ملاحظاتي  پيرامون  توليد "انديشه‌ي سياسي"

• "توليد انديشه‌ي سياسي" به تمامي خاستگاه و خصلتي آکادميک و دانشگاهي ندارد و به ‌گونه‌اي وسيع به زندگي‌ و موضوعات جاري جامعه و "سياست" ربط پيدا مي‌کند. کساني که سياست را علم صرف و دانشي به تمامي آکادميک معرفي و تصوير مي کنند، قصد آن دارند که دخالت در سیاست و طراحي آن را به انحصار گروهي "نخبه" و "برگزيده"  در آورند.

• مولد انديشه‌ي‌ سياسي با عرضه‌ي سيمايي کلي از سياست، به مخاطبان خويش امکان مي‌دهد تا دريابند چه عرصه‌اي از نهادها و کنش‌هاي سياسي آنان، مخرب، غيرمنطقي و حتي ابلهانه است.

• به گمان ‌بسياري از پژوهشگران علم سياست، اين علم به کنکاشي دست مي‌يازد که روشن نمايد "چه کساني مي‌برند، چه‌ مي‌برند، چه ‌زماني مي‌برند و چگونه مي برند."

خسرو باقرپور

از سايت اخبار روز

 "انديشه‌ي سياسي" چيست؟

"انديشه‌ي ‌سياسي" به شکل عام، موضوعي است که به امر قابل فهم کردن سردرگمي‌هاي اوضاع سياسي ‌و اجتماعي مي پردازد (در اين مقال به "انديشه‌ي‌سياسي" و امر توليد آن، به شکل عام نگريسته شده است و "انديشه‌يِ‌سياسي"يِ خاصي مورد نظر نيست.)

پژوهش ‌و کاوش، در امر تکوين "انديشه‌ي ‌سياسي" نقش بسيار مهمي را بر عهده دارد. مولدين "انديشه‌ي ‌سياسي"، همواره در جست ‌و جوي ارائه‌ي طريقي هستند که به شکل جامع و کامل، تصويري تا حد امکان منسجم، از زندگي سياسي ارائه دهد. زير بناي فکري، آرمان‌خواهي‌يِ اجتماعي، و بضاعت انديشه‌گي، سه عامل مهم‌اند که مولدان "انديشه‌ي ‌سياسي» و محصول انديشه‌اييِ آنان را از هم جدا مي‌کنند. بنا بر اين هر چند ممکن است شيوه و روش پژوهش، نزد مولدان انديشه‌ي‌سياسي مشترک باشد، ولي زير بناي فکري، طرق سياسي‌ي ارائه شده از جانب آنان را از هم جدا مي‌سازد.

واژه‌ي يوناني "تئورين"  Theorien که کلمه "تئوري" Theori از آن مشتق گرديده است، داراي معاني‌ي "نظرکردن، توجه‌داشتن، و تعمق کردن" است. يعني به تمامي کاري که متفکران بزرگ و کساني که به امر تفکر در انديشه‌ي سياسي پرداخته‌اند صورت داده، و انسان فکور را نيز به آن دعوت کرده‌اند. اين انديشه ‌ورزان نحوه‌ي نگرشي را به انسان مي‌آموزند که مفهوم آن ارائه‌ي الگويي نمادين از کليتي نظم يافته است. به بياني ديگر آنان از دنياي سياست که انسان ناگزير است در آن زندگي کند، "بينش" يا "روشِ" درک همه جانبه ارائه مي‌دهند.

 

هدف از تکوين سياست چيست؟

بخش بزرگي از علم سياست امروزين (به مفهوم سياست مدرن)، به امر مطالعه‌ي قدرت و کسب نفوذ سياسي مي‌پردازد. اگر پرسيده شود: چه کساني‌حکومت مي‌کنند؟، سياست امروزين در مقام پاسخ، به بررسي روش ‌هاي متعدد "تصميم‌گيري" مي‌پردازد تا دريابد که منابع و کارکرد اتخاذ "تصاميم سياسي" در جامعه کدامند. به گمان‌بسياري از پژوهشگران علم سياست، اين علم به کنکاشي دست مي‌يازد که روشن نمايد "چه کساني مي‌برند، چه‌ مي‌برند، چه ‌زماني مي‌برند و چگونه مي برند."

پژوهش در امور تصميم گيرندگان سياسي‌ي جامعه نيز از اهميت بسياري برخوردار است. به اين اعتبار که، جرياني و يا انديشه‌پردازي نمي‌تواند مدعي شناخت از و اشراف کاملي بر امورات جامعه باشد، مگر اين‌ که از ساز و کارها، روند و خصوصيات فکري افراد يا نيروهايي که تصاميم سياسي آن جامعه را اتخاذ مي‌کنند، ارزيابي دقيق و درستي داشته باشد. به اين ترتيب با تعريفي که ارائه شد مي‌توان با صراحت بيان کرد، جامعه‌شناسي‌ي قدرت بخش عمده‌اي از پژوهش در علم سياست را تشکيل مي‌دهد. اما امر غلطي است، اگر تصور شود "سياست" فقط به امر کسب قدرت سياسي و توضيح اکتساب آن مي‌پردازد.

 

نقش "انديشه سياسي" در شکل گيري "جامعه سياسي"

اگر بنا براين باشد جامعه‌اي که مورد مطالعه قرار گرفته است، از چهارچوب "جنگ طبقات" گذر کند، بي ‌ترديد "سياست" پديده‌اي فرا تر از مبارزه ‌براي کسب قدرت سياسي است. (اين جا است که پرداختن به پديده‌ي "سياست" کمي سخت مي‌شود). به بياني ديگر، از اهداف سياست، يکي هم تلاش در راه ساختن يک "جامعه‌ي سياسي" است. جامعه‌ي ‌سياسي چهار چوبي است براي روابطي داراي نظم و نسق اجتماعي، که افراد آن در کنار هم مي‌زيند و نياز ها و آمال انساني خويش را برآورده مي‌سازند. و اين تکاپويي هدفمند و بشري است. اهداف غايي سياست برگرفته از نيازهاي زندگي انساني است. در حالي که حتي ادامه‌ي ساده حيات در جهان ما به تلاشي سازمان‌يافته نياز دارد، بنيان نهادن گونه‌اي از زندگي که هدفش صرفا بقا نباشد، به ايجاد و سازماندهي نهادها و ارگان‌هاي پيچيده‌ي "سياسي" نياز دارد.

بنابر ملاحظات فوق، اهداف و "مکانيزم" انديشه‌ي سياسي، گوناگون و متعدد است. اين انديشه زماني که در نظام اجتماعي جاري گرديد، به وظايفي تبديل مي‌شود که نظام اجتماعي موظف به تحقق آن است، اقل اين وظايف به قرار زيرند: امنيت افراد (در تعريف عمومي‌ي آن) بايد تضمين شود، نظام اجتماعي بايد به طرق مقتضي در حفظ حاصل کار و فعاليت يدي و فکري افرادش کوشا باشد. ابتدايي ترين و محدود ترين گونه‌ي تلقي از اهداف انديشه ‌سياسي‌يِ مادي شده در دوران ما، بايد در برگيرنده ‌آن اموري باشد که "جان‌لاک" حفظ "جان، مال، وآزادي" نام نهاده است. علاوه بر آن به لحاظ نظري و عملي، نهاد هايي براي نظارت بر امر توليد و توزيع ثروت بايد ايجاد شوند. تشکيل و تنظيم عملي و انديشه‌اي‌يِ اين گونه نهادها از وظايف عمده‌ي توليد سياست است. انديشه‌ي سياسي به آفرينش "جامعه‌ي سياسي" مي‌پردازد، جامعه‌ي سياسي همانند منظومه اي است که توسط افراد خلاقش در راه تحقق آرمان‌هاي خود مي‌کوشد.

 

نقش "رعايت مختصات اجتماعي" در توليد "انديشه‌يِ سياسي"

"جامعه‌يِ‌ سياسي" به دنبال تحقق اهداف مشخصي است، که امکان دارد متحقق گرديده يا به ناکامي بيانجامند. "جامعه‌يِ سياسي" با فراهم آوردن عدالت و پيشرفت، امنيت و تامين هويت فردي‌ و اجتماعي براي افرادش، ممکن است زندگاني آنان را مرفه و غني کند، و يا با ناکامي در تحقق وظايف و قول و قرار هايش، حيات افرادش را به جهنمي سرشار از ناامني، خون‌ ريزي، فقر ‌و ‌فاقه، ظلم ‌و جور و احساس پوچي تبديل نمايد.

همان گونه که ذکر آن رفت هدف از توليد "انديشه‌يِ سياسي" به دست دادن بينشي حتي‌الامکان همه جانبه از جامعه‌يِ سياسي است. انديشه ‌پرداز سياسي در سايه‌ي مطالعات پيگيرش تلاش مي‌کند تصويري جامع از موضوعاتي که در حيطه‌ي پژوهش هاي سياسي او مي گنجند، ارائه دهد و به اين ترتيب سياست را توصيف کند. اين بينش به گونه‌ي همه‌جانبه‌اي هم توصيفي است و هم هنجاري. از بعد توصيف، "انديشه‌ي سياسي" مهم‌ترين چهره‌ها و افراد، عوامل و مشخصه‌هاي تشکيل‌دهنده‌ي حيات سياسي جامعه را شناسايي نموده و مورد بررسي قرار مي‌دهد. بعد روابط سياسي‌ي عمده‌ي بين اين شاخصه‌ها را توضيح مي‌دهد. در اين رابطه اگر به تئوري‌هاي معروف سياسي نگاه کنيم، در مي‌يابيم که مثلا "انديشه‌ي ‌مارکسيسم"، از زاويه‌ي نگاه به نيروهاي اقتصادي ‌و ‌توليدي، فرايند سياست گزاري را مورد توجه قرار مي‌دهد. و "عالمان دوره‌ي روشنگري"Liberals Enlightenment ، نيروهاي علمي و فلسفي را از عوامل رشد جوامع انساني مي‌شمارند. افلاطون و ارسطو، عواطف و جاه‌طلبي ‌هاي بشري را بر سياست مورد مداقه قرار مي‌دهند. به کلامي روشن، سيماي کلي در هر انديشه‌ي سياسي، تعريف و توصيفي است همه جانبه از کنش ها و واکنش‌هايي اجتماعي که از سياست ‌پردازي‌ي پر هياهو گذر کرده‌است. اين سياست‌پردازي‌ي پر هياهو که ژورناليسمِ عامي عرصه‌ي انعکاس آن است، گاهي به غلط در جوامع يا اذهان بسته، با توليد "انديشه‌ي سياسي" اشتباه گرفته مي‌شود!

مولد انديشه‌ي‌ سياسي با عرضه‌ي سيمايي کلي از سياست، به مخاطبان خويش امکان مي‌دهد که دريابند چه عرصه‌اي از نهاد ها و کنش‌هاي سياسي آنان، مخرب، غيرمنطقي و حتي ابلهانه است.

در اين رابطه ارسطو مي‌آموزد که: "هرگاه بدون درنظر آوردن فرهنگ جامعه‌اي، براي آن جامعه، قوانين اساسي تدوين شود، امکان سقوط آن جامعه فراوان است." افلاطون، "تعديل ننمودن اغراض نفساني" را ويرانگر مي‌شمارد. مارکس "بي اعتباري‌ي کالاپرستي"       commodity fetishism

را توضيح مي‌دهد و مديسون فرجام فاجعه‌بار سپردن قدرت حکومتي به فرد را مورد مداقه قرار مي‌دهد.      

(مديسون James Medison چهارمين رئيس‌جمهوري آمريکا بود ﴿از سال ۱۸۰۹ تا ۱۸۱۷﴾. او يکي از اعضاي کنگره‌ي مهاجران، و اصلي‌ترين مولف قانون اساسي آمريکا بود. مديسون با تحرير مقالات فراوان در راه تصويب اين قانون تلاش پيگيري کرد. او داراي اشتهار فراواني در رابطه با دادن اعتبار به فلسفه‌ي سياسي آمريکايي است.)

انديشه‌ي‌سياسي زمينه‌ي کلي‌ي احتياجات و امکانات بشر را که به شدت به سياست وابسته‌اند، در نظر مي‌گيرد و زمينه‌‌ي قضاوت در مورد بخردانه و به ‌روز بودن يا نبودن اعمال و تحرکات سياسي را ممکن مي‌سازد. افق ‌نگرشي را پيش چشم ‌ما پديدار مي‌کند تا دريابيم به‌ لحاظ سياسي اعمال و مضمون تحرکاتمان کدام است. اعتبار هر جريان سياسي و هر انديشه‌ پرداز سياسي نيز با اين معيار سنجيده مي‌شود.

اگر اين تعريف را بپذيريم، بايد براي ما روشن باشد که "توليد انديشه‌ي سياسي" به تمامي خاستگاه و خصلتي آکادميک و دانشگاهي ندارد و به ‌گونه‌اي وسيع به زندگي‌ و موضوعات جاري جامعه و "سياست" ربط پيدا مي‌کند. کساني که سياست را علم صرف و دانشي به تمامي آکادميک معرفي و تصوير مي کنند، قصد آن دارند که دخالت و طراحي سياست را به انحصار گروهي "نخبه" و "برگزيده"  در آورند.

عموما همه‌ي توليدکنندگان «انديشه‌ي سياسي» معتقدند که عمل به رهنمودهاي آنان راه‌گشا است. به‌ طور مثال توماس‌هابس  نظريه پرداز معروف "جامعه‌ي امن"، در باره‌ي ارائه‌ي نظريات خود جمله‌ي معروفي دارد با اين مضمون: "اين واقعيت تئوريک را به مکانيسمي عملي تبديل کنيد." يا کارل‌ مارکس با حقيقت دانستن و "علمي" شناختن انديشه‌هاي خويش، تحقق آنان را شرط رستگاري انسان مي‌شمارد. پس مولد انديشه‌سياسي، با نظريه‌هاي خويش کوشش مي‌کند تا بيان کند چه راه‌ کار سياسي قادر به کاميابي است.

اگر براي بازرسي انديشه‌هاي سياسي، "بغرنجي‌ ها و معضلات سیاسی ی جامعه" نقطه‌ي آغاز پي‌جويي ها باشند، مي‌توان روي چند موضوع مشخص انگشت گذارد. اين موضوعات به‌شکل سوالات دائمي و جاري*، که به اشکال مکرر چهره‌ نمايي کرده‌اند، هسته‌ي اصلي کاوش و پژوهش در انديشه‌هاي سياسي هستند. پاره اي از اين موضوعات را اين گونه مي‌توان طرح کرد:

"آيا سنجه‌اي طبيعي براي عدالت وجود دارد؟"، "رابطه‌ي منطقي بين فرد با جامعه چگونه است؟"، "قدرت بايد به چه نيرويي سپرده شود؟"، "دولت چگونه مي‌تواند امر آزادي ها را تحقق بخشد، يا آن‌ ها را محدود و يا ممنوع کند".

شهروندان، براي ايجاد تغيير در جامعه‌ي سياسي، چه در پي دست يازيدن به شورش و خشونت، براي برانداختن تام و تمام آن باشند، و چه در پي اصلاح و دگرسازي ي آن، به ناگزير با مسائل مطروحه‌ي فوق درگيرند و بايد به آنان پاسخ گويند. پس شناخت و درک موضوعات "دائمي و جاري" به ميزان زيادي براي ادراک جامعه‌ي سياسي لازمند. عامل ديگر در درک سرشت انديشه‌هاي سياسي تحقيق روي اهداف و آماج هاي آنان است. در پايان مي‌توان به اين نتيجه‌گيري رسيد که: "انديشه‌ي سياسي" پژوهش و کنکاشي است براي درک و فهم عناصري که "جامعه‌ي انساني و مطلوب" را مي‌شناسانند. همچنين مي‌توان اين توضيح را نيز به تعريف فوق افزود که، از "نابساماني" هاي اجتماعي و سياسي "انديشه" هايي بروز مي‌کنند که رويکردي بسامان ارائه مي‌دهند. مساله‌اي که حائز اهميت بسيار است اين است که، انسان‌ها، هنجار هاي صحيح و قوانين بسامان را از اصول "فلسفي" و "انديشه‌اي"، به شکل استقرايي نتيجه‌گيري نمي‌کنند، بلکه آن ها را پس از کوشش و تلاش براي غلبه ‌بر بي‌عدالتي و عمل براي جلوگيري از تکرار آن متحقق مي‌سازند.

غير از مطالبي که فوقا طرح گرديد، مي‌توان انديشه‌ هاي سياسي را با بررسي "راه ‌حل‌" هايي که عرضه مي‌دارند، به قضاوت نشست. بي ترديد همه‌ي انديشه‌هاي سياسي "راه‌حل" هايي براي اجرا ارائه مي‌دهند، در اين‌جا، رهنمود هايي که سياستگزاران و مولدان انديشه‌ي سياسي ارائه مي‌دهند، نسبت به هسته‌ي نگرش و معرفت اجتماعي آنان متفاوت است. در اين مرحله است که، تئوري ‌ها و راه ‌حل هايي چون: "انقلاب"، "اصلاحات"، "نافرماني‌ي ‌سياسي" (که اين اواخر براي مقبول و دلپذيرکردن آن به آن "نافرماني مدني" اطلاق مي‌کنند!) عرضه ‌مي‌شوند.

منبع اعتبار هر انديشه‌ي سياسي، ميزان توجه ‌آن انديشه به "رعايت مختصات اجتماعي" در جامعه‌ي مورد بحث آن است.

 

توليد "انديشه سياسي" کاري پر خطر

پروژه‌ي عمومي و اجتماعي کردن انديشه‌ي نيروي حاکم، امري است که در هر حاکميت سياسي، داراي اهميت ويژه است و بدون آن ادامه حکومت ممکن نيست. نمي‌توان حاکميتي را در نظر آورد که بدون القاي اهداف و فلسفه‌ي وجودي خويش به افراد جامعه‌اش، قادر به گسترده‌گي و ادامه‌ي حيات باشد.

حاکميتي که قادر به حفظ و اشائه‌ي مباني انديشه‌گي خويش (به هر دليلي) نباشد، "مشروعيت" خود را از دست خواهد داد و قادر به جلب همکاري و وفاداري جامعه نخواهدگرديد. در اين ‌جا است که بقاي حکومت به خطر افتاده و جامعه و حکومت دچار "بحران" شده‌اند. در اين موقع است که "انديشه‌ي‌سياسي" با نگاه به اوضاع نابسامان، و کوشش براي‌يافتن راه خروج از بحران، آغاز به عرضه‌ي خويش مي‌کند.

هدف "انديشه‌ي سياسي" که نگاه به بهبود امور مردم و رفع بحران و امر آزادي و دمکراسي و... دارد، اين است که اصول اساسي و پايه‌اي نظام را مورد کنکاش و پژوهش نقادانه قرار دهد و راه برن رفت از بحران را بنماياند. به اين ترتيب بسيار منطقي است اگر سران نظام سياسي بررسي دقيق از آرمان‌ها، اعمال و وعيدهاي حکومتي و کارگزاران آن را بر نتابند و آن را خطرناک تلقي کنند.

در پاره‌اي از جوامع، رشد قليل انديشه‌ي عمومي که عامل دوام حکومت ‌هاي جبار هم شده است شريک ستم‌گري و خرد ستيزي حاکمان مي‌شود، و همين "نيروي ‌مردمي" در سرکوب "خرد انتقادي" با قدرت حاکم شريک مي‌شوند.

به اين دليل بسيار ساده، "انديشه‌ي سياسي" و نظريه‌ هاي راه‌بردي در مواقع بحران از جانب قدرت سياسي‌ي حاکم علي ‌العموم "براندازنده تلقي مي‌شوند.

براي نمونه مي‌توان به نمونه‌ي سقراط و "دولت ‌شهر آتن" اشاره داشت که نمونه‌اي بديع و در سياست هنوز قابل استناد است. افلاطون که به اعتقاد بسياري از اهل نظر، باني‌ي "انديشه‌ي سياسي غرب" ناميده شده است، در يکي از رسالات خود کوشش کرده است که برداشت خويش را از سرکوب انديشه‌خلاق و انتقادي‌ي سياسي نشان دهد. افلاطون بر اين گمان است که اضمحلال "دولت‌ شهر آتن" با تراژدي‌ي سقراط آغاز گرديد. آتني ها سقراط را به جرم دروغگو بودن، و به اتهام "تشويش ‌افکار عمومي!" به مرگ محکوم نمودند.

سقراط عناصر گونه‌گون اجتماعي و ارزش‌هاي حاکم را که ديگران بهنجار و عادي تلقي مي‌کردند، مورد ترديدقرار مي‌داد، او جوانان را مورد خطاب قرار داده و باور هاي حاکم را به نقد مي‌کشيد. زمامداران "دولت ‌شهر آتن"، که دوران متزلزلي را مي‌گذرانيدند، اين مورد ترديد قراردادن‌هاي اصول حکومت را خطرناک و "براندازنده" و "هدايت‌شده از خارج"، مي‌ناميدند. پس، به وي تذکر دادند که خاموش نشيند و دم فرو بندد و گفتارهاي خويش را تکذيب کند. چون در اين امر توفيق نيافتند، و سقراط هم به تبعيد رضايت نداد، او را به اعدام محکوم کرده و به قتل رسانيدند.

افلاطون تراژدي محاکمه‌ي سقراط را به يک نمايشنامه‌ي ادبي بديع تبديل کرده است که "خطابه‌ي دفاعي سقراط" نام دارد.( براي توجه‌بيشتر، به "مرگ سقراط" نوشته‌ي "رومانو گوارديني" در "تفسير چهار رساله‌ي افلاطون"، ترجمه‌ي زنده‌ياد محمد حسن لطفي، نشر طرح نو، چاپ تهران،۱۳۷۶، مراجعه شود.)

شاهکار نمايشي‌ي برتولد برشت، با نام "محاکمه‌ي گاليله فرزند ماتيوس"، البته منهاي فرجام آن، به اين مورد بسيار شبيه است.

بنا بر آنچه که ذکر گرديد، توليد "انديشه‌ي ‌سياسي"، مي‌تواند خطرناک باشد. پرسش‌ها و اموراتي که "انديشه‌ي سياسي" به آنان نظر مي‌کند، براي جوامع و حکومت هاي استبدادي خوشآيند نيست. حکومت هاي استبدادي هميشه در پي اتخاذ روش هايي هستند که از رشد و ريشه‌گيري‌ي "تفکر انتقادي" جلوگيري کنند.

در اين نظامات نظير جامعه‌ي ما که تحت قيمومت حکومت مذهبي است، "انديشه ‌سياسي"ي قابل ترويج و به قول دوست جاودان ياد محمد مختاري "مجاز"، تنها انديشه‌ي سياسي حاکم است. هر گونه مورد ترديد قرار دادن انديشه‌ي "مجاز" و حاکم "بدعت‌گذاري" و "الحادي" تلقي شده و خطرناک است. لازم به ذکر است که در جوامع ليبرال اوضاع قدري متفاوت است، در اين گونه جوامع چون آزادي بيان و نشر قانونا (در قوانين اساسي) تصريح و تضمين شده‌اند، توليد "انديشه‌ي سياسي"، به شکل بي‌ خطر امکان ‌پذير است.

وجود و بروز انديشه‌هاي "انقلابي" يا "اصلاح‌طلبانه" در جامعه، "شکل"‌ هاي مقاومت مردمي در مقابل حاکميت مستبد، به‌گونه‌ي "مدني" يا غير آن، و گزينش رويکرد هاي گوناگون تقابل اجتماعي در مقابل قدرت حاکم، از شورشگري و برخورد هاي خشونت‌آميز گرفته تا اشکالي چون "نافرماني سياسي" و عدم تمکين به امورات حکومتي، به ميزان زيادي، بستگي به دو عامل اساسي دارد.

اول نحوه‌ي برخورد قدرت حاکم با مردم و مسايل آنان، و از طرفي ديگر به ميزان رشد انديشه‌ي سياسي جامعه.

 

نگاهي کوتاه به توليد و دوام "انديشه سياسي"  در ايران

اگر به امر "توليد انديشه‌ي ‌سياسي" در ايران معاصر نظري اجمالي بيفکنيم، درمي‌يابيم که، بسياري (نه‌ همگي) از توليدات انديشه‌گي و سياست‌ گزاري ‌ها، که در عرصه‌ي پر تلاطم سياست ايران عرضه شده‌اند و مي‌شوند، به معيار هاي عمومي و روشن "توليد انديشه‌ي ‌سياسي" بي ‌توجه بوده‌اند و هستند.

و به همين دليل است که عمر اعتبار آنان نيز کوتاه بوده و در برخورد با صخره‌ي سخت واقعيت‌ هاي جامعه به سهولت در هم شکسته‌اند.

دو مقطع زماني بسيار مهم را در امر "توليد انديشه‌ي ‌سياسي" در ايران مي‌توان در نظر آورد، اين دو مقطع به لحاظ اهميت نقش احزاب در توليد معرفت سياسي و تاثير وجود آزادي سياسي برآن حائز توجه ويژه ‌اند.

دوره‌ي اول مربوط است به اوج شکوفايي تحزب در ايران در مقاطع شهريور ۱۳۲۰ تا مرداد ماه ۱۳۳۲، در اين دوران توليد "انديشه‌ي سياسي" از درون احزاب مختلف سياسي صورت مي‌گرفت و تاثيرات غيرقابل انکاري هم بر توده‌ي مردم و هم بر قدرت حاکمه مي‌گذاشت.

توليد سازمان يافته و فعال "انديشه‌ي سياسي" در آن زمان از عرصه‌ي سياست نيز فرا تر رفت و بر ادبيات و هنر هم مهر و نشان خود را زد. بسياري از شاعران و هنرمندان و نويسندگان نامدار و بزرگ ايران در آن جو و فضا ظهور کرده و باليدند.

با فرو خفتن شعله‌ي آزادي، روند توليد انديشه و خرد هم فرو خفت و نزول بسيار کرد.

مقطع دوم، دوراني است که آغاز آن به اوايل دهه‌ي شصت و پايان يافتن فضاي نسبي‌يِ آزادي‌يِ سياسي‌يِ به دست آمده از انقلاب بهمن باز ميگردد و تا به امروز نيز ادامه يافته است.

در اين دوران توليد "انديشه‌يِ سياسي" به اعتقاد نگارنده به علت ساختار خانقاهي احزاب و رابطه مرشد و مرادي درون آنان و  خشکيدن چشمه پژوهش در ميان احزاب، و نيز عملگرايي مفرط و سعي در انطباق سياست هاي خود با  رويداد هاي سياسي جاري، به خارج از احزاب سياسي منتقل شده است.

از عجايب روزگار  است که اين احزاب کماکان بر اين پراگماتيسم عوامانه ابرام مي ورزند. آنان بدون پي گرفتن روند کنکاش و پژوهش در امر "توليد انديشه سياسي" که از وظايف عمده احزاب جدي است، کماکان روند گسترش پروپاگاند و آژيتاسيوني کم مايه  و پر غوغا را  در عرصه ارتباطات پي گرفته اند، تلاشي که به علت نداشتن آبشخور معرفت سياسي چونان آبي است که به شنزار فرو رود. اين احزاب بي وقفه در پي گسترش ارگان هاي مطبوعاتي و ارتباطي خويش با مردمند، بي آن که توجه داشته باشند که اين "ظرف" ها را براي ارائه چه "مظروفي" مي خواهند!  

به دلايلي که فوقا آورده شد امروز امر پرداختن به سياست مدرن و امر توليد معرفت را در عرصه‌ي سياست، محافل مستقل علمي در چهارچوب تحقيقات آکادميک و دانشگاهي و نشريات تخصصي‌ي سياسي، سازمان مي‌دهند.

ظهور و اعتبار چهره‌ هاي سياسي‌يِ غيرحزبي و مستقل در داخل و خارج از کشور مويد اين نظر است.



بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت