يادی از ملا عمر

ازسايت اخبار روز

 

بين سلسلهء اسلام های گوناگونی كه ما مردم عادي، پس از انقلاب شكوهمند اسلامی در داخل كشور، تازه افتخار آشنائی با آن ها را پيدا كرديم، از اسلام علی شريعتی و اسلام بازرگان و اسلام خمينی و اسلام دكتر سروش و اسلام منتظری و اخيرا هم اسلام صانعی و نيز اسلام های خارجی از قبيل اسلام سودان و اسلام عربستان و اسلام پاكستان و اسلام ليبی و اسلام جمهوری خودمان، من اسلام طالبان را از همه بيشتر می پسنديدم

ع- سالك


راستی خاتم فيروزهء بوا سحاقی
خوش درخشيد ولی دولت مستعجل بود
ديدی آن قهقههء كبك خرامان حافظ
كه ز سرپنجهء شاهين قضا غافل بود؟
(حافظ)


بيدادی كه برملا عمر رهبر پيشين افغانستان رفت، نظيربيدادی ست كه بر كيومرث پادشاه پيشدادی رفت و برهمهء كسانی می رود كه كاری را تا نيمه پيش برده اند و آنگاه ناگهان پيشامد غير مترقبه اي، زلزله اي، سيلی يا آتشفشانی ثمرهء تلاششان را بر باد می دهد. بروايت شاهنامه، كيومرث را پسری بود سيامك نام و جامع جميع كمالات:
پسر بد مر او را يكی خوبروی
هنرمند و همچون پدر نامجوي
سيامك بدش نام و فرخنده بود
كيومرث را دل بدو زنده بود
----- ------ -----
بجانش بر، از مهر گريان بدي
زبيم جدائيش بريان بدی

باری اين بچهء هنرمند و نامجوی را پسر اهريمن دشمن بود و سر انجام هم بدست آن ديو سياه از پا در آمد و داغش بر دل پدر نشست. ما نمی دانيم كه ملا عمر هم بچه ای داشته يا نه اما می دانيم كه آهنگ بنای جامعه ای كاملاً اسلامی را داشت و اين بنا می رفت كه حاصل زندگی پربارش شود. اما دستان نابكار حرامزاده های بين المللی اين نوزاد خوش سيما و پر جاذبه را درعنفوان جوانی از ميان برداشتند و به معمارباشی امان ندادند كارش را به پايان ببرد. آری بلبلی را كه برگ گلی خوشرنگ بر منقار داشت ناجوانمردانه راهی كوه و در و دشت و در بدر غارهای بی شمار افغانستان كردند.
اين معمارباشی متواضع كه از شدت فروتنی حتا از نشان دادن چهرهء خويش اباء داشت و در اين مسير تا آنجا پيش رفت كه مجسمهء بودا را هم كه نشانی از خودنمائی در آن می ديد، منفجر كرد، ابتدا در زمينهء حقوق زنان دست بكار شد. كيسه هائی دوخت و زنان را دانه دانه درون كيسه ها جا داد. چون زنان اكنون بصورت پنگوئن در آمده بودند، نوبت به مردان رسيد و دستور داد تا مردان ريش بگذارند تا از كوسه ماهی ها باز شناخته شوند.
اين نشان خردمندی حجت الاسلام دری نجف آبادی بود كه می گفت ما بايد در برقراری امنيت از طالبان بياموزيم. اين كه كسی سخن او را جدی نگرفت ناشی از ياوه بودن كلامش نيست، بلكه تأئيدی بر آن است كه از ويژگی های خرد و انديشه های خردمندانه است كه زود همه گير نمی شوند.
هنوزچند روزی از ايراد اين سخنان خردمندانهء دری نجف آبادی نگذشته بود كه امنيت و ملا عمر با هم از افغانستان رخت بربستند و هر دو لگدكوب بيداد ناامنی و هرج و مرج كفار شدند.
حق، آسان جا نمی افتد.
چه پايه مردم افغانستان بايد اكنون برآشفته باشند كه چرخ بازيگر، آنان را نگذاشت تا در تاريخ، بانيان جامعهء نو باشند و ملا عمر همچون لعل بدخشان در ميانشان بدرخشد.
در نادانی كسانی كه ايراد می گيرند كه در اسلام دستوری برای در كيسه كردن زنان وجود ندارد و نتيجه می گيرند كه ملا عمر اصلاً مسلمان نبوده، همين بس كه گفته شود هنوز به اين نكتهء بديهی پی نبرده اند كه
”كار از محكم كاری عيب نمی كند“ و حجاب را هر چه محكمتر بگيری بهتر است و هر سوراخی را كه می توان با پنبه گرفت اگر با قير يا ساروج بگيری البته نشان خردمندی ست.
اگر بشريت از انديشه های والای ملا عمر غافل ماند چيزی از قدر و منزلت اين ملای گرانقدر نمی كاهد. اين نشان از بلاهتی دارد كه در ذات بشر خانه كرده.
می دانيم كه در اسلام علم آموزی فريضه است و حتا اگر لازم باشد برای اين منظور بايد تا چين هم رفت. آنانی كه ايراد می گيرند كه چرا ملا عمر دختر بچه ها را از مدرسه رفتن بازداشت، كاش كمی جغرافيا می دانستند تا پی می بردند كه افغانستان همسايهء ديوار بديوار چين است و كشوری كه تا اين پايه به چين نزديك باشد نيازی به علم آموزی ندارد.
بين سلسلهء اسلام های گوناگونی كه ما مردم عادي، پس از انقلاب شكوهمند اسلامی در داخل كشور، تازه افتخار آشنائی با آن ها را پيدا كرديم، از اسلام علی شريعتی و اسلام بازرگان و اسلام خمينی و اسلام دكتر سروش و اسلام منتظری و اخيرا هم اسلام صانعی و نيز اسلام های خارجی از قبيل اسلام سودان و اسلام عربستان و اسلام پاكستان و اسلام ليبی و اسلام جمهوری خودمان، من اسلام طالبان را از همه بيشتر می پسنديدم زيرا اين اسلام همان شريعت سمحه و سهله ای بود كه شنيده بودم و چه پايه افسوس كه دست بيدادگر روزگار نگذاشت كه كار به انجام برسد و اين عزيز را از ما گرفت.
اين بايای انسان است كه در اين جهان آنچه را كه بدان مهر می ورزد بر باد رفته ببيند.
من در انتخابات شركت نمی كنم مگر آنكه آقای خاتمی شرايطی را فراهم آورند كه مجلس آينده از جحت الاسلام دری نجف ابادی ها و همفكران آنان انبار شود تا آن بنائی را كه ملا عمر در افغانستان بناحق ناگزير نيمه كاره رها كرد اينان در ايران به پايان برسانند.

من مسلمانم

 

منا زندى - تهران

 



امّا قبله ام يك ﮔﻞ سرخ،
جانمازم ﭽﺸﻤﻪ آب،
مهرم نور خورشيد است.



وضو را
با ﮔﺭدش خون در رﮔﻬﺎﻴﻢ ﻣﻴﮕﻴﺮﻢ
ﮐﻪ مدام با قبله ام همفام است.



در نمازم، سوسوى ﺴﺘﺎﺭﮔﺎﻦ،
شرم زرفام مهتاب، شفق خواب خورشيد
وسفيدى ﭙﮕﺎه با ﺒﺎﻧﮓ خروس درجريانند.



شبنم الماسين اشكهاى شاديم، هر روز
از كودكان رﻧﮕﺎﺮﻧﮓ قوس و قزخ آبستنند
ومن مدام لطافت طيفهاى متولّد نشده را
بر مخمل ﮔﻭنه هايم احساس ميكنم.



من نمازم را ﻫﻧﮕﺎﻤﻰ ميخوانم كه باد
اﺫﺍنش را بر سر ﮔﻟﺩﺴﺘﻪ سرو سهى
به ﮔﻮﺶ ﭙﺮﻮﺍﻧﮕﺎﻦ ﮔﻞ سرخ خوانده باشد.



كعبه آمالم فقط در زير اقاقياست،
واقع بر لب آب كه نسيم از آنجا،
از باغى به باغى و قريبى به غربتى ﮔﺬﺮ ميكند
و سلامهايم را به نفسهاى عطرآﮔﻳﻦ ﻤﺆمنين طبيعت ميدمد.



من نمازم را به خاطر سختى حجرالاسود نميخوانم،
بلكه به زيباﺋﻰ و لطافت ﮔﻝ سرخ
كه هر روز رونق باﻏﭽﻪ مان است.



من نمازم را به خاطر بزرﮔﻰ خانه خدا نميخوانم،
بلكه به خاطر كوﭽﮑﻰ لانه ﭙﺭﻧﺪﮔﺎﻦ،
به خاطر فراز و نشيب طول امواج دريا در حين ﺠﺫﺮ و مدّ
و به شيرينى شهد زنبوران عسل.



من نمازم را در ستايش نور ميخوانم
تا مرا از ظلمت تاريكى برهاند،
من نمازم را به خاطر عشق به طبيعت ميخوانم
نه به خاطر آنسوى واهى.

 

 



بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت