آزادى زن: آيا شما موافق ممنوعيت حجاب و برقع و ساير مظاهر مذهبى در آموزش و
پرورش و محيطهاى کار و فعاليت اجتماعى هستيد؟ چرا؟
کورش مدرسى: حساب برقع با حجاب و ساير
مذاهب مذهبى فرق دارد. برقع فشرده ترين و گويا ترين اعلام بردگى زن است. برقع مثل
لباسى که اس اس ها تن يهوديان ميکردند يا مثل لباس زندانى است. در واقع لباس نيست
اونيفورم است. يا يک علامت است. چيزى است مثل حلقه اى که به گوش غلامان مى
انداختند. برقع بايد ممنوع باشد. همه جا بايد ممنوع باشد بيرون و درون خانه. در
مورد ساير علائم و مظاهر مذهبى بايد سياست کنکرت ترى داشت. يک حکم بديهى اين است
که استفاده از حجاب و علائم مذهبى ديگر بسيارى از اوقات با کد هاى حرفه اى کار در
يک رشته و يا با کدهاى ايمنى در تناقض قرار ميگيرد که در همه اين موارد استفاده از
اين حجاب و غيره بايد ممنوع باشد. يک فرد پابند به مذهب سيک هم بايد موقع موتور
سوارى عمامه اش را بردارد و از کلاه ايمنى استفاده کند يا مثلا دکتر، پرستار،
مکانيک يا خلبان هرکدام بنا به مقتضيات شغلشان بايد لباس خاصى را بپوشند يا
نپوشند.
در ساير موارد استفاده از حجاب و مظاهر و علائم مذهبى
توسط اصل جدائى دولت از مذهب و اصل دفاع از کودکان در مقابل دست اندازى مذهب و
نهادهاى مذهبى محدود و مشروط ميشود. جدائى مذهب از دولت تنها به معنى ممنوعيت
آموزش مذهبى در مدارس يا ممنوعيت تبليغ صريح مذهب با استفاده از امکانات متعلق به
جامعه نيست. بعلاوه هرجا که استفاده از علائم و مظاهر مذهبى غير مستقيم هم معنى
تبليغ مذهب با استفاده امکانات جامعه را بدهد بايد ممنوع شوند. خواه اين علامت
مذهبى حجاب باشد خواه کلاه يهوديان، صليب و يا هر علامت ديگرى. آموزش و پرورش يک نمونه
بارز چنين موقعيتى است. در چنين موقعيتهائى وجود علائم و مظاهر مذهبى به معنى
تبليغ مذهبى است؛ حتى اگر فرد صريح به تبليغات مذهبى دست نزده باشد. معلم، مربى و
استاد و راهنما بنا به تعريف در مقابل آموزش گيرنده در موقعيت بالاتر و با اتوريته
ترى قرار دارند و نوعى الگو براى آموزش گيرنده بحساب مى آيند. در نتيجه به اعتقاد
من افرادى که اين پست ها را دارند (معلم، مربى، استاد، مدير و مسئولين در مدارس و
نهاد هاى آموزشى و غيره) نبايد از حجاب يا ساير علائم مذهبى (صليب، الله، تسبيح، و
غيره) استفاده کنند. اين به نظر من شامل کل نظام آموزشى، از مهد کودک تا عاليترين
سطح آموزش ميشود. اما اين شرايط محدود به آموزش و پرورش نيست؛ در موقعيت هاى ديگر
هم با اين مساله روبرو ميشويم. مثلا اين حکم در مورد رابطه دکتر ها و پرستارها با
بيماران، رابطه گويندگان تلويزيون با بينندگانشان، رابطه مقامات دولتى و پست هاى
ادارى با مردم و همينطور رابطه روسا با افراد تحت مسئوليت شان هم صادق است.
استفاده از حجاب يا علائم مذهبى در هر يک از اين موقعيت ها آوانتاژ به تبليغات
مذهبى است. در چنين شرايطى ارباب رجوع، بيمار، مرئوس يا بيننده ميتواند تحت تاثير
مذهب قرار داده شود يا براى پذيرش يک مذهب و يا مماشات با آن مورد فشار غير مستقيم
قرار گيرد.
آزادى زن: آيا به نظر شما اين سئوال در اروپا فى البداهه مطرح شده يا اينکه به
جدال پايه اى ترى از لحاظ سياسى برميگردد؟ دعوا بر سر چيست؟
کورش مدرسى: واضح است که هيچ چيز فى البداهه مطرح نميشود. جدالى که در اروپا
درگرفته است جوانب مختلفى دارد که گاه با هم متناقض هم هستند. يک چيز روشن است:
شروع بحث در مورد حجاب و علائم مذهبى جدالى در ادامه يک جنبش سکولاريستى، جنبشى در
دفاع از حقوق زن و يا جنبش دفاع از کودکان نيست. عکس قضيه است. اين اسلام سياسى
است که دست به تعرض زده است و ميخواهد در اروپا رسما خود را از رعايت اصولى که در
دفاع از شهروندان در مقابل مذهب عملا يا رسما بدست آمده معاف کند. حمله به حقوق زن
و تعرض به حقوق کودک سنتا در ورودى جنبش اسلامى است. البته اين تعرضات امروز در شرايط
متفاوتى نسبت به چند سال پيش انجام ميشود که فضا را بر جريانات اسلامى تا درجه اى
تنگ کرده است. بازگشت به معيارهاى اسلامى هميشه در اروپا و يا در ميان کسانى که با
معيارهاى بشريت متمدن آشنا هستند زشت بوده است. بازگشت به اسلام در ذهن يک انسان
متعارف اروپائى، بدرست، چيزى جز بازگشت به معيارهاى ضد انسانى نيست. اما بيان اين
ذهنيت و اعتراض به جريانات اسلامى با موانع جدى عملى و ذهنى روبرو بود. اجراى
سياست دولت هاى اروپائى براى در گتو نگاهداشتن مهاجرين و پناهندگان، که هدفش تامين
نيروى کار ارزان و کم توقع است، محتاج نگاه داشتن آنها در زندان مذهب و سنن رايج
جوامع عقب مانده و توسل به نسبيت فرهنگى براى توجيه بى حقوقى اين کارگران بود. در
نتيجه سياست رسمى تقريبا همه دولت هاى اروپائى دادن امتياز و کمک مالى به نهادها و
موسسات مذهبى تحت پوشش تعدد فرهنگى Multiculturalism)) يا نسبيت فرهنگى بود. در
کنار اين سياست و تبليغات دولتى ما ذهنيت آدم باوجدان اروپائى را داريم که نسبت به
کذشته استعمارى کشورهاى خود احساس گناه ميکند و خود را نسبت به جنبشهاى
ناسيوناليستى و بشدت ارتجاعى کشورهاى جهان سوم بدهکار ميداند. ترکيب اين دو عامل،
يعنى سياست دولت هاى اروپائى و بدهکارى بسيارى از آدم هاى شرافتمند اروپا نسبت به
ناسيوناليسم و اسلام سياسى موقعيتى را بوجود آورده بود که هرگونه اعتراض به ضد
انسانى ترين جنبه هاى اين جنبشها راسيسم يا دست کم خارج از محدوده نزاکت سياسى (Political Correctness) تلقى ميشد. اما گسترش جريانات اسلامى در اروپا، جنايت ١١ سپتامبر
و عملکرد دولت هاى اسلامى بويژه دولت طالبان و رفتار قبائل اسلامى شرق آفريقا فضاى
عمومى را تغيير داد. محيط و فضا براى اعتراض به اسلام سياسى و فرهنگ ارتجاعى جهان
سومى باز شد. در نتيجه مقاومت در مقابل تعرض جديد اسلام سياسى در اروپا باز شده
است. در اعتراض به اين يورش اسلامى، اما ما رگه هاى بشدت متفاوتى را ميبينيم. از
جرايانات ترقيخواه و انسان دوست تا جرايانات مسيحى که از سر منفعت دين مسيح در
مقابل اسلام ايستاده اند و تا جرايانات راسيستى را ميبينيم. اما به نطر من هسته
اساسى اين اعتراض هسته انسانهاى آزاديخواه اروپا است.
اگر اين تعرض اسلام سياسى است، من فکر ميکنم که که
علاوه بر اينکه بايد در مورد مساله حجاب و حمل علائم مذهبى و رابطه اينها با حقوق
انسان و جدائى مذهب از دولت و غيره بحث و افشاگرى کرد؛ به اين تعرض اسلام سياسى
بعنوان يک تعرض سياسى بايد جواب داد و پرونده آنها را در اين چارچوب بست. امروز
دعوا علاوه بر اينکه بر سر حق انسان در مقابل تعرض مذهبى است بلکه مهمتر دعوا بر
سر اسلام سياسى است. بايد با همه قوا به اين جنگ رفت.
آزادى زن: بر سر هيچ يک از ساير مظاهر مذهبى اين چنين جنبشى راه نيفتاده که بر
سر حجاب شاهدش هستيم، چرا؟
کورش مدرسى: به اين دليل که حجاب سمبليک ترين علامت سلطه اسلام بر زندگى مردم است.
شما قدرت جريانات اسلامى در يک جامعه را تنها با مشاهده وسعت حجاب ميتوانيد اندازه
بگيريد. بعلاوه حجاب تعرض مستقيم به پايه اى ترين حق زن از يک طرف و يکى از انسانى
ترين روابط بشرى، يعنى رابطه زن و مرد است. حجاب گوياترين سمبل بى حقوقى زن است.
اما مساله تنها به خود زن و حق پوشش او مربوط نميشود. حجاب بعلاوه اعلام ميکند که
زن محجبه مرد را حيوانى ميداند که با مشاهده پستى و بلندى بدنش يا بقول آقاى بنى
صدر با قرار گرفتن در دايره تشعشع موى ناپوشيده او فورا روى گرده اش ميپرد.
ميبخشيد که من اين عبارت رکيک را بکار ميبرم اما واقعا از نظر فرهنگ اسلامى رابطه
جنسى زن و مرد جز پريدن مرد روى گرده زن نيست و حجاب ابزار جلوگيرى از اين کار
است. کافور "ذهنى" است. حجاب در مقايسه با ساير علائم مذهبى برجسته
ميشود چون اين جنبه قوى سمبليک را دارد.
آزادى زن: جنبش اسلام سياسى در اين جدال روى شعار و پرچم آزادى پوشش و آزادى
مذهب و مفاد حقوق بشر در اروپا براى بسيج افکار عمومى حساب کرده، آيا محاسبه اش
درست است؟ چرا اين پرچم؟
کورش مدرسى: ارزش اين پرچم در درستى و غلطى بحث حجاب از زاويه حقوق انسانى نيست.
اين پرچم براى جنبش اسلامى خودش نوعى حجاب است؛ براى مخفى کردن چهره اسلامى و ضد
انسانى آن، يک پرچم کاذب و يک دروغ بزرگ است. توسل جريانات اسلامى به بحث آزادى
پوشش يک خر مرد رندى آشکار است. جريانات اسلامى که نامشان، مفهومشان، ارزشهايشان،
پرچمشان و پراتيک آنها ضديت با هر حق انسانى، ازجمله همين حق آزادى پوشش، است
نميتوانند پرچمدار اين حق باشد. اتفاقا اگر کسى بخواهد از آزادى پوشش دفاع کند
بايد با حجاب مبارزه کند. آزادى پوشش درست مثل آزادى بيان است. اما ديگران هم حق
دارند. هيچکس نميتواند با اتکا به آزادى بيان "هنر و ادبيات" کودک آزار
يا پدوفيلى توليد کند. کسى که با استفاده از آزادى بيان تحريک راسيستى کند جلويش
را ميگيرند. بعلاوه آدم هميشه در آن واحد در حال استفاده از همه آزاديهايش نيست.
سوار موتور سيکلت که ميشويد آزادى پوششتان براى ايمنى شما و ديگران محدود ميشود.
در مورد حجاب هم درست همين حکم صادق است. استفاده از حجاب در موقعيت هاى خاصى که
قبلا به آن اشاره کردم منافى حق و امنيت فکرى و معنوى ديگران است. بهر صورت،
همانطور که اشاره کردم بايد جواب قانونى اين پرچم را داشت. اما جدال واقعى يک جدال
سياسى و آرمانى است و موضوع آن اسلام سياسى است. گره زدن حجاب به آزادى پوشش يک
سنگر کاذب است و بهمين عنوان بايد به آن برخورد کرد.
آزادى زن: برخى معتقدند صندليها عوض شده، پرچم شعارهاى سکولاريستى چرا در دست
جنبش اسلاميست؟
کورش مدرسى: آزادى پوشش يک شعار سکولاريستى نيست. يکى از حقوق انسان است.
سکولاريسم اتفاقا يعنى گذاشتن قيد و شرط بر حرف و لباس من و شما. آزادى بيان هم
بحثى مربوط به سکولاريسم نيست. اتفاقا سکولاريسم يعنى من و شما حق نداريم در مدرسه
موعظه مذهبى کنيم به تعبيرى آزادى بيان ما محدود ميشود. جنبش اسلامى و نسبيت
گرايان فرهنگى تخصص ويژه اى در سطحى گرى و دادن معناى من در آوردى به مفاهيم جا
افتاده هستند. اين را هم بايد به همين حساب گذاشت.
آزادى زن: فکر نميکنيد که خود دولت فرانسه و ساير دولتهاى غربى باعث رشد و پا
گرفتن همين جنبش اسلام سياسى در خاورميانه شدند؟ شيراک همين هفته با روحانى در
پاريس ديدار داشت؟
کورش مدرسى: در جواب سوالات قبلى شما من به نقش ابزارى مذهب و فرهنگ عقب مانده در
سياست داخلى دولت هاى اروپائى اشاره کردم به اين "خاصيت" بايد رابطه با
کشورهاى اسلامى، از جمله ايران، مسله کنترل خيزش مردم در کشورى نظير ايران و غيره
را هم اضافه کرد. اما در هر حال بخش زيادى از سياست سلکولاريستى دولتى مثل فرانسه،
سياستى که هنوز در اسکانديناوى و آلمان و بريتانيا غايب است، محصول افکار عمومى و
سنت سکولار نظام حاکم است. يک مولفه ديگر هم البته گذاشتن نوعى کنترل بر جريانات
اسلامى در اروپا بعد از ١١ سپتامبر است. سياست اينها مبارزه با تروريسم اسلامى در
غرب است نه در کشورهاى ديگر. ميخواهند اسلام سياسى را نگاه دارند اما از قابليت
لطمه زدن آن به غرب در خود اين کشورها کم کنند. در افغانستان جمهورى اسلامى درست
ميکنند و در پاريس آخوندها را لگام ميزنند.
آزادى زن: آيا به نظر شما پرچم سکولاريسم و خواستهاى آن براى مقابله با تحرکات
جنبش اسلام سياسى و اصولأ حتى به پايان رساندن پروسه دين زدايى از جامعه که انقلاب
کبير فرانسه آن را شروع و بورژوازى خود آن را ناکام گذاشت کفايت ميکند؟ اگر نه
چرا؟
کورش مدرسى: مذهب زادئى را انقلاب فرانسه شروع کرد اما طبقه جديد حاکمه، يعنى
بورژوازى، براى حفظ حاکميت خود و کنترل جامعه خود را محتاج مذهب ديد يا شايد بايد
گفت استفاده از مذهب را مفيد يافت. دستگاه فکرى و صنعت عظيمى براى کنترل مردم وجود
داشت که هرچند لطمه خورده بود اما قابل بازسازى بود. اين چيزى نبود که بورژوازى از
آن صرف نظر کند. بالاخره بايد ژاکوبنيسم کنترل ميشد. مذهب در کنار دستگاه جديد
پليس و ژاندارمرى ابزار کارائى بود. ناپلئون در همين راستا دوباره کشيشگرى را
بعنوان شغل به رسميت شناخت و سمبليک هم که بود تاج امپراتورى را پاپ به خدمت او
برد و او آن را از دستش گرفت و بر سر خود گذاشت. کل برگشت بورژوازى به مذهب در
همين منفعت آن در کنترل جامعه و مردم است. تا وقتى که مذهب در خدمت فئوداليسم مانع
رشد سرمايه دارى و يا مانع آموزش علوم و درست کردن نيروى کار ماهر ميشد، در مقابل
آن ايستاد و بعد آنرا تسليم کرد و بعنوان عامل سلطه بورژوازى آنرا احيا کرد. اين
تازه تنها در مورد فرانسه صادق است. کشورهاى ديگر، مانند بريتانيا يا اسکانديناوى
و آلمان اصلا اين سکولاريسم را هم تجربه نکردند. يک راست کليسا را به خدمت گرفتند
که عواقب آن هنوز باقى است. به اين معنى تنها جريانى تکليف مذهب را براى هميشه
روشن خواهد کرد که منفعتى در ماندن آن نداشته باشد. اين جنبش ماست. امروز اگر به
صحنه سياسى جهان نگاه کنيد ميبينيد که موضع حزب کمونيست کارگرى در قبال مذهب يگانه
است. مورد توجه و علاقه توده وسيعى است اما توسط هيچ جريان سياسى نمايندگى نميشود.
سکولاريسم به رابطه دولت با مذهب معطوف است. نقش مذهب
در جامعه اما بسيار وسيعتر و عميقتر است. مذهب يک صنعت چند هزار ساله است. که به
رگ و ريشه فرد و جامعه چنگ انداخته است. واقعيت اين است که حتى يک سکولاريسم پيگير
بدون يک مذهب زادئى همه جانبه ممکن نيست. انقلاب فرانسه با يک مذهب زدائى وسيع
کارش را شروع کرد و با کنار رفتن مذهب زدائى جنبش سکولاريستى عملا به از نفس
افتاد. يا اگر به مورد آمريکا دقت کنيد جالب است. دولت آمريکا در بسيارى از ابعاد
يک دولت سکولار است. اما صنعت مذهب يکى از عظيم ترين صنايع آن کشور است و گمان
ميکنم از هاليوود هم بزرگتر باشد. درست بهمين دليل سکولاريسم آن هم غالبا در عمل
زير پا گذاشته ميشود. در بعضى از مدارس آمريکا بجاى کتاب تکامل، با اتکا به راى
مردم مذهبى کتاب آفرينش انجيل را درس ميدهند. بدون هرس مذهب سکولاريسم به جائى
نميرسد.
آزادى زن: منصور حکمت در مصاحبه اى با مجله پرسش ميگويد سکولاريسم چيزى بيشتر از
جدايى دين از دولت و آموزش و پرورش نيست، نميتوان راديکاليسم زيادى به اين مقوله
الصاق کرد، براى مبارزه با جنبش اسلام سياسى و کلأ مذهب زدايى به چه نوع
راديکاليسم ديگرى احتياج داريم، منظور چيست؟
کورش مدرسى: گفتم سکولاريسم درباره رابطه مذهب با دولت است و ماگزيممش اين است که
مذهب از دولت يا آموزش و پرورش جدا باشد. اما دستگاه مذهب اختاپوسى است که از
روياى بچه ها تا معاش روزمره مردم را تحت تاثير خود دارد. اسلام سياسى علاوه بر
اين قدرت دولتى يا لشگرى از دارودسته هاى "فيلسوف - ايدئولوگ" تا
باندهاى مسلح را در اختيار دارد. با اين پديده تنها با سکولاريسم نميشود در افتاد.
بايد برنامه کاملى براى کوتاه کردن دست صنعت مذهب از زندگى مردم را داشت. خود اين
محتاج راديکاليسم ديگرى است که کل پديده اسلام سياسى و صنعت مذهب را در متن شرايط
اجتماعى نگاه ميکند و ميفهمد. در جواب يکى از سوالات قبلى شما گفتم که جريانى ميتواند
با مذهب در افتد که در حفط آن نفعى نداشته باشد و راديکاليسمش را از اين "بى
منفعتى" بگيرد. اين راديکاليسم را امروز جنبش کمونيستى کارگرى ميتواند ارائه
دهد که صرف نظر از جنبه هاى سياسى و اقتصادى بلحاظ فکرى عميق ترين جنبش اصالت
انسان در مقابل خدا است. بايد اين راديکاليسم را داشت.
آزادى زن: در سخنان خود به اين اشاره کرديد که با اين جنبش نميتوان تنها با تکيه
به سکولاريسم در افتاد، مخالفين شما به اين ترتيب ادعا ميکنند که قدرت بسيجتان را
از دست ميدهيد، مبارزه براى مطالبات سکولاريستى را به ديگران وا ميگذاريد، پاسختان
چيست؟
کورش مدرسى: مطلقا چنين نيست. ما چيزى را
به کس ديگرى وا نميگذاريم. بحث بر سر کنار گذاشتن مبارزه براى يک دولت و جامعه
سکولار نيست. بطريق اولى صحبت بر سر واگذارى مبارزه براى مطالبات سکولاريستى به
ديگران هم نيست. بحث بر سر اين است که براى رسيدن به خواست هاى سکولاريستى و براى
رسيدن به دولت و جامعه سکولار مجبوريد از مبارزه براى سکولاريسم فراتر برويد. بايد
صنعت مذهب را جارو کنيد. اين رويکرد به شما راه درست مبارزه را نشان ميدهد. در
جامعه اى که منطق سياسى يا اجتماعى راديکاليسمى را ايجاب يا طلب ميکند، آن
راديکاليسم هم راه درست را نشان ميدهد و هم نيرو جذب ميکند. راديکاليسم يعنى دست
به ريشه مسائل بردن و تشخيص ريشه مسائل و دست بردن به آن هم گره گشا است و هم بسيج
کننده و جذاب. جمهورى اسلامى را نگاه کنيد. نيروئى ميتواند راه مبارزه براى
مطالبات سکولار را نشان دهد و پرچم دار خواست هاى سکولار شود که تکليفش را با مذهب
روشن کرده باشد. با يک تئورى نيمه ملى- نيمه مذهبى و با جمع عمامه و کراوات يا
ترکيب شير و شمشير ذولفقار نميشود به جنگ اين سيستم رفت. در ايران شما هرچه ضد
مذهبى تر باشيد مبارز روشنتر و کاردان تر مبارزه براى سکولاريسم و از جمله آزادى
پوشش خواهيد بود. من دست هر آدم سکولار پيگير را ميفشارم و مطمئنم که با هم در يک
صف خواهيم بود؛ اما در همان حال به او ميگويم و نشان ميدهم اگر واقعا بخواهد براى
خواست هاى سکولار مبارزه پيگيرى بکند بايد به حرکت مذهب زدائى در جامعه بپيوندد.
آزادى زن: شما در بخش اول مصاحبه خود از ممنوعيت حجاب و مظاهر مذهبى در آموزش و
پرورش و محيطهاى کار صحبت کرديد، آيا اين ممنوعيت را فقط شامل کارکنان ميدانيد؟
تکليف دانش آموزان و دانشجويان در نظام آموزشى چيست؟ نظام آموزشى آيا صرفا به
استادان و معلمين محدود است؟
کورش مدرسى: حجاب کودکان ممنوع بايد باشد. دلايل اين حکم را منصور حکمت در نوشته
"اسلام حقوق کودک و حجاب- گيت راه کارگر" به تفصيل مورد بحث قرار داده
که من علاقه مندان را به خواندن آن ارجاع ميدهم. اينجا به تاکيد بر اين نکته اکتفا
ميکنم که همانطور که در برنامه دنياى بهتر و همچنين در بيانيه حقوق جهانشمول انسان
آمده "انتخاب يا عدم انتخاب مذهب امر بزرگسالان است. کودکان و نوجوانان از هر
نوع دست اندازى مادى و معنوى مذاهب و نهادهاى مذهبى مصون بايد باشند. جلب افراد
غير بزرگسال به فرقه هاى مذهبى و مراسم و اماکن مذهبى ممنوع است." از همين سر
هم که شده حجاب براى کودکان ممنوع است. براى دانش آموزان بزرگسال يا دانشجو، بنظر
من داشتن حجاب اگر با آموزشى که ميبينند، اگر با ورزشى که ميکند و اگر با بهداشت و
ايمنى خود فرد و ديگران تناقض نداشته باشد، بايد آزاد باشد. انتخاب پوشش بايد آزاد
باشد و اينجا داشتن حجاب در اين محدوده قرار ميگيرد. اما در دنياى واقعى و در عمل
من واقعا بعيد ميدانم که کودکى که تا سن قانونى در يک سيستم سکولار و غير مذهبى
بار آمده باشد در سن ١٦ سالگى در مقنعه سرش کند، ديگر با پسرها رفت و آمد نکند، استخر
نرود، ژيمناستيک و ورزش را ترک کند و يا يک خط در ميان براى آزمايشگاه و ورزش (که
قاعدتا جزو دروس اجبارى است) حجاب از سرش بردارد و بعد دوباره سرش کند.
در مورد پرسنل نهاد هاى آموزشى، اعم از آموزشى يا
ادارى، همانطور که قبلا گفتم استفاده از حجاب يا هر نوع علائم و مظاهر مذهبى بايد
ممنوع باشد. اين تنها شامل نظام آموزشى نيست. بخش اعظم سيستم ادارى جامعه را هم در
برميگيرد که قبلا در اين باره صحبت کردم.
آزادى زن: در برنامه شما اما انتخاب مقدار و نوع پوشش به عهده آزادانه فرد
گذاشته شده است؟ رسمأ گفته ايد دولت و نهاد و يا فردى حق ندارد در تعيين نوع و
مقدار پوشش مردم دخالت کنند، مخالفين شما به اين بند استناد ميکنند، چه ميگوييد؟
کورش مدرسى: انتخاب پوشش آزاد است. اما بحث ما در مورد حجاب ربطى به آزادى پوشش
ندارد. مثال بياورم؛ آزادى بيان بى قيد و شرط است اما فرد اگر با استفاده از اين
آزادى فرضا پورنوگرافى کودک توليد و توزيع کند جلويش را ميگيرند چون به کس ديگرى
لطمه زده است. اعلام ممنوعيت پورنوگرافى کودک براى آنست جامعه از اين کد مطلع باشد
و با اين کد رفتارى بار بيايد. اعلام ممنوعيت توليد و توزيع پورنوگرافى کودکان محدوديتى
بر آزادى بيان نيست. دفاع از حق کودک است. پوشش هم آزاد است. اما اگر شما پوششى را
انتخاب کنيد که رويش عکس پورنو کودک يا شکنجه آدم يا حيوان ديگرى باشد جلو شما را
مى گيرند. به اين دليل که پوشش شما به حقوق انسانهاى ديگر دست درازى کرده است.
کشتن ديگران جزو آزادى بيان (expression) کسى براى اعلام
"بيهودگى زندگى" نيست. ممنوعيت بى قيد و شرط قتل بحثى در مورد محدود
کردن آزادى بيان "فيلسوف بيهودگى" نيست، دفاع از حق حيات من و شما در
مقابل تعرض اين فيلسوف موهومى است. همين رابطه حجاب با آزادى پوشش را هم توضيح
ميدهد. کل بحث من اين بود که هر جا پوشيدن حجاب منجر به تعرض به حقوق انسان شود
بايد ممنوع شود. ممنوعيت حجاب در مواردى که به آن اشاره کردم بحثى مربوط به
محدوديت آزادى پوشش نيست. بحثى در باره امنيت فيزيکى و معنوى افراد در جامعه است.
دفاع از سکولاريسم جامعه دفاع از حقوق کودکان و يا حتى حفظ امنيت جانى فرد محجبه
ربطى به آزادى يا عدم آزادى پوشش ندارد.
آزادى زن: تاثير اين جدال را روى مبارزه عليه حجاب و حکومت اسلامى در ايران
چگونه ميبينيد؟
کورش مدرسى: اين جدال جز مهمى از مبارزه مردم ايران عليه جمهورى اسلامى و براى
خلاصى از بختک حکومت خدا است. ايران در تب و تاب يک انقلاب عظيم فکرى و ارزشى عليه
مذهب و دخالت مذهب در زندگى انسان است. ايران در تب و تاب يک جوشش عظيم اجتماعى و
سياسى است که جنبه عميق زنانه دارد در نتيجه حاصل اين کشمش بى واسطه و مستقيم به
رابطه ميان مردم ايران با جمهورى اسلامى مربوط ميشود. اگر مبارزه عليه حجاب زير
پرچم سکولاريسم، حقوق زن، حقوق انسان و حق کودک انجام شود و همه مظاهر مذهبى را
مورد تعرض قرار دهد و اگر اين مبارزه تعرض متقابل روشن و بى تخفيفى به اسلام سياسى
باشد؛ کل نيروى پيشرو و ترقى خواه جامعه را به ميدان خواهد کشيد. با شکست جريان
اسلامى در اروپا اسلام سياسى در کل جهان و بويژه در مهد آن يعنى جمهورى اسلامى
شکست عظيمى خواهد خورد. در همان حال سيطره جريانات راسيستى يا جريانات مذهبى ديگر
مثل مسيحى ها يا هندوها بر آن رنگ ديگرى به آن ميزند و ميتواند کلا اين کشمکش را
به جاى ديگرى ببرد. باعث موج برگشتى در جريانات اسلامى شود. همانطور که ضديت با
جريانات اسلامى توسط يهوديان ميليتانت و يا راسيستهاى اروپا، اکتيويست اسلامى
توليد ميکند در اين مورد هم ميتواند به اين مسير بيفتد و بايد کاملا نسبت به اين
مساله حساس بود.
آزادى زن: خواستها و مطالباتى که خود شما در اين مبارزه به پيش ميکشيد چه
خواستهايى هستند؟ تمايز اين مطالبات را با جنبش موسوم به چپ در اروپا چه ميدانيد؟
کورش مدرسى: جنبش موسوم به چپ در اروپا تاريخ و کاراکتر خود را دارد که در اين
مصاحبه نميشود به آنها پرداخت. اما اين جنبش يک مشخصه دارد که اينجا مهم ميشوند.
آدم چپ در اروپا غالبا با يک احساس بدهکارى يا گناه نسبت به گذشته استعمارى
کشورهاى اروپا در قبال ممالک به اصطلاح جهان سوم و يا حتى احساس گناه نسبت به
عملکرد امروز دولت هاى اروپا در قبال اين کشورها پا به عرصه فعاليت اجتماعى
ميگذارد. در نتيجه ضرب اول آدم چپ در اروپا به نوعى اعماض نسبت به ارتجاع فرهنگ
قومى- مذهبى و عقب مانده اين جوامع و يا حتى تقديس آن کشيده ميشود. مطمئن هستم که
برخورد اين سنت به فرهنگ جهان سوم براى کسى که با آنها سروکار داشته نا آشنا نيست.
اما بعلاوه احساس سمپاتى به مردم جهان سوم به احساس سمپاتى به جنبشهاى
ناسيوناليستى، قومى و حتى مذهبى کشيده ميشود که با خود پاى گرايش ضد امپرياليستى و
پوپوليستى را به ميدان ميکشد. افراد چپ البته در مسير کشمکش اى جامعه راههاى
متفاوتى را در پيش ميگيرند. اما آنچه که از آنها در قالب فکرى و سياسى که در بالا
به آن اشاره کردم باقى ميماند جذب جرايانات سياسى موسوم به چپ ميشوند. اين
جرايانات در عمل با رفتن به قالب ناسيوناليسم جهان سومى و قائل شدن به نوعى نسبيت
فرهنگى در پوشش ضد امپرياليسم، راسيسم وارونه اى را نمايندگى ميکنند. زن آزاد است
مگر اينکه جزو به اصطلاح جامعه اسلامى باشد. براى توجيه ناسيوناليسم و مذهب جهان
سومى حق انسان را در عمل و گاه در تئورى نسبى ميفهمند. در مقابل مساله حجاب و
فعاليت جريانات اسلامى در اروپا اين جرايانات سنتى چپ غالبا موضع ارتجاعى دفاع از
اسلاميون و قوم پرستان را ميگيرند. نمنونه زند جريان حزب سوسياليست کارگرى در
انگليس(SWP) است.
موضع ما و خواستهاى ما در اروپا همان است که در هرجاى
جهان است. "دست مذهب از زندگى مردم کوتاه". بايد در مقابل جرايانات
اسلامى قومى و يا هرنوع جريان ارتجاعى ديگر از حقوق جهانشمول انسان دفاع کرد. معنى
اين موضع در مورد حجاب بنظر من همانى ميشود که در سوالات قبل به آنها اشاره کردم.
از هفته
نامه آزادى زن شماره ٥٢