نصير مهرين

 

 

اندکی از رنجهای زنان و دختران در افغانستان
 

جناب نصيرمهرين نويسنده ، محقق و پژوهشگر گرانقدر کشور دراين اواخر شاهکار ديگری را آفريده اند که مانند آثار قبلی شان ، نه تنها دلچسپ و خواندنيست بلکه دارای اهميت ويژهً علمی ، تاريخی و مستند نيز ميباشد .

جناب مهرين ازنويسندگان پرکار و بادرد وطن ماست. او باوجود شرايط نامساعد غربت ، به وقايع پيشين کشور سيرميکند و آنچه برمردم ما گذشته آنرا با شجاعت و شفافيت به آيندگان انتقال ميدهد تا آنها بيش ازاين فريب مکاران زمانه را نخورند. درواقع تلاش های اين مورخ نامی نشانهً پيکار مداوم او با ديو استبداد ، تبعيض ، تعصب ، نابرابری و عقب ماندگی است که از طرف حاکمان ،اميران ظالم و تاريک انديش درطول تاريخ برملت مظلوم ما تحميل گرديده است.

اين کتاب جالب تحت عنوان " اندکی از رنجهای زنان و دختران در افغانستان " ، با قطع و صحافت بسيار خوب درسال جاری خورشيدی در 106 صفحه  به همت بنگاه نشراتی ميوند درشهرکابل به چاپ رسيده است.

سايت آريايی با تقدير از کار های با ارزش مهرين ، بخش هايی ازين کتاب را جهت آگاهی هموطنان به نشرميرساند ، آرزومند است گذشت زمان از روانی طبع ، صفای روح و عزم راسخ جناب مهرين نکاهد تا در آفرينش چنين آثار سودمند ، بيش از پيش مصدر خدمت بوطن و هموطنان گردد.

فهرست مندرجات اين کتاب چنين است :

 ـ درس نخوانيد ! جدا درس بخوانيد ! يکجا درس بخوانيد ! هيچ درس نخوانيد! ...

ـ تأملی بر برخی از جدايی ها

ـ درس خواندن جدا ، جدا و يا در يک صنف

ـ پس از نظام امانی

ـ اشاره يی به يک جدا سازی ديگر از سوی فرهنگيان

ـ بازتاب های ستم بر زن هزاره ، در سراج التواريخ در دورهً امير عبدالرحمن خان

ـ نمونه يی از زن ستيزی در شاهنامهً فردوسی

ـ اندکی از رنجهای زنان

1 ـ  سرکوب خونين خانواده های چرخی

2 ـ  سرکوب خانوادهً مجددی ها ( حضرت ها )

ـ در حاشيهً چند گزارش

ـ چند سخن با آنانی که ميخواهند آن اعمال درج تاريخ نشود. 

چون  محتوی اين کتاب بسيار با ارزش و عبرت انگيز است بنابرين ما به نشر بخش هايی از آن ذيلا می پرزدازيم.

دربخش تأملی بربرخی جدايی ها به تاريچه ً بيرون شدن پای زن ازمنزل درشهرکابل سخن گفته شده  و آمده است :

ــ  " ... فاتحه خانهً زنانه در بيرون از منزل در کابل بوجود آمد ، زيرا امکان رفتن خانم ها برای فاتحه درمساجد ميسر و مقدور نبود. در شهر کابل بنابر بروز ورونما شدن تحولات ، نخست در پارک شهر نو و چندی بعد فاتحه خانهً ديگری در کارته ايجاد شد که بيشتر طرف استفادهً اقشار مرفهً جامعه و آنانی بود که روابط اجتماعی و مراجعين بيشتر برای ابراز تسليت بهره مند بودند و چنين پديدهً را ميتوان به عنوان گامی تحول آميز تلقی کرد و دور نمايش را در صورتی که جامعه سير طبيعی را طی ميکرد در فاتحه خوانی های مشترک ميشد ، ديد....

با ايجاد فاتحه خوانی های زنانه برخی از زنان توانستند از مشکل فاتحه داری درداخل منزل رهايی يابند و گامی برای ادای آن به بيرون منزل بگذارند. شايد شايان يادآوری باشد  که نوع نشستن زنان فاتحه دار برخلاف مردان ( که در مساجد چهارزانو می نشستند ) ، با نشستن روی چوکی ها و بوسيدن فاتحه داران هنگام دخول و خروج به سالون نيز متمايز شده است...

ـ  شفاخانهً زنانه نيز تاسيس گرديد.

شفاخانهً زنانه مستورات در نزديکی سينمای پامير ، زايشگاه در شهرآرا و بعدتر در دورهً رياست جمهوری محمد داود درشهرآرا ، هاشم زيژنتون ايجاد گرديد. ..

ـ با پيدايش چند حوض آببازی در کابل ، روزهای جدا برای زنانی که به شنا ميرفتند نيز در نظر گرفته شد. از اوايل دهه چهل خورشيدی در قلعهً فتح الله خان کابل ، حوض شنای شخصی روزی را برای زنان تعيين کرده بود اما ديروی دوام نياورد. در حوض مکروريان روزهايی را برای زنها اختصاص داده بودند. اما در حوض رياست خدمات تخنيکی ( مردی که تنها نبود و زنی همراهش می بود می توانست داخل حوض شود... )

ـ حمام ها که در آغاز در چند نقطهً شهر کابل فقط مردانه بود ، زنانه و مردانه شدند. در اوايل اجازه يافتن زنان برای رفتن در حمام های عمومی ، روزهايی را برای آنها تعيين کرده بودند ، اما به تدريج حمام زنانه جدا از حمام های عمومی با پايان يافتن وقت اختصاصی به وجود آمد...

ـ خياط خانه ( در آغاز اکثر مردها خياط لباسهای زنانه بودند)  و آرايشگاه زنانه نيز پديد آمد .

ـ در برخی از شيريخ و ژاله فروشی  ورستورانت ها نيز بخشهايی ازيک سالون را به بخش مردانه و زنانه تقسيم کردند.

ـ در باغ های عمومی که در شهر های مختلف افغانستان وجود داشته ، کمترين سهم را زن از آن بهره برده است. در بسا باغها ، برخی از اعضای خانوداه ها ، با بستن چادرهای بزرگ سدی ايجاد ميکردند تا مردان نامحرم ، چهرهً زنان را نبينند ، اما اندک اندک ازين محدوديت ها کاسته شد...

ـ در سيرزمان ، انديشيدن اختصاصی به مسايل زن نشريات جداگانه را در دستورکار قرار داد. نخست به ابتکار تجدد خواهان مضامينی در سراج الاخبار منتشر شد ، اما پس از کسب استقلال در سال 1300 خورشيدی ، نخستين جريدهً نسوان به مديريت خانم اسما رسميه همسر محمود طرزی انتشار يافت. سرمحرر جريدهً ارشاد النسوان خانم روح افزا دختر محمدزمان خان خازن الکتب، همشيرهً حبيب الله خان طرزی بود..."

دربخش درس خواندن جداجدا و يا در يک صنف ، به يک گزارش بسيار جالبی برمیخوريم :

" ... دردورهً امانی در سال 1924 ارشادالنسوان به وجود آمد و بعد تر انجمن حمايت نسوان تاسيس شد. مدرسهً نسوان 1928 ع مدت کوتاهی به آموزش دختران پرداخت. دروس اجباری را که امان الله خان با آرزوی باسواد شدن اطفال جامعه عملی ميکرد، برايش بسنده نبود که شامل دختران نباشد. سعی بعمل آمد که دختران خورد سال اما آماده برای داخل شدن به مکتب، درس بخوانند. کودکانی که در منازل و جدا از امتيازات پسرها با انواع محروميت و محدوديت درس ميخواندند به مکتب راه يافتند. مخالفان در لويه جرگهً پغمان دوستانه به شاه توصيه کردند که دختران نبايد در مکتب و بيرون خانه درس بخوانند. امان الله خان خواست با استدلال و روشنگری وکلای لويه جرگه را که مخالف اصلاحات بودند ، متقاعد کند که اين همه توجه به درس و مکتب ضد اسلامی نيست.

جبههً مخالف وکلای لويه جرگه که طرفدار درس خواندن نسوان در مکتب نبودند ، درخواست کتبی را تهيه و عنوانی شاه در لويه جرگه سپردند. اين سند ، دلايل آنها را که عقيده داشتند ، مکتب رفتن دختران غير اسلامی است ، به عنوان تعبير و تفسير برخی از علمای دينی آن دوران از اسلام و برداشت ايشانرا ازموضوع درس خواندن بخوبی نشان ميدهد.

اينست درخواست آنها :

" ضرورت تعليم نسوان در نشيمنهای شان

ماعلما و سادات و مشايخ ملت افغانستان به حضور اعليحضرت غازی مان عريضه پردازيم که چون ذات همايونی جهت رفاهيت و ترقی ملت و دولت جد و جهد بليغی را به کار برده  و ميبرند حتی که از کمال توجهات عاليه ، شاهانهً شان مکتب مستورات رانيز مقرر کرده اند ، الله تبارک و تعالی وجود مبارک اعليحضرت را پاينده داشته باشد که همواره ترقيات ملت و دولت را ملحوظ داشته اند. اما اقرار مسايل مسلمه و روايات مفتی به فقه شريف بايستی تعليم و تحصيل نسوان را درخانه های خود از اقارب محرم شان باشد تا از آن تعليم دينيکه فرض منصبی ما ملت اسلام است محروم نمانند. بنابرآن از شريعت پروری اولی الامر خود مختار غيور ما ، اميد ميشود که تعليم جميعت نسوان در مکتب ها نشود ، تا مسئله حجاب و سترکه يک فرض ضروريست برای نسوان اسلامی خوبتر و بهتر شود. آنچه معلومات شرعيه که دراين موضوع به نزد اين خادمان دين مبين بود عرض شد ، اگر حضور والا  تسلی بر نوشتهً مايان بشود  بهتر ، و الا دراين مسئله از ديگر علمای اسلامی ممالک خارجه هم معلومات و افره و فتواهای موثقه را حاصل فرمايند."

شاه دربرابر آن علما عقب نشست و استدلالش اين بود که :

" اکنون شما علما ميگوييد که خروج صبيات نيز برای تعليم مستحن ( پسنديده ) نيست ، بالفعل ما دراين مفکورهً تان با شما محض مراعات شرع شريف متفقيم ، اما گمان نمی کنم که ديگر علمای عالم اسلام و فضلای هند ، سند ، مصر، مکهً معظمه ، مدينهً منوره ، شام ، بيت المقدس ، بغداد ، بصره ، کوفه و ترکيه دراين نظريه با شما متفق باشند ، زيرا که درهر يکی ازين بلاد معظمهً اسلامی به تعداد غير واحده مکاتب اناثيه موجو است...  خودم بالفعل برطبق مفکورهً همين حضرات تعليم صبيات را درخانه هايشان امر و اراده ميکنم. "

بعد از نظام امانی

بحث تحصيل و تعليم ذکور و اناث به گونهً جدا ويا مشترک با پيروزی جبههً مخالفين امان الله به پايان رسيد. حبيب الله ( خادم دين رسول الله) با تاثير پذيری از آرزوهای مخالف با اصلاحات و نوآوری ها ، نه تنها موضوع جداسازی را ، بلکه يک باره و به آسانی به هرچه درس و تعليم بود پايان داد و در نتيجه دروازهً تمام مکاتب را بست و گفت درس نخوانيد.

محمدنادرخان که درآغازطی مرحله ای ، تحکيم قدرت و نه رواج اصلاحات را در مرکز توجه قرار داده بود ، بمنظور دلخوشی مخالفين اصلاحات امان الله خان ، " نخستين کاريکه .... نمود ، انسداد مکاتب زنانه ، انجمن نسوان کابل و جريدهً  ارشاد النسوان بود. شاگردان افغانی را ازکشور ترکيه اجبارا رجعت داد و در زير برقع و دلاق مستور نمود."

در دورهً صدارت سردار محمد داود خان نيزکار به سهولت آغاز نشده است. در 24 جوزای 1335 خورشيدی موسسهً نسوان تاسيس شد. رفتن زنان به بيرون به وقت های معين که درآغاز در شهر کابل عملی گرديد ، فارغ از نگرانی ها و دلهره ها برای دولتمردان نبود. دراين زمينه از دولتمرد مشغول و مصروف درآن موضوع و مشغوليت مرحوم رشتيا می خوانيم که :

" تاسيس موسسه نسوان يک امر حساس و باريک بود ، بنابران يک هيئات عاليرتبهً پنج نفری  تعيين گرديد تا در زمينه بطور عالمانه ولی خاموشانه اقدام نمايند. اينها عبارت بودند از علی محمدخان وزير خارجه و معاون صدارت ، عبدالمجيدخان زابلی وزير اقتصاد ، نجيب الله خان وزير معارف ، غلام يحيی خان وزيرمخابرات و ميرزامحمدخان يفتلی وزير دولت و من رشتيا که در آنوقت معين رياست مطبوعات بودم با داشتن حق عضويت وظيفهً منشی اين شورای عالی و سرپرستی مستقيم موسسه را به همکاری خانم اليزابت نعيم ، همسر انجنير محمد نعيم ضيايی که سمت موسسهً را داشت ، عهده دار گرديدم ..."

رشتيا در ادامه می نويسد که : " وزيرمعارف ( نجيب الله خان)  از اشتراک به اين کار معذرت خواست تا مبادا با عکس المل های احتمالی محيط که درآن مرحله پيش بينی ميشد ، مواجه گردد."

 به هر حال برای پيشبرد کار موسسهً نسوان باوجوديکه مردان جدا از آنها تصميم گرفته اند که چنين شود و چنان نه ، چند تن از زن ها که از خاندان درباری و دارای تحصيلی از دوران امانی بودند در راس شعبات تعيين کرده بودند. همچنان ، جدا بودن تعمير موسسه نسوان از  دفترهای مردانه طرف توجه بوده است. اما ازاين اقدام مدتی سپری نشده بود که پارهً از گزارشهای دواير استخباراتی دولت را نگران اوضاع و پيامد ناخوش آيند احتمالی ساخته بود. چون زنان پس از پايان کار ، به صورت دستجمعی در ايستگاههای بس های شهری ايستاده ميشدند ، ووقت رخصتی آنها همزمان با پايان کار مامورين ( مردها ) بود.  ايستاده شدن زنان برای مردها جلب توجه ميکرد.

دولت و شخص معاون صدارت که درغياب صدراعظم مسئول امور صدارت بود مشوش بوده است تا مبادا مخالفين کار زنان در خارج منزل ، دست به اغوا گری ها زده مايهً فساد و حرکتی شوند. بنابران از خارج شدن دستجمعی زنان بعد از وقت رسمی اظهار تشويش کرده است. دراين ميان رشتيا مشوره يی داده است که کارساز از آب برآمده است. او مشوره نداده است که زن را از زن جدا  کنند بلکه پيشنهاد کرده است که در وقت شروع و ختم کار شاگردان و کارکنان موسسهً نسوان را نيم ساعت بعد از آغاز کار مامورين قرار دهند.

رفتن زن ها در بس های شهری که درآن مرد ها نيز حضور دارند مستلزم چاره انديشی ديگری بوده است. رشتيا بازهم از غم ديگری ناليده است. می نويسد : "

" دفعهً ديگر نسبت يکجا شدن زنان و مردان در سرويس های شهری شکايت شرکت سرويس بلند و بازهم موضوع را به گردن موسسهً نسوان انداختند. من ( رشتيا ) پيشنهاد کردم که در هر موتر چند قطار پيشرو که دروازهً عليحده دارد ، برای خانم ها تخصيص داده شود ، موضوع حل ميگردد ، که اين پيشنهاد قبول و جنجال خاتمه يافت."

درپيشينه ها نيز زندانهای زنانه و زندانهای مردانه را جامعهً ما ديده است. زندانهای مردانه که شناخته شده است ، اما متاسفانه از زندانهای زنانه کم گفته و نوشته شده است.

در رابطه با آنچه امور جنايی ناميده اند ، معمول بود که زنان متهم را پس از چندی به توقيف خانهً زنانه در ولايت کابل انتقال ميدادند که بخش جداگانه را احتوا ميکرد ، اما اينگونه ای از زندانهای زنانه را تازيخ ما ديده است که دليلی برای توقيف آنها وجود نداشته است. در واقع دروطن ما زندانهای زنانه نماد ادامهً سنت های قهار پيشينه را حفظ کرده است. به اين معنی که با سرکوب مرد ، زن و طفل اونيز در اکثر موارد درگونه های مختلف مشمول جزا و زندانی شده اند. و اين بيعدالتی تا آنجا دامن کشيده است که آدم به وضاحت منظور گسست نسل مرد سرکوب شده را در آن ميخواند. درچنين موارد اگر لزوم ديد استبداد حکومت ، مخالف را زندانی ويا اعدام کرده است ، زن و طفل او را در جای جداگانه درچارچوبی از شرايط ناگوار قرار داده است تا بی سروصدا و به تدريج بميرند. درچنين موارد زن و طفل مرد طرف غضب قرار گرفته از کار و درس و تماس با اجتماع نيز محروم بوده است.

اما در رابطه با عمل مستقيم خود زنان و دختران ، آگاهی داريم که پس از کودتای هفت ثور و هجوم شوروی در شش جدی ، شرکت زنان سياسی مخالف استبداد حاکم حزب دموکراتيک خلق افغانستان و هجوم شوروی از ميان رفته ، درعرصهً مبارزه رو به فزونی نهاد. دولت حزب دموکراتيک خلق افغانستان نيز از يکسو وزارت اموراجتماعی و زنان و سازمان دموکراتيک وابسته به حزب را برای بسيج و جلب و جذب تاسيس و تقويه کرد ، از سوی ديگر برای کشف ، دستگيری و سرکوب زنان عرصهً مقاومت نيز مشغول شد. توقيف خانهً زنانه در صدارت و زندان اناثيه در زندان پلچرخی به عنوان زندانهای جداگانه دورهً حاکميت آن حزب شناخته شده است. پس از حملهً شوروی و نشاندان ببرک کارمل به جای حفيظ الله امين آدم با استعدادی چون دوکتورنجيب الله را به رياست خدمات اطلاعات دولتی ( خاد ) منصوب کردند. او با استفاده از پول های سرشار ، مشاوريت روسها و سوء استفاده از ضعفی که دامنگير برخی از انسانهاست ، شبکه های دستگيری مخالفين مرد و زن را به گونهً خوفناک سازمان داد. اعضای اين شبکه ها ، وقتی زنان و دختران مخالف را دستگير ميکردند ، فرد دستگير شده اگر در خلال چند روز نخست از طرف يکی از رياست های خاد آزاد نمی شد به خاد صدارت انتقال می يافت.

ازخاطرات انتشار نيافتهً يک تن از زنان رزمندهً مقاوم و رنجديده برميايد که در زندان صدارت حويلی کلانی وجود داشت که در آن حدود پنجاه نفر توقيف بسر ميبردند.

مستنطقين در رياست خاد صدارت در آغاز مردها بودند و در دور بعدی زنان نيز در استنطاق سهم داشتند. دارندهً خاطره يادآور ميشود که در يکی از همان دوره های تحقيق به اطلاع چند زندانی رسانيدند که در تحقيقات لحظات بعدی يک ناظر کشور دوست ! ( روسی شايد برای کسب اطلاع و تهيهً گزارش مستند برای کی جی بی ) نيزحضور ميرساند ، اما زنان مقاوم بنای ابراز مخالفت را گذاشتند.

همين زن مقاوم و رنجديده ، سه شب بيدار خوابی ديده و سه سيلی بر رويش زده اند. براساس گزارش وی اطاقهای حويلی زندان زنانه صدارت در وقت توقيف او ، نمناک بود. در فصل زمستان که در آنجا بسر ميبرد ، مشکلات را می توان حدس زد. زنانی که از آنجا آزاد نمی شدند ، به زندان پلچرخی انتقال می يافتند.

در زندان پلچرخی بخش جدای زنانه با نام اناثيه ياد ميشد. آن بخش در بالای " شفاخانه " زندان قرار داشت. دهليزی داشت بطول 45 متر ، در همسايگی بلاک 5 و چهار اطاق به زنان اختصاص داده شده بود. زنان اناثيهً پلچرخی از طرف خارندوی اداره ميشد ، درحاليکه بخش مردانه زندان تحت ادارهً خاد بود.

ازجداسازی های اجباری روزگار سياسی آن دور که بر دارندهً خاطره تحميل شده بود ، شهادت اندوه آور شوهرش بود. هنوز چندی از اطلاع خبر مرگ او نگذشته بوده است که وی را نيز زندانی کرده و ازپسرش جدا کردند. اما دخترک خورد سال خويش را برای چندی توانسته بود هنگام توقيف با خود داشته باشد. در خلال آن روزهاست که دخترک کوچک ( که اکنون در يکی از دانشگاههای امريکا درس ميخواند ) از دل تنگی های خويش در زندان به مادر گفته و معصومانه تمنا نموده که از آنجا به خانه برود.

سه سال بعد دوباره توقيف و پس از چندی از زندان صدارت به پلچرخی انتقال داده شد ، طفل که سرانجام با اجبار از مادر جدا گرديده بود تا وقت آزادی مادرش نزد مادر کلانش به سر ميبرد. ازين نمونه های گفته و نوشته شده درجامعهً ما کم نيست.

نمونه ها و مثال هايی از دورهً صدارت سردار محمدهاشم خان نيز هست که زنان و مردان را بدون کدام نظز و عمل سياسی به زندانها برده اند.

برای اعضای سرشناس چرخی که مغضوب قهر محمدنادرخان قرار گرفته بودند ، عده ای از مردها را طی چند نوبت اعدام کردند و زنها و دختران وپسران خوردسال را نخست درمنزل شان در نزديکی مسجد شاه دوشمشيره بعد در منازل نمناکی به نامهای سرای علی خان و سرای بادام انتقال داده بودند. هنگام مطالعهً شرح حال اعضای خانوادهً چرخی که در زندانها بزرگ شدند ، آنچه به گونهً تحسين انگيز و تعجب آور جلب نظر ميکند اين است که همه دارای سواد خوب خواندن و نوشتن بار آمدند. دليل آنرا  در اين کسب اطلاع ازتاثير تشويق بزرگسالان در زندانهای مردانه و زنانه ميتوان سراغ کرد.

در زندان ارگ و دهمزنگ نقش مردان فرهيخته ، اديب و شاعر برای تعيين برنامهً آموزشی بسيار مهم بوده است ، و در زندانهای زنانه توجه به باسواد شدن و دور انديشی زنان درس خوانده ، خانواده ها سبب شده است که وقتی از زندان خارج شدند همه از سواد خوب بهره مند بوده اند.

دربارهً زندانهای زنانهً دورهً صدارت محمدهاشم خان ، مرحوم محمدهاشم زمانی که همراه با تمام خانوادهً ايشان ، طرف ضرورت سرکوبی قرارگرفته و سيزده سال را در زندان بسربردند جريان جدا سازی را با ارايهً معلومات پيرامون زندانهای زنانه چنين مينويسد :

" ... زنان و اطفالی که در زندان دهمزنگ در کمال ظلم و بيرحمی از پدران ، برادران و پسران خويش جدا گرديده و در بين موتر مانده بودند ، ديگران توان ناله و گريستن نداشتند ، چنان خاموش مانده بودند که کسی گمان نمی کرد که دراين موتر انسانهای زنده باشند.

... زمانيکه به توقيفخانهً زنانه ولايت کابل رسيدند و ميخواستند اموال در دست داشتهً خويش را با خود بگيرند ، مورد چور و چپاول  قرار گرفتند. سخن مادرم است که اسناد تاريخی استقلال ، فرمانها و عکس ها، بيرق استقلال و کمر بند را پس گرفتم که از شوهرم ميرزمانخان بود، متباقی هر آنچه بود با زور گرفتند. به ما گفتند که امر صدراعظم کبير ( محمدهاشم خان ) است که فرمانها و زيورات و اجناس قيمتی شما را گرفته به صدارت بفرستيم ...

 در زندان زنانهً ولايت کابل ، شپش و خزنده به اندازه ای زياد بود که گويی از ساليانی بدينسو در انتظار مکيدن خون زنان و اطفال و دوشيزه گان معصوم و پاکدامن اند. آمر زندان ولايت کابل مرد بدخويی بود که خواجه محمد ناميده ميشد.

براساس گزارش والدهً جناب زمانی ، در آن زندان زنانه اين زنها نيز زندانی بودند :

ببوگل خانم حبيب الله کلکانی که بنام بی بی سنگری شهرت داشت ، دو دختر بی بی سنگری به نامهای سلطانجانه و سلطانه دختر کوچکش که در زندان زنانه تولد شده و هفده سال را در زندان سپری کردند.

خانم مزاری همسرسيد حسين ، وزير حربيه

شيرين گل ، خانم غلام نبی خان

بی بی خورد انباق شيرين گل و حوره جان برادرزاده اش که نامزد عبدالخالق قاتل محمدنادرخان بود.

ازخانوادهً عبدالرحمن ازبک که هشتاد تن بودند يک زن زنده مانده بود. عبدالرحمن ازبک از مهاجرين پاردريا بود که از دست ظلم روسها فرار کرده و با پول و الماس بسيار به دولت افغانستان پناه آورد. پولهايش را گرفتند ، خودش و خانواده اش را زندانی کردند تا همه بميرند.

از زبان شيرين گل درد های غم انگيزی را بشنويد که افغانيت و انسانيت از آن شرم ميکند:

" آنچه در حق ما شده است از بازگويی آن شرم ميکنم ، همه دعای مرگ خويش را کرده ايم."

سياست دوران سالهای زمامداری داود خان و ظاهرخان با درس اندوزی از عکس العمل های ضد اصلاحات دورهً امانی با محافظه کاری و احتياط ، زمينه ساز ورود بيشتر زنها در عرصه های مختلف اجتماعی شد. بعيد از پذيرش نيست که زنان وابسته به دربار و محيط ماحول دستگاه دولتی ، جدا از بقيه زنان وابسته به اقشار بی بضاعت ، بهترين زمينه را برای بهرگيری از امتيازات نصيب شده باشد.

سياست هايی که متعاقب کودتای هفت ثور حزب دموکراتيک خلق افغانستان ، عملی شد ، بنابر تقاضای برنامهً حزبی ، در بستر کشمکش های سياسی و  نظامی تکاندهنده در جامعه زن را بيشتر و در عرصه های متنوعی از ذرگيزی های سياسی و ختا نظامی و خبرچينی ها سمت داد. آنان که بيشتر از همه از برنامه برای آزادی زن گپ ميزدند ، چنان حال و احوال را بر جامعه مستولی کردند که هزاران داغ در دل مردان و زنان برجای نهادند. و يکی از نتايج جدايی های تحميلی دورهً ايشان آنست که دهها هزار زن بی وقت از مردهای شان جدا شدند. اين جدايی را بايد ناشی از ظلمی دانست که به هدف سر به نيست کردن مردان مخالف، اعمال کردند و با چنين حالی ، فرمان جداگانه يی در امور زنان صادر کردند.

تنظيم های جهادی ، گويی  زن ستيزی را جزء آرزوهای هميشگی قرار دادند. سياست آنهابرمبنای جدا نگه داشتن زن از امور بيرون منزل تقاضا کرده که زن را در مجالس و محافل تصميم گيری راه ندهند. با آنکه زنانی را در فعاليت های سياسی و فرهنگی مشغول ساختند ، حتا نهادهايی را هم زيرنام جداگانه زنان تشکيل دادند ، ولی در پرتو بی اعتنايی در برابر حقوق زنان ، اين تصور دست ميدهد که زنان را نيز برای مبارزه با زن موقع دادند. آنها همواره به اين پندار بوده اند که زن عقل چنين کاری را ندارد! و اين مرد است که بايد تصميم بگيرد.

" در دورهً مجاهدين از نگاه قانونی زنان از حق تحصيل و کار بهره وربودند و هنوز برای زنان مجاز بود در فعاليت های سياسی سهم داشته باشند . زنان دارای سازمانی هم بودند که بنام سازمان اسلامی زنان ياد ميشد و جريدهً ارشادالنسوان از نشرات همين سازمان بود."

و طالبان که گويی سبقت زن ستيزی و جدانگهداشتن و اپارتايد جنسی را در برهنه ترين صورت آن از همه ربوده بوده اند ، پنداشته ميشود که سياست نرينه سازی پيشه کردند که اين حديث مجمل را با اثار زيانبار مفصل آن همه ميدانند.

" بعد از فيصله های مجاهدين نوبت فرمان های طالبان رسيد که اکثرا ويژهً زنان بود. در نومبر 1996 مجموعهً ازيازده حکم در مورد پرسونل طبی زن ، به امضای اميرالمومنين ملاعمر ووزيرصحت عامه منتشرگرديد. مجموعهً از مقررات برای زنان و مردان در 17 دسمبر از طرف ادارهً امر باالمعروف و نهی از منکر اعلام گرديد. اين مقررات و فرامين محدوديت های فراوانی برحقوق افراد جامعه به ويژه رنان وضع کرد. مکاتب دخترانه مسدود گشت و حق کار از زنان  به استثنای بخش طب گرفته شد که آنهم مشروط به شرايط وضع شده طالبان بود.

اين فرمانها از طرف رياست عمومی امر بالمعروف و نهی از منکر صادرمی شد و پوليس همين اداره وظيفهً نظارت بر تطبيق آنرا بعهده داشت و در حالات عدم اطاعت ازاين فرامين اين پوليس صلاحيت آنرا داشت تا به مجازات افراد بپردازد."

آری اندوهنامهً سرگذشت زن در جامعهً ما بدينجا نيزرسيده است که اندکی آنرا بازگفتيم و در جايهای ديگر گفتنی های ديگری را نيزبگوييم. "

 

 

دربخش بازتاب های ستم بر زن هزاره ، در سراج التواريخ دردورهً اميرعبدالرحمن خان

" ستمی که در دوران حاکميت مطلقهً اميرعبدالرحمن خان برمردم هزارهً افغانستان رفت ، نه تنها ابعادی ازکارکرد آن مقطع زمانی داشت ، بلکه آثار ديرپايی و چهرهً پاينده به بتبعيض ها و تعصب ها بخشيد.

" ... نمونه هايی از چند رويداد را برگزيديم که ميتواند به عنوان تصويری از زندگی اندوه آميز زن هزاره باشد.

ـ در خلال شرح رويداد های جهانسوز و ميران هزاره و قارس و لنکرد می نويسد : " 219 تن از قوم سلطان هزاره ديزانگی را که سردار عبدالقدوس خان دستگير کرده در باميان فرستاده بود ، قاضی غلام صديق به کابل فرستاد و بياسا رسانيد ( کيفرداد ، مجازات کرد ، کشت )

ـ  سيصد و پنجاه تن مرد و زن و پسر و دختری که فرهاد خان کرنيل ، از مردم طغايی بوغا وغيره مردم جاغوری اسير و دستگير کرده در غزنين فرستاده بود ، حکمران آنجا به کابل فرستاد ، مردان شان همه به قتل رسيدند و زنان و دختران و پسران ايشان از بيست تا بيت و يک روپيه به نام کنيزی و غلامی به امير عبدالرحمن خان فروخته شدند. پول حاصله از فروش آنها و اسرای بعدی بمصرف دولت رسيد ...

بيست تن را به قتل رسانيده و متاع همه را غارت کردند، حکمران هرات ... موافق دستوريرغمل گرفته در هرات فرستاد.

ـ در ذکر محاربه سردار فقيرمحمدخان و فيض محمد خان به هزارهً بوباش مينويسد : سه فوج پياده و سواره نظام و توپخانه و هزار وپنجصد لشکر ملکی از اقوام توخی و هوتکی به فرمان عبدالرحمن خان ، راه علاقه بوش را گرفته زراعت مردمان آنجا را پايمال ستوران نموده جمعی را محبوس و به کلات فرستاد ...  بقيه لشکر روی  قتل و غارت بسوی شرق منطقهً بوباش نهادند. " هواخواهان دولت سر سی تن از کشته شدگان هزارگان را که در ميدان کارزا افتاده بودند ، بريده ؛ با پنجا فرد گاو وغيره مال و متاع ايشان که به غنيمت گرفتند در لشگرگاه آوردند... "

ـ در شرح جنگهای شيرقلعه گزارش ميدهد که :  عساکر دولتی سنگر مخالفين را به قهر و غلبه تصرف شدند ، " بيست و هشت تن هزاره را به تيغ انتقام کشته شدگان خويش بکشتند ، پنج نفر مرد و زن اسير گرفته و مال و متاع و مواشی زياد به غنيمت حاصل نمودند و قلاعی را که در آن نواحی بودند تمام خراب ساختند. زراعت را تلف و علف و دواب و ستور سپاه نموده با خاک يکسان کردند...

ميرمحمد حسين لعل که به خلاع ( خلت و بخشش ) گرانمايهً خاصه سرافراز و ممتازگرديده درخانهً خويش رفته بود عيال و دختران و پسران و سی ونه تن از اشرار هزارهً دايزنگی و دايکندی را به فرمان حضرت والا ( عبدالرحمن خان ) اسير اسا در کابل فرستاده محبوس شدند."

ـ از جنگ حجرستان گزارش ميدهد که : " و سپهسالار تمامت سواران و پيادگان نظام را که همراه داشت امير تخريب قلاع ميران شرير کرده همه را ازاين برانداخت و آقاحسين بيک محمدامين را گرفتار ساخته در کابل فرستاده روز نوزدهم ماه صفر از راه ورث روی بسوی علاقه سه پای نهاد ..."

ـ درحملهً فتح محمد خان از قوماندانهای امير به کرکابه و قاق مينويسد که : " با اشراری که پناهندهً کوهسار شده بودند ، طرح مصارف انداخته بسيار تن را هلاک ساخته سی و يک سر از کشتگان را بريده و نود تن مرد و زن و پسر و دختر اسير گرفته به لشکرگاه بازگشت و سردار عبدالله پس حصول اين فتح سه روز در گيزاب درنگ کرده و نظم و نسقی در امور آنجا نموده چهل و پنج نفر از دختران بزرگ هزاره را که سردار عبدالقدوس خان متصرف شده بود به دست محمدعظيم سه پای افتاده بودند ... با خود برداشته و بسوی چوره انتقال داد."

ـ در خلال جنگهای هشتادان می آورد که : ازهزاره ها به تعداد بسياری  مقتول گرديد ؛ چهارصد تن از مردان و زنان و پسران و دختران ايشان اسير و دستگير شدند. سپهسالار غلام حيدرخان در جنگهای شاه علی و اقوام سعيد درويش ، عده يی را به قتل رسانيد. آنانی که در چار قلعه داخل ، محصور بودند ، همه گلوله باران شدند. قلعه ها به خاک برابر گرديد ، سپهسالار تمام قلعه های آنان را آتش زد و سوختاند. همان سپهسالار هزار و يکصد نفر از اسيران هزاره را از ارزگان با خود برداشت و جانب ترکستان رفت.

" و هم دراين ايام حضرت والا ( عبدالرحمن خان ) از ( اثر ) عريضهً ميريوسف ساکن دای زنگی ...  بر شرارت و مفسدات شانزده تن فتنه جوی نکوهيده خوی ، آگاه گرديد ، منشی يوسف خان را فرمان کرده او همه را با عيال و اطفال در کابل فرستاده داخل زندان عتاب شدند."

ـ مردم زنده ماندهً قلندر ، " مردم غارت شده و پامال شدهً آنجا که با نيم جان در منزل و مکان خود جای گزيده بودند ، پنجصد راس گوسفند و بز برسم هديه و اسم مهمانی سپاه دادند."

بدون ترديدی ميداشت که " هديده " و مهمانی آنها جز برآورده ساختن اوامر جابرانه چيزی نبوده است. اما تعجب انگيز که چگونه آن 500 راس گوسفند و بز از دست  سپاهيانی که دست آزاد و دراز برای قتل ، ويرانی و آتش سوزی داشتند ، زنده مانده بودند؟

باتشديد ظلم و فشار دولت و عمال حکام وی ، مسلم است که آتش مقاومت فرو نمی نشست. مردم هزاره که عرصه های ستيز و آويز و گريز را آزموده بودند ، هيچ امانی از دست دولت نداشتند. تداوم فشار ها يگانه راهی را که برای آن مردم به جای نهاده بودند ، تداوم مقاومت بود. در ادامهً آن کشاکش ها ، امير و عمال وی هار تر شدند. کار به جايی رسيد که امير فرمان داد که سران هزاره و به نظر او اشخاص قتنه جوی اگر فتنه کرده و يا نکرده باشند ، در ملک حويش نمانند  و همه را به کابل بفرستند. در راستای همان اوامر و عملکردها بود که 46 تن از مردم هزاره دايزنگی و بهسود به کابل انتقال يافته به قتل رسيدند.

ـ امير در باب نکاح زنان و دختران هزاره جبر همراه با حيل را درپيش گرفت.

