خالق بقايی پاميرزاد
معرفی کتاب " حکمرانان هرات "
اجمال وقايع و گزارشی از اوضاع سياسی و اداری ولايت هرات
( سالهای 1298 ـ 1357 )
مولف : سيد محمد اکبر حميد حسينی مشهور به مستوفی
تاريخ انتشار : سپتمبر 2006 ميلادی برابر با سنبله 1365 خورشيدی
محل انتشار : هامبورگ ـ آلمان
ناشر : دوکتورسيد معروف ( راميا ) پسر مولف
اين کتاب در 285 صفحه اخيرا بدسترس سايت آريايی قرار گرفته و اينک خدمت خوانندگان بصورت فشرده معرفی ميگردد.
کتاب با مطالب دلچسپ و تصاوير مهم هنری و تاريخی از محلات و ساختمانهای مشهور ، قديمی و جديد هرات باستان ، ازجمله آثار نادر، بحساب ميرود و زحمت کشی نويسنده را در اظهار واقعيت ها بيطرفانه نشان ميدهد.
مولف در آغاز شرح کوتاهی به خط زيبای قلمی خود دارد و سپس سخنی بجای پيشگفتار از ناشر بچشم ميخورد و بعدا فشردهً اززندگينامهً مؤلف بقلم فاطمه صاعقه احراری برشته تحرير درآورده شده و جناب غلام محمود جاهد تقريظ جالبی برآن گذاشته اند.
چيز ديگری که به اهميت و ارزش اين اثر خصوصيت بخشيده همانا اظهار نظرها و تبصره هائی است که بقلم اين دانشمندان در آن جلب توجه ميکند.
1 ـ ( نيم نگاهی به اين کتاب ) از قلم شاعر شهير کشور ، لطيف ناظمی از صفحهً 19 تا 32 .
2 ـ ( کوتا نوشتی با انگيزهً احترام ) بقلم مورخ ونويسندهً کشورنصيرمهرين که با اين بيت آغاز ميشود :
هرات آيينه ی رخسار عالم گلی بر گوشه ای دستار عالم
3 ـ ( پيشينهً تاريخی هرات ) از خامهً توانای عبدالعلی نور احراری از صفحهً 36 تا 55 .
معرفی محتصر مولف : وی در سال 1292 خورشيدی در قريه سياوشان در خانوادهً عالم ربانی سيد عبدالحميد سياوشيانی تولد يافته و بعد از فراگيری دروس متداول وقت ، در شعبات مختلف ولايت هرات به ماموريت پرداخته و کار های اخير او مستوفيت های ولايات فراه و چخانسور بوده که بعدا در سال 1348 متقاعد ميگردد و بعد از مهاجرت به آلمان اخيرا در هامبورگ چشم از جهان ميپوشد.
کتاب چنانچه گفته شد خواننده را به مجموع رويداد ها و حوادث سالهای 1297 که مقارن کشته شدن امير حبيب الله سراج است تا تحول ثور 1357 و دراين مدت به اجمالی از اجرات خوب و بد حکمرانان هرات با فوتو های شان به چاپ رسيده ، اشنا ميسازد و پرده از مظالم اينها به (استثنای چند نفر محدود شان ) برميدارد.
اينک نظر گذرا داريم به نوشتهً جناب نور احراری پيرامون پيشينهً تاريخی هرات.
وی ميگويد : قدامت تاريخی هرات به هزاران سال قبل از امروز ميرسد. کهن ترين نوشتهً که نام هرات در آن ياد شده کتاب مذهبی ( اوستا ) است که بنام های ( اوروای ) و ( اوردی ) ذکر گرديده است.
اسکندر در سال 329 قبل ازميلاد هرات را فتح کرد و در جنوب شهر هرات شهری بنام ( اسکندريه هری ) ساخت. هرات در کتيبهً تخت جمشيد بنام ( هرئيوا ) ياد گرديده است.
در( تاريخ نامه هرات ) اثر سيفی هروی و ( روضات الجنان فی اوصاف مدينه الهراه ) اثر معين الدين محمد زمچی اسفزاری آمده است :
لهراسب نهـــــــــاد دشت هری بنياد گشتاسب درآن بنای ديگر بنياد
بهمـــن پس ازآن عمارتی از نو کرد اسکندر روميش همه داد به باد
اوضاع هرات قبل از اسلام
مقارن ظهور اسلام هرات در قلمرو هياطله يا هفتاليان قرار داشت و اکثريت مردم زردشتی بودند ولی اقليت های يهودی و مسيحی نيز در هرات ميزيستند.
هرات در سال 424 ميلادی اسقف نشين گرديد و در سال 585 ميلادی مطرانی دراين شهر مستقر بود که اسقفان او در پوشنگ و بادغيس و قادستان بسر ميبردند.
هرات در دوران اسلامی
سپاه اسلام پس از فتح ايران و به تعقيب يزدگرد ، آخرين پادشاه نگون بخت ساسانی وارد خراسان گرديد و هرات در سال 22 هجری و به روايتی در سال 31 هجری بدست مسلمانان افتاد. بعد از معرفی دوره های طاهريان ، حملهً مغل وويرانی هرات ، ملوک کرت ، دوره های تيمور و اخلافش به سلسله به دوره ابدالی وبعد از آن تا دورهً نور محمد تره کی مطالب دلچسپی را ميخوانيد و به بخش حکمرانان هرات ميرسيد که کارنامه های هر يک خواندنی است.
همچنين شاعر گرانمايه لطيف ناظمی به نکات مهمی در نوشتهً خودش اشاره ميکند و اعمال نيک و بد حکمرانان را در اشعار حاجی اسماعيل گوزک ، شاعر نقاد هرات که دوست صميمبی محمدهاشم خان صدراعظم نيز بوده به ترازو ميکشد و خواننده ميبيند که چه ظلمی در طول بيشتر از 50 سال بر رعايای (! ) مظلوم اين کشور روا داشته شده است.
حاجی اسماعيل گوزک در بارهً محمدابراهيم خان مشهور به وزير يکی از حکمرانان هرات چنين ناسزا گفته است :
بيا ساقــــــــــــيا نوحه کــــــــــن بروزير که در رشوه خواری نبودش نظير
نه در مغــــز هوش و نه در عرض گوش همه عمر چون گربه در صيد موش
نه ذوقی که کـــــــــــوشد به تعمير خير همــــش گوش بر برق و سـامان دير
کليات گوزک صفحه 290
دراينجا حيف است که شما را از يک قسمت نوشتهً جناب ناظمی محروم بگذاريم. توجه بفرماييد :
" باری نگاهی به فهرست حکام اين برههً پنجاه و اند ساله اين نکته را بيش ازپيش از همه روشن ميسازد که سالهای متمادی ، عنان اين شهر در دست ازمابهتران و معتمدان ديار بوده است و درايُن نيم قرن حتی يک تن از مردان بومی اين شهر سزاوار رهبری شهر شان نبوده اند و ديگر اينکه اين خطه سال ها ميان اعضای چند خانواده دست بدست ميگشته است.
درسالهای پايانی اميرحبيب الله ، محمد سليمان خان بحيث نايب الحکومه گماشته ميگردد و سردار محمدهاشم خان پسر عم وی ، بحيث نايب سالار آن شهر موظف ميشود.
به دنبال وی محمد سرورخان مامای امان الله به اين شغل نان آور تعيين ميشود که دوبار در هرات حکم ميراند ، يکبار در روزگار امارت امير حبيب الله و بار ديگر در عهد امان الله خان. چند سال پس از آن نيز پسرش وزير محمد ابراهيم خان که سرانجام در سال 1308 در هرات کشته ميشود ، والی اين شهر است.
( سال 1314 ) غلام فاروق خان عثمان نائب الحکومه هرات ميشود و چون او را به شهر قندهار ميفرستند ، به جای وی پسر عم وی محمدقاسم خان عهده دار اين وظيفه ميشود.
سال 1320 عبدالله ملکيار در آن سامان ماموريت مييابد و در دوران امارت هشت ساله اش ، دستاورد های چشمگيری هم دارد اما پس ازوی بلا فاصله اين وظيفه به برادرش گل احمد خان سپرده ميشود. پس از يکسال بار ديگر عبدالله خان به اين کرسی تکيه ميزند
گاهی هم نائب الحکومه يی در اين شهر ، بی ميل نبوده است که با استفاده از موقف خويش ، کسان ووابستگانش را در حول و حوش خويش بکار گمارد ، چنانکه وزير محمد ابراهيم خان هنگام ماموريتش در هرات ، دو دامادش را در قدرت سهيم ساخت يعنی بار ديگر عبدالرحمن را بحيث مسئول نظامی و سردار محمد صديق خان را حاکم اوبه ساخت.
بدينگونه در روزگار صدارت محمدهاشم خان جای مهره های شطرنج است که عوض ميگردد ولی تخته همان است و بازيگر ها نيز همانها ومهره ها از اهالی دربار اند و خاندانی ها.
بايک نگاه شتابزده برتاريخ پنجاه سالهً هرات درمييابيم که نصب واليان ، در همهً دوره های نا متجانس ، بر پايهً دو انگيزه بوده است.
ـ وابسته بودن به دربار
ـ معتمد و مقرب بودن نزد رهبران دولتی
بادريغ حتی در دههً امانی ، از شمار چهار حکمران هرات اگر دوتن نمايندگان مشروطه و تجدد طلب بودند ، اما دو والی ديگر ، ماما و پسر مامای شاه بودند. همين سان در دوران اختناق محمدهاشم خان و صدارت محمد داود خان نيز کم و بيش همين معيار ها حاکم اند. در دههً به اصطلاح ديموکراسی با آنکه اصل کاردانی و شايستگی در نظر است با آنهم ، گاهی به سنت ديرينهً وابستگان و نور چشمی ها بر کشيده ميشوند. نگارندهً اين رساله اگر چه آشکارا به آان حقايق تاريخی نمی پردازد ، اما خواننده را به گونهً ظريفی به اين نکته های باريکتر از مو آشنا ميسازد. اوهرچند درپيشگفتار رساله اش معترف است که نه تاريخ نگار است و نه آموزش ديدهً تاريخ ، ولی با دقت به رويداد های پنجاه سالهً هرات مينگرد و آنچه را ديده است يا خوانده است ، رقمی ميسازد و خواننده با خوانش اين رساله مردی راستگو و دقيق النظر را در برابرش ميبيند که عاری از حب و بغض به تاريخ به نظر می اندازد.
من چاپ اين اثر را که برپايهً خاطرات مردی فرهيخته و به گونهً غير جانبدارانهً نوشته است و ميتواند گوشه يی از تاريخ معاصر ما را از فراموشی بدر آرد و تابناک سازد ، ضروری و سودمند ميدانم و بر فرزند خلف نگارنده ـ دوکتور سيد معروف راميا ، که پس از خاموشی پدر ، به اين عمل شايسته دست مييازد ، سپاس ميگويم. اميدوارم که ديگران نيز ، دستی از آستين همت بدر آرند و در شناسايی تاريخ کشور ، خامه ها را از غلاف ها بيرون کشند و چونان غبار و فرهنگ ، تاريخ نويسی را از اسارت دربار بدر آورند.
درباب هرات ، دوپيشنهاد دارم تا روزگاری در عمل پياده گردد :
نخست اينکه تاريخ معاصر هرات مورد نقد و بررسی بدون حب و بغض قرار گيرد و دو ديگر اينکه تاريخ خونين هرات پس از کودتای ثور متکی بر واقعيتها و آمار و دور از فروگذاشتها و گزافه گويی ها رقمی گردد. به اميد چنين روزی."
واقعه دلچسپ ديگر اينکه : در هنگام امارت حبيب الله سراج محمد سليمان خان بحيث نائب الحکومه و پسرکاکايش محمدهاشم خان بعدا صدراعظم بحيث نايب سالار مسئول امور نظامی هرات بودند. شاپور خان رتبهً غندمشری داشته و بحيث معاون محمدهاشم خان کار ميکرده ولی صلاحيت در دست هاشم خان متمرکز بوده است.
حينيکه حبيب الله سراج کشته ميشود ، محمدنادر خان برادر هاشم خان نيز به اتهام قتل امير دستگير و زندانی ميگردد. دراين وقت سپه سالار صالح محمد خان که در جلال اباد بود به شاپورخان در هرات دستور ميدهد که محمدهاشم خان برادر نادر و محمد سليمان خان پسر کاکا او را دستگير کرده به کابل اعزام دارند.
شاپورخان دستور را اجرا ميکند و اين دو نفر را دستگير بريابوی پالانی ( اسپ بارکش ) از طريق هزاره جات به کابل ميفرستد.
چون نادر خان به امان الله خان مقرب بود ، از کابل دوباره امر صادر ميشود که محمدهاشم خان و سليمانخان کما فی السابق به وظيفه ادامه دهند. درحاليکه آنها تا منطقهً اوبی ( 70 کيلومتر ) از هرات طی طريق کرده بودند. و بنابر بی حرمتی ای که در حق شان شده بود به هرات برنگشته بکابل ميروند و بمجرد رسيدن بکابل ، شاپور خان و همدستان او نيزبه کابل احضار ميگردند که بعد از چندی مجددا به هرات فرستاده شده به دار آويخته ميشوند. و درين وقت محمدسرورخان مشهور به بابای کرام که مامای امان الله خان بود بحيث نائب الحکومه به هرات مقرر ميگردد.
اين بود خلاصهً از رويدادهای پنجاه سالهً هرات که ازلابلای کتاب متذکره خدمت خوانندگان بعرض رسانيده شد و ما به خوانندگن ارجمند توصيه مينماييم يک جلد ازاين کتاب را ازهامبورگ بدست آورده به تکميل معلومات شان در باره يکی از ولايات مهم کشور بيفزايند. تصور کنيد در همه ولايات وضعيت ازاين بهتر نبوده است.