گزارش خبرنگار آلمانی از عراق اشغالی:
در عراق از
بازسازی خبری نيست
• آمريكائیها میكوشند توليد نفت را به سطح پيش از جنگ (روزی ٣
ميليون بشكه) برسانند. اين، تنها برای پرداخت ٤٠٠ ميليارد دلار بدهی خارجی كافی
است و چيزی برای بازسازی باقی نمیگذارد
• كنسرنهای نفتی آمريكا هنوز اوضاع عراق را برای سرمايه گذاری با ثبات نمیشناسند
هنوز هم بسياری از انسانها در بيمارستانها محكوم به مرگ هستند، فقط به اين دليل
كه وسايل درمانی كافی در اختيار پزشكان نيست
گزارشگر:
اولريش لادورنر (هفته نامه دی تسايت)
مترجم: جواد طالعی (دفتر اروپائی شهرند)
دست كم يكبار بايد گفته شود كه تكريت زادگاه صدام حسين چقدر بزرگ است: كوچكتر از
كاخ صلاح الدين، كه او دستور ساختمان آن را صادر كرد.
بايد گفته شود كه اين شهر ويرانسرای بی ارزشی است كه میبايست به نوعی استالينگراد
تبديل میشد: دهها هزار سرباز گارد جمهوری ظاهرا اينجا مستقر شده بودند. آنها، میبايست
وارد آخرين نبرد پرتلفات، خونين، دردناك و وحشت آفرين عليه اشغالگران میشدند. همه
اينها، در تلويزيونهائی شنيده میشد كه با ترديد انتظار جنگ نهائی صدام حسين را
میكشيدند. تكريت به اين انتظارها پاسخ نداد. شهر، شانس وارد شدن به كتابهای
تاريخی را از دست داد. شهر فاقد انگيزه دفاعی بود.
اما اين امری است مربوط به گذشته. حالا، بحث بر سر آينده است. بر سر بازسازی. و
اهميت اين بازسازی، میبايست همانقدر باشد كه نبرد از دست رفته بر سر تكريت اهميت
داشت.
عراق پس از صدام حسين؟
از آلمان و ژاپن پس از سال ١٩٤٥ بياموزيم، اين مقايسههای تاريخی،
هنگامی به كار میرفت كه سخن بر سر ايجاد نظم تازه در سرزمين ويران شده بود. در
عراق، مساله بر سر چيزی كاملا بزرگتر است. بر سر مدرسهها و همچنين بر سر
دموكراسی. كوتاه كنيم: مساله بر سر يك كشور تازه است. چنين كشوری، باری، قرار بود
كه به سادگی يافتنی باشد.
در تكريت، ابتدا آدم با سرباز زن كوچك اندامی به نام "بلونت" برخورد میكند.
او، در برابر قصر فاروق- دومين قصر رياست جمهوري- ايستاده است كه احتمالا باز هم
بزرگتر از شهر است. بلونت، سرباز پياده نظام ارتش ايالات متحده آمريكا و در عين
حال كارشناس ساختمان سازی در شرايط دشوار. او میگويد: "آدمهای اينجا همكاری
میكنند. آنها، نيروی كار فوق العادهای دارند و ما به پيش میرويم." بلونت،
به عنوان شخص خودش بيش از اين چيزی نمیگويد. يا اجازه ندارد و يا چيز مشخصی رخ
نداده است. كاش میشد با كسی صحبت كرد كه اجازه داشته باشد بيشتر حرف بزند. يا كسی
كه احاطه بيشتری داشته باشد. اما اين ممكن نيست، زيرا همه چيز در ابتدا معطوف به
بازسازی است. همچنين استقرار ارتش ايالات متحده در داخل كاخ. درباره بازسازی
تكريت، چيزی برای دريافتن نيست. در هرحال، نه از زبان ارتش ايالات متحده آمريكا. و
ارتش آمريكا قدرت تعيين كننده در عراق است.
در چايخانه "شواليه عربي" كه صاحب آن بر سر بزرگترين چهارراه تكريت
انتظار مشتری را میكشد، هيچكدام از ميهمانان چيزی از بازسازی نشنيدهاند. طبعا
همه انتظار آن را میكشند. زيرا كه اينجا همه بيكارند. علاوه بر اين، ميهمانان میگويند:
اين اصلا حقيقت ندارد كه تكريت از حاكميت صدام حسين سودی برده است. طبيعتا ساختمان
دو كاخ سالها به خيلیها كار داد. ساختمان كاخ صلاح الدين دوازده سال به طول
انجاميد. آدمها، از سراسر كشور آمدند تا به خدمت جنون بزرگ صدام حسين در آيند.
اما اين تنها يك مقطع بود. بعدا، در خيابان، كسی كه از ترس وابستگان صدام نمیخواهد
نامش فاش شود میگويد: "اوجا، دهكده محل تولد صدام به همه چيز رسيد".
همه ساكنان اوجا از ترس آمريكائیها يا انتقام تكريتیها كه سالها از سوی آنان
زير فشار بودند، از آنجا گريختهاند. هيچكس را نمیتوان برای حرف زدن پيدا كرد.
پس، آدم وقتی میخواهد درباره بازسازی تكريت چيزی بداند، به چه كسی بايد مراجعه
كند؟ يكبار ديگر به سوی كاخ رياست جمهوری میرويم. جائی كه ارتش ايالات متحده
آمريكا در آن مستقر شده است. باز هم بلونت به عنوان شخص خودش برای پرسش و پاسخ
آنجا است. او، با صدائی شادمان و هيجان زده میگويد: "ساعت شش امروز بيائيد.
ما هتل تكريت را منفجر میكنيم، چون كه چيزی برای نجات دادن در آن باقی نمانده
است. میتوانيد عكسش را بگيريد. عكس اعجاب انگيزی از آب در خواهد آمد!"
كركوك:
اينجا قضايا بهتر پيش میروند. میشد انتظارش را داشت، زيرا
پيروزمندان جنگ در اين شهر با چيزی بيش از "خوش آمديد" روبرو شدند.
پلاكات "ويكتوري" بالای سر پرتره سوخته صدام حسين آويخته است و بيش از
آن: "تنك يو مستر بوشاند مستر بلر!" استقبالی بی شك قلبی. ارتش ايالات
متحده، متناسب با اين شرايط، به خودش مثل يك نيروی خانگی سامان داده است. به ويژه
در ميدان نفتی بابا گورگور. سربازان، آنجا چنان احساس صاحب خانه بودن میكنند كه
هيچكس را راه نمیدهند. حتی اگر كسی باشد كه بخواهد بررسی كند كه آيا صنعت نفت
دوباره به راه افتاده است يا نه.
ظاهرا دلارهای نفتی میبايست به مصرف بازسازی عراق برسند. اين اميد، دست كم پيش از
جنگ وجود داشت. حالا روشن میشود كه كنسرنهای آمريكائی از سرمايه گذاری خودداری
میكنند. موقعيت برای آنان بيش از حد بی ثبات است. اشغالگران قصد دارند توليد را
تا پايان امسال روزانه به سه ميليون بشكه برسانند. اين مطابق با سطح قبل از جنگ
است. اما اين مقدار تنها برای بازپرداخت ٤٠٠ ميليارد دلار بدهی خارجی عراق كافی
است. برای بازسازی، چيزی باقی نمیماند.
اينطور نيست كه سربازان باباگورگور كنجكاوان را مستقيما پس میرانند. آنها،
مراجعان را از اين سر شهر به آن سر شهر و از اين پست نظامی به آن پست نظامی میفرستند
تا روز، بدون آن كه اطلاعی به دست آمده باشد، به پايان خود برسد.
كاركنان شهرداری كركوك آمادگی همكاری بيشتری نشان میدهند. در انتهای پلهها چهار
ميز تحرير قرار گرفته است. پشت هركدام از آنها يكنفر در اونيفورم نشسته است. بر
فراز هر ميزتحرير يك پلاكات آويخته است. روی آنها نوشته شده: "اعراب"،
"آسوریها"، "كردها" و "تركمنها". داوطلبان كار در
شهرداری میبايست اينجا ثبت نام كنند. به توجه به قوميت خود. اين مهم است. زيرا كه
كركوك يك شهر چند قومی محسوب میشود. اين كار منصفانه، برای جلوگيری از انفجار
ضرورت يافته است.
در نخستين روزهای پس از آزادسازی، اين خطر وجود داشت كه انفجار پيش بيايد.
نبردهای ميان كردها و عربها، به قيمت جان حدود ٣٠ انسان تمام شد. برخی از كردها،
پس از سقوط شهر، دست به كار راندن عربها شدند. صدام حسين، ظرف دهههای گذشته، اين
عربها را، با پول و زمين، به كركوك كشاند. اين بخشی از نقشه او برای عربيزه كردن
شمال بود. اكنون، به عقيده بعضی از كردها، همه چيز بايد به سر جای خودش بازگردانده
شود. اين كار تاكنون موفقيت آميز نبوده، چون كه ارتش ايالات متحده حق عربهای
رانده شده را به آنان بازگردانده است. صلح بارديگر ايجاد شده و اين سنگ بنای مهمی
برای بازسازی كركوك است. زيرا كه بدون همكاری گروههای قومی اينجا چيزی پيش نخواهد
رفت. و همينطور در بقيه عراق.
در شهرداری میبايست كميتهای مركب از سه گروه قومی وجود داشته باشد كه درباره
مسائل روزمره شهر تصميم میگيرد. اما در ابتدا درجه داری به نام
"كرونكي" در راهروهای شهرداری به پرسشها پاسخ میدهد. در پاسخ اين پرسش
كه چه كسی شهر را اداره میكند میگويد: "ما، به بوميان كمك میكنيم كه كارها
را به جريان بياندازند!" و وقتی كه از او پرسيده میشود: "معنی اش اين
است كه امور شهر را شما اداره میكنيد؟" میگويد: "در نهايت
بله...." و حرفش را قطع میكند. او، پشيمان از اين كه حقيقتی به لحاظ سياسی
غلط را بيان كرده است، ما را به يك افسر بالادست حواله میدهد كه میتواند به اين
پرسشهای سياسی پاسخ بدهد. افسر مافوق، يك جائی توی كركوك است! كجا؟ نمیداند.
اما با اين همه، در كركوك چيزی در حال پيشروی است. در برابر دروازه ميدان نفتی
باباگورگور، هزاران عراقی صف بستهاند. اينها، كاركنان شركت نفت عراق هستند كه پس
از سه ماه نخستين حقوق خود را دريافت میكنند. انسانها میبايست از باريكه راهی
در ميان سيم خاردار وارد شوند. در پايان كوچه خاردار، دو جيپ و نيم دوجين چترباز
ارتش ايالات متحده آمريكا ايستادهاند. سربازان، روی يكی از جيپها، بلندگوهای قوی
نصب كردهاند. موزيك ملايم راك از آنها پخش میشود و به رقابت با موذن میپردازد
كه جائی در شهر مردم را به نماز فرا میخواند.
"چرا اين موزيك پخش میشود؟" يك سرباز درشت اندام به نام
"كورتس" پاسخ میدهد: "ديروز ما پرداخت حقوق را آغاز كرديم. آشفتگی
غريبی بود. آدمها، تاحد مرگ به هم فشار میآوردند. به اين دليل سيم خاردار كشيديم
و باز به اين دليل موزيك پخش میكنيم."
سيم خاردار قابل فهم است. اما موزيك راك عاشقانه؟ كورتس میگويد: "بله. اين
آدمها را آرام میكند. موزيك آنها را نرم و صلحجو میكند". كورتس شانه بالا
میاندازد و میگويد: "ما، عمدتا همه چيز را ضمن كار میآموزيم. اين نخستين
بار است كه ما وظايف يك بانك را انجام میدهيم!"
كربلا
شهر يكی از مقدسات شيعيان است. اينجا بارگاههای شكوهمند امام حسين و
برادرش عباس قرار دارند. گنبدهای طلائی میدرخشند. مومنان در دستههای صد نفری
هجوم میآورند. در ميدانی كه هر دو بارگاه را به هم وصل میكند، آفتاب بی رحمانه
میسوزاند و بچه كاسبهای دوره گرد نوشيدنیها را به زائران میفروشند: پپسی،
كولا، همه چيز.
در طول جنگ، ارتش ايالات متحده آمريكا كوشيد كربلا را از عمليات جنگی مصون نگه
دارد. آسيب رسيدن به مقبره امام حسين میتوانست شيعيان را عليه اشغالگران بشوراند.
اين موضوع اتفاق نيفتاد و شيعيان از سرنگونی صدام، كه تعقيب كننده بی رحم آنها
بود، استقبال كردند. پيش شرطی مهم برای بازسازی. اما فعلا بی اعتمادی حاكم است.
در شهرداری كربلا "اكرام زبيدي" كه خودش را شهردار مینامد نشسته است.
او انتخاب نشده است، زيرا كه انتخاباتی وجود ندارد. كميتهای از معتمدان محلی
زبيدی را مامور اداره امور شهر كرد. او، ابتدا اعلاميهای را نشان میدهد كه در آن
نوشته شده است: "اين روزها میبايست كاروانی حامل كمكهای جنسی به كربلا میآمد.
رانندگان كاروان، اجناس را به معامله گران بازار سياه فروختند و با پول آن گوسفند
خريدند. رمهها، به عربستان سعودی و كويت انتقال يافتند. اين دزدی است. گوسفندها
با ارزشاند. ما میخواهيم تمام دنيا بداند كه اين موضوع اتفاق افتاده است. ما از
ايالات متحده آمريكا خواسته ايم كه عليه اين امر اقدام كند. اما نتيجهای نگرفته
ايم!"
اين بی اهميت به نظر میرسد. اما نشان دهنده يك مشكل اساسی در عراق امروز است.
مرزهای فاقد كنترل كشور. قرار بود بستن مرزها بخشی از بازسازی باشد. اما فعلا عراق
سرزمينی باز باقی مانده كه چيزهای باارزش، مثل خون از بدنی مجروح، از آن به بيرون
جاری میشود. از گنجهای موزه بغداد گرفته تا گوسفندان كربلا.
نجف
اين هم شهر مقدس شيعيان است. اينجا مزار علی است. پدر شيعيان. نجف،
امروز نوعی جمهوری مذهبی است. حوزه، مجلس درس آيت اللهها، دستمزد خادمان شهر را
میپردازد. از رفتگران گرفته تا پليس راهنمائی و رانندگی. همه چيز عمل میكند. حتی
قانونگذاری. كسی كه در اين زمينه احساس ناامنی میكند به سراغ خانه آيت الله
سيستانی میرود. بالاترين مقام مذهبی شهر. شيعيان در دستههای صدنفری، با نيازها و
پرسشهاشان، به اينجا میآيند. پاسخهای آيت الله سيستانی از ستونی در برابر خانه
آويخته شدهاند. آنجا به عنوان نمونه اين پرسش نوشته شده است: "وقتی كه تنها
استخوان مردههامان را پيدا میكنيم، بايد آنها را قبل از دفن شستشو بدهيم؟"
در شهر "هيلا" يك گور دستجمعی با پانزده هزار جنازه پيدا شده است. همه
شيعه. به قتل رسيده توسط مزدوران صدام حسين. سوگواری درست برای قربانيان هم، به
بازسازی سرزمينی تعلق دارد كه دهها سال به لحاظ اخلاقی ويران شده است. السيستانی،
پاسخی روشن و منطبق بر اسلام به اين پرسش میدهد: "استخوانها را لازم نيست
بشوئيد. مگر آن كه جسد در ناحيه قفسه سينه هنوز سالم باشد".
مذهبیها بر نجف حكومت میكنند. آنها، طرف صحبت طبيعی برای هر كسی هستند كه بخواهد
كشور را بازسازی كند. آمريكائیها نمیخواهند اين واقعيت را به درستی ببينند. از
انقلاب سال ١٩٧٩ در ايران، شيعيان، برای آمريكائیها به شبحی هراس انگيز میمانند.
آنها، مثل يك بيماری مسری طرد و منزوی میشوند. چنان كه گوئی شيعيان میتوانند يك
خمينی تازه بيافرينند كه توانست ابرقدرت جهانی را تحقير كند.
بی اعتمادی در قلبها ريشه دوانده است. محمد الحكيم از خانواده قدرتمند حكيم
برخاسته است. او توضيح پذيرشی است كه شيعيان در عراق انتظار آن را میكشند و اتحاد
ميان اقوام و مذاهب. گوينده حرفهائی معقول و پيش از همه با اعتماد به نفس:
"امنيتی وجود ندارد. تا به امروز نه. آمريكائیها آن را تضمين نمیكنند. آنها
بايد اين سرزمين را ترك كنند!"
بصره
با عبدالكريم پزشك نبايد از بازسازی حرف زد. او، ترجيح میدهد از
چيزهای ساده سخن بگويد: درباره داروهای ضد درد، دستكشهای لاستيكی، سوزنهای بخيه
زنی. جای همه اين چيزها ظاهرا در بيمارستان تيكينگ بصره خالی است. به همين دليل،
انسانها، بدون آن كه واقعا ضروری باشد در اين بيمارستان میميرند. به عنوان نمونه
"فائضی صالح". او، در آنجا بستری است. تنها پوست و استخوان است و هنگامی
كه به او سلام میكنی، لبخندی بر صورت تكيده اش نقش میبندد. پزشك كريم میگويد:
"او، فردا يا پس فردا خواهد مرد". فائضی ٢٣ ساله است. تركه بمبی در
جريان جنگ پائين تنه او را تكه پاره كرد. سه برادرش، درجا مردند. پدرش
"مايوف" زنده ماند و حالا در كنار تخت بيمار ايستاده و انتظار مرگ آخرين
پسرش را میكشد. پزشك كريم میگويد: "در يك بيمارستان معمولی، او میتوانست
زنده بماند. اما اين يك بيمارستان معمولی نيست."
كسی كه میخواهد بداند چرا، عميقا با مشكلات بازسازی برخورد خواهد كرد. صليب سرخ
بين المللی در بصره گزارش میدهد كه تاكنون هفت بار لوله اصلی آب منتهی به
بيمارستانها را تعمير كرده است. اما اين لولهها برای هشتمين بار هم تخريب شدند.
دستگاههای چند هزار دلاری پمپهای آب، بار ديگر سر از بازار بصره در میآورند.
قيمت: چند دلار. اين نتيجه غارتگریهائی است كه همچنان ادامه دارد. بعضی چيزها اينجا
حكايت از خرابكاری دارند، زيرا خيلیها میخواهند ثابت كنند كه زندگی زير سلطه
اشغالگران بدتر از زندگی زير سلطه صدام است. باری، به جای بازسازی، ويرانی جريان
دارد.
"آندرس كرويزي" رئيس هيئت نمايندگی صليب سرخ جهانی در بصره میگويد:
"تامين نيازهای شهر به لحاظ فنی عملی است. مشكل بر سر خلا كامل نهادها
است". به عبارت ديگر، نه حكومت هست، نه پليس، نه سرباز، نه قاضی و نه زندان.
چيزی وجود ندارد كه بتوان روی آن بازسازی كرد.
بغداد
اين آدرس اصلی برنامه بازسازی است. "دفتر بازسازی و مسائل
انساني" در اينجا استقرار يافته است. اثرات بازسازی را اينجا میبايست بيشتر
از همه جا ديد. يك اتوبوس در محوطه چندين كيلومترمربعی قصر میراند تا به مركز
استقرار دفتر بازسازی و مسائل انسانی برسد. در برابر يك دروازه میايستد. پس از
چند دقيقه، يك مرد قوی هيكل بيرون میآيد: سرگروهبان جی جی جانسون. او، سخنگوی
مطبوعاتی است. اما بلافاصله عمر اظهارات صريح سپری میشود: "دفتر بازسازی و
مسائل انساني؟ درست آمدهايد. اما من نمیتوانم به شما جواب بدهم، چون كه ما هنوز
به درستی به جريان نيفتاده ايم". بعد، شماره يك رديف آدم را میدهد و میگويد:
"شايد. فقط شايد بتوانند چيزی بدانند".
"بالاخره اين دفتر بازسازی و مسائل انسانی چه میكند؟"
جی جی جانسون پاسخ میدهد: "ما بين دولت و آدمهائی كه میخوان تو عراق كاری
بكنن رابطه برقرار میكنيم. ما، اونها رو به هم وصل میكنيم. اينطوری بگيم."
"اما دولتی كه وجود ندارد".
"چرا، چرا..."
بعد، لحظهای به فكر فرو میرود و سپس:
"هوم، بگيم اسكلت يه دولت هست!"
از سايت ايران امروز