ميشل شوسودفسكی

جنگ و جهانی شدن

 فاشيسم قرن 21 اينگونه
از قاره امريكا سر برآورد!

 

                                                            ترجمه جعفر پويا

از پيک نت

 

آنچه در حادثه يازدهم سپتامبر درنيويورك روی داد، پايان يك فصل و آغاز فصل نوينی در حوادث جهانی بود. انگشت شمار شخصيت های سياسی و محقق در جهان اين رويداد را همانگونه كه ضرورت داشت ارزيابی كرده و با جسارت اعلام داشتند. از جمله اين شخصيت ها "ميشل شوسودوفسكی” استاد دانشگاه در كانادا و نويسنده مقالات تحقيقی در روزنامه لوموند ديپلماتيك چاپ فرانسه است. او نه تنها حادثه نيويورك را به گونه ای بسيار متفاوت با ديگر اهل تحقيق معرفی كرد، بلكه استدلال های خود را هرچه بيشتر بصورت مستند ارائه داد. بعدها از مجموعه اسناد و تحقيقات خود كتابی را فراهم ساخت كه از اين پس و در چند بخش ترجمه آن را در پيك می خوانيد. با اين توضيح كه بدليل كثرت و تعدد منابع و مآخذ، از ذكر و ارجاع بدانان در نشر كنونی خودداری گرديد.
اين كتاب را كه به زبان‌های فرانسه و اسپانيايی نيز ترجمه شده "جعفرپويا"  به فارسی برگردانده است.

ناشر كتاب شوسودوفسكی در مقدمه آن می نويسد:
ميشل شوسودوفسكی - نويسنده كتاب "جنگ و جهانی شدن: پشت پرده حوادث يازدهم سپتامبر"-  پرفسور اقتصاد سياسی دانشگاه اتاوای كاناداست. مدت ها مشاور سازمانهای مختلف بين المللی مانند برنامه سازمان ملل برای پيشرفت و توسعه، دفتر بين‌المللی كار و ناظر ژئوپوليتيك مواد مخدر بوده است. او به صورت فعال با عالم سياست همكاری می كند.
چند ساعت پس از حوادث يازدهم سپتامبر بوش و همكاران او جنگ عليه تروريسم، بن لادن و اسلام سياسی را اعلام كردند. ترديد نيست كه اين روز خدمت بزرگی به آرزوها وضرورتهای سياست آمريكا كرد.
نويسنده كتاب با برگشت به گذشته و پيگيری حضور سازمان سيا در آسيای مركزی پس از جنگ جهانی دوم، فشار حزب جمهوريخواه به طالبان را درست قبل از يازدهم سپتامبر نشان ميدهد. فروريختن برجهای دوقلو و زمينه سازی حمله به افغانستان اتفاق حيرت انگيزی است كه مطلوب كنسرسيوم‌های نفتی امريكايی است و يكی از مشاوران شركت يونوكال و فرستاده ويژه بوش آن را تاييد می‌كند و اعلام ميدارد كه با آغاز شكار تروريستها در آسيای مركزی بزودی عبور لوله های نفت از افغانستان و كشف ميدان های نفتی جديد امكان پذير خواهد شد.
می توانيم هنوز باور كنيم كه سازمان سيا و جمهوريخواهان بطور كامل از حمله يازدهم سپتامبر غافلگير شدند؟ می توان هنوز به حقانيت و يا بيش از آن به قانونيت "جنگ" آمريكا عليه افغانستان باور داشت؟
كتاب حاضر يك بررسی اساسی برای درك دلايل و پيامدهای يازدهم سپتامبر است كه توسط يكی از كارشناسان شناخته شده در سطح بين‌المللی نگاشته شده است، كارشناسی كه برای خلع سلاح جهانی و ايجاد دنيايی ديگر مبارزه می‌كند.

 

فصل اول
مقدمه : حقايق پشت پرده يازده سپتامبر
جهان امروز بحرانی ترين دوران خود را در تاريخ دنيای جديد تجربه می‌كند. از پی حوادث غم‌انگيز يازدهم سپتامبر، ايالات متحده آمريكا با به خدمت گرفتن نيرويی نظامی كه از جنگ جهانی دوم تا كنون سابقه نداشته به ماجراجويی ميليتاريستی جديدی دست زده كه آينده بشريت را با خطری جدی مواجه كرده است.

چند ساعت پس از فرو ريختن ساختمانهای مركز تجارت جهانی و پنتاگون، دولت بوش بدون هيچ مدرك قابل اعتمادی اسامه بن‌لادن‌ و القاعده را بعنوان مظنون شماره يك اين حمله معرفی كرد. وزير امور خارجه امريكا كالين پاول اين عمل را " اعلان جنگ" ارزيابی كرد و در همان شب  جورج دبليو بوش در يك سخنرانی تلويزيونی اظهار داشت: "ما ميان كسانی كه اين عمل تروريستی را انجام داده اند و دولتهايی كه آنها را در خود پناه ميدهند، هيچ تفاوتی قائل نيستيم."

رييس سابق سازمان سيا، "جميز ولس" پای "كشورهای مسئول" را به ميان كشيد و به اين ترتيب خاطر نشان ساخت كه يك يا چند كشور خارجی در اين جريان دست داشته اند! مشاور سابق امنيت ملی "لارنس ايگل برگر" اعلام كرد : "به آنان نشان خواهيم داد زمانی كه به ما حمله ميكنند قادريم با نيرويی بيرحمانه تلافی كنيم."

رسانه های گروهی غربی به نوبه خود با استناد به اظهارات رسمی، آغاز "عمليات تنبيهی” عليه اهداف غيرنظامی در آسيای مركزی و خاورميانه را مورد تاييد قرار دادند. ويليلام سافير در نيويورك تايمز اظهار داشت: "زمانی كه پايگاه های آنانی كه به ما حمله كردند را دقيقا شناسايی كرديم بايد آنها را چنان مورد حمله قرار دهيم كه بفهمند كيفر خسارتهايی كه بر ما وارد كرده‌اند را به چه شكل خواهند پرداخت و با دولتهايی كه آنان را مورد حمايت قرار داده‌اند مستقيم و يا غيرمستقيم برخوردی خواهيم كرد كه به فروپاشيشان منجر شود". بدينسان بوش و همكاران وی، به مدد رسانه های گروهی، افكار مردم غرب را برای قتل عام بيرحمانه غيرنظاميان آماده ميكردند!

اسامه بن لادن : دستاويزی برای شروع جنگ
دولت بوش "جنگ با تروريسم" را بهانه قرار داد تا نه تنها هزاران مردم بيگناه افغانستان را بمباران كند بلكه به جنگ به اصطلاح "تروريسم داخلی” برود. 
اما واقعيت آن است كه اسامه بن‌لادن كه آمريكا او را مظنون شماره يك حمله تروريستی در نيويورك و واشنگتن معرفی ميكند يكی از دست پروردگان سياست خارجی امريكاست و سازمان سيا او را در جريان جنگ افغانستان- شوروی برای مبارزه بر عليه شوروی به خدمت گرفت.

بر همين اساس، تحليل ما در بخشهای دو، سه و چهار كتاب حاضر به روشنی نمايان می‌سازد كه گروه القاعده و اسامه بن‌لادن در حقيقت برای سازمان سيا يك ابزار اطلاعاتی را تشكيل ميداد. سازمان سيا در دوران جنگ سرد و حتی بعد از آن با استفاده از سرويسهای اطلاعاتی نظامی پاكستان نقش مهمی در تربيت مجاهدين افغان بازی كرد. چنانكه ارتباطات بن‌لادن و دولت كلينتون در حوادث بوسنی و كوسوو با اسناد كامل در پرونده كنگره آمريكا موجود است ( كه در فصول بعدی به آن اشاره خواهيم كرد)

چند ماه پس از حوادث يازدهم سپتامبر وزير دفاع رامسفلد با اظهار اينكه دستگيری و استرداد بن لادن به مثابه پيدا كردن يك سوزن از ميان يك خرمن است غيرممكن بودن اين مهم را خاطر نشان ساخت. اما ايالات متحده قبل ازيازدهم سپتامبر بارها امكان دستگيری و استرداد بن لادن را داشت. اين سعودی تحت تعقيت چندی قبل از حمله يازدهم سپتامبر دريكی از بيمارستانهای دبی به خاطر عفونت كهنه كليوی بستری شده بود. اما اگر بن‌لادن در آن زمان دستگير ميشد ديگر بهانه لشگر كشی همه جانبه به آسيای مركزی از ميان ميرفت.

 

1-1

ژوييه 2001 : اسامه بن‌لادن در بيمارستان آمريكايی دوبی، واقع در امارات متحده عربی.

دبی يكی از هفت اميرنشين امارت متحده عربی در شمال شرقی ابوظبی قرار دارد. بنوشته روزنامه فيگارو يازدهم اكتبر 2001 ملاقات مخفی بين بن لادن و يكی از نمايندگان سازمان محلی سيا در ژوييه دو هزار يك در اين شهر 350 هزارنفره انجام شد. يكی از مديران اداری بيمارستان آمريكايی دبی تصديق می‌كند كه "دشمن شماره يك" از 4 تا 14 ژوييه در آن بيمارستان بستری بوده است.

"در زمان بستری بودن بارها افراد خانواده و شخصيتهای سعودی و امارات به ملاقات وی آمدند. در همين دوران نماينده سازمان سيا در محل كه بسياری از ساكنان وی را ميشناسند با اسانسور اصلی بيمارستان به اتاق بن‌لادن رفت. وی چند روز بعد در مقابل تعدادی از دوستانش با غرور عنوان كرد كه به ملاقات ميليونر سعودی رفته است.

روز پانزده ژوييه يعنی يك روز بعد از عزيمت بن‌لادن به سمت كويته پاكستان با مامور سيا از طرف مقامات مسئول توسط مركز خودش تماس گرفته می‌شود. اف.بی.آی – پليس فدرال آمريكا- كه رد بن‌لادن را دنبال ميكرده است در تحقيقات خود روابط سازمان سيا را با "دوستان اسلامگرا" كشف ميكند. از همين رو ملاقات در دبی را هم نوعی دنباله منطقی "بعضی سياستهای آمريكايی” تلقی می‌كند و آن را پيگيری نميكند.

 

- بستری شدن مجدد بن‌لادن در دهم سپتامبر دو هزار ويك: اين بار بن‌لادن مهمان دوست هم پيمان ايالات متحده يعنی پاكستان است.

روز دهم سپتامبر يعنی درست يك روز قبل از حمله تروريستی به مركز تجارت جهانی و پنتاگون، بن‌لادن در يكی از بيمارستانهای نظامی پاكستان دياليز می‌شود. سرويس اطلاعاتی ارتش پاكستان ای.اس.ای به شبكه سی.بی.اس اعلام می‌كند كه بن‌لادن در يكی از بيمارستان های نظامی راولپندی در ستاد فرماندهی ارتش پاكستان تحت درمان قرار گفته است. طبق اظهارات يكی از پرستاران، كاركنان سرويس اورولوژی با گروهی ديگر كه پرسنل معمولی نبودند جايگزين شده بودند. طبق اظهارات همين پرستار كه نميخواست نامش فاش شود، اين عمل به دليل معالجه يك "شخص مهم" انجام گرفته بود. قابل ذكر است كه بيمارستان اكيپی از نيروهای ارتش پاكستان را كه ارتباطی تنگاتنگ با پنتاگون دارند جايگزين اكيپ عادی بيمارستان می‌كند. مستشاران آمريكايی مستقر در راولپندی از نزديك با نظاميان پاكستان همكاری دارند. با همه اين احوال كوچكترين اقدامی جهت دستگيری " دشمن شماره يك" ايالات متحده انجام نميگيرد.(همان منبع)

 

ايالات متحده و پشتيبانی از گروه طالبان
در حالی كه رسانه های گروهی غربی به تقليد از دولت بوش، طالبان و گروه القاعده بن‌لادن را بعنوان " نماينده شرارت" معرفی ميكنند اما از ذكر اين نكته خودداری ميكنند كه بقدرت رسيدن طالبان در افغانستان در سال 1996 در سايه كمك های نظامی آمريكا ميسر شد، كمك هايی كه توسط سرويس اطلاعات پاكستان- ای.اس.اي-  كاناليزه ميشد. براساس اطلاعات هفته‌نامه جينس ديفنس نيمی از تجهيزات دولت طالبان از طريق پاكستان و بوسيله سرويس اطلاعاتی اين كشور در اختيار آنان قرار گرفته است.

تحميل يك دولت اسلامی با پشتيبانی سرويس اطلاعاتی پاكستان و طالبان راديكال جوابگوی منافع ژئوپوليتيك آمريكا بود. هدف واقعی آمريكا از كمك به طالبان در ارتباط مستقيم با مسئله نفت بود و به همين دليل طالبان قبل از آنكه دولت خود را در كابل تشكيل دهد هيئتی به هوستون تگزاس اعزام كرد تا با شركت يونوكال در جهت ايجاد شبكه انتقال لوله های گاز مذاكره كند. در اين مورد در فصول آينده سخن خواهيم گفت.

بخدمت گرفتن وسيع ترين نيروی نظامی از جنگ دوم جهانی تا كنون
آمريكا ميكوشد به افكار عمومی بقبولاند كه می‌خواهد با تروريسم بين‌المللی مبارزه كند، اما قصد اين كشور در حقيقت آن است كه با استفاده از ماشين جنگی خود محدوده زير نفوذش را نه تنها به آسيای مركزی و خاورميانه بلكه به شبه قاره هند و خاور دور گسترش دهد.

افغانستان كشوری است كه از نظر استراتژيك به دليل داشتن مرزهای مشترك با شوروی سابق، ايران و چين اهميت فراوان دارد و ايالات متحده قصد دارد حضور نظامی خود را در اين كشور به صورت دائمی درآورد. افغانستان علاوه بر اين در مركز پنج كشور قرار دارد كه دارای قدرت اتمی هستند يعنی روسيه، چين، هند، پاكستان و قزاقستان. در همين راستا دولت بوش با دستاويز مبارزه با تروريسم ميكوشد در چند جمهوری سابق شوروی از جمله ازبكستان، كازاخستان، تاجيكستان و قرقيزستان پايگاه های نظامی ايجاد كند.

گرايش به سمت حكومتی خودكامه
دستگاه نظامی و اطلاعاتی آمريكا – سيا – زير سايه دولت بوش و با كمك وال استريت (يعنی صاحبان عمده كمپانی های صنعتی و نظامی ايالات متحده) افسار سياست خارجی كشور را به طور كامل در اختيار دارد. تصميم هايی كه همگی ماهيت سياسی دارند توسط پنتاگون و سيا پشت درهای بسته صورت ميگيرند. بنحويكه نهادهای سياسی و از جمله كنگره آمريكا به نهادهای تشريفاتی تبديل شده اند.

در حالی كه افكار عمومی آمريكا هنوز گمان می كند در كشوری "دمكرات" زندگی می‌كند، رييس جمهور ايالات متحده به يك عامل روابط عمومی مبدل شده است كه عملا در جريان بخش ناچيزی از سياستهای خارجی دولت قرار دارد. در بسياری مواقع بويژه آنجا كه به سياستهای بين‌المللی مربوط می‌شود بوش در جواب دادن ترديد می‌كند و هنگامی كه جرئت می‌كند به سوالات مربوط به جهان پاسخ دهد بی تجربگی و ناآگاهی اش كاملا اشكار می‌شود. حتی با وجود اتكا به نفسی كه به خود دارد نميتواند دچار اشتباهات فاحش نشود!

مثلا در جريان مبارزات انتخاباتی سال 2000 يك خبرنگار از فرماندار بوش در مورد طالبان سوال می‌كند. وی دستپاچه شانه هايش را بالا مياندازد. خبرنگاری ديگر به كمكش ميايد و اشاره می‌كند كه بحث درباره افغانستان و تبعيض در مورد زنان آن كشور است. آقای بوش در پاسخ ميگويد : بله بله طالبان در افغانستان و سركوب همه. گمان ميكردم در مورد يك گروه راك صحبت ميكنيد!! می‌بينيد كه اطلاعات رييس جمهور آمريكا در مورد مسايل ديگر كشورها در چه حدودی است!

حتی در مورد مسايل مهم سياست خارجی كه بر لبهای تقريبا همه جريان دارد نيز اطلاعات بوش ناچيز است و اينها مسايلی است كه در صورت انتخاب شدن به عنوان رييس جمهور بايد به حل آنها بپردازد. اظهارات بوش در مورد طالبان كه در مصاحبه با خبرنگار گلامور عنوان شد توسط بسياری رسانه های خارجی منعكس شد و مورد تفسير قرار گرفت اما تنها اندك روزنامه های آمريكايی آن را ذكر كردند.

چه كسی در واشنگتن تصميم گيرنده واقعی است؟ اينكه از نظر قانونی تنها رييس‌جمهور است كه ميتواند دستور پرتاب اولين بمب اتمی را صادر كند تغييری در صورت مسئله نميدهد. واقعا تصميم به عمليات گسترده ميليتاريستی كه آينده همه ما و امنيت جهانی را به قمار گذاشته است، توسط چه كسانی اتخاذ می‌شود؟ به بيان ديگر آيا رييس جمهور آمريكا بجز خواندن بيانيه های رسمی دارای قدرت سياسی ديگری هم هست يا فقط به عنوان يك مهره تحت اختيار سازمان نظامی پنتاگون و سرويس های امنيتی سيا است؟

طراحان نظامی تصميم گيران واقعی اند!
استرتژهای نظامی دولت، پنتاگون و سازمان سيا تنظيم سياست خارجی آمريكا را به عهده گرفته اند تا "نظم نوين جهانی” را محقق سازند. آنها نه تنها با سازمان اتلانتيك شمالی – ناتو- بلكه با رهبران صندوق بين‌المللی پول، بانك جهانی و سازمان تجارت جهانی ارتباطی ارگانيك و انداموار دارند. موسسات مالی بين‌المللی نظير صندوق بين‌المللی پول كه در واشنگتن مستقر هستند و در ارتباط تنگانتگ با وال استريت و صاحبان مجتمع های نظامی و صنعتی آمريكا قرار دارند، اكنون دكترين مداوای اقتصادی كشورهای در حال رشد و جمهوری های سابق شوروی را ديكته ميكنند.

اين سيستم به دستگاه واقعی قدرت متكی است، يعنی بانكها و موسسه های مالی بين‌المللی، شركتهای صنعتي- نظامی و سازندگان اسلحه، غولهای نفتی، موسسات بيوتكنولوژيك _ شركتهايی كه توليدات مركب دارند ( نظامی و غيرنظامی مثل جاگوار.م) و موسسات خبری كه يا سازنده خبر و يا قلب كننده خبر برای انحراف افكار عمومی هستند، پايه های قدرت و تصميم گيری را در واشنگتن تشكيل ميدهند!

تبديل ماشين دولتی به ماشين تبهكاری
در زمان دولت ريگان مسئولان بلندپايه دولتی دلارهای مواد مخدر – ناركودلار-  را خرج كمك مالی و تحويل اسلحه به كنتراها برعليه دولت نيكاراگوئه كردند. خنده دار اينجاست كه تمام اين مقامات بلندپايه دولت ريگان و مسئولان افتضاح ايران گيت در دولت بوش پست های كليدی را اشغال كرده اند. همين عاملان رسوايی ايران گيت امروز با اختيارات تام مشغول برنامه ريزی به اصطلاح جنگ برعليه تروريسم هستند!

بوش با جستجو در تاريكخانه های حزب جمهوريخواه به انتخاب كسانی دست زده است كه در سال 1980 در خريد اسلحه از ايران برای كنتراس شركت داشته اند. ريچارد آرميتاژ (كه اكنون پست معاون وزير را در دولت بوش برعهده دارد) همكاری نزديكی با اوليور نورث داشت و به همين دليل به معاونت در قاچاق اسلحه و خريد از ايران به نفع كنترا متهم شده بود. اولين انتخاب بوش از اين قماش افراد همين آقای ريچارد آرميتاژ بود كه صلاحيتش در كنگره سريعا تصويب شد. وی در زمان دولت ريگان در مقام معاون وزير دفاع وامنيت ملی انجام وظيفه ميكرد. بوش متعاقب واگذاری اين مقام به آرميتاژ، اليوت آبرامز را كه معاون وزير دولت ريگان بود به مثابه مدير كل شورای ملی امنيتی برای دموكراسی و حفظ حقوق فردی و عمليات بين‌المللی منصوب كرد، پستی كه به تاييد صلاحيت كنگره احتياج نداشت. اليوت آبرامز به اتهام دروغگويی به كنگره در مورد ايران و كنترا مجرم شناخته شده بود اما بعدا توسط جرج بوش مورد عفو واقع شد.

ريچارد آرميتاژ يكی از طراحان كمك به مجاهدين و "مبارزان اسلامی” در دوران نبرد افغانستان و شوری چه در دوران جنگ سرد و چه پس از آن بود. امروز همه ميدانند كه قاچاق مواد مخدر در ‍"مثلث طلايی” (كه محور اصلی آن در افغانستان قرار دارد) يكی از منابع مالی سازمان سيا در اجرای عمليات خرابكارانه براندازی است. عليرغم پايان جنگ در افغانستان در اين سياست هيچ تغييری داده نشد. درواقع استفاده از دلارهای قاچاق مواد مخدر يكی از عناصر سياست خارجی آمريكا را تشكيل ميدهد. ضمن اينكه تجارت قاچاق مواد مخدر ميلياردها دلار سود دارد كه به قدرت مالی سازمان سيا در جهت تامين مالی عمليات غيرقانونی كمك می‌كند.

پايمال كردن حقوق اجتماعي
از يازدهم سپتامبر منابع دولتی به سمت اعتبارات صنعتی – نظامی تغيير جهت داده‌اند و همزمان بودجه اختصاص داده شده به برنامه های اجتماعی و آموزش و بهداشت و رفاه مردم كاهش پيدا كرده‌است. در اعتبارات دولتی بازنگری به عمل آمده و درآمدهای مالياتی به سمت تقويت ماشين پليسی و امنيت داخلی كاناليزه شده اند. نوعی "مشروعيت جديد" ايجاد شده است كه نتيجه آن زير سئوال بردن پايه های نظام قضايی و پايمال كردن "حقوق ابتدايی” شهروندان است. در بعضی از كشورهای غربی نظير آمريكا، كانادا و بريتانيا، پارلمان و نهادهای قانون گذاری كه به صورت دموكراتيك انتخاب شده اند به منشا تجويز پايمال كردن حقوق شهروندان تبديل شده‌اند.

هدف از قوانين جديدی كه در اين راستا تصويب ميشوند چنان كه ادعا می‌شود "دفاع از شهروندان در مقابل تهديدات تروريستی” نيست! بلكه درواقع اين قوانين در جهت حفظ و حمايت از سيستم "بازار آزاد" به اجرا گذاشته شده اند. اين قوانين تضعيف و تهديد جنبشهای ضد جنگ و دفاع از حقوق اجتماعی و مقابله با جنبش ضدجهانی شدن را نشانه گرفته اند. در شرايطی كه اقتصاد اجتماعی و منابع مربوط به رفاه عمومی در حال سقوط هستند، سرريز منابع به سمت امنيت و بخشهای صنعتی – نظامی موجد قطب جديدی از رشد در اقتصاد آمريكا ميشود.

قوانين "ضدتروريستی”
نام اين قانون در ايالات متحده " قانون ميهنی” است. براساس اين قانون تظاهرات آرام عليه جهانی شدن به اقدامی جنايی تبديل ميشود. بطوريكه هر نوع اعتراض برعليه صندوق بين‌المللی پول يا سازمان تجارت جهانی می‌تواند به مثابه "جنايت تروريسم داخلی” در نظر گرفته ‌شود. برطبق اين قانون "تروريسم داخلی” تمام آن فعاليت هايی است كه قادرند " از طريق فشار يا الزام در سياست حكومت تاثيرگذار باشند" بعنوان مثال "يك تظاهرات عادی كه منجر به بسته شدن يك خيابان و جلوگيری از عبور يك آمبولانس شود" می تواند به عنوان "تروريسم داخلی” در نظر گرفته شود. اين قانون يكی از جدی ترين يورشها به حقوق اجتماعی در پنجاه ساله اخير است.

در ايالات متحده " قانون ضدتروريستی” كه به سرعت به تصويب كنگره رسيد در حقيقت ساخته و پرداخته موسسات نظامي- پليسی و زاييده ماشين اطلاعاتی سازمان سيا است و قانون گذاران نقشی در آن ندارند. در حقيقت بيشتر مواد اين قانون قبل از يازدهم سپتامبر و برای مقابله با جنبش ضد جهانی شدن تصويب شده بود.

در نوامبر 2001 قانون ديگری به امضای رييس جمهور بوش رسيد كه در آن " تشكيل كميسيون ها يا دادگاههايی برای محاكمه افراد تروريست" در نظر گرفته شده است. اين قانون شهروندان آمريكايی و اتباع ديگر كشورها را شامل می‌شود كه متهم به كمك به تروريسم بين‌المللی هستند. برای محاكمه اين افراد كميسون هايی درنظر گرفته شده كه ميتوانند براساس اختيارات داده شده به رييس جمهور افراد را محاكمه ‌كند. اين كميسيون ها دادگاه نظامی نيستند بدليل اينكه در دادگاه نظامی حقوق فردی متهم در نظر گرفته می‌شود. درحاليكه دادستان عمومی "اسكرافت" صريحا اعلام كرد كه تروريستها لياقت برخورداری از حقوق مندرج در قانون اساسی را ندارند. به گفته وی اين دادگاه ها نه برای "حصول عدالت بلكه برای محكوم كردن" بوجود آمده‌اند.

درماههای بعداز يازدهم سپتامبر صدها تن به بهانه‌های مختلف دستگير شدند. دانش‌آموزان دوران دبيرستان به دليل مخالفت با جنگ اخراج شده و استادان دانشگاه تهديد شده و يا از كار بركنار شدند. مثلا يكی از استادان دانشگاه فلوريد از نخستين كسانی بود كه قربانی جنگ برعليه تروريسم شد. پليس فدرال آمريكا – اف.بی.آی. – در مورد پروفسور سامی ال آريان كه مدرس رايانه در دانشگاه فلوريدای جنوبی بود بدون اينكه وی به جرمی متهم يا دستگير شده باشد، تحقيقاتی را آغاز كرد. پروفسور به مرگ تهديد شد و بلافاصله جودی گن شافت مسئول دانشگاه وی را از سمت خود با حفظ حقوق معلق كرد.

در نوامبر 2001 شورای اداری و تشكل دانشجويان سابق آمريكا گزارشی در مورد عدم ميهن‌پرستی در بعضی دانشگاهها و طرق مقابله با آن منتشر كرد. در اين سند نام صد وهفده تن از اساتيد دانشگاه و كالج های آمريكا ذكر شده است كه جرئت كرده بودند در مورد جنگ برعليه تروريسم موضع بگيرند و يا آن را زير سوال برده بودند. در اين سند كه نام آن " دفاع از تمدن" است از اين استادان بعنوان "عناصر ضعيف" در واكنش ايالات متحده در مورد حمله يازدهم سپتامبر نام برده شده است.

قدرت گرفتن هر چه بيشتر اف.بی.آی. و سيا
قانون پيش گفته به اف.بی.آی. و سيا اجازه ميدهد كه سازمانهای غيردولتی، سنديكاها، روزنامه‌نگاران و روشنفكران را تحت نظر گرفته يا مكالمات آنها را شنود كنند. براساس اين قانون جديد پليس ميتواند به دلخواه خود برعليه هر كس اقدام به جاسوسی كند. همين قانون به دادگاههای مخفی اجازه ميدهد كه دستور شنود هر خانه و يا بازرسی مخفيانه آن را صادر كند. اف.بی.آی. ميتواند سازمانها و يا اشخاص را بدون در نظر گرفتن قانون اساسی كنترل تلفنی نمايد. دادگاههای مخفی ميتوانند دستور كنترل دستگاههای تلفن، كامپيوترها و تلفنهای همراه هر شهروندی را صادر نمايند. نامه های الكترونيكی حتی قبل از رسيدن به دست دريافت كننده و بدون اطلاع وی كنترل ميشوند. بدون اينكه اصلا جرمی اتفاق افتاده باشد و فردی مظنون يا متهم به آن باشد پيامهای وی ميتواند شنود شده و يا خوانده شود.

با قانون جديد  قدرت دستگاه بازپرسی، بازجويی و اتهام زنی افزايش يافته و اجازه نفوذ در سازمانهای غيردولتی، افزايش حكم محكوميت و تمديد دائمی حبس اشخاصی كه حكم زندانی شدن خود را پشت سر گذاشته اند در آن پيش بينی شده است. در مجموع اين قانون بالابردن حكم مجازات و طولانی كردن تحقيقات را در نظر دارد.

براساس قانون جديد تمام جنبشهای اعتراضی و يا مخالفت با سياستهای دولتی ميتوانند بعنوان جرم " تروريسم" ملی در نظر گرفته شوند. در اين قانون موازين حقوق كيفری زيرپا گذاشته شده و " تظاهر به زير فشار گذاشتن يا الزام كردن جامعه " يا "تحت تاثير قرار دادن حكومت از طريق فشار و يا الزام " بصورت مبهم و كشداری تعريف شده اند كه مشخص نيست چه اقداماتی و چگونه ميتوانند زندگی بشری را به مخاطره بياندازد يا جامعه را به كاری ملزم كند. مثلا جنبش ضد تجارت جهانی در سياتل ميتواند در اين تعريف جای بگيرد. در واقع اگر هدف مبارزه با تروريسم بود به اندازه كافی مقررات و قوانينی كه بتواند با افراد خاطی و مجرمان برخورد كند وجود داشت و لازم نبود افرادی كه به اعتراض و يا اجتماعی آرام دست ميزنند را به تروريسم متهم كرد و محكوميتهای سنگين برای آنان در نظر گرفت. حكومت آمريكا جنگ برعليه تروريسم را يك جنگ دائمی و بدون مرز تلقی ميكند.

قانون كانادايی ضدتروريسم در خطوط اصلی خود از اين قانون آمريكايی نسخه برداری ميكند. در دو ماهه بعد از يازدهم سپتامبر بيش از 800 تن در زندانهای كانادا ناپديد شدند بدون آنكه بتوانند با خانواده و يا وكلای خود تماس بگيرند و اين درحالی بود كه هنوز پارلمان كانادا قانون "ضدتروريستی” را تصويب نكرده بود.

قوانين ضدتروريستی تنها به محدود كردن آزاديهای فردی و اجتماعی بسنده نميكنند. انها حذف "عدالت" را در جامعه هدف گرفته اند. اين قوانين ما را به سمت سيستمی ميبرد كه تفتيش عقايد و دستگيری‌های بدون دليل پايه‌های آن هستند. بجای كيفرخواست و دادخواهی، شهادت و تاييد پليس مخفی جايگزين شده و مقوله وجود مدرك و سند برعليه شخص بدست فراموشی سپرده ميشوند. صرف در مظان اتهام قرار گرفتن مساوی با محكوميت تلقی می‌شود. اصل " برائت" كه براساس آن همه بيگناه هستند مگر خلاف آن اثبات شود ديگر جود ندارد.

 

2- 1

 جنبش اعتراضی ضد جهانی شدن و طرح قانون سی. 42 كانادا

كمی بعد از حمله‌های تروريستی يازدهم سپتامبر طرحی بنام طرح قانون سی. 42 به پارلمان كانادا تقديم شد كه با اندكی تغيير در آوريل 2002 به تصويب پارلمان رسيد. اين قانون به حكومت اجازه ميدهد هر مكانی را در هر زمانی منطقه نظامی اعلام كند. اگر مثلا شهر كبك در زمان برگزاری جلسه منطقه تجاری آزاد آمريكا منطقه نظامی اعلام شده بود، نيروهای نظامی می توانستند هر كس را كه در محدوده اين منطقه قرار داشت، حتی ساكنان آن، به ترويست متهم ساخته و برای مدتی نامحدود بدون هيچ نوع امكان تجديد نظری دستگير كنند.

 

3- 1

قانون ضدتروريسم كانادا

با اين قانون دو ستون اصلی حقوق كيفری يعنی اصل قصد مجرمانه و اصل عمل مجرمانه در حال ناپديد شدن هستند. كافيست دولت تشخيص دهد كه عملی تروريستی انجام شده است و متهم به هر صورت ممكن در آن مداخله يا شركت داشته است تا مجرم شناخته می‌شود. حال قصد آن را داشته يا اين عمل توسط او انجام شده است يا نه مطرح نيست.

متهم حق اختيار سكوت ندارد و اصل محرمانه بودن صحبت وكيل با موكل از بين رفته است. (مانند اينكه يك كشيش را مجبور كنيد تا اسرار شخصی را كه به او اعتراف كرده است فاش نمايد!)

مقوله قضاوت عادلانه و اصل امكان دفاع از متهم پايمال شده است. نام اشخاص يا سازمانهای متهم به تروريسم در فهرستی جمع‌آوری ميشوند. هر كس با اين اشخاص ويا سازمانها ارتباط دارد خود ميتواند به تروريست متهم شود. نتيجتا وكلايی كه دفاع از افرادی را قبول می كنند كه به تروريست متهم شده اند خود در معرض خطر اتهام قرار دارند. اموال و حسابهای بانكی هر متهم به تروريست ميتواند توقيف و مصادره شود. مجازاتها مبالغه آميز و دوراز انصاف هستند و در بسياری از موارد حكم ابد صادرميشود.

اينها فقط بخش هايی از طرح قانونی سی 36 كانادا در مورد قانون ضد تروريسم ميباشد

 

در اتحاديه اروپا هر چند قوانين ضد تروريستی تا حدی آزاديها را محدود و حقوق اساسی را به خطر می اندازد ولی به حدت قوانين آمريكا و كانادا نيستند. در آلمان سبزها در دولت ائتلافی وزير كشور "اوتو شيلی” فشار آوردند كه طرح قانون تسليمی به مجلس را نرم تر كند. ولی در هر صورت قانون ضدتروريستی آلمان قدرت فوق العاده ای به پليس اين كشور ميدهد. قابل ذكر است كه دولت آلمان در سال 2001 حدود سه ميليارد مارك را كه قسمت اعظم آن از حذف برنامه های اجتماعی تامين ميشد در اختيار سرويس امنيت داخلی قرار داده است.

بحران اقتصاد جهانی
بحران اقتصاد جهانی كه همراه است با ورشكستگی موسسه های دولتی، بالا رفتن تعداد بيكاران، نزول سطح زندگی در سرتاسر جهان از جمله اروپای غربی و آمريكای شمالی و بروز قحطی در كشورهای در حال رشد، موجد جنگ و گرايش به حكومتی اقتدارگرا شده است.

در تراز بين‌المللی بحران كنونی عواقبی به مراتب وخيم تراز بحران 1930 دارد. جنگ نه تنها منجر به افول اقتصاد اجتماعی به نفع موسسات صنعتی – نظامی شده بلكه روند فروپاشی دولتهای اجتماعی و رفاه را در اكثر كشورهای غربی تسريع كرده است. پنج روز قبل از حمله تروريستی به مركز تجارت جهانی، رييس‌جمهور بوش به پيش بينی پيامبرگونه ای دست زد. وی در 6 سپتامبر 2001 اعلام كرد: " بارها گفته ام تنها درزمان جنگ و ركود فعاليتهای اقتصادی يا مواقع اضطراری است كه ميتوان پول مربوط به تامين اجتماعی را مصرف نمود. من واقعا در گفتار خود صادقم!"

 مجموعه افكار حاكم بر كاخ سفيد جان تازه ای به تقويت دراماتيك ماشين جنگی ايالات متحده بخشيده است. واژه های ركود و جنگ بدون انقطاع تكرار می‌شود تا ذهن مردم را برای غارت بودجه عمومی در جهت منافع سازندگان اسلحه های كشتار جمعی اماده كند و روانه كردن منابع كشور بسمت شركتهای نظامی صنعتی را نزد افكار عمومی توجيه كند.

بعد از جريان عمليات تروريستی يازدهم سپتامبر "عشق به ميهن"، "وفاداری” و " ميهن پرستی” نقل مجلس رسانه های رسمی شده است. امری كه با اين زمينه سازی ها مد نظر بوش است و با مطرح كردن "محور شرارت " - ايران، عراق، كره شمالی، ليبی و سوريه- كامل می‌شود، در حقيقت مشروعيت دوباره دادن به تقويت "دفاع ملی” و توجيه دخالتهای نظامی آمريكا در كشورهای مختلف جهان است. همزمان بجای توليد كالاهای مورد نياز جامعه، توليدات نظامی افزايش می‌يابد كه به بهای ناديده گرفتن احتياجات مردم سود سرشاری را به كمپانی های نظامی سرازير ميكند.

دولت بوش با اين كمك به شركتهای صنعتي- نظامی نميتواند سيرصعودی بيكاری را كه هم اكنون آمريكا با آن روبرواست از ميان بردارد. برعكس اين جهت گيری اقتصاد آمريكا صدها ميليارد دلار سود را نصيب تنها چند شركت خواهد كرد.

جنگ و جهانی شدن
جنگ و جهانی شدن به نحو تنگاتنگی با هم ارتباط دارند. بحران جهانی اقتصادی كه قبل از وقايع يازدهم سپتامبر شروع شده بود، عميقا در پيوند با ايجاد نظم نوين جهانی است، نظمی كه آزادی بازار را هدف قرار داده است. از "بحران آسيا" در سال 1997، ما شاهد سقوط بازارهای ملی هستيم. اقتصادی های ملی يكی به دنبال ديگری فروميپاشند. بعضی كشورها مانند تركيه و ارژانتين بطور كامل به دست طلبكاران بين‌المللی افتاده اند و مردم اين كشورها در فقر فرورفته‌اند.

 

4- 1

ايجاد شغل بوسيله ماشين جنگی آمريكا

پنج غول نظامی آمريكا (لاكهيد، نورتهوپ گرومان، ، ژنرال ديناميك، بويينگ و ری تهون) كليه مبالغ و منابع تخصيص داده شده به توليدات مصارف اجتماعی را در جهت مونتاژهای زنجيره نظامی كاناليزه كرده اند.

لاكهيد مارتين بزرگترين توليد كننده اسلحه در آمريكا قسمت عظيمی از پرسنل و بودجه بخش تجارتی و اجتماعی خود را كاهش داده تا بتواند هر چه بيشتر اسلحه های پيشرفته از جمله هواپيماهای شكاری اف 22 توليد كند. بهای هر يك از اين هواپيماها 85 ميليون دلار است. در اين راستا قرار است سه هزار شغل جديد ايجاد ‌شود ولی هر كدام از اين شغلها مبلغ ناچيز! بيست ميليون دلار برای دولت خرج برميدارد. در همين راستا كمپانی بويينگ 200 ميليارد دلار از وزارت دفاع آمريكا برای توليد هواپيماهای ج. اس.اف. دريافت می‌كند. اين كمپانی نيز ايجاد سه هزار شغل را تاييد می‌كند در صورتی كه بعد از وقايع يازدهم سپتامبر قول داده بود سی هزار شغل ايجاد خواهد كرد. هر كدام از شغل های ايجاد شده در كمپانی بويينگ برای ماليات دهندگان 66.7 ميليون دلار هزينه دربردارد. بنابراين به هيچ عنوان عجيب نيست كه دولت بوش برنامه های اجتماعی را محدود و يا حذف می‌كند.

 

 

به لحاظ گوناگون بحران بعد از يازدهم سپتامبر نه تنها سقوط سوسيال دمكراسی غربی را اعلام ميدارد، بلكه پايان يك دوران است. مشروعيت دادن به سيستم جهانی بازار آزاد ميتواند راه  را برای موج جديدی از هرج و مرج اقتصادی و خصوصی‌سازی موسسات دولتی و تاسياست زيربنايی دولت هموار نمايد. (بيمارستانها، برق، بزرگراهها، اب و فاضلاب ها، راديو و تلويزيون دولتی و ...)

بعلاوه در آمريكا و كانادا و بريتانيای كبير و همچنين بيشتر كشورهای اتحاديه اروپا تلاش برای حذف حكومت قانون به ايجاد نيرويی اقتدارگرا منجر شده كه جامعه مدنی تنها از طريق سازماندهی جمعی ميتواند مخالفت خود را با آن بيان كند. بدون اينكه بحث و گفتگويی انجام شده باشد "جنگ با تروريسم" و مبارزه عليه كشورهای به اصطلاح "شرور" برای " دفاع از دموكراسی” و بالا بردن امنيت داخلی يك ضرورت اعلام ميشود.

جنگ طبق مفهومی كه بصورت تاريخی از آن داريم جای خود را به مفهومی جديد داده است كه به آن عنوان مبارزه با شر و كشورهای شرور داده شده است. اين دو اصطلاح بدون وقفه در مبارزه تبليغاتی هماهنگی تكرار ميشوند. ايدئولوژی "دولت شر" كه توسط پنتاگون در جريان جنگ خليج فارس در 1991 استفاده شد، ميكوشد نوعی جديد از مشروعيت و قانونيت ايجاد كند كه هدف آن توجيه "جنگ انسان دوستانه" برعليه كشورهايی است كه منطبق بر نظم نوين جهانی و بازار آزاد نيستتد.

 

 

ترياك و هروئين

توليد انبوه مرگبارترين سلاح در افغانستان

 

 

 

 

 

 

 

 

مخوف تر از سلاح شيميائی و كشتار جمعی سلاحی در افغانستان توليد انبوه می شود كه در پايان قرن بيست در آمد حاصل از آن بين 100 تا 200 ميليارد دلار تخمين زده می شد: ترياك و هروئين.
بزرگترين دغدغه ارتش و سازمان اطلاعات پاكستان پذيرش نقش گارد ويژه قاچاق مواد مخدر برای اين ارتش و سازمان اطلاعاتی از سوی امريكاست.
تجارت بين‌المللی مواد مخدر كه سود سالانه آن به دهها ميليارد دلار سرميزند به اندازه تجارت نفت اهميت پيدا می‌كند. از اين لحاظ كنترل ژئوپوليتيك شبكه های مواد مخدر به همان اندازه كنترل لوله های نفت و گاز اهميت استراتژيك دارد
.
از درون همين تجارت مرگ و رخوت حكومت های مرتجع مذهبی سربرآوردند و جنبش های اسلامی از درآمد حاصل از آن ارتزاق كردند.
بخش دوم كتاب تحقيقی "جنگ و جهانی شدن" كه بصورت پاورقی اختصاصی در پيك منتشر می شود به اين سلاح نسل سوز و رخوت آفرين اختصاص دارد. در همين بخش به مناسبات امريكا با القاعده، بن لادن، طالبان و ريشه های كهنه جنگ سردی كه اكنون به حريق جهانی تبديل شده پرداخته می شود. اين بخش را در ادامه می خوانيد:

 

اسامه بن‌لادن كيست؟
رسانه های گروهی غرب كاريكاتوروار اسامه بن‌لادن را موجودی وحشتناك معرفی ميكنند كه هم باعث بروز جنگ شده، هم مسئول فقر اجتماعی منطقه است و ضمنا قاتل مردم بيگناهی است كه براثر بمباران آمريكا كشته ميشوند. تا آنجا كه رامسفلد وزير دفاع آمريكا احتمال استفاده از سلاح اتمی در مبارزه برضد اين موجود وحشتناك و القاعده را منتفی نمی داند.

اسامه بن‌لادن كيست؟ واقعيت اين است كه بن‌لادن سعودی كه آمريكا وی را مظنون شماره يك عمليات تروريستی معرفی می‌كند فردی است كه در جريان جنگ شوروی – افغانستان به كمك سازمان سيا برای مبارزه با "اشغالگران شوروی” به خدمت گرفته شد.

در سال 1979 بزرگترين عمليات مخفی سيا در افغانستان به مرحله اجرا درآمد. سازمان سيا و سرويس اطلاعاتی – نظامی پاكستان موسوم به "ای.اس.ای."  مصمم بودند كه جنگ در افغانستان را به جهاد كل دنيای اسلام با اتحاد شوروی تبديل كنند و بدين منظور بين سالهای 82 تا 92 آنان 35 هزار بنيادگرای انتگريست را از چهل كشور اسلامی به خدمت گرفتند. دهها هزار نفر برای تحصيل در مدارس مذهبی به پاكستان سرازير شدند. صاحبنظران معتقدند بيش از صد هزار تن از اين مسلمانان تندور در جنگ افغانستان شركت كردند.

روی كار آمدن دولت ببرك كارمل و ورود نيروهای شوروی به افغانستان در سال 1979 دستاويزی شد كه آمريكا كمك به مجاهدين افغان را دربرابر افكار عمومی جهان توجيه كند. اما براساس اطلاعات جديد بدست آمده سازمان سيا عمليات براندازی حكومت افغانستان را قبل از ورود نيروهای شوروی آغاز كرده بود. اكنون روشن است كه هدف واقعی واشنگتن راه اندازی جنگی داخلی در افغانستان بود، جنگی كه بيش از بيست سال ادامه يافت. برژينسكی مشاور امنيت ملی دولت كارتر در يك مصاحبه مطبوعاتی در 1998 حمايت از مجاهدين افغان توسط سازمان سيا را به اين شكل تاييد كرد:

" برژينسكی : براساس اطلاعات رسمی، سازمان سيا كمك به مجاهدين افغان را از سال 1980 يعنی بعد از حمله نظامی شوروی به افغانستان در 24 دسامبر 1979 آغاز كرد. اما حقيقت امر تا كنون مخفی نگه داشته شده است. واقعيت اين است كه در سوم ژوييه 1979 آقای كارتر رييس‌جمهور دستورالعملی را امضا نمود كه برطبق آن بايد به مخالفان دولت طرفدار شوروی در افغانستان بصورت مخفی كمك ميشد. در آن روز من يادداشتی تقديم رييس‌جمهور نمودم و دران شرح دادم كه بنظر من اين كمك مخفی به دخالت نظامی شوروی در افغانستان منجر خواهد شد.
*خبرنگار: در صورت عدم ريسك، شما طرفدار اين " كمك مخفی” بوديد؟ آيا نميخواستيد با اين عمل باعث تحريك شوروی و دخالت نظامی اين كشور در افغانستان شويد؟
برژينسكی: مسئله را خوب بيان نمی كنيد. ما قصد نداشتيم روسها را به دخالت نظامی در افغانستان هل بدهيم. ولی اين كمكهای پنهانی ما به مخالفان، احتمال اين دخالت را بالا می‌برد.
خبرنگار: وقتی شوروی ها دخالت آمريكا در امور افغانستان و مبارزه با آن را برای توجيه ورود خود به اين كشور مطرح كردند، هيچكس آن را باور نكرد. پس  آنان حقيقت را می گفتند. آيا امروز تاسف نمی خوريد؟
برژينسكی: تاسف! برای چه؟ اين عمليات پنهانی ايده فوق العاده ای بود. روسها در افغانستان بدام افتادند و شما از من ميخواهيد كه تاسف بخورم. روزی كه شوروی رسما از مرزهای افغانستان گذشت برای رييس جمهور وقت آقای كارتر يادداشتی فرستادم و متذكر شدم "حالا نوبت ماست كه ويتنامی برای اتحاد شوروی ايجاد كنيم" در واقع مسكو برای ده سال درگير جنگی شد كه نمی توانست از آن پشتيبانی كامل بعمل آورد و در نهايت به تضعيف امپراطوری اتحاد جماهير شوروی و فروپاشی آن منجر شد.
خبرنگار: حتی از اين هم متاسف نيستيد كه به بنيادگرايان اسلامی از حيث سلاح و آموزش كمك كرديد و بعدها آنان به تروريست تبديل شدند؟
برژينسكی: از نگاه تاريخی چه چيز با ارزش تر است؟ طالبان يا فروپاشی اتحاد شوروی ؟ عصيان چند مسلمان يا آزادی اروپای شرقی و پايان جنگ سرد؟

"جهاد اسلامی"
براساس گفته های برژينسكی، بخشی از فعاليتهای مخفی سازمان سيا ايجاد "يك شبكه بنياد‌گرای اسلامی” بود كه به آن نام "جهاد" و جنگ مقدس برعليه شوروی داده شد. اين شبكه از طرف ايالات متحده و عربستان سعودی پشتيبانی ميشد. اما بخش اعظم كمك مالی اين عمليات از طريق قاچاق مواد مخدر در "مثلث طلايی” (منطقه توليد ترياك در آسيای مركزی و افغانستان م.) تامين ميشد.

در سال 1985 ريگان رييس جمهور وقت آمريكا دستورالعمل امنيت ملی شماره 166 را امضا كرد. براساس اين دستورالعمل بايد كمك نظامی را به مجاهدين افغان هرچه بيشتر تقويت نمود تا به از هم پاشی قوای شوروی و خروج آنان از افغانستان منجر شود. كمكهای نظامی به شدت افزايش يافت، بطوريكه در سال 1987 سلاحهای تحويلی به مجاهدين به 65 هزار تن رسيد. در طی اين مدت سيل متخصصان سيا و پنتاگون بطور پنهانی و بی وقفه راهی ستاد فرماندهی سازمان اطلاعات پاكستان - ای.اس.اي-  واقع در شاهراه اصلی روالپندی شد. در همين محل كارشناسان سيا و پنتاگون برای سازمان دادن جنگ شورشيان افغان برعليه قوای شوروی با ماموران اطلاعاتی پاكستان ديدار ميكردند.

سازمان سيا از طريق سرويس اطلاعاتی پاكستان نقش كليدی در تربيت نظامی مجاهدين افغانستان داشت. مدارسی كه توسط بنيادگرايان وهابی و پشتيبانی مالی عربستان تشكيل شده بودند تدريجا تدريس تكنيكهای جنگهای چريكی سازمان سيا را در تعاليم خود گنجاندند. ايالات متحده آمريكا از ديكتاتور پاكستان ژنرال ضياالحق در تاسيس هزاران مدرسه علميه در پاكستان پشتيبانی كرد، مدارسی كه از آنان " طالبان" سربرآوردند.

بدينسان سازمان سيا تلاش خود را برترويج اين انديشه گذاشته بود كه از اسلام يك ايده سياسی اجتماعی بسازد كه تقدس آن توسط يك ارتش بی خدا مورد تجاوز واقع شده و اكنون مردم مسلمان افغانستان بايد بدين منظور و برای استقلال خود رژيم چپگرای افغانستان را كه مسكو برسر كار آورده سرنگون كنند.

نقش سازمان اطلاعاتی نظامی پاكستان (ای.اس.ای)
سازمان سيا كه نميخواست مستقيما با مجاهدين در تماس قرار گيرد، "كمكهای مخفی” خود را به "جهاد مقدس" از كانال سازمان اطلاعاتی نظامی پاكستان سازمان داد. به بيان ديگر برای موفقيت اين عمليات مخفی واشنگتن بايد نيت واقعی خود را كه سرنگونی دولت وقت افغانستان و نابودی اتحاد شوروی بود پنهان ميكرد. به همين دليل با آنكه ميلتون بردمن از اعضای برجسته سازمان سيا ادعا می‌كند كه اين سازمان نبود كه عربها را تعليم نظامی می‌داد، براساس اطلاعات عبدالمنعم سيد علی عضو مركز تحقيقات استراتژيك قاهره، بن‌لادن و عربهای افغان تعليمات نظامی خود را در سايه پشتيبانی سازمان سيا دريافت كردند.

ميلتون بردمن تصديق می‌كند كه بن‌لادن از نقشی كه واشنگتن به او داده بود هيچ اطلاعی نداشت. بن‌لادن خود مدعی است " نه من و نه برادرانم در جريان هيچ كمكی از آمريكا نبوديم". سيا با تحريك احساسات ملی و مذهبی مجاهدين اسلامی به آنان اجازه نداد كه بفهمند در حقيقت بنفع عمو سام مبارزه می‌كنند. بدينسان عليرغم ارتباط تنگاتنگ سرويسهای جاسوسی بلند پايه با يكديگر، افسران مجاهدين هيچ رابطه مستقيمی با واشنگتن و سيا نداشتند.  با پشتيبانی سازمان سيا و كمك نظامی ايالات متحده سازمان اطلاعات پاكستان ای.اس.ای به يك سازمان موازی پرقدرت تبديل شد كه در تمام عرصه های حكومتی حضور داشت. پرسنل ای.اس.ای كه متشكل از افسران نظامی، ماموران اطلاعاتی و اداری بودند به حدود 150 هزار نفر رسيد. پس از بركناری بوتو و به قدرت رسيدن ضياالحق مناسبات ای.اس.ای و سازمان سيای آمريكا به طرز محسوسی گرمتر شد. ضمن اينكه عمليات سيا موجب شد رژيم نظامی ضياالحق روز به روز قدرتمند تر شود. درجريان جنگ داخلی در افغانستان رژيم پاكستان حتی بيش از ايالات متحده مواضع ضد شوروی ميگرفت! در سال 1980 كمی بعد از ورود نظامی شوروی به افغانستان، ضياالحق به رييس ای.اس.ای ماموريت داد برای اغتشاش در جمهوريهای آسيای مركزی شوروی دست بكار شود. اين اقدامات را سازمان سيا بعدها و از اكتبر 84 شروع كرد. در واقع سازمان سيا از ماموران پاكستانی محتاط تر عمل ميكرد. پاكستان و ايالات متحده  نيروهای درگير در مسئله افغانستان را با عنوان اين كه حاضر به مذاكره و حل مسالمت آميز مسئله افغانستان هستند فريب داده و به عمليات پنهانی برای ايجاد اغتشاش بيشتر ادامه ميدادند.

" مثلث طلايی" مثلث قاچاق مواد مخدر
پرونده قاچاق مواد مخدردر آسيای مركزی ارتباط تنگاتنگی با عمليات مخفی سازمان سيا دارد. قبل از جنگ شوروی – افغانستان، توليد ترياك در پاكستان و افغانستان فقط مصرف منطقه ای را تامين ميكرد و توليد عمده هروئين محلی وجود خارجی نداشت.

در اين رابطه تحقيقات آلفرد مك كوی نشان ميدهد كه دو سال بعد از شروع عمليات سيا در افغانستان، منطقه مرزی افغانستان – پاكستان به بزرگترين توليدكننده هروئين در جهان تبديل شد. اين توليدات 60 درصد مصرف داخلی ايالات متحده را تامين ميكرد. تعداد معتادان به هروئين كه در سال 1979 در پاكستان تقريبا ناچيز بود ناگهان به طرز سرسام آوری بالا رفت و در سال 1985 به مرز يك ميليون و دويست هزار نفر رسيد كه در جهان بی نظير است.

تجارت هروئين مستقيما زير نظر سازمان سيا انجام می شد. با پيشروی مجاهدين افغان در خاك افغانستان، آنان كشت ترياك را به دهقانان تحميل كردند تا "ماليات انقلاب" پرداخته شود. در آنسوی مرزها يعنی در پاكستان، رهبران مجاهدين افغان و سازمانهای محلی با پشتيبانی ای.اس.ای صدها لابراتوار توليد هرويين تاسيس كردند. جالب آنكه در تمام اين دهه نمايندگی سازمان د.ای.ا. (سازمان مبارزه با مواد مخدر آمريكا) در پاكستان هيچ عمليات دستگيری يا توقيف مواد مخدر انجام نداد. ماموران آمريكايی از تحقيق در مورد قاچاق هرويين كه "چهره مبارزان" افغان را مخدوش می ساخت امتناع می كردند. سياست آمريكا در مورد قاچاق مواد مخدر در افغانستان تابع سياست محدود ساختن يا از بين بردن نفوذ شوروی در اين كشور بود. در سال 1995 مسئول سابق عمليات سيا در افغانستان ريچارد كوگنا اعتراف كرد كه سازمان سيا مبارزه برعليه قاچاق مواد مخدر را فدای مبارزه برعليه شوروی نمود. وی می گويد: "ماموريت اصلی ما بالا بردن مشكلات و اشتباهات شوروی ها بود. ما واقعا نه وقت داشتيم و نه نيرويی كه به مبارزه با قاچاق مواد مخدر اختصاص دهيم. فكر نمی كنم كه از اين جهت بايد متاسف باشيم. هر موقعيتی اشكالات خود را دارد. واضح است كه در مبارزه بر عليه قاچاق مواد مخدر كم كاری وجود داشته است. تصديق ميكنم. اما ما به هدف اصلی خود رسيديم. شوروی افغانستان را ترك كرد."

بعد از جنگ سرد فقط منابع سرشار نفت و گاز نبود كه آسيای مركزی را به منطقه ای استراتژيك تبديل كرد، بلكه افغانستان نيز بدليل توليد 75 درصد از هرويين جهان و سود سرشار آن كه به ميلياردها دلار سرميزد مورد توجه سازمانهای مافيايی و موسسات مالی و سرويسهای اطلاعاتی قرار گرفت. با فروپاشی اتحاد شوروی توليد ترياك به شكل سرسام‌آوری بالا رفت. قاچاق هرويين در "مثلث طلايی” (بين 100 تا 200 ميليارد دلار)  در پايان قرن بيستم يك سوم توليد جهانی مواد مخدر را تشكيل ميداد.

براساس آمار سازمان ملل متحد درامد مواد مخدر در سطح جهان سالانه حدود 500 ميليارد است. سازمان رسمی مبارزه با مواد مخدر آمريكا معتقد است كه در سال 2000هفتاد درصد توليد ترياك جهانی و هشتاد درصد مواد مخدر مشتق از ترياك در اروپا ازطريق افغانستان تامين شده است. مافياهای قدرتمند مالی غربی و اتحاد شوروی سابق كه در انجام جنايات سازمان داده شده متحد هستند، برای كنترل استراتژيك قاچاق هرويين جهانی رقابت دارند. براساس اطلاعات منتشره از طرف سازمان ملل متحد توليد ترياك در افغانستان در سال 98-99 حدود 4600 تن متريك بود كه ركورد جديدی در توليد ترياك است.

به بيان ديگر كنترل عبور و مرور مواد مخدر به دلايل گوناگون به يك مسئله استراتژيك تبديل شده است. ميلياردها دلار عوايد قاچاق مواد مخدر به سيستم بانكی غربی سپرده ميشوند. اكثر بانكهای بزرگ بين‌المللی – در هماهنگی با شعبه های خود در كشورهای بهشت مالياتي– به سفيد كردن و پولشويی مبالغ هنگفت دلارهای مواد مخدر مشغولند. نتيجتا تجارت بين‌المللی مواد مخدر كه سود سالانه آن به دهها ميليارد دلار سرميزند به اندازه تجارت نفت اهميت پيدا می‌كند. از اين لحاظ كنترل ژئوپوليتيك شبكه های مواد مخدر به همان اندازه كنترل لوله های نفت و گاز اهميت استراتژيك دارد.

بعد از جنگ سرد
عليرغم فروپاشی اتحاد شوروی و با وجود از ميان رفتن جنگ سرد، دستگاه عريض و طويل اطلاعاتی پاكستان - ای.اس.اي- از بين نرفت. سازمان سيا به كمكهای خود به "جهاد اسلامی” ادامه داد. از آن فراتر عمليات مخفی جديدی در آسيای مركزی، قفقاز و كشورهای حوزه بالكان سازمان داده شد. سازمان جاسوسی پاكستان نقش مهمی در از هم گسيختگی اتحاد شوروی و ايجاد شش جمهوری مسلمان نشين آسيای مركزی بازی كرد.

 

كادر 1- 2

احيای قاچاق مواد مخدر توسط رژيم كرزاي

درسال 2000 و پس از آنكه طالبان كشت خشخاش را ممنوع كرد توليد ترياك نود درصد كاهش يافت.  در همين سال " اتحاد شمال" به نيروی اصلی سياسی حمايت كننده از توليد و تجارت ترياك خام تبديل شد. جنگ واشنگتن برعليه افغانستان در سال 2001 و استقرار حكومت مورد حمايت آمريكا توليد ترياك را بشدت افزايش داد و شبكه قاچاق مواد مخدر را بازسازی نمود. با حمايت دولت نخست وزير موقت حامد كرزای كشت خشخاش بطور قابل ملاحظه ای افزايش پيدا كرد. بازارهای ترياك بسرعت احيا شدند و از فردای يازدهم سپتامبر قيمت ترياك در افغانستان سه برابر شد. در آغاز سال 2002 بهای هر كيلو ترياك به دلار ده برابر بهای سال 2000 بود. براساس ارزيابی صندوق توسعه ملل متحد – آنكتاد- توليد ترياك در سال 2002 نسبت به توليد آن در سال 2001 حدود 675 درصد افزايش نشان ميدهد.

 

 

تابلو 1- 2

كشت خشخاش در افغانستان

زمين زير كشت به هكتار                                                                          سال

                 71.470                                                                                              1994        

                 53.759                                                                                              1995

                 56.824                                                                                              1996

                 58.416                                                                                              1997

                 63.674                                                                                              1998

                 90.983                                                                                              1999

                 82.172                                                                                              2000

                 7.606                                                                                                                 2001

65000-45000                                                آمار موقت                 2002

 

 

 در همين زمان نيروهای اسلامی و فرقه وهابی عربستان سعودی با رخنه در نهادهای لاييك دولتی راه خود را به سوی جمهوريهای مسلمان‌نشين شوروی سابق و فدراسيون روسيه باز كردند. گروههای بنيادگرای اسلامی با وجود ايدئولوژی ضدآمريكايی بصورت غيرمستقيم به منافع استراتژيك واشنگتن خدمت ميكردند. بعد از خروج نيروهای شوری از افغانستان، جنگ داخلی به همان شدت سابق ادامه يافت. طالبان از طرف بنيادگراهای پاكستان، جريان دئوباندی (منطقه اي درايالت اوترپرادش هند) و حزب سياسی شان "مجمع علمای اسلام" حمايت ميشد. در سال 1993 حزب مجمع علمای اسلام با ائتلاف با نخست وزير بی نظير بوتو به قدرت حكومتی رسيد و بين اين حزب و سازمان اطلاعات پاكستان - ای.اس.اي- ارتباط برقرار شد. در سال 1996 با سقوط حكومت افغانستان، طالبان نه تنها يك حكومت اسلامی راديكال را پايه گذاری كردند، بلكه پايگاه های تعليم نظامی افغانستان را به بخش نظامی حزب "مجمع علمای اسلام" سپردند. اين مجمع با پشتيبانی وهابيون عربستان سعودی نقش مهمی در بكارگيری داوطلبان جنگ در بالكان و شوروی سابق ايفا كرد. هفته نامه جينس ديفنس در همين مورد می نويسد: "نيمی از نفرات و مهماتی كه بدست طالبان ميرسيدند از طريق پاكستان و بواسطه گری ای.اس.ای انجام ميشد."

چنين به نظر ميرسد كه بعد از خروج نيروهای شوروی، هر دو طرف رقيب در جنگ داخلی افغانستان يعنی اتحاد شمال و طالبان كمك های سازمان سيا را از طريق ای.اس.ای دريافت ميكردند. با پشتيبانی ای.اس.ای كه خود مورد حمايت سازمان سيا بود دولت اسلامی طالبان هم در خدمت منافع ژئوپوليتيك آمريكا قرار گرفت و از همين رو مصائبی كه طالبان طی ساليان دراز به مردم افغانستان و مخصوصا زنان آن كشور تحميل ميكردند، مانند جلوگيری از تحصيل و اشتغال و اجرای قوانين شرعي(قصاص) با چشم پوشی واشنگتن روبرو شد. قاچاق مواد مخدر در هلال طلايی همچنين در خدمت تامين كمك مالی به ارتش مسلمان بوسنی در 1990 و بعدها به ارتش ازاديبخش كوسوو موسوم به " اوچيكا" قرار گرفت. حتی چند ماه قبل از حمله های تروريستی يازدهم سپتامبر، مزدوران مجاهدين شبكه القاعده زير نظر مشاوران نظامی آمريكايی در كنار تروريستهای اوچيكا در حمله به مقدونيه شركت كردند.

 جنگ چچن
 اسماعيل باسايف و الخطاب رهبران اصلی شورشيان چچن - منطقه خودمختار فدراسيون روسيه - در پايگاه های نظامی افغانستان و پاكستان زير نظر سازمان سيا تربيت و توجيه سياسی شده بودند. طبق اظهارات ژوزف بولانسكی سرپرست گروه " تحقيق درباره تروريسم و جنگهای نامنظم" كنگره آمريكا، در سال 1996 طی يك جلسه سری در موگاديشو سومالی جنگ چچن برنامه‌ ريزی شد. شركت كنندگان در اين جلسه بن‌لادن  و مقامات بلندپايه سرويس اطلاعاتی ايران و پاكستان بودند. (اين جلسه مربوط به قبل از انتخاب محمد خاتمی است. م) نقش سرويس اطلاعات نظامی پاكستان بمراتب فراتر از تامين سلاح و تربيت شورشيان چچن بود. در حقيقت اين سازمان و ماموران اسلامی راديكالش رهبری اين جنگ را عهده دار بودند.

لوله های اصلی نفت روسيه از چچن و داغستان ميگذرد و حتی اگر واشنگتن تروريسم اسلامی در چچن را محكوم ‌كند نبايد فراموش كرد كه سودبرندگان اصلی از جنگ چچن شركتهای نفتی آمريكايی و انگليسی هستند كه در رقابت با روسيه قصد دست اندازی به منابع دريای خزر را دارند. ای.اس.ای پاكستان نقش مهمی در سازمان دادن و تربيت هر دو ارتش اصلی چچن دارد كه نفرات آنها به 35 هزار تن سرميزند و تحت رهبری باسايف و الخطاب قرار دارند. در سال 1994 ای.اس.ای از طريق نيروهای ارتشی خود ترتيبی داد كه باسايف و افسران مورد اعتماد وی بصورت فشرده دوره های تربيت اسلامی و جنگ چريكی را در ايالت خوست در پايگاه اميرمعاويه طی كنند. اين پايگاه را سيا و ای.اس.ای در سال 1980 تاسيس كردند و گلبدين حكمتيار آن را اداره ميكرد. در ژوييه 1994 كمی بعد از اتمام تعليمات در افغانستان باسايف به پايگاه "مركزی داگر" در پاكستان برای تكميل آموزشهای جنگ چريكی فرستاده شد. در پاكستان باسايف با افسران ارشد امنيتی و نظامی پاكستان نظير ژنرال آفتاب شعبان ميرانی وزير دفاع ، ژنرال نصرالله بابر وزير كشور، و رهبر ای.اس.ای ژنرال اشرف كه مستقيما مسئول عمليات مخفی بود اشنا شد. (اين افسران در حال حاضر همگی بازنشسته هستند) اين تماسها حقيقتا برای باسايف مفيد و مثبت بود. در سال 1995 باسايف با تعلميات كافی و لازم مامور شد به قوای روسيه حمله كرده، نخستين جنگ چچن را آغاز كند. سازمان باسايف ارتباط محكمی با مافيای روس و ارتش آزاديبخش اوچيك كوسوو برقرار كرد. براساس گزارشات سرويس اطلاعاتی روسيه اف.اس. ب. رهبران جنگ چچن با واسطه شركتهای مستغلاتی شروع به خريد ويلا در كوزوو كردند.

سازمان باسايف در فعاليتهای غيرقانونی از قاچاق مواد مخدر، قاچاق اسلحه، چاپ اسكناس تقلبی، فحشا، آدم ربايی گرفته تا قاچاق سلاح هسته ای و خرابكاری لوله های نفت و گاز روسيه شركت داشت. اين فعاليتها و همچنين سفيد كردن پولهای قاچاق مبالغ لازم را برای استخدام مزدور و خريد اسلحه در اختيار باسايف قرار ميداد. دردوران تعليمات در افغانستان باسايف با الخطاب سعودی كه بعنوان فرمانده مجاهدين داوطلب در افغانستان می جنگيد آشنا و متفق شد. باسايف به محض برگشت به گروزنی در سال 1995 از الخطاب دعوت كرد پايگاهی نظامی جهت تعليم مجاهدين چچنی برپا سازد. براساس گزارش‌های بی.بی.سی. بودجه اعزام الخطاب به چچن از طرف "سازمان بين‌المللی كمكهای اسلامی” مستقر در عربستان سعودی تامين شد. اين سازمان از مساجد و ثروتمندانی كه راه خود را به چچن بازكرده اند كمك مالی دريافت می‌كند.

 نابودی نهادهای لاييك شوروی سابق
 نابودی نهادهای لاييك كشورهای مسلمان نشين شوروی سابق در جهت منافع استراتژيك آمريكا در منطقه قرار دارد. در جمهوريهای آسيای مركزی، چچن و داغستان كه عضو فدراسيون روسيه هستند سنتهای لاييك پذيرای قوانين اسلامی نيستند. جنگ نيروهای شورشی چچن برضد مسكو در فاصله سالهای 1996-1994 به اضمحلال نهادهای لاييك دولتی منجر شد. زير فشار شبه نظاميان اسلامی، در تعداد زيادی از موسسات دولتی چچن سازمانهای موازی تشكيل شد. در بعضی از دهات و شهرهای كوچك با توسل به رعب و وحشت دادگاه های اسلامی براساس قوانين شريعت ايجاد شدند. برپايی اين دادگاه های شرعی از جمله شرط هايی بود كه عربستان سعودی و كشورهای حوزه خليج فارس برای كمك به ارتش شورشيان قرار داده بودند. مردم محلی شديدا دربرابر برپايی اين دادگاه‌ها مقاومت كردند. قاضی القضات دادگاه‌های اسلامی در چچن شيخ ابوعمر است. او در سال 1995 به چچن امد تا در صف مجاهدينی كه زير رهبری الخطاب جنگ ميكردند به بنيادگرايان اسلامی چچن كه از اسلام اطلاعات ناچيزی داشتند تعلميات دينی بياموزد. درهمين دوران در روسيه زير رهبری يلتسين، براساس سياست تحميلی صندوق بين‌المللی پول، نهادهای دولتی و اجتماعی فدراسيون روسيه يكی پس از ديگری به ورشكستگی كشيده ميشدند. در نتيجه بنيادهای شرعی كه از طرف عربستان سعودی تامين مالی ميشد، بتدريج جانشين نهادهای دولتی و اجتماعی فدراسيون روسيه در چچن ميشدند. جنبش وهابيت عربستان سعودی نه تنها سعی ميكرد نهادهای اجتماعی در داغستان و چچنی را در كنترل خود بگيرد بلكه ميكوشيد جای رهبران موسوم به صوفی مسلك اين نواحی را اشغال كند، چون درحقيقت هم رهبران اين سازمانهای محلی و هم صوفی ها با شورشيان اسلامی مقابله ميكردند. گروههای وهابی هرچند اقليت كوچكی را تشكيل ميدهند، از پشتيبانی مالی و نظامی قابل ملاحظه ای برخوردارند. آنان در چچن ميخواهند با پاشيدن تخم وحشت در ميان توده ها و با ايجاد آنارشی و نقض قوانين موجود ايدولوژی اسلامی انحصار طلب خويش را بر جامعه تحميل كنند. حتی اعتقادات اسلامی موجود مردم محلی نيز پذيرای چنين گروههايی نيست. هدف آنان بيشتر ايجاد نفاق برای رسيدن به اهداف خويش است تا برقراری يك حكومت اسلامی. اين گروهها در حقيقت فرقه های انارشيستی هستند كه ازاتيكت اسلامی استفاده ميكنند.

پشتيبانی از گروههای جدايی طلب هندوستان
سازمان اطلاعات پاكستان – ای.اس.ای - به موازات فعاليتهای مخفيانه در شوروی سابق و بالكان، از سال 1980 پشتيبانی از شورش های اسلامی جدايی طلب جامو- كشمير هندوستان را آغاز كرد. هرچند اين شورشها بصورت رسمی از جانب واشنگتن محكوم شده است اما سرويس امنيتی پاكستان در كليه اين عمليات از حمايت نهانی آمريكا برخوردار بوده است. همزمان با امضای قراداد صلح درژنو و خروج نيروهای شوروی از افغانستان ای.اس.ای در تشكيل " جنبش مجاهدين حزب الله كشمير" مشاركت كرد. سپاه طيبه و جيش محمد دو گروه ايجاد شده توسط پاكستان مسئول حمله تروريستی به پارلمان هند در سال 2001 بودند كه هند و پاكستان را به آستانه جنگ كشاند. اين دو گروه بصورت مخفی زير حمايت ای.اس.ای پاكستان قرار دارند. تهاجم هماهنگ به پارلمان هند و بدنبال آن شورشهای قبيله‌ای در گوجار در اوايل سال 2002 اوج عملياتی بود كه ای.اس.ای از سال 1980 با پولهای بدست امده از قاچاق مواد مخدر اغاز كرده بود. تكراری است اگر بگوييم اين عمليات تروريستی كه زير حمايت ای.اس.ای انجام می‌شود در خدمت منافع ژئوپوليتيك ايالات متحده آمريكاست. اين امر نه تنها در جهت بی ثباتی، تجزيه و تضعيف اتحاد هندوستان عمل می‌كند بلكه ميتواند مقدمه جنگ منطقه ای بين هند و پاكستان نيز باشد.

منابع موثق
شورای پرقدرت روابط خارجی آمريكا – سی.اف.ار.-  كه بصورت پنهانی خطوط عمده سياست خارجی آمريكا را تعيين می‌كند، حمايت ای.اس.ای پاكستان از دو گروه نامبرده جيش محمد و سپاه طيبه را به روشنی تاييد می‌كند. در گزارش اين شورا از جمله تاكيد می‌شود كه "دولت پاكستان از طريق ای.اس.ای پول، اسلحه و پايگاه تمرينات نظامی در اختيار دو گروه جيش و سپاه گذاشته و آنها را در عبور از مرز ياری كرده است." اين كمكها با اين اميد انجاميد ميشد كه "جهاد" و جنگ مقدسی نظير انچه بريگاد بين‌المللی اسلامی برعليه اتحاد شوروی در افغانستان براه انداخته بود در كشمير نيز بصورت طولانی مدت توسط اسلامگرايان به راه افتد.

كادر 2- 2

(از پرسش و پاسخ شورای روابط خارجی آمريكا)
- سوال: گروههای مذكور(سپاه طيبه و جيش محمد) منبع مالی ديگری بجز حكومت پاكستان داشتند؟
- پاكستانی ها و كشميريهای مقيم انگليس سالانه ميليون ها دلار برای آنان ميفرستادند. وهابيون خليج فارس هم به آنان كمك می كردند.
- سوال: تروريستهای اسلامی كشمير با القاعده در ارتباط هستند؟

- در سال 1998 فاروق كشميری خليل رهبر "حركت" زير اعلاميه بن‌لادن را كه در آن حمله به منافع ايالات متحده و متحدانش و غيرنظاميان آمريكا خواسته شده بود امضا نمود. براساس سخنگويان آمريكا و هندوستان بن‌لادن گروه جيش را از نظر مالی تامين ميكرد و "مولانا مسعود ازهر" موسس گروه جيش به كرات برای ملاقات بن‌لادن به افغانستان مسافرت كرده بود.
- سوال: طرفداران اين گروه های اسلامی در كجا تعليم ديده بودند؟

- بيشتر آنها در همان مدارس و آموزشگاه‌هايی تحصيل كرده اند كه طالبان و مبارزان خارجی افغانستان در آنجا تعليم ميديدند. ولی دوره های نظامی را در پايگاه های واقع در افغانستان و يا در دهات كشمير كه بوسيله پاكستان اداره می‌شود به پايان رسانده اند. گروههای افراطی اسلامی جديدا مدارس علميه در كشمير تاسيس كرده اند.

 مطلبی را كه شورای روابط خارجی آمريكا بدون ذكر از آن ميگذرد ارتباطات بين اين گروه‌ها و سازمان سيای آمريكاست. همانطور كه برژينسكی كه خود عضو شورای روابط خارجی هست متذكر می‌شود بريگاد اسلامی بين‌المللی يكی از توليدات سازمان سياست.

 

 شورشهای ايجاد شده در چين توسط ايالات متحده
برای درك بهتر مفهوم "جنگ نوين" ايالات متحده حائز اهميت است كه به كمك ای.اس.ای به شورشهای اسلامی در مرزهای غربی چين با افغانستان و پاكستان نيز اشاره كنيم. در حقيقت چند جنبش اسلامی كه در جمهوريهای مسلمان نشين شوروی سابق فعال هستند، در چين نيز در دل جنبش جدايی خواه تركستان و ايغور در منطقه زين جيانگ ايغور حضور فعال دارند. اين گروههای جدايی خواه كه شامل گروههای تروريست تركستان شرقی "حزب اصلاح‌طلب اسلامی” ، "اتحاد و وحدت ملی تركستان شرقی”، " سازمان آزادی ايغور" و"حزب جهاد ايغور" آسيای مركزی ميباشند از طرف گروه القاعده تعليم نظامی و پشتيبانی مادی ميشوند.

هدف اين شورشهای اسلامی در چين كه به پشتيبانی ای.اس.ای پاكستان و القاعده انجام ميشوند ايچاد يك خلافت در منطقه است.

اين دستگاه خلافت، كشورهای ازبكستان، تاجيكستان، قرقيزستان و منطقه خودمختار ايغور در چين (تركستان شرقي) را دربرمی گيرد. طرح خلافت در حقيقت اقدامی برعليه تماميت ارضی چين است. اين جنبش های جدايی خواه با حمايت مالی "بنيادهای” وهابيون و دولتهای حوزه خليج فارس در مرزهای غربی چين در خدمت منافع استراتژيك ايالات متحده در آسيای مركزی هستند. علاوه بر آن برخی از محافل قدرتمند آمريكايی از جدايی‌خواهان تبت نيز حمايت می كنند. واشنگتن با پشتيبانی نهانی از جدايی خواهی در منطقه زينگ جيانگ ايغور كه توط ای.اس.ای انجام ميدهد در حقيقت بدنبال ايجاد آشوب و هرج و مرج در جمهوری خلق چين است. علاوه براين "عمليات مخفی” ايالات متحده بصورت علنی پايگاه های نظامی خود را در افغانستان و چند جمهوری اتحاد شوروی سابق، در جوار مرزهای غربی چين  مستقر كرده است. ميليتاريزاسيون دريای چين (جنوبي) و تنگه تايوان در خدمت همين استراتژی قرار دارد.

سياست خارجی ايالات متحده در جهت جلوگيری از بنيادگرايی اسلامی نيست، بلكه دقيقا برعكس بالا بردن موج بنيادگرايی اسلامی در خاورميانه و آسيای مركزی از اهداف پنهانی واشنگتن است. سياستهای جديد ايالات متحده بيش از پيش در جهت پشتيبانی از بنيادگرايی و تروريسم بين‌المللی قرار دارد. هدف ايالات متحده دامن زدن به آشوب در جوامع مختلف برای جلوگيری از اتحاد جنبشهای اجتماعی است كه ميتوانند به مخالف با امپراطوری آمريكا اقدام نمايد. به همين لحاظ واشنگتن از طريق عمليات مخفی سازمان سيا به رشد بنيادگرايی اسلامی در چين و پاكستان كمك مينمايد. در كليه كشورهای در حال توسعه رشد سازمانهای بنيادگرا و سكتاريست در جهت تامين منافع امريكاست. اين جنبشهای گوناگون و شورشهای مسلحانه بيشتر در كشورهايی بروز می‌كند كه نهادهای ملی دولتی زير تاثير اصلاحات اقتصادی تحميلی از طرف صندوق بين‌المللی پول نابود شده اند. 

سياستهای اقتصاد درمانی صندوق بين‌المللی پول تقريبا هميشه موجد برخوردهای قومی و اجتماعی است و بنوبه خود اين وضعيت باعث ظهور بنيادگرايی و خشونت ميشود. سازمانهای بنيادگرا نهادهای لاييك را نابود ميكنند و خود جانشين آنها ميشوند. به بيان ديگر بنيادگرايی به تفرقه قومی و اجتماعی كمك می‌كند و باعث می‌شود مردم نتوانند بصورت يكپارچه با امپراطوری آمريكا مخالفت كنند. اين سازمانها مثل طالبان ميتوانند "مواضع ضد عمو سامی” بخود بگيرند كه به هيچ عنوان نميتواند منافع اقتصادی و ژئوپوليتيك آمريكا را بطور واقعی تهديد كند.

 

 

جنگ شيعه با شيعه
خطری كه ايران را تهديد می كند

 

ايران با اطلاع و نظارت دولت آمريكا مقادير مهمی راكتهای 107 ميليمتری و 122 ميليمتری و همچنين موشك انداز و.ب.ر- 230 چينی را كه در ايران ساخته می‌شود به ارتش بوسنی تحويل داد. علاوه بر اين چهارصد نفر از اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با تجهيزات كامل وارد بوسنی شدند. سازمان سيا در جريان اين عمليات بود و می دانست كه تعدادی ازا ين 400 نفر با هدف انجام عمليات تروريستی در اروپای غربی به بوسنی اعزام شده اند.(از كتاب تحقيقاتی "جنگ و جهانی شدن")

 

تحقيقات بسيار ارزشمند "ميشل شوسودفسكی” تحت عنوان " جنگ و جهانی شدن"، می توانست در اوج جنجال تبليغات جهانی برای آماده سازی افكار عمومی جهان جهت حمله نظامی به عراق، بعنوان يك تحقيق پايه ای مورد توجه قرار گيرد، اما چنين نشد. يورش شبكه های تلويزيونی جهانی فرصت تفكر برای كسی باقی نگذاشت. ميشل شوسودفسكی استاد دانشگاه در اوتاوای كاناداست و تحقيقات وی به زبان‌های انگليسی و فرانسه و چندين زبان ديگر منتشر شده است.

آنچه در اين كار تحقيقی ارزنده (دركنار روابط كاخ سفيد با صدام حسين) برای مردم ايران حائز اهميت تاريخی است، نقشی است كه بخشی از حاكميت جمهوری اسلامی كه اكنون نيز قدرت واقعی را در اين حاكميت دراختيار دارد در حوادث مورد بررسی در اين تحقيق داشته است. بخشی كه از دخالت در افغانستان و قرار گرفتن در كنار مرتجع ترين گروه های مذهبی آلت دست سازمان های جاسوسی جهان درس لازم را نگرفت و ارتش امريكا را در مرزهای شرقی كشور به صف كرد.   آنها را با شعار "ضد امريكائی” و به آتش كشيدن مشمئز كننده و پوچ ارتش امريكا در خيابان های تهران، در عمل پايگاه های هوائی استراتژيك "شيندان" و "خوست" را به سكوهای پرش ارتش امريكا عليه تماميت ارضی ايران تبديل كرده و زمينه ساز استقرار امريكا در افغانستان و اين پايگاه ها شدند!

آنها از جنگ فرسايشی با عراق نيز درس نگرفتند. يكصد ميليارد دلار خسارت جنگی، حاصل صدور جمهوری اسلامی به جهان اسلام و فتح كربلا و رسيدن به قدس شريف شد!

در نمازهای جمعه تهران آيت الله جنتی و هاشمی رفسنجانی از فتوحات پياپی عليه ارتش صدام و فتح قريب الوقوع كربلا و نجف سخن گفتند و خطبه خواندند. هر بار و هر جمعه مردم سه بار صلوات فرستادند و برای امريكا و صدام حسين طلب مرگ كردند و اين درحالی بود كه سرنخ ادامه جنگ در دست امريكا بود و طرفداران شعار "جنگ جنگ تا پيروزی” خزانه كشور را همراه لوله های نفت به جيب بزرگترين كمپانی های نفتی و تسليحاتی امريكا وصل كرده بودند.

جنگ پايان يافت، خسارات باقی ماند، هزاران نيروی جوان انقلابی آرمانخواه كشور دركنار يك ميليون كشته و مجروح جنگی در جبهه به خاك افتادند، شهرهای بزرگ خوزستان نابود شدند، از درون شبكه های خريد اسلحه جمهوری اسلامی، سازمان های جاسوسی امريكا وانگليس تا مغز استخوان ستاد جنگ، فرماندهی سپاه، شورای تبليغات اسلامی و سرانجام "حاكميت مافيائی بازار- روحانيون" نفوذ كردند، كه بخش عمده حوادث 6 سال گذشته و اميدوار ساختن مردم به نجات دهنده ای از خارج كشور( كه جز امريكا نيروی ديگرنمی تواند باشد!) حاصل آنست.

پايان جنگ با عراق و به زانو در آمدن خزانه كشور و به خاك افتادن يك ميليون ايرانی، همزمان شد با فروپاشی اتحاد شوروی و تغيير فاجعه بار توازن قدرت جهانی. رويدادی كه سهم و نقش حاكميت جمهوری اسلامی در آن كم نبود.

جهان سرمايه داری به رهبری امريكا جبهه جديدی را در اروپای شرقی گشود. تجزيه جمهوری چكسلواكی به دو جمهوری اسلواك و چك، تبديل آلبانی به سكوی نظامی در بالكان و پاره پاره كردن جمهوری فدراتيو يوگسلاوی، كه دشوارترين و پيچيده ترين عمليات در همين بخش سوم صورت گرفت. ماجراجويانی كه می خواستند از كربلا به قدس شريف بروند، هنوز جنازه دهها هزار قربانی جنگ با عراق را از بيابان های جبهه جنگ با عراق به ايران منتقل نكرده راهی بوسنی شدند. آيت الله جنتی، روحانی فاجعه آفرينی كه علاوه بر رياست بر شورای نگهبان و شورای تبليغات اسلامی، پدرخوانده انصار حزب الله و گروه های فشار و ترور داخلی است مبتكر اعزام نيروی نظامی و تبليغاتی به بوسنی شد و خود نيز علنی و غير علنی بارها راهی آن ديار شد. در بخش سوم گزارش تحقيقی شوسودفسكی به اين ماجراجوئی نيز پرداخته شده است. شركت تازه تاسيس هوائی هاشمی رفسنجانی "ماهان" از دل اين ماجراجوئی پرهزينه جديد سر برآورد، همچنان كه تيم های ترور در اروپا و امريكای لاتين از كنار آن بيرون آمدند. پول حاصل از نفت ايران اين بار در بوسنی به جيب امريكائی ها و شركت های بزرگ اسلحه سازی رفت و جمهوری اسلامی جاده صاف كن كاخ سفيد در بوسنی شد. چند سردار و خبرنگار جنگی ماجراجوئی اسلامی در بوسنی به اروپا گريختند و پناهنده شدند و قاچاقچيان عتيقه و شبكه شستشوی پول قاچاق مواد مخدر از تهران به بوسنی و از بوسنی به پراگ( پايتخت جمهوری چگ) پل ارتباطی زدند. وقتی حاكميت بوسنی كاملا در اختيار حاكميت امريكائی قرار گرفت و اين جمهوری مسلمان نشين يوگسلاوی سابق به مهم ترين پايگاه نظامی امريكا در بالكان تبديل شد، پاسدار و مبلغ اعزامی جمهوری اسلامی را يا بيرون كردند و يا به شبكه القاعده وصل كردند تا بعدا و در حوادث ديگری به خدمت گرفته شوند.

هيچ مقامی در جمهوری اسلامی تاكنون پيرامون اين نقش جمهوری اسلامی در بوسنی سخن نگفته است، اما مگر اسناد اين گونه نقش آفرينی ها تا پايان مخفی می ماند؟ بی شك نه!

فرماندهان سپاه، واحد جنبش های رهائيبخش اسلامی سپاه پاسداران و مبلغان شورای تبليغات اسلامی همراه فرمانده آن "آيت الله جنتی” و فرماندهان سه لشكر قدس، محمد و بدر كه با القاعده عهد اخوت اسلامی دارند دست از پا دراز تر از بوسنی بازگشتند! و بزرگراه بالكان را برای امريكا باقی گذاشتند تا به مثلث طلائی در مرزهای مشترك ايران-افغانستان- پاكستان وصل كند: در خدمت امريكا، با شعار مرگ بر امريكا!

ارتش امريكا كه عزم خود را برای برداشتن دوست و همكار قديمی خويش در منطقه جزم كرد، صدام حسين يك هفته هم در بغداد دوام نيآورد. نوبت به حكومت جانشين رسيده است. رويای حضور و صدور جمهوری اسلامی با ترور سيد مجيد خوئی در نجف آغاز شد. تروری كه سرآغاز جنگ شيعه با شيعه در عراق است و از دل آن شايد ابتدا منطقه خودمختار و فقير نجف دركنار كردستان و دولت مركزی بيرون بيآيد. درابتدا، زيرا در گام های بعدی می تواند تجربه يوگسلاوی در منطقه پياده شده و بخش هائی از خوزستان ايران نيز بدان ضميمه شود. مهم جرقه اول است و تشويق آنها كه در 24 سال گذشته هرجا آشی پخته شده فراش و خطيب آن شده اند و حالا زير عبای سيد باقر حكيم و مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق روياهای خود را می پرورانند. شايد در آينده ای كه چند سالی بيش نخواهد پائيد اسناد جنگ شيعه با شيعه در خليج فارس نيز نوشته شود و نام نقش آفرينان مذهبي- حكومتی آن در جمهوری اسلامی نيز در فصل از تاريخ ثبت شود!

 

بخش سوم از كتاب جنگ و جهانی شدن

 

پشتيبانی واشنگتن از تروريسم بين‌المللی
دولت بوش " شبكه اسلامی بنيادگرا" را خطری جدی برای ايالات متحده اعلام می‌كند و آن را مسئول حملات تروريستی يازدهم سپتامبر می داند. اما همين شبكه اسلامی يكی از اجزای مهم "عمليات مخفی” سيا در بسياری از كشورهای جهان بوده و منجمله در كشورهای حوزه بالكان، اتحاد شوروی سابق، هند و چين در خدمت سياست خارجی آمريكا قرار گرفته است.

در همان زمانی كه مجاهدين بنيادگرا بنفع امريكا درحال جنگ هستند، اف.بی.آی. كه سازمان پليس داخلی ايالات متحده است - و از بعضی جهات مستقل از سازمان سيا عمل می‌كند-  برعليه همين مجاهدين كه آنان را تروريست مينامد اعلام جنگ می كند، و اين در حالی است كه سازمان سيا از زمان حضور ارتش شوروی در افغانستان تاكنون به همين تروريستهای بين‌المللی مخفيانه كمك می رساند.

با توجه به اينكه سازمان سيا اعتراف كرده كه در دوران جنگ سرد از بن‌لادن بعنوان يك "ابزار اطلاعاتی " استفاده ميكرده،  دولت ايالات متحده نمی تواند رابطه خود را با بن‌لادن انكار نمايد ولی مدعی است اين ارتباط مدت زمان زيادی است كه ديگر قطع شده است!

سازمان سيا اصطلاح "ابزار اطلاعاتی” را چنين تعريف می كند كه برخلاف يك مامور مستقيم اطلاعات كه بايد در صورت لزوم تا حد فدا كردن خود برای منافع آمريكا پيش رود، يك "ابزار" اطلاعاتی كافيست كه در جهت منافع سياست خارجی ايالات متحده قرار داشته باشد. اين ابزارهای” اطلاعاتی غالبا خود نمی دانند كه در حال انجام وظيفه‌ای هستند كه سازمان سيا برعهده آنان گذاشته و به اجرای آن در صفحه شطرنج ژتوپوليتيك مامور كرده است. برای اينكه اين ماموريتها "موفق" شود، سازمان سيا از سرويسهای مختلف جاسوسی نظير سازمان اطلاعات نظامی پاكستان موسوم به ای.اس.ای استفاده می‌كند.

 

نظريه "چرخش" (1)
از يازدهم سپتامبر بدينسو برخی رسانه های گروهی آمريكا با پذيرش ارتباط بن‌لادن با سازمان سيا آن را واقعه ای مربوط به دوران جنگ شوروی و افغانستان اعلام ميكنند. آنان بدينوسيله اقداماتی را كه سازمان سيا بعد از جنگ سرد در جهت تقويت و رشد سازمانهای بنيادگرا كرده است مسكوت می گذارند و واقعيت را در مورد عمليات تروريستی يازدهم سپتامبر تحريف می كنند.

مثال روشن در اين مورد تئوری موسوم به "چرخش" است كه رسانه ها سعی می كنند آن را بنحوی عنوان كنند كه گويی "ابزار اطلاعاتی” برضد كسانی كه آن را تربيت كرده اند "چرخش" كرده است. يا بقول آنان " چيزی كه خودمان درست كرديم در دامن خودمان منفجر شد"

اينان با سفسطه گرايی خاصی سياست آمريكا را توجيه می كنند و می خواهند وانمود كنند كه آمريكا و سازمان سيا مظلوم واقع شده اند.

مثلا بنوشته روزنامه گاردين "سلاح هايی كه ايالات متحده و بريتانيای كبير به همراه متدهای پيشرفته جنگی در اختيار مجاهدين قرار دادند به فاجعه در غرب ختم شد و براساس پديده "چرخش" برعليه كسانی مورد استفاده قرار گرفت كه آنها را تهيه ديده بودند"

با آنكه رسانه های گروهی آمريكا خود اعتراف می كنند كه روی كار آمدن دولت طالبان در افغانستان ناشی از كمكهای پنهانی است كه ايالات متحده به مجاهدين و گروههای بنيادگرا كرده است، اما بلافاصله پس از قبول اين واقعيت آن را رها كرده و به سراغ توطئه ای كه اسامه بن‌لادن با حيله گری برعليه سيا ترتيب داده است می روند و چنان مطرح ميكنند كه گويی پسری به پدرش خيانت كرده است. تئوری "چرخش" دروغ محض است. سيا به هيچ عنوان ارتباط خود را با شبكه بنيادگرايان اسلامی قطع نكرده است.

تكرار "ايران گيت" در بوسنی
چه كسی می تواند اليورنورث و گروه مخالفان دولت نيكاراگوئه موسوم به "كنترا" را از ياد ببرد؟ آيا می توان اسلحه های خريداری شده از عوايد قاجاق مواد مخدر در دروان دولت ريگان و تجهيز كنترا را برای جنگ برعليه دولت ساندينستها از سوی واشنگتن از ياد برد؟ همين روش در سال 1990 در بالكان برای تحويل اسلحه به مجاهدين اسلامی در پيش گرفته شد. مجاهدينی كه در صف ارتش مسلمان بوسنی برعليه فدراسيون يوگسلاوی مبارزه می كردند.

در طول دهه نود، سيا به واسطه سرويس اطلاعات نظامی پاكستان به ارتش مسلمان بوسنی در جنگ داخلی يوگسلاوی مزدور و "مجاهد" تحويل می داد. در سی يكم اكتبر 1994 سرويس خبری دفاعی بين‌المللی لندن گزارش داد كه "براساس منابع موثق ايالات متحده به نيروهای مسلمان بوسني- هرزه گوين در تمرينات نظامی كمك كرده و اسلحه در اختيار آنان قرار ميدهد و بدينسان آشكارا توافق نامه های سازمان ملل را نقض می‌كند." براساس همين گزارش سازمانهای آمريكايی به مسلمانان بوسنی اسلحه های ساخت چين، كره شمالی و ايران را تحويل می دهند. همين منابع گزارش می دهند كه ايران با اطلاع و نظارت دولت آمريكا مقادير مهمی راكت و تجهيزات نظامی تحويل ارتش مسلمان بوسنی داده است. از جمله اين مهمات راكتهای 107 ميليمتری و 122 ميليمتری و همچنين موشك انداز و.ب.ر- 230 چينی را كه در ايران ساخته می‌شود ميتوان نام برد. علاوه بر اين چهارصد نفر از اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با تجهيزات كامل وارد بوسنی شده‌اند. همين منابع عنوان می كنند كه سازمان سيا در جريان اين عمليات نيز بوده و گفته ميشود تعدادی ازا ين 400 نفر با هدف انجام عمليات تروريستی در اروپای غربی به بوسنی اعزام شده بودند. در همين دوران يعنی در سپتامبر و اكتبر 1994 تعداد قابل ملاحظه ای از مجاهدين "افغان" مخفيانه به پلوس در كرواسی منتقل و از آنجا با پاسپورتهای جعلی برای خدمت در ارتش مسلمان بوسنی به كوپرز، زنيكا و بانچالوكا اعزام شدند. تا پايان سال 1994 اين نيروها به پيروزی‌های قابل توجهی دست يافتند. براساس منابع مطلع در سارايوو، نيروهای اسلامی از كمك يك گروه بنگلادشی حافظ صلح سازمان ملل در يوگسلاوی برخوردار بودند كه در اوايل سپتامبر 1994 جانشين يك گروه فرانسوی شده بود.

"واحدهای واكنش سريع آمريكايی كه مجهز به وسايل ارتباطی و شناسايی بودند مجاهدين را هنگام ورود به كروواسی همراهی می كردند. براساس منابع ما نظاميان آمريكايی ماموريت داشتند شبكه فرماندهی كنترل ارتباطات و اطلاعات را ايجاد كرده و حمله های ارتش مسلمان بوسنی را - در همراهی با مجاهدين و نيروهای كروات بوسني- در كوپرز، زنيكا و بانچالوكا پشتيبانی و هماهنگ نمايند. اخيرا (سال 94) چند حمله از بانچالوكا و زنيكا كه منطقه تحت حفاظت سازمان ملل متحد هستند به نيروهای يوگسلاو صورت گرفته است. دولت آمريكا در تمام مراحل جنگ تحريم سازمان ملل و ممنوعيت مسلح كردن نيروهای درگير در يوگسلاوی سابق را نقض كرده و فعاليتهای مخفی خود را همچنان ادامه ميدهد. در دو سال گذاشته (1994) ايالات متحده سه هيئت بلندپايه را برای ترغيب دولت يوگسلاوی به تبعيت از آمريكا به آنجا اعزام نموده است كه موفقيتی بدست نياورده است. قابل ذكر است كه يوگسلاوی تنها كشور منطقه است كه تاكنون سياستهای آمريكا را نپذيرفته است. " (همان منبع)

 

منابع موثق
شايد باوركردن اين امر مشكل باشد كه حزب جمهوريخواه آمريكا خود در گزارشی به كنگره، ارتباط دولت كلينتون را با شبكه بنيادگرايان اسلامی بوسنی با ارائه اسناد كامل فاش كرده است. كميته حزب جمهوريخواه در اين گزارش به كنگره آمريكا جزئيات كامل ارتباط دولت كلينتون با بنيادگرايان اسلامی را جهت تبديل بوسنی به يك پايگاه نظامی بنيادگرايان اشكار ساخته است. بنوشته گزارش" اين اقدام  با به خدمت گرفتن هزاران مجاهد" از شبكه مبارزان اسلامی دنيای اسلام صورت گرفته است. در اين گزارش كه اسناد كامل آن نيز ارائه شده گفته می‌شود: "بدترين تهديد برای نيروهای حفظ صلح در بوسنی و هرزه گوين و مهمتر از آن برای نظاميان آمريكايی مامور در منطقه آن است كه دولت كلينتون همكاری خود را با ايران برای تحويل اسلحه به نيروهای اسلامی سارايوو از مردم و كنگره آمريكا مخفی كرده است. اين تصميمی است كه كلينتون مستقيما در اوريل 94 بدرخواست انتونی ليك ( وی اكنون در مقام رياست شورای امنيت ملی است) و سفير ايالات متحده در كروواسی پيتر گالبريث اتخاذ كرده است. (اطلاعيه به كنگره در شانزده ژانويه 1997)

براساس گزارش لوس انجلس تايمز( كه به منابع اطلاعاتی مخفی متكی است) اين تصميم نقش مهمی در نفوذ نيروهای ايرانی به بوسنی بازی كرده است. همزمان با ورود نيروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ايران و نيروهای اطلاعاتی آن (وزارت اطلاعات و امنيت) به بوسنی، هزاران "مجاهد" ديگر نيز از چندين كشور اسلامی وارد بوسنی شدند. اين مجاهدين به همراه بعضی از سازمانهای بنيادگرا از كشورهايی نظير برونی، مالزی، پاكستان، عربستان سعودی، سودان و تركيه به اين كشور اعزام شدند. در اين ميان ميتوان از جمله به ورود داوطلبان سازمان به اصطلاح "بشردوستانه" تی.دبليو.ار.ا. كه مقر آن در سودان است اشاره كرد.

دولت كلينتون در مسلح ساختن گروههای بوسنی شركت مستقيم داشت و از جمله وظيفه آزمايش و بررسی فنی موشكهای ساخت ايران برعهده مستشاران آمريكايی گذاشته شده بود. سازمان تی.دبليو.ار.ا اشاره شده در بالا نيز كه به دروغ سازمان بشردوستانه معرفی شده در سودان تاسيس و يكی از عوامل مهم مسلح ساختن گروههای مسلمان بوسنی ميباشد. اين سازمان با شخصيتهای مهم شبكه تروريسم اسلامی از جمله شيخ عمر عبدالرحمان (كه در رابطه با حمله تروريستی به مركز تجارت جهانی در سال 93)، مجرم شناخته شد  و اسامه بن‌لادن كه منبع تامين مالی تعداد زيادی از گروههای بنيادگراست در ارتباط ميباشد.

گزارش حزب جمهوريخواه بدون هيچ نوع شبهه ای همكاری دولت كلينتون را با تعداد زيادی از گروههای بنيادگرای اسلامی منجمله شبكه بنيادگرای القاعده تاييد می‌كند. اما قصد جمهوريخواهان در حقيقت مبارزه با دولت كلينتون بود و نه زير سئوال بردن اين اقدامات. و چون در آنزمان چشم تمام مردم آمريكا به مسئله رابطه نامشروع كلينتون و مونيكا لوينسكی دوخته شده بود، جمهوريخواهان ترجيح دادند يك افتضاح "ايران گيت" ديگر اين بار در رابطه با بوسنی به راه نياندازند و توجه مردم آمريكا را از ماجرای مونيكا لوينسكي(معشوقه و منشی كلينتون) منحرف نكنند. جمهوريخواهان در اين دوران بركناری كلينتون را بدليل آنكه به مردم آمريكا درباره رابطه خود با لوينسكی دروغ گفته بود ميخواستند. اما در مورد دروغ بزرگتر كه دررابطه با قاچاق مواد مخدر و عمليات مخفی دربالكان بود، دمكراتها و جمهوريخواهان زير فشار پنتاگون و سيا به توافق رسيدند و ماجرا را ختم كردند.

از بوسنی تا كوزوو
مدل بوسنی كه در گزارش كميته حزب جمهوريخواه به كنگره با اسناد كامل افشا شده بود، دقيقا در كوزوو نيز اجرا شد. تنها تفاوت آن با مدل بوسنی در اين بود كه در كوزوو دولت آمريكا و ناتو متحدا عمل كردند.
در سالهای 1998-1999 مزدوران "مجاهد" از كشورهای خاورميانه و آسيای مركزی برای مبارزه در كنار "جبهه آزاديبخش كوزوو" موسوم به "اوچيكا" به كوزوو اعزام شدند. اوچيكا بعدا با ناتو در قسمت اعظم جنگ برعليه يوگسلاوی از نزديك همكاری كرد. براساس گزارشهای منابع نظامی بريتانيا وظيفه
تعليم و مسلح كردن اوچيكا به سازمان ضداطلاعاتی دفاعی آمريكا د.ای.ا. (ديفنس انتليجنت ايجنسي)، سرويس مخفی بريتانيا (ام.آی.6) ، اعضای فعال و قديمی گروه هوابرد بريتانيا (اس.آ.اس.)  و به سه شركت خصوصی سرويسهای امنيتی بريتانيا و ايالات متحده واگذار شد.

مقامات بلندپايه بريتانيا معتقدند كه سازمان ضداطلاعاتی ارتش آمريكا - دی.ا. ا.- برای تعليم نظامی اوچيكا نيازمند سرويس مخفی بريتانيا ميباشد. متعاقب آن ام.آی.6 با دو شركت خصوصی سرويس امنيتی بريتانيا به توافق رسيد. اين دو شركت بنوبه خود با اعضای تيپ هوابرد تماس گرفتند و ليست سلاح و مهمات مورد نياز اوچيكا را تهيه كردند.

همزمان با اين عمليات و قبل از آنكه ناتو بمباران يوگسلاوی را آغاز كند، اعضای گروه هوابرد بريتانيا (اس.آ.اس.)‌ در ماه مارس 1999 در كوزوو مستقر شدند. هنگاميكه نيروهای ويژه بريتانيا در شمال آلبانی سرگرم تعليم نظامی جبهه آزاديبخش كوزوو بودند، نظاميان ترك و افغان كه با كمك مالی "شبكه اسلامی” به آنجا اعزام شده بودند با بريتانيايی ها درمورد تاكتيكهای جنگ چريكی و جنگهای نامنظم همكاری و هماهنگی داشتند. بن‌لادن نيز شخصا به آلبانی مسافرت كرد. او يكی از گروههای متعدد بنيادگرايان را كه به آنجا اعزام كرده بودند رهبری ميكرد. وی احتمالا در سال 94 نيز اقداماتی را در آلبانی انجام داده بود. منابع آلبانيايی مطلعند كه سالی بريشا كه در حال حاضر رييس‌جمهور آن كشور است با گروههايی كه اكنون به عنوان بنيادگرا معروفند ارتباط داشته است. گزارش فرانك سيلوفر درمقابل كميته قضايی مجلس نمايندگان آمريكا موضوعی را كه بطور كامل از مردم آمريكا پنهان نگه داشته شده فاش می‌كند و نشان ميدهد كه بخش اعظم بودجه اوچيكا از طريق قاچاق مواد مخدر تامين می‌شود. آلبانی و كوزوو در قلب "بزرگراه بالكان" قرار دارند، بزرگراهی كه "مثلث طلايی” افغانستان و پاكستان را به بازار مواد مخدر اروپا متصل می‌كند و هشتاد درصد هرويين اروپا از آن عبور می‌كند. 

گزارش كنگره آمريكا 13 دسامبر 2000
از اظهارات رالف موچك از مسئولان سازمان پليس بين‌الملل – انترپول- در مقابل همين كميته قضايی چنين برمی آيد كه وزارت خارجه آمريكا اوچيكا را يك گروه تروريستی می داند كه بودجه خود را از طريق قاچاق مود مخدر و كمك مالی بعضی كشورهای اسلامی و شخصيتها كه در ميان آنان بن‌لادن قرار دارد تامين می‌كند. موضوع ديگری كه بن‌لادن را به اوچيكا مرتبط می نمايد حضور برادر يكی از رهبران اسلامی "جهاد" مصر است كه بمثابه فرمانده يكی از گروههای اوچيكا در جنگ كوزوو شركت داشته است. اين شخص يكی از فرماندهان نظامی شبكه اسلامی القاعده اسامه بن‌لادن ميباشد. (گزارش كنگره امريكا 13 دسامبر 2000)

مادلن البرايت از اوچيكا پشتيبانی می‌كند
اما دولت آمريكا به هيچ عنوان ارتباط اوچيكا با تروريسم بين‌المللی و جنايت های سازمان داده شده را كه در كنگره آمريكا با جزييات تمام فاش شده بود در نظر نمی گرفت. چند ماه قبل از بمباران يوگسلاوی، مادلن البرايت وزير امور خارجه آمريكا سعی نمود به اوچيكا "مشروعيت سياسی” بدهد و ناگهان اين گروه شبه نظامی به يكی از "نيروهای دمكراتيك" كوزوو تبديل شد. اولبرايت از اين طريق به ديپلماسی بين‌المللی خود سرعت بخشيد و به اوچيكا نقش مهمی در "مذاكرات صلح" به نتيجه نرسيده رامبويه در آغاز سال 99 واگذار شد. در همين دوره اوچيكا روابط خود را با گروههای بنيادگرا و منجمله شبكه بنيادگرای القاعده گسترش داده و محكمتر می كرد.

كنگره آمريكا با سكوت از تروريسم دولتی حمايت می‌كند
درحاليكه مدارك موجود همكاری مشترك اوچيكا و گروه القاعده اسامه بن‌لادن را تصديق می‌كند، اين امر مانع از آن نميشود كه دولت كلينتون و بعدا دولت بوش به اين گروه كمك كنند و به آن اسلحه و مهمات تحويل دهند. اين اسناد نشانگر آن است كه تمام اعضای سنا و مجلس نمايندگان از ارتباط حكومت آمريكا با تروريسم بين‌المللی و القاعده مطلع بوده اند. بقول جان كاسيت از اعضای كنگره در مقابل كميته نيروهای مسلح مجلس: ما در سال 98- 99 با اوچيكا رابطه برقرار كرديم در حاليكه می دانستيم اين ارتباط به نحوی از انحا به بن‌لادن كمك می‌كند.

كميته نيروهای مسلح كنگره آمريكا
اعضای كنگره آمريكا كاملا از ارتباط دولت آمريكا با بن‌لادن خبر داشتند. آنها دقيقا می دانستند كه بن‌لادن كيست: پياده شطرنجی در اختيار دولت كلينتون و بعدا دولت بوش. نتيجتا همگی اعضای كنگره اعم از دموكرات و جمهوريخواه می دانستند كه جنگی كه از فردای يازدهم سپتامبر برعليه "تروريسم بين‌المللی” به راه افتاد براساس برنامه ای بود كه از قبل پيش بينی آن شده بود و به همين دليل متحدا پشتيبانی خود را از دولت بوش در جنگ برعليه بن‌لادن اعلام كردند.

در سال 1999 سناتور جو ليبرمن آشكارا اعلام كرد: "مبارزه برای اوچيكا مبارزه برای دفاع از حقوق فردی و ارزشهای آمريكايی است." او درحالی اين را می گفت كه از ارتباط تنگاتنگ ميان اوچيكا و گروه القاعده بن‌لادن باخبر بود. چند ساعت بعد از حمله موشكهای آمريكايی به افغانستان در 7 اكتبر 2001 همين سناتور خواهان حمله هوايی به عراق برای مجازات تروريستها شد و گفت : "ما در حال جنگ با تروريسم هستيم. ما نمی توانيم حملات خود را محدود به بن‌لادن و طالبان نماييم." ليبرمن در حالی ناگهان ضدتروريست شد كه بعنوان عضو گروه سناتوری نيروهای مسلح ، به كليه اسناد كنگره در مورد رابطه اوچيكا و بن‌لادن دسترسی داشت. اين موضعگيريها نشان ميدهد كه او هنگامی كه حمايت از اوچيكا را حمايت از ارزشهای آمريكايی عنوان ميكرد دقيقا ميدانست كه دستگاه دولتی آمريكا و ناتو حامی و پشتيبان بن‌لادن هستند.

جنگ مقدونيه
در سال 1999 در هياهوی جنگ در يوگسلاوی، سازمان آزاديبخش كوزوو دامنه فعاليت تروريستی خود را به جنوب كوزوو و مقدونيه گسترش داد و پس از تغيير نام خود به "بريگاد حفاظت از كوزوو" (تی ام كا) سازمان ملل آن را به رسميت شناخت. يعنی از آن زمان ببعد از يك منبع مشروع تامين مالی ميشد و درعين حال از كمكهای نظامی مستقيم ايالات متحده بهره ميبرد. فرماندهان تی ام كا – يا همان اوچيكا- دو ماه پس از آنكه زير حمايت سازمان ملل تاسيس شد، با استفاده از كمكهای مادی سازمان ملل خود را آماده حمله به مقدونيه كردند. اين امر دنباله منطقی سياست تروريستی آنها در كوزوو بود. روزنامه "اسكوپيه دنويك" در 21 مارس 2000 گزارش داد كه "تی ام كا" ششمين پايگاه عملياتی خود را در جنوب صربستان و در مقدونيه تاسيس كرد. "براساس منابع موثق بريگاد حفاظت از كوزوو (مرتبط با تی ام كا و زير حمايت سازمان ملل) در مارس 2000 ستادهای فرماندهی خود را در شهرهای تتوو، گستيورا و اسكوپيه ايچاد كرده و در حال تاسيس پايگاه های دبار و استروگا (در همسايگی الباني) هستند و اعضای آنها كدهای شخصی معينی دارند." (همان منبع و اخبار بی بی سی 24 مارس) .

همكاری شبكه اسلامی و ناتو در مقدونيه
مزدوران خارجی كه در سال 2001 در مقدونيه و در صف آ.ال. ان. (كه خود را وابسته به اوچيكا ميداند) مبارزه می كردند، مجاهدينی بودند كه از كشورهای شوروی سابق، خاورميانه و آسيای مركزی به آنجا اعزام شده بودند. در داخل مجموعه ای كه با دولت مقدونيه می جنگيدند علاوه بر مزدوران مجاهد، مشاوران نظامی آمريكايی، تعدادی از اعضای يك سازمان مزدوران حرفه ای كه با پنتاگون قرارداد دارد و همچنين گروه "سربازان سرنوشت" كه متشكل از مزدوران بريتانيا، هلند و آلمان است به اوچيكا برای مبارزه برعليه دولت مقدونيه پيوسته بودند. بعضی از اين مزدوران قبلا در صفوف اوچيكا و ارتش مسلمان بوسنی در جنگ بوسنی شركت داشتند. رسانه های گروهی و دولت مقدونيه بدون هيچ شبهه ای اعتقاد دارند كه حكومت ايالات متحده و شبكه اسلامی دست در دست ا.ال.ان. در اقدامات تروريستی در مقدوينه شركت داشتند. ا.ال.ان. يكی از شعبه های اوچيكاست. اين گروه و ت.ام.كا كه تحت حمايت سازمان ملل قرار دارند، گروه يگانه ای هستند كه فرماندهان و پرسنل مشترك دارند. فرمانده ت.ام.كا از سازمان ملل حقوق می گيرد اما در كنار مجاهدينی قرار دارد كه برضد نيروهای دولتی مقدونيه مبارزه می‌كند. نيروهای ا.ال.ان. و اوچيكا در همان حالی كه از طرف شبكه القاعده بن‌لادن حمايت مالی می شوند، از پشتيبانی ناتو و سازمان موقت ملل متحد مستقر در كوزوو نيز برخوردارند. 

مناسبات ريشه دار
بدينسان مشاهده می‌شود كه ارتباط آمريكا با بن‌لادن به سالهای جنگ شوروی محدود نميشود، بلكه همچنان "شبكه اسلامی” يكی از عناصر اصلی "عمليات مخفی” نظامی امريكاست. اين شبكه همچنان با واسطه ای.اس.ای. پاكستان مورد حمايت سيا آمريكا قرار دارد و عمليات نظامی و اطلاعاتی را در مقدونيه و جنوب صربستان زير نظر واشنگتن اجرا ميكند. بعبارت ديگر گروههای تروريستی ا.ال.ان. و اوچيكا، هم از كمك مالی برنامه سازمان ملل برای حفظ صلح استفاده ميكنند و هم از كمك گروههای اسلامی كه دربين آنها شبكه القاعده قرار دارد برخوردارند. در اين ميان عوايد قاچاق مواد مخدر را هم كه با همكاری دولت آمريكا بدست می آيد نيز بايد به منابع اين سازمانها اضافه كرد.

چندين گروه اسلامی مجاهدينی را كه در صف ا.ال.ان. مبارزه می كنند جمع آوری می كنند. مستشاران نظامی آمريكايی و مزدوران غربی كه از كشورهای عضو ناتو می باشند همراه با مجاهدين به خدمت گرفته شده از كشورهای خاورميانه و آسيای مركزی دوش به دوش هم در كنار ا.ال.ان. ميجنگند و در همان حال رسانه های گروهی ايالات متحده از تئوری "چرخش" دم می زنند و مدعی هستند كه "ابزارهای اطلاعاتی” برعليه كسانی كه در گذشته آنها را ايجاد كرده‌ا‌ند چرخش كرده‌اند! در سال 2001 و در همان حوالی حوادث يازدهم سپتامبر در مقدونيه شبكه القاعده با واشنگتن و ناتو همكاری داشت. ارتباط بين حكومت آمريكا و گروههای تروريسم بين‌المللی بوسيله گزارشهای رسانه های گروهی، شهود عينی، سندهای تصويری، و همچنين بيانيه رسمی نخست وزی مقدونيه ( كه آمريكا و كشورهای غربی را به پشتيبانی مستقيم از تروريستها متهم می‌كند ) افشا شده است. در همين دوران آژانس رسمی مقدونيه از ارتباط فرستاده ويژه واشنگتن جيمز پارديو و تروريستهای ا.ال.ان. پرده برمی دارد. تمام اينها نشان ميدهد كه "ابزارهای اطلاعاتی” همچنان در خدمت منافع واشنگتن قرار دارند.

 

3-1

سفير ايالات متحده جيمزپارديو.
جيمز پارديو وظايف خود را در بالكان از سال 1993 اغاز كرد. وی بمثابه مامور عاليرتبه اطلاعاتی در نزد فرماندهی كل نيروهای آمريكايی در منطقه و بمنظور كمك به ارتش مسلمان بوسنی اعزام شد. سرهنگ پارديو ماموريت داشت تا برای ارتش مسلمان بوسنی كمكهای بيشتری را جمع آوری كند. اين كمكها در آنزمان بمثابه "كمكهای اجتماعی” قلمداد ميشد. اما گزارش كميته حزب جمهوريخواه به كنگره نشان داد كه ايالات متحده مصوبات سازمان ملل را در مورد تحريم اسلحه به ارتش بوسنی نقض می كرده است. پارديو در گروه مسئولان اطلاعاتی كه از نزديك با رييس شورای امنيت ملی تونی بليك رابطه داشتند نقشی مهم برعهده داشت. او بعدا در مذاكرات صلحی كه در 1995 در "دايتون" برگزار شد بعنوان نماينده وزارت دفاع آمريكا شركت كرد. قبل از شروع بمباران يوگسلاوی در سال 99 از بيل كلينتون بعنوان فرستاده مخصوص برای ثبات نظامی كوزوو ماموريت گرفت. به او بويژه وظيفه كمك به اوچيكا كه در انزمان از طرف بن‌لادن نيز حمايت مالی ميشد واگذار گرديد. پارديو نقش مهمی در پياده كردن "مدل بوسنی” در كوزوو و بعدا در مقدونيه ايفا كرد.

 

 

تلاش دولت بوش برای گمراه كردن مردم آمريكا
دولت بوش جنگ بيسابقه ای را در آسيای مركزی به راه انداخته و ادعا می‌كند كه در حال مبارزه با "تروريسم بين‌المللی” است. در حاليكه در حقيقت اين تروريسم بين‌المللی يكی از عناصر مهم پيشبرد سياست خارجی ايالات متحده را تشكيل ميدهد. بعبارت ديگر توجيه شروع جنگ در آسيای مركزی چيزی بيش از يك بهانه ساختگی نيست. دولت آمريكا آگاهانه و به عمد مردم آمريكا را فريب ميدهد و گمراه می‌كند. به ياد بيآوريم كه دقيقا چند ساعت بعد از حمله تروريستی به مركز تجارت جهانی بدون هيچ مدركی اسامه بن‌لادن بعنوان دشمن شماره يك معرفی گشت و در سيزدهم سپتامبر هنگامی كه هنوز تازه تحقيقات اف.بی.ای. شروع شده بود بوش قول داد كه دنيا را به پيروزی رهنمون خواهد كرد.

علاوه براين كليه نمايندگان كنگره و مجلس - به استثنای تنها يك نماينده باجرات و شريف - دولت بوش را در راه اندازی جنگ تاييد كردند. اين نمايندگان همگی به اسناد محرمانه ای كه نشانگر ارتباط سازمانهای دولتی آمريكا با تروريسم بين‌المللی بود دسترسی داشتند و نمی توانند اين واقعيت را كتمان كنند. ضمن اينكه بسياری ازاين اسناد بطور عمومی و علنی نيز منتشر شده بود.

 قطعنامه تاريخی كنگره آمريكا كه در چهاردهم سپتامبر توسط نمايندگان مجلس و سنا به تصويب رسيد مقرر می دارد : "رئيس‌جمهور حق دارد از تمام نيروهای موجود استفاده نمايد و ملتها، سازمانها و اشخاصی را كه تشخيص ميدهد در انجام و يا قصد انجام و يا همكاری در حمله تروريستی يازدهم سپتامير شركت داشته اند و يا اين به سازمانها و اشخاص پناه داده اند (برای جلوگيری از اعمال تروريستی آنها در آينده) سركوب و مجازات كند"

تمام تحليهای ما نشان ميدهد كه سازمانهای دولتی آمريكا و همچنين ناتو بعد از پايان جنگ سرد به چنين سازمانهايی پناه داده اند و به آنها كمك كرده اند. قطعنامه كنگره در چهاردهم سپتامبر ميتواند در يك زمان خاص با تئوری "چرخش" منطبق شده و برعليه مسئولان آمريكايی تروريسم بين‌المللی چرخش كند. اگر اين قطعنامه بخواهد واقعا اجرا شود آنگاه شايد رسوايی جديدی از نوع "اسامه گيت" را شاهد باشيم كه متهمان آن، سازمانها يا مسئولان بلندپايه دولت كلينتون يا بوش، سيا يا كنگره آمريكا خواهند بود كه با بن‌لادن و شبكه القاعده همكاری كرده اند.

--------------------------

 (1) مترجم اصطلاح "چرخش" را دربرابر واژه انگليسی blowback و فرانسه  revirementبكار گرفته است. مفهوم اين اصطلاح بازگشت يك عمل برضد عامل آن است. رسانه های گروهی آمريكا اين اصطلاح را در مورد بن‌لادن و شبكه اسلامی بكار می گيرند و منظورشان اين است كه بن‌لادن با وجوديكه دست پروده سازمان اطلاعاتی آمريكا بوده است، اما بعد از جنگ سرد اين دست پرورده برضد پديد اورندگان خود يعنی ايالات متحده "چرخش" كرده است. بحث نويسنده در اين فصل اين است كه نشان دهد آيا واقعا بن‌لادن بعد از جنگ سرد برضد آمريكا "چرخش" كرده يا اينكه آمريكا از وی و سازمان القاعده تا همان سپتامبر 2001 نيز برای پيشبرد سياست خود در جهان استفاده ميكرده است.

پس از پايان ماموريت
پناهگاه طالبان ايران
در كجا آماده شده؟

در مرزهای مشترك ايران- افغانستان- پاكستان مثلثی وجود دارد كه آن را مثلث طلائی می گويند. در اين مثلث طلائی  كه بخش عمده آن درخاك افغانستان است، بزرگترين معاملات بين المللی مواد مخدر انجام می شود. دو ضلع بزرگ اين مثلث در پاكستان و افغانستان پايه های اساسی مثلث های ديگری اند كه امريكا ضلع بزرگ آنست. در اينجا قتل، ترور، جنگ وتوطئه سازماندهی می شود. حوادث يازدهم سپتامبر در نيويورك با اين مثلث در ارتباط بود، همچنان كه چنگ اندازی طالبان بر افغانستان، قتل فجيع رئيس جمهور وقت افغانستان(دكتر نجيب الله)، ترور احمد شاه مسعود در آستانه سقوط طالبان و حضور نظامی امريكا در افغانستان و توطئه های پرشمار ديگری با اين مثلث پيوند خورده است.
از مثلث طلائی هروئين و ترياك به ايران سرازير می شود و از ايران به جهان. از مثلث امريكا- افغانستان- پاكستان چه چيز جز پيوند دادن سرنوشت ايران به استراتژی نوين امريكا برای حضور در منطقه می تواند می تواند صادر شود؟
بخش چهارم كتاب "جنگ و جهانی شدن" از مثلث افغانستان- پاكستان- امريكا می گويد و آخرين ماموريتی كه بعد از به توپ بسته شدن مجسمه های بودا در كوههای باميان اين كشور، يا به كمك طالبان انجام شد و يا بنام طالبان: ترور احمد شاه مسعود!
در فاصله نهم تا يازدهم سپتامبر پاكستان عملا در كانون بزرگترين حادثه ای قرار داشت كه بعدها در تاريخ جهان همانگونه ثبت خواهد شد كه حريق در رايشتاك آلمان و آغاز جنگ جهانی سوم!
از 11 تا 13 سپتامبر نيز طرح توطئه ها برای حضور امريكا در افغانستان همينگونه پيش رفت و آنها كه جاده حضور نظامی امريكا در افغانستان را فراهم ساختند، در پاكستان آهسته و بی جنجال از مقامی به مقامی ديگر كوچ كردند، آنچنان كه ملاعمر و بن لادن از مخفيگاهی  به مخفيگاهی ديگر!
هموار كنندگان راه حضور امريكا در ايران، پس از پايان ماموريتی كه در حاكميت كنونی كشور و بنام دفاع از ارزش ها ايفا می كنند به كدام يك از اين دو گروه و در كدام نقطه از منطقه خواهند پيوست؟

   

فصل چهارم
نقش سازمان ای.اس.ای. پاكستان در عمليات تروريستی

  دولت آمريكا همواره و با آگاهی كامل از "تروريسم بين‌المللی” برای پيشبرد سياست خارجی خود بهره برداری كرده است و سرويس اطلاعاتی نظامی پاكستان را واسطه اين امر قرار داده است. طنز تاريخ اينجاست كه در حاليكه همه ميدانند شبكه القاعده بن‌لادن با پشتيبانی ای.اس.ای. پاكستان تشكيل شده، دولت بوش در هياهوی حوادث يازدهم سپتامبر از همين سازمان اطلاعاتی پاكستان ميخواهد كه "در مبارزه عليه تروريسم بين‌المللی” به آمريكا كمك كند.

روز سيزدهم سپتامبر يعنی دو روز پس از واقعه يازدهم سپتامبر، مطبوعات آمريكا خبر دادند كه يك هيئت بلندپايه پاكستانی به رياست ژنرال محمد احمد - رييس ای.اس.ای.- برای مذاكره با مقامات وزارت خارجه آمريكا به واشنگتن آمده است.

رسانه های گروهی آمريكايی چنين وانمود كردند كه دولت پاكستان اين هيئت را براساس دعوت رسمی دولت آمريكا و بعد از وقايع يازدهم سپتامبر به آمريكا اعزام نموده، در حاليكه واقعيت چيز ديگری است. براساس گزارش نيويورك تايمز رييس سازمان جاسوسی پاكستان "به هنگام وقايع تروريستی يازدهم سپتامبر" در ايالات متحده حضور داشت. براساس همين گزارش ژنرال احمد برای "مشورت های رسمی ادواری” با همتايان آمريكايی خود به آمريكا رفته بود. اما نيويورك تايمز به "فعاليتهايی كه وی درست يك هفته قبل از عمليات تروريستی در آمريكا انجام داده" اشاره نمی كند. به گزارش نيوزويك " ژنرال احمد به هنگام عمليات تروريستی در واشنگتن بوده و بدليل ممنوعيت پروازهای بين‌المللی همچون بقيه مسافران در آنجا ماند"

درواقع ژنرال احمد در چهارم سپتامبر 2001 يعنی يك هفته قبل از عمليات تروريستی در نيويورك و واشنگتن وارد آمريكا شد. اما تنها پس از حوادث يازدهم سپتامبر و اعلام دعوت بوش از پاكستان برای كمك به مبارزه عليه "تروريسم بين‌المللی” بود كه خبر جلسه 13 سپتامبر وی با مقامات وزارت امور خارجه آمريكا منتشر شد.

روزنامه نيويورك تايمز تاييد مي‌كند كه ژنرال احمد با ريچارد آرميتاژ معاون وزارت امور خارجه آمريكا در روزهای 12 و 13 سپتامبر پشت درهای بسته ملاقات كرده است. در همين روزها ژنرال احمد با سناتور ژوزف بيدن مسئول كميته قدرتمند سناتوری روابط خارجی نيز ديدار ميكند. بتدريج خبرهای گوناگونی از ديدارهای "مشورتی” كه ژنرال احمد با همقطاران آمريكايی اش در هفته قبل از وقايع واشنگتن و نيويورك داشته، منتشر شد. براساس اين خبرها احمد با مقامات سازمان جاسوسی آمريكا – سيا- ، پنتاگون و شورای امنيت ملی در اين دوران ملاقات و گفتگو می كرده است.

از مسائل مورد بحث در اين "ملاقاتهای مشورتی ادورای” هيچ خبری منتشر نشده است. آيا موضوع اين جلسات به نحوی از انحا مربوط به تصميماتی است كه در ديدارهای دوازدهم و سيزدهم سپتامبر اتخاذ شد و براساس آنها پاكستان برای دوران پس از يازدهم سپتامبر به همكار آمريكا تبديل شد؟ آيا برنامه ريزی جنگ در دستور اين جلسات بوده است؟

   

محور ای.اس.ای. – اسامه – طالبان
در نهم سپتامبر 2001 احمد شاه مسعود رهبر اتحاد شمال افغانستان ترور شد. اتحاد شمال و دولت بوش از دخالت احتمالی سرويس جاسوسی پاكستان در اين واقعه خبر دادند. اطلاعيه رسمی اتحاد شمال تاكيد كرد "محور ای.اس.ای. – طالبان و اسامه" ترور احمد شاه مسعود را بوسيله دو عرب سازمان داده بودند. ... ما معتقديم كه اتحاد مثلث اسامه بن‌لادن – طالبان و سرويس جاسوسی ارتش پاكستان در پشت اين واقعه ميباشد"

البته اگر اين اطلاعيه هم نبود قضيه اتحاد ميان طالبان – ای.اس.ای. و اسامه بن‌لادن برهمه عيان بود و از جمله در كنگره آمريكا با جزييات كامل مورد بحث قرار گرفته و اسناد آن منتشر شده بود. (به فصل سوم مراجعه شود)

 

كادر 1-4

 برنامه كاری رييس سازمان جاسوسی نظامی پاكستان در بازديد رسمی از ايالات متحده آمريكا - چهارم تا سيردهم سپتامبر 2001

 تابستان 2001 –  ژنرال محمود احمد رييس سازمان جاسوسی پاكستان مبلغ 100 هزار دلار به حساب محمد عطا واريز ميكند. (دولت آمريكا بعدا محمد عطا را هدايت كننده نخستين هواپيمايی كه برجهای مانهاتان اصابت كرد، معرفی كرد.)  
چهارم سپتامبر- ژنرال احمد برای ديدار رسمی به ايالات متحده آمريكا وارد ميشود
چهارم تا نهم سپتامبر- او با همتاهای آمريكايی خود از جمله ژرژ تنت رييس سيا ديدارهايی انجام ميدهد
نهم سپتامبر – احمد شاه مسعود رهبر اتحاد شمال به قتل ميرسد. اطلاعيه رسمی اتحاد شمال مثلث همكاری اسامه بن‌لادن ، طالبان و ای.اس.ای.. را مسئول قتل مسعود معرفی ميكند
يازدهم سپتامبر – عمليات تروريستی عليه مركز تجارت جهانی و پنتاگون صورت ميگيرد.
دوازدهم و سيزدهم سپتامبرژنرال احمد با ريچارد آرميتاژ معاون وزارت خارجه آمريكا ملاقات مي‌كند و در نتيجه آن تصميم به همكاری ميان ارميتاژ و ژنرال احمد اتخاذ ميشود
13 سپتامبر – ژنرال احمد با ژوزف بيدن رييس كميته روابط خارجی سنا ملاقات مي‌كند

 

  عليرغم آنكه دولت بوش از روابط بين اسامه بن‌لادن، طالبان و سرويس جاسوسی پاكستان و نقش آنها در ترور احمد شاه مسعود اطلاع داشت، دو روز قبل از وقايع يازدهم سپتامبر دولت بوش در جلسه وزارت امور خارجه تصميم گرفت "بصورت مستقيم" با سرويس اطلاعات نظامی پاكستان ای.اس.ای. همكاری كند.

رسانه های گروهی غربی از دخالت ای.اس.ای. در ترور احمد شاه مسعود بی اعتنا گذشتند و اين توطئه را حادثه ای عادی جلوه دادند. اين رسانه ها درباره ارتباط ترور مسعود با وقايع يازدهم سپتامبر كه سرانجام آن به اشغال افغانستان ختم شد هيچ پرسشی را مطرح نكردند. بدون هيچ بحث و گفتگويی پاكستان به مقام دوست و هم پيمان ايالات متحده ارتقا يافت.

تمام رسانه های گروهی آمريكا تقريبا همصدا با هم منطق فوق العاده عجيبی را مطرح كردند كه براساس آن چون پاكستان بر رهبران طالبان كه واشنگتن آنان را به پناه دادن بن‌لادن متهم مي‌كند نفوذ دارد، به همين دليل مسئولان آمريكايی از اين كشور تقاضای "همكاری” نموده‌اند.

درورای اعلام "مبارزه بر عليه "تروريسم بين‌المللی” دروغ بزرگی اختراع شده بود كه بنظر ميرسد بجز يك خبرنگار كسی آن را مطرح نكرد. اين خبرنگار هنگام مصاحبه مطبوعاتی كالين پاول در وزارت خارجه آمريكا در سيزدهم سپتامبر از او پرسيد: آيا ايالات متحده پاكستان را يك دوست ميداند يا اين كشور را آنطور كه در گزارش "الگو های تروريسم جهانی” عنوان شده محلی برای آموزش تروريستها؟ پاكستان را جزو كدام گروه بايد به حساب آورد؟"  پاسخ كالين پاول چنين بود: "ما فهرستی از اقداماتی را كه تشخيص داده ايم به نفع ماست  به دولت پاكستان ارائه داده ايم و از اين كشور خواسته ايم كه در اين موارد با ما همكاری كند. درمورد اين اقدامات امروز بعدازظهر با رييس‌جمهور پاكستان صحبت خواهيم كرد."

سندی كه خبرنگار به آن اشاره می كرد يكی از سندهای منتشره از جانب وزارت خارجه امريكاست. بعبارت ديگر اسناد رسمی خود دولت آمريكا جواب بی ربط آقای پاول را نقض می كند. ما عينا قسمتی از اين سند رسمی را نقل ميكنيم : "... پاكستان به طالبان از لحاظ تجهيزات، سوخت، منابع مالی و همكاری و مشاورت نظامی كمك مي‌كند. پاكستان مانع نمی شود كه تروريستهای اين كشور به افغانستان رفته و در كنار طالبان بجنگند. حكومت اسلام‌آباد در جهت محدود كردن فعاليتهای بعضی از مدارس علميه كه در خدمت گرفتن نيرو برای تروريستها هستند هيچ مانعی نگذاشته است."

اين اسناد بدون هيچ نوع شبهه‌ای ارتباط بين رييس‌جمهور پاكستان ( وهمچنين سرويس جاسوسی پاكستان) را با "تروريسم بين‌المللی” تاييد ميكنند. و انگاه دولت بوش به دنبال "كمك" كسانی نظير سرويس جاسوسی پاكستان است كه خود آن را حامی تروريستها ميداند. درخواستی كه شايد ابلهانه باشد اما با اهداف استراتژيك واشنگتن در آسيای مركزی و خاورميانه همآهنگی دارد.

جلسه سيزدهم سپتامبر وزارت امور خارجه كه بين معاون وزارت امور خارجه ريچارد آرميتاژ و ژنرال محمود احمد در پشت درهای بسته برگزار شد، در برنامه ريزی جنگ نقشی مهم بازی كرد. "آقای ريچارد آرميتاژ معاون وزارت امور خارجه فهرست تدابيری را كه دولت پاكستان بايد براساس خواست واشنگتن اتخاذ كند در اختيار رييس ای.اس.ای. قرار داده است"  "بعد از يك مكالمه تلفنی بين كالين پاول وزير امور خارجه آمريكا و پرويز مشرف رييس‌جمهور پاكستان سخنگوی وزارت امور خارجه اعلام كرد كه "پاكستان قول همكاری داده است" كمی بعد در همان روز سيزدهم سپتامبر رييس‌جمهور جرج بوش اعلام كرد پاكستان قبول نموده با ما در مورد تعقيب كسانی كه اين حمله ناجوانمردانه برعليه آمريكا را انجام داده اند همكاری نمايند.

 

ماموريت رييس سازمان جاسوسی پاكستان در افغانستان
در همان روز سيزدهم سپتامبر پرويز مشرف رييس‌جمهور پاكستان قول ميدهد كه رييس ای.اس.ای. را به افغانستان اعزام نمايد تا با طالبان و برای استرداد بن‌لادن مذاكره نمايد. بدنبال اعلام اين مطلب كه تصميم آن احتمالا به درخواست واشنگتن در ديدار بين آرميتاژ و ژنرال احمد گرفته شد، رييس سازمان جاسوسی پاكستان به اسلام آباد برای سازمان دادن ماموريتی ناممكن مراجعت مي‌كند.

"ژنرال احمد به درخواست امريكاييها به قندهار در افغانستان رفت و درخواست گستاخانه خود را با محمد عمر رهبر طالبان در ميان گذاشت و از وی خواست كه يا بايد بن‌لادن را تحويل دهد يا آنكه آمريكا و متحدانش جنگ برعليه طالبان را آغاز ميكنند."

دوبار مذاكرات ژنرال احمد و طالبان نتيجه ای نداد و با شكست مواجه شد. در عين حال "شكست" اين مذاكرات درمورد استراد بن‌لادن خود جزيی از برنامه ريزی امريكاييان برای شروع به جنگ و دخالت نظامی در منطقه بود. يعنی درصورتيكه طالبان حاضر ميشد بن‌لادن را تحويل دهند جنگ برعليه "تروريسم بين‌المللی” از مهمترين توجيه خود محروم ميشد و در آن موقع اگر جنگی برعليه افغانستان صورت ميگرفت مشخص ميشد كه اين حمله براساس منافع استرتژيكی- اقتصادی آمريكا قبل از وقايع يازدهم سپتامبر برنامه ريزی شده است. همزمان با اين وقايع مقامات بلندپايه پنتاگون و وزارت خارجه آمريكا جهت بررسی نهايی نقشه جنگ به اسلام اباد رفت و آمد ميكردند. يكشنبه قبل از شروع بمباران شهرهای اصلی افغانستان (يكشنبه قبل از هفت اكتبر) ژنرال احمد از پست خود تحت عنوان "جابجايی عادی " بركنار شد. بعدا مشخص شد كه وی به مقام بسيار مهم فرمانداری پنجاب در مرزهای غربی با هند منصوب شده است.

 

حلقه مفقوده
چند روز بعد از بركناری ژنرال احمد ، روزنامه تايمز هند در مقاله ای كه تقريبا تمام روزنامه های غربی آن را نديده گرفتند؛ روابط ميان ژنرال احمد و محمد عطا مسئول حادثه تروريستی يازدهم سپتامبر را برملا ساخت. برای كسانی كه در پی درك واقعيت يازدهم سپتامبر هستند از بسياری جهات اين مقاله حلقه مفقوده زنجيری است كه آنان را به حقيقت رهنمون مي‌كند. تايمز هند در شماره نهم اكتبر 2001 مينويسد "درحاليكه سخنگوی دولت پاكستان وانمود مي‌كند ژنرال احمد رييس ای.اس.ای. روز هشتم اكتبر تقاضای بازنشستگی كرده است(روزی كه امريكاييها بمياران افغانستان را شروع كردند) منابع كاملا اگاه روز سه شنبه نهم اكتبرتصديق كردند كه ژنرال احمد بدليل اسنادی كه احتمالا هند در مورد رابطه وی با يكی از عاملان عمليات تروريستی يازدهم سپتامبر افشا نموده از كار بركنار شده است. مقامات آمريكايی بعد از آگاهی از اينكه ژنرال احمد بواسطه "عمر شيخ" مبلغ صدهزار دلار به يكی از هواپيماربايان يعنی محمد عطا پرداخت كرده است بركناری وی را خواستار شدند. مقامات دولتی تاييد ميكنند كه هند نقش بسيار مهمی در افشای اين مسئله ايفا نموده است. اين مقامات بدون ذكر جزييات مسئله اذعان دارند كه اطلاعاتی كه هند مخصوصا در رابطه با تلفن جيبی عمرشيخ افشا نموده به اف.بی.آی. كمك موثری در كشف اين ارتباط نموده است. وجود رابطه مستقيم بين سازمان ای.اس.ای. و عمليات تروريستی يازدهم سپتامبر ميتواند پيامدهای سنگينی بدنبال داشته باشد. ايالات متحده نميتواند باور كند كه ديگر نظاميان بلندپايه پاكستان درجريان اين ارتباط نبوده اند. شواهد وجود توطئه ای وسيع ميتواند اعتماد ايالات متحده را در مورد مشاركت پاكستان در اتحاد ضدتروريستی خدشه دار كند"

براساس تحقيقات اف.بی.آی. محمد عطا هواپيماربايی است كه اولين برج ساختمان تجارت جهانی را مورد هدف قرار داده و احتمالا وی طراح عمليات بوده است. مقاله تايمز هند براساس اطلاعات رسمی تهيه شده كه سرويس اطلاعاتی هند رسما به واشنگتن ارائه داده است. خبرگزاری فرانسه در دهم اكتبر 2001 در همين مورد چنين گزارش ميدهد: برپايه اطلاع يك مقام بلندپايه دولتی هند به خبرگزاری فرانسه ارتباط ژنرال احمد با محمد عطا و انتقال پول به نامبرده جزيی از اطلاعاتی است كه هند رسما به مقامات آمريكايی داده است. وی ميگويد: "اطلاعاتی كه ما به ايالات متحده داده ايم خيلی بيش از دادن يك برگه اطلاعاتی ساده بود كه روابط يك ژنرال "شرور" را با يك اقدام تروريستی نشان دهد"

تحقيقات بعدی اف.بی.آی. اطلاعات سرويس اطلاعاتی هند در مورد ارتباط سرويس مخفی پاكستان - ای.اس.ای. – با تروريستها و انتقال پول بدانان را تاييد كرد.

اف.بی.آی. بدون اينكه به ارتباط ای.اس.ای. با تروريستها اشاره كند به مشخص شدن افرادی اشاره ميكند كه با بن‌لادن مرتبط بوده اند و در حقيقت حواله كنندگان پول به تروريستها می باشند. مسولان اف.بی.آی. در رابطه با حوادث يازدهم سپتامبر به اژانس ا.ب.ث نيوز اعلام كردند كه آنها توانسته اند منبع صدهزار دلار پولی را ردگيری كنند كه از بانكهای پاكستانی به دو بانك در فلوريد به حسابهای محمد عطا متهم به هواپيماربايی واريز شده است. امروز صبح (29 سپتامبر) مجله تايمز نوشت كه بخشی از اين مبلغ تنها چند روز قبل از عمليات تروريستی به آمريكا رسيده است و ميتوان بدون ترديد منشا آن را كه افراد مرتبط با بن‌لادن هستند پيگيری نمود. تمام اين كشفيات تا اين لحظه نتيجه تحقيقاتی  است كه اف.بی.آی. انجام داده و رهبر توطئه و فرستندگان پول و كسانی كه برنامه ريزی و هماهنگی عمليات تروريستی را بعهده داشته اند رديابی كرده است.

 

آيا سرويس اطلاعات نظامی پاكستان در جريان توطئه بوده است؟

افشاگری های "تايمزهند" و تاييد اف.بی.آی. از چند جهت قابل بررسی است و نشاندهنده آن است كه نه تنها رييس سازمان ای.اس.ای. (مظنون به فرستادن پول) و رهبر تروريستهای مركز تجارت جهانی محمد عطا با هم رابطه داشته اند، بلكه بقيه رهبران ای.اس.ای.. هم احتمالا با تروريستها مرتبط بوده اند. تايمز هند تاكيد مي‌كند كه يازدهم سپتامبر يك "تروريسم خودجوش" نيست كه توسط يك هسته از شبكه القاعده انجام شده باشد. اين عمليات مطمئنا توسط يك گروه امنيتی برنامه ريزی و هماهنگی شده كه منشا آن ای.اس.ای.. پاكستان است. همچنين اين مقاله سعی مي‌كند دليل حضور ژنرال احمد و هيئت نمايندگی سرويس اطلاعاتی پاكستان را از يك هفته قبل از عمليات تروريستی در آمريكا پيگيری نمايد و از اين احتمال پرده برميدارد كه آنان طی اين مدت با تروريستها در تماس بوده اند. اما عليرغم آنكه تحقيقات اف.بی.آی. شركت پاكستان در عمليات تروريستی يازدهم سپتامبر را تاييد می نمايد دولت بوش با تكيه به همكاری دولت پاكستان قصد "مبارزه برعليه "تروريسم بين‌المللی” را دارد.

در اينجا لازم است ياداوری كنيم كه ژنرال احمد با حمايت ايالات متحده به رياست سرويس اطلاعاتی پاكستان منصوب شد. احمد از سال 1999 بمثابه رييس ای.اس.ای.. با همتايان آمريكايی خود در سازمان سيا ، سرويس اطلاعات دفاعی آمريكا - د.ای.آ. - و پنتاگون رابطه مسقيم داشت. همچنين بايد يادواری كرد كه از پايان جنگ سرد تا كنون سازمان ای.اس.ای.. بعنوان سكوی پرتاب "عمليات مخفی سيا در كشورهای حوزه بالكان ، قفقاز و آسيای مركزی را عمل كرده است"

بعبارت ديگر ژنرال احمد در خدمت منافع ايالات متحده قرار داشت. بركناری مشكوك وی كه براساس دستور واشنگتن صورت گرفت نميتواند برآمده از يك اختلاف بنيادين سياسی باشد. اگر پشتيبانی ايالات متحده از طريق ای.اس.ای.. پاكستان نبود، طالبان به هيچ عنوان نميتوانست در افغانستان حكومت تشكيل دهند. مجله جنيس ديفنس در همين رابطه است كه مينويسد: "نيمی از مهمات و قوای كمكی به طالبان از طريق پاكستان و بوسيله سازمان ای.اس.ای.. وارد افغانستان ميشدند، سازمانی كه از حمايت ايالات متحده برخوردار بود. "

علاوه براين قتل رهبر اتحاد شمال احمد شاه مسعود – كه احتمالا ای.اس.ای.. در آن دست داشت به هيچ عنوان در سياست خارجی ايالات متحده تاثير نگذاشت. ايالات متحده از پايان دهه هشتاد در جهت تضعيف احمد شاه مسعود عمل كرد و در اين مسير گاه از طالبان و گاه از گروههای شيعی مذهب و گلبدين حكمتيار بهره ميگرفت. دليل ديگر مخالفت آمريكا حمايت مسكو از مسعود بود. بعد از ترور مسعود اتحاد شمال به چند شاخه تقسيم شد. اگر مسعود زنده ميماند پس از سقوط طالبان براثر بمباران آمريكايی ها، وی ميتوانست در راس حكومت قرار گيرد.

همانطور كه كميته روابط خارجی مجلس نمايندگان آمريكا تاييد ميكند كمك آمريكايی ها به طالبان از طريق ای.اس.ای. پاكستان و بن‌لادن، بخشی از سياست حكومت ايالات متحده در دوران پس از پايان جنگ سرد است. و چنانكه در گزارش 12 ژوييه مجلس نمايندگان آمريكا به صراحت گفته ميشود: "درتمام اين مدت ايالات متحده آمريكا از طالبان پشتيبانی و حمايت مالی نموده است ..... در پاكستان يك حكومت نظامی زير رهبری رييس‌جمهور مشرف وجود دارد كه در حال مسلح كردن طالبان تا دندان است ...... اجازه بدهيد اضافه كنم كه كمكهای آمريكا همواره به قسمتهای اشغلی توسط طالبان سرازی مي‌شود ..... ما از طالبان پشتيبانی ميكنيم به همين دليل كمكهای ما فقط متوجه اين گروه است ..... و زمانی كه ديگران از خارج سعی ميكنند به بقيه مناطق كمك برسانند وزارت خارجه ما با برنامه های آنان مخالفت مي‌كند .... همزمان با اين مسايل پاكستان به يك عمليات بزرگ جهت تجهيز دوباره طالبان دست زده است كه ميتواند شكست تمام نيروهای ضدطالبان را در منطقه درپی داشته باشد."

 



بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت