ميشل شوسودفسكی
جنگ و
جهانی شدن |
فاشيسم قرن 21 اينگونه |
|
ترجمه جعفر پويا |
از پيک نت
|
آنچه در
حادثه يازدهم سپتامبر درنيويورك روی داد، پايان يك فصل و آغاز فصل نوينی در
حوادث جهانی بود. انگشت شمار شخصيت های سياسی و محقق در جهان اين رويداد را
همانگونه كه ضرورت داشت ارزيابی كرده و با جسارت اعلام داشتند. از جمله اين
شخصيت ها "ميشل شوسودوفسكی” استاد دانشگاه در كانادا و نويسنده مقالات
تحقيقی در روزنامه لوموند ديپلماتيك چاپ فرانسه است. او نه تنها حادثه نيويورك
را به گونه ای بسيار متفاوت با ديگر اهل تحقيق معرفی كرد، بلكه استدلال های
خود را هرچه بيشتر بصورت مستند ارائه داد. بعدها از مجموعه اسناد و تحقيقات
خود كتابی را فراهم ساخت كه از اين پس و در چند بخش ترجمه آن را در پيك می
خوانيد. با اين توضيح كه بدليل كثرت و تعدد منابع و مآخذ، از ذكر و ارجاع
بدانان در نشر كنونی خودداری گرديد. ناشر
كتاب شوسودوفسكی در مقدمه آن می نويسد: فصل اول چند ساعت
پس از فرو ريختن ساختمانهای مركز تجارت جهانی و پنتاگون، دولت بوش بدون هيچ مدرك
قابل اعتمادی اسامه بنلادن و القاعده را بعنوان مظنون شماره يك اين حمله
معرفی كرد. وزير امور خارجه امريكا كالين پاول اين عمل را " اعلان
جنگ" ارزيابی كرد و در همان شب
جورج دبليو بوش در يك سخنرانی تلويزيونی اظهار داشت: "ما ميان كسانی
كه اين عمل تروريستی را انجام داده اند و دولتهايی كه آنها را در خود پناه
ميدهند، هيچ تفاوتی قائل نيستيم." رييس
سابق سازمان سيا، "جميز ولس" پای "كشورهای مسئول" را به
ميان كشيد و به اين ترتيب خاطر نشان ساخت كه يك يا چند كشور خارجی در اين
جريان دست داشته اند! مشاور سابق امنيت ملی "لارنس ايگل برگر" اعلام
كرد : "به آنان نشان خواهيم داد زمانی كه به ما حمله ميكنند قادريم با
نيرويی بيرحمانه تلافی كنيم." رسانه
های گروهی غربی به نوبه خود با استناد به اظهارات رسمی، آغاز "عمليات
تنبيهی” عليه اهداف غيرنظامی در آسيای مركزی و خاورميانه را مورد تاييد قرار
دادند. ويليلام سافير در نيويورك تايمز اظهار داشت: "زمانی كه پايگاه های
آنانی كه به ما حمله كردند را دقيقا شناسايی كرديم بايد آنها را چنان مورد
حمله قرار دهيم كه بفهمند كيفر خسارتهايی كه بر ما وارد كردهاند را به چه شكل
خواهند پرداخت و با دولتهايی كه آنان را مورد حمايت قرار دادهاند مستقيم و يا
غيرمستقيم برخوردی خواهيم كرد كه به فروپاشيشان منجر شود". بدينسان بوش و
همكاران وی، به مدد رسانه های گروهی، افكار مردم غرب را برای قتل عام بيرحمانه
غيرنظاميان آماده ميكردند! اسامه بن
لادن : دستاويزی برای شروع جنگ بر همين
اساس، تحليل ما در بخشهای دو، سه و چهار كتاب حاضر به روشنی نمايان میسازد كه
گروه القاعده و اسامه بنلادن در حقيقت برای سازمان سيا يك
ابزار اطلاعاتی را تشكيل ميداد. سازمان سيا در دوران جنگ سرد و حتی
بعد از آن با استفاده از سرويسهای اطلاعاتی نظامی پاكستان نقش مهمی در تربيت
مجاهدين افغان بازی كرد. چنانكه ارتباطات بنلادن و دولت كلينتون در حوادث
بوسنی و كوسوو با اسناد كامل در پرونده كنگره آمريكا موجود است ( كه در فصول
بعدی به آن اشاره خواهيم كرد) چند ماه
پس از حوادث يازدهم سپتامبر وزير دفاع رامسفلد با
اظهار اينكه دستگيری و استرداد بن لادن به مثابه پيدا
كردن يك سوزن از ميان يك خرمن است غيرممكن بودن اين مهم را خاطر نشان ساخت.
اما ايالات متحده قبل ازيازدهم سپتامبر بارها امكان دستگيری و استرداد بن لادن
را داشت. اين سعودی تحت تعقيت چندی قبل از حمله يازدهم سپتامبر دريكی
از بيمارستانهای دبی به خاطر عفونت
كهنه كليوی بستری شده بود. اما اگر بنلادن در آن زمان دستگير ميشد ديگر بهانه
لشگر كشی همه جانبه به آسيای مركزی از ميان ميرفت.
ايالات
متحده و پشتيبانی از گروه طالبان تحميل يك
دولت اسلامی با پشتيبانی سرويس اطلاعاتی پاكستان و طالبان راديكال جوابگوی
منافع ژئوپوليتيك آمريكا بود. هدف واقعی آمريكا از كمك به طالبان در ارتباط
مستقيم با مسئله نفت بود و به همين دليل طالبان قبل از آنكه دولت خود را در
كابل تشكيل دهد هيئتی به هوستون تگزاس اعزام كرد تا با شركت يونوكال در جهت
ايجاد شبكه انتقال لوله های گاز مذاكره كند. در اين مورد در فصول آينده سخن
خواهيم گفت. بخدمت
گرفتن وسيع ترين نيروی نظامی از جنگ دوم جهانی تا كنون افغانستان
كشوری است كه از نظر استراتژيك به دليل داشتن مرزهای مشترك با شوروی سابق،
ايران و چين اهميت فراوان دارد و ايالات متحده قصد دارد حضور نظامی خود را در
اين كشور به صورت دائمی درآورد. افغانستان علاوه بر اين در مركز پنج كشور قرار
دارد كه دارای قدرت اتمی هستند يعنی روسيه، چين، هند، پاكستان و قزاقستان. در
همين راستا دولت بوش با دستاويز مبارزه با تروريسم ميكوشد در چند جمهوری سابق
شوروی از جمله ازبكستان، كازاخستان، تاجيكستان و قرقيزستان پايگاه های نظامی
ايجاد كند. گرايش به
سمت حكومتی خودكامه در حالی
كه افكار عمومی آمريكا هنوز گمان می كند در كشوری "دمكرات" زندگی میكند،
رييس جمهور ايالات متحده به يك عامل روابط عمومی مبدل شده است كه عملا در
جريان بخش ناچيزی از سياستهای خارجی دولت قرار دارد. در بسياری
مواقع بويژه آنجا كه به سياستهای بينالمللی مربوط میشود بوش در جواب دادن
ترديد میكند و هنگامی كه جرئت میكند به سوالات مربوط به جهان پاسخ دهد بی
تجربگی و ناآگاهی اش كاملا اشكار میشود. حتی با وجود
اتكا به نفسی كه به خود دارد نميتواند دچار اشتباهات فاحش نشود! مثلا در
جريان مبارزات انتخاباتی سال 2000 يك خبرنگار از فرماندار بوش در مورد طالبان
سوال میكند. وی دستپاچه شانه هايش را بالا مياندازد. خبرنگاری ديگر به كمكش
ميايد و اشاره میكند كه بحث درباره افغانستان و تبعيض در مورد زنان آن كشور
است. آقای بوش در پاسخ ميگويد : بله بله طالبان در افغانستان و سركوب همه.
گمان ميكردم در مورد يك گروه راك صحبت ميكنيد!! میبينيد كه اطلاعات رييس
جمهور آمريكا در مورد مسايل ديگر كشورها در چه حدودی است! حتی در
مورد مسايل مهم سياست خارجی كه بر لبهای تقريبا همه جريان دارد نيز اطلاعات
بوش ناچيز است و اينها مسايلی است كه در صورت انتخاب شدن به عنوان رييس جمهور
بايد به حل آنها بپردازد. اظهارات بوش در مورد طالبان كه در مصاحبه با خبرنگار
گلامور عنوان شد توسط بسياری رسانه های خارجی منعكس شد و مورد تفسير قرار گرفت
اما تنها اندك روزنامه های آمريكايی آن را ذكر كردند. چه كسی
در واشنگتن تصميم گيرنده واقعی است؟ اينكه از نظر قانونی تنها رييسجمهور است
كه ميتواند دستور پرتاب اولين بمب اتمی را صادر كند تغييری در صورت مسئله
نميدهد. واقعا تصميم به عمليات گسترده ميليتاريستی كه آينده همه ما و امنيت
جهانی را به قمار گذاشته است، توسط چه كسانی اتخاذ میشود؟ به بيان ديگر آيا
رييس جمهور آمريكا بجز خواندن بيانيه های رسمی دارای قدرت سياسی ديگری هم هست
يا فقط به عنوان يك مهره تحت اختيار سازمان نظامی پنتاگون و سرويس های امنيتی
سيا است؟ طراحان
نظامی تصميم گيران واقعی اند! اين
سيستم به دستگاه واقعی قدرت متكی است، يعنی بانكها و موسسه های مالی بينالمللی،
شركتهای صنعتي- نظامی و سازندگان اسلحه، غولهای نفتی، موسسات بيوتكنولوژيك _
شركتهايی كه توليدات مركب دارند ( نظامی و غيرنظامی مثل جاگوار.م) و موسسات
خبری كه يا سازنده خبر و يا قلب كننده خبر برای انحراف افكار عمومی هستند،
پايه های قدرت و تصميم گيری را در واشنگتن تشكيل ميدهند! تبديل
ماشين دولتی به ماشين تبهكاری بوش با
جستجو در تاريكخانه های حزب جمهوريخواه به انتخاب كسانی دست زده است كه در سال
1980 در خريد اسلحه از ايران برای كنتراس شركت داشته اند. ريچارد آرميتاژ (كه
اكنون پست معاون وزير را در دولت بوش برعهده دارد) همكاری نزديكی با اوليور
نورث داشت و به همين دليل به معاونت در قاچاق اسلحه و خريد از ايران به نفع
كنترا متهم شده بود. اولين انتخاب بوش از اين قماش افراد همين آقای ريچارد
آرميتاژ بود كه صلاحيتش در كنگره سريعا تصويب شد. وی در زمان دولت ريگان در
مقام معاون وزير دفاع وامنيت ملی انجام وظيفه ميكرد. بوش متعاقب واگذاری اين
مقام به آرميتاژ، اليوت آبرامز را كه معاون وزير دولت ريگان بود به مثابه مدير
كل شورای ملی امنيتی برای دموكراسی و حفظ حقوق فردی و عمليات بينالمللی منصوب
كرد، پستی كه به تاييد صلاحيت كنگره احتياج نداشت. اليوت آبرامز به اتهام
دروغگويی به كنگره در مورد ايران و كنترا مجرم شناخته شده بود اما بعدا توسط
جرج بوش مورد عفو واقع شد. ريچارد
آرميتاژ يكی از طراحان كمك به مجاهدين و "مبارزان اسلامی” در دوران نبرد
افغانستان و شوری چه در دوران جنگ سرد و چه پس از آن بود. امروز همه ميدانند
كه قاچاق مواد مخدر در "مثلث طلايی” (كه محور اصلی آن در افغانستان قرار
دارد) يكی از منابع مالی سازمان سيا در اجرای عمليات خرابكارانه براندازی است.
عليرغم پايان جنگ در افغانستان در اين سياست هيچ تغييری داده نشد. درواقع
استفاده از دلارهای قاچاق مواد مخدر يكی از عناصر سياست خارجی آمريكا را تشكيل
ميدهد. ضمن اينكه تجارت قاچاق مواد مخدر ميلياردها دلار سود دارد كه به قدرت
مالی سازمان سيا در جهت تامين مالی عمليات غيرقانونی كمك میكند. پايمال
كردن حقوق اجتماعي هدف از
قوانين جديدی كه در اين راستا تصويب ميشوند چنان كه ادعا میشود "دفاع از
شهروندان در مقابل تهديدات تروريستی” نيست! بلكه درواقع اين قوانين در جهت حفظ
و حمايت از سيستم "بازار آزاد" به اجرا گذاشته شده اند. اين قوانين
تضعيف و تهديد جنبشهای ضد جنگ و دفاع از حقوق اجتماعی و مقابله با جنبش
ضدجهانی شدن را نشانه گرفته اند. در شرايطی كه اقتصاد اجتماعی و منابع مربوط
به رفاه عمومی در حال سقوط هستند، سرريز منابع به سمت امنيت و بخشهای صنعتی –
نظامی موجد قطب جديدی از رشد در اقتصاد آمريكا ميشود. قوانين
"ضدتروريستی” در
ايالات متحده " قانون ضدتروريستی” كه به
سرعت به تصويب كنگره رسيد در حقيقت ساخته و پرداخته موسسات نظامي- پليسی و زاييده
ماشين اطلاعاتی سازمان سيا است و قانون گذاران نقشی در آن ندارند.
در حقيقت بيشتر مواد اين قانون قبل از يازدهم سپتامبر و برای مقابله با جنبش
ضد جهانی شدن تصويب شده بود. در
نوامبر 2001 قانون ديگری به امضای رييس جمهور بوش رسيد كه در آن " تشكيل
كميسيون ها يا دادگاههايی برای محاكمه افراد تروريست" در نظر گرفته شده
است. اين قانون شهروندان آمريكايی و اتباع ديگر كشورها را شامل میشود كه متهم
به كمك به تروريسم بينالمللی هستند. برای محاكمه اين افراد كميسون هايی درنظر
گرفته شده كه ميتوانند براساس اختيارات داده شده به رييس جمهور افراد را
محاكمه كند. اين كميسيون ها دادگاه نظامی نيستند بدليل اينكه در دادگاه نظامی
حقوق فردی متهم در نظر گرفته میشود. درحاليكه دادستان عمومی
"اسكرافت" صريحا اعلام كرد كه تروريستها لياقت برخورداری از حقوق
مندرج در قانون اساسی را ندارند. به گفته وی اين دادگاه ها نه برای "حصول
عدالت بلكه برای محكوم كردن" بوجود آمدهاند. درماههای بعداز
يازدهم سپتامبر صدها تن به بهانههای مختلف دستگير شدند. دانشآموزان دوران
دبيرستان به دليل مخالفت با جنگ اخراج شده و استادان دانشگاه تهديد شده و يا
از كار بركنار شدند. مثلا يكی از استادان دانشگاه فلوريد از
نخستين كسانی بود كه قربانی جنگ برعليه تروريسم شد. پليس فدرال آمريكا –
اف.بی.آی. – در مورد پروفسور سامی ال آريان كه مدرس رايانه در دانشگاه
فلوريدای جنوبی بود بدون اينكه وی به جرمی متهم يا دستگير شده باشد، تحقيقاتی
را آغاز كرد. پروفسور به مرگ تهديد شد و بلافاصله جودی گن شافت مسئول دانشگاه
وی را از سمت خود با حفظ حقوق معلق كرد. در نوامبر
2001 شورای اداری و تشكل دانشجويان سابق آمريكا گزارشی در مورد عدم ميهنپرستی
در بعضی دانشگاهها و طرق مقابله با آن منتشر كرد. در اين سند نام صد وهفده تن
از اساتيد دانشگاه و كالج های آمريكا ذكر شده است كه جرئت كرده بودند در مورد
جنگ برعليه تروريسم موضع بگيرند و يا آن را زير سوال برده بودند. در
اين سند كه نام آن " دفاع از تمدن" است از اين استادان بعنوان
"عناصر ضعيف" در واكنش ايالات متحده در مورد حمله يازدهم سپتامبر
نام برده شده است. قدرت گرفتن
هر چه بيشتر اف.بی.آی. و سيا با قانون
جديد قدرت دستگاه بازپرسی، بازجويی و
اتهام زنی افزايش يافته و اجازه نفوذ در سازمانهای غيردولتی، افزايش حكم
محكوميت و تمديد دائمی حبس اشخاصی كه حكم زندانی شدن خود را پشت سر گذاشته اند
در آن پيش بينی شده است. در مجموع اين قانون بالابردن حكم مجازات و طولانی
كردن تحقيقات را در نظر دارد. براساس
قانون جديد تمام جنبشهای اعتراضی و يا مخالفت با سياستهای دولتی ميتوانند
بعنوان جرم " تروريسم" ملی در نظر گرفته شوند. در اين قانون موازين
حقوق كيفری زيرپا گذاشته شده و " تظاهر به زير فشار گذاشتن يا الزام كردن
جامعه " يا "تحت تاثير قرار دادن حكومت از طريق فشار و يا الزام
" بصورت مبهم و كشداری تعريف شده اند كه مشخص نيست چه اقداماتی و چگونه
ميتوانند زندگی بشری را به مخاطره بياندازد يا جامعه را به كاری ملزم كند.
مثلا جنبش ضد تجارت جهانی در سياتل ميتواند در اين تعريف جای بگيرد. در واقع
اگر هدف مبارزه با تروريسم بود به اندازه كافی مقررات و قوانينی كه بتواند با
افراد خاطی و مجرمان برخورد كند وجود داشت و لازم نبود افرادی كه به اعتراض و
يا اجتماعی آرام دست ميزنند را به تروريسم متهم كرد و محكوميتهای سنگين برای
آنان در نظر گرفت. حكومت آمريكا جنگ برعليه تروريسم را يك جنگ دائمی و بدون
مرز تلقی ميكند. قانون
كانادايی ضدتروريسم در خطوط اصلی خود از اين قانون آمريكايی نسخه برداری
ميكند. در دو ماهه بعد از يازدهم سپتامبر بيش از 800 تن در
زندانهای كانادا ناپديد شدند بدون آنكه بتوانند با خانواده و يا
وكلای خود تماس بگيرند و اين درحالی بود كه هنوز پارلمان كانادا قانون
"ضدتروريستی” را تصويب نكرده بود. قوانين
ضدتروريستی تنها به محدود كردن آزاديهای فردی و اجتماعی بسنده نميكنند. انها
حذف "عدالت" را در جامعه هدف گرفته اند. اين قوانين ما را به سمت
سيستمی ميبرد كه تفتيش عقايد و دستگيریهای بدون دليل پايههای آن هستند. بجای
كيفرخواست و دادخواهی، شهادت و تاييد پليس مخفی جايگزين شده و مقوله وجود مدرك
و سند برعليه شخص بدست فراموشی سپرده ميشوند. صرف در مظان اتهام قرار گرفتن
مساوی با محكوميت تلقی میشود. اصل " برائت" كه براساس آن همه
بيگناه هستند مگر خلاف آن اثبات شود ديگر جود ندارد.
در
اتحاديه اروپا هر چند قوانين ضد تروريستی تا حدی آزاديها را محدود و حقوق
اساسی را به خطر می اندازد ولی به حدت قوانين آمريكا و كانادا نيستند. در
آلمان سبزها در دولت ائتلافی وزير كشور "اوتو شيلی” فشار آوردند كه طرح
قانون تسليمی به مجلس را نرم تر كند. ولی در هر صورت قانون ضدتروريستی آلمان
قدرت فوق العاده ای به پليس اين كشور ميدهد. قابل ذكر است كه دولت آلمان
در سال 2001 حدود سه ميليارد مارك را كه قسمت اعظم آن از حذف برنامه های
اجتماعی تامين ميشد در اختيار سرويس امنيت داخلی قرار داده است. بحران
اقتصاد جهانی در تراز
بينالمللی بحران كنونی عواقبی به مراتب وخيم تراز بحران 1930 دارد. جنگ نه
تنها منجر به افول اقتصاد اجتماعی به نفع موسسات صنعتی – نظامی شده بلكه روند
فروپاشی دولتهای اجتماعی و رفاه را در اكثر كشورهای غربی تسريع كرده است. پنج
روز قبل از حمله تروريستی به مركز تجارت جهانی، رييسجمهور بوش به پيش بينی پيامبرگونه
ای دست زد. وی در 6 سپتامبر 2001 اعلام كرد: " بارها گفته ام تنها درزمان
جنگ و ركود فعاليتهای اقتصادی يا مواقع اضطراری است كه ميتوان پول مربوط به
تامين اجتماعی را مصرف نمود. من واقعا در گفتار خود صادقم!" مجموعه افكار حاكم بر كاخ سفيد جان تازه ای
به تقويت دراماتيك ماشين جنگی ايالات متحده بخشيده است. واژه های ركود و جنگ
بدون انقطاع تكرار میشود تا ذهن مردم را برای غارت بودجه عمومی در جهت منافع
سازندگان اسلحه های كشتار جمعی اماده كند و روانه كردن منابع كشور بسمت
شركتهای نظامی صنعتی را نزد افكار عمومی توجيه كند. بعد از
جريان عمليات تروريستی يازدهم سپتامبر "عشق به ميهن"،
"وفاداری” و " ميهن پرستی” نقل مجلس رسانه های رسمی شده است. امری
كه با اين زمينه سازی ها مد نظر بوش است و با مطرح كردن "محور شرارت
" - ايران، عراق، كره شمالی، ليبی و سوريه- كامل میشود،
در حقيقت مشروعيت دوباره دادن به تقويت "دفاع ملی” و توجيه دخالتهای
نظامی آمريكا در كشورهای مختلف جهان است. همزمان بجای توليد كالاهای مورد نياز
جامعه، توليدات نظامی افزايش میيابد كه به بهای ناديده گرفتن احتياجات مردم
سود سرشاری را به كمپانی های نظامی سرازير ميكند. دولت بوش
با اين كمك به شركتهای صنعتي- نظامی نميتواند سيرصعودی بيكاری را كه هم اكنون
آمريكا با آن روبرواست از ميان بردارد. برعكس اين جهت گيری اقتصاد آمريكا صدها
ميليارد دلار سود را نصيب تنها چند شركت خواهد كرد. جنگ و
جهانی شدن
به لحاظ
گوناگون بحران بعد از يازدهم سپتامبر نه تنها سقوط سوسيال دمكراسی غربی را
اعلام ميدارد، بلكه پايان يك دوران است. مشروعيت دادن به سيستم جهانی بازار
آزاد ميتواند راه را برای موج جديدی
از هرج و مرج اقتصادی و خصوصیسازی موسسات دولتی و تاسياست زيربنايی دولت
هموار نمايد. (بيمارستانها، برق، بزرگراهها، اب و فاضلاب ها، راديو و تلويزيون
دولتی و ...) بعلاوه
در آمريكا و كانادا و بريتانيای كبير و همچنين بيشتر كشورهای اتحاديه اروپا
تلاش برای حذف حكومت قانون به ايجاد نيرويی اقتدارگرا منجر شده كه جامعه مدنی
تنها از طريق سازماندهی جمعی ميتواند مخالفت خود را با آن بيان كند. بدون اينكه
بحث و گفتگويی انجام شده باشد "جنگ با تروريسم" و مبارزه عليه
كشورهای به اصطلاح "شرور" برای " دفاع از دموكراسی” و بالا
بردن امنيت داخلی يك ضرورت اعلام ميشود. جنگ طبق
مفهومی كه بصورت تاريخی از آن داريم جای خود را به مفهومی جديد داده است كه به
آن عنوان مبارزه با شر و كشورهای شرور داده شده است. اين دو اصطلاح بدون وقفه
در مبارزه تبليغاتی هماهنگی تكرار ميشوند. ايدئولوژی "دولت شر" كه
توسط پنتاگون در جريان جنگ خليج فارس در 1991 استفاده شد، ميكوشد نوعی جديد از
مشروعيت و قانونيت ايجاد كند كه هدف آن توجيه "جنگ انسان
دوستانه" برعليه كشورهايی است كه منطبق بر نظم نوين جهانی
و بازار آزاد نيستتد. |
||||
|
|
|
||||||
|
||||||
|
||||||
|
||||||
|
||||||
|
|
|
|
|
|
تحقيقات
بسيار ارزشمند "ميشل شوسودفسكی” تحت عنوان " جنگ و جهانی شدن"، می
توانست در اوج جنجال تبليغات جهانی برای آماده سازی افكار عمومی جهان جهت حمله
نظامی به عراق، بعنوان يك تحقيق پايه ای مورد توجه قرار گيرد، اما چنين نشد. يورش
شبكه های تلويزيونی جهانی فرصت تفكر برای كسی باقی نگذاشت. ميشل شوسودفسكی استاد
دانشگاه در اوتاوای كاناداست و تحقيقات وی به زبانهای انگليسی و فرانسه و چندين
زبان ديگر منتشر شده است.
آنچه
در اين كار تحقيقی ارزنده (دركنار روابط كاخ سفيد با صدام حسين) برای مردم ايران
حائز اهميت تاريخی است، نقشی است كه بخشی از حاكميت جمهوری اسلامی كه اكنون نيز قدرت
واقعی را در اين حاكميت دراختيار دارد در حوادث مورد بررسی در اين تحقيق داشته
است. بخشی كه از دخالت در افغانستان و قرار گرفتن در كنار مرتجع ترين گروه های
مذهبی آلت دست سازمان های جاسوسی جهان درس لازم را نگرفت و ارتش امريكا را در
مرزهای شرقی كشور به صف كرد. آنها را با
شعار "ضد امريكائی” و به آتش كشيدن مشمئز كننده و پوچ ارتش امريكا در خيابان
های تهران، در عمل پايگاه های هوائی استراتژيك "شيندان" و
"خوست" را به سكوهای پرش ارتش امريكا عليه تماميت ارضی ايران تبديل كرده
و زمينه ساز استقرار امريكا در افغانستان و اين پايگاه ها شدند!
آنها
از جنگ فرسايشی با عراق نيز درس نگرفتند. يكصد ميليارد دلار خسارت جنگی، حاصل صدور
جمهوری اسلامی به جهان اسلام و فتح كربلا و رسيدن به قدس شريف شد!
در
نمازهای جمعه تهران آيت الله جنتی و هاشمی رفسنجانی از فتوحات پياپی عليه ارتش
صدام و فتح قريب الوقوع كربلا و نجف سخن گفتند و خطبه خواندند. هر بار و هر جمعه
مردم سه بار صلوات فرستادند و برای امريكا و صدام حسين طلب مرگ كردند و اين درحالی
بود كه سرنخ ادامه جنگ در دست امريكا بود و طرفداران شعار "جنگ جنگ تا
پيروزی” خزانه كشور را همراه لوله های نفت به جيب بزرگترين كمپانی های نفتی و
تسليحاتی امريكا وصل كرده بودند.
جنگ
پايان يافت، خسارات باقی ماند، هزاران نيروی جوان انقلابی آرمانخواه كشور دركنار
يك ميليون كشته و مجروح جنگی در جبهه به خاك افتادند، شهرهای بزرگ خوزستان نابود
شدند، از درون شبكه های خريد اسلحه جمهوری اسلامی، سازمان های جاسوسی امريكا
وانگليس تا مغز استخوان ستاد جنگ، فرماندهی سپاه، شورای تبليغات اسلامی و سرانجام
"حاكميت مافيائی بازار- روحانيون" نفوذ كردند، كه بخش عمده حوادث 6 سال
گذشته و اميدوار ساختن مردم به نجات دهنده ای از خارج كشور( كه جز امريكا نيروی
ديگرنمی تواند باشد!) حاصل آنست.
پايان
جنگ با عراق و به زانو در آمدن خزانه كشور و به خاك افتادن يك ميليون ايرانی،
همزمان شد با فروپاشی اتحاد شوروی و تغيير فاجعه بار توازن قدرت جهانی. رويدادی كه
سهم و نقش حاكميت جمهوری اسلامی در آن كم نبود.
جهان
سرمايه داری به رهبری امريكا جبهه جديدی را در اروپای شرقی گشود. تجزيه جمهوری
چكسلواكی به دو جمهوری اسلواك و چك، تبديل آلبانی به سكوی نظامی در بالكان و پاره
پاره كردن جمهوری فدراتيو يوگسلاوی، كه دشوارترين و پيچيده ترين عمليات در همين
بخش سوم صورت گرفت. ماجراجويانی كه می خواستند از كربلا به قدس شريف بروند، هنوز
جنازه دهها هزار قربانی جنگ با عراق را از بيابان های جبهه جنگ با عراق به ايران
منتقل نكرده راهی بوسنی شدند. آيت الله جنتی، روحانی فاجعه آفرينی كه علاوه بر
رياست بر شورای نگهبان و شورای تبليغات اسلامی، پدرخوانده انصار حزب الله و گروه
های فشار و ترور داخلی است مبتكر اعزام نيروی نظامی و تبليغاتی به بوسنی شد و خود
نيز علنی و غير علنی بارها راهی آن ديار شد. در بخش سوم گزارش تحقيقی شوسودفسكی به
اين ماجراجوئی نيز پرداخته شده است. شركت تازه تاسيس هوائی هاشمی رفسنجانی
"ماهان" از دل اين ماجراجوئی پرهزينه جديد سر برآورد، همچنان كه تيم های
ترور در اروپا و امريكای لاتين از كنار آن بيرون آمدند. پول حاصل از نفت ايران اين
بار در بوسنی به جيب امريكائی ها و شركت های بزرگ اسلحه سازی رفت و جمهوری اسلامی
جاده صاف كن كاخ سفيد در بوسنی شد. چند سردار و خبرنگار جنگی ماجراجوئی اسلامی در
بوسنی به اروپا گريختند و پناهنده شدند و قاچاقچيان عتيقه و شبكه شستشوی پول قاچاق
مواد مخدر از تهران به بوسنی و از بوسنی به پراگ( پايتخت جمهوری چگ) پل ارتباطی
زدند. وقتی حاكميت بوسنی كاملا در اختيار حاكميت امريكائی قرار گرفت و اين جمهوری
مسلمان نشين يوگسلاوی سابق به مهم ترين پايگاه نظامی امريكا در بالكان تبديل شد،
پاسدار و مبلغ اعزامی جمهوری اسلامی را يا بيرون كردند و يا به شبكه القاعده وصل
كردند تا بعدا و در حوادث ديگری به خدمت گرفته شوند.
هيچ
مقامی در جمهوری اسلامی تاكنون پيرامون اين نقش جمهوری اسلامی در بوسنی سخن نگفته
است، اما مگر اسناد اين گونه نقش آفرينی ها تا پايان مخفی می ماند؟ بی شك نه!
فرماندهان
سپاه، واحد جنبش های رهائيبخش اسلامی سپاه پاسداران و مبلغان شورای تبليغات اسلامی
همراه فرمانده آن "آيت الله جنتی” و فرماندهان سه لشكر قدس، محمد و بدر كه با القاعده عهد اخوت اسلامی دارند دست از پا دراز تر از
بوسنی بازگشتند! و بزرگراه بالكان را برای امريكا باقی گذاشتند تا به مثلث طلائی
در مرزهای مشترك ايران-افغانستان- پاكستان وصل كند: در خدمت
امريكا، با شعار مرگ بر امريكا!
ارتش
امريكا كه عزم خود را برای برداشتن دوست و همكار قديمی خويش در منطقه جزم كرد،
صدام حسين يك هفته هم در بغداد دوام نيآورد. نوبت به حكومت جانشين رسيده است.
رويای حضور و صدور جمهوری اسلامی با ترور سيد مجيد خوئی در نجف آغاز شد. تروری كه
سرآغاز جنگ شيعه با شيعه در عراق است و از دل آن شايد ابتدا منطقه خودمختار و فقير
نجف دركنار كردستان و دولت مركزی بيرون بيآيد. درابتدا، زيرا در گام های بعدی می
تواند تجربه يوگسلاوی در منطقه پياده شده و بخش هائی از خوزستان ايران نيز بدان
ضميمه شود. مهم جرقه اول است و تشويق آنها كه در 24 سال گذشته هرجا آشی پخته شده
فراش و خطيب آن شده اند و حالا زير عبای سيد باقر حكيم و مجلس اعلای انقلاب اسلامی
عراق روياهای خود را می پرورانند. شايد در آينده ای كه چند سالی بيش نخواهد پائيد
اسناد جنگ شيعه با شيعه در خليج فارس نيز نوشته شود و نام نقش آفرينان مذهبي-
حكومتی آن در جمهوری اسلامی نيز در فصل از تاريخ ثبت شود!
بخش
سوم از كتاب جنگ و جهانی شدن
پشتيبانی
واشنگتن از تروريسم بينالمللی
دولت بوش " شبكه اسلامی بنيادگرا" را
خطری جدی برای ايالات متحده اعلام میكند و آن را مسئول حملات تروريستی يازدهم
سپتامبر می داند. اما همين شبكه اسلامی يكی از اجزای مهم "عمليات مخفی” سيا
در بسياری از كشورهای جهان بوده و منجمله در كشورهای حوزه بالكان، اتحاد شوروی
سابق، هند و چين در خدمت سياست خارجی آمريكا قرار گرفته است.
در
همان زمانی كه مجاهدين بنيادگرا بنفع امريكا درحال جنگ هستند، اف.بی.آی. كه سازمان
پليس داخلی ايالات متحده است - و از بعضی جهات مستقل از سازمان سيا عمل میكند- برعليه همين مجاهدين كه آنان را تروريست مينامد
اعلام جنگ می كند، و اين در حالی است كه سازمان سيا از زمان حضور ارتش شوروی در
افغانستان تاكنون به همين تروريستهای بينالمللی مخفيانه كمك می رساند.
با
توجه به اينكه سازمان سيا اعتراف كرده كه در دوران جنگ سرد از بنلادن بعنوان يك "ابزار اطلاعاتی " استفاده ميكرده، دولت ايالات متحده نمی تواند رابطه خود را با
بنلادن انكار نمايد ولی مدعی است اين ارتباط مدت زمان زيادی است كه ديگر قطع شده
است!
سازمان
سيا اصطلاح "ابزار اطلاعاتی” را چنين تعريف می كند كه برخلاف يك مامور مستقيم
اطلاعات كه بايد در صورت لزوم تا حد فدا كردن خود برای منافع آمريكا پيش رود، يك
"ابزار" اطلاعاتی كافيست كه در جهت منافع سياست خارجی ايالات متحده قرار
داشته باشد. اين ابزارهای” اطلاعاتی غالبا خود نمی دانند كه در حال انجام وظيفهای
هستند كه سازمان سيا برعهده آنان گذاشته و به اجرای آن در صفحه شطرنج ژتوپوليتيك
مامور كرده است. برای اينكه اين ماموريتها "موفق" شود، سازمان سيا از
سرويسهای مختلف جاسوسی نظير سازمان اطلاعات نظامی پاكستان موسوم به ای.اس.ای
استفاده میكند.
نظريه
"چرخش" (1)
از يازدهم سپتامبر بدينسو برخی رسانه های گروهی آمريكا با پذيرش ارتباط بنلادن با
سازمان سيا آن را واقعه ای مربوط به دوران جنگ شوروی و افغانستان اعلام ميكنند.
آنان بدينوسيله اقداماتی را كه سازمان سيا بعد از جنگ سرد در جهت تقويت و رشد
سازمانهای بنيادگرا كرده است مسكوت می گذارند و واقعيت را در مورد عمليات تروريستی
يازدهم سپتامبر تحريف می كنند.
مثال
روشن در اين مورد تئوری موسوم به "چرخش" است كه رسانه ها سعی می كنند آن
را بنحوی عنوان كنند كه گويی "ابزار اطلاعاتی” برضد كسانی كه آن را تربيت
كرده اند "چرخش" كرده است. يا بقول آنان " چيزی كه خودمان درست
كرديم در دامن خودمان منفجر شد"
اينان
با سفسطه گرايی خاصی سياست آمريكا را توجيه می كنند و می خواهند وانمود كنند كه
آمريكا و سازمان سيا مظلوم واقع شده اند.
مثلا
بنوشته روزنامه گاردين "سلاح هايی كه ايالات متحده و بريتانيای كبير به همراه
متدهای پيشرفته جنگی در اختيار مجاهدين قرار دادند به فاجعه در غرب ختم شد و
براساس پديده "چرخش" برعليه كسانی مورد استفاده قرار گرفت كه آنها را
تهيه ديده بودند"
با
آنكه رسانه های گروهی آمريكا خود اعتراف می كنند كه روی كار آمدن دولت طالبان در
افغانستان ناشی از كمكهای پنهانی است كه ايالات متحده به مجاهدين و گروههای
بنيادگرا كرده است، اما بلافاصله پس از قبول اين واقعيت آن را رها كرده و به سراغ
توطئه ای كه اسامه بنلادن با حيله گری برعليه سيا ترتيب داده است می روند و چنان
مطرح ميكنند كه گويی پسری به پدرش خيانت كرده است. تئوری "چرخش" دروغ
محض است. سيا به هيچ عنوان ارتباط خود
را با شبكه بنيادگرايان اسلامی قطع نكرده است.
تكرار
"ايران گيت" در بوسنی
چه كسی می تواند اليورنورث و گروه مخالفان دولت
نيكاراگوئه موسوم به "كنترا" را از ياد ببرد؟ آيا می توان اسلحه های
خريداری شده از عوايد قاجاق مواد مخدر در دروان دولت ريگان و تجهيز كنترا را برای
جنگ برعليه دولت ساندينستها از سوی واشنگتن از ياد برد؟ همين روش در سال 1990 در
بالكان برای تحويل اسلحه به مجاهدين اسلامی در پيش گرفته شد. مجاهدينی كه در صف
ارتش مسلمان بوسنی برعليه فدراسيون يوگسلاوی مبارزه می كردند.
در
طول دهه نود، سيا به واسطه سرويس اطلاعات نظامی پاكستان به ارتش مسلمان بوسنی در
جنگ داخلی يوگسلاوی مزدور و "مجاهد" تحويل می داد. در سی يكم اكتبر 1994
سرويس خبری دفاعی بينالمللی لندن گزارش داد كه "براساس منابع موثق ايالات
متحده به نيروهای مسلمان بوسني- هرزه گوين در تمرينات نظامی كمك كرده و اسلحه در
اختيار آنان قرار ميدهد و بدينسان آشكارا توافق نامه های سازمان ملل را نقض میكند."
براساس همين گزارش سازمانهای آمريكايی به مسلمانان بوسنی اسلحه های ساخت چين، كره
شمالی و ايران را تحويل می دهند. همين منابع گزارش می دهند كه ايران با اطلاع و نظارت دولت آمريكا مقادير مهمی راكت و تجهيزات نظامی تحويل
ارتش مسلمان بوسنی داده است. از جمله اين مهمات راكتهای 107 ميليمتری و 122 ميليمتری و همچنين موشك انداز و.ب.ر- 230 چينی را
كه در ايران ساخته میشود ميتوان نام برد.
علاوه بر اين چهارصد نفر از اعضای سپاه
پاسداران انقلاب اسلامی با تجهيزات كامل وارد بوسنی شدهاند. همين منابع عنوان می كنند كه سازمان سيا در جريان اين عمليات نيز بوده و گفته ميشود تعدادی ازا ين 400 نفر
با هدف انجام عمليات تروريستی در اروپای غربی به بوسنی اعزام شده بودند. در همين دوران يعنی در سپتامبر و اكتبر 1994 تعداد قابل
ملاحظه ای از مجاهدين "افغان" مخفيانه به پلوس در كرواسی منتقل و از
آنجا با پاسپورتهای جعلی برای خدمت در ارتش مسلمان بوسنی به كوپرز، زنيكا و
بانچالوكا اعزام شدند. تا پايان سال 1994 اين نيروها به پيروزیهای قابل توجهی دست
يافتند. براساس منابع مطلع در سارايوو، نيروهای اسلامی از كمك يك گروه بنگلادشی
حافظ صلح سازمان ملل در يوگسلاوی برخوردار بودند كه در اوايل سپتامبر 1994 جانشين
يك گروه فرانسوی شده بود.
"واحدهای
واكنش سريع آمريكايی كه مجهز به وسايل ارتباطی و شناسايی بودند مجاهدين را هنگام
ورود به كروواسی همراهی می كردند. براساس منابع ما نظاميان آمريكايی ماموريت
داشتند شبكه فرماندهی كنترل ارتباطات و اطلاعات را ايجاد كرده و حمله های ارتش
مسلمان بوسنی را - در همراهی با مجاهدين و نيروهای كروات بوسني- در كوپرز، زنيكا و
بانچالوكا پشتيبانی و هماهنگ نمايند. اخيرا (سال 94) چند حمله از بانچالوكا و
زنيكا كه منطقه تحت حفاظت سازمان ملل متحد هستند به نيروهای يوگسلاو صورت گرفته
است. دولت آمريكا در تمام مراحل جنگ تحريم سازمان ملل و ممنوعيت مسلح كردن نيروهای
درگير در يوگسلاوی سابق را نقض كرده و فعاليتهای مخفی خود را همچنان ادامه ميدهد.
در دو سال گذاشته (1994) ايالات متحده سه هيئت بلندپايه را برای ترغيب دولت
يوگسلاوی به تبعيت از آمريكا به آنجا اعزام نموده است كه موفقيتی بدست نياورده
است. قابل ذكر است كه يوگسلاوی تنها كشور منطقه است كه تاكنون سياستهای آمريكا را
نپذيرفته است. " (همان منبع)
منابع
موثق
شايد باوركردن اين امر مشكل باشد كه حزب
جمهوريخواه آمريكا خود در گزارشی به كنگره، ارتباط دولت كلينتون را با شبكه
بنيادگرايان اسلامی بوسنی با ارائه اسناد كامل فاش كرده است. كميته حزب جمهوريخواه
در اين گزارش به كنگره آمريكا جزئيات كامل ارتباط دولت كلينتون با بنيادگرايان
اسلامی را جهت تبديل بوسنی به يك پايگاه نظامی بنيادگرايان اشكار ساخته است.
بنوشته گزارش" اين اقدام با به خدمت گرفتن
هزاران مجاهد" از شبكه مبارزان اسلامی دنيای اسلام صورت گرفته است. در اين
گزارش كه اسناد كامل آن نيز ارائه شده گفته میشود: "بدترين تهديد برای
نيروهای حفظ صلح در بوسنی و هرزه گوين و مهمتر از آن برای نظاميان آمريكايی مامور
در منطقه آن است كه دولت كلينتون همكاری خود را با
ايران برای تحويل اسلحه به نيروهای اسلامی سارايوو از مردم و كنگره آمريكا مخفی
كرده است. اين تصميمی است كه كلينتون
مستقيما در اوريل 94 بدرخواست انتونی ليك ( وی اكنون در مقام رياست شورای امنيت
ملی است) و سفير ايالات متحده در كروواسی پيتر گالبريث اتخاذ كرده است. (اطلاعيه
به كنگره در شانزده ژانويه 1997)
براساس
گزارش لوس انجلس تايمز( كه به منابع اطلاعاتی مخفی متكی است) اين تصميم نقش مهمی
در نفوذ نيروهای ايرانی به بوسنی بازی كرده است. همزمان با ورود نيروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ايران و نيروهای اطلاعاتی آن
(وزارت اطلاعات و امنيت) به بوسنی، هزاران "مجاهد" ديگر نيز از چندين
كشور اسلامی وارد بوسنی شدند. اين مجاهدين به همراه بعضی از سازمانهای بنيادگرا از
كشورهايی نظير برونی، مالزی، پاكستان، عربستان سعودی، سودان و تركيه به اين كشور
اعزام شدند. در اين ميان ميتوان از جمله به ورود داوطلبان سازمان به اصطلاح
"بشردوستانه" تی.دبليو.ار.ا. كه مقر آن در سودان است اشاره كرد.
دولت
كلينتون در مسلح ساختن گروههای بوسنی شركت مستقيم داشت و از جمله وظيفه آزمايش و بررسی فنی موشكهای ساخت ايران برعهده مستشاران آمريكايی گذاشته شده بود. سازمان تی.دبليو.ار.ا اشاره شده در بالا
نيز كه به دروغ سازمان بشردوستانه معرفی شده در سودان تاسيس و يكی از عوامل مهم
مسلح ساختن گروههای مسلمان بوسنی ميباشد. اين سازمان با شخصيتهای مهم شبكه تروريسم
اسلامی از جمله شيخ عمر عبدالرحمان (كه در رابطه با حمله تروريستی به مركز تجارت
جهانی در سال 93)، مجرم شناخته شد و اسامه
بنلادن كه منبع تامين مالی تعداد زيادی از گروههای بنيادگراست در ارتباط ميباشد.
گزارش
حزب جمهوريخواه بدون هيچ نوع شبهه ای همكاری دولت كلينتون را با تعداد زيادی از
گروههای بنيادگرای اسلامی منجمله شبكه بنيادگرای القاعده تاييد میكند. اما قصد
جمهوريخواهان در حقيقت مبارزه با دولت كلينتون بود و نه زير سئوال بردن اين
اقدامات. و چون در آنزمان چشم تمام مردم آمريكا به مسئله رابطه نامشروع كلينتون و
مونيكا لوينسكی دوخته شده بود، جمهوريخواهان ترجيح دادند يك افتضاح "ايران
گيت" ديگر اين بار در رابطه با بوسنی به راه نياندازند و توجه مردم آمريكا را
از ماجرای مونيكا لوينسكي(معشوقه و منشی كلينتون) منحرف نكنند. جمهوريخواهان در اين
دوران بركناری كلينتون را بدليل آنكه به مردم آمريكا درباره رابطه خود با لوينسكی
دروغ گفته بود ميخواستند. اما در مورد دروغ بزرگتر كه دررابطه با قاچاق مواد مخدر
و عمليات مخفی دربالكان بود، دمكراتها و جمهوريخواهان زير فشار پنتاگون و سيا به
توافق رسيدند و ماجرا را ختم كردند.
از
بوسنی تا كوزوو
مدل بوسنی كه در گزارش كميته حزب جمهوريخواه به
كنگره با اسناد كامل افشا شده بود، دقيقا در كوزوو نيز اجرا شد. تنها تفاوت آن با
مدل بوسنی در اين بود كه در كوزوو دولت آمريكا و ناتو متحدا عمل كردند.
در سالهای 1998-1999 مزدوران "مجاهد" از كشورهای خاورميانه و آسيای
مركزی برای مبارزه در كنار "جبهه آزاديبخش كوزوو" موسوم به
"اوچيكا" به كوزوو اعزام شدند. اوچيكا بعدا با ناتو در قسمت اعظم جنگ
برعليه يوگسلاوی از نزديك همكاری كرد. براساس گزارشهای منابع نظامی بريتانيا وظيفه
تعليم و مسلح كردن اوچيكا به سازمان ضداطلاعاتی دفاعی آمريكا د.ای.ا. (ديفنس
انتليجنت ايجنسي)، سرويس مخفی بريتانيا (ام.آی.6) ، اعضای فعال و قديمی گروه
هوابرد بريتانيا (اس.آ.اس.) و به سه شركت
خصوصی سرويسهای امنيتی بريتانيا و ايالات متحده واگذار شد.
مقامات
بلندپايه بريتانيا معتقدند كه سازمان ضداطلاعاتی ارتش آمريكا - دی.ا. ا.- برای
تعليم نظامی اوچيكا نيازمند سرويس مخفی بريتانيا ميباشد. متعاقب آن ام.آی.6 با دو
شركت خصوصی سرويس امنيتی بريتانيا به توافق رسيد. اين دو شركت بنوبه خود با اعضای
تيپ هوابرد تماس گرفتند و ليست سلاح و مهمات مورد نياز اوچيكا را تهيه كردند.
همزمان
با اين عمليات و قبل از آنكه ناتو بمباران يوگسلاوی را آغاز كند، اعضای گروه
هوابرد بريتانيا (اس.آ.اس.) در ماه مارس 1999 در كوزوو مستقر شدند. هنگاميكه
نيروهای ويژه بريتانيا در شمال آلبانی سرگرم تعليم نظامی جبهه آزاديبخش كوزوو
بودند، نظاميان ترك و افغان كه با كمك مالی "شبكه اسلامی” به آنجا اعزام شده
بودند با بريتانيايی ها درمورد تاكتيكهای جنگ چريكی و جنگهای نامنظم همكاری و
هماهنگی داشتند. بنلادن نيز شخصا به آلبانی مسافرت كرد. او يكی از گروههای متعدد
بنيادگرايان را كه به آنجا اعزام كرده بودند رهبری ميكرد. وی احتمالا در سال 94
نيز اقداماتی را در آلبانی انجام داده بود. منابع آلبانيايی مطلعند كه سالی بريشا
كه در حال حاضر رييسجمهور آن كشور است با گروههايی كه اكنون به عنوان بنيادگرا
معروفند ارتباط داشته است. گزارش فرانك سيلوفر درمقابل كميته قضايی مجلس نمايندگان
آمريكا موضوعی را كه بطور كامل از مردم آمريكا پنهان نگه داشته شده فاش میكند و
نشان ميدهد كه بخش اعظم بودجه اوچيكا از طريق قاچاق مواد مخدر تامين میشود.
آلبانی و كوزوو در قلب "بزرگراه بالكان" قرار دارند، بزرگراهی كه "مثلث طلايی” افغانستان و پاكستان را به
بازار مواد مخدر اروپا متصل میكند و هشتاد درصد هرويين اروپا از آن عبور میكند.
گزارش
كنگره آمريكا 13 دسامبر 2000
از اظهارات رالف موچك از مسئولان سازمان پليس بينالملل – انترپول- در مقابل همين
كميته قضايی چنين برمی آيد كه وزارت خارجه آمريكا اوچيكا را يك گروه تروريستی می
داند كه بودجه خود را از طريق قاچاق مود مخدر و كمك مالی بعضی كشورهای اسلامی و
شخصيتها كه در ميان آنان بنلادن قرار دارد تامين میكند. موضوع ديگری كه بنلادن
را به اوچيكا مرتبط می نمايد حضور برادر يكی از رهبران اسلامی "جهاد"
مصر است كه بمثابه فرمانده يكی از گروههای اوچيكا در جنگ كوزوو شركت داشته است.
اين شخص يكی از فرماندهان نظامی شبكه اسلامی القاعده اسامه بنلادن ميباشد. (گزارش
كنگره امريكا 13 دسامبر 2000)
مادلن
البرايت از اوچيكا پشتيبانی میكند
اما دولت آمريكا به هيچ عنوان ارتباط اوچيكا با
تروريسم بينالمللی و جنايت های سازمان داده شده را كه در كنگره آمريكا با جزييات
تمام فاش شده بود در نظر نمی گرفت. چند ماه قبل از بمباران يوگسلاوی، مادلن
البرايت وزير امور خارجه آمريكا سعی نمود به اوچيكا "مشروعيت سياسی” بدهد و
ناگهان اين گروه شبه نظامی به يكی از "نيروهای دمكراتيك" كوزوو تبديل
شد. اولبرايت از اين طريق به ديپلماسی بينالمللی خود سرعت بخشيد و به اوچيكا نقش
مهمی در "مذاكرات صلح" به نتيجه نرسيده رامبويه در آغاز سال 99 واگذار
شد. در همين دوره اوچيكا روابط خود را با گروههای بنيادگرا و منجمله شبكه
بنيادگرای القاعده گسترش داده و محكمتر می كرد.
كنگره
آمريكا با سكوت از تروريسم دولتی حمايت میكند
درحاليكه مدارك موجود همكاری مشترك اوچيكا و
گروه القاعده اسامه بنلادن را تصديق میكند، اين امر مانع از آن نميشود كه دولت
كلينتون و بعدا دولت بوش به اين گروه كمك كنند و به آن اسلحه و مهمات تحويل دهند.
اين اسناد نشانگر آن است كه تمام اعضای سنا و مجلس نمايندگان از ارتباط حكومت
آمريكا با تروريسم بينالمللی و القاعده مطلع بوده اند. بقول جان كاسيت از اعضای
كنگره در مقابل كميته نيروهای مسلح مجلس: ما در سال 98- 99 با اوچيكا رابطه برقرار
كرديم در حاليكه می دانستيم اين ارتباط به نحوی از انحا به بنلادن كمك میكند.
كميته
نيروهای مسلح كنگره آمريكا
اعضای كنگره آمريكا كاملا از ارتباط دولت
آمريكا با بنلادن خبر داشتند. آنها دقيقا می دانستند كه بنلادن كيست: پياده
شطرنجی در اختيار دولت كلينتون و بعدا دولت بوش. نتيجتا همگی اعضای كنگره اعم از
دموكرات و جمهوريخواه می دانستند كه جنگی كه از فردای يازدهم سپتامبر برعليه
"تروريسم بينالمللی” به راه افتاد براساس برنامه ای بود كه از قبل پيش بينی
آن شده بود و به همين دليل متحدا پشتيبانی خود را از دولت بوش در جنگ برعليه بنلادن
اعلام كردند.
در
سال 1999 سناتور جو ليبرمن آشكارا اعلام كرد: "مبارزه برای اوچيكا مبارزه
برای دفاع از حقوق فردی و ارزشهای آمريكايی است." او درحالی اين را می گفت كه
از ارتباط تنگاتنگ ميان اوچيكا و گروه القاعده بنلادن باخبر بود. چند ساعت بعد از
حمله موشكهای آمريكايی به افغانستان در 7 اكتبر 2001 همين سناتور خواهان حمله
هوايی به عراق برای مجازات تروريستها شد و گفت : "ما در حال جنگ با تروريسم
هستيم. ما نمی توانيم حملات خود را محدود به بنلادن و طالبان نماييم." ليبرمن در حالی ناگهان ضدتروريست
شد كه بعنوان عضو گروه سناتوری نيروهای مسلح ، به كليه اسناد كنگره در مورد رابطه
اوچيكا و بنلادن دسترسی داشت. اين موضعگيريها نشان ميدهد كه او هنگامی كه حمايت
از اوچيكا را حمايت از ارزشهای آمريكايی عنوان ميكرد دقيقا ميدانست كه دستگاه
دولتی آمريكا و ناتو حامی و پشتيبان بنلادن هستند.
جنگ
مقدونيه
در سال 1999 در هياهوی جنگ در يوگسلاوی، سازمان
آزاديبخش كوزوو دامنه فعاليت تروريستی خود را به جنوب كوزوو و مقدونيه گسترش داد و
پس از تغيير نام خود به "بريگاد حفاظت از كوزوو" (تی ام كا) سازمان ملل
آن را به رسميت شناخت. يعنی از آن زمان ببعد از يك منبع مشروع تامين مالی ميشد و
درعين حال از كمكهای نظامی مستقيم ايالات متحده بهره ميبرد. فرماندهان تی ام كا –
يا همان اوچيكا- دو ماه پس از آنكه زير حمايت سازمان ملل تاسيس شد، با استفاده از
كمكهای مادی سازمان ملل خود را آماده حمله به مقدونيه كردند. اين امر دنباله منطقی
سياست تروريستی آنها در كوزوو بود. روزنامه "اسكوپيه دنويك" در 21 مارس
2000 گزارش داد كه "تی ام كا" ششمين پايگاه عملياتی خود را در جنوب
صربستان و در مقدونيه تاسيس كرد. "براساس منابع موثق بريگاد حفاظت از كوزوو
(مرتبط با تی ام كا و زير حمايت سازمان ملل) در مارس 2000 ستادهای فرماندهی خود را
در شهرهای تتوو، گستيورا و اسكوپيه ايچاد كرده و در حال تاسيس پايگاه های دبار و
استروگا (در همسايگی الباني) هستند و اعضای آنها كدهای شخصی معينی دارند."
(همان منبع و اخبار بی بی سی 24 مارس) .
همكاری
شبكه اسلامی و ناتو در مقدونيه
مزدوران خارجی كه در سال 2001 در مقدونيه و در
صف آ.ال. ان. (كه خود را وابسته به اوچيكا ميداند) مبارزه می كردند، مجاهدينی
بودند كه از كشورهای شوروی سابق، خاورميانه و آسيای مركزی به آنجا اعزام شده
بودند. در داخل مجموعه ای كه با دولت مقدونيه می جنگيدند علاوه بر مزدوران مجاهد،
مشاوران نظامی آمريكايی، تعدادی از اعضای يك سازمان مزدوران حرفه ای كه با پنتاگون
قرارداد دارد و همچنين گروه "سربازان سرنوشت" كه متشكل از مزدوران
بريتانيا، هلند و آلمان است به اوچيكا برای مبارزه برعليه دولت مقدونيه پيوسته
بودند. بعضی از اين مزدوران قبلا در صفوف اوچيكا و ارتش مسلمان بوسنی در جنگ بوسنی
شركت داشتند. رسانه های گروهی و دولت مقدونيه بدون هيچ شبهه ای اعتقاد دارند كه
حكومت ايالات متحده و شبكه اسلامی دست در دست ا.ال.ان. در اقدامات تروريستی در
مقدوينه شركت داشتند. ا.ال.ان. يكی از شعبه های اوچيكاست. اين گروه و ت.ام.كا كه
تحت حمايت سازمان ملل قرار دارند، گروه يگانه ای هستند كه فرماندهان و پرسنل مشترك
دارند. فرمانده ت.ام.كا از سازمان ملل حقوق می گيرد اما در كنار مجاهدينی قرار
دارد كه برضد نيروهای دولتی مقدونيه مبارزه میكند. نيروهای ا.ال.ان. و اوچيكا در
همان حالی كه از طرف شبكه القاعده بنلادن حمايت مالی می شوند، از پشتيبانی ناتو و
سازمان موقت ملل متحد مستقر در كوزوو نيز برخوردارند.
مناسبات
ريشه دار
بدينسان مشاهده میشود كه ارتباط آمريكا با بنلادن
به سالهای جنگ شوروی محدود نميشود، بلكه همچنان "شبكه اسلامی” يكی از عناصر
اصلی "عمليات مخفی” نظامی امريكاست. اين شبكه همچنان با واسطه ای.اس.ای. پاكستان
مورد حمايت سيا آمريكا قرار دارد و عمليات نظامی و اطلاعاتی را در مقدونيه و جنوب
صربستان زير نظر واشنگتن اجرا ميكند. بعبارت ديگر گروههای تروريستی ا.ال.ان. و
اوچيكا، هم از كمك مالی برنامه سازمان ملل برای حفظ صلح استفاده ميكنند و هم از
كمك گروههای اسلامی كه دربين آنها شبكه القاعده قرار دارد برخوردارند. در اين ميان
عوايد قاچاق مواد مخدر را هم كه با همكاری دولت آمريكا بدست می آيد نيز بايد به
منابع اين سازمانها اضافه كرد.
چندين
گروه اسلامی مجاهدينی را كه در صف ا.ال.ان. مبارزه می كنند جمع آوری می كنند. مستشاران
نظامی آمريكايی و مزدوران غربی كه از كشورهای عضو ناتو می باشند همراه با مجاهدين
به خدمت گرفته شده از كشورهای خاورميانه و آسيای مركزی دوش به دوش هم در كنار
ا.ال.ان. ميجنگند و در همان حال رسانه های گروهی ايالات متحده از تئوری
"چرخش" دم می زنند و مدعی هستند كه "ابزارهای اطلاعاتی” برعليه
كسانی كه در گذشته آنها را ايجاد كردهاند چرخش كردهاند! در سال 2001 و در همان
حوالی حوادث يازدهم سپتامبر در مقدونيه شبكه القاعده با واشنگتن و ناتو همكاری
داشت. ارتباط بين حكومت آمريكا و گروههای تروريسم بينالمللی بوسيله گزارشهای
رسانه های گروهی، شهود عينی، سندهای تصويری، و همچنين بيانيه رسمی نخست وزی
مقدونيه ( كه آمريكا و كشورهای غربی را به پشتيبانی مستقيم از تروريستها متهم میكند
) افشا شده است. در همين دوران آژانس رسمی مقدونيه از ارتباط فرستاده ويژه واشنگتن
جيمز پارديو و تروريستهای ا.ال.ان. پرده برمی دارد. تمام اينها نشان ميدهد كه
"ابزارهای اطلاعاتی” همچنان در خدمت منافع واشنگتن قرار دارند.
3-1 سفير ايالات متحده جيمزپارديو. |
تلاش
دولت بوش برای گمراه كردن مردم آمريكا
دولت بوش جنگ بيسابقه ای را در آسيای مركزی به
راه انداخته و ادعا میكند كه در حال مبارزه با "تروريسم بينالمللی” است. در
حاليكه در حقيقت اين تروريسم بينالمللی يكی از عناصر مهم پيشبرد سياست خارجی
ايالات متحده را تشكيل ميدهد. بعبارت ديگر توجيه شروع جنگ در آسيای مركزی چيزی بيش
از يك بهانه ساختگی نيست. دولت آمريكا آگاهانه و به عمد مردم آمريكا را فريب ميدهد
و گمراه میكند. به ياد بيآوريم كه دقيقا چند ساعت بعد از حمله تروريستی به مركز
تجارت جهانی بدون هيچ مدركی اسامه بنلادن بعنوان دشمن شماره يك معرفی گشت و در
سيزدهم سپتامبر هنگامی كه هنوز تازه تحقيقات اف.بی.ای. شروع شده بود بوش قول داد
كه دنيا را به پيروزی رهنمون خواهد كرد.
علاوه
براين كليه نمايندگان كنگره و مجلس - به استثنای تنها يك نماينده باجرات و شريف - دولت
بوش را در راه اندازی جنگ تاييد كردند. اين نمايندگان همگی به اسناد محرمانه ای كه نشانگر ارتباط
سازمانهای دولتی آمريكا با تروريسم بينالمللی بود دسترسی داشتند و نمی توانند اين واقعيت را كتمان كنند. ضمن اينكه بسياری
ازاين اسناد بطور عمومی و علنی نيز منتشر شده بود.
قطعنامه تاريخی كنگره آمريكا كه در چهاردهم
سپتامبر توسط نمايندگان مجلس و سنا به تصويب رسيد مقرر می دارد : "رئيسجمهور
حق دارد از تمام نيروهای موجود استفاده نمايد و ملتها، سازمانها و اشخاصی را كه
تشخيص ميدهد در انجام و يا قصد انجام و يا همكاری در حمله تروريستی يازدهم سپتامير
شركت داشته اند و يا اين به سازمانها و اشخاص پناه داده اند (برای جلوگيری از
اعمال تروريستی آنها در آينده) سركوب و مجازات كند"
تمام
تحليهای ما نشان ميدهد كه سازمانهای دولتی آمريكا و همچنين ناتو بعد از پايان جنگ
سرد به چنين سازمانهايی پناه داده اند و به آنها كمك كرده اند. قطعنامه كنگره در
چهاردهم سپتامبر ميتواند در يك زمان خاص با تئوری "چرخش" منطبق شده و
برعليه مسئولان آمريكايی تروريسم بينالمللی چرخش كند. اگر اين قطعنامه بخواهد
واقعا اجرا شود آنگاه شايد رسوايی جديدی از نوع "اسامه گيت" را شاهد باشيم كه
متهمان آن، سازمانها يا مسئولان بلندپايه دولت كلينتون يا بوش، سيا يا كنگره
آمريكا خواهند بود كه با بنلادن و شبكه القاعده همكاری كرده اند.
--------------------------
(1)
مترجم اصطلاح "چرخش" را دربرابر واژه انگليسی blowback و فرانسه revirementبكار گرفته است. مفهوم اين اصطلاح بازگشت يك عمل برضد عامل
آن است. رسانه های گروهی آمريكا اين اصطلاح را در مورد بنلادن و شبكه اسلامی بكار
می گيرند و منظورشان اين است كه بنلادن با وجوديكه دست پروده سازمان اطلاعاتی
آمريكا بوده است، اما بعد از جنگ سرد اين دست پرورده برضد پديد اورندگان خود يعنی
ايالات متحده "چرخش" كرده است. بحث نويسنده در اين فصل اين است كه نشان
دهد آيا واقعا بنلادن بعد از جنگ سرد برضد آمريكا "چرخش" كرده يا اينكه
آمريكا از وی و سازمان القاعده تا همان سپتامبر 2001 نيز برای پيشبرد سياست خود در
جهان استفاده ميكرده است.
پس از پايان ماموريت
پناهگاه طالبان ايران
در كجا آماده شده؟
در مرزهای مشترك ايران- افغانستان- پاكستان مثلثی وجود دارد كه آن را مثلث طلائی
می گويند. در اين مثلث طلائی كه بخش عمده
آن درخاك افغانستان است، بزرگترين معاملات بين المللی مواد مخدر انجام می شود. دو
ضلع بزرگ اين مثلث در پاكستان و افغانستان پايه های اساسی مثلث های ديگری اند كه
امريكا ضلع بزرگ آنست. در اينجا قتل، ترور، جنگ وتوطئه سازماندهی می شود. حوادث
يازدهم سپتامبر در نيويورك با اين مثلث در ارتباط بود، همچنان كه چنگ اندازی
طالبان بر افغانستان، قتل فجيع رئيس جمهور وقت افغانستان(دكتر نجيب الله)، ترور
احمد شاه مسعود در آستانه سقوط طالبان و حضور نظامی امريكا در افغانستان و توطئه های
پرشمار ديگری با اين مثلث پيوند خورده است.
از مثلث طلائی هروئين و ترياك به ايران سرازير می شود و از ايران به جهان. از مثلث
امريكا- افغانستان- پاكستان چه چيز جز پيوند دادن سرنوشت ايران به استراتژی نوين
امريكا برای حضور در منطقه می تواند می تواند صادر شود؟
بخش چهارم كتاب "جنگ و جهانی شدن" از مثلث افغانستان- پاكستان- امريكا
می گويد و آخرين ماموريتی كه بعد از به توپ بسته شدن مجسمه های بودا در كوههای
باميان اين كشور، يا به كمك طالبان انجام شد و يا بنام طالبان: ترور احمد شاه
مسعود!
در فاصله نهم تا يازدهم سپتامبر پاكستان عملا در كانون بزرگترين حادثه ای قرار
داشت كه بعدها در تاريخ جهان همانگونه ثبت خواهد شد كه حريق در رايشتاك آلمان و
آغاز جنگ جهانی سوم!
از 11 تا 13 سپتامبر نيز طرح توطئه ها برای حضور امريكا در افغانستان همينگونه پيش
رفت و آنها كه جاده حضور نظامی امريكا در افغانستان را فراهم ساختند، در پاكستان
آهسته و بی جنجال از مقامی به مقامی ديگر كوچ كردند، آنچنان كه ملاعمر و بن لادن
از مخفيگاهی به مخفيگاهی ديگر!
هموار كنندگان راه حضور امريكا در ايران، پس از پايان ماموريتی كه در حاكميت كنونی
كشور و بنام دفاع از ارزش ها ايفا می كنند به كدام يك از اين دو گروه و در كدام
نقطه از منطقه خواهند پيوست؟
فصل
چهارم
نقش سازمان ای.اس.ای. پاكستان در عمليات تروريستی
دولت آمريكا همواره و با آگاهی كامل از "تروريسم بينالمللی” برای
پيشبرد سياست خارجی خود بهره برداری كرده است و سرويس اطلاعاتی نظامی پاكستان را
واسطه اين امر قرار داده است. طنز تاريخ اينجاست كه در حاليكه همه ميدانند شبكه
القاعده بنلادن با پشتيبانی ای.اس.ای. پاكستان تشكيل شده، دولت بوش در هياهوی
حوادث يازدهم سپتامبر از همين سازمان اطلاعاتی پاكستان ميخواهد كه "در مبارزه
عليه تروريسم بينالمللی” به آمريكا كمك كند.
روز سيزدهم سپتامبر يعنی دو روز پس از واقعه يازدهم سپتامبر، مطبوعات آمريكا
خبر دادند كه يك هيئت بلندپايه پاكستانی به رياست ژنرال محمد احمد - رييس
ای.اس.ای.- برای مذاكره با مقامات وزارت خارجه آمريكا به واشنگتن آمده است.
رسانه های گروهی آمريكايی چنين وانمود كردند كه دولت پاكستان اين هيئت را
براساس دعوت رسمی دولت آمريكا و بعد از وقايع يازدهم سپتامبر به آمريكا اعزام
نموده، در حاليكه واقعيت چيز ديگری است. براساس گزارش نيويورك تايمز رييس سازمان
جاسوسی پاكستان "به هنگام وقايع تروريستی يازدهم سپتامبر" در ايالات
متحده حضور داشت. براساس همين گزارش ژنرال احمد برای "مشورت های رسمی ادواری”
با همتايان آمريكايی خود به آمريكا رفته بود. اما نيويورك تايمز به
"فعاليتهايی كه وی درست يك هفته قبل از عمليات تروريستی در آمريكا انجام
داده" اشاره نمی كند. به گزارش نيوزويك " ژنرال احمد به هنگام عمليات
تروريستی در واشنگتن بوده و بدليل ممنوعيت پروازهای بينالمللی همچون بقيه مسافران
در آنجا ماند"
درواقع ژنرال احمد در چهارم سپتامبر 2001 يعنی يك هفته قبل از عمليات تروريستی
در نيويورك و واشنگتن وارد آمريكا شد. اما تنها پس از حوادث يازدهم سپتامبر و
اعلام دعوت بوش از پاكستان برای كمك به مبارزه عليه "تروريسم بينالمللی” بود
كه خبر جلسه 13 سپتامبر وی با مقامات وزارت امور خارجه آمريكا منتشر شد.
روزنامه نيويورك تايمز تاييد ميكند كه ژنرال احمد با ريچارد آرميتاژ معاون
وزارت امور خارجه آمريكا در روزهای 12 و 13 سپتامبر پشت درهای بسته ملاقات كرده
است. در همين روزها ژنرال احمد با سناتور ژوزف بيدن مسئول كميته قدرتمند سناتوری
روابط خارجی نيز ديدار ميكند. بتدريج خبرهای گوناگونی از ديدارهای "مشورتی”
كه ژنرال احمد با همقطاران آمريكايی اش در هفته قبل از وقايع واشنگتن و نيويورك
داشته، منتشر شد. براساس اين خبرها احمد با مقامات سازمان جاسوسی آمريكا – سيا- ،
پنتاگون و شورای امنيت ملی در اين دوران ملاقات و گفتگو می كرده است.
از مسائل مورد بحث در اين "ملاقاتهای مشورتی ادورای” هيچ خبری منتشر نشده
است. آيا موضوع اين جلسات به نحوی از انحا مربوط به تصميماتی است كه در ديدارهای
دوازدهم و سيزدهم سپتامبر اتخاذ شد و براساس آنها پاكستان برای دوران پس از يازدهم
سپتامبر به همكار آمريكا تبديل شد؟ آيا برنامه ريزی جنگ در دستور اين جلسات بوده
است؟
محور
ای.اس.ای. – اسامه – طالبان
در نهم سپتامبر 2001 احمد شاه مسعود رهبر اتحاد شمال
افغانستان ترور شد. اتحاد شمال و دولت بوش از دخالت احتمالی سرويس جاسوسی پاكستان
در اين واقعه خبر دادند. اطلاعيه رسمی اتحاد شمال تاكيد كرد "محور ای.اس.ای.
– طالبان و اسامه" ترور احمد شاه مسعود را بوسيله دو عرب سازمان داده بودند. ... ما
معتقديم كه اتحاد مثلث اسامه بنلادن – طالبان و سرويس جاسوسی ارتش پاكستان در پشت
اين واقعه ميباشد"
البته اگر اين اطلاعيه هم نبود قضيه اتحاد ميان طالبان – ای.اس.ای. و اسامه بنلادن
برهمه عيان بود و از جمله در كنگره آمريكا با جزييات كامل مورد بحث قرار گرفته و
اسناد آن منتشر شده بود. (به فصل سوم مراجعه شود)
كادر 1-4 برنامه كاری رييس سازمان جاسوسی نظامی پاكستان
در بازديد رسمی از ايالات متحده آمريكا - چهارم تا سيردهم سپتامبر 2001 تابستان 2001 – ژنرال محمود
احمد رييس سازمان جاسوسی پاكستان مبلغ 100 هزار دلار به حساب محمد عطا واريز
ميكند. (دولت آمريكا بعدا محمد عطا را هدايت كننده نخستين هواپيمايی كه برجهای
مانهاتان اصابت كرد، معرفی كرد.) |
عليرغم آنكه دولت بوش از روابط بين اسامه بنلادن، طالبان و سرويس
جاسوسی پاكستان و نقش آنها در ترور احمد شاه مسعود اطلاع داشت، دو روز قبل از وقايع
يازدهم سپتامبر دولت بوش در جلسه وزارت امور خارجه تصميم گرفت "بصورت
مستقيم" با سرويس اطلاعات نظامی پاكستان ای.اس.ای. همكاری كند.
رسانه های گروهی غربی از دخالت ای.اس.ای. در ترور احمد شاه مسعود بی اعتنا
گذشتند و اين توطئه را حادثه ای عادی جلوه دادند. اين رسانه ها درباره ارتباط ترور
مسعود با وقايع يازدهم سپتامبر كه سرانجام آن به اشغال افغانستان ختم شد هيچ پرسشی
را مطرح نكردند. بدون هيچ بحث و گفتگويی پاكستان به مقام دوست و هم پيمان ايالات
متحده ارتقا يافت.
تمام رسانه های گروهی آمريكا تقريبا همصدا با هم منطق فوق العاده عجيبی را
مطرح كردند كه براساس آن چون پاكستان بر رهبران طالبان كه واشنگتن آنان را به پناه
دادن بنلادن متهم ميكند نفوذ دارد، به همين دليل مسئولان آمريكايی از اين كشور
تقاضای "همكاری” نمودهاند.
درورای اعلام "مبارزه بر عليه "تروريسم بينالمللی” دروغ بزرگی
اختراع شده بود كه بنظر ميرسد بجز يك خبرنگار كسی آن را مطرح نكرد. اين خبرنگار
هنگام مصاحبه مطبوعاتی كالين پاول در وزارت خارجه آمريكا در سيزدهم سپتامبر از او
پرسيد: آيا ايالات متحده پاكستان را يك دوست ميداند يا اين كشور را آنطور كه در
گزارش "الگو های تروريسم جهانی” عنوان شده محلی برای آموزش تروريستها؟
پاكستان را جزو كدام گروه بايد به حساب آورد؟" پاسخ كالين پاول چنين بود: "ما فهرستی از
اقداماتی را كه تشخيص داده ايم به نفع ماست
به دولت پاكستان ارائه داده ايم و از اين كشور خواسته ايم كه در اين موارد
با ما همكاری كند. درمورد اين اقدامات امروز بعدازظهر با رييسجمهور پاكستان صحبت
خواهيم كرد."
سندی كه خبرنگار به آن اشاره می كرد يكی از سندهای منتشره از جانب وزارت خارجه
امريكاست. بعبارت ديگر اسناد رسمی خود دولت آمريكا جواب بی ربط آقای پاول را نقض
می كند. ما عينا قسمتی از اين سند رسمی را نقل ميكنيم : "... پاكستان به
طالبان از لحاظ تجهيزات، سوخت، منابع مالی و همكاری و مشاورت نظامی كمك ميكند.
پاكستان مانع نمی شود كه تروريستهای اين كشور به افغانستان رفته و در كنار طالبان
بجنگند. حكومت اسلامآباد در جهت محدود كردن فعاليتهای بعضی از مدارس علميه كه در
خدمت گرفتن نيرو برای تروريستها هستند هيچ مانعی نگذاشته است."
اين اسناد بدون هيچ نوع شبههای ارتباط بين رييسجمهور پاكستان ( وهمچنين
سرويس جاسوسی پاكستان) را با "تروريسم بينالمللی” تاييد ميكنند. و انگاه
دولت بوش به دنبال "كمك" كسانی نظير سرويس جاسوسی پاكستان است كه خود آن
را حامی تروريستها ميداند. درخواستی كه شايد ابلهانه باشد اما با اهداف استراتژيك
واشنگتن در آسيای مركزی و خاورميانه همآهنگی دارد.
جلسه سيزدهم سپتامبر وزارت امور خارجه كه بين معاون وزارت امور خارجه ريچارد
آرميتاژ و ژنرال محمود احمد در پشت درهای بسته برگزار شد، در برنامه ريزی جنگ نقشی
مهم بازی كرد. "آقای ريچارد آرميتاژ معاون وزارت امور خارجه فهرست تدابيری را
كه دولت پاكستان بايد براساس خواست واشنگتن اتخاذ كند در اختيار رييس ای.اس.ای.
قرار داده است" "بعد از يك
مكالمه تلفنی بين كالين پاول وزير امور خارجه آمريكا و پرويز مشرف رييسجمهور
پاكستان سخنگوی وزارت امور خارجه اعلام كرد كه "پاكستان قول همكاری داده
است" كمی بعد در همان روز سيزدهم سپتامبر رييسجمهور جرج بوش اعلام كرد
پاكستان قبول نموده با ما در مورد تعقيب كسانی كه اين حمله ناجوانمردانه برعليه
آمريكا را انجام داده اند همكاری نمايند.
ماموريت
رييس سازمان جاسوسی پاكستان در افغانستان
در همان روز سيزدهم سپتامبر پرويز مشرف رييسجمهور
پاكستان قول ميدهد كه رييس ای.اس.ای. را به افغانستان اعزام نمايد تا با طالبان و
برای استرداد بنلادن مذاكره نمايد. بدنبال اعلام اين مطلب كه تصميم آن احتمالا به
درخواست واشنگتن در ديدار بين آرميتاژ و ژنرال احمد گرفته شد، رييس سازمان جاسوسی
پاكستان به اسلام آباد برای سازمان دادن ماموريتی ناممكن مراجعت ميكند.
"ژنرال احمد به درخواست امريكاييها به قندهار در افغانستان رفت و درخواست
گستاخانه خود را با محمد عمر رهبر طالبان در ميان گذاشت و از وی خواست كه يا بايد
بنلادن را تحويل دهد يا آنكه آمريكا و متحدانش جنگ برعليه طالبان را آغاز
ميكنند."
دوبار مذاكرات ژنرال احمد و طالبان نتيجه ای نداد و با شكست مواجه شد. در عين
حال "شكست" اين مذاكرات درمورد استراد بنلادن خود جزيی از برنامه ريزی
امريكاييان برای شروع به جنگ و دخالت نظامی در منطقه بود. يعنی درصورتيكه طالبان
حاضر ميشد بنلادن را تحويل دهند جنگ برعليه "تروريسم بينالمللی” از مهمترين
توجيه خود محروم ميشد و در آن موقع اگر جنگی برعليه افغانستان صورت ميگرفت مشخص
ميشد كه اين حمله براساس منافع استرتژيكی- اقتصادی آمريكا قبل از وقايع يازدهم
سپتامبر برنامه ريزی شده است. همزمان با اين وقايع مقامات بلندپايه پنتاگون و
وزارت خارجه آمريكا جهت بررسی نهايی نقشه جنگ به اسلام اباد رفت و آمد ميكردند.
يكشنبه قبل از شروع بمباران شهرهای اصلی افغانستان (يكشنبه قبل از هفت اكتبر)
ژنرال احمد از پست خود تحت عنوان "جابجايی عادی " بركنار شد. بعدا مشخص
شد كه وی به مقام بسيار مهم فرمانداری پنجاب در مرزهای غربی با هند منصوب شده است.
حلقه
مفقوده
چند روز بعد از بركناری ژنرال احمد ، روزنامه تايمز هند در مقاله ای كه تقريبا تمام روزنامه
های غربی آن را نديده گرفتند؛ روابط ميان
ژنرال احمد و محمد عطا مسئول حادثه تروريستی
يازدهم سپتامبر را برملا ساخت. برای كسانی كه در پی درك واقعيت يازدهم سپتامبر
هستند از بسياری جهات اين مقاله حلقه مفقوده زنجيری است كه آنان را به حقيقت
رهنمون ميكند. تايمز هند در شماره نهم اكتبر 2001 مينويسد "درحاليكه سخنگوی
دولت پاكستان وانمود ميكند ژنرال احمد رييس ای.اس.ای. روز هشتم اكتبر تقاضای
بازنشستگی كرده است(روزی كه امريكاييها بمياران افغانستان را شروع كردند) منابع
كاملا اگاه روز سه شنبه نهم اكتبرتصديق كردند كه ژنرال احمد بدليل اسنادی كه
احتمالا هند در مورد رابطه وی با يكی از عاملان عمليات تروريستی يازدهم سپتامبر
افشا نموده از كار بركنار شده است. مقامات آمريكايی بعد از آگاهی از اينكه ژنرال
احمد بواسطه "عمر شيخ" مبلغ صدهزار دلار به يكی از هواپيماربايان يعنی
محمد عطا پرداخت كرده است بركناری وی را خواستار شدند. مقامات دولتی تاييد ميكنند
كه هند نقش بسيار مهمی در افشای اين مسئله ايفا نموده است. اين مقامات بدون ذكر
جزييات مسئله اذعان دارند كه اطلاعاتی كه هند مخصوصا در رابطه با تلفن جيبی عمرشيخ
افشا نموده به اف.بی.آی. كمك موثری در كشف اين ارتباط نموده است. وجود رابطه
مستقيم بين سازمان ای.اس.ای. و عمليات تروريستی يازدهم سپتامبر ميتواند پيامدهای
سنگينی بدنبال داشته باشد. ايالات متحده نميتواند باور كند كه ديگر نظاميان
بلندپايه پاكستان درجريان اين ارتباط نبوده اند. شواهد وجود توطئه ای وسيع ميتواند
اعتماد ايالات متحده را در مورد مشاركت پاكستان در اتحاد ضدتروريستی خدشه دار
كند"
براساس تحقيقات اف.بی.آی. محمد عطا هواپيماربايی
است كه اولين برج ساختمان تجارت جهانی را مورد هدف قرار داده و احتمالا وی طراح
عمليات بوده است. مقاله تايمز هند براساس اطلاعات
رسمی تهيه شده كه سرويس اطلاعاتی هند رسما به واشنگتن ارائه داده است. خبرگزاری
فرانسه در دهم اكتبر 2001 در همين مورد چنين گزارش ميدهد: برپايه اطلاع يك مقام
بلندپايه دولتی هند به خبرگزاری فرانسه ارتباط ژنرال احمد با محمد عطا و انتقال
پول به نامبرده جزيی از اطلاعاتی است كه هند رسما به مقامات آمريكايی داده است. وی
ميگويد: "اطلاعاتی كه ما به ايالات متحده داده ايم خيلی بيش از دادن يك برگه
اطلاعاتی ساده بود كه روابط يك ژنرال "شرور" را با يك اقدام تروريستی
نشان دهد"
تحقيقات بعدی اف.بی.آی. اطلاعات سرويس اطلاعاتی هند در مورد ارتباط سرويس مخفی
پاكستان - ای.اس.ای. – با تروريستها و انتقال پول بدانان را تاييد كرد.
اف.بی.آی. بدون اينكه به ارتباط ای.اس.ای. با تروريستها اشاره كند به مشخص شدن
افرادی اشاره ميكند كه با بنلادن مرتبط بوده اند و در حقيقت حواله كنندگان پول به
تروريستها می باشند. مسولان اف.بی.آی. در رابطه با حوادث يازدهم سپتامبر به اژانس
ا.ب.ث نيوز اعلام كردند كه آنها توانسته اند منبع صدهزار دلار پولی را ردگيری كنند
كه از بانكهای پاكستانی به دو بانك در فلوريد به حسابهای محمد عطا متهم به
هواپيماربايی واريز شده است. امروز صبح (29 سپتامبر) مجله تايمز نوشت كه بخشی از
اين مبلغ تنها چند روز قبل از عمليات تروريستی به آمريكا رسيده است و ميتوان بدون
ترديد منشا آن را كه افراد مرتبط با بنلادن هستند پيگيری نمود. تمام اين كشفيات
تا اين لحظه نتيجه تحقيقاتی است كه
اف.بی.آی. انجام داده و رهبر توطئه و فرستندگان پول و كسانی كه برنامه ريزی و
هماهنگی عمليات تروريستی را بعهده داشته اند رديابی كرده است.
آيا
سرويس اطلاعات نظامی پاكستان در جريان توطئه بوده است؟
افشاگری های "تايمزهند" و تاييد اف.بی.آی. از چند جهت قابل بررسی
است و نشاندهنده آن است كه نه تنها رييس سازمان ای.اس.ای. (مظنون به فرستادن پول)
و رهبر تروريستهای مركز تجارت جهانی محمد عطا با هم رابطه داشته اند، بلكه بقيه
رهبران ای.اس.ای.. هم احتمالا با تروريستها مرتبط بوده اند. تايمز هند تاكيد ميكند
كه يازدهم سپتامبر يك "تروريسم خودجوش" نيست كه توسط يك هسته از شبكه
القاعده انجام شده باشد. اين عمليات مطمئنا توسط يك گروه امنيتی برنامه ريزی و
هماهنگی شده كه منشا آن ای.اس.ای.. پاكستان است. همچنين اين مقاله سعی ميكند دليل
حضور ژنرال احمد و هيئت نمايندگی سرويس اطلاعاتی پاكستان را از يك هفته قبل از
عمليات تروريستی در آمريكا پيگيری نمايد و از اين احتمال پرده برميدارد كه آنان طی
اين مدت با تروريستها در تماس بوده اند. اما عليرغم آنكه تحقيقات اف.بی.آی. شركت
پاكستان در عمليات تروريستی يازدهم سپتامبر را تاييد می نمايد دولت بوش با تكيه به
همكاری دولت پاكستان قصد "مبارزه برعليه "تروريسم بينالمللی” را دارد.
در اينجا لازم است ياداوری كنيم كه ژنرال
احمد با حمايت ايالات متحده به رياست سرويس اطلاعاتی پاكستان منصوب شد. احمد از سال 1999 بمثابه رييس ای.اس.ای.. با همتايان آمريكايی خود در سازمان
سيا ، سرويس اطلاعات دفاعی آمريكا - د.ای.آ. - و پنتاگون رابطه مسقيم داشت. همچنين
بايد يادواری كرد كه از پايان جنگ سرد تا كنون سازمان ای.اس.ای.. بعنوان سكوی
پرتاب "عمليات مخفی سيا در كشورهای حوزه بالكان ، قفقاز و آسيای مركزی را عمل
كرده است"
بعبارت ديگر ژنرال احمد در خدمت منافع ايالات متحده قرار داشت. بركناری مشكوك
وی كه براساس دستور واشنگتن صورت گرفت نميتواند برآمده از يك اختلاف بنيادين سياسی
باشد. اگر پشتيبانی ايالات متحده از طريق ای.اس.ای.. پاكستان نبود، طالبان به هيچ
عنوان نميتوانست در افغانستان حكومت تشكيل دهند. مجله جنيس ديفنس در همين رابطه
است كه مينويسد: "نيمی از مهمات و قوای كمكی به طالبان از طريق پاكستان و
بوسيله سازمان ای.اس.ای.. وارد افغانستان ميشدند، سازمانی كه از حمايت ايالات
متحده برخوردار بود. "
علاوه براين قتل رهبر اتحاد شمال احمد شاه مسعود – كه احتمالا ای.اس.ای.. در
آن دست داشت به هيچ عنوان در سياست خارجی ايالات متحده تاثير نگذاشت. ايالات متحده از پايان دهه هشتاد در جهت تضعيف احمد شاه مسعود عمل كرد و در
اين مسير گاه از طالبان و گاه از گروههای شيعی مذهب و گلبدين حكمتيار بهره ميگرفت.
دليل ديگر مخالفت آمريكا حمايت مسكو از مسعود بود. بعد از ترور مسعود اتحاد شمال
به چند شاخه تقسيم شد. اگر مسعود زنده ميماند پس از سقوط طالبان براثر بمباران
آمريكايی ها، وی ميتوانست در راس حكومت قرار گيرد.
همانطور كه كميته روابط خارجی مجلس نمايندگان آمريكا تاييد ميكند كمك آمريكايی
ها به طالبان از طريق ای.اس.ای. پاكستان و بنلادن، بخشی از سياست حكومت ايالات
متحده در دوران پس از پايان جنگ سرد است. و چنانكه در گزارش 12 ژوييه مجلس
نمايندگان آمريكا به صراحت گفته ميشود: "درتمام اين مدت ايالات متحده آمريكا
از طالبان پشتيبانی و حمايت مالی نموده است ..... در پاكستان يك حكومت نظامی زير
رهبری رييسجمهور مشرف وجود دارد كه در حال مسلح كردن طالبان تا دندان است ......
اجازه بدهيد اضافه كنم كه كمكهای آمريكا همواره به قسمتهای اشغلی توسط طالبان
سرازی ميشود ..... ما از طالبان پشتيبانی ميكنيم به همين دليل كمكهای ما فقط
متوجه اين گروه است ..... و زمانی كه ديگران از خارج سعی ميكنند به بقيه مناطق كمك
برسانند وزارت خارجه ما با برنامه های آنان مخالفت ميكند .... همزمان با اين
مسايل پاكستان به يك عمليات بزرگ جهت تجهيز دوباره طالبان دست زده است كه ميتواند
شكست تمام نيروهای ضدطالبان را در منطقه درپی داشته باشد."