از هفت گوشه جهان

از همشهری

بن لادن مرده بهتر است يا بن لادن زنده

برخي معتقدند كه تفاوت اسامه بن لادن و صدام حسين در اين است كه بن لادن پيش از دستگيري مرد، در حالي كه صدام حسين پس از دستگيري. اما منظور اين عده مردن فيزيكي نيست، هر چند كه شايد در آينده اي نزديك اين سرنوشت در مورد آنان تحقق پيدا كند. اكنون ديگر صحبت كردن درباره اين موضوع كه آمريكا بن لادن و القاعده را بهانه اي براي حمله به افغانستان و تغيير وضعيت سياسي منطقه قرار داد، بسيار تكراري شده است. اما اكنون با دستگيري صدام در عراق اين واقعيت بار ديگر به گونه اي ديگر در اذهان زنده شده است.
صدام پيش از دستگيري بيشتر به كار آمريكايي ها مي آمد تا صدامي كه حالا در چنگ آنهاست. آمريكايي ها از ديكتاتور عراق پيش از دستگيري تصويري ترسيم كرده بودند كه همه را به هراس مي انداخت، اما اين تصوير در همان لحظات اوليه پس از دستگيري در هم شكست و در آن زمان بود كه صدام حسين مرد اما در افغانستان به آمريكايي ها ثابت شده است كه نمي توان مرد شماره يك القاعده را به اين راحتي ها دستگير كرد.
برخي معتقدند كه او مرده است، اما نوارهاي صوتي و گه گاه تصويري از او، اطمينان در اين مورد را غير ممكن كرده است. بنابراين واشنگتن روش ديگري را برگزيده است، بايكوت خبري.
ديگر اكنون كمتر خبري از رييس القاعده گزارش مي شود و اگر گزارشي هم باشد، بيشتر حول اين محور است كه ثابت كند ديگر وجود او اهميتي ندارد. مقاله اي كه پيش رو داريد نمونه اي از اين نوع رويكرد در رسانه هاي آمريكا است. مقاله اي كه به قلم «سامي يوسف» در مجله نيوزويك چاپ شده است.

گزارشي در مورد سرنوشت اسامه بن لادن و روند جست وجوي گسترده براي دستگيري وي پاي مرا به دورافتاده ترين و خطرناك ترين مناطق قبيله اي پاكستان و افغانستان كشاند.
هميشه سعي مي كردم كه هنگام سفر به اين مناطق يكي از ساكنين محلي را كه نقش راهنماي مرا داشت، در كنار خود داشته باشم. به هر حال من يك غريبه بودم و هميشه با استقبال ميزبانانم مواجه نمي شدم. يك بار مادر يكي از راهنماهايم حتي از تعارف يك فنجان چاي به من دريغ كرد و مرا جاسوس آمريكا خواند. اما اين واكنش را نبايد غير طبيعي دانست. بسياري از كساني كه اطلاعاتي در مورد بن لادن دارند از صحبت با من طفره مي روند. آنها به هر شخصي كه در مورد بن لادن سؤال مي كند، ظنين هستند. هر چه باشد او براي آنها بسيار قابل احترام است تا جايي كه از وي با نام «شيخ محترم» ياد مي كنند.
بسياري از افغان ها حتي نمي دانند كه يك روزنامه نگار چه كاره است و چه نيتي دارد. يك مرد سالخورده به من گفت كه تصور مي كند روزنامه نگار همان كمونيست است. در كشور مذهبي اي مانند پاكستان يا افغانستان كه كمونيست ها كافراني ملحد شناخته مي شوند، اين اشتباه مي تواند براي غريبه ها بسيار مرگ آور باشد.
من هميشه سبك سفر مي كنم و اغلب تلفن ماهواره اي، چند لباس و دفترچه يادداشتم را به همراه مي برم. هرگز از بطري آب معدني يا جعبه هاي بيسكويت در لوازم سفرم اثري نيست. اين چيزها باعث مي شود كه شما بيشتر از همه شكل و شمايل غريبه ها را به خود بگيريد. افزون بر اين من هميشه تلاش مي كنم كه تلفن  ماهواره اي از نگاه اطرافيان دور باشد. از نظر بسياري در مناطق قبيله اي پاكستان و افغانستان تلفن ماهواره اي وسيله اي براي شناسايي يك جاسوس است. زيرا نيروهاي آمريكايي به جنگ سالاران و عوامل همپيمان خود در اين مناطق اين نوع تلفن ها را مي دهند تا به راحتي بتوانند با آنان تماس حاصل كنند.
اما برخي نيز داشتن تلفن  ماهواره اي را نشانه اي از اين كه احتمالاً شما يكي از عوامل طالبان هستيد، مي دانند. يك بار هنگامي كه همراه يكي از منابع اطلاعاتي طالبان در نزديكي مرز ايران سفر مي كردم به محل ايست و بازرسي يكي از جنگ سالاران برخوردم. اگر افراد او تلفن  ماهواره اي مرا پيدا مي كردند، با مشكل بزرگي مواجه مي شدم. اما خوشبختانه توانستيم تلفن همراهم را در صندلي شكسته تاكسي اي كه ما را حمل مي كرد جاسازي كرده و از چشم آنان دور نگاه داريم. عده  ديگري نيز وجود داشتند كه مي خواستند به هر قيمت ممكن اين تلفن را از چنگ من درآورند.
يك شب در يك هتل قديمي كه پر از قاچاقچيان هراس انگيز بود، بايد هر چه سريع تر يك تماس تلفني برقرار مي كردم، اما صاحب هتل به من هشدار داد كه اگر از تلفنم استفاده كنم توسط قاچاقچيان كشته مي شوم و تلفنم به يغما مي رود. بنابراين از هتل خارج شدم و در تاريكي شب تماسي را كه مي خواستم، گرفتم. اين در حالي بود كه صاحب هتل پيش از رفتنم به من در مورد ميادين مين اطراف نيز هشدار داده بود.
من در صدد يافتن آثاري از بن لادن بودم و اين تلفن  ماهواره اي به من خيلي كمك مي كرد. از طريق اين تلفن مي توانستم با منابعي كه آشنايي ام با آنها به سال ها پيش باز مي گردد تماس بگيرم و كسب اطلاعات بكنم. من و خانواده ام سال ها پيش در يك اردوگاه آوارگان در شمال غرب پاكستان زندگي مي كرديم. پدرم يك كتاب فروشي داشت كه دانشجويان مذهبي بيشتر اوقات در آنجا جمع مي شدند. برخي از اين دانشجويان بعدها به مقامات ارشد طالبان تبديل شدند. بنابراين من هنگامي كه در اواسط دهه ۹۰ شغل گزارشگري را برگزيدم براي كسب اطلاعات گاهي با اين مقامات تماس مي گرفتم.
پس از سرنگوني رژيم طالبان در سال ۲۰۰۱ من همچنان ارتباطم را با آنها حفظ كردم و هنوز هم از طريق تلفن ماهواره اي با آنها گفت وگو مي كنم. بسياري از اعضاي ارشد طالبان با آن كه نيروهاي اطلاعاتي آمريكا اعلام كرده اند كه مي توان از طريق اين نوع تلفن ها محل استفاده كننده از آن را تشخيص داد، از اين وسيله تماس استفاده مي كنند. منابع طالبان تاكنون بارها مرا به ساير دوستان خود در گروه طالبان يا شبكه القاعده معرفي كرده اند و من از طريق آنان توانسته ام با عوامل و جنگجويان بيشتري آشنا شوم.
اگرچه تلاش هاي من براي تهيه گزارشي پيرامون محل اختصاصي بن لادن گاهي اوقات مورد بي مهري قرار مي گيرد، اما گزارش هايي از اين دست براي نيروهاي طالبان و القاعده بسيار مورد توجه قرار مي گيرد و من اين موضوع را از تهديداتي كه به جانم مي شود، كاملاً حس مي كنم.
هنگامي كه ماه سپتامبر گذشته گزارشي در مجله نيوزويك از من پيرامون محل اختفاي بن لادن در ارتفاعات شرق افغانستان در ايالت «كونار» به چاپ رسيد، تهديدات مختلفي را از افراد مختلف دريافت كردم كه مرا به فروختن شيخشان متهم مي كردند. يكي از اعضاي ارشد القاعده حتي از نيوزويك با عنوان شريرترين مجله نام برد. پس از شنيدن اين تهديدات بود كه به اين فكر افتادم بايد به همراه خانواده ام به منطقه اي امن تر بروم.

 

قربانيان گارد سلطنتي

«فوراً بفرستيد دنبال كساني كه مو و پشم مصنوعي بلند به شكل موي خرس تهيه مي كنند تا با آن كلاه هاي نظامي توليد كنيم.» اين عبارت درخواست عجيب و ناشنيده اي است كه چندي پيش وزير دفاع انگلستان مطرح كرد تا به اين ترتيب بتواند اختلافات موجود در مورد آرايش مشهور گارد سلطنتي كشورش را آرام كند. اما آن روز هيچ كس به درخواست كمك فوري به وزير، براي نجات نماد شكوهمند پادشاهي بريتانيا و در واقع همان كلاه هاي سياه گارد سلطنتي پاسخي نداد.
از سال ۱۸۲۵، اين كلاه ها از پوست خرس قهوه اي كانادايي تهيه مي شوند و پيش از رسيدن به لندن به رنگ سياه درمي آيند. طبق قرارداد موجود، سربازان حق دارند تنها از موهاي مقاوم به دست آمده از حيوانات نر استفاده كنند. افسران نيز از بافتي نرم تر و درخشان تر كه از موي خرس تهيه شده استفاده مي كنند. رنگ پري كه روي كلاه قرار گرفته تفاوت گروه ها را مشخص مي كند: رنگ سفيد براي سربازان گارد گرنادير، سرخ براي گارد كلد استريم، آبي براي ايرلندي ها، سبز روشن براي ولزي ها و...
در روزهاي گرم تابستان، صدها توريست در برابر پادگان وايت هال يا پشت ميله هاي كاخ بوكينگهام جمع شده و همديگر را هل مي دهند تا هر طور شده اين هيئت سنتي برگزيده و خاص را دست كاري كنند و درواقع كلاه سربازان را بالا بزنند. كارشناسان زيست شناسي اخيراً به انتقاد از اين سنت پرداخته اند. به اعتقاد آنها اين كلاه به اصطلاح مجلل همه نقص ها را در خود جمع كرده و به بازي هاي دوران بربريت و شكارهاي آن دوران شبيه است.
درواقع پوست يك خرس براي تهيه يك تا دو كلاه به كار مي رود. به گفته وزير دفاع طي پنج سال گذشته، ۳۵۰ خرس فقط به منظور ساخت اين كلاه ها كشته شده اند و از آنها ۶۹۴ كلاه نو به دست آمده است. دوسوم آنها نيز جايگزين كلاه هاي بيد خورده شده اند.
به هرحال آينده اين كلاه ها به اراده فرمانده گارد سلطنتي و ملكه بستگي دارد. البته نبايد فراموش كنيم كه دلبستگي ملكه به آداب و رسوم به اين سادگي ها از بين نمي رود. با اين حال روبرت ليسي، زيست شناس دربار معتقد است: «اليزابت دوم طبيعت را بسيار دوست دارد و در ضمن حاكم كانادا هم هست. دربار نمي خواهد خودش را درگير مجادله زيست شناسان كند كه مدام بر سر گونه هاي در معرض انقراض مثل خرس ها با هم مي جنگند.» پرنس فيليپ و پرنس چارلز هم كه خيلي مراقب حفظ محيط زيست هستند، به نوبه خود معتقدند اين سنت جنجال برانگيز بايد هرچه زودتر كنار گذاشته شود. در اين ميان به نظر مي رسد تنها راه حل، عملي كردن درخواست عجيب وزير دفاع و توليد موهاي مصنوعي باشد.
منبع: لوموند

 

راننده جرثقيل پادشاه واقعي انگلستان

راننده جرثقيلي در استراليا به احتمال زياد وارث اصلي تاج سلطنتي بريتانياست، اما خودش مي گويد كه هيچ علاقه اي به اين موضوع ندارد.
مايكل هستينگز كه از ۳۸ سال پيش تاكنون در استراليا است و ساكن شهر كوچكي در نيوويلز جنوبي است، مي گويد: از طريق يك تاريخ نگار بريتانيايي باخبر شده كه وارث تاج و تخت انگلستان است، چون همان طور كه مشخص شده ادوارد چهارم وارثي غيرقانوني بوده است.
نوادگان جورج، دوك كلارنس و برادر ادوارد وارثان حقيقي پادشاهي هستند و هاستينگز نيز از فرزندان آنهاست.
هاستينگز چندي پيش در مصاحبه اي با تلويزيون استراليا گفت: «درواقع مطمئن نيستم كه اطلاعات دقيق در اختيارم قرار گرفته يا نه، ولي هيچ چيز نمي خواهم. دوست ندارم به ملكه نامه بنويسم و بگويم سه هفته فرصت داري كه بروي و هزينه ۵۰۰ سال اقامت در قصر را به من بدهكاري.» روز قبل از اين مصاحبه نيز مدركي دال بر وراثت حقيقي او از تلويزيون بريتانيا پخش شد.
هاستينگز خودش مي دانست كه وارث كنت چهاردهم لودون است، اما حقيقت اين است كه به خاطر عشق اش به دختري استراليايي كشورش را ترك كرد و از عنوان كنت و ساير عناوين نجيب زادگي صرفنظر كرد.

 

شترهاي آتش نشاني

ارتش اسراييل براي اطفاي حريق ناشي از سوخت خار و خاشاك هاي بيابان كه تهديدي براي پايگاه هاي نظامي اش محسوب مي شود راه حلي جديد پيدا كرده است.
به همين منظور ۱۷ شتر سرگردان در بيابان هاي جنوبي كشور از چند ماه پيش اسير شده اند. خبرگزاري فرانسه گزارش مي دهد كه اين شترها ابتدا حدود ۴۰ نفر بودند و ممكن بود خرابي به بار آورند. در نهايت اين شترها به سمت اراضي سوريه كه در اشغال اسراييل است رانده شدند. آنها علف ها و خار و خاشاك موجود را مي خورند و مانع از اين مي شوند كه در فصل گرما و خشكي آتش سوزي بزرگي ايجاد و مهمات موجود در اردوگاه هاي نظامي منفجر شوند.

 

برادري از نوع برلوسكوني

چندي پيش سيلويو برلوسكوني نخست وزير ايتاليا زماني كه بر سر مزار مربي قديمي اش بنيتو كراكسي رفت، گفت: «آنها با او خيلي سرسختانه برخورد مي كردند، همان طور كه امروز با من اين كار را مي كنند.» جالب است بدانيد كه كراكسي، به دليل فساد تحت پيگرد قضايي بود و به خاطر فرار از دادگاه كشورش به تونس پناهنده شده بود در نهايت عمرش هم همان جا به پايان رسيد.

 

پادشاهان كولي ها در خيابان هاي مادريد

 

سه عضو سازمان عفو بين الملل كه خود را به شكل پادشاه كولي ها درآورده بودند اواسط هفته جاري ۱۰۰ هزار كارت پستال عليه سوءاستفاده از كودكان به عنوان سرباز در سراسر جهان را تقديم دولت اسپانيا كردند.
اين سه پادشاه كولي ها كه عضو سازمان عفو بين الملل در مقر مادريد هستند پيش از دادن نامه ها و كارت ها به رييس دولت اسپانيا، با دوچرخه خيابان هاي مادريد را طي كردند.
اين حركت بيشتر در جهت حساس كردن دولت اسپانيا، عضو غيردايم شوراي امنيت سازمان ملل است و قرار است روز ۱۹ ژانويه هم گزارش كاملي در مورد كودكان سرباز در سازمان ملل قرائت شود. مدير بخش اسپانيايي سازمان عفو بين الملل اميدوار است دولت اين كشور دوباره فرصت دفاع از حقوق بشر را از دست ندهد.

 



بالا

بعدی *** صفحة دری * بازگشت