پيرامون مسئله زبان

از سايت پيمان ملی

 

خواجه بشير احمد انصارى
كانكورد - كاليفرنيا

هر زمانى كه مسئله زبان در كشور ما مطرح ميشود، فشار ها بالا ميرود، چشمها از حلقه بيرون ميشوند، رگهاى گردن برجسته شده وبجاى اينكه از منطق و دليل و برهان كار گرفته شود، فتنه هاى تعصب لعنتى بيدار ساخته شده، پرچمهاى عداوت و دشمنى به اهتزاز مى آيد و احساسات قومى و قبيلوى تحريك گرديده و عواطف مردمان ساده لوح و بيخبر به هيجان آورده ميشود. با در نظر داشت همين حساسيت، من از همه عزيزانى كه به منطق واستدلال ارزشى قايل نيستند، توصيه مينمايم كه اين مقاله را از اين بيشتر نخوانند تا خدا ناخواسته سبب اذيت شان نشود.

زبان عنصر بسيار مهم در پروسه ملت سازى است. در حالى كه گويندگان زبانهاى مختلف از نظر حيثيت انسانى و مدنى داراى كدام تفاوتى نيستند و در برابر خدا و قانون مساوى اند ولى زبانها را نميتوان مساوى دانست. زبانها نقش مهمى در پروسه ملت سازى دارند. كشور هايى كه مسئله زبان را حل كرده اند زود تر به ساحل استقرار رسيده اند كه نزديك ترين مثال در اين زمينه كشور جديد التشكيل پاكستان است. در پاكستان زبان اردو زبان اصلى شش فيصد از ساكنان آن است، ولى امروز رابطه اى كه يك  بلوچستانى را با يك چترالى و يا يك پشاورى را با يك پنجابى پيوند ميدهد، زبان اردو است. در كشور ما هرگاهى كه يك فرد عادى از قبيله منگل با يك فرد دروازى و يك نورستانى با يك فرد هزاره توانست تفاهم نمايد، فقط در آن حالت است كه ميتوان ادعا نمود كه قدم بس بزرگى را در راستاى ايجاد ملت در كشور خويش برداشته ايم. ما تا زمانى كه زبان تفاهم مشتركى در ميان خويش نداشته باشيم در ميان امواج مداخلات بيگانگان آسيب پذير خواهيم بود.
به نظر نويسنده اين سطور زبان فارسى امكانات و توانائى آنرا دارد كه يگانه زبان رسمى كشور ما باشد. زيرا اين زبان براى فعلا زبان تفاهم اقوام مختلف كشور ميباشد. مسئله لسانى جدا از مسئله قومى و نژادى و حتى سياسى بحساب مى آيد. زبان مشترك نميتواند به نژاد مشترك دلالت نمايد و زبان فارسى را نميتوان زبان قوم و مليت خاصى بحساب آورد. آنهائى كه به اين زبان خدمت نموده اند بيشتر شان در خانواده هائى بدنيا آمده اند كه فارسى زبان شان نبوده است. بيدل مغول بود، مولانا جلال الدين رومى ترك بود، خوشحال خان ختك پشتون بود و استاد خليلى هم صافى بود
زبان فارسى در امتداد دوره اسلامى زبان فرهنگ، اداره، معاملات و زبان رسمى كشور وحلقه وصلى بود كه عناصر مختلف نژادى را بهم پيوند ميداد. احمد شاه بابا مؤسس اين كشور با وجود آنكه خود پشتون بود و به اين زبان شعر هم مى سرود ولى زبان فارسى را زبان رسمى كشورش قرار داد. آنهائى كه پس از او آمدند همه از سياست لسانى او پيروى نمودند.
 
محمود طرزى عضو برجسته دودمان سلطنتى و پدر ژورناليزم افغانستان ميگويد: " زبان فارسى بعد از انقراض يافتن حكومت عرب، در همه سلطنتهاى طوايف الملوكى كه از اقوام مختلفه در هر طرف آسيا تشكيل يافت، زبان رسمى حاكم گرديد. حكومتهاى سلجوقيه عراق، ايران و قونيه، همه مكاتب رسمى شان به همين زبان بوده است. سامانيان، غزنويان و غوريان اين زبان را خيلى ترقى داده اند. در عصر پادشاهان گورگانيه چغتائى، نيز زبان عمومى بسيار وسيعى بود. زبان فارسى در هندوستان، از طرف پادشاهان چغتائيه و غيره تا به اين اعصار اخير زبان رسمى و ادبى عمومى بود و درين زمان بسى آثار نفيسه، ادبيه و حكميه بديعى بميان آمده است. در دولت عليه عثمانيه نيز تا بسيار وقت ها زبان رسمى و ادبى مهم آن زبان فارسى بود. وقتى كه اعليحضرت احمد شاه باباى غازى به تأسيس و استقلال سلطنت كامياب آمد، امورات دفتر و كار هاى كتابت و ميرزايى و جمله نوشت و خوان دولتى كه اساس امور سلطنت بر آن موقوف است به زبان فارسى بود... از آغاز تأسيس استقلال دولت افغانيه، زبان رسمى دولتى ما زبان فارسى مانده است... زبان دربار و خاندان سلطنت خواه در وقت حكومت سدوزائى درانى و خواه در وقت حكومت محمد زائى درانى، فارسى بوده و هست... يك محذور هم است و آن اينكه زبان فارسى، نسبت به زبان افغانى يك عموميت و اهميت بيشترى دارد. مثلا زبان افغانى (پشتو) منحصر و محصور به خاك پاك افغانستان و همين چند مليون افغان است. حال آنكه زبان فارسى غير از آنكه زبان عمومى تمام مملكت دولت همسايه ما ايران ميباشد كذلك، در تمام ممالك ماوراء النهر و ممالك هندوستان حتى در ممالك عثمانى نيز معروف و متداول است و از اجزاى مهمتر زبانهاى اسلاميه اهل شرق شمرده ميشود. يك جزو مهم زبان تركى عثمانى و تركى ماوراء النهر و اردوى هندى را زبان فارسى تشكيل ميدهد كه به اين سبب ها اگر زبان رسمى دولتى افغانستان زبان فارسى باشد بى آنكه ضررى بر آن مرتب شود، از فايده هاى سياسى هم خالى نيست... زبان شيرين بيان فارسى يكى از زبانهاى بسيار مهمه عالم اسلامى است كه بعد از زبان دينى عربى مبين يك ركن بسيار عالى زبان اسلاميان را تشكيل ميدهد... زبان فارسى در يك زمان از نهر گنگ تا به درياى سفيد قسطنطنيه حكمرانى داشت." از مقالات محمد طرزى در سراج الأخبار
محمد طرزى گفته اند كه زبان دربار و خاندان سلطنت خواه در وقت حكومت سدوزائى درانى و خواه در وقت حكومت محمد زائى درانى، فارسى بوده و هست و من براى تأييد سخن آن شخصيت بزرك ملى ابياتى را مى آورم كه در سكه شاهان پيشين ما به فارسى صك شده بود. زيرا سكه هاى بجا مانده از دوره هاى گذشته آئينه اى است كه اوضاع فرهنگى ادوار مختلف را نمايش ميدهد.

در سكه ميرويس خان اين بيت حك شده بود:
سكه زد بر درهم دار القرار قندهــار
خان عالى، شاه عادل، ميرويس نامدار
در سكه احمد شاه بابا اين بيت ديده مى شد:
   
حكم شد از قـادر بيجون به احمد بادشــــاه 
سكه زن بر سيم و زر از پشت ماهى تا به ماه
در سكه شاه محمود اين بيت بود:
علم شد از عنايـات الهى
بعالم دولت محمود شاهى
در مهر وزير فتح خان اين سجع كنده شده بود:
دولت محمود را نازم كه زوســت 
"
سرفراز" ملك و دولت "شاه دوست"
در سكه شاه زمان اين بيت مهر شده بود:
طراز يافت بحكم خداى هر دو جهان
رواج سكه دولت بنام شـاه زمـان
در سكه دور اول سلطنت امير دوست محمد خان اين بيت حك شده بود:
امير دوست محمد به عزم جنك و جهاد
كمر ببست و بزد سكه ناصرش حق باد
و در سكهء دور دوم آن اين بيت نقش بسته بود:
سـيم وطلا به شمس و قمر ميده نويد
وقت رواج ســكهء پاينده خان رسيد
و اخيرا در سكه شاه شجاع اين بيت ديده ميشد:
سكه زد بر سيم و زر روشنتر از خورشيد و ماه
نورچشــم در دران شـه شجاع الملك شــاه
در مهر امير شير على خان اين بيت نقش بسته بود:
جمال دولت پاينده قسمت ازلـى اسـت
وصى دوست محمد امير شير على است
زبان فارسى يك زبان بيگانه نبوده بلكه پرورش يافته مرز وبوم خود ما است كه از بلخ به خراسان و اصفهان و شيراز رفته است. قبل از سعدى وحافظ شيرازى، حنظله بادغيسى،  عنصرى بلخى، سنائى غزنوى و مولاناى بلخ به اين زبان شعر سروده اند.
در فرهنگ مسلمانها هم زبان فارسى از جايگاه خاصى برخوردار است. بر علاوه آنكه عده اى از ياران پيامبر چون ابو هريره فارسى ميدانستند، در قرآن كريم كه مؤمن به مسلمانان جهان است، نيز واژه هايى از فارسى وجود دارد كه چند نمونه آن از قرار ذيل اند:
 
ابد، اريكه، برهان، تنور، جناح، رزق، زور، سجيل، سراب، سراج، سندس، شئ، فردوس، كأس، مرجان، كافور، كنز، مجوس، مسك و.....
فارسى از حيث اهميت دومين زبان جهان اسلام بوده و از طريق همين زبان علوم اسلامى وارد اروپا گرديد. امروز تقريبا همه آثار مهم تمدن غربى از ارسطو و افلاطون گرفته تا تراوشهاى آخرين انديشه ورزان غربى در فارسى وجود دارد.
قدرتهاى استعمارى چه آنهايى كه از شمال به جنوب يورش آوردند و چه كسانى كه از جنوب به شمال خزيدند، دشمنان اصلى زبان فارسى بوده اند. استعمار برتانوى در هند و استعمار روسى در آسياى ميانه حيثيت دو تيغه اى را داشتند كه بساط حريرين پارسى را از دو استقامت قيچى كردند. به اين معنى كه پيش از آمدن انگليسها زبان فارسى زبان تشكيلات دولتى، قضا و فرهنگ در شبه قارهء هند بود. انگليسها در سال 1832 حركتى را براه انداختند كه نتيجه اش عملا محو فارسى از شبه قاره هند بود. در بنگلادش از سال 1203 م تا سال 1837 يعنى براى 633 سال تمام فارسى زبان رسمى كشور بود تا آنكه در سال 1833 انگليسها زبان انگليسى را جا گزين زبان فارسى نمودند. همچنان با افتادن آسياى ميانه در دست روسها در اواخر سدهء نزدهم اين منطقه از نظر زبانى تحت الشعاع زبان روسى قرار داده شد.
علامه صلاح الدين سلجوقى در صفحهء 211 افسانهء فردا، در رابطه با ترويج يك زبان و برچيدن بساط ديگرى از سوى استعمار حكايت زنده اى را نقل نموده، مينويسد: " من روزى كه در ساحل الذهب "گانا" در جشن آزادى آن كشور دعوت شده بودم با رئيس اول آن و آن مردى كه پيشواى آزادى ايشان بود و كنون دسايس استعمار او را مخلوع نموده است ساعتى در بارهء اوضاع آن كشور و اوضاع دنيا صحبت نمودم و نيز در مورد مليت گانا حرف زدم او تعداد مليت و زبانهاى كشور چهار مليونهء گانا را به آنقدر تعدادى گفت كه انسان باور نميكرد ولى او راست ميگفت. من در بارهء زبان آيندهء رسمى گانا از او سوال نمودم، در جواب گفت: زبان انگليسى را ترجيح ميدهم اگر بتوانم آنرا تقويه ميكنم، گفتم: تو مردى هستى كه هميشه بر خلاف انگليسها مجاهده كرده اى تا كشور تو آزاد شد باز چرا زبان ايشان را ميگزينى؟ گفت: يكى از مخالفتهاى استعمار بريتانيا با من درين باره بود كه ايشان نميخواستند كه يك زبان قومى اروپائى موجب تجمع اين مردم شود ولو كه آن زبان زبان خود شان و موجب نفوذ كلتور شان باشد. او گفت طورى كه خودت در موزيم ما ديدى و وثيقه ها را خواندى كشور ما مستعمرهء خيلى قديمى است و ما پيش از بيشتر كشور هاى افريقائى و آسيائى استعمار شده بوديم و اين فيشن قوم قوم شدن و ملت ملت شدن را استعمار به ساليان پيشترى تقويت كرده است. تو مى بينى اين رؤساى قبايل را كه در اين جشن آزادى اشتراك كرده اند و هركدام با چترى كه حين رفتار و نشستن بالاى سر او ميگيرند و يك دسته ساز و دهل او را با لباسهاى دراز و مهره هاى گلو و سينهء او همراهى ميكنند هر كدام بايد شاهى باشد مستقل و رئيسى باشد كه بالاى فرمان و ارادهء او امر و فرمان ديگرى نباشد. اينها هستند مردمى كه ارادهء تشتت و تفرق را براى خود و دودمان خود ميخواهند و اين خود آرزوى استعمار بود و بلكه غالبا استعمار اين بتهاى متحرك را تراشيد و ريخت.". 
در پهلوى استعمار انگليسى يك عامل ديگر هم در كار بود تا موانعى را فرا روى اين زبان ايجاد نموده و نسلهاى جوان اين مرز وبوم را از چشمه سرشار هنر و ادبيات آن و از گنجينهء فرهنگ غنى آن محروم دارد كه فاشيزم بود. در آن روزهائى كه هتلر رهبر حزب ناسيونال سوسيالست آلمان زمام قدرت را در دست گرفت و نظريه مسخره و منحط برترى نژاد آرين را شعار خود ساخت، عده اى از دولتمردان كور مغز افغانستان با او دعواى برادرى نموده و برتن نظريات فاشيستى او جامه افغانى پوشانيده و خود بعنوان كاسه هايى داغتر از آش به ترويج و اشاعه تفوق نژادى با آب و تاب هتلرى آن پرداختند. در همان سالى كه هتلر بقدرت رسيد (1932 م) در همان وقت موجودى بنام محمد گل خان مهمند در مزار شريف كوس حكومت مينواخت. اين دولتمرد در حالى كه فارسى را از دواير حكومتى و مؤسسات تعليمى رانده بود، بقول مؤرخ شهير ميهن مرحوم مير محمد صديق فرهنگ هموطنان فارسى زبان و ازبيك و تركمن ما را در مزار مجبور ميساخت تا عرايض شانرا بزبان پشتو بنويسند و به عرايضى كه بزبان فارسى ميبود ترتيب اثر نميداد. حادثه ديگرى كه در اين زمينه قابل ياد آورى است موقف انجنير غلام محمد فرهاد است. اين شخص كه از تعليم يافتگان زاد گاه هتلر بود، در پهلوى شهادتنامه، سوغات ديگرى هم به وطن با خود آورد كه انديشه فاشيزم بود. اين پيش كسوت فاشيزم ايديالوژيك و مؤسس حزب افغان ملت در لويه جرگهء سال 1964 كه بخاطر تصويب قانون اساسى داير شده بود، براى نخستين بار الغاى فارسى را علنا مطالبه نمود.   
  
يك نكته ديگر را نبايد فراموش نمود كه رسمى ساختن فارسى بمعنى الغاى زبانهاى ديگر مردم ما نيست. زبانها عناصر ثروت و غناى فرهنگى يك كشور اند كه بايد انكشاف داده شوند كه سياست لسانى امير امان الله خان خوبترين تجربه ميتواند در اين زمينه باشد. او كه نهادى را بنام مركه پشتو اساس گذاشت هدفش خدمت به زبان و ادبيات پشتو بود نه به حاشيه كشانيدن زبان فارسى. اقدام امان الله خان جنبهء مثبت و سازنده فرهنگى داشت. اما در دوره هاى بعدى زمانى كه بر سر هر كوچه و پس كوچه يك كورس پشتو داير بود، محصلان ما تحصيلات عالى خويش را در رشته زبان پشتو در شوروى به انجام مى رسانيدند.
گذشته از تعصب بايد پذيرفت كه انتخاب فارسى بعنوان زبان رسمى افغانستان هم قدمى بزرگ در راه وحدت ملى و ساختن ملت است، هم به خير صلاح كشور و همه مردمان شريف آن ميباشد و هم قدمى در راه تعالى و تكامل فرهنگى اين سرزمين باستانى خواهد بود.
  
در آرزوى روزى كه همه هموطنان عزيز ما بتوانند از چشمه سار ذلال مولوى، عطار، حافظ، سعدى، بيدل، خيام، غزالى، انصارى، اقبال، صائب، خاقانى، سنائى، ناصر خسرو، مسعود سعد، نظامى، رودكى، معنوى، فاريابى، انورى، قاآنى، اديب پشاور و بالآخره خوشحال خان ختك و استاد خليلى و صدها سخنور و اديب و مؤرخ و مفسر ديگر استفاده ورزند.
  
و در آرزو روزى كه كشور ما مركز اشعاع ادبى براى برادران پشتون ما در ماوراى ديورند و برادران ترك ما در ازبكستان و تركيه و تركمنستان شده و آنچه را اتاتورك و لينن ويران كردند در كشور ما بازسازى گرديده و اين سرزمين باستانى نقش تاريخى خويش را در اين حوزه تمدنى انجام داده و در عصرى كه صداى فصل كردنها بر هر صدايى بلندى ميكند، حلقهء وصلى شود براى همه كشور هاى اين منطقه بحرانزا و خطرناك. اين كار هم به نفع فرهنگ اسلامى و انسانى است، هم به نفع حركت توحيدى منطقه و هم به سود امنيت و استقرار و صلح بين المللى.
در آرزوى آن روز خجسته
برادر شما
خواجه بشير احمد انصارى
bashir_ansari@hotmail.com



بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت