سیما سمأ ،                                               

سرودگری از دیار هجرت

 

 

 

سرزمین مرد خیز ما در گستره ا د ب و فرهنگ ، در هر برهه یی از زمان وگاهنامه بالنده خویش ، چهره های سرشناس هنری وشعری خویش را برای همیشه داشته است .

     ظهور مدنیت شگوفا و پر فخر ویدی های پنج هزارسال قبل درام البلاد(بلخ) وظهور فرهنگ اویستایی و فلسفه در دوهزار وهشتصد سال قبل درعهد زمام داری گشتاسب شاه کیانی ، ..  و بدینمنوال اشاعه افتخار آمیز رنسانس شرق در زمان حکومت سلطان حسین بایقرا در هرات ، سراسر بر موجودیت فرهنگ پویا،پیشرونده و فعال در سرزمین ما گواه و دستاویز های روشن اند .

    پنجهزار سال قبل ، باز مانده پرعظمت و ارثیه شاندار سرود های ودا های بلخ ، سند معتبری است که از آن دیوان بزرگ ،تا حال بر زبان های زنده دنیا بار ها برگردان وترجمه های گوناگون صورت گرفته است .

    اسناد سترگ کلاسیک میهن ما شاهد بر فرهنگ پروری و هنر دوستی این ملت نجیب و متفکر آریایی است که همیشه مورد التفات ، مداقه و پژوهش خاور شناسان جهان بوده اند .

       شیپور مردی چون ناصر خسرو و جامی هروی ، پژواک نبوغی ظهیر و بوعلی ورابعه ، وثیقه  کوچک ولی طلیعه پر انواری بر مباهات فرهنگی وظرافت های هنری این مردم است .

      کاروان فرهنگ وهنر آریایی ها ، در سیر حرکت تاریخی ، زنهار توقف نداشته است بلکه این سلاسل و این میراث ،دست در دست انتقال و توسط فرزندان این خطه ، با ارج و فرخنده گی اش حفظ وحراست گردیده است . از همان طلایه داران عرصه شعر و هنر ، خانم سیما سمأ است که خواسته است درفشدار صادق رابعه ، گوهرشاد ، و زیب انساها باشد.

سیما سمأ خلف خراسانی و نیای او از سرزمین سبز پنجشیربودند وخودش در سال ( 1967 ) میلادی در شهر کابل ، چشم بجهان کشوده است .

    او فرزند  زنده یاد طوره ملک افسر نظامی است که در بحبوحه نو باوه گی درسایه پرورش و تشویق بیدریغ پدر قرار گرفت .

    سیما سمأ درس های نخستین را در بخش ابتدایی لیسه مریم آغازید و دوره متوسطه را در لیسه زرغونه وبعدأ با اخذ سند فراغت بکلوریااز  آن لیسه ، شامل دانشکده زبان وادبیات  دانشگاه عالی کابل گردید.

   این عرصه  یعنی محیط  مزدحم ومشاجراتی دانشگاه عالی ، برایش بهترین زمینه در راستای فراگیری علوم و ورزش های هنری و فرهنگی بود. با سپری کردن سه سال دانشکده ، بنابه ذوق استادی که داشت شامل انستتیوت  تربیه معلم در زبان دری گردید و با فراچنگ  آوری سند فراغت  ، یکراست در لیسه انقلاب ( لیسه عبدالهادی داوی ) بحیث استاد پذیرفته شد.

    در جریان درس و تحصیلات و فراگیری  آموزش های درسی ، سرایش و گرایش به شعر و چامه ، ذوق دایمی او بود . به فروغ فرخزاد روی آوردو با شعر نیما  در آمیخت واز نادر پور بهره برد تاکه توانست در عرصه سرودن اشعار،گامی سزاوار و ا رزنده بگذارد .

     بدینموال  اولین شعر  در خور تأملش در فستیوال دختران و پسران در سال  ( 1984 ) میلادی در زمره شعر خوب ، قبول گردیدو برنده جایزه شد.

     وی پیوسته در همایش ها ، کنسرت ها و محافل و برگزاری های هنری وادبی ، سخنوروسخنگوی خوبی بود که برای رسوخ و تبارز شخصیت اجتماعی ، فرهنگی و ادبی او ، ممد میشدند .

       اما شرایط اجتماعی ، روزگار نا هنجار میهن و حوادث  طوری گرایید که وی لاجرم با شوهر و اطفالش عازم کشور تاجکستان شد واز آنجا به کشور المان سفر کرد و اکنون در شهر فرانکفورت اقا مت دارد.      .

   سیما سمأ قبل از  ازدواج  (محتاط ) وفعلا ( صد یقی ) تخلص مینماید.

   سیما سمأ صدیقی هنوز هم در د یا رهجرت و حرمان ، از شعر و چامه پردازی دست نکشیده و همواره به تعداد شعر ها و سروده هایش می افزاید و بجا تصمیم گرفت تا از مجموعه اشعارش ، دفتری را چاپ و انتشار دهد تا ما نیز از مزایا وگیرایی هنری سروده های پر غنای وی بهره مند شویم . 

 

 

تلا لویی ،

درنمایه های شعر فربه

 

گارسیالورکا ،آنچه که از همبود وآبگینه اجتماع هسپانیه در یافته بود همانا بافت ها وپرداخت های

زیستار روستایی بود که قالب درونی نشیده هایش را با جلا ینده ترین صیقل و از لحاظ طعم نیز سکر

آورترین چا شنی ها را می سا ختند .

     از سلسله جبال پرنه ، تا پسرک های غرناته ، جوشکار قرطبه واتموسفیر مصفای مادرید،همه وهمه از جهت القأ و شهود هنری ، تصاویرو نماد های روشن ترا ویده های فکری ا و را تشکیل میدادند.

وی با ا گنا سیو در می آمیخت تا در نمایه های اشعارش ، با زهم ضوابط کهن میهنی اش را تبلور دهد وگاهنامه روستا ها ی ساده زادگاهش را ،از لحاظ پذیرندگی ضوابطش ، مضاعف گرداند.

 

                      اگنا سییو...عقاب بال گستر  !

                      تکه سرخ دستت را که درفش ملت است

                      برای بیم و هول هر گاو گندی

                     دراهتزاز در آور

  

     ا ینجا قاموس تیرمنولوژی ،برویت ترکیبات ظریف وجذاب واژه ها ، خیلی در بالندگی است. واساسآ نیرومندی شاعر نیز در همین است که از گزینش و پیوند معنوی واژه های سچه ،نایاب و جذاب هدف را با چه نوع فکر فربه میتواند که همانند یک سمفونی مواج به حرکت درآورد وچون یک ارمغان

ورجاوند،در جامعه هدیه کند.

      گفتن دارد که در سرایش شعر ،حافظه ،یگانه پشتوانه تخیل است . وبد ینسا ن کشف که بوسیله  تخیل دست میدهد بدرستی یارایی و عظمت فکری شاعر را نمایانگر است . لذا ، کشف خوب ، بزرگترین ابتکار شاعر است.

      کشف را در هیأت جدا کردن صفات از وجود فزیکی اشیا ،در شأ ن و خرد نبوغی نادرنادر پور ،

بوفرت میتوان باز نگری کرد. ا ز((سرمه خورشید)) تا ((دختر جام)) و ((چشم ها و دست ها ))گویای

صریح کشف های خارقه نادر پور اند.

     اگر برای آرتور رمبو ، شعر عا لیترین فکتورنبوغی است اما برای ... تی  . ا س . ا لیوت ، شور انگیز ترین رقص واژه ها ست . ودر استنتاج ، همین فکتور نبوغی رمبو و شور انگیز ترین رقص واژه های ا لیوت ، یکراست در ربقه و پیوست با نیورون های متکامله  مغز وکشف های دراکانه آ  ن

شاعر یست که سراسر با اشیای جامعه و طبیعت در معامله و آمیزش است .و بمعنای جدی تر اینکه برای آفرینش هنری ،اشیا ...معبد اوست. ودر محرا ب همین معبد است که الهام خویش را باز می یابد وباکارگاه ادراک و اندیشه ، صنعت خویش را تولید و به هدیه  میگذارد.

    

    سوفوکل و لامارتین و دانته ، در چنین کشافی ها ا ستادان فر هیخته ،ارشد و جهانشمول بودندوهم

چنان سا فو و بیلی تیس ...دوشیزگان مینویی ...لیسبوس نیز تهی از ا ینگونه خلاقیت های فکری نبودند. سافو...همسان یک رامشگر پریوش ... آنقدر پر جذبه سرود و نواخت که دیگر تمام شیفتگیهای

عشق وهنری اش ، بیک اعجاز مبدل شده بود. این خنیا گر ،پس از جولان نبوغ در چامه های سلیس و

شیوا ،در بستر عشق و ظرا فت آنقدر رفت که در فرجام ، آرام نگرفت و لاجرم به ستیغ و قلل کوه عشق  پانهاد و مثل یک هلن  و مثل یک الاهه پرستید نی ،برای بقا و پایایی افسون و افسانه  شعر،

روح و روان  خود را  تا مرز قربانی  در سیل  خروشا ن عشق ،در افگند وابد یتی آ فرید.

     ا رثیه همیشه  شگو فای  سافو و دوشیزه گان  لیسبوس ، پس از طی سده ها ،بگونه خیلی سزنده

بدست دوشیزه  شجاعی چون فروغ فرخزاد در افتید که با کافه زربفت و ارزنده گی آن چون چلچراغ اعجا ب انگیز ،با نها یت زیور و روشنی ، سکوی متعال خویش را ،مطمینانه دریافت.

      فروغ ، ابتکاری که همسان  سافو ها کرد آن بود که یکسره بمثابه  یکزن شعر سرود وتمام احساس ها  ،انگیزه و غرایز  زن بودن خود را خواست که در قا لب ذهنی شعر ها یش ،جریان دهد.

 

                     معشوق من  ،

                    ........................

                     با ساق های نیرومندش

                     درپیش چشم من ،

                     چون  مرگ ایستاد.

                                                           (تولدی دیگر ....فروغ  )

   زهدان جامعه ایران ، زنی چون فروغ را چون یک شا هدخت فرخنده ، بسیار به موقع به زایمان

نشست. زمانیکه صدور فرهنگ مومیایی شده اجنبی ، بالای ملت ایران بیداد میکرد  . و فر هنگ

ا لتزا می ، در رویا رویی با فرهنگی که همسان کالای  اقتصادی ،در ازدحام چانه زدن ها و مصاف

قرار  داشت ، در چنین چا لش فرهنگی ، زن ایران ،چشم انتظار آ ژیری بود که سفینه پریشان فرهنگ ، بویژ ه شعر ملتزم را ...شیپور گردد و راه نجا ت بجو ید . همانا با ودیعه  زمان ،از متن و بطن جامعه ایرا ن ، فروغ همچون  کاجی که در تمام فصو ل سبز و خرم است زاده  شد ،رشد کرد و مثل  درفش ، قد بر افراشت.

       فروغ ،  درست یک حادثه  تاریخی بود . و حادثه یی که تا ا کنون دقیقأ در تاریخ شعری ایران

 

تکرار نشده است .

       فروغ ،ا نفجار عقده های درونی زنان ایران بود که در روا ل سده های گاهنامه های هنجا ر

شکن ،در قلا ب تعصبا ت جنسی و مذهبی ، ا سیر بودند .

      ... و ا ین فروغ ،با ا شرا ق خردمندا نه و رستا خیزی خویش ، نه نتها چگس و زنجیره های تعصبا ت جنسی ومذهبی  را ا ز هم پا شاند بلکه ا ین کنش و ا ین پژوا ک آ زا دی خوا هی هنری زنانه را به برخی کشور ها نیز ،ا لقأ کرد.

       شاعر ما نشیده پرداز جامعه خودی ما ، گرا می (سیما سمأ) ا ز طلایه داران آگاه و دلاور فروغ فرخزاد است.زنی که به تمامت معنا.. در خرام های شعری خویش ، زن است .و خواسته است

که در تخیل ، تصویر،اندیشه و آ فرینش های سرودگری اش ، صادقانه و قاطعانه یک زن  باشد، ..وهمچنان در آ ینه شفا فش ، رنگ و آ را یش زنا نه گی را به شگرد کاملا جدی ، میتوان بملاحظه  نشست .

      سیما سمأ با سیر افلاکی خود ، ا ز نر د با ن ورزش های شعری خویش ، وقتأ و به کامیابی گذشته است چرا که تمام حجرات مغز و شرا ین جسم خویش را با چاشنی و مزا یای مزا میر فروغ فرخزاد در آمیخته و سپس به اورنگ فرهنگ و کوشک شعری ، هوشیا را نه و بجا تکیه زده است.

     سیما سمای مهاجر مادر وطنش را عاشقانه می ستاید و ا ز فرسخ های دور و دور ، غمگنانه به وا حه ، جلگه ، دریا ، شهر وفلات میهن خود چشم می دوزد تا که سرنوشت ، او را دوباره به آغوش زا دگاهش ، ا نباز گرداند.

     چامه های هجرت ا و ، با همه آخشیج و حالات لیریک ، دردفاع از حقیقت برتر ، استا تیک و نیز یاد نامه های دقیق  ا و هما نند یک ا وتوبیوگرا فی ا ست .و این او تو بیوگرا فی ،بدرستی  همرنگ یک تم ، حلول میکنند. و این حلول ، انگار که یک گاهنامه شکوهنده و زیبنده را میسازد .

     سیما سمأ در بازتا ب شعر هایش گاهأ عصیانگر است . و چنان دچار یک جهش و عقل سرخ میگردد که میخواهد یکباره محیط ، طبعیت و ظوا بط نپذیره و اسیدی ، عوض شود . و میخواهد که با گشودن پنجره های نور ، تمام تاریکی ها را بزداید تاکه دهلیز ها مالامال از پرتو صادق ،مشعشع باشد. ودرین ا ستوا ، بپندار که الهام عصیان غریونده شاملو را مشتاقانه شعار قرار داده است.

               چراغی در دستم

               چراغی در برابرم

               من بجنگ سیاهی میروم .        ( هوای تازه )

 

     این معنویت وچنین پیام پدرام ، در شگفتگی های فکری سیما سمأ ، وافرند. و ما نیز چون((  در عطش ماند گان بادیه ها )) اینگونه معنویت ، الهام و پیام های زمردین را ، سراسر چشم انتظاریم .

     درفرجام این د یبا چه ، ...  و در آماج ا ین نگارش ، باروری ها و آفرینش های خوشگل تر خانم سیما سمأ را ، ارادتمندانه به نیایش می نشینیم تا که همانند غواص قلزم شعر ، مروارید های جلاینده تر و چشمگیرتری را به خوا نندگان خویش ، به ارمغان آورد.  (پدرود ! )

 

اکرام کمال

 

 

 

 

مادر

 

دیشب به آوای دلــــــــم

آمد صــــــــــدای مادرم

با ناز میگفت این سخن

پیشم بیا ای دختـــــــرم

 

    *   *     *

رفتی جهــــــــانم تیره شد

با اشک چشمـــم خیره شد

از غم بسوخت روح وتنم

از تن توانم چیـــــــده شد

 

   *   *    *

مادر دعائت میــــــــکنم

در دل نگـــــاهت میکنم

از چهره ام باری بخوان

از شوق صـدایت میکنم

 

    *    *     *

امروز روز مـــــــــــــادر است

مادر چه خوش یک گوهر است

من که ندارم مــــــــــــــــادری

مادر خدای دختــــــــــــر است

 

    *    *     *

مادر منم تنــــــــها شدم

با درد وغــــم آشنا شدم

هر شام غلطم بر زمین

دیوانه وشــــــــیدا شدم

 

    *   *    *

 

 

قربان هر بیــــــــماریت

جانم فــــــــــدای زاریت

سر را گزار بر سینه ام

قربان دست خالـــــــیت

 

   *   *   *

بیماریت درمــان نشد

رنج و تعب آسان نشد

رفتی که ما تنها شدیم

این مشکلم آسـان نشد

 

   *   *    *

این خانه که پاشـــــان شده

چون برگ گل ریزان شده

بر باغ زیبد باغــــــــــبان

این باغ بی باغبان شـــده

 

     *     *    *

سیما طبیــــــبت ، مادرت

در غم حبیـــــبت ،مادرت

گل را بریز بر خــــک او

در جان عزیزت، مادرت

 

 

 

 

زن

 

منم یک زن به من دیوار ها چیست

منم مـادر به من انـــــــبار ها چیست

منم یـک زن جهـــان سازم به انسان

منم انسان به من سنگسار ها چیست

منم یک زن ز دل مفتـــــــون میهن

منم عاشـق به من اسـرار ها چیست

منم یک زن که پامــال است حقوقم

منم جـوهر به من اخطار ها چیست

منم یـک زن به رو چـــــادر کشانم

منم آفـتاب و این پندار ها چـــیست

منم یـک زن ، چو مرغ وارهـــیده

منم سیـما به من دیــوار ها چیست .

 

       کهن گور

 

کی نهان سازم از تــــــــــو راز دلم

راز این خاطـــــــــــــــر پریشان را

شنوم با وجــــــــــــــود خسته و زار

چک چک قطــــــــره های باران را

 

میزند موج در درون دلـــــــــــــــــم

درد بیرحــــــــــم در سکوت منست

عطر مرمـــــــــــــوز مرگ برخیزد

گویی یک زخم در وجــــــود منست

 

عاقبت بهر زخم بیـــــــــــــــــــمارم

اشک  حسرت بود به چشـــــــــمانم  

رنگ ظلــــــــــمت گرفته محور دل

حسن الفـــــــــــــــــت تنیده در جانم

 

 

نا شکیبا چو گل خمـــــوش خموش

تشنه ام در کنــــــــــــــار ساحل آب

نم نم قطره های بـــــــــــــــاران کو

موج رنگین افــــــــق , پایان خواب

 

شایدحالا و  من که در خــــــــــوابم

یک تن نیمــــــــه زنده ای مغشوش

در تلاش رقــــــــــــــم دوباره شوم

در کهـــــــن گور دوباره زاده شوم

 

اینک افتـــاده ام چو  در کف خاک

قصه ها چیســت و داستانها چیست

چو مجـــــال ام وجود  سوخته دهد

درد درچیست ونوحه ها از کیست

 

سايت آريايی در حاليکه برداشتن اين گام  بزرگ فرهنگی را به خانم سيما سمأ تبريک ميگويد به خوانندگان سايت آريايی خوانش اين کتاب بی بديل را سفارش و توصيه مي نمايد.

اين کتاب را علاقمندان ميتوانند از مراجع ذيل بدست آورند :

 

 

 





بالا

صفحة دری * بازگشت