جسيکا لينچ : حقيقت چه بود؟ 

برگرفته از گاردين .15 مه 2003

در ساعات اوليه روز دوم آوريل خبرنگاران رسانه ها را در دوحه از تختخواب بيرون کشيده و به سنت کام ، که ايستگاه مرکزی رسانه ها در جنگ عراق بود فراخواندند. جيم ويلکينسون مامور ارشد کاخ سفيد در آنجا اطلاع داد که  تمام شب بيدار بوده است. او گفت:"وضعيتی پيش آمده و دنيا يی خبر داغ  هست، به رئيس جمهور گزارش شده است و همين طور به وزير دفاع."

 

روزنامه نگاران به هيجان آمدند، فکر کردند شايد صدام را گرفته اند . اما به آنها گفته شد قضيه از اين قرار است که جسيکا لينچ ، يک دختر 19 ساله که با اردنانس ارتش آمريکا کار ميکرد در نزديکی ناصريه گرفتار کمين سربازان عراقی شد . 9 سرباز همراه او کشته شدند واو خود اسير شد و به بيمارستان منتقل شد و هشت روز بود که در بيمارستان بود . تا اينجای داستان مساله ويژه ای نداشت . اما از اينجا ماجرا پيچ هيجان آميزی ميگيرد.

پنتاگون با نشان دادن يک فيلم پنج دقيقه ای مدعی شد که جسيکا در بيمارستان روی تخت مورد باز جويی و ضرب وشتم قرارگرفته است و تنها به خاطر فداکاری يک وکيل شجاع عراقی که به نام محمد عدای الرعيف که جان خود را به خطر انداخته است و موضوع را به سربازان آمريکايی اطلاع داده ازخطر مرگ جسته است. آثار ضرب و جرح و زخم گلوله در پيکر او بجا مانده است. داستان نجات او نيز بسيار هيجان انگيز است. رنجرهای ارتش و تفنگداران نيروی دريايی با شجاعت فوق العاده  بعد از نيمه شب به منطقه دشمن  حمله بردند. جريان اين عمليات شجاعانه با دوربين های نظامی در تاريکی فيلم برداری شده است. در گزارش گفته ميشود انها زير آتش دشمن قرار ميگيرند اما موفق ميشوند عمليات را پيروزمندانه به انجام برسانند و جسيکا را نجات داده و با هليکوپتر از منطقه خارج کنند. 

به الرعيف تنها دو هفته پس از رسيدن به آمريکا پناهندگی داده ميشود و با عقد يک قرارداد 500000 هزار دلاری برای چاپ کتابی در شرح اين ماجرا به او پاداش داده ميشود. کتاب در اوايل اکتبر از چاپ بيرون خواهد آمد.

 

اين خبر در روزهايی پخش شد که سقوط صدام به تاخير افتاده بود  وافکار عمومی در آمريکا شروع کرد به تغيير جهت دادن، ماجرای جسيکا لينچ ناگهان  قلب امريکائيها را به طپش در آورد. جسيکا يک شبه به چهره مقدس جنگ و قهرمان بزرگ مردم امريکا  تبديل شد، در بازار اينترنتی حداقل ده قلم کالای بزرگداشت او به قروش گذاشته شد.  از تابلوی رنگ و روغن  که با شروع از مبلغ 200 دلار به مزايده گذاشته شد تا مگنت روی يخچال  5 دلاری که روی آن نوشته شده بود : " آمريکا جسيکا لينچ را دوست دارد". يک وبلاگ در مورد او نوشت "شجاعت رنجرهای ارتش و تفنگداران دريايی آمريکا در اين عمليات از سيلوستراستالونه در رامبو و چاک نوريس در" گمشده در عمليات" فراتر  ميرود ، زيرا تيم نجات در اينجا با گلوله واقعی و دشمن واقعی سروکار داشت.( به سايت زير مراجعه کنيد.

