالت سرحدي شمالغرب آوردند. اين موسيقي تحت
تأثير موسيقيداناني قرار داشت كه سبك سنّتي را در كابل فراگرفته بودند; سبكي كه
خود ريشه در موسيقي كلاسيك شمال هند داشت.
بين سالهاي 1979 و 1986 موسيقي كموبيش در ايران ممنوع بود، امّا در اواخر دهة
1990 همه چيز تغيير كرد. در سال 1998 بسياري از موسيقيدانان حرفهاي كه در دهة
1970 در هرات زيسته بودند، به مشهد نقل مكان كردند. تعداد اندكي از آنها بيست سال
است كه در مشهد به سر ميبرند و ديگران اخيراً از تحت سلطة طالبان جان به در بردهاند
تا بتوانند به زندگي هنريشان ادامه دهند.
موسيقيدانان افغان مقيم مشهد در ميان جامعة خود مشغول فعاليت هستند. آنها به
عنوان نوازندگان، غالباً در مراسم عروسي افغانها به اجراي برنامه ميپردازند و
موسيقي به عنوان جزء ضروري محافل مردانه در يك عروسي آبرومندانه، به حيات خودش
ادامه ميدهد. تنها موسيقي خوب و اجراي كنسرتهاي طولاني نيست كه به مراسم عروسي
پرستيژ ميدهد و براي برپايي اين جشن به عنوان يك حادثه در زندگي عروس و داماد
اهميت دارد، بلكه اجراي آهنگهاي عنعنوي نيز ضروري است. بنابراين، موسيقي بخش
مهمي از اين مراسم معمول، يعني ازدواج طبق سنّت اجتماعي ميباشد.
موسيقيدانان و هنرمندان افغان مقيم مشهد، در سال 1998 تشكّل خوبي داشتند. آنها به
كمك نصرالدين سلجوقي و افغانهاي تحصيليافتة ديگر، انجمني به «انجمن مهاجر افغان»
تشكيل دادهاند. بسياري از اين موسيقي دانان به يكي از دستههاي سه گانه تعلق
دارند، و تعدادي از هنرمندان و نمايشنامهنويساني كه قبلاً در تئاتر هرات فعاليت
داشتند نيز عضو انجمن هستند. موسيقيدانان و هنرمندان، قلب زندگي روشنفكري و هنري
هراتيها را در مشهد تشكيل ميدهند. انجمن با اجراي چندين كنسرت عمومي، توجه
مخاطبان ايراني و افغاني را به خوبي جلب كرده است.
در دسامبر 1998 آنها در مشهد نمايش كمدي بزرگي را در سينمايي به ماجرا گذاشتند كه
به مدت هشت شب ادامه داشت. اشعار آهنگها كه به زبان دري خوانده ميشود، براي
فارسيزبانان در ايران به راحتي قابلفهم است.
موسيقياي كه آنها مينوازند، از نظر سبكشناسي تقريباً همان چيزي است كه در هرات
رايج بوده است. اين همان سبك موسيقي شهري افغان است كه در كابل ريشه گرفته و
شهرهاي ديگر عمدتاً از طريق راديو به آن دست يافته است. گروه مخصوص موسيقي از يك
خواننده، هارمونية كوچك هندي، طبله، رباب و دوتار تشكيل ميشود. اگر چه سبك موسيقي
آنها تغيير نكرده است، امّا بعضي پارچههاي قديمي را كه در گذشته با آهنگهاي
سطحي عشقي و عامهپسند اجرا ميشد، ديگر اجرا نميكنند و بيشتر از غزلهاي جدي
فارسي، به خصوص غزلهاي حاوي مضامين مذهبي استفاده ميكنند و جديداً به قوالي ـ
موسيقي صوفيه كه خاستگاه آن هند و پاكستان است ـ علاقه نشان ميدهند. آهنگهاي
جديدي نيز در مورد افغانستان اجرا ميكنند كه بيانگر آرزوهاي خاص مهاجرين
افغانستان است.
در صحبتي كه با مسئولين كميسارياي عالي پناهندگان سازمان ملل و صليب سرخ جهاني در
تهران داشتم، اين نكته برايم روشن شد كه فعاليتهاي موسيقي از اين دست، ميتواند
به چندين طريق مورد استفاده قرار گيرد. در مناطقي كه جامعة كارگران مهاجر حضور
گسترده دارند و همچنين در اردوگاههاي نزديك مرز، زمينة استفاده از موسيقي براي
مردم وجود دارد. كساني هم تلاش داشتند تا براي آموزش موسيقي مدرسهاي تأسيس كنند.
موسيقيدانان افغان اين نكته را نيز دريافتهاند كه فعاليتهاي هنري وسيله است كه
از طريق آن ميتوانند ايرانيها را مخاطب قرار داده و از مهاجرين افغاني به عنوان
كساني كه به نوعي هنر آراستهاند، تصوير مثبتتر براي آنها ارايه دهند.
حضور فعال موسيقيدانان در ميان جامعه مهاجر، نشان ميدهد كه موسيقي در زندگي
افغانها جايگاه خاصي دارد و اين واقعيت را ميتوان به راحتي از جملات زير به دست
آورد: «... نخستين تأثير موسيقي اين است كه به شنونده احساس آرامس ميدهد، زيرا
موسيقي تجسّمبخش زادگاه، دوران خوش كودكي، تجربة مذهبي، لذت فعاليتهاي اجتماعي،
دوران عشقبازي، دوران كار و... اوست; تجربياتي كه هر كدام به تنهايي روي هم رفته
شكلدهندة شخصيت انسان ميباشد».
نقش عامِ درمانبخشي موسيقي و تأثير آن در حفظ احساس طبيعي و توازن را ميتوان در
اينجا به عيان مشاهده كرد. لازم است سازمانهاي حمايتكنندة بينالمللي، مثل
كميسارياي عالي پناهندگان سازمان ملل، نقش مهمي را كه موسيقيدانان در عاديسازي
بازي ميكنند، درك نموده و از فعاليتهاي آنها حمايت كنند. گذشته از اين، با توجه
به شرايط خاص داخلي افغانستان، يك چنين آژانسهايي ميبايد به موسيقيدانان به
عنوان متصديان يك ميراث مهم فرهنگي و افرادي بنگرند كه در صورت اخراج اجباري و
گرفتار آمدن به دام مجازات طالبان، نياز به حمايتهاي ويژهاي دارند.
فرمونت
بر خلاف مشهد كه چندان فاصلهاي با افغانستان ندارد، فرمونت يكي از دور افتادهترين
جاهايي است كه جامعة افغان در آن اقامت گزيده است. حدود 60000 مهاجر در
سانفرانسيسكو و 15000 نفر در فريمونت زندگي ميكنند. اكثر آنها افراد تحصيلكردهاي
از شهرهاي كابل، قندهار و جلالآباد هستند. تعدادي از اين افراد كه به عنوان
مهاجر به اينجا پناه آوردهاند، قبل از كودتاي كمونيستي 1978 براي مراكز ديپلماتيك،
آموزشي، فرهنگي و يا آژانسهاي خبري غربي كار ميكردهاند.
فرمونت از تمام جهاتي كه ذكرش رفت، نقطة مقابل مشهد است. از نظر جغرافيايي فاصله
زيادي با افغانستان دارد و ار نظر زبان، مذهب، فرهنگ، آداب و رسوم و قوانين با
آن متفاوت است. مهاجرين در هراس از عودت اجباري به سر نميبرند. از نظر مقامات
دولتي، افغانها يكي ديگر از گروههاي مهاجري هستند كه سرانجام بايد در پيكرة اصلي
جامعة امريكايي حل شوند. ظاهراً آنها از نظر اقتصادي نسبتاً موفقند. بسياري از
افغانها از خود مغازه دارند. آنها اخيراً مسجد بزرگي براي خود ساختهاند.
امّا براي افغانها دشوار است خودشان را با زندگي در ايالت متحدة امريكا تطبيق
دهند. ميزان عدم تفاهم فرهنگي بسيار بالاست و رفتار افغانها با آژانسهاي مستحكم
خدمات اجتماعي طوري است كه نگرانيها در مورد نقض قوانين ايالت متحده، به خصوص
قوانين مربوط به رفاه كودكان را به طور بيسابقهاي افزايش ميدهد. بين نسلها
تفاوت فاحشي به وجود آمده است. جوانان افغان بيش از حد مجذوب فرهنگ امريكايي شدهاند
و عدم احترام به بزرگترها، مشكلاتي را به بار ميآورد. آنچه در افغانستان ميگذرد
و اين مسأله كه چرا ائتلاف مجاهدين نتوانستهاند بعد از سقوط كمونيستها در
افغانستان صلح را به ارمغان آورند، ذهنها را به خود مشغول كرده است. فرستندة
راديويي محلي افغان به نام «افغانستان در 24 ساعت گذشته» به طور مستمر صداي
شنوندگاني را پخش ميكند كه در مورد آخرين خبرها اظهار نظر ميكنند. آژانسهاي بين
المللي خدمات مهاجرت در فريمونت در كنترل وضعيت جمعيت مهاجر و كمك به اشخاص، نقش
مهمّي دارند. يك تحقيقِ درماني، ميزان بالايي از استرسها، مشكلات رواني،
افسردگي و مرگومير را در ميان مهاجرين نشان ميدهد.
در ميان افرادي كه به ايالات متحدة امريكا مهاجرت كردهاند، تعدادي از موسيقيدانان
(عمدتاً خوانندگان) نيز حضور دارند كه بعضي از آنها همچون خيال، زلاند، فريده
(مهوش)، شاهولي، حيدرسليم و خواهرش سلما، در افغانستان ستارههاي بزرگي بودهاند.
اين خوانندگان نوعاً از ميان تحصيليافتگان متوسط يا حتّي طبقة بالاي جامعة شهري
برخاستهاند. غالب آنان بر خلاف موسيقيدانان مقيم مشهد ـ كه عمدتاً به خانوادههاي
كمسواد تعلّق دارند و موسيقي را به طور موروثي از پدران خود به ارث بردهاند ـ
رابطة ثابتي با راديو افغانستان داشتهاند. در ايالت متحدة امريكا علاوه بر اينها،
نسل جوانتري از موسيقيدانان آماتور وجود دارد كه اكثراً در اين كشور رشد يافته و
بسيار تحت تأثير فرهنگ امريكايي قرار دارند.
محل اجراي موسيقي، مثل مشهد، جشنهاي عروسي است، جشنهايي پيشرفته و شبيه به
عروسيهاي قبل از 1978 كابل كه به صورت مختلط از زن و مرد داير ميشود و همگان با
لباس و پوشش غربي در آن حضور مييابند. كنسرتهايي نيز در تالارهاي مجلل و
گرانقيمتي چون هتل ردينسون در فرمونت داير ميشود. دستههاي موسيقي افغان مقيم
فرمونت از خود ميزان فرهنگپذيري بالايي نشان ميدهند. در ايالات متحده به سختي ميتوان
آلات سنتي موسيقي افغان، مثل رباب، دوتار و تنبور را يافت. نوازندة اصلي به
صورت خوانندة تكنواز باقي مانده است، امّا اكنون از آلاتي مثل صفحهكليدِ داراي
سازها و پيانوهاي الكترونيكي استفاده ميشود. استفاده از اين نوع آلات را ميتوان
تكامل روز آمد هارمونية هندي تلقي كرد. اين دستهها همچنان از طبله نيز استفاده ميكنند.
سبك موسيقي نيز تا حدودي تحت تأثير سبك غربي قرارگرفته و اصول اولية هارمونيك
موسيقي غربي را به عاريه گرفته است.
در سالهاي اخير، اين كار نيز رواج يافته است كه از موسيقيدانان نامآور مهاجر
مقيم پاكستان دعوت كنند تا ضمت تورهاي طولاني، در ايالات متحده به اجراي كنسرتهاي
موسيقي بپردازند. اغلب اينها موسيقيدانان بزرگي هستند، از قبيل اميرمحمد، رحيمبخش
و حاجي همانگ كه در گذشته در كابل ميزيستهاند. داير كردن چنين كنسرتهايي جزء
فعاليتهاي معمول افغانها در دهه 1970 بود كه به خصوص در ماه رمضان در شهرهايي مثل
هرات، هر شب در هتلها، كافهها و چايخانهها داير ميشد.
بزرگان جامعة مهاجر افغان از قبيل شيراحمد، مدير خدمات بينالمللي مهاجرت، به
اثرات مثبت چنين كنسرتهايي بر جامعة محلي فرمونت اذعان دارند. او نه تنها با
افغانها، بلكه با مليتهاي مختلفي سرو كار دارد و بنابراين، نگاهي جالب و
فرافرهنگي دارد. او به موسيقي به عنوان نيرويي وحدتبخش مينگرد كه ميتواند اعضاي
جامعه را به هم نزديك و فرهنگ و هويت افغانها مرا حفظ كند. او ميگويد: «موسيقي
ميان آحاد مردم، از پير و جوان، يگانگي ايجاد ميكند و به ما كمك ميكند تا هويت
خود را از دست ندهيم. ما افغانها با هم اختلافاتي داريم امّا، تنها وقتي كه همه
چيز را فراموش ميكنيم، زماني است كه اين كنسرتها داير ميشود. تمام مهاجرين از
هر منطقه و طايفهاي كه هستيم جمع ميشويم، بليتهايمان را ميخريم و در كنسرت
حضور مييابيم».
به نظر ايشان بعض جوامع مهاجري كه براي حفظ فرهنگ خود سرمايهگذاري كردهاند، بهرة
زيادي از اين رهگذر عايدشان شدهاست. افغانها نتوانستهاند به شايستگي از عهدة
اين كار برآيند و برخي مشكلات آنها از همين امر ناشي ميشود. او معتقد است كه
موسيقي ميتواند اثر درماني خوبي در زندگي افراد بگذارد و در تأييد نظر خودش
داستان زير را نقل ميكند: «دو سال قبل، دو خواننده، نغمه و منگل، از پاكستان
به فرمونت ميآيند. شيراحمد شبي آنها را به منزلش دعوت ميكند. احمد كرزي مورخ
برجسته و ژورناليست كهنسال افغان كه موسيقي را بينهايت دوست ميدارد، در ميان
مهمانان حضور مييابد. بعد از صرف شام، از موسيقيدانان درخواست ميشود تا براي
وي بنوازند و آنها تا ساعت 2 صبح برنامه اجرا ميكنند. كرزي پيرمرد ضعيف كه وقت
آمدن دو نفر او را كمك ميكردهاند، در ترك مجلس روي پاهاي خودش راه ميرود. هركس
در غرب با كاربرد موسيقي درماني در مراقبتهاي تسكينبخش آشنا باشد، اين مورد را نمونهاي
معمول از قدرت شفابخشي موسيقي به حساب خواهد آورد.
خدمات بينالمللي مهاجرت در جهت شناساندن نقش مهم موسيقي، آنچه را در توان داشته،
براي تأسيس كورس آموزش سنتي طبله و هارمونيه انجام داده است. آنها توانستهاند
همكاري استاد آصف محمود، يكي از اساتيد چيرهدست كابل را كه معمولاً مقيم لندن است،
جلب كنند. او دورههاي طولاني در فرمونت ميماند تا كلاسهاي موسيقي افغاني را
اداره كند. شيراحمد ميگويد موسيقيدانان بزرگ يكي پس از ديگري دنيا را بدرود ميگويند
و اگر افراد جديدي تعليم نيابند، موسيقي افغان از بين خواهد رفت. اگر اكنون افراد
اندكي ياد بگيرند كه چگونه بنوازند، ميتوانند آن را به نسلهاي آينده انتقال دهند.
شايد جاي اين آرزو در اين جا باشد; جامعههاي مهاجري مثل جامعة فرمونت كه از
افغانستان بسيار دور هستند، نياز به ارزيابي كارشناسانه از نيازهاي خود در زمينة
موسيقي و راهكارهاي توسعة آن دارد. تلاش در جهت حفظ موسيقي سنتي بعيد است در
بلندمدت نتيجهاي داشته باشد. موسيقيدانان در فرمونت نياز به حمايت و قدرشناسي
دارند تا بتوانند موسيقي اي به وجود بياورند كه هم جديد و هم غربي باشد، و در عين
حال ويژگيهاي بارز افغاني خودش را حفظ نمايد. اين كار ميتواند به آنها در ايجاد
يك هويت جديد افغاني ـ امريكايي كمك كند.
سخن آخر
موسيقي افغان در مشهد و فرمونت دو نقش نسبتاً متفاوت موسيقي در زندگي مهاجر را
نشان ميدهد. ايران كه از نظر فضاي اجتماعي و محيط فرهنگي با افغانستان قرابت
دارد، پناهگاه امن و موقتي است براي جمعيت مهاجري كه به هر تقدير به كشورشان
بازگردانده خواهند شد، هرچند اين اقامت موقت آنها چند دورة ديگر هم تمديد شود. به
نظر ميرسد نقش موسيقي در اينجا خلاصه ميشود به عاديسازي، ايجاد خاطرجمعي، حفظ
وضع بر منوال موجود و ادامة امور در دوران سخت مهاجرت به سوي آينده روشن در وطن.
مهاجرين افغان در ايالت متحده امريكا شايد به اين نتيجه رسيده باشند كه ديگر به
كشورشان بازنخواهند گشت و ميتوانند از اكثر تواناييهايي كه دارند در امريكا
استفاده كنند. براي آنان به عنوان شهروندان دايمي، موسيقي وسيلهاي است كه به كمك
آن براي خودشان هويت جديدي به وجود ميآورند و نيز از آن به عنوان يك وسيلة درماني
در سطح زندگي فردي و اجتماعي استفاده ميكنند.