هنگامی که سران نيروی نظامی و عمال امير ، زنان و دختران هزاره را که مظلومانه شاهد دل آزار ترين مظالم بودند ، ميان خود تقسيم و نکاح اجباری ميکردند ، امير برآشفت و فرمان داد که مردمان به قتل رسيده و زنان پير به موطن خويش برگردند و دوشيزگان ايشان به بزرگان بخشيده شوند. در ضمن آنانی تنبيه شدند که زن و دختر هزاره را نکاح نموده بودند. نبايد پنداشت که امير دلسوزی بکار برده بود ، بلکه تعصب جهالت آميز و عمق فاجعه را فرمان منع نکاح و صدور حکمی را همراه داشت مبنی بر خريد و فروش آنها به عنوان کنيز و برده. بمنظور تعميل آن نيت ، امير امر و تاکيد کرد که اگر مامورين و کارمندان وی زن و دختری از مردم هزاره را به نکاح بگيرد ، از کارمندی دولت برطرف شده و سه سال حقوق دريافت داشته را نيز بسپارد.

امير با تعيين مقام پرذلت کنيزی و بردگی به اجاره ، خريد و فروش آنها ، محصول مالياتی نهاد. می نگريم که با رونق کار ، امير به درآمد مالی و بعد اقتصادی پيامدهای تباهی آور برای هزاره ها چشم داشت. امير فرمان داد که " اگر خود مردم هزاره بخواهند ، زن و دختر و پسر خود را بفروشند ، خريداران به سجل و مهر قاضی و حاکم هرقدر که ميخواهند غلام و کنيز خريده ، ده يک بهای آنرا به دولت به عنوان محصول بدهند."

آن جواز رسمی و حقوقی و شرعی عبدالرحمن خانی سبب رونق کار سپاهيانی گرديد که بسوی منازل خويش برگشتند. تجارتی با رونقی روی کار آمده بود. هرکدام از سپاهيان چند تن برده و کنيز به بازار آورده و می فروختند ، و گويا کسی نمانده بود که يکی دو تن کنيز و برده را مالک نشده باشد.

در گزارش کاتب همچنان تذکر ميرود که مردم هزاره ، هزاران زن و فرزند و دختر را که از دو الا ده سير جواری و گندم فروختند.

باری دربارهً زندگی انسانهايی بينديشيم که زن و فرزند خود را پس از لگد مال شدن کلبه های غريبانه و مزرعه و باغچهً کوچک در معرض فروش می گذاشتند و دربارهً علل فروش آنها بينديشيم تادريابيم که در چه وضعيت دشوار و جانگير اقتصادی بسر برده اند؟

باری اين موقف محيلانه امير که در آخر کار و زار و پيروزی خونين نصيب شد ، هم جالب است:

امير که فرمان داد تا بکشند و ببرند و بسوزند ، ويران کنند و زن و فرزندان شانرا به کابل بفرستند ، از آنجايی که انعکاس چنان ظلم و تعدی بسيار وسيعتر بوده است ، جامهً تذوير برتن کرده به جنرال شيرمحمدخان اخطاريی فرستاد و تذکر داد که دست ظلم او وسپه اش کوتاه گردد و چند تن ديگر را جزا های ناچيز و خفيف داد. در حالی که حدود دهسال شيرهً جان هزاره راکشيد و مصيبت های دوامداری را بر آنها تحميل کرد."

نمونه يی از زن ستيزی در شاهنامهً فردوسی

درين بخش از اشعار زن ستيزانه فردوسی و سعدی مطالب بسيار جالب و دلچسپ گنجانيده شده است .

چند مطلب جالب را از بخش پايانی اين اثر تحت عنوان " اندکی ازرنجهای زنان "  به نشر ميرسانيم و برای مولف موفقيت های بيشر را آرزومنديم.

 " وقتی به صفحات تاريخ کشور خويش نگاه ميکنيم ، در کنار احساس کمبودها ، نبود سخن از حال و احوال زنان نيزمارا متوجه به مسايل بسياری از علل و عوامل اين کمبود در تاريخنگاری می سازد.

گفتنی است هنگامی که تاريخی که به شرح جنگها محدود شود ، و آن شرح و تفصيل ها نيز ناقص و جانبدار نگاشنه شده باشد ، و از تاريخی که در توجيه خونريزی پيروزمندان و نکوهش و نثار فحاشی بر مغضوبين پرداخته باشد ، ازتاريخ نگارانی که فهم ايشان از تاريخنگاری بنابر پذيرش سنت پرداخت به کارنامه های جنگی مردان بوده است ، انتظار ديگری هم نمی توان داشت. اين تاريخ برعلاوه ناتوانی از طرح پرسش و دريافت ريشه های اجتماعی و تاريخی و اقتصادی علل جنگها ، به سخن ديگر برعلاوه بيگانه بودنش با نگارش تاريخ جامعه و بيگانه با بررسی ژرف نگرانه به رويداد ها ، گسترهً اثرات انسانی جنگها و ستم ها را فقط در محدودهً شکست و پيروزی مردان می بيند. و اين يکی از ويژه گی های تاريخ ناقص و يک بعدی مذکر است.

اگر بصورت حاشيه وار اينجا و آنجا ، اشاره هايی به زن شده است نه به عنوان اعتنا به شخصيت آسيب ديده بلکه در محور مکث به نقش مرد گوشهً چشمی به او افتاده است. و چه خوب که جای تحسينی را برای آن بزرگوار کاتب فيض محمد و ميرغلام محمد غبار و کسان ديگری می بينيم که در خلال تاريخ سياسی ، بازهم ذهن شان باالنسبه به موضوع معطوف بوده است.

...  اما درچند دههً پسين ، مثال هايی را ديده ، خوانده و شنيده ايم که ميتواند برای ما تصويری از حال زنان ووجوه مشترک تاريخی و موجوديت نمونه هايی مشابه از نتايج روزگاران پيشينه باشد. برعلاوه حفظ سنت تحميل آزار و اذيت زن را درکنار مردی که طرف غضب قرار گرفته و تداوم يافته است ، آشکار می سازد.

درطی ديدار مدارک و اسناد و ديدار با شاهدان عينی ، می بينيم که ديگر اينجا رنگها از ناحيهً آن گونه اعتقاد خوار و خفت و سخيف زنسوز نيست که زن می ديد و در پيش چشمان بينندگان آتش جسد مرد ، زن در آتش فروميرفت و می سوخت ، بلکه دامنهً سرکوب مرد خانواده و چهرهً محافظت سنت تحقير زن حتا درهيئات دفاع از حقوق و رفع تبعيض و دفاع انقلابی از زن ، او را به روز سياه نشانده است. اينجا رنج زن تداوم يافته است زيرا در ظواهر آگاهی از حق زن سخن گفته شده است ، در حالی که عدم گسست از راه و رسم ستم آميزی که برجامعه و از جمله برزن تحميل شده ، در اشکال ديگری به آن رنجهای تاريخی تداوم می بخشيده است.

مثال های چند گانه می آوريم که اندکی معرف گونه هايی از آن ستم و حال و احوال زن تواند باشد.

1 ـ سرکوب خونين خانواده های چرخی ها :

پس از قتل غلام نبی خان چرخی از طرف نادرخان ، قناعت شاه و پس از قتل او به دست عبدالخالق ؛ قناعت بازماندگان را فراهم نکرد ، بلکه همه اعضای خانواده های چرخی ها را در چنان هوا و فضايی در توقيفخانه ها محبوس کردند که منظوری جز فراهم شدن زمينهً مرگ را نميتوان در آن تصميم مشاهده کرد. اضافه تر از پنجاه تن زنان پير و جوان  و دختران و اطفال طی سالهای متمادی در زندانهای با نامهای سرای بادام و سرای علی خان در کابل زندانی شدند. شرايط زندگی را برای آنها چنان سخت و ناگوار کرده بودند که در نتيجه عده ای جان سپردند.

2 سرکوب خانوادهً مجددی ها ( حضرت ها ) :

دولت حزب ديموکراتيک خلق افغانستان ( خلقی ها ) دراواخر ماه جدی 1357 خورشيدی ، عمليات سريعی را برای توقيف و سرکوب خانواده های مجددی ها آغاز کرد. برغم دلچسپ بودن دريافت انگيزهً آن عمل و اعمال مشابه دراينجا بدان موضوع مکث نمی کنيم اينقدر ياد آوری می شود که دولت " خلقی " خود را انقلابی و خوب ميدانست و ديگران را ضدانقلابی ، ضد دولتی و نامطلوب. جزای آن ديگران منطق سياسی اين بينش سرکوب هايی بود که جامعه ديد. دراين ميان برايشان واضح بود که خانوادهً حضرتها در جهان بينی با آنها مشابهتی ندارد. و هم اين واقعيت را ميدانستند که حضرت های مجددی درگوشه و کنار افغانستان مريدان و پيروانی دارند. بنابرين تصميم براين شالودهً مخالف کشی نهاده شده بود که اگر همين حالا مخالفت عملی يی از آنها سرنزند به عنوان ذخاير بالقوه روزی کاری خواهند کرد. پس بايد آنها را توقيف و اعدام کرد.

در نتيجه بخش قابل ملاحظهً مجددی ها که قابل دسترسی بودند دستگير و روانهً زندان و اعدامگاه شدند.

اما دولت خلقی به توقيف مردان بسنده نکرد ، بلکه در يک شب 25 تن زن و طفل را نخست روانهً وزارت داخله کرده پس از تهيه اسم و ولد ، آنها را به زندان پلچرخی انتقال داد.

بدون ترديد ، انتشار خاطرات زنان و اطفال آنوقت ( که اکنون بزرگ شده اند ) در بسط جزئيات  و شناسايی بيشتر آلام و دردهايی که بخاطر منسوب بودن خانوادهً مجددی ها متحمل شده اند ، کمک خواهد کرد.

اززبان شاهد عينی شنيدم که : " چون پنجه های دست راست عزيز اکبری معروف به عزيز اکسا بسته بود ، لست نام ها به وسيلهً خود زندانيان و به دست خانم گل مکی دختر فضل عثمان مجددی بنوشت."

 

گزارشی درکتاب " درپشت پرده های جنگ افغانستان " نوشته الکساندر ماريوف آمده است. نامبرده در سالهای ( 1980 ـ 1981 ) مشاور ارشد نظامی در افغانستان بود.

چند مثال او را که حاکی از زيرپای نهادن حقوق انسانی است بخوانيم وازين راه حال و روزگار زنان و اطفال کشته شدگان آن جنايت را بياوريم :

" شب در فرودگاه مانديم. رفيع ، نجيب ، سربلند ، گلابزوی و ديگران به هرات رفتند. نجيب بخوبی ميدانست که داده های دقيق در دست دارم که دشمنها با با دور انداختن سلاحهای خود به مساجد شهر پناه برده و درآنجا سرگرم نيايش اند. بنابرارزيابی های نخستين ، شمار آنها به 600 ـ 800 نفر ميرسيد. رئيس خاد قرار بود آنها را بازداشت کند ...

نجيب با خاد خود دست به پاکسازی درميان اسيران جنگی زد.

جنرال پتروخالکو با پريشانی و دلهره آمده و گفت :

ـ ببخشيد ! در هرات نجيب با " خاد " ( تکيه از ماست ) خود دارند آدم می کشند.

ـ که را؟ اسيران را ؟

ـ آری بدون دادگاه و بازپرسی!

از خشونت بيش ازحد نجيب پزشک آگاهی داشتم ، مگر با آنهم تصور نمی کردم پس از پخش پيامهايی که به حريف فرستاده بوديم و درآن تضمين نموديم که هرگاه تسليم شوند کسی آنها را نخواهد کشت ، او دستور تيرباران صادر کند. اين ديگر وحشيانه و ددمنشانه بود.

تلاش ورزيدم جلو تيربارانها را بگيرم ، مگر نجيب پاسخ داد که او بدستور مستقيم ببرک کارمل اين کار را ميکند...

در زندگی آدمهای بی رحم و نابکار را ديده بودم ، مگر نه به اين پيمانه ...

ازسرهنگ خليل پرسيدم :

نجيب چند نفر را درهرات تيرباران کرد؟

ـ بيش از سيصد نفر را ...

پروردگارا !

خليل افزود :

اين شغال گنده ( نجيب ) به خاطر هرات روزی سزای خود را خواهد ديد.

... جناح پرچم هرآنچه را که به عنوان اعمال زشت به امين نسبت ميداد با اندکی تفاوت سليقه يی انجام داد. شايد يکی از تفاوتها دراين باشد که در دورهً تره کی ـ امين روسای اگسا و کام اسم خود را در پای لست زندانيان و مکتوبهای انتقال آنها به زندانها می نوشتند ، اما در دورهً ببرک و رياست نجيب کمتر چنين کاری کرده اند".

 

 

 



بالا

صفحة دری * بازگشت