 ) http://www.meaning.ca/articles/news_commentary/jessica_lynch_april03.htm

اما همه ماجرای شکنجه ، وکيل شجاع ، عمليات رنجرها در بيمارستان ، زير آتشبار قرار گرفتن رنجرها و غيره يک فيلم" واقعی" بود که  توسط پنتاگون در ناصريه و بيمارستان کارگردانی وفيلمبرداری شد.

روزنامه گاردين که اولين بار ماجرا را افشاء کرد مينويسد پزشکان در ناصريه ميگويند برای جسيکا بهترين درمان ممکن را فراهم کردند. در بيمارستان تنها يک تخت تخصصی وجود داشت که در اختيار او گذاشتند و بيمارستان تنها دو پرستار داشت که يکی را به پرستاری او گماشتند. اين پرستار که خالده شينه نام دارد ميگويد " من برای او مثل يک مادر بودم و او هم مثل دختر من شده بود."  پزشک او دکتر هريت الحسنا ميگويد در بيمارستان خون پيدا نميشد و لی ما ازذ خيره اختصاصی پزشکان به او دو شيشه خون داديم.من خودم او را معاينه کردم ، فقط در استخوان بازو وران شکستگی داشت و مچ پايش پيچ خورده بود. نه اثر زخم داشت ، نه گلوله ، بلکه علايم مشخصه حادثه رانندگی قابل مشاهده بود. من نميدانم چرا آنها اين داستان را درست کرده اند و چه نفعی از ان ميبرند."

 

اما جريان فيلم برداری چه بود؟ پزشکان به گاردين گفتند نيرو های ويژه امريکايی به بيمارستانی ريختند که نظاميان  عراقی آنرا تخليه کرده و گريخته بودند. حسام حمود گارسن رستوران گفت که او تيم آمريکايیی ها را که  وارد شهر شده بودند ديد. مترجم عربی تيم  از او پرسيد بيمارستان کجاست. او  به گاردين ميگويد " مترجم پرسيد " آيا فداييها ( گارد صدام) آنجا هستند؟" و من گفتم" نه" .  روز بعد " بهترين رزمنده های آمريکا"! به ساختمان هجوم مياورند.

دکتر عدای عنمار به گاردين ميگويد آنها ميدانستند در بيمارستان مقاومتی وجود ندارد:" ما صدای هليکوپتر ها را شنيديم ، تعجب کرديم . اين کارها برای چيست؟ هيچ نيروی نظامی در بيمارستان نبود. هيچ سربازی نبود."

 

" درست مثل يک فيلم هاليوودی بود . با تفنگ، سکوت ، صداهای انفجار  و فريادهای" برو جلو، برو جلو،  بروجلو   " . آنها يک فيلم اکشن نمايشی مثل فيلم های سيلوستر استالونه يا جکی خان درست کردند ، با بالا پائين پريدن ها، تير اندازی ، شکستن درها" در تمام مدت هم دوربين فيلمبرداری کار ميکرد. آمريکايی ها که نميخواستند تسليم اتفاق شوند، از دخالت دکترها  ويک بيماررا که  با دستبند به چهارچوب تخت بسته بودند گرفتند .

در مورد چگونگی تحويل جسيکا به آمريکائيها ، گاردين مينویسد دو روز قبل از عمليات جوخه نجات دکتر الحسنا ترتيب ان را داده بود که جسيکا با آمبولانس به آمريکائيها تحويل داده شود. او دختر را در آمبولانس سوار کرد و به راننده گفت که اورا به مقر امريکائيها ببرد و تحويل دهد. ولی وقتی آنها به مقر نزديک شدند آمريکائيها آتش گشودند.آنها به  موقع گريختند و به بيمارستان برگشتند." آمريکائيها نزديک بود ستاره عمليات خود را بکشند"

به نوشته گاردين يک فيلمبردار نظامی  پانوشته صحنه را فيلم برداری کرد  ، چون وقت نبود که ويديو نمايشی را اديت کنند. ويديو چند ساعت بعد برای نمايش آماده بود.ژنرال وينسنت بروکز سخنگوی آمريکا در دوحه گفت "بعضی شجاعانه جانشان را به دست گرفتند تا اين ممکن شد.اين وفاداری از آنجاست که ميدانند هرگز يک رفيق افتاده تنها رها نخواهد شد."

مقامات آمريکايی در اين رابطه از پاسخگويی به گزارشگر گاردين سرباز زده اند. گاردين همچنين از کشمکشی که بين دستگاه خبری آمريکا و انگليس هم به علت نحوه گزارشدهی آمريکايی ها و هم به علت بی اعتنايی آنها به همکاران انگليسی خود و نيز شيوه برخورد خبرنگاران آمريکايی با مسئووليت حرفه ای خود  به وجود آمده بود پرده برميدارد . کار به جايی رسيد که  سيمون ورن نماينده داونينگ استريت در دوحه يک نامه سری پنج صقحه ای در شکايت از نحوه گزارش آمريکايی ها به روسای خود نوشت.  او در رابطه با ماجرای جسيکا به گزارشگر گاردين گفت  اين ماجراپرده بر اين واقعيت انداخت که امريکايی ها آنروز جسد سربازان خود را پيدا کرده بودند." اودر گفتگو با خبرنگار گاردين  قبول کرد که ماجرای نجات ساختگی جسيکا ديگر يک نقطه عطف در کار رسانه ای آنها بود.

 

جالب اينکه دکترها ميگويند جسيکا حافظه خود  از دست داده است و چيزی از اين ماجرا به خاطر نمی آورد! هر سند ديگری هم گزارشهای ضد ونقيض از دل حوادث پرتب و تاب تلقی خواهد شد!

 

به نوشته گاردين استراتژی آمريکايی ها اين بود که تصاويری فراهم کنند تا به کمک آنها پيام خود را در خارج منتشر کنند . مساله اصلی اين بود که پا نوشته های مطلوب را برای تلويزيون تامين کنند. گزارشگران جاسازی شده مقداری از اين کار را انجام ميدادند . در موارد ديگر ارتش از دوربين های خود استفاده ميکرد، فيلم ها را خود اديت ميکردو ويديو را در بسته بندی آماده به تلويزيون ها تحويل ميداد. در اينکار پنتاگون تحت نفود تهيه کنندگان فيلم های اکشن هاليوودی به ويژه "بلاک هاوک داون "* بود.

جری بروکهايمر ، تهيه کننده اصلی اين فيلم در سال 2001 با مقامات پنتاگون ملاقات کرد.او و تهيه کننده ديگر اين فيلم  برترام وان مانستر که سريال " کاپز" را تهيه کرده است به پنتا گون پيشنهاد دادند که سريال"چهر ه ها از خط مقدم " ساخته شود اين سريالی بود در مورد سربازان آمريکايی در افغانستان که در بهترين ساعت روز در تلويزيون نمايش داده ميشد .تم فيلم ها بايد داستانهای انسانی از چشم سربازان باشد .ايده وان مانستر اين بود که رابطه شخصی با بيننده ايجاد شود. او گفت " شمافقط وقتی ميتوانيد تاييد اين مردم را بگيريد که شيمی شما را به هم ارتباط دهد..بايد پيوند شخصی با آدمها ايجاد کنيد...."

اين سريال با همکاری فعال دونالد رامسفيلد تهيه شد و درست قبل از جنگ عراق به نمايش درآمد.

مقاله گاردين را اينجا ميتوانيد بخوانيد.

. http://www.guardian.co.uk/Iraq/Story/0,2763,956255,00.html

 *يک فيلم تبليغاتی سبک با فروش خوب در رابطه با" قهرمانی های "سربازان آمريکايی در سومالی

زهره سحر خيز    از سايت روشنگرى



بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت