تروریزم بین المللی و افراط گرای اسلامی

 

نویسنده: سیدانورشاه خماروف

مترجم: دکتور عبدالواحد خرم

 

سال چاپ 2002 میلادی-شهر دوشنبه

 

سال ترجمه 2005 میلادی مطابق سال 1384هــ ش

 

 تیراژ:2000 جلد

 

تایپ کمپیوتری: احمد ولید خرم

 

بسم الله الرحمن الرحیم

       مندرجات:

مقدمه……………………………….................……1

 

فصل اول:تروریزم امروزه:علل پیدایش و ماهیت آن………............…………………………………8

فصل دوم:افراط گرایی دینی و تروریزم……........................……34

 

1. اساسات جهان شمول سازی ایدیالوژیکی گسترش افراط گرایی دینی-سیاسی و تروریزم............................37

 

2. اساسات تاریخی – فرهنگی گسترش افراط دینی- سیاسی و تروریزم…………........……42

 

3. اساسات جهان بینی گسترش افراط گرایی دینی-سیاسی و تروریزم……….……………………………46

 

فصل سوم:برخی ملاحظات راجع به گسترش افراط گرایی و تروریزم در آسیای مرکزی..............................52

 

پایان..............................60

 

ضمیمه نمبر 1.........................64

 

ضمیمه نمبر 2.........................69

 

مقدمه :

 

در ابتداي قرن بيست و يك انسانيت با خطر جدي ايكه بقاي آدم و عالم را تهديد مي نمايد رو به رو گشته است، كه نام آن تروريزم بين المللي مي باشد.

البته آنهايي كه مي گويند تروريزم پديده ايست كه انسانيت را در تمام طول تاريخ موجوديت اش همراهي نموده ، بي اساس نيست.

ريشه هاي تروريزم خيلي ها عميق بوده بيز اجتماعي آن به اساسات و پايه هاي ايديالوژيكي ، تاريخي ، فرهنگي و جهان بيني آن ارتباط دارد.

حالا كسي گفته نمي تواند كه اولين عمليات تروريستي كي و در كجا و به كدام مقصد رخ داده شده است. در عهد قديم ، عصرهاي ميانه و دوره نو هم آرمان عليحده و هم گروه هاي متشكل سياسي ، مذهبي بودند كه به واسطه ترساندن و دهشت افگني مي خواستند ، مقاصد خود را به گردن ديگران بار نمايند.

در اين دوره ها هم عمليات تروريستي باعث كشته شدن تعداد زيادي از انسان ها بيگناه مي گرديد.

در اخر قرن نزده و بيست عمليات تروريستي بيشتر كركتر سياسي به خود گرفت و دايره فعاليت تروريستان خيلي وسيع گشت. با انكشاف تخنيك و تكنالوژي جديد شكل و نمودهاي جديد تروريستي به وجود مي آيد كه از روي اقتدار خرابي آوري اش به عمليات بزرگ جنگي شباهت دارد.

مخصوصاً عمليات تروريستي كه يازدهم سپتامبر 2001 در ايالات متحده آمريكا به وقوع پيوست كه با بي رحمي گستاخي تعداد زيادي از انسان هاي قرباني شدند كه اين عمل بي سابقه بود. هنوز يك سال نگذشت كه تروريستان در 23 و 26 اكتوبر سال 2002 در ماسكو كوشش انجام دادند تا چنين عمليات را با گروگان گيري زياده از 1000 تن از مردم بيگناه نمودند كه در نتيجه عمليات ضد تروريستي شان ده ها نفر از شهروندان بي گناه مسكو تلف شدند.

اين عمليات به طور واضح اثبات نمود كه :

در جهان معاصر هيچ كس از دست تروريستان بين المللي حتي در كشورهاي ابرقدرت و بزرگ خود را در امن حس كرده نمي تواند.

ضرور است كه از واسط ها و ميتودهاي لازمي و عيناً موافق مبارزه تروريزم بين المللي در سطح منطقه و فرا منطقه و جهاني كار گرفته شود.

براي اين لازم است كه پيش از همه پديده تروريزم بين المللي تحقيق گرديده ، ريشه هاي آن و عوامل ايكه كه آن را به وجود مي آورد معين گردد.

بدون اقدامات توافق شده و علاقمندانه تمام جامعه عمومي بشري ، برهم زدن تروريزم بين المللي غير ممكن است.

خطري كه تروريزم بين المللي به بار آورده است ، تقاضا مي نمايد كه انسان ها از خيال هاي خام و نظريات غلط و قالبي درباره مفهوم تروريزم كه در بسيار كشورهاي جهان رايج است ، رها يافته پيش از همه از معيارهاي دو جانبه در مورد تروريستان از سوي پرنسيب خودي و بيگانه دست بكشند.

در اين ارتباط بايد اولاً خود تروريزم را همچو پديده اي از حركات هاي ملي ـ آزادي خواهانه فرق كرد. اگر انسان ها گروگان گرفته شوند ، مردم زيست گر در فضاي صلح به بهانه حفظ آزادي و عدالت قربان گردند چنين عمليات به طور قطعي بايد همچو عمليات تروريستي ارزيابي گردد. همچون جنايات موافق قانوني ايكه مجازات تعيين گرديده محاسبه شود.

 

بايد اعتراف نمود كه در جماهير مشترك المنافع هنوز در دوره شوروي اين چنين در برخي دول ديگر جهان در يك بخش از جوامع علاقمندي معين به تروريزم ملت گرايانه مثلاً حركت ملي ـ آزادي خواهانه فلسطين باقي مانده است. چنين مناسبت مثبت به تروريستان «خودي» نه تنها توسط منطق مبارزه صنفي در زير قرينه ضديت غرب و  شرق باقي گذار شده است. بلكه پرو پاگندهاي كمونيستي عادتاً فعاليت تروريستان جنگ آور را تشويق نموده كه بايد از چنين اعمال زشت به مثل آدم ربايي ، ربودن هواپيماها ، سوء قصد به جان اربابان دولتي ، انفجاراتي كه باعث قرباني انسان ها زياد مي گردد صرف نظر مي كرد.

قابل ذكر است كه در غرب هم ترغيبات ضد كمونيستي بي اثر نماند. بعد از هم پاشيدن اتحاد شوروي جنايات ضد شوروي به اندازه معين به احساسات ضد روسي و ضد خلقهاي ديگر اتحاد مبدل شده است.

تا اندازه حس بدگماني نسبت به جمهوري خلق چين ، كوبا ، كورياي شمالي و كشورهاي ديگر باقي مانده است.

پوشيده نيست كه آماده ساختن سلاح به دستان براي اشتراك در عمليات جنگي در چيچينستان و آسياي مركزي و ديگر نقاط داغ زمين نه تنها در اردوگاه هاي مخصوص پاكستان ، افغانستان ، يمن ، نايجريا ، سودان بلكه در بعضي كشورهاي اروپاي غربي نيز براه افتاده بود.

كوشش هاي روسيه ، جمهوري هاي آسياي ميانه كه در نيمه دوم سال هاي نود قرن گذشته از نزديك به عمليات تروريستان بين المللي رو به رو شده بودند در كار جلب نمودن توجه جامعه بين المللي به امكانيت عاقبت هاي مدهش تروريزم بين المللي و افراط گري بي نتيجه ماند.

چنانكه پروفيسور دانشگاه اوگسبورگ جناب پ . والدمن قيد مي نمايد بيشترين دولت ها مايل هر چه زودتر به تروريستان نسبت دادن گروه هاي مسلح در داخل دولت خودشان ، عمل كننده را پيش گرفته و در عين زمان آنها براي گروه هاي زورآوري كه حيات حكومات ديگر را مركب مي گردانند، دلايل سياسي قابل توجه را قايل اند.

يك چيز ديگر نيز قابل يادآوري است ، چنين به نظر مي رسد كه در وقت هاي اخير بعضي قوه هاي سياسي كوشش بخرج داده و آماده اند كه در يك سطح معين ، مفهوم تروريزم و اسلام را با هم پيوند داده ، يكي بودن آنها را با افكار جامعه جهاني تلقين كنند. به فكر ماتيزيس درباره آنكه جهان در آستانه تقسيم شدن بر مبناي علامت هاي ديني واتنيكي (نژادي) استوار است ، به كلي غلط مي باشد.

تروريزم همچون ديگر اشكال جنايت كارانه متشكل نبايد از روي پرنسب هاي ديني و نژادي تشريح گردد. اگر چنين سياست دوام كند ، جامعه جهاني كه هنوز عاقبت هاي تقسيم شوي را به غرب و شرق پشت سر نگذارنده است ، مي تواند در يك واحد به گرداب تقسيم شده از روي علامت هاي منسوبيت ديني «نصرانيت ـ اسلام» غوطه ور گردد.

ولي به خوفناكي و بي اساس بودن مشخصات تروريزم از روي علائم نژادي ـ ديني اعتراف نموده و بايد اقرار نمود كه از همه گونه شكل هاي تروريزم امروزي (كه به آن تروريستان كاتوليك و پروتستان ايرلند شمالي و تروريستان سازمان يافته بسك ها و A T E و غيره نيز داخل مي شوند).

از همه متعصب ، بي رحم تر و تهديد آورتر براي تمام جامعه جهاني تروريستان ايكه در زير نقاب احياي اسلام «حقيقي» بر آمد مي نمايند محسوب مي گردند.

چنانكه معلوم است ايديالوژي اين نمود تروريزم را بنياد گرايي اسلامي تشكيل نموده و ماهيت اش از آن عبارت است كه مسلمان مومن بايد همه آنچه ايكه به ارزش هاي معنوي غرب «طرز زندگي غرب» مربوط است ، رد نموده به سرچشمه بنيادي اسلامي باز گردد.

وظايف تكتيكي چنين گروه هاي تروريستي وابسته به آن كه در كدام كشور فعاليت مي كنند برهم زدن ثبات در دولي كه اهالي مسلمان سكونت دارند ، دستگيري فعالانه تشكيلات مخفي ، عمل كننده و حركات شورش گر با اسلحه ومنابع پولي مي باشد. مگر مقصد اصلي آنها تغير رژيم هاي دنيوي به نظام هاي ديني (اسلامي) مي باشد. كه از طرف نمايندگان روحانيون اسلامي اداره شده قانون هاي شريعت را در عمل تطبيق مي نمايند. در حال حاضر چنين اشكالي دولت داري و حاكميت در برخي از كشورهاي آسيا و آفريقاي شمالي بر قرار است كه عامل معين كننده آن در تشكيلات تروريزم بين المللي عبارت اند از : در ابتدا هزار ساله سوم انسانيت با مسايل و پرابلم هاي جديد كه زاده گلوباليزم (جهاني شدن) شده رو به رو مي باشد.

علايم و مشخصات آنها نه تنها تعميق مناسبات بين دولتي و بين اجتماعي و اوج با سرعت جريان تجارتي و ماليوي و جهاني شدن انكشاف موسسات ترانس ـ ملي تكميل يافته تماس ها در بين فرهنگ هاي گوناگون ، جامع شوي علوم جهاني ، بلكه زياد گشتن تعداد اهالي در روي زمين تيز و تند گشتن مناسبات بين ملت ها، اوجگيري جنايت كاري بين المللي ، گردش غير قانوني مواد مخدر ، تشنج يافتن ضديت هاي اجتماعي در كشورهاي عقب مانده مي باشد.

در چنين وضعيت اگر از دست آوردها و نتايج جهان شوي تنها مثل بيشتر گروه خورد و دول پيشرفته استفاده نمايند اين بدون شك به افزايش مخالفت ها و آغازيت مناقشات جديد اجتماعي مي انجامد.

متاسفانه تا حال عملاً براي مبارزه در مقابل تروريزم بين المللي و پيش از همه ريشه كن نمودن عوامل عيني تروريزم آمادگي لازم جامعه جهاني ضعيف به نظر مي رسد.

مانند گذشته ايالات متحده آمريكا كه نقش اساسي را در ريشه كن سازي تروريزم به عهده گرفته خود را طرفدار مبارزه زورآورانه جلوه مي دهد. روسيه نيز پس از گروگانگيري دهشت بار كه در 23 و 26 اكتوبر 2002 در ماسكو رخ داد نه تنها در چيچينستان بلكه درمورد ديگرمراكز به نام تروريستي ضد روسي از قوه زور استفاده خواهد نمود.

خطر آن هم وجود دارد كه تروريزم بين المللي به وسيله معامله دربازي هاي جيوپوليتيكي دول بزرگ مبدل گردد.

در نگارش اين اثر مؤلف به طور وسيع از كتب و رساله هاي كه از آن استفاده كرده است عبارت مي باشد از : ژ.برژنيسكي ، گ. كسينجر، آ.گ كاسيچنكو، م.س. هاشمبايف، ب.ك. سلطانوف، ا.ت.شاه مانوف ، ن.ك. بيگي سايف ، ب. ژ.نور محمدوف، ب. پلاستون ، ف.پ. تراكالو، آ.م.برودين، ف. تيلر، س. هانتيگتون، س. ديليماگين، او.مولدايف، م.آ. عاليموف، م. دولتووف، ك. اسكندروف كه موصوف كار گرفته است.

اين چنين بايد ذكر نمود كه در تهيه اين رساله مواد ميزهاي مدور (مركز نزاع شناسي و تحقيقاتي منطقوي» در موضوع «مناسبات اسلام با تروريزم بين المللي) در شهر دوشنبه در سپتامبر (2002) در شهر اسفره (اكتوبر 2002) در شهر خجند (اكتوبر 2002) با همكاري مقامات رهبري شهرها و ولايات برگزار گرديده است. به مؤلف كمك زياد نموده است.

 

فصل اول

تروريزم امروزه : علل پيدايش و ماهيت آن

 

گر چندي تاريخ تروريزم دوره دور ودراز را در بر مي گيرد ، هم محض در قرن بيستم اين پديده براي بار نخست در تاريخ بشريت در پيشبرد منفعت هاي جوپليتيكي ملي ، سياست داخلي و مبارزه ايديالوژيكي به يكي از واسط هاي پر قدرت تبديل گرديده است.

رشد منفي عقل انساني در تروريزم باز يك دليل ظرافت و نو آوري هلاكت باري خود را پيدا نمود. به عوض جنگ هاي بزرگ و حركات ملي ـ آزادي خواهانه عمليات و خرابكاريهاي برق آسايي به درجات بلند سازماندهي شد كه بعضاً بازتاب فراموش ناشدني را در جامعه جهاني به وجود آورد.

زياده از اين براي بعضي حركت هاي فعال جوامع سياسي ، تروريزم به شكل اساسي فعاليت تبديل گرديده است. براي اعضاي اين حركات مضمون حياتي و اساسي مسايل عقيده تي مي باشد. بايد افزود كه تحليل عيني پديده تروريزم فوق العاده دشوار است ، علت آن قبل از همه در آنست كه نقش تروريزم در سياست عملي دولت ها از جمله كشورهاي بزرگ و پر نفوس و همچنين كشورهاي رو به ترقي خيلي افزايش يافته است.

تروريزم در خود به شكل متمركز نيافته عملاً همه گونه ضديت هاي زماني امروزي تجسم كرده است اين گونه «تركيبي» يا «مصنوعي» بودن آن
مي تواند در خود همه گونه تركيبات ديني ، سياسي ،‌اقتصادي ، نژادي و فرهنگي را فراهم آورد.

محض از اين جهت خيلي مشكل است كه از عقب ظهوريت بيروني عملياتي ـ تروريستي سبب حقيقي آن مشاهده شود ، هر يك عمل تروريستي چندين سبب دارد.

بدون شك خود آن در وقت و شرايطي امكان پذير مي گردد كه چندين سبب در شرايط بالاي هم ضميمه گردد و آن بوقوع آيد. از اين جهت پي عمل تروريستي را مي توان به هر جا برد ، فقط اگر خواهش آنرا اين و يا آن شكل توضيح كردني باشيم.

محض همين «غير قابل تشخيص» بودن عملي تروريستي در جهان معاصر (و اين يكي از نشانه هاي اساسي فرق تروريزم امروزه از عملياتي تروريستي قرن 19 است ، كه عمل تروريستي نشان دقيق و تهيه كننده عميق داشت...) مي تواند در كار تيار نمودن و عمل شدن آن و زياده از اين در مورد سفارش گرمي آن قوتها ، ساختارها و كشورهاي گوناگون و حتي كاملاً بهم متقابل مجرم شناخته شوند.

مسئله گذاري در شكل «كه به اين منفعت دار است» نمي تواند تهيه كننده عمل تروريستي را معين نمايد ، زيرا تحليل عميق آن نشان مي دهد كه اين عمل به منفعت بسياريها باشد.

با در نظر داشت زياد بودن تعدادي «منفعت دار» احتمالي برخي تحليل گران را چنين عقيده است كه انفجار خانه هاي رهايشي در ماسكو از جانب خدمات امنيتي روسيه انجام گرديده است و بعدها در اعمال تروريستي يازدهم سپتمبر  2001 كه در ايالات متحده آمريكا رخ داد در آن خدمات مخصوص امريكا گنهكار دانسته شد. همه اين در اساس بطور گوناگون تشريح دادن منطقه اين اعمال تروريستي را بيان كرده است كه در ذات خود يعني زياد در اطراف پديده تروريزم امروزه دارد.

از اين جهت مي بايد به حل چنين مسئله مهم تروريزم امروزه همه جانبه و عيني نزديك شد. خود عمل تروريستي را نمي توان همچون تركيب ضديت هاي تجمع يافته فكر كرده و شكل غير معادل حل مسئله (در اين صورت مهم است كه به منفعت كه عمل تروريستي انجام داده شده است ، به نظر گرفته شود) حساب كرد.

چنين بررسي عمل تروريستي مي تواند مشابه عينيت بشمار آيد. امروز همانا عمل تروريستي را به بعضي روح و روان تروريست وابسته كردن غير ممكن است. بلي ، ترور معني روحيت و روانيت را از دست مي دهد.

تناسباً هنگام تحليل تروريزم مراجعت به چگونگي بعضي روحيات تروريست معني خود را در مرحله دوم دارا مي باشد.

ما به خود اجازه مي دهيم چنين پيش بيني نمائيم كه ذهنيت عملي تروريستي (و افزون از آن تروريزم همچون پديده به طور عام) نه تروريست ، بلكه قوة اجتماعي بروند اجتماع مي باشد ، كه امكانيت توسط وسايل كنوني حل شدني تقاضا خود را پيدا نكرده است.

خصوصيت شخصيت تروريست در عمل تروريستي به اندازه حداقل كم شده است و اين به اندازه واقعيت است كه به آن اندازه عمل تروريستي دقيقتر ، طرح ريزي گرديده باشد.

به سن و سال ، جنسيت و ديگر نشانه هاي شخص تروريست اهميت درجه

دوم  داده  مي شود به مفهوم  واقعي كلمه تروريست شخص بي نام و نسب

و ظاهراً بي قيافه مشخص بوده و يك اجرا كننده است. در جايي وي مي تواند كسي ديگر باشد از اين رو اجرا كردن عمل تروريستي ذهن تروريست نيست. بلكه باز يك بار ديگر تكرار مي دارم ، كه نظر ذهنيت تروريزم اين جذب واقعي اجتماعي ـ سياسي ، اقتصادي ، ماليوي و يا بين المللي مي باشد ،‌در صورتي كه اين ضديت راه حل كنوني خود را نيابد ، خواه ناخواه امروز يا فردا رخنه نموده ، به ترور مي پيوندد.

تروريزم را همچون پديده اجتماعي ـ سياسي تحقيق نموده ، شرح دادن آن خيلي دشوار به نظر مي رسد. در نوبت اول اين به نامعيني تشخيص مسايل گوناگون تروريزم وابسته است. فقط يگانه جهت بطور عموم در تروريزم تشخيص شونده فقط زورآوري است. (ولي به فكر آنها اين زورآوري ناگزير و دردناك است).

زورآوري البته چيزي نو نيست. به آن قوتهاي گوناگون در طول تاريخ عمومي بشري به زور مراجعت مي كردند و مي كنند. استفاده از زور آوري نيز گوناگون است. از آن مي تواند فقط يك مرتبه استفاده كنند كه اين پيوسته به شرايط مخصوص است و به طور دايمي خاصه رژيمهاي تندرو و استبدادي مي باشد.

به معني معين شكل دولتي همگونه سازي جماعت به زور آوري تكيه مي كند ، از اين روي زورآوري خودش يگانه شكل جديد مناسبتي نبوده و نه شكل خاصي (نظام جديد جهان) و نه طرز جديد حل پرابلمهاي امروزي مي باشد ، زور آوري در قطار اصولهاي ديگر همه وقت وجود دارد.

به اين معني ترور كه به زور آوري تكيه مي كند يگان چيز جديد و اصولي را پيشنهاد نمي دارد.

چيزي نو ، خاص و فرق كننده از ديگر چيزها در ترور وابسته به زورآوري در آن است كه ترور زور آوري را يگانه واسط بدست آوردن مقاصد خود مي داند.

مراجعه به وسيله زور آوري در داخل فعاليت تروريسيت به درك زور آوري همچون ماهيت اصلي ترور مي رساند. زور آوري منطقاً سركوب نمودن آزادي انديشه و آزادي فكري است . مهم نيست كه در عمل زور آوري سركوب مي گردد، شخص مستقل گروه انسانها يا در مجموع اجتماعي.

از اين جهت عقيده زور آوري همه وقت بدبختي است ، زيرا آن امكانيت به طور گوناگون بروز نموده ، ‌ماهيت انسان و امكانات پيدايش او را محدود ساخته ، كيفيت زنده گي  انسان را پايين مي آورد.

اديان جهان نسبت زور آوري مناسبات خيلي منفي داشته آنرا يكي از اشكال تجاوز ، دست درازي به ماهيت زماني ، دنيوي ، معنوي و انساني حساب مي نمايند. فقط يك شكل زور آوري است كه از طرف دين امكان پذير دانسته مي شود ، ‌آنهم زور آوري آدم در بالاي نفس گنهكارش .

كوشش انسان براي نزديك شدن به خداوند (ج) است. اين ظهوريت بدين عيسوي جاي خود را داشته و در دين مقدس اسلام به اندازه بزرگ به چشم مي رسد كه مثال روشن آن جهاد بزرگ بالاي نفس است. فقط همين گونه زور آوري از جانب اديان جهان اعتراف گرديده است.

ديگر همه اشكال زور آوري مخصوصاً مطالب ايكه در ضديت اجتماعي مورد بحث قرار مي گيرد ، رد كرده مي شوند.

از خود همين معلوم مي گردد كه اسلام نمي تواند سر چشمه تروريزم باشد.

بلي ، بدون در نظر داشت اينكه تروريزم امروزه در شكل هاي خيلي عمومي آن پيوسته به (عامل اسلامي) پنداشته مي شود و در اين مورد وسايل اطلاعات جمعي نيز سهم بزرگ مي گيرند ، مثلاً در برنامه تلويزيوني روسيه كه بعد از يك سال پس از عمليات ضد تروريستي امريكا ، برنامه اي بخش گرديد كه به اشتراك شرق شناسان بود ، آنجا در صحبت هاي خود چنين ابراز داشتند كه ريشه هاي تروريزم امروزه در فعاليت ، پيروان حسن صباح ، پير عالمات كه به مقابل صليب داران هزار سال قبل عمليات مي گذرانيدند ، جستجو كردن لازم است، چنانكه بيشتر اشاره شد ، اسلام به قطار اديان نجات بخش داخل مي شود از اين رو آن ديني غير زور آوري است ، محض براي همين هم اسلام نمي تواند سبب گري تروريزم باشد اما هنگامي كه اسلام به سياست آميخته مي گردد ، بهادهي شكل ديگر مي گيرد، زيرا چنانكه معلوم است سياست چيزي دغل مي باشد.

گر چندي بعضي نازيكي ها و ظرافت نيز دارد ، طبق قاعده هائي كه در سياست رواج يافته ، بايد دشمن را شناخت . اگر شناسايي ها هر چند مبهم باشد ، اما شناخته شدن در شكل و مفهوم درست است. خود سياست مداران وضعيت بسيار عملي را دوست ندارند، زيرا به آنها درست حل و فصل نمودن دشوار است. براي همين روندهايي مركبي جهاني امروزه بدرجه استدلال ساده و ابتدايي فرا آورده شده ، براي حل آنها همين طور طرح هاي ساده و ابتدايي پيشنهاد مي شوند ، وقتي كه ضديت هاي دور و دراز جمع گرديده و حل ناشده باقي ماند در گام نخست از انفجارات ، اعتراض سياسي و يا مناسبات حربي خبر مي دهد.

اين حادثه عادتاً همچون غير آشكارا و ناگهاني ارزيابي  مي  گردد.  اين  به

طور كلي به تروريزم دخل دارد : دامن وسيع و بي رحمي آن تائثير ناگوار دارد ولي آنها در اصل مخفي و تصادفي نيستند. تروريزم يك پديدة قانونمندانه سياست امروزي جهان بوده به حمايت از جانب اين سياست رهنمود گرديده است.

اما فهميش از تروريزم ايجاب مي كند كه به اساسات تحليلي و سياسي در اين عرصه تجديد نظر صورت گيرد.

حالا تعداد زيادي از تحليل گران و كارشناسان هنگام تحقيق و مطالعه تروريزم به مسئله از روي «مجموع سبب ها» ، كه به آنها از جمله عامل اسلامي «داخل كرده مي شود» نزديك مي شوند، حالا ، آنكه آنها درست مي دانند كه عامل اسلامي فقط به صفت يكي از اساست تروريزم و فقط در محدودة تحليلي جزيي نه چندان عميق بوجود مي آيد.

و همچنين اسلام بطور غير مستقيم يكي از عوامل تروريزم به نظر آنها شمرده مي شود. يكي از دلايل اش اين است كه كشورهاي رو به انكشاف شرقي ، غربي كه تقاضاي اشتراك خود را در سياست جهاني مي نمايند تا حال به مقصد خود نايل نگرديده اند و محض همين كشورهاي مسلمان را مستقيم و يا غير مستقيم همچو حامي تروريزم انتقاد مي كنند. اسلام را تروريستان ايديالوژي خود قرار مي دهند در حمايت شان از تروريزم چنين حدس زده مي شود كه گويا اسلام عيب دار است.

همين طور نچندان منطقي برخي تحليل گران در همدستي با تروريزم مي خواهد اسلام را بدنام بسازد.

نقش بزرگ را در تيره ساختن وضعيت ، جدا نكردن تروريزم از حركات ملي ـ آزاديخواهانه بازي مي كند. گر چندي آنرا عموماً همة كشورهاي اسلامي طلب مي نمايند. در نتيجه اگر اسلام مستقيم گنهكار كرده نشود. هم در دست گيري (حمايت) افكار تروريستي شك بر مي گردد. ولي لازم است كه بطور قطعي اظهار نمايم كه اسلام همچو دين مقدس هيچ مناسبت با تروريزم ندارد. اين به همه آنهايي كه كم و بيش به اسلام آشنايي دارند روشن مي باشد. ولي يك چيزي است كه نه در خود تعليمات اسلام بلكه در روايت آن كه به عصرهاي اوليه نشأت اسلام نيز ارتباط دارد، نهفته است و آن امكانيت استفاده لازم را به صفت يكي از جنبه هاي ايديالوژي تروريزم اجازه مي دهند . نشأت اسلام به اوسط نظامي در تمام سرزمين نيم قاره عربستان و فراتر از آن كه در دورة اوليه موجوديت اسلام شروع گرديده ، حالا در همين دوره ماهيت صلح جويانه اين دين تعريف گرديده است و از بسكه دوره تاريخ اسلام ضد تجاوزگري و فساد است، ‌از اين رو براي دانشمندان در اسلام جستجو نمودن اساسات تروريزم امروزه فضاي آزاد و باز پيدا مي كند ، اسلام را همچو اديان ديگري مي توان به مقاصد سياسي، دسيسه جويانه ،‌ انحصار قدرت قلمداد كرد ولي چنين استفاده بري به وجدان دسيسه جويان تعلق دارد.

بهر حال واقعيت اينست كه در بين تروريستان به اندازه زياد نماينده گان تروريستان از ممالك مسلمان و يا از جمع مسلمين به چشم مي خورد. هماهنگ ساز ديپارتمنت دولتي امريكا در مبارزه مقابل تروريزم آقاي ك. تيلر برخي معلومات ها را داير به گروه تروريستي در بعضي كشورهاي اسلامي آورده از جمله قيد مي كند كه : «در سپتامبر 1999 در بلجيم گروه تروريستان تركي عبارت از شش نفر كه به ارتش ملي آزاديخواهي (انقلابي) تعلق داشتند دستگير گرديدند كه در وقت سوال پوليس از آنها اسناد دقيق ، ديتاناتورها سلاح ناريه مصادره گرديد كه يكي از آنها در خود تركيه سوابق جرمي داشته است.

در سپتامبر همان سال ارگانهاي محاكم امريكا يك تبعه عربستان سعودي را حبس نمود، كه همچون شريك هجوم بالاي عساكر امريكايي در حومه عربستان سعودي بوده كه در نتيجه اين عمليات شان 19 نفر امريكايي كشته و زياده از 500 نفرشان زخمي گرديده ، بودند.

در نتيجه تفتيشات پوليس كانادا يك تعداد شهروندان الجزايري را كه با يك تشكيلات بين المللي به آماده ساختن سلاح بدستان در افغانستان مشغول بودند كه با اسامه بن لادن رابط داشتند دستگير نمودند، ولي خودي همان ك ، ن ، تيلر اقرار مي نمايند كه كشورهاي مسلمان ، امكانيت حمايت تروريزم را در سطح دول خود رد مي نمايند.

سازمان كنفرانس اسلامي كه بزرگترين و با آبرو ترين تشكيلات كشورهاي مسلمان مي باشد كه در آن 56 كشور مسلمان جهان شامل است ، قاطعانه عمليات تروريستي يازدهم سپتامبر 2001 را محكوم نموده اظهار نمود كه اسلام هيچوقت تروريزم را اجازه نمي دهد و از آن پشتيباني نمي كند. ما مطمئين هستيم كه قيافه شوم تروريسم اين قيافه اسلام نيست.

تروريزم در حقيقت تحريف دين و مذهب است. آن كساني كه در يازدهم سپتامبر 2001 هواپيما را ربودند در اصل دين را نيز دزديدند كه خود را تعلق به آن مي شمارند.

شرق شناس روس ، ف . پلاستون نيز اين نكته را مورد بررسي قرار داده مي نويسد كه : (در سالهاي شصتم قرن بيستم در جهان اسلام (ايران) سخن ها درباره ملت مسلمان به صدا در آورد . پيشنهاد بود كه به دولت اسلامي پيشرفته ضرورت است. آنها اكنون به پيش رفته و به وعده امام خميني جامعه عمل پوشانيده اند. فاكت هاي زياد در روابط با افزايش شمار عمليات هاي تروريستي از جانب نماينده گان گوناگون مسلمانان كه فعاليت آنها در اكثر حالات براي جسماً نابودي اتباع ممالك خارجي كه معتقد به دين اسلام نيستد  ،‌جاري است. بر دليل چنين مفكوره است كه «چنين عمليات تروريستي از طرف چيچيني  ها در 23 و 26 اكتبر 2002 در ماسكو صورت گرفت كه شاهد ادعاي ماست.

گروگانگيري مسلمانان را از قصر كلتور اجازه خروج دادند و در اين مسئله از مناسبات قومي و ديني كار گرفتند.  باز يك چيز ديگر را نيز در اين مورد بايد به خاطر داشت كه تشكيلات افراطيون  اسلامي در اكثر موارد برايشان معين نمودن حقوق هم مذهبان شان كه حقيقتاً مومن است و كدام يك فقط پرده مومن را به روي كشيده است. و به سايرين سزاي مرگ  را خبر مي دهد ، به قول پلاستون اسلام مي تواند سرچشمه تروريزم محسوب گردد. بدين معني كه در اساس مي خواهد : اسلاميت كه خلافت را بر پا نمايد . «براي اين به اسلام تكيه نموده ، جنگ را پيش مي كشد و ترور را به كار مي برند».

محقق مشهور س . خگنين تانگ مسئله همكاري هاي مشترك شرق و غرب را مقدم بر همه شمرده و به مسئله برخورد تمدن هاي نصراني ـ اسلامي وقت داده نقش اسلام را در تروريزم امروزه چنين بررسي مي دارد:

اول اينكه يكي از مهمترين دست آوردهاي اجتماعي ـ مدني و سياسي در ده ساله هايي آخير بايد احياء شعور اسلامي حركات اسلامي و خود شناسي خلقهاي مسلمان در تمام جهان شناخته شود.

اين احياي اسلامي اساساً جواب به مدرنيزه ساختن و جهان شويي بوده در اكثراً موارد درست و اصولي مي باشد از ديگر طرف در تمام جهان اسلام مخصوصاً در بين عرب ها احساسات خيلي بلند ، آزاده گي و تنفر ، حسد و دشمني در مناسبات با غرب، ثروت ، حاكميت و فرهنگ آن موجود است.

اينها اولتر از همه نتيجه سياست امپرياليزم غرب و حاكمان آن در جهان اسلام در طول تمام قرن بيست مي باشد. اين چيز به معني واضيح تر آن واكنش خلقهاي مسلمان را نسبت رشوت خواري ، تظلم اجتماعي در داخل كشورهاي خودشان ، فعاليت غير موثري حكومات شان ،‌اعمال فشار آوري آنها و سياست حكومات ممالك غرب كه به فكرشان اين رژيمها را حمايت مي كنند، نشان مي دهد.

علاوه بر اين زور آوري در داخل خود مسلمانان در جهان اسلام ، مخالفت هاي قومي ، قبيلوي ، مذهبي ، لساني و فرهنگي را تيز و تند مي سازد. با آنهم مي توان گفت كه افكار تحليلي جهاني ، قوه زيادي را بخرج داده است كه اساس تروريزم امروزه را با چهره اسلام نشان دهد.

از تحليل سطحي و ابتدايي «عاملي اسلامي» تحليل گران و تحقيقات گوناگون كه درباره تروريزم بعمل آمده است. وس . ويليگين نشان داده كه «علل بنيادگرايي در تروريزم» عميق تر شدن فاصله در بين كشورهاي مترقي و كشورهاي رو به انكشاف و خصوصيات خودگرايي كه مانع غير قابل عبور اين روند گرديده است.

عنعنه پرستي زبان زده شده در چنين شرايط فقط همچو كوشش جوامع عقب مانده ، حفظ كردن دارايي ها و ارزشهاي فرهنگي از تجاوز فرهنگي ـ‌ روشنفكري غرب است.

مقابله كپيتاليزم و سوسياليزم بعد از ده سالگي دوران گذار اش بطور قطعي بعد از يازدهم سپتامبر 2001 به مقابله شدن جهان پيشرفته و عقب مانده گرائيد..

روش معين را در مفهوم «عامل اسلامي» خود كشورهاي اسلامي پرداخته اند كه اكثريت آنها عمليات تروريستي يازدهم سپتامبر را محكوم نموده اند از جمله واكنش خاصي را نسبت عمليات تروريستي يازدهم سپتامبر كشورها نشان دادند كه از ميان دول عرب محسوب مي شدند.

يكم نوامبر سال 2001 در دمشق جلسة‌ كميته خاص كشورهاي عربي داير گرديد كه در آن وزراي خارجه سوريه ، اردن ، ليبيا ، مراكش ، عربستان سعودي ، مصر ، يمن ، نايجريا ، بحرين اشتراك داشته اند. اشتراك كننده گان جلسة ايالات متحده امريكا را براي «از حد زياد استفاده بردن قوه» در افغانستان انتقاد كرده و در عين حال با اظهارات تيز و تند مقابله عليه اسامه بن لادن ملامت كردند كه او در اين روزها دول عربي را براي خوش آمد گويي در نزد غرب «غلط فهميدن اسلام» گنهكار مي شمرد.

سر منشي جامعه جهاني اعراب دعوت اسامه بن لادن را براي متحد شدن به «جنگ مقدس در برابر غرب» كه اين تروريست بين المللي به تمام اعراب و جهان اسلام نموده بود ، رد كرد.

«وي حق ندارد از نام اهل اسلام و از نام اعراب گپ زند» گفت امير موسي. در آخر جلسه اعلاميه مشترك صادر گرديد كه در آن فعاليت اسامه و گروه القاعده محكوم گرديد .

وزير خارجه مصر احمد ماهر گفت كه امروز سخن در باره «جنگ تمام جهان با يك شخص اسامه بن لادن مي رود» موافق اظهارات سفير مصر در امريكا نابيل فهمي «اسامه بن لادن كوشش دارد كه اسلام را تقسيم نمايد و بالاي مردمان آسياي مركزي رژيمهاي بنياد گرايي را تحميل بدارد ، ولي اسلام حقيقي در مجموع مناسبت با تشويقات وي ندارد.»

رهبران كشورهاي ديگر عرب اين موضع گيري مصر را حمايت كردند. كشورهائيكه  به كنفرانس اسلامي اشتراك داشتند در اجلاس مخصوص خود كه در يازدهم اكتبر 2001 در قطر داير گرديد. اعلاميه نهائي را قبول نمودند كه در آن تروريزم را بصورت قطعي محكوم كردند.

در عين حال كنفرانس اسلامي در مقابل عمليات حربي بر ضد كشورهاي عربي نگراني خود را ابراز داشتند.

آنها همه گونه سعي و تلاشهاي كه دول اسلامي و عربي را به بهانه مبارزه تروريزم ، مورد حمله قرار دهد ، رد نمودند.

در سند نهايي گفته مي شود كه كشورهاي مسلمان آماده اند سهم خود را در مبارزه در برابر تروريزم كه خود از آن در عذاب اند ، ادا نمايند و از سازمان ملل متحد دعوت بعمل آوردند تا در مورد مبارزه عليه تروريزم كنفرانس بين المللي را برگزار بدارد. در عين حال قيد شده بود كه بايد ميان تروريزم ، حقوق و مقاومت عليه تجاوز فرق گذاشته شود.

در كنفرانس مذكور وزراء خارجه 57 كشور مسلمان اشتراك داشتند كه در آن از ضربات نظامي بالاي عراق و افغانستان و ايران سخن رفت و اين عمل محكوم گشت، اين دول كوشش نمودند كه حمايت هم مذهبان شان را در مقابل امريكا آنهم عليه بمباردهاي اش ابراز نمايند.

«من باوري دارم كه كشورهاي اسلامي از خود و از ارزشهاي ديني خود كه حالا مورد هدف عمليات جديد حربي امريكائيان و صهيونيستان قرار گرفته اند ، دفاع خواهند نمود» گفت در قطر وزير خارجه عراق ناجي صبري ، رئيس جمهور پاكستان پرويز مشرف هنگام ملاقات با سر منشي سازمان كنفرانس اسلامي اظهار داشت كه : اتحاد جهان اسلام تقاضا روز است و اضافه كرد كه « ما سست هستيم زيرا كه از هم جدا مي باشيم» اتحاد دول اسلامي به تمام جهان نشان مي دهد كه دين مبين اسلام ، ديني است كه تروريزم را بكلي رد مي كند.

سازمان كنفرانس اسلامي بايد نقش مهم را در بوجود آوردن اعتبار درست اسلام كه به صبر و تحمل ، صلح و شگوفايي همگاني مردم را دعوت مي كند ،‌ بازي نمايد افزود مشرف.

چنانكه معلوم است كشورها و منطقه هاي جداگانه دنيا مي توانند منفعت هاي عليحده خود ، درك خاص مقاصد و انكشاف ها واسط هاي خود و حل پرابلمها را داشته باشند. از جمله در بعضي كشورها و منا طق دنيا مقاصد و وسايل مي تواند از هم فرق شود، ازينرو غرب نبايد هر چه باداباد گفته ، تجربه تمدن خويش را تبليغ نموده و خواهان گسترش آن در جهان باشد.

بايد اعتراف نمود كه جهان متنوع و گوناگون است. براي همين هم بايد اصول هاي دموكراسي و سطح مناسبات بين الدولتي همكاري هاي اتحاديه ها و اتحاد منطقوي عموماً بايست در سياست جهاني داخل كرده شوند.

آنوقت كشورهاي اسلامي مي توانند راجع به موجوديت منفعت هاي خويش ، عذرخواهي كنند ، اين كشورها طرفدار تروريزم نيستند ، آنها از حقوق خويش براي داشتن راه خودي انكشاف كه از راه انكشاف غرب تفاوت دارد ، دفاع مي كنند.

كشورهاي عرب و ممالك ديگر اسلامي  به يك وضعيت پيچيده در رابط با

تشكيل ائتلاف ضد تروريزم و بعداً عمليات تروريستي يازدهم سپتامبر روبر شدند. موضع اين كشورها نمي توانست با موضع گيري امريكا و ناتو هماهنگ باشد ، زيرا مردم مسلمان ، اسلام را مي پرستند و اساساً بنياد گرايي بود كه سبب وقايع خونين نيويارك و واشنگتن گرديد.

چنانكه در بالا قيد شد واي ويسكي و سازمان كنفرانس اسلامي اين عمليات تروريستي را محكوم نموده و موجوديت  پي اسلام را در آن انكار نمودند.

گر چندي مي توان گفت  كه فكر برخي از اهالي اين كشورها آنقدر قطعي نبود و عدة از اهالي تروريست را بر عكس آن بر ضد ترور مي نامند. ولي آنها اعتراض در مقابل اشكال مبارزه با تروريزم و بهاي عمومي مفهوم تروريزم را بيان نمودند اين اعتراض طلبي آنها براي به نظر گرفتن ديد آنها راجع به ماهيت واقعات رخداده مي باشد كه از آن نبايد صرف نظر كرد.

بدون شك امريكا كوشش دارد كه هر چه بيشتر وضعيت بعد از يازدهم سپتامبر سال 2001 را به فايدة خود استفاده نمايد اين البته چنين نقطه نظر كه تروريزم وسيله دگرگون سازي جهان امروزه گشته ، تصديق مي شود.

در رابط با اين مسئله ژ . بيژنسكي راجع به امكانات وارده ضربات حربي بر عراق را چنين توضيح مي دهد :

«عراق داراي دلايل و وسايل و خصوصيات رواني خاصي بود كه مي توانست در حقيقت كمك هاي خطرناك را به تروريزم بين المللي و عمل كننده برساند» و دوام مي دهد : « عكس العمل بر اين تهديد از روي ضرورت مي تواند هم سياسي و هم نظامي باشد» امريكا مي بايد كوشش نمايد كه بيشتر به حمايت اتحاد اروپا تكيه كرده ، در شرق نزديك چنين وضعيت سياسي را بوجود آورد تا بتواند تأثير خفه كننده همه گونه عمليات مستقيم را در برابر سر چشمه احتمالي در آينده و در اصل تهديد  خرابي آور را خنثي بسازد.

اسرائيلي ها و فلسطيني ها در نوبت خود هيچوقت به فورمول عقب نشيني راضي نيستند ، ولي در شرايط موجود نبود قرينة ضروري سياسي ، ضعف سياسي در مصر و عربستان سعودي در خصوص عمليات مستقيم بالاي عراق به بحران خطرناك منطقوي مبدل ساخت..

از اين جا چنين بر مي آيد كه كوشش بيشتر به مقصد بدست آوردن سازش در بين اسرائيليان و فلسطيني ها ضرورت شرايط بوده و همين گونه وابسته به اقدام قطعي بمقابل خطر تروريزم ايكه از جانب دولت حمايت مي گردد ، مي باشد.

اين گونه روش صريحاً نشان مي دهد كه كوشش آفريده گان سياست نو  جهاني ، استفاده بردن از نتايج عمليات هاي تروريستي را همچون واسط پيش برنده منفعت هاي كشورهاي دانسته كه اين سياست مداران از آنها نماينده گي مي كنند.

در حال حاضر محك پيوند كشور در فكر راني تحليل گران و كارشناسان مفهوم «جنگ با تروريزم» گرفته است ،‌كه آن نه تنها چون شكل تعقيب و از بين بردن تروريستان ، بلكه در گام اول همچو وسيله بازسازي تمام سيستم مناسبات  بين الملللي شناخته مي شوند. چنين ارزيابي مقاصد استراتيژيك مبارزه ضد تروريزم را نيز تا اندازة روشن مي سازد.

از اين نقط نظر مسئله جنگ در افغانستان فقط همچو يك دوره معين مبارزه ضد تروريزم بايد شناخته شود.

هنوز ششم نومبر سال  2001  در  مقالة  تحت  عنوان : «ما به  كدام سو بايد

حركت كنيم؟» كينري كسينجر نوشته بود كه امريكا نبايد فعاليت اش را در افغانستان متمركز سازد ، زيرا عمليات ضد تروريستي بايد همچون عمليات جهاني دور و دراز بوده و يك توقف شمرده شد. در پياده نمودن آن نبايد از ضرورت موجوديت دوره هاي بعدي مبارزه ضد تروريزم صرف نظر گردد.

«لاكن ، براي چه مي نويسند كسينجر كه بايد عمليات حربي در افغانستان با نيست و نابود كردن حركات طالبان و از بين بردن شبكه تروريستي اسامه بن لادن محدود كرده شود . اگر ما كوشش استفاده قواي مسلح امريكا را براي «ساختمان ملي و يا روي آرام كردن تمام ممالك كنيم ، ‌آن وقت به بطلاقي مي غوطيم كه آن به بطلاقي مانند خواهد بود كه اتحاد شوروي سابق غوطيد و قوت هاي خود را از دست داد . البته تشكيل حكومت آينده افغانستان در اساس ائتلاف وسيع و خردمندانه استوار گرديد. اما آن از جانب تجربه تاريخي كشورهاي دوست صحيح شمرده نمي شود.

نتيجة احتمالي و مناسب تر بايد حكومت مركزي در كابل با حقوق محدود حاكميت به موجوديت مختاريت هاي قبيلوي در اكثراً نواحي كشور شمرده شود. اين حكومت بايد زير سرپرستي سازمان ملل متحد با كمك وسيع اقتصادي امريكا و ممالك ديگر پيشرفته صنعتي تشكيل كرده شود.

موافق اعتراف كسينجر مرحله اساسي استراتيژي ضد تروريستي امريكائيان وقتي شروع مي شود كه عمليات حربي در افغانستان به مرحله اي نهائي خود نزديك شده، مركز آن به بيرون از افغانستان كوچانيده شود.

در اين هنگام ائتلاف نبايد به مشكلات روبرو گردد. يا اين وقت امكانيت از مقاصد طولاني مدت «مبارزه بر ضد تروريزم» صرف نظر نمودن در اساس فورمول هائي كه موافق آن اعضاي ائتلافي جهان متمدن مي توانند درجه اشتراك خود را معين سازند، امكان پذير مي گردد. رهبري به كوشش هاي ائتلافي «موافق انتخاب»تا اندازه و تا هنگام با موفقيت بود كه از اعضاي ائتلاف فقط تصديق مخالفان اش با تروريزم اصولاً طلب كرده مي شد.

اثر بخشي بعدي آن فقط در صورت معين كرده مي شود كه اگر مسوولين ائتلاف در مرحله آينده چنانكه واضح و روشن باشد. همين وظايف گلوباليسي بازسازي جهاني كه چهره شان بعد از يازدهم سپتامبر 2001 مشخص شد از جانب «جهان سوم» به مخالفت روبرو شدند.

چنانكه ا. سپكا قيد مي كند « فقط يك قدم تا درك اين چيز مانده است كه سر چشمه هاي «تروريزم امروزه اسلامي نه در روانيت پيروان اين مذهب جاگير است ، بلكه آن بيش از همه در تحمل ناپذيري و بلند پروازي سازماندهندگان در نظام نوين جهاني  مي باشد».

مسلمانان در اكثر موارد دشمنان نصرانيان فقط براي آن مي گردند كه غرب از روش عيسي مسيح دور مانده است. اگر شما همه روزه بر مردم بگوئيد كه آنها آدم نيستند ، يا آنها ناقص اند فقط به آن دليل كه آنها مي خواهند به طرز خود زنده گي كنند ، ‌دوست دارند و اگر شما آنها را براي با وفائي به عشق شان توسط بمب ها جزا دهيد در آن وقت آنها شما را همچون انسان حرمت نخواهد كرد و براي حيات شما ارزش قايل نخواهد شد.

براي همين هم لازم است كه از ادعاهاي خود راجع به دگرگون سازي هاي همه انسانيت و همانند نمودن ديگران دست كشيد.

نبايد به تمام انسانيت طرز زنده گي و تفكر خود را بار نمود ، چنين كوشش ها در آخير به پيدايش چنين پديده به شكل «تمدن خودكشي» كه مبتكر پيدايش آن طرز زندگي  امريكايي مي باشد مي تواند گردد. محض در همين

پديده است و سبب آنكه «شئون انتقام» از شؤن زنده گي پر زورتر است.

«كه نمونه بسيار عالي آن عملي فداييان فلسطين مي باشد» ، محفوظ است.

ا.پسكا اين موضوع را دوام داده كوشش كرده است كه شرح دهد كه سبب مخالفت امريكائيان با «تروريزم اسلامي» تنفر و توسعه طلبي امريكا در كوشش امريكائيان ، جاري نمودن ارزشهاي متمدن خود در تمام جهان مي باشد.

محض همينطور با اتحاد شوروي مناسبت بر قرار بود كه وي كوشش مي نمود ايديالوژي و رول جيوپليتيكي خود را جبراً به گردن ديگران بار نمايد. راجع به ماهيت تروريزم سخن راندن ضرور است تا شكل هاي را كه در آنها تروريزم اسلامي عمل مي كند بررسي نمائيم:

به همه معلوم است كه تروريزم خود را پا بند اين و آن شكل ترور نمي حسابد ، آنها اين و آن شكل را كه به وضعيت موافق تر است ، استفاده مي نمايند. ولي همچون ، همگونه ديگر حادثه اجتماعي تروريزم را مي توان از روي مقاصد ، وسايل هاي بعمل آمدنش ، از روي درجه عمومي اش و از روي منطقه بودنش و غيره طبقه بندي نمود.

البته تا اندازه چنين طبقه بندي شرطي مي باشد ، ولي هنگام تحقيقات علمي ماهيت تروريزم از آن استفاده بري ممكن است. مخصوصاً به مقصد معين نمودن علايم همچون تروريزم در اساس مقايسه نظريات گوناگون در مورد طبقه بندي تروريزم چنين تعريف آن پيشنهاد مي شود :

ـ تروريزم مي تواند به تروريزم بين المللي و داخلي (اگر در چهار چوب يك كشور عمل كند) تقسيم شود.

ـ تروريزم مي تواند غير دولتي كه فعاليت گروه هاي گوناگون را در خود انعكاس  دهد و دولتي  باشد كه در آن  زور مندي  براي  ترساندن اهالي به

مقصد نگهداري و ترتيبات موجود نگران كننده نباشد.

ـ تروريزم مي تواند از روي سمتگيري گروه ها به تروريزم سياسي ، افراطي چپ و افراطي راست گرا به تروريزم ديني و مذهبي ، قومي و ملت گرا تقسيم شود.

ـ تروريزم مي تواند از روي وابستگي از اين و يا آن جنايات صادر شده تقسيم شود منجمله زور آوري ، گروگان گيري ، اختطاف هواپيماها ، كشتار سياسي ،‌انفجار بمبها ، و عوامل ديگر.

به غير از اين در سالهاي آخير نگراني جامعه جهاني را امكانيت تروريزم ذره وي كيمياوي يعني تروريزم با استفاده از اسلحه ذره وي و كيمياوي در عين حال ترور كه به مقابل موسسات ذره وي ، كيمياوي و سيستم هاي انرژيتيك روانه شده است.

در آخير به صفت نوع عليحده و مستقل تروريزم و عمليات تروريستي جدا كرده مي شود كه از جانب دول تروريستي حمايت شده و انجام مي يابد و بهمين شكل چنين طبقه بندي تروريزم پيشنهاد مي شود :

بين المللي ، دولتي ، سياسي ، قومي ، ملي ، ديني ، ايديالوژيكي ، حربي ، جناحي ، عملاً تروريزم همچو قاعده در همبستگي چندي از اين اشكال ظهور مي كند.

اگر راجع به دگرگوني هائيكه تروريزم در قرن بيست از سر گذرانيده است ، ‌توقف نمائيم آنها مختصراً چنين اند: از يك پديده نسبتاً محدود كه تروريزم در قرن بيست بود ولي كركتر گلوبالي بخود گرفت ، آماده گي عمليات تروريستي ، مكانيزم هاي عملي گردانيدن آن حجم سرمايه گذاري ، ‌عمق و سطح تاثير آن به جامعه همه اين بخود كركتر وسيع تري را گرفت.

بدرجه قابل ملاحظه سبك گردانيدن شرايط حركت و انتقال آدمها  ، ذخاير و اطلاعات بواسطه سرحدات دولتي واين چنين به حد زياد آسان ساختن دستيابي به ساختار هاي نهادي همه اين تروريزم بين المللي را تقويت مي بخشد البته عامل هاي نيز موجود است كه به صفت تروريزم دلالت مي كند. از جمله رو به انقراض نهادن تروريزم ماركسيستي در آخير دوره جنگ سرد ، ‌احتماليت كم كشش خط تروريزم را همچو پديدة پيش بيني مي نمود.

بايد گفت كه جهان امروزه رو به گلوباليزه شدن نهاده ، تروريستان مي توانند به آساني به مقاصد خود دست يابند.

مقاصد آنان در بسيار جاها روشن به نظر مي رسد. نوع آوري و نظرياتيكه آدمها را به سوقيات رهنمون مي سازد نظر به پيش خيلي زودتر و وسيع تر پهن كرده مي شوند.

مي توان قيد نمود كه تروريزم حاضره زمان تأثير بزرگ را بر شعور عامه مي رساند و از اين تاثير رساني به تاخير يافتن تكتيك هاي ترور وابسته است كه تمايلات زيرين را در بر مي گيرد :

دهشت افگني كنوني توسط بمباردمان هاي وسيع مراكز شهرها ، هجومي كه به كشتار زياد انسانها منجر مي شود، زيان مالي ، مقاصد خراب كردن اقتصاديات (همچون به مراكزي سياحتي مصر ، تركيه ، اندونيزيا) عمليات تروريستي به گرفتن مقدار زياد گروگانها (در 23و 26 اكتبر سال 2002 ماسكو) همكاري روز افزون و به هم پيوستن قوت هاي تروريستي و جنايت كاران سازمان يافته (پارتيزان هاي بزرگ و قاچاقچيان) ، تروريزم امروزه گر چندي انگيزه قومي و ملي داشته باشد به اندازه قابل ملاحظه تمركز بين المللي به خود گرفته است.

بعضي سياست شناسان درباره انتر ناسيونال شدت تروريزم سخن مي رانند ،‌اين مفهوم به اندازة قابل قبول است «تروريزم تازه گي ايديالوژي تقدم خود را از دست داده است. ولي رابط ناگسستني با گرايش غير قانوني» مواد مخدر ، اسلحه، خريد و فروش انسانها پيدا نموده است.

چنانچه در بالا ذكر شد تروريزم دولتي پيدا شده انكشاف مي يابد. سخن نه تنها درباره دولت هائيكه سرمايه گذار تروريزم محسوب مي شوند، بلكه درباره دولت هاي نيز مي رود كه تروريزم را همچون واسط سياست دولتي (هم در داخل و هم در خارج) استفاده مي نمايند.

سياست شناسان به اين عقيده اند كه تروريزم صفت «جنگ شديد محدوده اش» را بخود گرفته است و بعضاً همچو «جنگ مخفي به درجه بلند و خطرناك» نيز تعبير كرده مي شود. از جمله ف. اي وسيلينكو به سند كامس ‌استناد كرده مي نويسد كه «طرز تروريزم بردن جنگ يكي از اشكال جنگ مخفيانه و وسيله سياست خارجي بوده ، خطر خيلي كم سياسي و هم مادي دارد».

از اين سبب ارزش ماليوي اين عمليات نظر به آنكه براي مكمل مسلح نمودن و آموزاندن ارتش صرف مي شود، به مراتب كمتر است،‌ اگر عمليات با موفقيت باشد ، مكافات مي تواند ، خيلي بزرگ باشد، اگر عمليات به ناكامي روبرو گردد، تلفات به حداقل است.

چنين روش (جنگ خطرش محدود) حتماً در شرايطي كه جنگ هستوي غير امكان بوده نمي تواند ، تروريزم بين المللي است كه از جانب يك سلسله دول به ارزش گرفته مي شود.

براي همين هم تروريزم امروزه يكي از اشكال سياست خارجي دولت هاست. اين چنين  واسطه  هاي  ترور  به طور وسيع در مناقشات بين قومي

استفاده مي شوند كه نمونه آن خيلي بسيار است.

در شرايط كنوني بهم نزديك شوي تروريزم سياسي و جناحي نيز به وضاحت ديده مي شود.

روندهاي تبديل شوي اشكال گوناگون ترور را در نيمه قرن آخير به تحليل درآورده مي توان چنين خلاصه نمود كه :

تروريزم موقعيت خود را در جهان امروزه همچو مجموع واسطه هائيكه سياست رسمي و قانوني را بوي مي كند خيلي پر قدرت كرده است. بي ثباتي جهان امروزه بطور عموم نا معين بودن و اكثراً غير پيش بيني نمودن و سياست جهاني و مناسبات بين دولت ها ، نبودن امنيت مكمل همه اين موضوعات براي اهميت دادن نقش تروريزم در جامعة امروز مساعدت مي نمايد.

جامعه جهاني امروزه خيلي ها به طور رضايت بخش به زور آوري همچون واسط حل مسايل در سطح هاي گوناگون مناسبت مي كند. تروريزم طوريكه از نامش هويداست به اعمال زور آوري تكيه زده و در نوبت خود به اوج گيري مرحله آخيرش مي انجامد. چنانكه ف . پ توروكالو و ا. م با دادين قيد مي نمايند. اهميت مبرم حل مسئله تروريزم در جامعه امروزه به آن وابسته است كه :

اول : تروريزم اصلاً پرستيژ زور آوري را انعكاس داده ، براي رشد آن كمك مي نمايد و برايش حق برتري در برابر ميتودهاي اجتماعي ، سياسي و حقوقي حل مناقشات در جامعه مي دهد.

دوم : تروريزم در جامعه حسيات ترس را پر زور مي نمايد كه آن همچو ديگر واسطه ها تأثير رساني كه براي انسانها وابسته است ، ارزش حيات انسان را خيلي پست مي سازد.

سوم : تروريزم مي تواند اين راه تجربه حياتي نشان مي دهد عملاً به قطع كردن ضمانت دولتي و آزادي مشخص آورده رساند. زيرا مي تواند همچو عكس العمل واقع نگردد كه همه وقت غير بميزان دولتي ـ دموكراسي و حقوقي بر بنياد موافق باشد.

در تروريزم زور آوري به شكل «تازه و آشكارا بر آمد مي نمايد» در عين حال وي از ديگر واسط هاي بردن سياست با عريان بودن ، پنهان بودن و خيلي موثر بودن خود فرق مي كند.

داير بر خصوصيت عصر ما و در موارد اشتراك زور آوري در آن ف . پلاستون تفكر نموده چنين مي نويسد : «شايد حالا همين گونه شرايط بوجود آمده است كه وجدان بايد به زور آوري كوشش كند ، ولي چه وقت و چگونه اين آشتي تمام مي شود؟ حالا ما در برابر واقعيت جا داريم كه زور آوري سياسي به حيات ما داخل شده است ما به آن عادت كرده ايم و اين لاكن عملاً يكي از صفات جدا ناپذير حيات اجتماعي مي گردد و احتمال دارد كه تا دير چنين ماند.

انسانهائيكه براي تحكيم مقام مشخص خود عموميت قومي و مذهبي را توسط رد نمودن حقوق آدميان بر زنده گي حياتي براي بدست آوردن مقاصدشان و بر قرار نمودن سيستم خود ، نظام خود و ترتيبات خود به همه كار قادر اند. قربانيان براي شان مهم نيست. چنين است تروريزم بين المللي».

در اين جا بايد يك مسئله ديگر را بررسي نماييم. اين بعضي جهات تروريزم مي باشد. عمليات تروريستي همه وقت تاثير شوكي (بيهوشي را در نظر دارد و هر چنديكه عميق تر و فراگيرتر گردد ، همانقدر براي تروريستان خوب است، از روان عامه معلوم است كه شوك در شعور عامه خواهش هر چه زودتر رها يافتن واقعات شوكي مي باشد. آنهم رهايي همچون قاعده نه در سطح واقعي آن بلكه در سطح خيالي آن. بعضي اگر ساده تر بگوئيم چند واقعه را از خود دور كردن ، آنرا فراموش نمودن ، و آنرا همچو واقعه رخ نداده ، تصور كردن لازم مي يابد. اين شكل غير فعال تروريزم مي باشد. كسي ديگر بايد اقدام نمايد و مسؤوليت را بدوش گيرد و قرار دهد و غيره.

وضعيت ايكه در آن مقدار خيلي زياد انسانهاي زير تأثير واقعه شوكي مانده ، آگاهانه حالت غير فعال را كسب مي كند ، و هم براي تروريستان و براي تخنالوژيست ها سياست امروزي خيلي مفيد مي باشد.

اين موضوع در رابط با تروريزم تحقيق خود را طلب مي كند. زيرا در اين امكانات بدست آوردن راه هاي مثبت براي دريافت اشكال درست مبارزه با تروريزم موجود مي باشد.

از نقظه نظر رواني شخصيت تروريست نيز جالب است. اين شخصيت را بيش از همه وفاداري به انديشه هايكه همچون قاعده غلط ولي جالب مي باشد ، توصيف مي كنند ، بغير از آن به آن ايديالوژي از خود گذاري ، فداكاري ، جانثاري براي عدالت ، براي ملت براي دولت و غيره ، كه براي بسيار ايديالوژيها و تعليمات ديني نماي خاص است ، علاوه كرده مي شود.

تروريست همچو قرباني اختياري ـ صفت مشخص و حتمي تروريستي امروزه مي باشد ، زيرا عمل تروريستي در اكثر حالات مرگ تروريست را طلب مي كند. ن مليتوه مسايل رواني تروريزم را تحقيق نموده ، حتي درباره «درامه حمله ور لحظه خطرناك عمل تروريستي» سخن مي راند.
اين درامه او در  دو  شكل  عمل  شونده اش مي باشد. اول ـ تكميل مركب

سيستم هاي نظريات اجتماعي ، كه آن مي تواند به زياد شدن تروريزم همچون يگانه راهي رهايي در بيان نموده نقاط نظر الترناتيفي راديكالي باشد.

دوم ـ جرم عمليات تروريستي وقتي كه تروريست روند طبيعي حادثه را ويران مي كند در نتيجه گويا احتمالات جديد را بوجود مي آورد ، كه در آن عمليات تروريستي انجام مي يابد. تروريست در اين مورد تمايل خيلي تندي را احساس مي كند و اكثراً در حالات گرفتن گروگانان اين حالت به آنها وارد مي گردد ، آنها را حس تحريف شده همبستگي به تروريست فرا مي گيرد و آنها خود را طرفداري تروريست مي شمارند (اين پديده همچو مرض سادي مشهور شده است) عمل تروريستي «اشتراك چيان» آنرا بعضاً به سطح بنيادي و عمقي موجوديت شان پايين مي آورد كه آنها خودشان در حساسيت روزمره شان از چنين حالات در قبال زندگي انسان تاثير مي رساند.

انسانهائيكه عمل تروريستي را از سر گذرانيده اند ، آن را همچون حالات وحشت بار ارزيابي مي كنند. وحشت ، جنون كه معلوم است ، انسان را به حالت عمق موجوديت ، به يك چيزي سياه ميتافزيكي ، به محيط بدي مي كشاند. از اينرو مي توان به دليل اثابت نمود، كه گر چندي تروريزم «طبيعي» بوده ، همچون مظهر متمركز شده جهان امروزه و سياست آن مي باشد ، آن در اصل تكميل غير طبي بوده ، به طبيعت انساني مخالفت است. آنرا در عمل تروريستي خراب مي كند ، تحقير مي نمايد و مبداء شر و فساد را به همه اشتراك كننده گان عمل تروريستي بيداد مي كند. علل و ماهيت پيدايش كه روانشناسان در عمل تروريستي پيدا مي كنند ، بايد به طور قطعي اعتراف كرده شود ، كه ترور براي ماهيت و مضمون زنده گي انسان نفرت انگيز ومخالف بوده و هست .

 

                      فصل دوم

افراط گرائي ديني و تروريزم

 

در بين تمام انواع تروريزم كه در قرن بيست بطور وسيع گسترش يافته ، تروريزم ديني به اندازه قابل ملاحظه تغيير و به طور چشمگير انكشاف يافته است. موافق گسترش ابعاد و عمق تشكيلاتي اش وي مي تواند با چنين پديدة پر قوت اجتماعي ـ سياسي مثل تروريزم ايديالوژيكي ، ‌ملت گرايي ، دولتي و بين المللي رقابت نمايد. ظاهراً اين چيز به آن وابسته است كه تروريزم ديني با شعارهاي ديني تكيه كرده ، ‌تعليمات ديني لازم را استفاده نموده و در نهايت امر براي بدست آوردن مقاصد معين سياسي بكار برده مي شود ، همچون ديگر حوادث اجتماعي و سياسي خوب گسترش يافته تروريزم ديني پيروان خود را در خصوص تشكيلات ملي ، افراط گرايي يا ديني ، سياسي كه منسوب به تشكيلات هاي ديني و مذهبي گوناگون بوده ، ‌در فعاليت خود اكثراً شعارهاي مهم پيچيده ملي و ديني را استفاده مي نمايند ، پيدا مي كند اين نه تنها به اصول بلكه به مقاصد چنين فعاليت و اين چنين به مقاصد شخصي آناني كه در اين فعاليت ها اشتراك مي نمايد ، دخل دارد.

تجربه قرن بيست و بخصوص نيمه دوم آن واضحاً نشان مي دهد كه در تمام ابعاداش تروريزم ديني ـ سياسي بر مبناي علل كامل عيني ـ تاريخي ساختار افراط گران از هم چه گسترش يافته تر بوده كه بر اساس بنياد گرايي اسلامي عمل مي دارد.

در سيستم سه شاخة ساختار تروريستي كه زيادتر از 150 تشكيلات را در بر
مي گيرد كه در مناطق مختلف دنيا عمل مي دارد. گروه هاي تروريستي متمايل به دين اسلام اكثريت را تشكيل مي دهند.

تصادفي نيست كه عملاً زياده از نصف گروه هاي كنوني مشهور تروريستي در قرن بيست ظهور نموده كه به عنصر مبارزه جيوپلتيكي همچو گروه هاي خيلي متشكل مثل گروه هاي مسلح اسلامي ، جهاد اسلامي ، حزب الله ، القاعده ، جهاد اسلامي فلسطين ، حماس و غيره داخل مي شوند.

اكثريت اينها همچو اتحاديه سياسي ايكه براي استقلاليت ، آزادي ، و حقوق هاي سياسي مبارزه مي كنند، تشكيل گرديده بودند. ولي در يك تعداد كشورها غلبه اپوزيسيون و به اختيار آن گروه هائيكه به بردن فعاليت فعالانه مخفي و مقاومت مسلحانه عادت كرده بودند ، قرار دادن كمك و آزادي فعاليت آنها را بدرجه فعاليت تروريستي ضد دولتي رسانيده است.

البته ديگر گروهاي تروريستي كه موجود هستند كه به اين و يا آن مذاهب ديگر ارتباط دارند ، ولي آنها از روي چگونگي فعاليت خود ، از نقط نظر امكانات مالي و ايديالوژيكي شان از گروه هاي اسلامي عقب مانده اند.

يك چيز ديگر قابل ذكر است كه خصوصيت خاص ترورريزم در اساس بنياد گرايي اسلامي عمل كننده اين داراي پايه هاي بزرگ اجتماعي در ممالك اسلامي ، عنعوني ، دول داراي اهالي زياد مسلم مي باشد.

بدون از موجوديت پايه هاي اجتماعي ، انكشاف وسيع و همه جانبه افراط گرايي تروريزم و اين چنين فاكتور هاي جهاني شمول ايديالوژيكي ، تاريخي ، فرهنگي و مفكوره وي دارد و اين همه مبرهن است كه اين اساسات و يا پايه هاي اجتماعي در هم پيچيده و اكثرا                 ً بطور كمپلكسي عمل مي كنند.

روند جهاني شمول شدن اين ميكانيزم معين ايديالوژي مي باشد كه خواه ناخواه در سيماي تاريخي ـ فرهنگي و جهاني بيني اهالي تمام كشورهاي جهان تاثير زياد
مي رساند:

1 ـ اساسات جهان شمول سازي ايديالوژيكي گسترش افراط گرايي ديني ـ‌ سياسي و تروريزم

                     

تجربه قرن 20 نشان مي دهد كه ايديالوژي يكي از محرك اساسي روندهاي جهاني شوي است. از اينرو در چوكات سيستم هاي يك قطبي «افراط گرايي اسلامي» و جهاني شوي مفهوم اول را مقدم بر همه از نقظه نظر امكانات و اقتدار مفكوره وي اش بايد ارزيابي نمود.

 

بايد در نظر داشت كه راديكاليزم بنياد گرايي اسلامي در قرن بيست بدرجه معين همچون عكس العمل عليه نظريه جهاني شويي مي باشد. پيدايش افراط گرايي اسلامي و تروريزم پاسخ معين به جهاني شوي «غربي» قبل از همه در سطح ايديالوژيكي جاي خود را يافته است.

به اين مناسبت راجع به الترناتيف اسلامي در اقتصاديات و يا ساختمان دولتي و يا زياده از اين در بخش حربي در حال حاضر سخن گفتن قبل از وقت است. ولي از چنين واقعيت نبايد انكار ورزيد كه در چوكات مقابليت جهاني شويي پيروان افراط گرايان اسلامي و تروريزم خيلي پيگيرانه ، تيزو تند عمل مي نمايند.

در اين حالت در فهميش آنها رقيب اصلي سياست جهاني سازي فقطظ در وجود امريكا و يا اروپاي غربي محدود مي شود.

چنين به نظر مي رسد كه شاخه هاي وسيع و گسترده از افراطيون اسلامي و تروريزم سر چشمه خود را از آنهائي كه حركت ملي ـ آزاديخواهانه ناميده مي شد كه در سالهاي 60 ـ 50 قرن بيست در جهان اسلام با پيدايش يك تعداد دول مستقل و آزاد شده از جمله كشورهاي مستعمره توسط دول كاپيتاليستي بودند.

نخستين شاخه هاي افراط گرايي اسلامي و تروريزم در اين ممالك نه تنها از جانب ذخاير ايديالوژيكي اجتماعي ، فرهنگي و داخلي تغذيه مي شدند ، بلكه از بيرون از طرف مراكز جهاني تاثير جيوپليتكي نيز داشتند. اين روند مخصوصاً در سالهاي 80 ـ 70 قرن بيست آنزمانيكه  مبارزه جيوپليتكي بخاطر تحت تاثير در آوردن يك سلسله كشورهاي شرق ميانه كه به خود كركتر غير مستقيم يك طرفه سخن پردازيهاي ايديالوژيكي اسلامي گرفته ، باز هم صريح تر گشت.

از سوي ديگر افراط گرايي اسلامي به يك وسيله خوب براي تامين منافع جيوپليتيكي مراكز جهاني پر نفوس بدل گرديده بود. با باور كامل مي توان با چنين نقطه نظر موافق شد كه ريشه هاي افراط گرايي اسلامي و تروريزم قرن 20 نه تنها از تعليمات ايديالوژيكي به شكل «وهابيزم» يا طالبان تغذيه مي شدند (كه اساساً از خصوصيات اسلامي استفاده مي كردند) ، نه تنها كوشش طبيعي خلقهاي جهان اسلام براي تقسيم عادلانه ، نعمت هاي متمدن امروزي ، نه تها كوشش هاي دايرة‌ حكومات مسلمان براي كسب قدرت و تامين استقلاليت ممالك خويش مي باشد.

نبايد از نظر دور گذاشت كه به اين ريشه هاي افراط گرايي و تروريزم روش و رنگ اسلامي دادن در حالي كه تا اندازه مخفيانه چنين كانالهاي مصنوعي تغذيه چون علاقمندي تنگاتنگ با خدمات مخصوص مراكز جهاني تاثير جيوپلتيكي كه با رضايت خاموش رهبريت سياسي خود عمل مي كند نيز غذا مي دهند.

همين طور افراط گرايي اسلامي و تروريزم به صفت واسط ايديالوژيكي خود محصول نه تنها دايره هاي حكمروايي ملي ، دول اسلامي كه بطور موفقيت آميز از آنها استفاده مي كنند ، بلكه از آغاز پيدايش آن تحريكات بيروني قابل ملاحظه دارد.

محض براي همين هم بطور غير مستقيم مسووليت براي نتايج منفي و خراب آور افراط گرايي اسلامي و تروريزم تنها بدوش رزمندگان ملي ـ اسلامي ممالك شرق نزديك و ميانه نيست.

با تدريج بر قوت مندي و تأثير تمايلات داخلي و خارجي در انكشاف افراط گرايي اسلامي و تروريزم در جهان اسلام اولاً در قرن بيست و يك به مقاومت ايديالوژيكي ، جهان شمول سازي (جهان ديني) آورده مي رساند كه در گام نخست به جايي آن جهان دو قطبه قرن بيست آمده اند.

علل اساسي چنين مقاومت در سطح كل براي جهان شمول سازي در تداوم گسترش افراط گرايي اسلامي و تروريزم تغذيه دايمي مي گرديد. با چنين نقاط بشكل ذيل ارزيابي مي گردد:

ـ علل اساسي گسترش افراط گراييي اسلامي و تروريزم اين بود كه تأثير مدرنيزه شدن جهان پيشرفت غرب (نوع سازي) بالاي كشورهاي عقب مانده (نوع) جهان اسلام خصوصيات عميق قومي ـ فرهنگي اين اجتماع را در نظر نمي گرفت.

محض در همين چيز ضايعات اساسي خيلي وسيع گسترش يافتن روند مدرنيزه شدن كه اكثراً كشورهاي جهان را در قرن بيست فرا گرفته بود ، نهفته است.

به تدريج گسترش يابي افراط گرايي اسلامي و تروريزم در اكثر موارد با اينهم وابسته بود كه پيوستگي تاريخي ارزشهاي عنعنوي و ليبرال دموكراتيك ، كه عملاً براي اهالي جهان غير از اسلام خاص است در جهان عنعوي اسلامي در ضديت سخت روبرو گرديد. چنين ضديت در اكثر موارد در پيدايش مخالفت هاي سياسي ، ديني ، مذهبي و حربي بمشاهده مي رسد.

در رابطه با اين كشورهاي عنعنوي اسلامي در يك وقت با پرابلمهاي تشكل يك سيستم دو قطبي مواجه شدند كه ، آن مي بايست همزيستي ارزش هاي عنعنوي و ليبرال دموكراتيك را تامين مي نمود.

ـ در كشورهاي جهان اسلام گسترش افراط گرايي اسلامي و تروريزم با پر قوت شدن تمايلات خودكامگي همراه بود كه زير بيرق گلگون اش تاثير ايديالوژي اسلام مشهود است.

اين چنين ايديالوژي خيلي بمورد براي زعامت ملي تندرو ميسر گرديد. همين طور پر زور شدن تمايلات خودكامگي تحت بيرق ديني در يك سلسله كشورهاي شرق نزديك و ميانه واكنش طبيعي به هجوم ارزشهاي غربي بود.

ـ منابع مهم ايكه در گسترش افراط گرايي اسلامي و تروريزم در يك سلسله كشورهاي مسلمان اين چنين پيش آمدهايي ناگزيريكه ، در نتيجه عمل كردن نقش هاي نوسازي اجتماع ـ اقتصادي صورت مي گرفت ، فراهم آورد.

انكشاف اقتصادي پيش گويي نشونده ، موجود نبودن باز دهي بزرگ اجتماعي از روي اصلاحات جديد ، ناباوري به قدرت كاري زعماي رهبري كننده ، بطور موثر بر طرف نشدن دشواريهاي اجتماعي ـ اقتصادي روز به روز افزاينده ، امكانات مراجعات را به ايديال هاي اسلامي ، عدالت اجتماعي به طرز حاكميت هاي حقيقتاً اسلامي ، براي برگشتن به اصطلاح با «گذشته هاي طلائي» فراهم مي آورد.

روند ابعاد گسترش افراط گرايي و تروريزم در يك قطار كشورهاي اسلامي تكانه اضافه گي در زير تاثير تمايلات كهنه پرستانه كه بدون شك زمينه ها را براي پر قدرت گردانيدن نقش عنعنه هايي همچون به ترتيب بردن مناسبات اجتماعي ، اين چنين تأثير آور به تسلط حاكميت ، به وجود آورده بود ، با قبول نمودن تسلط حكمرواني بعضي از كشورهاي جهان اسلام راجع به بيرون بودن دين اسلام از «مناسبات سياسي» سخن رانده ، در عمل آنرا همچو وسيله در مبارزه سياسي استفاده نموده ، كوشش مي نمودند تا مخالفان خود را از انحصار به اسلام محروم سازند.

به محض در همين روند نقش جديد اسلام در سياست امروزه به مشاهده مي رسد.

2ـ اساسات تاريخي ، فرهنگي گسترش افراط گرايي ديني ـ سياسي و تروريزم

 

گسترش افراط گرايي اسلامي و تروريزم در قرن بيستم يك و يكباره و بلند شدن عامل اسلامي در حيات اجتماعي ـ سياسي هم در يك كشور عليحده و هم در سطح جهان شمول سازي روابط نزديك دارد.

در رابط با چنين گسترش افراط گرايي اسلامي و تروريزم و ميكانيزم تائثير آن را در حيات اجتماعي تحليل نموده ضرور است كه خصوصيات مركبي اسلام را همچون حادثه اجتماعي ـ فرهنگي به نظر گرفت ، كه آن به وضعيت داخل ديني و اجتماعي ـ سياسي در جهان اسلام تاثير گوناگون دارد.

چنان به نظر مي رسد كه در عصر 20 هيچكدام از فرهنگ هاي ملي امروزه در كشورهاي اسلامي قادر نبوده كه در تمايل روند يك نواخت شدة‌ در زير تاثير جهاني شدن ايستاده گي كند ، از اينرو اين وظيفه را اسلام بعهده گرفت كه آن از موجوديت سر حدات ملي صرف نظر نموده ، كه داراي ريشه ها و حساسيت خاص مي باشد. عملي نمودن اين روند به عملي شوي و سياسي شوي اسلامي و دخيل شدن آن به ساحات مناسبات سياسي آماده گرديد.

در نوبت اول اين روند مناطق مسلمان نشين را كه داراي سطح بلند دين داري اهالي مي باشد قرار گرفت.

از نقطه نظر امنيت جهاني شوي ، سياسي شوي اسلام روش راديكالي داشته از اول بخود تمايلات منفي گرفته بود.

در شكل نهايي خود تند رويي اسلامي سياسي شده در هماهنگي با ديگر شرايط براي پيدايش و تشكل افراط گرايي و تروريزم در اساس ديني زمينه گذاشت.

تأثير منفي اسلام سياسي شده متمايل تند رويي داشته به تنظيم مناسبات سياست داخلي و بين المللي ، به آن ضديت هاي ديني اساس يافته بود كه آنها تمايل وسيع گرديدن از طريق زور را دارند ، در نتيجه خطر بزرگ را براي امنيت منطقه و جهان بوجود مي آورد.

بطور وسيع گسترش اسلام سياسي شده متمايل تند رويي ، كه به پيدايش افراط گرايي تروريزم منجر گرديد ، در مجموع دايره  هاي وسيع علل و شرايط ، اين چنين يك سلسله اساس هاي اجتماعي و فرهنگي نيز داشت.

1.   براي قسمت زياد اهالي كشورهاي جهاني مسلمان ، اسلام شكل شعور جمعيتي است ، از اين جهت منظور ظهور اسلام سياسي شده متمايل به تند روي را بدرجه گوناگون در ساحات مختلف اين كشورها مشاهده كردن ممكن است. درجه و وسعت سياسي شوي و تند رويي اسلام ، كه در افراط گرايي و تروريزم انعكاس يافت ، از شرايط قاطع تاريخي ـ فرهنگي مسير مبارزه سياسي ، كه زير شعارهاي اسلامي انجام مي يافت ، وابسته بود.

2. در اكثر كشورهاي جهان اسلام ، اسلام همچون سياست و يك پديده اجتماعي به اندازه مستقل كه مقاصد شخص خودش را تعقيب مي نمايد، موجود است ، نه وابسته از مناسبات به اين و آن جريان ، تشكيلات هاي اسلامي سياست خود را كه براي پر قوت نمودن ، موقعيت و وسيع شدن تأثير خود را به همه ساحات حيات اجتماعي جامعه مسلمان نگران شده بود ، پيش مي بردند.

در بعضي موارد تشكيلاتهاي اسلامي مبارزه مستقيم را براي حاكميت ، از جمله با استفاده از اشكال افراطي استفاده مي كرد.

در عين حال رهبران تشكيلات هاي اسلامي در شرايط جديد تاريخي به كمك مدرنيزه نمودن تعليمات ديني و يا بر عكس رجعت به اساسات محافظه كاري و بنياد گرايي كوشش مي كردند كه موقعيت دين را تحكيم بخشيده و به صفوف آن پيروان جديد را جلب و جذب نمايند.

3. در شكل خالص خود در يك تعداد كشورهاي جهان اسلامي ـ سياسي شده متمايل به تندرويي در نوبت اول در يك موقعيت جايگاه ملت گرايي را بروز نموده و در قدم دوم نقش مستقل ايفاء نموده است.

در چنين موارد خطابه گوئي اسلامي همچون واسط خيلي مناسب براي گسترش دادن ايده ها و شعارهاي ملي وطنخواهي در ميان اهالي مي گرديد.

4. از بسكه در كشورهاي جهان اسلام ، اكثريت عامه اهالي درجه بلند اعتقادات ديني داشته اسلام سياسي شده متمايل تند رويي بطور عنعنوي در حركات عاموي ، كه در سرزمين اين دول بوجود مي آمدند نقش مهم بازي مي كرد.

اساساً آن تأثير قابل ملاحظ به تشكيل شعور جمعيتي امروزه رسانده ، در عين حال همچو اساس جهان بيني بسياري از حركات احزاب و تشكيلات هاي جمعيتي ـ سياسي بر آمد مي كرد ، و يا در فعاليت آنها توسط عنعنه هاي تاريخي ـ فرهنگي اشتراك مي نمود.

محض از همين سبب در بسيار موارد ، در زير پرده اسلامي ، قرينه اجتماعي ـ سياسي پنهان است كه به فعاليت هاي افراط گرايي دخل داشته و از طرف اهالي در سطح احساساتي ـ پسيكولوژي آسان تر قبول كرده مي شود.

5. در يك تعداد كشورهاي جهان مسلمان ، اسلام سياسي شده متمايل به تند روي نقش مهم را در تشكل منابع عيني ، ارزش دليل ناكي ، احساسات ـ پسيكولوژي رفتار افراط گرايانه بازي نموده است اين به آن وابسته بود كه مفاهيم ديني ، ابزارهاي سيستم هاي تعليمات ديني و تخيلات داراي اقتدار بسنده براي افاده و تامين همه گونه مقاصد ، حتمي مقاصد اجتماعي ـ سياسي با هم مقابل ، از جمله با استفاده از اشكال گوناگون افراط گرايي مي باشد.

3ـ اساسات جهان بيني گسترش افراط گرايي ديني سياسي و تروريزم

 

تمايلات بنياد گرايي اسلام در عصر 20 به سوي افراط گرايي ديني ـ سياسي و تروريزم ريشه هاي عميق جهان بيني دارد ، زيرا استفاده روز آوري عملاً و همه وقت از جانب دين تشريح مي گرديد.

در عين حال اسلام يگانه ديني نيست كه پيروان آن بعضاً با استفاده از اصولهاي زور آوري به فعاليت مي پرداختند.

همچو مثال مي توان از فاجعه سال 1992 ، وقتي كه در مترو توكيو اعضاي گروه توتاليتاري بنام آ.او.ام سن ريكا با اسفتاده از گاز زهر آلود ، تعداد بيشماري از انسانها را به هلاكت رساندند.

در اين مورد انديشه پردازان سن ريكا چنين عقيده داشتند كه كشتار مي تواند براي قرباني شدن و هم قتل وسيله دريافت نجات گردد و از اين نقط نظر همه گونه فعاليت هاي تروريستي مجاز دانسته شد همين گونه جنايات در مقابل انسانيت به نيك سرشتي مبدل مي گردد.

در چوكات دين اسلام نمونه از همه روشن تر و آشكارا را نظر جنگ مقدس در قرن 20 «جهاد» بازي مي نمايد كه از آن دايره ها از همه تند رو اسلامي براي بدست آوردن مقاصد ديني ـ سياسي خود استفاده مي نمايند.

در اين مورد بروز افراط گرايي اسلامي و تروريزم چنين استدلال جهان بيني داشته ، كه در آن نقش مخصوص را چنين مقررات بازي مي كردند ، كه آنها قانوني بودن استفاده زوري را در مناسبات مذهبي تامين مي كردند و يا مي توانستند براي تشكل اين چنين اهداف در كشور دين داران خدمت نمايند.

نظريات و مركزيت اسلامي كه زور آوري را از روي دگمه هاي ديني توجيه مي كردند ، اساس بندي ايديالوژي خود را يا در سطح ايديال پيشرفته ، نظريات چيان اهل عمل خود را داشت و يا در سطح دكترين هاي (نظريه) كه آنها تعداد محدودي پيروي داشتند ، پيدا مي نمود.

در هر دو حالت مقصد از آن عبارت بود كه ، آدم دين دار از نظريات ديني اطاعت مي كند كه پيشكي از طرف افراطيون اسلامي تشريح گرديده است و در زير تأثير آن عمليات زور آوري را در مبارزه براي «پا كيزه گي ديني» انجام مي دهد.

تاريخ نيمه دوم قرن 20 نمونه هاي زياد بيرحمي مخصوص و قتل عام را همچو واسط مبارزه در زير شعارهاي ديني نشان مي دهد.

انفجارات تروريستي در جهان در جماعت هاي مزدحم كه مثال برجسته آن حادثه يازدهم سپتامبر 2001 در ايالات متحده امريكا بود شاهد اين مدعا است.

اساس قبول كردن نظريات گوناگون كه در مبارزه براي حاكميت با استفاده زور آوري داشت مي شمارند با ريشه هاي خود به عمق شرح اختلاف ناك متن هايكه اساساً سرچشمه هاي اسلامي را تشكيل مي كند «در قرآن كريم سنت ، احاديث و غيره» كه وظايف ديني ، اخلاقي دين داران را گوناگون توصيف مي دهد ، مي رود.

در اين جا اهميت بزرگ را گروه مخالف ها تشكيل مي دهد كه به طور گوناگون ماهيت تعليمات اسلام را شرح مي دهد و بطور گوناگون دين داران را در رفتار حياتي شان رهنمون مي سازد.

تفسير اختلافات متن هاي اسلامي به طور فعالانه طرفداران افراط گرايي در اساسناك نمودن جهان بيني براي دريافت مقاصد ديني ، سياسي خود استفاده مي شود.

برخي مخالفت ها را در شرح و توضيح متن هاي اسلامي مي توان به يك مسئله اساسي كه به جوانب اخلاقي استفاده زور آوري از جانب دين داران وابسته است ، مربوط دانست.

به مقصد بدست آوردن حق عمل افراطي استفاده زور آوري از جانب پيروان اسلامي سياسي شده روش تند روي داشته ، چنين حادثه اخلاقاً اجازه داده شده محسوب مي گردد ، كه اگر (ارزش هاي اسلامي) به ياري آن نجات داده شده و از نتيجه خرابي آوري آنها بلندتر مي باشد. چنانكه از مضمون شرح برخي متن هاي اسلامي بر مي آيد ، زور آوري نه تنها ممكن به معجزه است بلكه در بعضي حالات استفاده آن در روند فعاليت هاي ديني ، دينداران برايشان حتمي دانسته مي شود.

در عين حال بعضي از ايديالوژيهاي سياسي شده متمايل به افراطي شده مسئله زورآوري كركتر سبب هايش را وارونه جلوه مي دهند.

زور آوري از نقط نظر اخلاقي ديني توضيح شده ، آنها سبب هاي اساسي وكركتري از جهات جمعيتي خطرناك زور آوري را پوشش مي نمايد و چنين اثبات مي گردد كه زور آوري اين يكي از عناصري ضروري ترقيات انسانيت مي  باشد.

چنين نظريات كه بشكل هاي ديني پوشش شده است مضمون فعاليت طرفداران آنها به تبليغات خيالي و افراط گرايي ، آشتي ناپذيري ملي ـ ديني تبديل مي دهد.

طبق يكي از قانونمنديهاي كلاسيك ايديالوژي جهان بيني ديني ، استفاده زور آوري را در موارد ذيل به سه شكل امكان پذير مي داند:

ـ اگر زور آوري به حكم الهي صورت گيرد.

ـ اگر زور آوري ماهيت عدالت خواهي داشته باشد.

ـ اگر زور آوري به مقاصد عدالت خواهي انجام گيرد.

به اين سه شرط تكيه نموده ، مي توان استفاده زور آوري را در چار چوبة اساسات قانوني افراط گرايي و تروريزم عملي نمود.

اول : اينكه يكي از اساسات مهم جهان بيني رفتار زور آورانه توسط تلقين شدن ايده هاي ضعيف انسان در پيش اراده خداوند تشكيل يافته است ، ‌از حسيات ديني و احساسات تعصبي سوء استفاده نموده ، افراط گرايان اسلامي اثبات كرده مي شود كه اسباب زور آوري ـ گنهكاري مردم غير مسلمان بوده به اين مسلمانان را به مبارزه بر ضد آنها رهنمون مي سازند.

از بسكه تقدير مسلماني به ديانت در دست خداوند مي باشد براي او ضرور است كه بدون كم و كاست ضرورت استفاده زور آوري را قبول نمايد، گر چندي اگر اين زور آوري به منفعت هايش زياد هم باشد يعني او به زور آوري بايد تن دهد.

تزيس دربارة (گنهكاري) غير مسلمانها همچون سبب اساسي تطبيق زور آوري از جانب مسلمان ها از يك طرف امكانيت قبولي آنرا همچون عمل خير فراهم آورده از جانب ديگر به تشكل انگيزه هاي رفتار زور آورانه زمينه سازي مي كند.

دوم : هنگام تشكل اساسات ارزشي ـ انگيزه وي رفتار زور آورانه براي مسلمان هاي با ديانت در بعضي موارد ،‌تلقين كرده مي شود كه مرگ آخري زنده گي نيست ، بر عكس براي آنها رسيدن به جهان جاويدان را تضمين مي نمايد.

همين طور مرگ براي دينداراني كه زير تأثير اربابان اسلامي افراط گرا ماندن از نقطه نظر رواني معناي نو را كسب مي نمايد.

مرگ از جانب آنها همچون دورنمايي قبول مي شود كه از تعليمات اسلامي براي كركتر موقتي حمايت زميني بر مي آيد و آنرا همچو تياري به حيات حقيقي آن دنيا جاوداني افادة مي نمايد.

در اين حالت براي دين د اران تلقين كرده مي شود كه آدميان عموماً بايد به قبول مرگ ، براي رسيدن به مقاصد افراط گرايي و تروريزم تيار مي باشند. مخصوصاً اين چيز به فعاليت تكنيكي آن تشكيلات هاي تروريستي خاص است كه آنها دين داران متعصب همچون فدايي (شهيد) براي انجام دادن عمليات تروريستي استفاده مي برند.

سوم : دينداران را به آن كه معناي اصلي حيات زميني تياري به حيات ابدي مي باشد، تلقين نموده افراط گرايان اسلامي در آن تيار بودن به (قرباني شوي) در راه عملي نمودن نقش هاي افراطي ديني ـ سياسي را پرورش مي دهند.

مقصد اساسي چنين تأثير منفي افراط گرايان اسلامي و دين داران براي تشكل درجه بلندي وضع منابع اخلاقي مي باشد كه براي به فعاليت زورآوري كشيدن آنها مساعدت نمايد.

ديندار بايد در عملي نمودن نه تنها مقصد عمومي عدالت ناك بلكه اجراي قرض شخصي مسلماني خود كه شكل خدمت به خداوند مي باشد ، كوشش كند.

در اين شرايط از جانب افراط گراياني اسلامي اساساً تكيه به ضرورت از جانب مسلمانان راسخ الاعتقاد انجام دادني عمل خواهي فوري ،  فعالانه و تجاوز كارانه را كه به زور آوري علاقه منداند ، صورت مي گيرد.

همينطور در ابتدايي قرن 21 تشديد زور آوري در مناطق عليحده دنيا در زير تأثير ايديالوژي اسلامي سياسي شده متمايل افراطي شده چندين جانبه موجوديت اصول خواهي قانوني و غير قانوني را در آن شهادت مي دهد ، كه اقتدار ايديالوژيكي آن افزون گشته و به يكي از عناصر مهم ميكانيزم گسترش افراط گرايي ديني ـ سياسي و تروريزم مبدل مي شود.

فصل سوم

برخي ملاحظات راجع به گسترش

افراط گرايي و تروريزم در آسياي مركزي

 

با از هم فروپاشي اتحاد شوروي در آسياي مركزي به جاي جمهوريت هاي سابق شوروي يك عده دولتهاي مستقل بوجود آمد كه از روز اول موجوديت شان با يك مقدار پرابلمهاي جدي اجتماعي ، اقتصادي ، فرهنگي و ايديالوژيكي روبرو شدند.

عملاً تمام كشورهاي آسياي مركزي به اين و يا آن اندازه پرابلم هاي مبرم سياسي شوي اسلام در دولت هاي شان روبرو شدند ، كه آن پيشاهنگ گسترش امكان پذيري افراط گرائي ديني و تروريزم در اين منطقه شوروي سابق شده مي توانست.

هنوز در آخر سالهاي 80 قرن 20 استفاده انديشه هاي ديني در مبارزه سياسي در كشورهاي آسياي مركزي قريب يك حادثه گوش ناشنيد و بيگانه براي واقعات شوروي محسوب مي افتاد ، چون كه در تمام سرزمين اتحاد شوروي به هيچ گونه شرط و شرايط ، بطور قاطعانه ، اصول جدا بودن دين از دولت عمل مي نمود.

كوشش حل پرابلم هاي كه به سياسي شدن اسلام و اشكال گوناگون افراط گرائي ديني در دولت هاي آسياي مركزي مربوط بودن به بازهم تيز و تند شوي وضعيت داخلي سياسي وحتي جنگ هاي شهروندي و زد و خورد هاي مسلحانه را فراهم كرده است.

گسترش يافتن اشكال گوناگون افراط گرائي ديني در زير تاثير اسلام سياسي شده در بعضي كشورهاي آسياي مركزي در اكثر مورد خصوصيت يك جانبه و عامل هاي خاصي دارد.

در سالهاي آخير اسلام سياسي شده در كشورهاي اسياي مركزي به عامل مهم تشكل شدت  اجتماعي ـ سياسي مبدل گرديد. در عين حال رسم افراط گرايي اسلامي و تروريزم در مناطق آسياي مركزي نه تنها نتيجه صادرات آن از دول شرق نزديك و ميانه ، بلكه قسماً از كشورهاي مشترك المنافع نيز بود.

استفاده اسلام به مقاصد سياسي در يك تعداد كشورهاي مشترك المنافع بخود اشكال گوناگون گرفته بود بيرق اسلام بمقصد بدست آوردن و تحكيم مختاريت در بعضي سرزمينهاي به مثل آجرستان در گرجستان ، گگاوزيه در ملداويا ، تاتارستان ، باشقورستان و انگوشيتيه در روسيه استفاده شدند.

با اشتراك فعال روحانيون مسلمان مبارزه بين زبده گان و داخل قومي در داغستان ، چيچنستان اوج گرفت.

گسترش افراط گرايي اسلامي در آخير از آخرين يكي از علل اساسي در جنگ خونين «چيچين» در روسيه گرديد.

براي گسترش افراط گرايي ديني اسلامي و تروريزم در سرزمين آسياي مركزي يك تعداد علل عيني وجود داشت كه بطور عموم چنين ارزيابي مي گردند :

اول : پس از شكست ايديالوژي كمونيستي در حال حاضر ايديالوژي پيدا گشت كه مخصوصاً در كشورهاي آسياي مركزي در مناطق ايكه اكثراً اهالي اش وابسته به عنعنات اسلام بوده آشكارا احساس مي گرديد.

اين حالا عملاً هر چه زودتر به ايديالوژي اسلامي تكميل مي گرديد. جوامع مسلماني انگيزه هاي تحريك بخش را براي انكشاف و خود اثبات كننده به حيث قوت هاي جمعيتي قابل اهميت پيدا نمود.

دوم : خودشناسي ملي خلقهائي كه دولت خودشان را بر قرار نمودند ، خيلي بالا رفت. در شرايط بسيار قومي بودن در چنين كشورها به مثل تاجيكستان ، تركمنستان ، قزاقستان ، ازبكستان عامل اسلامي به نشانه اساسي يكسان شهروندي مبدل گرديده بود.

براي همين هم دايره هاي حكمراني اين دول آسياي مركزي همه جانبه روند احياي عنعنات اسلامي را تعقيب مي كردند.

در عين حال درجه شايد و بايد نقاط منفي اين روند در نظر گرفته شده بود.

در بعضي كشورها تاثير روحانيت مسلمان به درجه بلند گرديد ، كه آن نه تنها دعوا حاكميت ديني بلكه حاكميت سياسي را نيز مي نمود.

سوم : از بين بردن قسمت جنوبي «پرده آهني» به آن آورده شد ، كه از جهان اسلام هجوم ايديالوژيكي غير قابل نظارت شروع گرديد.

به غير از مقاصد وسيع كردن دايره نفوذ فرهنگي ، دايره هاي معين كشورهاي مسلماني خارجه دور اين چنين مقاصد قاطع مدرن را نيز پيش مي بردند.

منفعت دار بودن دايره هاي عليحده صاحب كاران جهان اسلامي براي دست يابي به ذخاير طبيعي مناطق آسياي مركزي ، تحت پروژه ايديالوژيكي تشكيل «يگانه جهان اسلامي» تحت پوشش قرار گرفته بود.

چهارم : مشكلات ساحه اجتماعي ـ اقتصادي كه كشورهاي آسياي مركزي به نوعي از سر مي گذرانند عقب مانده گي نسبي اقتصادي بعضي از آنها براي بلند گرديدن حركات اعتراضي ايكه بعضي شعارهاي «سوسياليزم

اسلام را» استفاده مي نمايند ، مساعدت نمود.

تحولات اقتصادي آخير در بد شدن شرايط اجتماعي ـ اقتصادي اهالي تيز و تند گويي تقسيمات اجتماعي ، زياد شدن تفاوت ها در سطح زندگي اين كشور همراه بود.

مراجعت با قوانين عنعنوي اسلام واكنش غير شعورانه اهالي با روند مدرنيزه سازي بود.

در رابط به گذارش تيز و تند به مناسبت ها و بازسازي هاي بازاري در اكثر كشورهاي سابق شوروي كپيتاليزم «وحشي» حاكم گرديد ، كه آن ارزشهاي اخلاقي جوامع عنعنوي مسلمان آسياي مركزي را همطراز ساخت.

كليه نورمهاي مناسبتي همزيستي آدميان سرنگون گرديد ، كه اين روش در بعضي موارد به از بين رفتن توارث نسل ها در حاكميت اجتماعي هرج و مرج اخلاقي را بوجود آورد.

ايديالوژي اسلامي به تقاضاي اخلاقي جامعه اسلامي جواب داد ، براي آن روش و اسناد جمعيتي را ، كه به شرايط كپيتاليزيم موافق كننده شده بود ، ضربه زد.

پايين بودن سطح عمومي سواد اهالي ، كه در سالهاي آخير در يك تعداد كشورهاي آسياي مركزي به قوت پيوست ، اهميت اين عامل را باز هم زيادتر نمود.

پنجم : در اكثري جوامع مسلمان آسياي مركزي معيارهاي ساده ترين دولت حقوق بنياد از استفاده بر آمد بي قانوني در بسيار موارد همچون قاعده و خصوصيات مناسبتي جمعيتي به نظر مي رسيد. همچون پاسخ به بي نظمي مكمل حقوقي ، اهالي مسلم بعضي دول آسياي مركزي مجبور شد تا به نورمهاي اسلامي پناه برد.

در نتيجه در شعور عامه اهالي مسلمان بطور خود بخودي تمايل مثبت به اسلام جو گرفت و آن همچون حقوق الترناتيفي مورد استفاده قرار گرفت.

ششم : يكي از علل اساسي گسترش اشكال گوناگون افراط گرايي اسلامي در يك تعداد دول آسياي مركزي به ساختار بسيار قومي اهالي مسلمان در اين كشورها ارتباط مي گيرد.

پس از برهم خوري ايديالوژي كمونيستي انترناسيوناليزم و سياست ملي به آن وابسته ، كه تا اندازة منافع اقوام عليحده را در كشورهاي آسياي مركزي ، در دوران شوروي به نظام در آورد ، جوامع داراي كثرت قومي مسلمان از چنين تنظيم گري مهم بي نصيب ماندند.

در چنين وضعيت ايديالوژيكي اسلامي ، كه آدميان را از روي منسوبيت قومي شان از هم جدا نمي كنند همچون قوة متحده كننده در يك تعداد كشورهاي آسياي ميانه ظهور نمود.

در زير بيرق اسلام در جوامع بسيار قومي مسلمانان بطور خود بخودي روند خود تنظيم كني جمعيتي رويكار آمد.

همين طور ، اسلام همچون واسط به تنظيم در آوردن مناسبات بين قومي گرديد.

هفتم : عامل مهم سياسي شوي اسلام ، استفاده فعالانه آن از طرف حلقات سياسي يك تعداد كشورهاي آسياي مركزي براي به دست آوردن منافع گروهي خود گرديد.

در بعضي حالات دين مبين اسلام به فعاليت هاي سياسي و غيره ايكه ، بعضاً كركتر جناحي بخود گرفته بود محكم گره خورد. از جمله مناقشات در سرزمين آسياي مركزي بوجود آمد ، كه در آنها افراط گرايي اسلامي شركت مي كردند ، بعضاً خيلي دشوار بود كه حتي فاصله بين ايديالوژي بنام وهابيان را ازجناياتيكه به اشتراك در سازمانهاي غير قانوني مسلح ، اختطاف آدميان ، و گردش غير قانوني مواد مخدر وابسته بودند ، كشيده شود.

در نتيجه ، در يك تعداد كشورهاي آسياي مركزي عالمي جناحي اكثراً امكانيت پيدا نمود ، كه به گروه هاي سياسي ، نظامي پيوستگي  پيدا نمايد ، كه آنها به اين يا ان واسط به تند روان ديني علاقمند بودند.

هشتم : عامل مهم سياسي شوي اسلام اين پايين گرديدن ثمرات سيستم هاي موجود سياسي مي باشد. در رابط با اين ايديالوژي تشكيل نمودن «‌دولت اسلامي ـ ‌خلافت» همچون الترناتيفي رژيمهاي موجود به ميان آمد. طور مثال در چنين مناطق ازبكستان ، مانند وادي فرغانه ، داخل گرديده افراط گرايي ديني تمايل جدايي خواهي بخود گرفته بود.

فعاليت افراطيان حركت اسلامي ازبكستان (ح.ا.ا) در زير بيرق تشكيل نمودن دولت مستقل اسلامي در حدود اين منطقه صورت گرفت. براي همين هم طبيعي است كه در مخالفت با تاشكند رهبران افراطي حركت اسلامي ازبكستان شعارهاي اسلامي را به رهبري گرفتند.

افزايش فعاليت هاي حركت اسلامي ازبكستان در قلمرو ازبكستان ، در رديف جنگ شهروندي در تاجيكستان و حوادث باتكينت در قرغيزستان يكي از نشانه هاي مهم مي باشد كه در باره عملاً دخيل ساختن افراط گرايان ديني به مناطق آسياي مركزي شهادت مي دهد.

نهم : از جانب بعضي رهبران كشورهاي آسياي مركزي درست اهميت ندادن گسترش افراط گرايي ديني تمايل اسلامي داشته ، عدم جستجو به موقع چاره هاي به مقابل اين روند ، به پيچيده گي وضعيت مساعدت نمود.

تمايل قطع كردن روابط عنعنوي در بين دول مشترك المنافع ، در مجموع به كشورهاي آسياي مركزي از جمله به آن نتيجه رسيد كه برخي كشورهاي آسياي مركزي بطور مستقل عاجز بودن خود را در مقابله در قلمرو خودشان در گسترش افراط گرايي اسلامي ، نشان دادند.

روند سياسي شوي اسلام كه براي تدريجاً پهن گرديدن افراط گرايي و تروريزم در پهناي آسياي مركزي مساعدت مي نمود بطور شرطي در سه مرحله اساسي زماني عملي مي گرديد.

مرحله اول ـ اساساً دوره از اخير سالهاي80 م تا اول 90 م قرن بيستم را در بر گرفت ، با احياء همه طرفه دين اسلام در قلمرو كشورهاي آسياي مركزي تفسير مي گردد.

بطور ظاهري خود در هر يك از اين كشورها نگاه نكردن به احياي عنعنات ديني در هر يك كشور داراي خصوصيات خاصي مي باشد ، كه به گوناگوني منيتاليتي اهالي طرز تشكيل اجتماعي ـ جمعيتي و انكشاف تاريخي ـ فرهنگي دول وابسته مي باشد.

مرحله دوم ـ كه دوره اول سالهاي 90 م قرن بيست را در بر مي گيرد ، به پر قوت گرديدن عامل ديني در آسياي ميانه ، همچون نتيجه نزاع مسلحانه فرق مي كند.

بزرگ ترين چنين نزاع همانا جنگ شهروندي در تاجيكستان بود ، كه ظاهراً به مبارزه قوت هاي دنيوي با گروه هاي ديني ايكه مي خواستند دولت

اسلامي بنياد نمايد ، مانند بود. در اصل اين جنگ داخلي بين خودي بود.

مرحله سوم ـ اساساً دوره آخير سالهاي 90 م قرن بيست و سالهاي اول قرن بيست و يك را در بر مي گرفت با پر قوت گشتن گروه هاي ديني ـ مذهبي در يك قطار كشورهاي آسياي مركزي فرق مي كنند.

گروه هاي گوناگون اسلامي در بازيهاي سياسي ، در سطح جيوپليتيكي مناطق آسياي مركزي بطور خيلي روشن منافع يك تعداد مراكز جهاني با نفوذ به چشم مي رسيدند. در خود اين كشورهاي آسياي مركزي همكاري هاي بين الدولتي در مورد گذراندن چاره بيني هاي ضد تروريستي به عامل متحد كنند كوشش هاي دول منطقه براي پيشگيري خطر گسترش وسيع افراط گرايي ديني و تروريزم مبدل گرديدند.

 

پايان

تروريزم به عامل مهم حيات جمعيتي تبديل يافته است. در عين زمان وي خطرناك ترين تهديد مي باشد كه دنياي متمدن به آن روبرو شده است.

وقايع مدهش يازدهم سپتامبر 2001 و 23 و 26 اكتبر 2002 نشان داد كه بشريت هنوز آماده نيست،كه به تهديد تروريزم بين المللي جواب مطابق دهد.

وي فقط حالا ، در جستجوي راههاي نابودي آن مي باشد.

ولي علاقه معلوم است كه از بين بردن تروريزم همچون حادثه سياست جهاني متحد نمودن كوشش هاي جامعه بشري را در ساحات گوناگون از حربي گرفته تا ماليوي طلب مي كند.

تروريزم بين المللي چند رويه و چند جانبه مي باشد ، از اين رو مبارزه در مقابل آن نمي تواند يك نواخت و مستقيم باشد ، وي طلب استفاده تركيبات گوناگون ، برداشت ها ، برخوردها ، اصول ها و واسط ها را تقاضا مي نمايد.

تروريزم بين المللي عامل تركيبي و نتيجة ضديت هاي داخلي جهان رو به انكشاف بوده ، در چهار چوبه اين ضديت ها عمل مي كند ، و اگر به بعضي خصوصيات خاص خود بروز هم نمايد ، در اصل همچون خصوصيات داخلي آنها كه مي تواند عامل بي ثبات شدن سياست جهاني باشد بر آمد مي كنند.

بدون شك ، بصورت كل از بين بردن تروريزم بين المللي كاريست بس دشوار. از طرف ديگر داخل نمودن ستراتيژي جهاني مبارزه در مقابل آن در چهارچوبه معين زماني ، در شكل اعمال هاي خورد و بزرگ ضد تروريستي باز هم بحران بين المللي را عميق تر مي گرداند.

مبارزه بر ضد تروريزم بين المللي بايد يك قسم ستراتيژي در هم شكستن ضديت ها و پرابلم هايكه آنرا به وجود مي آورند ، گردد.

در اين صورت تكيه اساسي بايد به قدرت بالقوه ضد تروريستي جهان امروزه كرده شود ، كه آن دموكراتيك كردن مبارزات بين المللي ، تحكيم اساسات جمعيتي شهروندي جهاني ، جلب افكار جمعيتي در تمام سطوح حيات بين المللي را در نظر دارد ، كه استفاده سريع آنها مي تواند نشانه هاي اساسي تروريزم بين المللي را محدود و بي ضرر گرداند.

به فكر ما استفاده به نام «ضد تروريزم تازه» ، (استفاده فقط قوت هاي مسلح ، اصول هاي زوري) باز هم حل پرابلم را مشكل تر مي گرداند.

اولاً ـ اين چون يك فكر بلا گردان براي حل اين مسئله شده نمي تواند.

دوم ـ وي امكانيت از نوع زنده كردني اصول «در مقابل ترور سفيد اعلان نمودن ترور سرخ» را بميان مي آورد ، كه در نتيجه عمليات ضد تروريستي به طرف ديگر خود ـ تروريزم بين المللي مبدل مي گردد.

چنانكه در بالا ذكر گرديد ، تروريزم امروزه در محل خالي بوجود نيامده است ، وي داراي ساختارهاي معين بوده ، به خريد و فروش غير قانوني سلاح ، ترافيك غير قانوني مواد مخدر ، اختطاف آدميان و غيره سخت علاقه مند است.

محض براي همين هم ، مبارزه به مقابل آن بايد سيستماتيك بوده ، به استقامت هاي گوناگون روانه گردد.

مهمتر از همه در بر طرف نمودن تروريزم از بين بردن اساس اجتماعي ـ سياسي و اقتصادي آن عمده است.

در تحقيقات مذكور دقت اساسي به مسايل پيدايش علل و ماهيت افراط

گرايي ديني و تروريزم داده شده است.

در اينجا البته همه طرف هاي اين حادثه را فرا گرفته غير ممكن است. ولي خود كوشش در عمق مسئله فرو رفتن نشان مي دهد كه بررسي مكمل تمام مجمع مسايل وابسته به افراط گرايي اسلامي و تروريزم ضرور است ، كه عملاً همه گونه روندهاي مهم سياست جهاني امروزه همه طرفه به تحليل آيد ، چونكه پديده افراط گرايي ديني و تروريزم به تار و پود سياست عمومي جهاني و مسايل جهان شمولي عصر ما داخل گرديده است.

مسايل ديگر كه اهميت بزرگ عملي داشته ، تحقيقات عليحده را تقاضا مي نمايد ، اين تجربه جهاني مبارزه در مقابل تروريزم و افراط گرايي ديني مي باشد.

تجارب جهاني مبارزه با پديده هاي فوق الذكر ، با استفاده از شكل و اصول گوناگون مبارزه و پيش گيري اين پديده ها در كشور هاي گوناگون فرق مي كند ، حتي در مناطق آسياي ميانه بروز افراط گرايي ديني و تروريزم در تاجيكستان ، ازبكستان ، قرغيزستان و قزاقستان از هم فرق دارد.

وابسته به اين مناسبت رهبريت سياسي هر قدم اين دول به اين مسئله نيز تفاوت دارد آن به طرز بروني مبارزه با استفاده از قوه نظامي و قانون گذاري اين يا آن دولت نيز بي تاثير نيست.

بدون شك ، هنگام اجراي كار و عملي نمودن سياست داخلي و خارجي هر يك كشوري عليحده منفعت هاي ملي خودش را به رهبري مي گيرد.

به سبب آن كه اين منافع كشوري يكسان نبوده ، آنها نه تنها نمي توانند با هم موافق باشند ، بلكه در برخي موارد مقابل هم اند ، از اين رو ، چنين شرايط مي تواند خصوصيت تشكيل فعاليت هاي ضد تروريستي را در هر يك دولت عليحده معين نمايد ، كه اين خود امكانيت بطور ميخانيكي جمع نمودن كوشش هاي جامعه بين المللي را براي مبارزه به مقابل تروريزم محدود مي نمايد.

بلي در حال حاضر با در نظر داشت اينكه عالميت تنفر خود را نسبت تروريزم عملاً ابراز داشته و عملاً همه دول و جامعه بشري را اين احساس فرا گرفته است. تروريستان و تمام قوت هائيكه آنها را حمايت مي دارند ، تا اندازه خموش گرديده ، فعاليت شان را كاهش داده اند كه به اين موفقيت ها ائتلاف ضد تروريستي در افغانستان مساعدت مي نمايد ، ولي چنين نقطه نظر كه ، تروريزم سركوب شده است ، به حقيقت حال موافقت ندارد.

اعمال تروريستي حالا هم در گوشه هاي گوناگون جهان صورت مي گيرد ، و چون احتماليت وجود دارد ، كه وريانت هاي گوناگون اين پديده در آينده باز روي كار آيند.

از جمله آن مي تواند ، كه «واسطه معامله» در مبارزه منافع جيوپليتيكي قوت هاي گوناگون شود و در اين حالت از صحنه سياسي خارج نشده ، موجوديت خود را در اشكال ديگر و به اصولهاي ديگر ادامه مي دهند.

به هر حال مي توان باور نمود كه امواج سالهاي آخير بلند رفته تروريزم از اثر نتايج خرابي آورش به درجة‌ رسيده ، كه حتي آنهائيكه مي خواهند اين پديده را به نفع خود استفاده برند ، به خطرناكي آن براي عموم باوري حاصل كرده اند و بشريت بطور جدي در تلاش است ، كه تمام قوتهاي در مبارزه به اين شرح زماني حاضره متحد شوند.

مثال روشن اين دگرگون شدن افكار جامعه جهاني نسبت تروريستان چيچين پس از وقايع ماه اكتوبر سال 2002 در ماسكو مي باشد.


 

ضميمه نمبر I

تشكيلات هاي بين المللي تروريستي كه در سطح جهان مشهور شدند :

چنانكه معلوم است ايالات متحده امريكا در سالهاي آخير چندين بار هدف تروريستان بين المللي قرار گرفت و مجبور بود كه عليه اين پديده نامطلوب به اقدامات جدي دست زند.

از جمله تشكيل نمودن ائتلاف ضد تروريستي و فعاليت آن در افغانستان مثال واضح شده مي تواند.

بغير از اين ، از جانب ديپارتمنت دولتي ايالات متحده امريكا يك تعداد معلومات ها و مدارك ايكه پرده از روي تروريزم بين المللي مي بردارد نشر گرديد.

از جمله در معلومات نامه هاي «تروريزم دولتي و تشكيلات هاي خارجي تروريستي» كه در ژورنال «سياست خارجي ايالات متحده امريكا» نشر گرديده است ، اسناد مشهور ترين تشكيلات تروريستي بين المللي تذكر رفته است.

در معلومات نامه هاي فوق الذكر گفته مي شود ، كه از جانب ايالات متحده امريكا داخل شده اين يا آن دولت به گروه دولت هاي سرمايه گذاري كننده تروريزم و بر عليه او جاري نمودن مجازات لازمي يكي از ميخانيزم انزوالي دول مي باشد ، كه آنها تروريزم را همچون واسط به دست

آوردن مقاصد سياسي خود حساب مي كنند.

سياست ايالات متحده امريكا براي فشار آوردن به دول سرمايه گذار تروريزم و انزوال آنها روانه شده است ، تا  كه اين دول از استفاده تروريزم دست كشند ، حمايت تروريستان را قطع كنند و تروريستان را به پنجه

عدالت بسپارند تا ، كه آنها براي جنايات صادر كرده شان جواب دهند.

در قطار هفت دولت كه ديپارتمنت دولتي ايالات متحده امريكا (ا.م.ا) همچون دول سرمايه گذار تروريزم بين المللي نامبرده است ، عبارت اند از كوبا ، ايران ، عراق ، ليبيا ، كورياي شمالي ، سودان و سوريه داخل مي باشد.

در معلوماتنامه ديپارتمنت دولتي اسناد گروه هاي تروريستي به دو قسم جدا كرده شده است. قسم اول 28 گروه را در بر مي گيرد كه منشي دولتي ايالات متحده امريكا آنها را همچون تشكيلات هاي تروريستي خارجي (ت . ت . خ) رقم زده است ، كه اين به ماده 219 قانون در باره مهاجريت و شهروندي با اصلاحات كه با آن قانون در باره تروريزم و استفاده از حكم قتل سال 1996 داخل كرده است ، موافقت مي كنند.موافق معلوماتنامه با اين سند داخل شدن به طور فعال چنين عاقبت هاي حقوقي را پيش بيني مي نمايد :

ـ  به تشكيلات ايكه ، همچون (ت.ت.خ) شناسايي شده است ، دادن مبلغ و ديگر كمك هاي مادي غير قانوني است.

ـ به نماينده گان و اعضايان جداگانه تشكيلات ايكه همچون (ت.ت.خ) شناسايي شده است ويزه دخول داده نشود و يا داخل شدن به خاك (ا.م.ا) منع كرده شود.

ـ اداره هاي ماليوي امريكايي بايد سرمايه هاي تشكيلات هاي ايرا كه همچون (ت.ت.خ) شناسايي شده اند و اجنت هاي آنها را حبس نموده ، به وزارت ماليه ا.م.ا خبر دهند.

در قسمت دوم سند معلوماتنامه ديگر گروه هاي تروريستي رقم زده شده

است ، كه در طول سالهاي 2000 م فعالانه عمل مي نمايند.

در اين سند آن گروه هاي تروريستي ايكه در سالهاي 2000 م فعاليت شان محدود بود ، داخل نگرديده اند.

مطابق سند تشكيلات هاي ايكه همچون گروه هاي تروريستي شناسايي شده اند ، آنهايي داخل گرديده اند كه زير نشانه هاي زيرين حقوقي قرار گرفته اند :

اولاً ـ تشكيلات بايد خارجي باشد.

دوم ـ تشكيلات بايد به فعاليت تروريستي مشغول باشد ، كه با متن ماده الف 212 و ب 3 قانون در باره مهاجرت و شهروندي مطابقت داشته باشد.

سوم ـ فعاليت تشكيلات بايد به امنيت شهروند ا.م.ا و يا امنيت ملي (مدافعه ملي ، رابطه هاي خارجي يا منافع اقتصادي) ا.م.ا تهديد آميز باشد.

با در نظر داشت اين معيارها ، به قطار تشكيلات هاي ايكه همچون ت.ت.خ شناسايي شده اند 28 گروه داخل مي شوند :

1.      تشكيلات « ابو ـ نيدل» ، (ت آه . ان)

2.      گروه « ابو سياف» ، (گ، آ. اس)

3.      گروه مسلح اسلامي (گ.م.ا)

4.      «اوم ـ سين ريكي» (آه . او .م)

5.      تشكيات بسكي «وطن و آزادي» (اي ، ت ، آ)

6.      «المجمع ـ ال اسلامي» «گروه اسلامي»

7.      «حماس» ، «حركت اسلامي مقاومت»

8.      «حركت آه ، او ، مجاهدين» (خ، او ، م)

9.      «حزب الله»

10.  حركت اسلامي ازبكستان (ح.ا.ا)

11.  «ال ـ جهاد» «جهاد اسلامي مصر»

12.  «كهان جاي»

13.  حزب كارگران كردستان

14.  «ببرهاي آزادي خواه تميل ـ ايليم»

15.  تشكيلات «مجاهدين خلق»

16.  «ارتش آزادي خواه ملي» (اي ، ال ، ان) كولمبيا

17.  «جهاد اسلامي فلسطين»

18.  جبهه آزادي بخش فلسطين

19.  جبهه خلق آزادي بخش فلسطين (ح.خ.آ.ف)

20.  سر فرماندهي جبهه خلق آزادي بخش فلسطين

21.  «القاعده»

22.  ارتش حقيقي جمهوري خواه ايرلند

23.  قوت هاي مسلح انقلابي كولمبيا (ف.آ.ر.ك)

24.  (دسته هاي انقلابي )«سابق اي . ل. ك»

25.  تشكيلات انقلابي (17 نوامبر)

26.  ارتش خلق انقلابي آزادي بخش ، جبهه خلق انقلابي آزادي بخش (دي ، خ ، ك ، پ/ اس)

27.  «روح روشن» (سيندرو ـ ‌لومينوسو)

28.  «قواي متحده خود محافظت» گروه كولمبيا (آه . او.ك ـ اوتو دفينيس اونيدرس ـ دي كولمبيا)

 

طبق ملومات ديپارتمنت دولتي امريكا به قطار ديگر گروه هاي تروريستي سيزده (13) تشكيلات نيز شامل مي باشند :

1.      لوا اليكس بان كايوا (ب. آه. ب)

2.      ارتش آزادي بخش رواندا (آه.ال.اي.ر)

3.      ارتش يگانه جمهوري خواه ايرلند (ايي.اي.ر.آه)

4.      گروه مقاومت ضد فاشيستي (اول ـ اكتوبر)

5.      ارتش جمهور خواه ايرلند

6.      جهش محمد

7.      لشكر طيبه (ال ت) ، (ارتش عدالت خواهان)

8.      قوت هاي اختياري لوياليستي (ك.اي.ال)

9.      ارتش نوع خلقي (آه.ن.خ)

10.  آرينخ ولينترس (آ.ف)

11.  خلق در مقابله غيرت گري با مواد مخدر

12.  ريدهيندس دي فنديس (ر.هـ . وي)

13.  «جبهه متحد انقلابي» (ج.م.ا)


 

ضميمه نمبر II

تروريستان مشهور بين المللي

 

واضح است ، كه تروريستان مشهوريكه زير شعارهاي ديني عمل مي كنند ، به جمله رهبران گروه هاي تروريستي اسلامي داخل مي شوند. حتي بررسي مختصر شرح حال بعضي از آنها نشان مي دهد ، كه تا چه اندازه تروريزم در تار و پود حيات امروزه جامعه بشري ريشه دوانده است.

 

اسامه بن محمد بن اواد بن لادن (اسامه بن لادن)

در سال 1957 در رياض پايتخت عربستان سعودي در يك فايل ثروتمند مشهور كه زادگاه اصلي پدرش يمن جنوبي بود ، تولد شده است.

پدر اسامه در شهر جده شركت بزرگ ساختماني داشت ، كه ثروت بزرگ از پدر برايش باقي ماند كه بالغ بر مليون ها دالر مي گردد.

دارايي عمومي بن لادن ها را بالاتر 5 مليارد دالر تخمين كرده اند.

اسامه بن لادن پوهنتون انجينري شهر جده را در سال 1979 به اتمام رسانيده و ديپلوم آن پوهنتون را در رشته انجينر ساختمان بدست آورد.

در ابتداء وي در خاك پاكستان در موضوع سازماندهي تأمينات تسليحاتي مجاهدين افغان با سلاح و مهمات جنگي مشغول گرديد.

در شروع جنگ هاي افغانستان اسامه «بنياد نجات اسلامي» را اساس گذاشت ، كه بواسطه آن توانست ده ها مليون دالر را به مجاهدين افغان انتقال دهد.

موصوف صرف مصارفات بيت الله انصار را در پشاور به عهده گرفت ، كه توسط آن در ظرف ده سال هزاران نفر فدايي از ممالك عرب و ساير

كشورهاي اسلامي به افغانستان آمدند.

در سال 1986 اسامه خودش ، شخصاً به مبارزه مسلحانه پرداخت.

در جريان دو سال وي در سرزمين افغانستان اضافه از 60 مركز تعليمي براي آماده ساختن مجاهدين تاسيس داد و اين چنين دسته هاي از جمله عرب هاي مصري و سوريه ايكه به «جنگ مقدس» آماده بودند ، تشكيل نمود ، كه آن در عمليات هاي جنگي بر ضد قوتهاي نظامي شوروي و لشكر حكومت افغانستان در خوست و جلال آباد اشتراك نمودند.

در سال 1988 او گروه موسوم به «القاعده» را تشكيل داد ، كه در آن پيروانش از جمله مجاهدين و به نام عرب هاي افغان جمع گرديدند.

اين تشكيلات در ابتدا در برابر خود هدف كمك نمودن به مقاومت افغانها را قرار داده بود. ديري نگذشت و بعد از خروج قطعات نظامي شوروي از افغانستان ، اسامه بن لادن «جبهه دوم جهاد را» به مقابل ايالات متحده امريكا گشود.

ديگر تمام زنده گي بعدي و فعاليت هاي اسامه بن لادن بيانگر آنست كه او فارغبال نبوده و به تهديدات او بايد جداً مناسبت داشته باشد.

پس از پايان جنگ در افغانستان اسامه در سودان مقيم مي گردد ، در آنجا او به شركت ساختماني موسسات كشاورزي كه به كارخانه پستي تعلق داشت ، مصروف مي گردد.

در جريان سالهاي 1996ـ 1994 طبق معلومات از طريق وسايل اطلاعات جمعي امريكا ، اسامه در سودان دست به ايجاد 20 مركز تعليمي بخاطر آماده ساختن تروريستان بين المللي زد ، كه در آنجا كورس هاي تعليمي را سلاح بدستان از كشورهاي مختلف اسلامي سپري مي كردند.

در خود همانجا كشت زارهاي بزرگ ترياك موجود بودند كه متعلق وي بود و در آن كشت زارها از زحمات غلامانه كودكان نيز استفاده شده است.

پس از آن اسامه در صدد تشكيل مراكز تربيوي سلاح بدستان در يمن شمالي گرديد. در سال 1994 حكومت عربستان سعودي تحت فشار ا.م.ا اسامه را از تابعيت عربستان سعودي نسبت وابستگي اش به اسلاميست هاي افراطي و جنگجو خارج نمود و كوشش كرد كه حسابات بانكي اش را مسدود نمايد. تا كه از جانب او رساندن كمك را به افراط گرايان اسلامي غير ممكن سازد.

نام اسامه بن لادن دوباره در رابط با آشكار شدن فاكت ها از طرف او و سرمايه گذاري اش در قبال فعاليت هاي تشكيلاتي مختلف اسلامي اكنون به زبان ها مي آيد.

به اساس معلومات خدمات مخصوص فليپين هنوز تا آپريل سال 1994 «افراد اسامه بن لادن» در 13 كشور دنيا فعاليت مي كردند، كه عبارت اند از : امارات متحده عربي ، عراق ، سودان ، لبنان ، ماليزيا ، مراكش ، پاكستان ، هالند ، الجزاير ، رومانيا ، روسيه ، سوريه و تركيه هستند» از جمله معلوم است ، كه صرف او خريد اسلحه را براي تشكيلات افراط گرايي تند رويي الجزايري «گروه مسلح اسلامي» سرمايه گذاري نموده است.

فعاليت اسامه بن لادن ، چنانكه تخمين مي گرديد ، فقط به سرمايه گذاري مستقيم مبارزه افراط گرايان اسلامي محدود نميشود ، بلكه وي از كشتي رانيها در خليج فارس كه به مقصد پيشبرد «جنگ مقدس» مبالغ هنگف بدست مي آوردند و اين پولها را جمع نموده توسط شركت هاي ا.م.ا ، اروپا و شرق نزديك دوران مي دهد و پول به اين طريق بدست آمده را نيز براي فعاليت تشكيلات ها و گروه هاي افراطي اسلامي به مصرف مي رسانيد.

بتدريج اسامه بن لادن شبكه وسيع تشكيلات ها تروريستي خودش را تشكيل نمود. سوم نومبر سال 1995 هنگام انفجار در رياض پنج نفر شهروند ا.م.ا كشته شد. گناهگاران اقرار كردند ، كه دستور العمل را آنها از «كميته مخصوص» ايكه اسامه آنر رهبري مي دارد، اخذ نموده بودند.

در جون سال 1996 خدمات مخصوص مصري گذارش را به نشر رساندند كه در آن گفته مي شود كه سودان بنام يمني هاي ثروتمند با 51 تشكيلات اسلامي كمك هاي مادي مي رساند كه مقصد آنها سرنگون كردن نظامهاي موجود در 13 كشور عربي است.

در بين اين تشكيلات ها «الجامعه ـ الاسلاميه» و «ال ـ جهاد» مصري ، «گروه مسلح اسلامي» الجزايري و «ال ـ نهده» تونسي موجود اند.

بعدتر معلوم گرديد كه يك تعداد اعضايان «الجهاد» در اردوگاه هاي همچو ، البانيا ، افغانستان و نزديك خرطوم در حال مشق و تمرين بودند كه سرمايه گذاري اكثريت آنها را اسامه بن لادن بعهده داشته است.

در زير فشار ا.م.ا حكومت داران سودان مجبور شدند كه در ماه مي سال 1996 از افراط گرايان اسلامي تقاضا بدارند كه كشورشان را ترك نمايند ولي از اسامه صرف تقاضا گرديد تا حمايت پولي اش را بالاي تشكيلات هاي خارجي افراط گرايان اسلامي در سودان قطع نمايد.

فقط در زير فشار اين چاره بيني ها حكومت سودان ، در اول سال 1996 گروه بزرگ عرب هاي «افغان» كه زيادتر از 400 تن را تشكيل مي داد ، زير رهبري اسامه بن لادن به افغانستان آمدند و به طالبان پيوستند.

بهار سال 1996 رئيس جمهور ا.م.ا بيل كلينتون به سازمان اطلاعات مركزي ا.م.ا امر نمود ، كه با استفاده از تمام شيوه ها شبكه هاي تروريستي اسامه بن لادن را از بين ببرند.

در آگست همان سال در نيويارك تفتيش و بررسي رسمي محاكمه وي آغاز گرديد. بعد از آن 6 آگست سال 1998 در نايروبي و دارالاسلام در جوار تعمير سفارت امريكا ، انفجار بزرگ صورت گرفت كه منجر به كشته شدن 200 نفر از جمله 12 نفر اتباع ا.م.ا گرديد.

بررسي ها نشان داد كه در اين عمليات اسامه بن لادن دست دارد ، بعد از اين است كه طاقت واشنگتن طاق مي گردد ، و از حركت طالبان امريكا تقاضاي  جدي نمود تا براي به محكمه كشاندن ، اسامه را بدست شان تحويل دهند.

عجيب است ، كه تشكيلاتي تا اين وقت نا معلوم «ارتش آزادي بخش اماكن مقدس اسلامي» كه مسئووليت انفجار را بدوش گرفته بود خود را مستقيماً به نام اسامه بن لادن مربوط دانست.

در اظهارات اين گروه كه به يك تعداد وسايل حربي عموماً فرستاده شده بود ، گفته مي شد كه اين گروه از «جنگاوران اسلامي تمام كشورهايي ايكه مي خواهند به دعوت استادان اسلامي خود از جمله «شيخ و مجاهد بزرگ اسامه بن لادن» جامعه عمل بپوشاند ، عبارت مي باشد.

در مبارزه ضد اسامه بن لادن ، نه موشك باران كردن خاك افغانستان توسط

راكت هاي بالدار در خوست و ننگرهار جائيكه گويا اردوگاه هاي تعليمي اسامه بن لادن فعاليت مي كردند ، نه تهديد جديد و استفاده بردن قوتهاي نظامي نه گفت و شنود با ماموريت طالبان ، نه فشار بالاي پاكستان ، نه مجازات تجارتي ـ اقتصادي ، كدام نتيجه دلخواه را بدست نيآورد.

در ماه فبروري سال 1998 اسامه بن لادن فتوا داد كه در آن «كشتن امريكائيان و متحدين اش اعم از نظامي و اعم از ملكي وظيفه هر يك مسلمان» اعلان كرده مي شود.

در سالهاي آخير تا آغاز عمليات هاي ضد تروريستي ايكه ا.م.ا و متحدين شان در بلوك ضد تروريستي در افغانستان پيش مي بردند ، اسامه بن لادن در خاك افغانستان بود.

فقط از همان جا ، در زير حمايت پيروانش وي فعاليت گروه ها و تشكيلات هاي افراط گرايي اسلامي را كه در مناطق گوناگون جهان عمل مي نمودند ، تمويل مي كرد.

با وجود جستجو شب و روزي امريكائيان دستگيري اسامه بن لادن در افغانستان حاصل نگرديد.

حالا در كجا بودن او معلوم نيست.

 

ابو حمزه ال مصري ـ

نام اصلي اش مصطفي كامل بود ، كه در سكندريه در سال 1958 تولد شده و داراي تحصيلات عالي مي باشد.

مسلك وي «شهرسازي» بوده كه ديپلوم اش را از پوهنتون لندن بدست آورده است.

هنگام تحصيل در يكي از رستورانت هاي شهر شبانه كار مي كرد. لاكن در همين دوره با يك خانم انگليسي ازدواج كرده و تابعيت بريتانيا را حاصل مي دارد.

در اواسط سالهاي 70 قرن بيست ابو حمزه به اسلاميست ها مي پيوندد.

در زير تأثير انقلاب ايران و جنگ در افغانستان وي همسرش را طلاق داده و براي مبارزه با رژيم كابل و قوتهاي شوروي به افغانستان مي آيد.

در اين جا با اسامه بن لادن ملاقات مي كند. ابو حمزه در وقتش به «تروريست نمبر 1» در ايجاد تشكيلات اش كمك كرده ، و دانشهاي او را در مسايل دين شناسي تكميل مي دارد.

بعد از ختم جنگ در افغانستان ده ها هزار عرب هاي افغان در اطراف و اكناف پشاور مسكون شدند. در آنجا هنگام زد و خورد ميان گروه هاي مختلف مجاهدين سابق و به اثر انفجار ماين ابو حمزه از دو دست و يك چشم بي نصيب گرديد.

داشتن پاسپورت بريتانوي به او امكان داد ، كه از حبس شدن در پاكستان و در مصر و تحويل شدن به دستگاه نجات يابد.

قاهره تقاضا داشت كه او نسبت رابطه اش به گروه «ال ـ جهاد» در مصر به محكمه كشانده شود.

در سالهاي 1994 او به لندن برگشت و بعد از دو سال رهبر و مسئول چاپ بولوتين گروه مسلح اسلامي «ال ـ انصار» مي شود.

اين گروه الجزايري در سند تشكيلات هاي مخصوص خطرناك تروريستي ايكه همه ساله ديپارتمنت دولتي ا.م.ا ترتيب مي دهد ، جاي خود را دارد.

در وعظ هايش كه انجام مي داد. در يكي از آن در يك مسجد در لندن او كشتارهاي دسته جمعي مردم صلح جو را از جانب سلاح بدستان «ال ـ انصار» درست تبليغ مي كند.

در لندن او با پول اسامه بن لادن تشكيلات «طرفداران شريعت» را سازمان مي دهد.

در وقت هاي آخير ابو حمزه با رهبري گروه اسلامي در يمن عمل كننده «ارتش عدن» رابط پيدا نموده ، نزديك تر مي گردد.

در جنوري 1999 او با صنعي پسرش و چند نفر شهروند بريتانوي و فرانسوي عرب تبار را براي آماده گي نظامي مي فرستد. وقتي كه حكومت داران يمن آدميان ابو حمزه را زنداني مي سازند ، وي به چند انفجارات مدهش به جواب پرداخت. با در نظر داشت اينكه ، او مثل پيشتر در پايتخت بريتانيا كبير به وعظ گفتن مشغول است.

 

ابو عباس ـ

رهبر «جبهه آزادي بخش فلسطين» كه بر اساس بعضي معلومات ها در سال 1949 در سوريه در اردوگاه مهاجرين فلسطيني تولد شده است.

در سال 1968 ابو عباس عضو تشكيلات جبهه آزادي بخش فلسطين و سرفرمانده عالي مي شود كه به آن جبرائيل قيادت مي نمود.

ولي ديري نگذشت ، وي در نتيجه اختلاف نظر با جبرائيل كه مفكوره سوريه پرستي داشت از هم جدا شده تشكيلات او را ترك مي دارد.

ابو عباس روش عراق پرستي داشت. رانده شدن از وطن مقاصد مبارزه اش را معين كرده بود. به قول ابو عباس براي او مهم ترين چيز ، اين مبارزه به مقابل استعمار گران امپريالستان ، بر ضد نژاد پرستي ، صهيونيزم و براي اعاده حقوق عادي فلسطيني ها به سرزمين اصلي شان بود.

در سالها 70 قرن بيست ابو عباس در ماسكو تحصيل مي كند و بعداً چندين بار ديگر نيز به اتحاد شوروي مي آيد. در سال 1982 پس از زخمي شدن در شفاخانه شوروي تداوي مي گردد.

در سال 1984 ابو عباس عضو كيمته اجرائيوي سازمان آزاديبخش فلسطين مي شود و در سال 1989 در مشوره با شوراي ملي فلسطين در قطار ديگر گروه هاي معتدل ، قطعنامه شوراي امنيت سازمان ملل متحد 242 N را طرفداري نمود كه اين راه را براي گفت و شنود صلح گشاد.

او در حمله بالاي «آقينه لهوره» در سال 1985 اشتراك نمود. تحت حمايت ليبيا ، او با استفاده از كشتي هاي سريع الحركت در سال 1990 حمله در مناطق نزديك ساحل تل ابيب را انجام داد و در ساير عمليات هاي تروريستي نيز شركت ورزيد.

در دوره فعال گرديدن گفت و شنودهاي صلح ، در سالهاي 90 عصر بيست او يكي از طرفداران سرسخت حل مخالفت ها از طريق صلح بود.

ابو عباس تاكيد مي كرد كه دوره مبارزه مسلحانه گذشته است ولي نه خود مبارزه او تا حال هم از طرف حكومت ا.م.ا و ساير حكومات غربي جستجو مي گردد.

 

احمد ياسين ـ

سازمانده و رهبر روحاني حماس شيخ احمد ياسين در دهه چهار در نزديك اشكيلان ، در سال 1936 تولد يافته است.

در سال 1949 فاميل وي اين ديار را ترك نموده به غزه كوچيد.

در 12 سالگي احمد ياسين قابليت مستقلانه حركت نمودن را گم مي كند.

دو سال وي ادبيات انگليسي را در دانشگاه اسلامي عين شمس (قاهره) مي آموزد.

در قاهره به تعليم شامل مكتب نيز بوده است. پس از بازگشت به غزه نماينده «اخوان المسلمين» گرديد.

در سال 1973 وي در غزه اول «مركز اسلامي» و بعدتر اتحاد اسلامي را تاسيس مي دهد كه آن اكثري سازمانها و موسسات اسلامي را زير نظارت خود گرفت.

پس از پيروزي انقلاب در ايران وي سازمان «شرف مجاهدين» را تشكيل كرد.

در سال 1984 براي نخستين بار محبوس گرديد و به مدت 12 سال از رهبري و تشكيلات ضد دولتي و تشكيل دادن گدام اسلحه از آزادي محروم كرده شد ولي بعدي يك سال بالمعاوضه از حبس آزاد گرديد.

در سال 1989 دوباره حبس گرديد و در سال 1991 به حبس ابد بخاطر اشتراك در قتل چهار نفر فلسطيني ايكه به حكومت اسرائيل همكاري مي كرد ، محكوم مي شود.

در سال 1997 اسرائيليان در خاك اردن به مقصد نابود كردن افراط گر خطرناك خالد مشعل عمليات مخفيانه را انجام دادند ولي عمليات افشا گرديد و جاسوسان موساد (اداره استخباراتي اسرائيل) دستگير گرديدند.

اسرائيليان براي جبران گناه شان مجبور شدند كه ياسين را آزاد نمايند.

بعد از 8 سال حبس ياسين به اردن پناهنده مي شود و از آنجا به سرزمين خود مختار فلسطين مي آيد. شيخ ياسين از اتحاد خلق عرب فلسطين دفاع نموده ، بر ضد امضاء شرطنامه هاي صلح ، كه فلسطين و فلسطيني ها را به دو دولت جدا مي كند ، بيانيه مي دهد.

در حال حاضر احمد ياسين همچو رهبر مبارزه حماس براي اتحاد ملي و آزادي باقي مانده به جد و جهد پيشتر فعاليت نمي كند.

(در سال 2005 موتر حامل شيخ احمد ياسين در نوار غزه توسط هليكوپترهاي توپدار اسرائيلي زده مي شود و به قتل مي رسد.)

 

محمد علي آقچه (آگچه) ـ

موصوف به اين چنين با نام هاي ياگيندر سينگ ، فاروق اوزگون ، امپراتور، متين مراد ، حاجي نيز مشهور است.

آقچه 9 جنوري سال 1948 در شهرك حكيم خان در يك خانواده دهقان تولد گرديده است.

از سن 8 سالگي به كار سقوي مشغول گرديده بعد در كارهاي ساختماني در مالاتا (شرق اناتوليا جائيكه ترك ها اقليت اهالي را تشكيل مي دهند) كار مي كرد.

آقچه از بيماري سر (ايپي لنيساه) رنج مي برد ، دوستان كم داشت ، او داراي خيالات ثروت مند شدن بود. انشاء عالي مي نوشت. از اينكه شخص با استعداد بود در دار المعلمين صاحب معاش گرديد.

او هتلر و كارلوس را پرستش مي كرد. ليسه را تمام كرد ولي طبق مسلك وظيفه نگرفت.

براي نخستين بار به اداره پوليس براي نوشتن اشعار ضد ارمني احضار گرديد.

آقچه عضو فعال تشكيلات مالاتاگي «باسكورت ها» بود. هفتم مي 1977 آقچه و اورال چيليك معلم فلسفه ليسه محلي را مي كشند. رهبريت تروريستان استعداد آقچه را به نظر گرفته او را به فعاليت هاي ديگر جلب مي كند.

ديري نگذشت ، يكم فبروري سال 1979 آقچه رهبري اخبار «مليت» ، عبدي ايپكچر را كه مبارزه فعال ضد تروريزم بود ، مي كشد و دوم جون همان سال حبس مي گردد.

بعدي اين كشتار او نام مستعار «تنها گرد» را گرفته تروريست نمير 1 «گرگ هاي خاكستري» مي شود.

پنجم نوامبر سال 1979 آقچه و سير پيل در محبس گروگان گرفته ، خواستند كه فرار كنند ولي بدست افتادند.

22 نومبر سال 1979 آقچه توانست كه از محبس نظامي كارتال ـ مال تپه فرار نمايد و بعدي چهار روز او دوباره آنكه نيت كشتن پاپ روم ايوان پاول دوم را دارد اظهارات مي دهد.

28 اپريل سال 1980 در تركيه براي آقچه حكم اعدام مي گردد ، ولي او از ماه جنوري 1980 در ايران پناهنده شده بود. بهار سال 1980 او بنام ياگيندر سنگ شهروند هندوستان در بلغاريا زندگي مي كند.

31 آگست 1980 آقچه از طريق يوگوسلاويا به اروپاي غربي مي رود. سوء قصد آقچه به جان پاپ روم 13 مي سال 1981 صورت گرفت.

آقچه دليل اين سوء قصد را در آن مي بيند كه پاپ روم رهبر يورش

صليبي به مقابل دين اسلام بوده براي حمله هاي غرب بر ضد اسلام جوابگو مي باشد.

از 22 تا 24 جولاي سال 1981 محكمه مرافعه عربستان سعودي در مورد آقچه تصميم مي گيرد.

محكمه تثبيت كرد كه آقچه به تنهايي خود عمل كرده است و او را به حبس ابدي محكوم نمود. بعد از سه سال او به اعترافات شروع كرد كه اين امكانيت داد تا تفتيشات دوباره آغاز گردد. اين مرتبه عيب داران اساسي شهروندان بلغاريا اس. انتونوف ، ت. آيوازوف، ژ.وسيلوف و در تركيه عمر بخشي ، موسي جليپي ، چپلنيك ، اورال چيليك ، آقچه بودند كه جهت آماده گي به سوء قصد به جان پاپ روم متهم كرده مي شدند محكمه از 7 مي 1985 تا 29 مارچ 1986 دوام يافت. طبق حكم محكمه بخشي به مدت سه سال از آزادي محروم و ديگران به سبب نبودن دلايل كافي گناه شان از سالون محكمه آزاد گرديدند.

 

شيخ عمر عبدالرحمن ـ

رهبر روحاني و استاد ديني اسلام گرايان مصري ، كه از آنها اساساً سازمانهاي «جماعت الاسلاميه» و «الجهاد» نماينده گي مي كند.

در حاليكه شيخ منسوب بودنش به فعاليت «الجهاد» را رد مي نمايد ولي رهبري روحاني «الجماعت» بودنش را تصديق مي دارد.

عبدالرحمن يا «شيخ نابينا» عنوان غير رسمي «فرماندهي جهاد» را دارد.

وي در بين پيروانش براي قدرت اداره و مبارزه چندين ساله اش با نظام دنياوي و مخالفان ارزشهاي اسلامي ، احترام و اعتبار بزرگ را كسب نموده است ، او كه از كودكي نابينا است ، خيلي فعالانه در حيات اجتماع سياسي شركت مي ورزد.

در سالهاي 60 اوايل 70 عبدالرحمن حالت تند ضد غير اسلامي گرفته بود. او در وعظ هايش تكرار به تكرار مي گفت ، كه مسلمان و مؤمن نبايد براي نجات غير دين دعا كند.

براي چنين دعوت اش بار اول در سال 1970 زنداني شده و 8 ماه را در محبس گذراند.

در سالهاي 1973 و 1977 او در شهر اسيوت ، كه تكيه گاه بنياد گرايان بود . به وعظ گويي مي پردازد و درسالهاي 1977 و 1980 در عربستان سعودي اقامت كرده ، فتوا صادر مي كند كه در آن دعوت به كشتن (مردم غير مسلمان مصر) و انور السادات را مجاز مي داند.

در سالهاي 1981 پس از قتل انور السادات حبس گرديد و پس از سه ماه زندان از حبس آزاد و رها مي گردد.

در سال 1991 محكمه قاهره فيصله مي نمايد كه ، براي بدون موجب شكنجه دادن عبدالرحمن به وي بايد مبلغ 10 هزار دالر امريكايي جبران پولي پرداخت شود.

در سال 1986 دوباره به جرم وعظ گري و براه انداختن شور و آشوب در آسوان حبس گرديده ، ولي زود آزاد مي شود.

عبدالرحمن چندين بار به پاكستان در دوره هجوم شوروي به افغانستان سفر كرده است.

در نيمه دوم سالهاي 80 قرن بيست عبدالرحمن دوباره به ايالات متحده امريكا سفر نموده است ، از عربستان سعودي ديدن كرده است. چندين بار به پاكستان رفته است. كه در آنجا به همفكرانش مانند اسلام بولي و ظواهري صحبت ها داشته است.

در آپريل سال 1990 عبدالرحمن از مصر رانده مي شود و در جولاي سال 1990 به ايالات متحده امريكا مي رود.

ماه مارچ 1991 از پيروانش تقاضا مي كند ، كه در مصر تغييرات بيآورد ، حسني المبارك را به قتل رسانند. وي از حكومت ا.م.ا خواست تا كمك هايش را به حكومت مصر قطع نمايد.

به اساس معلومات هاي رسانه هاي خبري تمام ديپلمات هاي ايراني در سال 1992 با عبدالرحمان در ايالات متحده امريكا ديد و بازديد كرده اند. و به او پيشنهاد نمودند كه به تهران بيآيد.

عبدالرحمن در اين دوره گروه تروريستي تشكيل مي كند ، كه آنها به انفجار مركز تجارتي در نيويارك آماده گي مي گيرند. با اشتراك شان 6 نفر كشته و زياده از يك هزار تن زخمي گرديد.

عبدالرحمن در ا.م.ا به حبس دايمي ، در مصر بخاطر تحريكات به آشوب در سال 1989 ، در فايومه ، براي 7 سال زندان محاكمه شده است.

 

 

 



بالا

صفحة دری * بازگشت