زنان
تنفروش آسيای مركزی و قفقاز در تهران
تجارت
سكس
ر. ح. - دانشجوی
رشته علوم اجتماعی- تهران
از سايت ايران امروز
چند سالی است كه برخی از مردان خوشگذران تهرانی نشانیهايی را بين
خود ردوبدل میكنند كه نشانگر آدرس برخی از زنان تنفروش خارجی است. پيدا كردن اين
آدرسها چندان مشكل نيست. برخی از هتلها، مهمانسراها و مسافرخانههای اطراف ميدان
توپخانه، ميدان فردوسی، حول و حوش خيابان انقلاب و حتی بعضی از محلات گرانقيمت
بالای شهر از مسيرهايی هستند كه با توجه به وسع مراجعهكنندگان در حال ارايه خدمات
به خوشگذرانهای پولدار محسوب میشوند.
اگرچه نيروی انتظامی در تلاش است تا مانع از شكلگيری چنين كانونهای فسادی
درتهران شود ولی نتايج حاصله بسياركم اثرتر ازان است كه قادر به ممانعت از ادامه
چنين تجارت پر سود و البته كثيفی در كلان شهری مثل تهران شود.
اين زنان كه عمدتا روس، ارمنی، افغانی ، آذری، تالش و تاجيك هستند توسط گروههای
مافيايی از كشورهای آسيای مركزی و قفقاز به اميد كسب در آمد به ايران و بخصوص
تهران ارسال میشوند.
تهران بزرگ به دليل كثرت جمعيت جوانان ، هتلها و مهمانسراهای ارزان قيمت ، راحتی
اختفاء و بالابودن قدرت پرداخت بيشتر از ديگر شهرهای كشور مورد توجه اين سود جويان
قرار گرفته است. انواع مشروبات الكلی، اقسام مواد مخدر، آلات متنوع قمار و صد
البته مجموعهای از امراض مهلك مقاربتی خدمات پيدا وپنهان اين قبيل مراكز هستند!
باهم داخل لابی يكی از اين اماكن میشويم:
بعد از ظهر روز دوشنبه در حالی كه كت شلوار تازهای پوشيدهام و يك كيف سامسونت هم
در دست دارم وارد يكی از اين هتلهای ارزان قيمت در جنوب شهر میشوم... همه چيز
عادی است!
هتل ارزانقيمت ف... اگرچه محلی پر تردد است اما مانند هر هتل ديگری رسپشنی دارد كه
شما میتوانيد به او رجوع كنيد و درخواست اتاق كنيد و يا اينكه در لابی بنشينيد و
دستور چايی و ديگر نوشيدنيهای مرسوم را دهيد.
از خدمه تقاضای چايی میكنم.
روی مبل نشسته منتظر چايی هستم...
روبرويم تصاوير بزرگی از تخت جمشيد و حكيم طوس آويخته اند.
در اين بين گهگاه زنانی را میبينم كه با آرايشهای تند و زننده در حال رفت و آمد
هستند. خندههای ركيك میكنند و بی مهابا در طول راه پلهها به مردان میآويزند.
نحوه آرايش چهرهها و طرز پوشيدن لباسها نشان میدهند كه اين خانمها عموما غير
ايرانی هستند.
چايی مرا آوردهاند...
مهماندار هتل يك جوان لاغراندام و خوش مشرب است. درحالی كه كاملا دراطراف خود دقيق
شدهام چايی اول را میخورم. زود تمام میشود.
دنبال غذايی هستم كه خوردن آن طول بكشد!
همان جوان را صدا میكنم. از وی تقاضای پيتزا میكنم و تذكر میدهم كه منتظر يكی
از دوستانم هستم و احتمالا آمدن وی طول خواهد كشيد.
با خنده میگويد كه پيتزا را الساعه برايت آماده ميكنم اما اينجا افراد زيادی میآيند
كه منتظر دوستانشان هستند. دوستانی كه معمولا نمیآيند!
از تيز هوشی جوان يكه میخورم. با خنده صدايش میكنم.
اسمش ك... است. اهل يكی از شهرهای استان مركزی است. می گويد 24 سال دارد و ازدواج
نكرده است. با لبخند كشداری تذكر میدهد كه ميلی هم به ازدواج ندارد!
بر ميزان تردد آدمهای خوش لباس در هتل افزوده شده است.
يك مرد خارجی با چشمان بادامی در حال خروج از هتل است. به نظر میآيد كه اهل آسيای
جنوب شرقی است.
در حاليكه چند جوان داشمشتی همه جا را زير نظر دارند مردان مسن و شيك تهرانی و
جوانان ژل ماليده و هيجان زده تك تك و يا دوتا دوتا، پلهها را بالا و پايين میروند!
می پرسم ك... چرا ازداواج نمی كنی؟!
با شيطنت میگويد میخواهی مرا هم مثل خودت بدبخت كنی؟! نه عزيزجان من خر بشو
نيستم!
دو نفر از صنف خانمهايی كه وصفشان گذشت ك... را با لهجه خيلی يغوری صدا میكنند.
ك... پس از ده دقيقه بر میگردد.
پيتزا را هم آورده است.
از ك... میپرسم از بين آن دونفر، آن خانمی كه جوانتر است و گوشوارهای بزرگ دارد
كجايی است؟
می گويد آذری هست و با عرض معذرت ج. ن. د. ه. !
از يك طرف از صراحت كلامش خيس عرق میشوم و از طرف ديگر چون خودم هم ترك هستم و
آذربايجانی و البته معروف به غيرت ، به شدت احساس خجالت میكنم!
خودم را جمع و جور میكنم.
سعی میكنم تا در تلفظ كلمات هيچ لهجهای نداشته باشم. مايل نيستم اين جوان با
نگاههای تمسخرآميزش به من تير طعنه بزند.
ك... دوباره میگويد اسمش گايانه است!
ناگهان خندهام میگيرد. ياد جوكهای شيطنت آميز برخی از بچههای تهران میافتم كه
در مورد معادلسازی برخی از كلمات توسط فرهنگستان زبان فارسی نقل میكنند!
از خنده ام میخندد و قسم میخورد كه اسم آن زن همين است، 23 سال دارد، هر سال يكی
دوماه تهران است وكم كم دارد فارسی را هم ياد میگيرد.
با تاكيد میگويم كه در بين آذريها اين اسم مرسوم نيست.
ك... میگويد مطمئن است كه اين خانم اهل جمهوری آذربايجان است و با پاسپورت آذری
به اينجا آمده است. با تعجب میگويم: تو تركی بلدی؟
می گويد: خير اما اينجا اصلا اين حرفها نيست! مثلا همين گايانه اصالتا ارمنی است و
چون در باكو زندگی میكند آذری بلد است اما چون من آذری بلد نيستم از طريق يكی از
خانمهای تات اهل لنكران كه فارسی و تركی را خوب بلد هستند و اساسا فارس زبان هستند
با من فارسی صحبت میكند. تازه متوجه میشوم كه گايانه ارمنی است و زن دوم همراه
وی يكی از تاتهای مقيم شهر لنكران میباشد و ك... بی توجه به قوميت آنها ، همه
آنهايی را كه پاس آذربايجانی دارند و ميتوانند تركی صحبت كنند را فارغ از اينكه
ترك باشند يا نباشند آذری خطاب میكند!
به آرامی در حال خوردن پيتزا هستم...
می پرسم: مهمانان ديگر شما از كجا هستند؟
می گويد: غير از اتباع روس و ارمنی و گرجی و آذری ، ما از تاجيكستان و تركمنستان و
گهگاه افغانستان هم اينجا ج. ن. د. ه. زياد داريم!
ك... میگفت: بالاترين قيمت مال زنهای روس است. بازاريها عاشق اين قبيل زنها
هستند. آذريهای هم طرفدار زيادی دارند. زنهای ارمنی هم به دليل جمعيت ارمنی تهران
مشتری كمی ندارند!
برخی از زنهای افغانی هم همراه تجار افغان گهگاه سر از اين هتل در میآورند. يادش
میآمد كه يكی از اين زنها توسط فاسقش رها شده بود كه مجبور شدهاند به نيروی
انتظامی تحويلش دهند.
ك... معتقد بود كه رفته رفته بر تعداد زنهای تاجيك افزوده میشود. وی میگفت اگر
دوری تاجيكستان نبود بازار دست اينها میافتاد...
پرسيدم چرا؟!
گفت: اينها همانند زنهای ارمنی بسيار فقير و بعبارتی كم توقعتر از ديگران هستنند.
مثلا ما اينجا يك خانم معلم تاجيك داريم بنام سمانه كه در ماه فقط 20 سامانی يعنی
چيزی نزديك 20 هزار تومان حقوق در كشورش میگيرد!
خوب با اين حساب اين بدبخت چطور میتواند زندگی كند!
با تعجب میگويم همه اينها سر از هتل شما در میآورند؟!
نگاه عاقل اندر سفيهی میكند و میگويد: خيلی از اوضاع پرتی!
الان در اين كار دست زياد شده و درآمد ما كمتر شده است. البته در هتل آدمهای سالم
هم زيادند اما چاره چيست؟!
بايد خرجهای گزاف يك هتل تامين شود. مديران هتلها يا خودشان اين كاره هستند و يا
اغماض میكنند!
اصلا به آنها چه ربطی دارد؟ مردم اتاق میخواهند و ما میدهيم. حالا اگر كسی از يك
اتاق به اتاق ديگر میرود ما چه تقصيری داريم و آيا میشود به ملت گفت برای چه از
اتاقت خارج شدی ، داری الان كجا میروی و يا اصلا چرا با فلان كس هم صحبت شدی؟
پيتزا در حال تمام شدن است.
از ك... میپرسم چنين زنهايی چطور سر از اين طرفها (ايران- تهران) در میآورند؟!
می گويد: مگر غير از اين است كه همه اينها بايد ويزا بگيرند و مگر غير از اين است
كه فقط سفارتخانههای ما مسئول صدور اين ويزاها هستند...
ك... با شيطنت میگويد: من حضرت عباسی فكر میكنم سفيران ما در اين قبيل كشورها هم
در اين تجارت دست دارند!
او میگويد: برخی از اين زنها بارها به تهران آمدهاند. آنها در كشورهای خودشان
توسط گروههای مافيايی شناسايی میشوند و بعد از امضای قرارداد به ايران آمده يا
تحويل گروههای گردن كلفت داخلی كه در برخی هتلها و مسافرخانهها مستقر شدهاند
ميگردند ، يا بعد از دادن حق و حسابشان توسط خود آنها به كشورشان مراجعت میكنند و
يا حتی پس از مدتی كسب درآمد با احساس كوچكترين خطر در تهران رها میشوند...
پيتزا تما شده است...
بلند میشوم كه بروم. ك... میگويد دوست حضرتعالی هم كه نيامده حيف نيست همينجوری
برويد!
دست پاچه میشوم!
گايانه دوباره ك... را با تلفظ يغوری صدا ميكند.
ك... با لبخندی از من جدا میشود.
قلبم آرام میگيرد.
بسرعت پول پيتزايی را كه در معدهام تلنبار شده است پرداخت میكنم.
متوجه ك... شدهام.
از پشت سر من میآيد... صدا میكند:
اخوی... داداش....
توجه نمی كنم.
بسرعت از هتل خارج میشوم.
با خود تصميم ميگيرم كه هرگز از روبروی هتل ف... عبور نكنم.
در دل خود ناخواسته از سبكسری تمام سفارتخانههای ايران در دوشنبه، عشق آباد، ايروان،
باكو، تفليس... ابراز خشم ميكنم.