امين آقا متین
رشد فیودالیزم وتشکیل دولت افغانان
نگارنده: ایگور ميخالوويچ ريسنيير
برگرداننده به پارسی: دکتورامين آقا متين،استادپيشن اقتصاد دانشگاه کابل
بازهم سخنی ازگرداننده:
پیش ازاينکه به قسمت پایانی بخش اول کتاب"رشد فیودالیزم وتشکیل دولت درافغانان" که دربرگیرنده معلومات واطلاعات عمومی دانشی باارزشی پیرامون پيشینه ای تاريخی افغانان؛اولين مرکزتجمع قبیله های افغان وچگونگی سرازير شدن آنان به سوی شمالغرب وجنوب شرق کوه های سلیمان ووضعیت جغرافیایی این مناطق، ودر پی آن اشغال سرزمينهای تاجیکان وبرخی قبایل هندو یا هندکی میباشد بپردازم،ميخواستم توجه خواننده ارجمند را در باره بخشهای بعدی ودرکل به مندرجات ويا تسلسل فهرست این کتاب ارزش معطوف بدارم.یعنی چیزيکه درآغاز درپیشگفتارازسوی برگرداننده به اميد چاپ ونشراين اثر ارزنده ای پژوهشی که تابحال بجز ازريسنیرهيچ شرقشناس و افغان شناس خارجی چنين کتابی با ابعاد گسترده توآم با ويژه گیهای رشد وتکامل مناسبات اقتصادی واجتماعی قبایل افغان وسرانجام تشکیل دولت آنان ننوشته است ومنحصربفرد میباشد، پرداخته نشده بود.همچنان دراینجا میخواستم درباره ای چرایی و چگونگی ترجمه ای این اثردانشی- پژوهشی نکاتی را برای خواننده ارجمند بازگو نمایم. برگردان ویا ترجمه هراثر ونوشته دانشی دشواریهای زیاد غیر قابل انتظاروپیش بینی را درقبال دارد. زيرا زمانیکه خواننده يک کتاب پژوهشی را بزبان خارجی ای که آنرا ميداند مطالعه مینمايد آسان وفهما به نظر ميايد، چون تنها ميخواند ودر کل مفاهیم ضروری وقابل انتظاررا از متن آن دريافت می دارد. ولی هرگاه بخواهد نوشته ویا کتاب مورد نظر رابه زبان خود ویا بکدام زبان ديگري که با آن آشنایی وبرآن تسلط دارد بربگرداند با صدها مشکل ادبی درترجمه ومعانی واژه ها ومعقولات علمی وهمچنان درافاده مفاهیم ایکه میخواهد ارایه بدهد سر دچارمیگردد.درکل فرانسویان درمورد ترجمه میگویند که: ترجمه به زن میماند اگربسیارزیبا باشد وفادارنيست،واگروفادارباشد زیبا نيست.اینجانب باحفظ آنکه برگردان کتاب"رشد فيوداليزم وتشکیل دولت افغانان" را بنابرسبیل رشته ای دانشی خویش ازبسیارديرها زمانیکه دردانشگاه دولتی مسکو بنام لومونوسف دانشجوبودم برخود دین قبول کرده بودم، درترجمه این اثر گرانبها هردو روی گفته ای فرانسویان را درنظرگرفته ام و کو شش فراوان بخرچ داده شده است که ترجمه کنونی هم زیبا باشد وهم وفادار. یعنی دربرگردان کتاب متذکره تلاش بلیغ بعمل آمده است که خواننده چنان فکرنمايد که نویسنده ای این کتاب اثرپژوهشی ودانشی خویش را بزبان خودخواننده ومطالعه کننده نوشته کرده است.
کتاب "رشد فیودالیزم وتشکیل دولت افغانان" رسنير، درکل دارای414 برگه باخط والفبای خورد بزبان روسی نوشته شده است. دارای يک پيشگفتار 24 برگه ای وپنج بخش یا فصل توام با فهرست نامهای قبایل ومردمان و نامهای جغرافیایی میباشد. همچنان دراين کتاب ازهمه ای آثارونوشته های تاریخی وپژوهشی پژوهشگران داخلی وخارجی به ویژه روسی واروپای غربی وامريکایی وعربی درزمینه ای تبارشناسی افغانان وچشم ديدها ویاداشتهای تحلیلی گردشگران خارجی درباره ای قبایل افغان ودیگر مردمان خراسان بزرگ به ويژه تاجیکان درکل استفاده بسزاصورت گرفته است:
1- درباره ای سبب سرازيرشدن افغانان وپوسيد گی نظام اشتراکی اولیه درآنان درفرایند گزار به سکونت گزینی.....
الف- محیط طبیعی- جغرافیایی جنوب افغانستان
ب- سبب سرازیر شدن افغانان ازکوه های سلیمان
ت- همکاری وتآثیردوامداردونوع مناسبات اقتصادی-زمینداری وکوچ نشینی(تاجیکان وافغانان)
ث- قلمرو طبیعی- جغرافیایی میان کوهای سلیمان ومسیر میانه رود سند(اشغال سرزمینهای هندوان توسط قبیله های افغان)
ج- چرایی اتحاد های قبایل افغان.
د- نتیجه گیری ازفرایند تاریخی پراگنده شدن قبایل افغان به سوی شمالغرب وجنوب شرق کوه های سلیمان
2- رواج تقسیم زمین (ویش) درنزد قبیله های افغان، فروپاشی واضمحلال کمونهای اشتراکی- طایفه ای افغانان وتشکل همسایه...
الف- اشکال تقسیم زمین درمیان اعضای قبایل
ب- تعریف وتشخیص ویژه گیهای اساسی سازمان منطقه ای قبایل افغان در سرزمینهای اشغالی و گذار پایدارآنان ازرمه پروری به زمينداری
ت- تفاوت میان تقسیم دورانی مجدد سرانه ای زمین وتقسیم (ویش) ابتدایی آغازین
ج- رابطه زمینداری درکمونهای دهاتی افغانان ومناسبات زمینداری وآب
3- بمیان آمدن مالکیت فیودالی برزمین، فرایند رشد فیوداليزم درافغانان وويژه گیهای آن در قبیله های جداگانه...
الف- ابعاد مفهوم (همسایه ورعیت)واستثمار آنان توسط تازه مالکین زمین
ب- افزایش ثروت پولی وزمینداری قشراستثمارگر بالایی قبیله های افغان درگام نخست خانان وروحانیون
ت- فرایند پوسیدگی ساختارکمونی(اشتراکی) نخستین، ورشد مناسبات زمینداری درقبایل (وزیری، مروت، بنوچ، قبیله دامان، یوسفزایی، غلزایی ودورانی)
4- جنبش مردمی روشانيان. تشکل دولت فیودالی افغانان.....
الف- بایزيد روشان کی بود؟
ب- سرکوبی جنبش روشانی توسط اشراف قبیلۀ هوتک وحاکمیت زمین داری مغولان
ت- فرایند رشد مناسبات فیودالی درقبایل غرب افغانستان وزمینه های تشکل دولت آنان درسایۀ نبرد با دولت فیودالی صفویان
ج- حمله اشغالگرانه ای نادرافشاردرافغانستان وهند
ح- امپراطوری تکه پاره ای بزرگ نادرافشار، ونبود وحدت واتحاد درآن
5- اقتداردرانیان درزمان احمد شاه و تسلط افغانان درهند....
الف- ويژه گی مناسبات اجتماعی- اقتصادی وتضاد طبقاتی دردولت نخستین فیودالی افغانان
ب- افزایش جنبش دهقانی سیکها درپنجاب
ت- جنگ پانیپت وپیامد متفاوت آن برای مردمان افغانستان وهند
دربارۀ مندرجات وفهرست ارایۀ شده ای کتاب دربالا باید گفت که، يکی از ويژه گیهای این کتاب نهفته در اين است که، بخش های در برگيرنده آن خیلی طویل بوده و به قسمت های جداگانه تقسیم نه شده است. ودرتمام فصول نویسنده بخاطر درک درست وجمع کردن حواس خواننده یا فصل هارا باتزیین سه ستاره به بخشها تقسیم کرده وازهم جداگردانیده ویا درهربخش یا فصل عناوین جداگانه ایرا واردساخته تا باشد که مطلب بدرستی درک وفهم گردد. برگرداننده جهت آسانی فهم درست کتاب بخشهای کتاب رابه ويژه فصل اول آنرا به شش قسمت تقسیم کرده وعنوانین آنهارا ازمحتوای متن مورد ارزیابی برگزيده است که ریسنیر این قسمتهارا باگذاشتن سه ستاره ازهم جدا ساخته بود. اگر رسنیر زنده میبود با این کار من را نه تنها سرزنش نمیکرد بل، عمل اینجانبرا تمجید ومورد تفقد حکیمانه ای خویش قرارمیداد. کتاب"رشد فیودالیزم وتشکیل دولت درافغان" يک اثرناب دانش اقتصاد سیاسی بوده که روش نوشته آن کاملآ برپایه اصول وموازین زرین تیوری رشد اقتصادی وجامعه شناسی بنا وصورت گرفته است. يعنی ازساده ترین پرسش که افغانان کی بودند،جای نخستین زند گی آنان کجا بود، چگونه وبچه دلیل از کوه های سليمان پايان گردیدند وسرزمينهای مردمان بومی اصیل تاجيک وديگران را اشغال کردند آغاز، وبه پرسشهای بغرنج وپیچيده ای ازنگاه دانش اقتصاد سیاسی مانند: چگونه نظام اشتراکی نخستین افغانان فروپاشید، چگونه قبیله های افغان به مالکین زمین مبدل گردیده وفیودال شدن، چگونه مالکین اصلی زمین به همسایه گان وابسته وآزاد مبدل گردیدند ومفهوم همسایه بمیان آمد، چگونه جنبش روشانیان برضد فیودالان افغان ظهورکرد وچگونه توسط اشراف خیل هوتک وحاکمیت فیودالی مغولان به شکست مواجه وسرکوب ساخته شد.وسرانجام چگونه دولت فيودالی افغانان تشکیل وگسترش یافت که با جنگ وخونریزی مداوم تا به امروزادامه دارد انجاممییابد. همچنان دراينجا به خوانندگان ارجمند وعده میسپارم که قسمتهای لازم جداگانه ايرا از بخشهای پنجگانۀ این کتاب باارزش دانشی برگزيده ، جهت درک وشناخت هرچه بیشتر شما ازچگونگی فرایند تکامل اجتماعی- اقتصادی قوم افغان جدا جدا به حضورتان ازراه تارگاه های عنکبوت جهانی(انترنتی) پیشکش خواهم نمود تا باشد ابهمات ومعماهای موجود درموردپيشنه ای تاریخی واتنوشناسی افغانان وسرازيرشدن آنان در این آب وخاک که امروزآنرا افغانستان یاد میکنند روشن وپاسخ یابد .
درپایان از همه کسانیکه تحصیلات دانشگاهی ودانشی دررشته های مختلف علوم اجتماعی دارند به ويژه کسانیکه دانشهای مانند تاريخ، اقتصاد، حقوق، مردم شناسی وغيره را درکشورهای خارجی وبزبان خارجی فرا گرفته اند میطلبم تا آثار ونوشته های گرانبهای پژوهشی دانشمندان وپژوهشگران این کشورها را که در باره ای تاريخ، فرهنگ، اقتصاد، مردم و باشنده گان کشورمان نوشته اند مستقیمآ بزبان خویش بگونۀ مسلکی برگردانند تا با شد چهره های جعلکاران به اصطلاح کتاب نویس وتاريخ نویس وغيره محققين نماهای دروغین کشورمان را که باداشتن فقط دسترسی بزبانهای خارجی به ويژه انگلیسی وروسی آثار پژوهشگران خارجی را بدون داشتن تخصص ويژه دررشته موردنظر دربدترين حالتش پس ازترجمه بنام گويا اثرعلمی وتحقيقی خویش جا زده چاپ ونشرنموده وبعدآ خودرا بنام مولف وپژوهشکر وتاريخ نویس جلوه داده ومیدهند. ويا درخوبترين حالت آن کتابهای تحقيقی نويسنده گان خارجی را پس از ترجمه بعضآ غيرمسلکی با سد ها اشتباه در املاء وانشاء ووکاربرد نامها وافاده درست ودقیق مفاهیم دستکاری کرده متن پروگرافها،جملات وعبارات آنراسروزيرویا تاوبالا نموده درپاورقیها ويا در آخرکتب بدون درج شمارۀ صفحات، تنها ازکتابها نام میگیرند وبس، برملاء وافشاء گردند. اگر شما به آثار وکتابهای تاريخی وپژوهشی ایکه بیش از شصت ويا هفتاد سال آخرتا امروز بنام تاریخ نویسان بانام وکم نام وبی نام افغانستانی چاپ ونشرشده اند با دقت ژرف نگاه کنید به کنه پیام من پی خواهید برد که پژوهشگر وتاريخ نویس واقعی کی است وجعل کاران کیها اند. بنآ، دراينجا مراد از برگردان اين اثرگرانبهای تاریخی-اقتصادی"رشد فیودالیزم وتشکیل دولت درافغانان" بمثابه يک دست اندرکارپهنه ای علمی این است که، از يک سو این کتاب ارزشمند را ازدستبرد وشب تازی به اصطلاح برخی مؤلفین نوشتهای پژوهشی وکتاب نویس افغانستانی نجات دادباشم، وازسوی ديگرازحق کارعلمی وپژوهشی وزحمات ورنجهای چندين ساله يک دانشمندوپژوهشگرفرهیخته ای خارجی که دراينجا منظورم ازپرفیسورتاريخ، اقتصاددان، خاورشناس وبه ويژه افغان شناس شهير وبی همتای اتحادشوروی و اروپایی مرحوم ايگورميخاييلويچ ريسنر است دفاع کرده وبه مقام شامخ دانشی آن بزرگ مرد روس ارج وحرمت بی پایان گذاشته باشم.
دراینجا لازم بیادآوری میدانم که جناب آغای سبزواری کارسترگی را درزمينه برگردان آثار وونوشتهای هنری والتر بیلو پزشک و شرق شناس وافغان شناس انگلیسی که سالیان زیادی رادرمیان قبایل افغان سپری کرده و ازاحوال ورفتارآنها معلومات بیحد غنی ایرا ارایه داده است اظهار امتنان وسپاس نمایم.
دکتور امین متین
2009-30-4
قسمت ششم- پایان بخش اول
(چرایی اتحادهای قبایل افغان)
ازبیان وتشريح مختصرتاریخی فرايند پراگنده شدن قبایل افغان بسوی شمالغرب وجنوب شرق کوه های سلیمان چنين برميآيد که سرايت آنها به سمتهاو سوهای متذکره همراه باخشونت ونبرد های مسلحانه ميان قبيله های مختلف افغان ازيکسو، وميان افغانان اشغالگرومردمان بومی اين سرزمينها ازسوی ديگر بوده است. درجريان اين جنگها اتحاد وامتزاج قبایل افغان بوجود آمده که بعضآ تا ديرها دوام نموده است. طوريکه اتحاد قبایل هاهی که درسالهای هفتاد سدۀ پانزدهم وشايد هم پيشترازآن تشکیل گرديد حداقل هشتاد سال تاجنگ 1550 زيرقيادت شيخ تیپورکه درآن قبایل هاهی اتحاد قبيله های متخاصم اورياخيل را که نزديک به صد سال داشت درهم کوفتند. افزون برآن ميتوان ازاتحاد برخی قبیله های ديگر که برایمان معلوم است سخن گفت. درسدۀ سيزدهم قبایل لودی ،سور، سروانی پرانگی، نيازی وبرخی قبيله های ديگر باهم متحد بودند. درسدۀ چهاردهم ميتوان ازاتحاد بنگاشان وهوتکييان برضد اروکزايان، اتحادقبایل لاخانی(مروت، دولتخيل، ميانخيل ودیگران) يادکرد. همچنان ازاتحاد قبایل دولتخيل، گند پورواشترگران برضد مروت وهوتکيان، درشروع سدۀ هژدهم، اتحاد بایزایی- یوسفزايي با هوتکيان عليه رانیزايي- یوسفزايي، ودرپايان ازاتحاد قبيله های توری با جاجی ضد بنگاشان نامبرد.
بدين ترتيیب قسميکه برایمان روشن است اتحاد قبایل آغازازسده های سيزدهم- چهاردهم امرناگهانی وتصادفی نبوده که يک پديده دایمی ومرجعيت فعال دراجتماع افغانی ميباشد. شايان توجه اين است که، درهريکی ازاين اتحاد ها که قبل ازهمه ويژه گی جنگی دارند قبيلۀ ای پيشگام ميشود که دعوای هژمونی و پيشتازی دارد. بگونۀ مثال درسده های هفدهم- هژدهم ميان قبایل لاخانی قبيله دولتخيل، درسده های پانزدهم – شانزدهم ميان قبایل هاهی- قبيله یوسفزایی، همزمان ميان قبایل اورياخیل- قبيله خليل دعوای پیشتازی وهژمونی مينمودند. يکی از ويژه گیهای ديگراين اتحاد ها اين بود که برعلاوۀ قبیله های خودی، برخی قبیله های بیگانه که باهم ارتباط خونی- طايفه ای نداشتند درآن شامل ميشدند. اکثرآ قبيله های بيگانه نسبت به قبيله های محور دروضعيت تابع قرارگرفته ويا نقش منفعل میداشتند.
اتحادیه های قبایل افغانان اساس روابط خونی- طايفه ای راعبور کرده، هسته اتحاد سياسی- منطقه ای وتشکل دولت رابنیاد گذاشتند. انگلس درکتاب خويش" پيدايش خانواده، مالکيت خصوصی ودولت"خاطرنشان ميسازد که اتحاد دوامدار قبایل، نخستين گام بسوی تشکيل ملت بشمارميآيد(مارکس،انگلس،منتخبات،1948جلددوم،برگه236). وی همچنان نشان ميدهد که"... طوریکه ما ديدیم وقسميکه درتلاش ایروکیزوفان که میخواستند قبیله های ديگررا درقيد واسارت خویش درآورند رخداد، اتحاد قبايل بمعنای فروپاشی سازمان بدوی- طايفه ای آنان ميباشد. همه چيزيکه خارج ازقبيله بود بيرون ازقانون بود(همانجا،برگه 240).
درجريان سکونت گزينی واشغال زمينهای جديد، روابط خونی وطايفه ای قبایل افغان برهم خورده ودربرخی حالات يک جزيا بخشی ازقبيله درساحۀ اشغال شده سکونت يافته ورابطه ميان هم طايفه ایها وهم قبيله یی های پيشين ديگرخويش راازدست داده اند. انگلس درباره ای حملات دوامدار جرمنها مينگارد" حملات مداوم نه تنها قبيله ها وطايفه هارا بل، تمام مردم را مخلوط ودرهم وبرهم کرد(مارکس وانگلس،منتخبات،جلد16بخش1،برگه391). چنين يک سرنوشت را مومندهای کوهی(بر)ووادیهای(کُوز) داشتند. اولی درننگرهارودومی دروادی پشاورسکونت گرفتند. بدين ترتيیب آنان دردومنطقه جداگانه که توسط قبایل خوگيانی،خليل ودولتزی اشغال گرديده بود قرارگرفتند. دربرخی حالات ديگر درترکيب قبیله پس ازتکوين آن تقسيمات ارضی تازه ای براساس شرایط جديد فعاليت اقتصادی که با انکشاف زمينداری، بازرگانی وپيدايش شهرهاارتباط ميگيرد بوجودآمد. به همين منوال با هوتکيان نيزواقع گرديد که درسدۀ شانزدهم بدوقسمت تير و اکور براساس سرزمين جديد منقسم گرديدند. همچنان اتفاق افتاده است که بخش های جداگانه ای ازقبايل ازقبيله اصلی جداگرديده وقبيله نو را تشکيل داده اند، مانند قبيله بابری ويا توسط قبايل بسيارقدرتمند همجوار کاملآسرکوب گرديدند، مانند آن بخشی ازقبيله چمکنی که ازهم قبيله یی های خود جداشده ودراتحاد با قبيله اورياخیل دروادی پشاورجابجا گرديدند. بنابه قول ر.ت.ریدجوٍی درآغازسدۀ بيستم ازچمکنيان فقط يک چيزمحدود وکوچکی باقيمانده است که دردهکده ای بنام چمکنی درچند کيلومتری نزديک پشاورهمين اکنون زيست مينمايند. جالب است که نام اين قبيله باجای زيست آنان مطابقت مينمايد(ر.ت.ريدجوِی،همانجا،برگه 81). به همين گونه يک قسمتی ازهوتکيان اکورجدا ميگردند ودرسرزمينهای یوسفزايان- مندانان درهمواريهای شمال دريای کابل خودراتثبیت مينمايند. به نوبه ای خويش ما می بينيم پاره های جداگانه ای یوسفزايان(علی خيل وميشتی) بمثابه همسايه(تابعین)قبيله ارکزایی درميآيند. درجريان امتداد فرایند درازوطولانی اشغال وسکونت يابی، قبایل نيرومند افغان زمينهای خوب وبهتررا ازآن خود نموده قبایل زياد ضعيف وناتوان رايا بيرون راندن ويا مطیع وفرمانبردارخويش گردانیدند. بودند موارد ديگری که قبيله های همسایه وياوابسته، جداشده به بخشهای مجزای قبیله های نيرومند مبد ل گرديدند. بگونۀ مثال بنگاشان به همسايگان قبيله های جاجی وتوری، بخشی ازیوسفزايان به همسايه ارکزايان، شمارزيادی ازقبایل لاخانی خودرا به همسايگان غلزايان مبدل ساختنند. ورویهمرفته دسته ای جداشده ازقبایل غلزايي درزمينهای ارکزايان جابجا گرديدند وخودراهمسايگان آن ميشمارند. هيچ شکی وجود نداردکه قبيله های باهم درآميخته ومخلوط افغانان درفرايند مسکن گزينی وجابجا شدن سازمان وساختار بدوی طايفه ای خويش را برهم زده وبه سازمان وساختارپيروزمند منطقه ای وساحه ی، تقسيم مردمان نه بربنياد پيدايش ومنشآ مشترک قبيله ای وگروهی بل،به برمبنای جای ومنطقه زيست نزديک گرديدند.
در زدودن نظام وساختار بدوی- اشتراکی افغانان، وضعيت حاکم وبهره کشی آنان ازمردمان فرمانبردارومطیع تآثيربااهميت کمتر نداشته است.درهرجاييکه سروکله افغانان اشغالگر- تازه وارد وناشناس واردوپيدا ميشد سرنوشت مردمان بومی واصيل يکسان حل وفصل ميگرديد. آنان ازداشتن حقوق زمين محروم گرديده وبه مردمان بی اراده وناآزاد ووابسته ی همسايه تبديل شدند وزمينهای شان درملکيت قبایل افغان درآمد. اينگونه بود که درجامعه افغانان شکاف ميان افغانان آزاد مالک زمين ومردمان همسايه ای بی زمين رشد وکیفيت جديد پيدانمود.کارل مارکس اين ويژه گی را اينگونه بیان کرده و خاطرنشان میسازد" اگر بازمين يکجا خود انسان را مانند عضوارگانيک متعلق بزمين تسخيرنمايند درآنصورت آنرا(انسان را) بمثابه يکی ازشرايط توليد بدست مياورند.بدين ترتيب برده گی ووابستگی سرف(دهقان) بمالک بوجودآمده وبزودی وچندی پس اشکال تمامی اجتماعات(کلکتيف ها)نخستين رادگرگون ومسخ نموده وخودبه اساس وبنياد آنها مبدل ميگردد(کارل مارکس،اشکال پيشين ازتوليد سرمايه داری،برگه 24).
درجريان کوچ کردنهای درازومداوم و نبردهای شديد ميان قبايل واتحاد قبایل، افغانان بگونۀ عمده درسدۀ شانزدهم مناطق ميان کوهای سليمان وجريان وسطی رود سند را اشغال وتصاحب کردند. فروپاشی وپوسيده گی ساختارنخستين بدوی- اشتراکی افغانان باعث گذارآنان به سکونت گزينی گرديد. وموجوديت ذخاير قابل ملاحظۀ زمينهای خالی وبيکار ولی مستعد وآماده به کشاورزی، گذار به سکونت گزينی راتآمين وآسان نمود. نکته ديگر قابل ملاحظه اين بود که دربرخی ازبخشهای سرزمينهای اشغال شده توسط افغانان(وادی مسيرپايينی رودکابل، ساحات ميان رودکُرم وتوچی وغيره) جمعيت مسکون باقی ماندۀ هندی حفظ گرديدند وحال به مثابه همسايگان افغانان تازه وارد استيلاگربکار وکشاورزی بالای زمين ادامه دادند. گمان قانع کننده و مهمی را و.ای.رومودين برای بارنخست بيان ميدارد که پسانها سرزمين های جمعيت هندوکه توسط افغانان درساحل راست رودسند اشغال شد، وبه حساب جريان آمد آمد دهقانان وصنعتکاران شمالغرب هند ازشدت يوغ استبداد تحمل ناپذيرواستثمارفيودالان پرگرديد(و.ای.رومودين تزس دکتورا،برکه228).
رویهمرفته، قسميکه معلوم ميشود روند دوگانۀ رخ ميدهد. ازيکسوافغانان ورشکسته وتنگدست ولی آزاد اعضای قبایل که زمينهای خويش راازدست داده اند ولی نميخواهند که به همسايه مبدل گردند تااندازه ای بخاطردريافت خوشبختی وبهزیستی به هند مهاجرت نمودند، يعنی جاييکه به عسکران مزدورتبديل گرديدند وبرخی ازاين مزدوران فيودال بيرون برآمدند. ازجهت ديگردهقانان وصنعتکاران هند که درمناطق قبایل افغانان سکونت اختيارکردند شمارهمسايه را پرنموده سرنوشت شان آسان واستثمارشان نسبت به دولت فيودالی هند ازجاييکه آنان بيرون گرديدند کم شدت بوده است. اين وضعيت بسیاری ازويژه گیهای فرايند فروپاشی واضمحلال ساختارنخستين بدوی- اشتراکی را دربرخی ازقبایل افغان درگام اول یوسفزايان روشن ميسازد.
درمناطق راست ساحل سند درهنگام ظهورافغانان شهرها ويران،سيستم آبياری مواجه به رکود وبسياری جمعيت زميندارساکن محوونابودشده بودند. درچنين يک وضعيت افغانان بااشغال زمينهای خالی ازسکنه ومردم ويا اشغال زمينهای کم مردم، گرچه زيرتآثيرفرهنگ بازمانده های جمعيت هندی همراه با قابليت زمينداری کهن وصنعتکاری پيشرفته آنان قرارگرفتند ولی تا ديرها مبنای ساختارهای اجتماعی- اقتصادی ونظام اشتراکی وبقايای آن را هنوزدرسدۀ نزدهم درنزد خود حفظ کردند.
پوسيد گی وفروپاشی ساختارنخستين- اشتراکی افغانان ايکه ساحات ميان کوه های سليمان ورود سند رادراشغال گرفتند درشرايط بوقوع پيوست که همکاری وتآثير متقابل بامحيط پيرامون فيودالی دراينجا ها دارای اهميت کمتری نسبت به مناطق ايکه ميان کوه های هندوکش وسليمان قراردارد داشته است. یعنی مناطق ايکه درآن شهرهای فيودالی تاجيکان موجود وواحه های زمينداری رابصورت فشرده جمعيت تاجيکان دردست داشتند. بيان وافشای اين حقایق رویهمرفته معلول آن وضعيتی است که فرسايش نظام نخستین- اشتراکی اکثريت قبایل افغاني که مناطق جنوب غرب کوه های سليمان رااشغال کردند دارای آهنگ کند تری نسبت به سرزمين های که ميان کوه های هندوکش وسليمان موقعيت دارند بوده است. بختانه وناگهانی نيست که اولين دولت بزرگ فيودالی درانيان درساحل راست رود سند درسرزمين کنونی افغانستان جنوبی درسدۀ هژدهم بميان امد.رویهمرفته اين تشريح وبیان به مفهوم وسيع سخن درست خواهدبود، چونکه فرايند رشد وتکامل فيوداليزم چه درميان قبایل افغاني که درجنوب غرب کوه های سليمان موضع دارند وچه درميان قبيله های که ساحات جنوب شرقی واراضی ساحل راست رود سند را دراشغال دارند نا متوازن وهمواررخ نداده است. ميان اين وآن قبایل ، بودند قبيله های رشديافته تری که دارای رشد اقتصادی- اجتماعی پيشرفته تری ميباشند. وهمچنان بودند قبایل ايکه دارای سطح پسمانده تراقتصادی- اجتماعی اند. باداشتن همه ای اين تفاوتها حقيت غيرقابل انکاری وجودارد که درمجموع فيوداليزم درميان افغانان ایکه سرزمينهای ميان سلسله کوه های هندوکش وسليمان را اشغال کرده اند نسبتآ سريعتر رشد کرده است.
نتیجه:
پس ازتحليل وتجزيه ونتايج بدست آمده ازمطالعات آثار ونوشته های روسان افغانشناس سدۀ نزدهم ودانشمندان معاصرشوروی، نگارنده اين کتاب به اين نتيجه دست يافته است که درسدۀ يازدهم وحتا قبل ازآن جمعيت بومی واصيل سرزمينهای راکه اکنون درچارچوب افغانستان کنونی شامل است وميان کوه های هندوکش وسليمان پهن وهموار اند بطورعموم وگسترده از تاجيکان، وجمعيت اصلی ساحات ميان کوه های هندوکش ومسيرمتوسط رود سندرا مردمان مختلف هندی تشکيل میدادند. اما هرآنچه که به افغانان ارتباط ميگيرد نخست آنان درساحات کوه های سليمان موقعيت داشتند کوچی ونيمه کوچی بودند وبه گمان قوی دراين ساحات تازمان ایلغارها وسطوت منگولان درشرايط نظام بدوی- اشتراکی طايفه ای زنده گی ميکردند. ودارای سطح نهايت پايين رشد اجتماعی- اقتصادی نسبت به همسايگان تاجيک وهندوی خويش که درآنان نظام فيودالی فرمان ميراند بودند.
حقايق تاريخی گواهی ميدهند که افغانان نسبتآ ديرترشروع به بيرون شدن ازجاها ولانه های نخستين زنده گی خويش- مرزهای کوهای سليمان کردند. وهمچنان فرايند اشغال وتصاحب متباقی سرزمينهای ميان کوه های هندوکش و سليمان وساحات ساحل راست رودسند راکه اکنون درچنگ دارند درامتداد سده های يازدهم- هژدهم رخ داده است.
علت وسبب جنبش وحرکت گسترده قبایل افغان بيرون ازمرزهای کوهای سليمان وگذارتدريجی آنان ازرمه داری کوچی وری به زنده گی ثابت وزمينداری نهفته در فرايند فروپاشی نظام بدوی- اشتراکی آنان ميباشد. اينفرايند درميان قبایل مختلف ومتعدد افغان نا متوازن بوده وگمان غالب اين روند ازسدۀ سيزدهم شروع ميشود. سرانجام درميان قبيله های افغان بتدريج قشرصنعتکاروهمچنان بازرگان(که اکثرنه ازميان اعضای قبایل که ازبیگانه گان)بوجودآمده است. حينيکه تقسيم کارمیان جمعيت کوچی افغان وشهرهای قبلآ موجودفيودالی واحه های زمينداری تاجيکان وهندييان هرچه بيشتررشد ميافت، افغانان بسوی دادستدوبازرگانی جلب ميشدند.ازجملۀ قبایل افغان گروه ای ازقبایلی(بنام پوينده)بميان آمد که کارعمدۀ آنان راخدمات انتقالی راه های کاروانهای بازرگانی ايکه مسیر هند را باآسيای ميانه وفارس تشکيل ميداد. درميان قبایل کوچی افغان شماربرده گان ازدياد يافت که پسان قشروابستگان رابنام همسايه تشکيل دادند. همسايه وبرده گان غيرازقبیله های خودی بودند. درميان اعضای آزاد قبيله نابرابری درمالکيت بوضوح ديده ميشد. ودرعين زمان ثروت وقدرت بالاي آن طايفه افزايش ميافت. مقام زعيم وپيشواازشکل انتخابی آن به ميراثی که ازآن قبيله خانخيل است عوض ميشود. سران برخی قبایل سپاه ودسته جات نظامی خودرا(بنام یاران) تشکيل دادند. نخبگان قبيله چراگاه هاراکه ظاهرآ مال همه ای قبيله شمرده ميشد اشغال کردند که اين خود زمينه پيشبرد فعاليت اقتصادی مستقلانه اعضای قبیله رامهياگردانيد. وضمنآ رمه های سران قبيله نخبه هرچه بيشترافزايش يافت.
نيروهای تکامل کننده مولده درتضاد با مناسبات کهنه اجتماعی به ارث برده شده ازنظام بدوی- اشتراکی اوليه قرارگرفتند. درجامعه افغانی طبقات متخاصم آشتی ناپذيرپيداگرديد. قبيله درکل دربرابربرده گان وهمسايه قرارگرفت، وسازمان قبيله ای درمناسبات بابرده هاوهمسايه بمثابه وسيله سرکوب وفشاربرآنان اعمال ميگرديد.مبازره طبقاتی درميان اعضای آزاد قبيله آغازگرديد. ازاينجاست که تلاش وتقلای اشراف قبيله نيروگرفته تا اين مبارزات راسرکوب وخفه نمايد وهمزمان موضع وموقعيت خودراازراه جنگ وخشونت بامردمان وقبایل همسايه تقويت وتحکيم کند. ولی باآنهم بنياد ومبنای نظام بدوی- اشتراکی نخستين آنان بيشترازبيش لق ، جنبان ونااستوار گردید و به محو ونابودی اقتصادی مستقلانه اعضای عادی قبيله ادامه داد. ازاينجا سعی ومبارزه کوچیان ناداروبینوا به سکونت گزينی شروع ميشود، چون اين لایه دارای زمینه و شرايطی بخاطر ادامه زنده گی به شيوه ماضی وگذشته نميباشند.
آغازازسده های سيزدهم- چهاردهم درقبيله های تا اندازه ای تکامل يافته تريعنی درقبایل ايکه فرايند پوسيده گی نظام کمون اوليه بدوی نسبتآ شديد تربه ظهوررسيده است قاطعانه درصدد تسخير واشغال سرزمينهای همسايه گان ومردمان ديگربرآمدند. واين گام بعدی درجهت شکست ونابودی سازمان اجتماعی گذشته نخستین آنان که بربنياد وحدت خونی وخويشاوندی بنا يافته بودشمرده ميشود. اين بود خطوط وجهات همگانی روند پوسيد گی نظام بدوی- اشتراکی نخسين افغانان درفرايند سرايت وگذارآنان به سکونت گزينی.
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
پیشگفتار
ايگورميخایيلويچ ريسنیر(1899-1958) پروفيسورعلوم تاریخ واستاد دانشگاه دولتی مسکو، اقتصاددان، افغانشناس (پختونشناس) وشرقشناس بزرگ اتحاد شوروی، سالهای 1919- 1921 را درترکيب مآموریت هيآت سیاسی اتحادشوری زيرنظر یا.ز.سوريتس، درافغانستان سپری نمود. ريسنير، درمأموريت انجام مذاکرات هيات ديپلوماسی اتحادشوروی درکابل که پسان در28 فوريه 1921 منجربه امضای پيمان دوستی میان افغانستان واتحاد شوروی درمسکو گرديد اشتراک فعال وبرجسته داشت. درهنگام اقامت خويش درافغانستان ای. م. ريسنيرباجهات وپهلوهای مختلف زنده گی دراين آب وخاک شناخت ژرف حاصل کرد که سپس با اتکاء برديد گاه ها ومشاهدات شخصی وديگرمنابع کتبی وآثارونشريات وسیع درمورد مسايل سياسی، اقتصادی وتاريخی افغانستان توانست به پژوهش های علمی خويش ادامه دهد.
ریسنیر نخستين دانشمندوشرقشناس اتحاد شوروی بود که توانست مشکلات اجتماعی- اقتصادی تاريخ قبيله های افغان، فرايند بوجود آمدن مناسبات فيودالی وتشکيل دولت آنان رابربنياد تيوری علمی جامعه شناسی مورد تحقيق وپژوهش قراردهد. نتيجه کاوش علمی وکارچندين سالهء پروفيسورريسينيردرین زمینه، درکتاب پژوهشی مشهور وپرازواقعيات تاريخی او"رشد فيوداليزم وتشکیل دولت در میان افغانان" که درسال 1954 ازطرف فرهنگستان علوم اتحاد شوروی انتشاريافت، بازتاب وسيع وهمه جانبه يافته است. اين کتاب دربخش پژوهشهای علمی افغانشناسی(پختونشناسی) اهميت استثنايی دارد.دراين اثر، نويسنده پرسشهای تاريخی واقتصادی مربوط به سده های ميانهء افغانان را خيلی حکيمانه مورد تحقيق وبررسی قرارداده وقوانين ژرف رشد اجتماعی را که روند بعدی تاريخ افغانان راروشن ميسازد کشف مينمايد. ديد گاه های عمده واساسی ريسنيربراين استوارست که افغانان دراول درساحات کوه های سليمان زندگی ميکردند وازآنجا ها درسده های 11 تا 18 بسوی شمالغرب وجنوب شرق سرازير وساکن گرديدند.سبب اصلی پراگنده شدن افغانان رانخست ريسنير، درانحلال سيستم اجتماعات بدوی اشتراکی آنان ميداند. سپس چگونگی ونيتجۀ اين جريانات را بررسی علمی کرده ويژه گیهای فيودال شدن (زميندارشدن) جمعيت افغانان ودرضمن آن هجوم واشغال سرزمينهای ديگران بويژه تاجيکان را مورد تحقيق علمی همجانبه قرارمیدهد وزمينه های تشکل حکومت فيودالی احمد شاه ابدالی رابسيارعالی ومفصل به تفصیل ميگيرد.
همچنان دراين کتاب رخدادهای سياسی منوط به حاکميت نادرافشار تا سقوط حکومت اوجايگاه مهمی را احرازکرده است. نويسنده پيرامون تشکل سازمان اجتماعی واقتصادی حاکميت درانیيان وتخاصمات وتضاد های درونی آن، اسباب واهداف لشکرکشيها وسياست توسعه جويانه واشغالگرانه احمد شاه ابدالی را خوب روشن ساخته ومحاربات افغانان وميرتهه را بخاطر تسلط وحاکميت برهندوستان وشمال هندوکش بسیارخوب وهمه جانبه افشا وبیان مينمايد. مهمتراینکه، ريسنيردراین کتاب آثارونوشته های تاريخ نویسان نامدار افغانی را به باد انتقاد وايراد علمی گرفته، افکار خيالبافانهء آنانرا در جعل کردن تاريخ وساختن پيشینه وگذشته تمدنی برای افغانان راعلماً رد کرده و آنرامردود شناخته است. افزون برآن ازايگرريسنيرآثارونوشته های پژوهشی بسياری مانند: "مسايل مناسبات ارضی درافغنستان"، "افغانستان مستقل"، "پيمان روس وانگليس درسال 1907" و "سياست خارجی افغانستان درده سال1919-1929" وغيره نوشتجات درمورد دورهء اميرامان الله، تجارت ومسايل تاريخی ميان دولتهای شرق ازخودبرجای گذاشته است.
همچنان دراينجا لازم بياد آوری ميدانم که برگردان کامل اين کتاب به صورت فزيکی وجسمی بزودی پس ازچاپ دردسترس دوست داران عرصۀ افغانشناسی(پختونشناسی)، تاريخ، سياست واقتصاد دردرون وبيرون کشورقرارخواهدگرفت. وحال بخشهای اساسی وعمومی اين کتاب راازراه رسانه های الکترونیکی- رایانه یی دراختيارهمدياران قرارميدهيم تا باشد ازچگونگی پیدايش افغانان درصحنه تاريخ کهن کشورمان وواقعيات تاريخی دوصد شصت ويکسال تسلط سياسی بی چون وچرای آنان درعرصۀ های مختلف زنده گی اجتماعی، اقتصادی وسياسی میهن مان آگاهی يابند.
داکتر امین آقا متین
دسمبر 2008
سرایت وپراگنده شدن افغانان درسرزمین کنونی کشور پادشاهی افغاستان وساحل راست هند(دقیقتر، ایلات مرزی شمالغربی که پس ازتقسیم هند درتشکیل پاکستان درآمده است ) دوره های زيادی ازسده های یازدهم تاهژدهم را در بر ميگيرد. و.و. گریگوريف، شرق شناس روس حق بجانب است که درسال 1867 خاطرنشان کرده بود:
مردم افغانستان معاصراز دو لایه عمده تشکیل شده است: یکی بخش حاکم که افغانان اند که اين کشور را در يک دورهء تاريخی نسبتآ نه چندان دوراشغال کرده اند وقسمت ديگرآن، مردماني که پیش ازاشغال وتسخیراين سرزمين توسط افغانان دراينجا زنده گی وبودوباش داشتند که بخش اعظم آنان را تاجیکان، سواتيان، هندييان وسیاه پوشان تشکیل میدادند. (و.و.گريگوریف،کابلستان وکافرستان.اضافات به ترجمه اثرک.پیتير،برگه592).
{درمورد پيشينه سياه پوشان بايد گفت که درتوزک تیموربنام کتوريا گتور آمده است.به قول و.و. بارتولد دانشمند شهيرروسی سياه پوشان بلورستان خودراگاهی بلورميخواندند.بلورواژه ايست که هم درتآليفات چينی قرن اول مسيحی آمده است وهم درنگارشهای قرن هژدهم. درنگارشهای محمد حيدر هندی آمده است که بلور وبلورستان به ممالک اطلاق ميگرديد که ازوادی کابل تا کشميروکاشغرممتد بود"جغرافيه تاريخی افغانستان ،نوشته غلام محمد غبار،برگه 161" ازاين گفته چنين استنتاج ميشودکه نورستان کنونی درپيشها بنامهای بلورستان وسياه پوشان يادميگرديد وهيچگاه کافرستان نام نداشت. اما پس ازاشغال اين سرزمين توسط اميرعبدالرحمن بخاطراينکه اشغال وقتل عام مردم اين سرزمين راتوجيه دينی کرده باشند، اين مرزبوم را بنام کافرستان يادکرد- گ.}
پرسش سکونت گزینی قبایل افغان(درسرزمين کنونی افغانستان-گ.) یکی ازپرسشهای حایزاهمیت تاريخی است. شایان تذکراست که برخی تاریخ نگاران معاصرافغان به غلط وناحق فرهنگ، دولتمداری وپيشينه های افتخارآمیزتاریخی متعلق به تاجيکان وديگرمردمان ايکه سالها پیش ازاشغال تمامی سرزمينهاي شان توسط فيودالان افغان دراين کشورزنده گی مينمودند وبزور در چارچوب مرزهای دولت فيودالي افغانان يکجا جمع گردانیده شده اند به افغانان نسبت ميدهند.تمام مردمانيکه درگذشته دراين آب وخاک زنده گی ميکردندوياهمين اکنون درکشورکنونی بسیارقومی افغانستان بودوباش دارند به وسيله ای همين تاريخ نگاران، سراسرهمه افغان خوانده ميشوند، وکلیه دست آورده های مادی وفرهنگی آنان بدون اثبات ودلیل حاصل کاردست افغانان قلم داد میگردد. درپیش گفتارمجموعۀ لکچرهای تهیه شده توسط نجیب الله خان، تاریخ نویس معاصرافغان(پشتون- گ) که درسال1940 دردانشکده حقوق وعلوم سیاسی درکابل راجع به تاریخ افغانستان زيرنام "آریانا وافغانستان" خوانده میشد آمده است: درتمامی زمانهای تاريخی، افغانان دارای حکمرانان بزرگ بودندوافغانان به رنگها واشکال مختلف توانایی ونيروی خودرا همیشه به نمايش گذاشتند...روحیه ملی افغانان درافغانستان هميشه موجود بوده وغيرقابل تغييرباقیمانده است ...افغانان هميشه افغان واقعی برجا مانده اند". نامبرده سپس مینويسد:گویا تمام ساکنين افغانستان درگذشته افغان بودند. همچنان درنوشتهء وی ازدانشمندان وآموزگاران کلاسیکی نامبرده ميشود که آخرهرکدام آنان "افغان واقعی" ويا "آرياییان افغان" بوده اند وفرهنگ کهن افغانستان سرچشمه واساس فرهنگ فارس وهندراميسازد(مجموعۀ لکچرهای نجیب خان"آریاناوافغانستان"،کابل،1943).اين گونه نگارنده گان تآکيد دارند که گویااساس وبنیادفرهنگ افغانی(پشتونی- گ) "سچه آريایی" بوده است که اين خود بذات خویش بیانگرتبعیض وتعصبات نژادی است. باچنين اظهارات غیرعلمی وبی پایه، آنها تلاش ميورزند تا فرهنگ افغانی خودرا بالاتراز فرهنگ ديگران جلوه دهند.
نجیب الله خان، درنوشتهء خويش"آریانا وافغانستان"چگونگی ومشخصات فرهنگهای ايرانی وهندی رابدلیل اختلاط ايرانيان با سامييان که پيش ازهمه (عرب را در نظردارد.ر) واختلاط عناصردراويدی رادرهند، ناقص وکم ارزش ميخواند و اين چنینی تآکيد ميورزد که گويا تنها افغانان اند که سچگی آريایی خويشرا حفظ کرده اند. تآکيد برخی ازتاريخ نگاران افغان مبنی براينکه گویا تمام سرزمين های خراسان سده های میانه بشمول بلخ، هرات،مرو،مشهد، نیشاپورازقديم شامل افغانستان بوده، با واقعيت همخوانی ندارد. زيراقسميکه منابع سده های ميانه گواهی ميدهند، افغانان هيچگاه مردمان اصلی اين سرزمينها نبودند. فقط دريک مقطع کوتاه درسده ای هژدهم برخی ازاين ساحات را درنتيجه حملات اشغالگرانه فیودالی زيرنفوذ وسیطره خود درآوردند. غلام محمد غبار درمقاله خویش زيرنام"نقش افغانستان درتمدن اسلام"(شمارۀ يکم مجله"افغانستان" کابل،1946) مينويسد: "کشورآريایی های کهن، ويا خراسان اسلامی يعنی افغانستان امروز،ازيک سودين وآيين،رياضی ونجوم خودرا به جهان اسلام هديه نمودوازجانب ديگرفلسفه وطب هندی راکه توسط افغانان درحوزه هند وبخش شرقی آن(میهن افغانان) حاصل گردیده به جهان اسلام تقديم داشته است".
ای.ا.برتیلس عضوفرهنگستان علوم اتحادشوروی درمقاله ای پژوهشیي درمورداين نوشته وتلاش غلام محمدغبار،که خراسان سده های میانه وافغانستان کنونی رايکی میشماردمينويسد:"درنزد جغرافيه دانان عربی افغانستان شامل حوزه خراسان ميگردد. "لازم به یاد آوریست که آنان زيرنام خراسان منطقه ای بسیارکلانی رادرنظرداشتند که درآن بعضآ قسمتی ازآسيای ميانه تامحدوده قرغان درغرب، وعراق فارسی درجنوب شامل مي شد. بعباره ديگر یعنی ساحاتي که هيچگاه درافغانستان شامل نبوده است. بدين ترتیب گستردن مفهوم افغانستان به میر غلام محمد غبارامکان ميدهد تا تمامی رجال برجسته وممتازدانش وفرهنگ مناطق شرق ايران، نه تنها شرق ایران بل تمامی آسيای ميانه، را به افغانستان نسبت بدهد. (یاداشتهای علمی انستیتوت شرق شناسی جلدچهارم). اينجامختصرآ یادورميشويم، قسميکه حقايق تاريخی گواهی میدهند، درواقعيت امرافغانان فقط درسدۀ شانزدهم درهرات ساکن شدند. درآنزمان بخشی ازقبایل ابدالی توسط شاه عباس صفوی درهرات جابجا گردیده بودند. درسده ای هژدهم فيودالان افغان برحسب تصادف درخراسان تجاوزکردند و درزمان کوتاهی مشهد، نيشاپور،وبلخ را درتصرف داشتند.افغانان فيودال تنها درنيمه ای دوم سده نزدهم قسمتی ازخراسان کهن ويا سده های ميانه رابه چنگ آوردند. اين حقايق انکارناپذیراند.
تحریف کردن تاريخ ويکی شمردن خراسان سده های میانه با افغانستان کنونی به برخی ازتاریخنگاران افغان این امکان را ميدهد تا تمامی رجال وشخصيتهای فرهنگی پيشین اين بخش آسيای میانه رادرجملۀ "افغانان واقعی"به شماربياورند.لازم نيست که با اينگونه مؤلفين خیال باف وارد بحث درازوطولانی شد.همين قدربسندۀ خواهدبود که برشيوه وروش غیرعلمی اين مؤلفين درمسلۀ انگشت گذاشت وواردبیان وتشريح حقایق گردید.بگذارسپس حقایق خوددرمورد سخن گویند.حقایق وواقعيات دررابطه باملاحظه وبررسی رخدادهای چندين سده ای تاریخی افغانستنان دراين بخش وديگربخشهای اين اثربه بررسی گرفته شده است. آنها(حقایق- گ.) نشان میدهند که چه سهم ارزنده وبرازنده ایرا مردمان غیرافغان دررشد فرهنگ واقتصاد افغانستان ایفاء کردند. افغانان نميتوانستند سازندهء ارزشهای فرهنگی متعلق ومربوط به مردمان ديگروهمسایه باشند. قبل ازهمه وبه همين ترتيب هرمردم چه خوردوچه کلان خود سازنده گان فرهنگ خويش اند. باتآسف تاهنوزحقايق وواقعيت های زيادی درمورد تاريخ تمامی مردمانی که درافغانستان کنونی زنده گی دارند نه جمع آوری شده است ونه چاپ ونشرگردیده است. پيشينه افغانان وتاریخ افغانستان که يکی ازمهمترین نکات متحول آن موضوع بررسی اين اثرراتشکيل ميدهد، دربسیاری مواردجالب وزیاددلچسپ است ولی تاهنورکمترمطلعه شده است.
موفقعيت هرچه بيشترپژوهشهای علمی تاريخ افغانستان مستلزم مطالعه دقيق وبررسی همه جانبهء پيشينه تاريخی نه تنها افغانان، بل تمامی مردمانيکه درافغانستان امروزی ساکن بوده وزيست مينمايند ميباشد. بايد هنوزهم درجهت گشودن منابع وچشمه هاي اين پيشينه ها، درجمع آوری حقایق وواقعيات مشخص کنندهء آن، وهمچنان درروشن ساختن تاريخ مردمان افغانستان کارزيادانجام داده شود. شوربختانه تاهنوزحقایق زيادی دربارهء تاريخ مردمان ساکن درافغانستان کنونی توسط دانشمندان افغان جمع آوری و به دست نشرسپرده نشده اند. بنابرين آنچه را که نويسنده اين کتاب ازلابلای نوشته های تاریخ نگاران افغان به ويژه م.غبار"احمدشاه بابای افغان"بدست آورده است فقط دربارهء قبيله های افغان، دولت افغانان وساختارآن درسدهء هژدهم ميباشد وبس. درمورد روشن ساختن تاريخ تاجيکان وديگرمردمان ساکن درافغانستان وارتباطات تاريخی آنان با خودافغانان این گونه نوشته ها تقريبآ هیچ مدرکی ارایه نمیدارند. گرچه هدف ازاين نوشته ترسيم کلی مسايل تاريخ اوليه افغانان درسده های ميانه نمی باشد، ما روی برخی موارد آن بربنياد داده هاوآثارنشرشده (بگونه عمده روسی وهمچنان تاریخ نگاران اروپای غربی) ونشراتیکه جز منابع علمی میباشند مکث وتوقف مينمايم. ولی تاجايیکه به علم معاصرمعلوم است اولين ياد آوری ازنام قوم افغان درتاليف جغرافيایی تاجيکی(پارسی- گ) بنام "حدودالعالم" 982-983 که مؤلف آن گمنام وناشناخته ميباشد صورت گرفته است. اين نوشته خطی درسال 1893 دربخارا توسط تومانسکی شرق شناس روس پيدا گرديد تا اينکه در1930 درفرهنگستان علوم اتحاد شوروی زیرنظراکادیمیسین و.و.بارتولد باضميمه ای پيش گفتاراقبال چاپ یافت. در"درحدودالعالم" درمورد افغانان بسيارکم گفته شده است. فقط همين قدرياد آوری شده است که افغانان دردهکده ای سوال يا ساول زنده گی مينمايند وازجملۀ مناطق مسکونی ميان هندوستان وغزنی ازآن يادآوری ميشودکه حکمران آن نينهاراحتمالآ ننگرهارنام دارد وازجمله زنان آن دخت افغان ميباشد(حدوالعالم،مسکو،انتشارات فرهنگستان علوم اتحادشوروی،1930،برگه16).
دومين ياد آوری درباره ای افغانان در" تاريخ یمينی" سالهای 1021-1022 آمده است که مؤلف آن ابوناصرمحمد ابن عبدالجبارعتبی تاريخ نگارمشهورسلطان محمودغزنوی ميباشد.عتبی قبيله های افغان راچون کسانيکه درارتفاعات بلند کوه ها ودربالا ترين صخره ها زنده گی دارند ارزيابی مينمايد که به دزدی وغارت تنگی ها ودره های مجاوراشتغال دارند(برگردان ن.وخانيکوف،اضافات برکتاب ک.پيتير.ايران...سانکت پيترزبورگف1887). مؤلف ديگرنيمۀ اول سدهء يازدهم- حکيم ودانشمند بزرگ خوارزمی بيرونی که درادبيات عرب از او به البيرونی، یادمينمايند خاطرنشان کرده است که افغانان درکوه هایی زنده گی مينمايند که مرزغربی هندراتشکيل ميدهند. اکنون به تازه ها وداده های توجه ميکنيم که بوسيله خود تاریخ نگاران افغان درسده های هفدهم وهژدهم بیان شده اند. حافظ رحمت، در"خلاصته النسب" خویش که درسده ای هژدهم نوشته شده است،اعتراف مينمايد که تا زمان حمکرانی محمودغزنوی، افغانان فقط درساحه ای غزنی وقندهارامرارحیات مينمودند.دراينجاعجالتآ محدودکردن جای ومسکن آغازین افغانان توسط نويسند"خلاصته النسب"موردعلاقه ما نيست،واين امرکه وی همچنان پياده شده افغانان رادرسرزمين کنونی افغانستان وهند به دوران پس ازسده ای ايازده هم مربوط ومنسوب ميداند.چون تااين دوران (موافق با حافظ رحمت) افغانان تنها حوزه غزنی وقندهاررااشغال کرده بودند.
درسال 1875 بیلو، پزشک انگليسی درزمان اقامت خود درترکیب ماموریت نظامی درقندهارتوانست باهفت نسخ خطی تاریخ افغانان ازکتاب خانه سردارحيدرخان وارث آنزمانی تخت سلطنت کابل شناخت حاصل نمايد. به قول بیلو،پنج تا ازاين دست نوشته ها بزبان فارسی ودوتای ديگرآن بزبان پشتوبود. بيلو،باتآسف نه ازنوشته ها ونه هم ازمؤلفين آنها نام ميبرد. فقط به اين بسنده ميکند که این دست نوشته ها دردوویست سال آخرنوشته شده اند.طبق بیان وتشريح بيلو، تمامی اين منابع(روشن است،که اين نوشته ها، نوشتهای نسبتآ ديرهنگام اند- ر.)جای اوليه سکونت افغانان راکشورکوهی غورميشمارند،وپسانها آنان بسوی کابل وقندهاروغزنی سرایت کردند.
قسميکه بیلو،گزارش ميدهد سدها سال ديرترطبق گواهی اين منابع- چون جمعيت آنان(افغانان- ر.)افزايش قابل ملاحظه يافت واين کشوربرايشان نهایت تنگ وخوردشد،اين جمعیت افغانان با کاربرد نيروی جنگ افزارمرزهای خويش رابسوی کوهستان (کشورکوهی- ر)، کابل، قندهار وغزنی گسترش داد. (ایچ.دبليیو.بیلو- مجله ماموریت سیاسی درافغانستان، سال 1875 - لندن، 1862 ، برگه 52).
به همين روش نويسندهء تاريخ سلطانی، تاريخ نويس آگاه افغان نيمهء اول سدهء نزدهم، چگونگی ظهورقبايل ابدالی رادرفلات قندهارچنين برایمان ترسیم مینماید: جای بودوباش نخستين افغانان کوه های سليمان است. ابداليان فقط درسدهء پانزده هم بزور زمينهای جلگه های قندهاررا به چنگ درآوردند. (تاریخ سلطانی،برگه52). چنانچه ازنوشته ها واطلاعات مؤلفين متآخرافغان که متکی به منابع نوشتاری وعنعنات شفاهی اند نمايان است،آنان درتعين وتشخيص ومعرفی باشگاه اولی افغانان باهم درتباین قرارميگيرند. برای شمار زيادی منطقهء نخستين زيست افغانان کوه های سلیمان ميباشد وبرای ديگری غور،وسومی محل بودوباش افغانان راساحات غزنی وقندهارميداند. به پرسش بحث برانگيزجای نخستين سکونت افغانان ما درپايان برخواهيم گشت. ولی اکنون ما درباره وجوه مشترک داده ها وگواهيات آورده شده دربالا می پردازيم. باوجود اين چند دسته گی درمورد جاهای نخستين سکونت افغانان که دربالا به آنها اشاره شد، آنان باهم دراين باره اتفاق نظردارند که افغانان درآغاذ مساحت محدودی رادراختيارداشتند. فقط ازآغاذ سدهء یازدهم بدين سودرمناطقی که اکنون زنده گی مینمايند خودرا پياده وجابجاکردند. با احتمال زياد تصادفی نبوده است که تا اين زمان افغانان باداشتن زنده گی بدوی درمناطق دورافتاده کوهی درگمنامی بسرميبردند وناشناخته بودند. بناءً درسرنوشت مردمان همسايه کدام نقش تاريخی را بازی کرده نميتوانستند.
ن. و.خانيکوف شرق شناس روس که مشخصآ با نوشته های جغرافيه دانان پارسی زبان وعربی زبان سده های نهم تا يازدهم آشنا ومعرفی شده است، درهيچکدام يک از آن نوشته ها نامی ازافغانان برده نشده است. باوصف اينکه مؤلفين سده های ميانه اين دوران معلومات گسترده ای درباره جغرافيه کشورهايی که ميان خراسان وهند موقعيت دارند، واطلاعات شمرده ای درمورد مردمانيکه اين مؤلفين آنان راخوب ميشناسند گزارش ميدهند. به پندارخانيکوف علت اساسی ياد اوری نکردن ازافغانان درآنزمان جمعيت کم آنان بوده است (ن.و.خانیکوف نوشته نام برده شده،برگه 555).
عوامل بيرونی، به ويژه پس ازسده سيزدهم، زمينه رابيشتربرای سرایت ونفوذ افغانان به خارج ازمحيط نخستين آنان مساعد ساخت. يکی ازاين عوامل ازجمله تهاجم مغولان درسدهء سيزدهم ميباشد که نه تنها به تخريب ونابودی شهرها درسرزمين کنونی افغانستان انجاميد بل عمده تآ تآسیسات سيستم ابياری ساختگی (مصنوعی) رانيزنابود کرد. پسانترازآن حملات اشغالگرانه، غارتگرانه وخانمانسوزتيموروبه تعقيب آن جنگها ومخاصمات بينابینی فيودالی به ورشکستی زمين داری درواحات قندهاروکابل وپيشاورانجاميد وتا اندازهء زيادی زمين های زراعتی ازکاربرآمدند وبه علف چرها مبدل گشتند. نظربه نوشته وباورو.و.گريگوريف، شروع ازنيمه دوم سدۀ هفتم بطورمداوم کابلستان ازسوی محمديان(مسلمین- گ.) مورد تهاجم قرارداشت تااينکه سرانجام درآغاز سده يازدهم دراسارت آنان درآمد... ازهمان زمان پس مردم باستانی هند- فارس (دقيقتر- تاجيکان وهندوان- ر.) فلات وهمواریهای خويش رابرای تازه واردان جديد ايکه ازسوی جنوب وغرب دايمآ هجوم مياوردند واگذاشتند. بلآخره اين تازه واردان بتدريج مردمان بومی رايا ازسرزمين هايشان بيرون کردند ويا آنانرابه تسليم واداشتند وخودراحکمفرمای کشورساختند. اين مهاجمين جديد- افغانان اند که خود را پشتون يا پختون مينماند(و.و.گريگوريف،کابلستان وکافرستان، برگه 848).
کارل مارکس درملاحظه به جنبه های اشغالگرانه و تباه کنندۀ جنگها درکشورهایي که اساس زمين داری آنها سيستم آبياری ساختگی ميباشد، با تآکيد درنقش سيستم آبياری خاطرنشان ميسازد :جنگهای تباه کننده وغارت گرانه توانسته اند که کشورها را صد سال تمام خالی ازمردم بسازند وآنها راازتمدن شان محروم وبی بهره گردانند(ک.مارکس وف. انگلس،کلیات،جلد9،برگه348). بدين روی با اساس محکم ما ميتوانيم حکم نمايم که تاجيکان ازسده های سيزدهم تاپانزدهم جلگه ها وفلات هموارمناطق بودوباش گذ شته خويش يعنی سرازيری جنوب غرب کوه های سليمان را وهمچنان مردمان متنوع هندو، جنوب شرق اين کوه هارابطورجزیی وياکلی ترک گفتندودرعوض افغانان بتدريج اين مناطق رااشغال وبه چنگ آوردند. مسلۀ منطقهء اسکان نخستين افغانان بدون پژوهشهای تکميلی واضافی براساس داده هاومنابع وسيع دست اول نميتواند قابل حل باشد.
تاهنوزکارمهم واساسی درجهت آموزش وتنظيم روايات وافسانه های خودافغانان انجام نيافته است. مطالعات همه جانبه بالای منابع پيشين که بزبان پشتو ومربوطه به سده های شانزدهم وهفدهم ميباشند تاکنون صورت نگرفته است. مدارک اين منابع ديگرتوجه اکاديمسين روس ب.ای.دورن رادرآغازسده گذشته ومتعاقبآ افغانشناس انگليسی راویرتی رادرسده نزدهم جداً بخود معطوف ساخته بود واین پژوهشها جنبه فرعی داشته وتوام وهمراه با بررسی علمی وانتقادی نبودند. منابع وداده های دست داشته باهم مقايسه وبرابرنگرديده اند. يکی ازمبرمترين پرسش هایی که باقي ميماند اين است که هيج نوع اطلاع تاريخی دربارهء پيشينه باستانی وانسان شناسی اسلاف واجداد افغانان وجود ندارد. باستانشناسی افغانی هنوزدرحال ایجادشدن است وماموريت خيلی کم شمارباستان شناسان خارجی(صرف نظراز سیاهان جداگانه وخود آموزان علمی) زيادترمتوجه تنديسهای هنری والاهه های باستانی یونان- باختروکوشانيان بود نه تاريخ مادی فرهنگی مردم افغان. ازمنابع تاریخی ايکه توسط تاریخ نویسان وگردشگرآن خارجی ووقايع نويسان افغان بدست مارسيده اين است، که همه آنان دامنه های کوه های سلیمان را محل بودوباش اسلاف افغانان ميدانند. ازاين گونه است بیان ومعلومات نويسنده "حدودالعالم".
عتبی درباره کوهاييکه افغانان درآن زنده گی ميکنند مينويسد، ولی مستقيمآ ازموقعيت اين کوها خبرنميدهد. بيرونی درنوشته خود در بارهء "هند" که نزدیک به سال 1030 نوشته شده است مشخصآ بيان ميدارد: درکوه هاییکه مرزغربی هند راتشکيل ميدهند، قبيله های مختلف افغان زنده گی مينمايند که تا وادی همسايگی سند گسترش ميیابند. دارمیستیترافغانشناس فرانسوی ميگويد: ازقرينه چنين برميآيد که دراينجا سخن تنها درمورد کوه های سلیمان رفته است، چون اين کوه ها ازيک سومرزهای غربی هندراتشکيل ميدهند وازسوی ديگرمستقيمآ به وادی هند(سند) پيوست دارند. افغانشناس فرانسوی گواهی بيرونی راآنچنان درک نموده ادامه ميدهد: اين اصل کوه های اند که جغرافيه دانان مسلمان آنها رابنام کوه های سليمان ياد مينمايند که امروزعبارت ازمرکزیت افغان میباشد (دارمیستیتر، سرودهای عام افغانان، پاريس1888-1890برگه سی. ال.18).
دوصد سال پس از بيرونی، ابن بطوطه، گردشگرعربی بسیارمشخصترازکوه های سليمان بمثابه جای عمدهء اسکان نخستين افغانان نام ميبرد. ابن بطوطه که درسال1331 ازراه کابل به هند سفرداشته است برای ما ازچشم ديد خويش چنين مینگارد: "ما درکابل آمديم، که زمانی شهربزرگی بود واکنون بجای آن دهکده است که درآن يک قبيله ايرانی(عجمی) زنده گی دارد که آن را افغانان مينامند وبه آنان کوه ها وتنگی های کوهی تعلق ميگيرند که عمدتآ به آن کوه های سليمان ميگويند ودارای نيروی بیشتراند. پيشهء عمده واساسی آنان را راهزنی وگردنه گيری تشکيل ميدهد. (ابن بطوطه ترجمه به فرانسوی، پاريس، 1955، جلد سوم، برگه89). باگواهی ابن بطوطه، مؤلف "ظفرنامه" سده پانزدهم کاملآ موافقت کرده خاطر نشان میسازد که افغانان ساليان درازیست که درکوه های سليمان زندگي دارند. بسياری ازتاريخ نويسان افغان سده های 17-19 برخلاف تاريخ نگاران عربی وآسيای ميانه یی، ازمحل زيست نخستين اسلاف واجداد افغانان بطورعمده ازکشورغورکه ميان هرات وبامیان ودرقسمت بالایی هریرود وهلمند موقعيت دارد نام میبرند. بسياری شرق شناسان روس، که ديدگاه های آنان بدون شک دربخش تحقيق وپژوهش کليه مسایل مربوط به پيدايش واسکان افغانان ازارجحيت برخوردارست، به اين باوراند که محل اسکان نخستين افغانان کوه های سليمان ميباشد. بويژه شرقشناس روس ب.ای. دورن بالای اين نظريه تاکيد دارد که محل زيست نخستين افغانان کوه های سليمان است وافغانان رامردم افتاختون مينامد که ازديرها کوههای سليمان رادراشغال داشتند. (افتاختون- يکی ازواژه مفاهيم علم زمين شناسی درزبان روسی است که معنای آن سرازیرشدن ويا جاری شدن لاوا يا موادمذاب به سوی همواریهای دوروبرميباشد که ازدهانه های بلند آتشفشانها فوران ميکنند- گ.).
ضمن رد داشتن ريشه افسانه ای افغانان با یهوديان قديم، ب.ای.دورن مينويسد: معلوم نيست که ازکجا اين باوربرای افغانان پيداشده است که آنان ريشه ديرینه یهودي دارند؛ شايد هم اين مسلۀ اتفاقی باعث شده باشد که افغانان اززمانهای نامعلوم درکوه های سليمان زنده گی داشتند(ب.ای.دورن.کلیات جلد دوم،برگه72). با عقيده ای دورن ، ن.، ای. آريیستوف کاملآ توافق داشته وديد خود را اينگونه بيان ميدارد: درزمان بابر افغانستان را فقط کوه های سليمان میناميدند. یعنی پدروطن ديرين اقوام افغان که ويژه گی های طبيعی اين محل راميتوان دررفتاروخصوصيات آنان به وضوح مشاهده نمود (ن.ای.آریستوف.درباره افغانستان ومردم آن،برگه14). باوجودآن، آريستوف، برخلاف دورن که هنوز پیرامون عنعات افغانان پژوهش هم کرده است، بااستناد وتکیه به گواهی منابع پژوهش شده ای نيمه دوم سده پانزدهم که نشان ميدهند، مردم قرون وسطی غورافغانان نبودند، تاکيد مينمايد که مردم غور، یعنی حوضه يا استخربالایی هريرود واستخربالایی هلمند وديگرسرازيری های شمال درياچه آمون ابدآ وبه هيچ وجه مسکن وجای بودوباش افغانان نبوده وبه تاجيکان- ايرانيان متعلق ميباشد (آرستوف.درباره افغانستان ومردم آن،برگه24).
نظريه ایآريستوف را ن.ج.راويرتی تاييد نموده وتآکيد ميورزد که مردم اصلی غور تاجيکان ميباشندوحضورعنصرافغان رادراين منطقه ردمينمايد.همزمان راويرتی قاطعانه ديدگاه های خویش راتشريح نموده وجايگاه اولی افغانان رامربوط به کوه های سليمان، دقيقترآن کوه پايه هایی مشرف به شرق غزنی تا شرق سلسله کوه سليمان يا کوه سيا پشته ميداند. (ايچ.جی.راويرتی.یاداشتها درباره افغانستان وبخشی ازبلوچستان،لندن،برگه82).
راويرتی ازنام سلسله کوه سیاه پشته نام افغانان يعنی پشتون رانيزمشتق ميسازد. ب.ب.بارتولد اکاديميسين روس درکتاب خويش "تاجيکان"، غوررامنطقه ديرين ايران یعنی مربوط به مردمان ايران که تاجيکان ازآنجمله هستند میشمارد. به باوربارتولدغوريان يکی ازدومانهای ايرانی اند. (ب.ب.بارتولد.تاجیکان.تاجیکان.تاشکنت،برگه102). درتاريخ شناسی شوروی، توجه جدی ایرا درموردغوروغوريان ب.ای.رومدين، درتزس کانديد دکتورای خويش زيرنام"ساختاراجتماعی- اقتصادی قبيله یوسفزوی درسدهء نزدهم (درمقايسه باديگرقبيله های افغان)"- مسکو،1951 مبذول داشته است. رومدين به اين نتيجه آمده است که غوردرسده های دهم تا پانزد هم منطقه ای افغانان نی بلکه هسته ای مرکزی مردمان آنرا تاجيکان تشکيل ميدادند. تازه های رومدين به نوع قانع کننده وروشن نشان ميدهند که دليل جدیی وجودندارد که خوانین غوری سده های دهم ودوازدهم ودولت غوريان سدهء دوازده هم را دولت افغانان ودودمان غوريان راافغان دانست. رومدين باورداردکه مرکزنخستين اسکان افغانان درسده های ميانه عبارت ازکوه های سليمان است. (رومدين.تزس کانديد دکتورا،مسکو،1951برگه 103-104).
راويرتی نکات نظرخويشراباتکيه برروايات وافسانه های افغانی وتاريخ تاجیکان دقيق ساخته مينگارد: ازاين منابع دانسته ميشودکه درزمان سلطنت دودمان محمودغزنوی ترکی، قبايل افغان ديدند که ساحه قاضی گهر، بلاواسطه بطرف غرب ولی درمرزدامنه سلسله کوه های مهتر يا کوه سیاه موقعيت داشته که سد يامانع وادی غرب رودهند (منطقه قاضی گهر) را دربرداشته، جاييکه افغانان درجريان چندين سده ای گذشته محدودمانده بودند وبرای تغذیه مردم بيشمارآنان بسيارتنگ بوده است. به همین دلیل افغانان مجبورميشوند تا به سوی سرزمينهای که بطرف غرب، شمال وشرق افتاده اندهجوم وتجاوزنمايند. (راويرتی ايچ.جی.یاداشتها درموردافغانستان وبخشی ازبلوچستان.لندن،1881برگه82).
ازنگاه ما افزون به اسنادودلایل کتابی دست داشته حقایق قابل اهميت ديگری نيزوجود دارند که کوه های سليمان را (لانه نخستين) افغانان ميدانند. دراينجا هدف ازترتیب چگونگی پراگنده شدن آنان است. زيرا قبيله های افغان به يکبارگی ويا تقريبا همزمان به سوی وادی هایی که درجنوب- شرق وشمال-غرب کوه های سليمان افتاده است سرازيرگرديدند واين بدين معناست که سرایت افغانان ازيک مرکزعمومی دراين جاها صورت گرفته است. حتا گيريم که يک ويا دوويا چند مرکزتجمع افغانان موجود بوده باشد، مهمتراين است که افغانان درسده های دهم- يازدهم منطقه کوچکی ازسرزمين کنونی یی را که فعلآ درآن نفوذ دارند دراختيار داشتند وجمعیت آنان بخش کوچک وازلحاظ اجتماعی– اقتصادی پسمانده ترين جمعيت آنزمانی کشوررا تشکيل ميداد. ازنگاه تازه های زبان شناسی تشکل وظهورقوم افغان درعرصه تاريخی درزمان نسبتآ نزديکتر يعنی ازسده يازدهم بدین سوصورت گرفته است. زبان افغانان پشتو نام دارد که مربوط به خانواده زبانهای ايرانی ميباشد. به استنباط و باور ب.ای.دورن، زبان تاجيکی(پارسی- گ) وزبانهای نوهندی تاثيرژرفی درزبان پشتو دارند. ن.و.خنيکوف، بادید و باور ب.ای.دورن دراين زمينه کاملآ همنوابوده که زبان پشتوازلحاظ تاریخی نسبت به ديگر زبانهای ايرانی وهندی قدامت کمترداشته وزبان افغانی درسده های نهم ودهم میلادی تشکل يافته است،نه پيشترازآن. (ن.و.خانيکوف.نوشته قبلآنامبرده شده.برگه560-561)
ولی هرآنچه که منوط به تاريخ نوشتاری وادبی ویادگاری اين زبان ميشود تاريخ تسخيرسوات توسط قبيله یوسفزایی است که بوسيله روحانی واشتراک کننده گان اين ماجرا- شيخ مالی، درسده پانزده هم نوشته شده است. گرچه اصل اين نوشته خطی تاهنوزبرملا نشده است ولی مضمون ومحتوای آن درنوشته های تاريخی افغانان بازگوميگردد. دراین اواخردر"مجله افغانستان" کابل،سال 1946 صفحه 9 تا 16ازبازيافت آثارتاريخی خطی خبرداده شد. دراين خبرآمده است که درسال 1940 مدرک خطی بدست آمده که دارای هشت صفحه ميباشد که ازسرگذشت (زنده گی مقدسین افغانان) مانند سليمان ومکه خبرميدهد که گويا درسده سيزدهم تحريريافته است. به همين ترتيیب درسال 1944 ازبازيافت "پته خزانه" که يک اثرشاعرانه افغانی است، که گويا درسده هشتم نوشته وجمع اوری گردیده است، درکابل اطلاع داده شد. ولی دانشمند شوروی افغان شناس م.گ.اسلانوف بدين باوراست که ( پته خزانه) افغانان اصليت ندارد. راستی وحقیقت آن تا هنوزثبوت وبه تآيید نرسيده است.
نکته شایان توجه اينکه، افغانان حتا بخاطرتشخيص نهادهای اصلی خود از زبانهای تاجیکی- فارسی، عربی، مغلی وترکی واژه ها واصطلا حاتی را مانند: قوم، طايفه، قبيله، ملک ومالک، خيل (ولس، جرگه، شاغلی، خان... گ.) وغيره استفاده ميبرند. ب.ای. رمدين درصفحه 158 تزس دکترای خودمينویسد: افغانان با گذاربه زمين داری نام های ماه ها و سال را ازنام های هندی پذيرفتند. زبان شناسی دراينجا فقط تنها آنچه راکه بتاريخ معلوم است تآييد مینمايد که استاد ومربی افغانان درعرصه صنعت وپيشه وری وکشت وزراعت تاجيکان وبرخی اقوام هندی بودند. زيراافغانان بسيارناوقت ترازکوچیگری ورمه وگله داری به زمين داری وشيوه زنده گی ساکن واردشدند. تا ديرگاهی ازخود شهر نداشتند ودرصنعت وپيشه وری که با زنده گی درشهرها ارتباط ميگیردهيچ مناسبت نداشتند. بنابرین اصطلاحات وواژه های اين نوع رشته هارا افغانان بطورعمده ازهمسايگان خود، کسانيکه دارای زراعت پیشرفته وفرهنگ پيشرفته ای شهری هستند به ويژه درگام نخست ازتاجیکان اخذ ومیراث گرفتند.
دنباله بخش نخست
قسمت دوم بخش نخست:
( محیط طبیعی- جفرافيایی جنوب افغانستان )
پيش ازاينکه وارد بحث پرسشهای اجتماعی- اقتصادی گرديم ،بسيارکوتا ه با ويژه گیهای محيط طبیعی- جفرافيايی،وپس ازآن برخی آگاهی ها راپيرامون سرايت واسکان قبيله های افغان واقتصاد آنان به بررسی ميگيريم.
ساحات ايکه ميان کوه های هندوکش وسليمان قراردارد بیشتريک منطقۀ کوهستانی است. درسالهای 20 سدۀ بیستم ازيک تا دو درصد ازتمامی زمينهای آن زيرکشت و زراعت قرارداشت (ن.ای.واويلوف ود.د.بوکينيچ،کتاب نامبرده شده،برگه 174). وناممکن است اين رقم ازسده های هفدهم تاهژدهم تغييری کرده باشد. ويژه گی مناطق ایکه ميان کوه های هندوکش وسليمان قراردارد( وما آن رابه نام جنوب افغانستان ميناميم) اينست که دراين ساحات زراعت وزمين داری بيشترآبی انجام ميشود تا للمی ويا ديمی، وآنهم بستگی به وضعيت آبياری خاک دارد. نظربه گزارش بازديد هيآت علمی و پژوهشی اتحاد شوروی که درسال 1924 ازافغانستان داشتند، 130 هزارهکتارزمين به شيوه ای آبی وحدود 67 هزارهکتارزمين ديگر بگونۀ للمی درجنوب افغانستان کشت ميشود(موخذ همان جا). اکثرزمينهای آبی به صورت واحه های جداگانه درمسير رود کابل وهلمند ومعاونین آنها موقعیت دارند.درشرايط نظام فيودالی توآم با اسباب ووسايل تکنيک ابتدايی آن واقتصاد کوچک دهقانی امکان گسترش زمين داری آبی محدود به چگونکی خاک ونبودکافی منابع وچشمه های آبياری میباشد. به باور باستان شناس شوروی و منهدس کشاورزی د.د.بوکينيچ درصورت بکارگيریی وسايل تکنيک عصری ومدرن ميتوان نه کمتراز300 هزارهکتارزمين نو وتازه رادرجنوب افغانستان آبياری نمود(همان جا،برگه 151،173). نظربه ارزيابی دانشمندان ومتخصین اتحادشوروی که ازافغانستان ديدن بعمل آورده اند ساختمانهای آبياری افغانان وسیستم های کوچک آبياری آنان عبارت از: کاريزها وکانالهای خورد ایکه ازآب کوهها وآبهای چشمه هدایت شده اند ميیباشند. قسميکه معلوم ميشود اين ساختمانها که ازژرفای دورانهای کهن به آنها میراث باقیمانده است، گلی واز پايه های چوبین ساخته وتجهیز شده اند.
بازمانده های ساختمانهای آبياری که بتوانند باساختمانهای کهن،آسيای ميانه، مصر وهند برابری نمايند درجنوب افغانستان کشف نشده است. وضرورت اش بدلايل کمبود منابع آب ومحدوديت زمين قابل آبياری هم نبوده است. جنوب افغانستان (کابل،قندهاروفلات غزنی) دارای خاک ضعیف، سنگ ريزه و سنگلاخی است. جلگه های افغانستان جنوبی که بسوی غرب وشمالغرب مرزايران ممتد اند کويری بوده خطوط ريگی ويا سنگچلی دشتها رادربرميگيرند. امکان زمینداری للمی درآنجا نهايتآ محدود وزمين داری آبی درامتداد فراه رود وادرسکن وهمچنان درحوزه درياچه هامون وساورات تمرکز يافته است. تنها موجوديت آب برای زمينداری آبی درواحه جنوب افغانستان هنوز کم است، دراينجا ناگزیر باکندن ايوانهای کم ژرف زمينی بربنیاد گل سخت وسنگی به طورمصنوعی خاک راافزايش ميدهند. دروادی خوست نخست اساس سنگی زمین راهموارومسطح ميسازند پس ازآن روی آن لایه خاک کشاورزی لازم را هموارمينمايند.
نظربه ارزیابی دانشمندان شوروی،هم وادی کابل وهم وادی قندهار(یعنی جايیکه تا کنون مردم هميشه بخاطرآماده ساختن زمین وخاک کارميکنند) نتيجۀ يا ساخته ای کاردست انسان است. تمام وادی کابل بطورمصنوعی ازخاک ساخته شده است و(ازهمين سبب- گ.)هروجب زمين برای کشاورزکابلستان گرانتراز تمام جهان است. بخاطر ساختن قشرشخمی زمین که 15- 20 سانتیمترضخامت داشته باشد بالای يک بر ده حصۀ سنگ ريزه ای برهنۀ دريایی لازم است نه کمتر از 400 الاغ مترمکعب زمين شوره زار يا سیاه توسط مرکب آورده وانداخته شود. نيشيبیهای کم فرازکوه ها تنها دربرخی ازجاها با آبرفت های اشجاری کم توان پوشش یافته اند.دربسیاری بخش ها آنها دارای رگ های سنگی اند که نیازبه افزودن خاک دارند. به همين ملحوظ است که در کابل هرنوع مواد خاکی وگلی پيوسته گران ميشوند.
پيوسته ميتوان نظارت کرد که چگونه مردم درپای ساختمانهای ويران شده ويا آوارهای کهنه مشغول کندوکاوهستند وبالای مرکب های خويش خاک را به زمينها انتقال ميدهند.حتا اززيرریخته های سنگ با کلنگ یا کلند قشرهای نازک زمينرابیرون ميکشند فقط برای آنکه به نباتات خاک پيداکنند(ن.ای واويلوفود.د.بوکينيیچ اثر نامبرده شده،برگه80).
هرآنچه که منوط به حوزۀ قندهارميگردد خاک آن بسيارجوان ومصنوعی بوده ونسبت به واحه جلال آباد غنی است.
زمينداری آبی درجنوب افغانستان مستلزم کارفوق العاده يعنی آماده ساختن ساختگی لایه يا قشرزمين،ساختمان سيستم آبیاری همراه با محافظت بعدی آن(پاک کردن آبرفت ها)وآوردن کودهای مصنوعی منجمله خاک ميباشد.اززمينهای آبیاری شده دربرخی حالات سه باردرسال حاصل جمع مينمايند(درساحه جلال آباد).اسباب وسایل زمينداری افغانان فوق العاده ابتدایی است..مانند بیل ووغيره آلات زراعتی. با وجود ابتدایی بودن، وسایل زراعتی افغانستان نماينگر مهارت مردم درزمين داری ميباشند. بگونه ای مثال زمينداران بعضی وسایل خاصی را بکارميبرند که مخصوص آماده ساختن زمين، دورکردن سنگ اززمين وپاک کاری سيستم آبياری، بطورمثال زمبيل وبيل های مختلف النوع وغيره ميباشند.
سازنده گان واقعی فرهنگ کشاورزی وادی وحوزۀ جنوب افغانستان تاجیکان بوده اند که ازقديم درآنجا بود وباش داشتند، کشت وزراعت مينمودند.دراين میان ميتوان واحه ای جلال آباد را استثنا قرارداد زيرا تا پيش ازاشغال این منطقه به دست افغانان، مردمانی دارای منشآ هندی درآنجا(جلال آباد )زنده گی ومشغول کشاورزی بودند. دروادیهای پرشمارجنوب افغانستان که اکثرآ ازهم مجزا بوده وبه بلندی دوهزارتا دوهزارشش صد مترازسطح دريا قراردارند، زمينداری ويژه گیهای خاص خودرادارد. وازفرهنگ زمينداری درواديهاي که درپايين دامنه های بازومفتوح کوه ها موقعيت گرفته اند تفاوت فاحش دارد. زمينداران وادیهای بلند به اندازۀ زيادی نسبت به وادیهای دامنه ای کوه ها ازدرک قشرويا لایه خاک ضعيف رنج میبرند. ميدانهای زراعتی عبارت ازايوانهای خورد وکوچکی ميباشند که درسراشيبیهای سخت وخطرناک کوه ها ساخته شده اند.
درهنگام اقامت خويش درافغانستان درترکيب هيآت دیپلوماسی اتحادشوروی درسالهای 1919- 1921 دراين کشور،نگارنده اين سطور بارها بچشم خويش درهزاره جات ودامنه های هندوکش ايوانهای ساخته شده ای جداگانۀ سرسبزرادربلند یهای کم دسترس کوه ها که بالای قشلاقها انباشته وافتاده اند ديده وتماشا کرده است.آماده ساختن چنين بخشها برای کشت، کارتوان فرسا وپرمشقت رادرقبال دارد. هريک ازايوانهای آماده شده پرازسنگ بوده ودربرخی ساحات بخاطر داشتن سراشيبی ونتوانستن استفاده وکاربرد از دام واحشام کاری پيشبرده نميشود. بنآ زمين بادست وکلنگ آماده ميگردد. دراینجاها زمينداری آبی مروج بوده ولی غالبآ با زمينداری للمی توآم ميشود وحتا دربسياری جاها نسبت به زمينداری للمی نظربه مقدار ساحه کمتربوده ولی ازلحاظ اقتصادی دارای اهميت ميباشد. آبياری دراينجا ازچشمه های آب کوه ها صورت ميگيرد. حتا ساختن کوچکترين ساختمان آبياری باشد ت گرفتن جريان آب ازکوه ها که درهنگام آب شدن برف به وقوع می پيوندد دارای مشکلات سختی ميباشند. رویهمرفته، دراينجا بلندی ساحل بالای سطح رودخانه اهميت بسزايي دارد. غالبآ ازجاهاييکه ساحل هم سطح رودخانه اند کانال يا جوی حفرمينمايند که حيثيت مجرايا بستردومی رابرای آبياری کردن زمين داراميباشد. بعضآ اين چنين جویها رادرامتداد چندين کیلومتردرسراشيبی سنگی کوها بازومیشکافند. کشت جو وبعضآ گندم که درسطوح بالایی کوه ها صورت ميگيرد اهميت اساسی دارد. حاصلات کشتکاری اکثرآ برای تغذيه غيرکافی بوده ودرچنين حالت توت يکی از وجهه های بسيارمؤثرخوراک کمکی ميباشد. توت تازه وخشک درامتداد چندين ماه غذای تاجيکان کوهستان را و حتا دروادی پنجشيرکه ازلحاظ مواد خوراکه نسبتآ تآمين نيزاست تشکيل ميدهد(م.سی.اندرييف،نژادشناسی افغانستان،وادی پنجشير،تاشکنت،1927 برگه 12). برخی قبايل افغان خوراک خويشرا ازتخم درختان کاج يا صنوبرتهيه ميدارند.برودفوت درترسيم قبایل خروت که وادی بالایی گومل را دراختياردارند خاطرنشان ميسازد:"تخم صنوبرهای کوهی که بنام جلغوزه يادميگردد بخش عمدۀ خوراک زمستانی آنانرا برعلاوۀ پنير،قروت وبعضآ نان خشک تشکيل ميدهد( ج.س.بروفوت گزارش دربارۀ کشورغلزاييان، جلداول بخش دوم لندن 1885،برگه391). برودفوت همچنان خاطرنشان ميدارد که رمه های خروتييان استثنآ ازبز تشکيل شده اند. زمينداری دراين قبيله نسبت به دام داری(پرورش بز) مقام دوم راداراميباشد. برای مردمان ايکه دربلندیهای کوه ها زنده گی دارند پرورش حيوانات يادام اهميت زياد دارد. جاييکه چراگاه های خوب سبزموجود است گوسفندوبزپرورش ميدهند. مشخصۀ زنده گی اقتصادی مردمان ايکه دروادیهای بلند کوه ها زنده گی مينمايند عبارت ازانزوای حد اکثرآنان ازمردمان وادیهای دیگر،ازدنيای بيرونی ومحدويت منابع خوراکه بوده واقتصاد آنان دارای ويژگيهای پدرسالاری- طبيعی ميباشند. هم میزان سطح رشد نيروهای مولده درفيودالیزم وهم شيوه تولید فيودالی( انحصار وتسلط فيودال برزمين درافغانستان سده های ميانه پيش ازهمه دروادی های پرحاصل زمينهای آبی) بگونۀ عمده مانع اصلی گسترش کشاورزی درزمين های قابل کشت ساحات ميان هندوکش وکوهای سليمان گردیده است. درعين زمان محيط طبیعی جنوب افغانستان شرایط خوبی را برای رشد گسترش دامداری کوچیها مساعد گردانيده است.درکنارچراگاه های بیشمارکه درساحات وسيع همواریهای جنوب افغانستان وفلات غزنی قراردارند،موجوديت چراگاه های کوهی درکوه ها ودامنه های سلسله کوهای هندوکش وسليمان ازاهميت خارق العاده ای برخوردارميباشند. اقلیم مختلف اين کشورکوهستانی ميان کوهای هندوکش وسليمان(ازسیستان افغانستان وپناگاه های واحه های پوشیده درمرزهای هند جاييکه اقليم استوايی مستولی است ودرختان خرما ميرويند شروع وبه دامنه های کوه پایه های بلند ایکه مدت شش ماه پوشيده ازبرف است ختم ميشود) امکان ميدهد تا ازاین مناطق هم بشکل چراگاهای دشتی وهم بشکل علفچرهای کوهی استفاده گردد وگیاه رمه ها خویش را درجريان سال تآمين نمایند. گاهی هم لازم می افتتد تا فاصله هزار ویا هزارپانصد کیلومتررا بخاطر کاه بکوچند.مانند گذشته ها ودرزمان ما کوچیها درایام بهارازباشگاههای زمستانی خويش که درپناگاههای خوب جنوب افغانستان وکنارراست سند موقعيت دارند برميخيزند، وتلاش ميکنند تا خودرا به سوی شمال وشمال غرب درعلفچرهای شاداب وسرسبزبادغيس واقع درشمال سلسله کوه پارپاميزاد دروادیهای سبز زودرس بهاری جنوب افغانستان وچراگاه های وسيع فلات غزنی برسانند تا باشد که با شروع گرما ،ازتابش داغ آفتاب تابستان خودرادردامنه های کوه های سليمان وهندوکش پناه ونجات دهند.برخی ازاين کوچيها دارای باشگاهای زمستانی درشمال گذرگاه خيبرميان دريای کابل وکنرميباشند که درآخرتابستان خودرا تا سرچشمه های هلمند ومناطق کوهستانی هزاره جات که افغانستان مرکزی رااحتواءمينمايد ميرسانند.
تااينجااطلاعات مادرخط سيرکوچیها مربوط به سده های نزدهم وبیستم ميباشند.ولی گمان نمیبرم که دراين خطوط درمقايسه با سده های ميانه تا اکنون کدام تغييری وارد و رونماشده باشد. قبيله های کوچی عوض شده اند، يک قبيله جای قبيله های ديگرراگرفت ولی خودسامان وترتيب کوچ کردن آنها بدون تغييرباقيمانده است.بگونه ای مثال کوچیهای درانی دارای سه خط سيرميباشند.درانییانی که مساحت شمال قندهاررادردست دارند درهنگام تابستان درنزديک ترين دامنه های هندوکش ميکوچند ودرزمستان دوباره برميگردند.درانییان جنوب هندوکش دارای باشگاه تابستانی خود دردامنه های سلسله کوه های سلیمان(فلات توبا) میباشند. درآخردرانيیان غرب دریای هلمند، مسيردورودرازکوچيدن راطی مينمايند تااينکه خودرادرهنگام تابستان به بادغيس جنوبی وشمال هرات ميرسانند(محمد حیات خان،اثرنام گرفته شده،برگه 68،مک گريگو،اثرنام گرفته شدهفبرگه239).
کوچیهای مومند دارای باشگاه زمستانی خويش ميان دريای کابل وکنردرشمال گذرگاه خيبرميباشند،درايام تابستان درهزاره جات به سوی منابع هلمند کوچ مينمايند.برخی قبیله های افغان لغمان وجلال آباد در هنگام تابستان تا ژرفهای کوهای هندوکش(وادی خاواک) بالا ميشوند.غلزاييان سليمان خيل وسايرقبايل مربوط به غلزايیان دارای باشگاه تابستانی خود در کوهای غزنی(زرمت)ودامنه های سلسله کوه های سليمان بوده ودرزمستان درپناه گاهای وادی راست دریای هند(دامان وديره جات بسرميبرند).
مطابق با آماررسمی دولت افغانستان(که غيرمنصفانه است- گ.) که درسال 1946 انتشارداده است ازجمله 11 ميلیون جمعيت کشوردوميليون آن کوچی ازقوم افغان ميباشند. پژوهشگرشوروی ای.ای.پولياک که تنها هفت سال تمام رادرهرات سپری کرده است خاطر نشان مينماید که درسالهای 1930 فقط درچراگاه های بادغيس ساليانه حدود 300 هزارافغان کوچی رفت وآمد داشتند(سالنامه کابل،سال 1946- 1947).
حال شما ميتوانيد سيمای جریان کوچیدن سراسری افغانان را که بيست سال پيش توسط دانشمندان شوروی بشکل طبیعی ترسيم شده است مشاهده نمايد:"اقتصاد کوچنشینی ويژه گی بخش اعظم خاک افغانستان(هدف ازجنوب افغانستان است-گ.) را تشکيل ميدهد.درجريان تمام تابستان درشاهراه های بزرک وکوره راه ها وراه های باريک شرق ،مرکز وجنوب افغانستان شما ميتوانيد تصويرجالب کوچ کردن مردم را ملاحظ نمایيد. صدها نفر با اثاثه،شترها واسب وگاو،سواربرمرکب های خود وپای پياده ازجنوب به سوی شمال کش کرده روان اند.دريک سخن تصويرکلی ومنظره اين کوچ کردنها ومهاجرتها را تنها ميتوان درمتون انجيل که جريان مهاجرتهای بزرگ مردم راپس ازاتفاق يک مصيبت بزرگ که ساحات وسيعی رااحتوا ميکند و درپيشاپيش آنان اسقف های مذهبی خاده ويا دانگ دردست دارند به سوی سرزمين نذرشده روان اند مشاهده وملاحظه نمود. تابستان سوزان که بقايای گياه هان رادردشتها ی جنوب افغانستان ميسوزاند،جمعيت مردم را وادارميسازد تا بخاطر بدست آوردن آذوقه برای خود وحيوانات خویش به سوی شمال دامنه های کوه ها راهی گردند. نه تنها رمه ها با چوپانان بل تمامی مردم يک منطقه بازنان وکودکان ازجایهای خود برميخيزند،ازجنوب به سوی شمال با طی نمودن صدها کيلومترمسافت همراباتخريب وويران ساختن مناطق مردمان بومی که درسرراه آنان قرارميگيرد کوچ ميکنند.تصادفی نيست که دهقانان وکسانيکه خرمن های گندم خويش راجمع آوری مينمايند سرتاپا ازترس کوچيان افغان خودرا مسلح ميسازند. گذشته ازآن ما تا بحال کشورديگری رانميشناسيم که درآن کوچيدن دورانی شمارزيادی ازجمعيت ومساحت بزرگی ازسرزمين آن رادربربگيرد.واين درواقعييت، بدوی بودن نظام اقتصادی رمه داری آنان را نمایان وروشن ميسازد وامروزه وضعيت هم به همين روال ادامه دارد. وهرآنچه که به سده های ميانه ارتباط ميگيرد تمامی منابع وموخذات، افغانان را کوچی ترسيم مینمايند. دراين ارتباط مواد قناعت بخشی را "زنده گی شیخان افغان" که يک بخشی ازکتاب "مخزن افغانی" را تشکيل ميدهد وتوسط نعمت الله درآغازسدۀ هفدهم نوشته شده است ارایۀ میدارد. اين اثرتوسط اکادیميسن ب.ای. دورن (به زبان روسی- گ.) برگردان وبه چاپ رسيده است. گرچه روايات درباره ای شيخان ومقدسین افغانان توسط نعمت الله درسده ای هفده هم نوشته شده است،ولی برخی ازاين روايات وعجايب مربوط به رخدادهای سده های هفدهم- هژدهم ونزدهم ميگردند. وپيش ازهمه توجه رابخود بخش عمده ای ازاين عجايب که به شيخان متعدد نسبت داده ميشوند با طرززنده گی وشيوه اقتصادی کوچنشينی ورمه داری افغانان ارتباط ميگيرد. يکی ازعجايب عام ايکه اغلبآ بازگوميشودعبارت ازمبدل گرديدن پوست واستخوان گوسفند هاییکه کشته شده وقبلآ خورده شده اند به گوسفند های زنده ميباشد. درمورد شيخ غورچوبان گفته ميشود که وی دارای نيروی بوده که ماديان نازا را ازسترون بودن علاج ميکرد.ازشيخ بيت بیان میشود که نامبرده درکوچيدن قبيله خویش سهم واشتراک داشته است.اززنده گی شيخ قيصربطنی ما ميدانيم که مردمان ساکن همسايه نهايت عذاب را ازعملکرد افغانان که رمه ها واسب های خودرا درکشتنزارهای آنان گسيل مينمودند متحمل مي گردند.دراينجاست که افغانان بمثابه کوچيان ورمه داران علنآ با همسايه گان غيرافغان زمين دار خويش در تقابل قرارميگيرند.
دست آورد وثروت افغانان استثنآ ازگله های بيشماراسب،گاو،اشتروبگونۀ عمده از گوسفند تشکيل یافته است.اززنده گی شيخ شهاب بختيارمستقيمآ گزارش ميشود که درزمان هجوم تيمور درسال 1398 عيسایی افغانان مشغول رمه داری بودند ودرهنگام نزديکی لشکراين استيلاءگر گله ها ورمه های خودرا به کوه ها پنهان کردند. (ب.ای.درون،کتاب نامبرده شده،جلددوم،برگه 5-18).خيلی جالب اين است که درباره زنده گی چهل شيخ ايکه در"مخزن افغانی" گزارش شده است درباره ای زمين داری افغانان هيچ چيزی گفته نشده است وفقط يکسره وبکرات ازطرززنده گی رمه داری افغانان حکايت دارد.
ظهيرالدين محمد مشهور به بابر ويا بابرمرزا بنيان گذاردودمان مغولان بيرون شده ازآسيای ميانه ظريفانه وبادقت تام به افغانستان نگاه کرده وازاين سرزمين شناخت بسياردرست وعالی داشته است.وی در"بابرنامه" خويش مواد بسيارغنی وبا ارزش ایرا درمورد اين کشورومردمانيکه دراينجا درآغازين سده شانزدهم زنده گی ميکردند بيان ميدارد. بابر راجع به افغانان ساحه ای کابل چنين مينويسد: مثل اينکه ترکان ومغولان که در دشتها وبيابانهای خراسان وسمرقند زنده گی دارند به همين منوال هزاره وافغان دردشتهای اين منطقه بود وباش دارند. بابردرخاطرات خود افغانان را درکل صحرانيشن يعنی مردمان بيابانی وکوچی مينامد. يک مبلغ کاتوليک فرانسوی که نام آن سانسون است و ساليان درازی را درپايان سدۀ نزدهم درايران سپری کرده است ،افغانان وبلوچان را اين گونه ارزيابی مينمايد: بلوچان وافغانان درکوه هااسکان دارند ومانند آدمان اوليه درغژدیها حيات بسرميبرند(م.سانسون،پاريس،1695،برگه،164).ملاحظه وديد سانسون فرانسوی راکوروشينسکی لهستانی که شخصآ پس ازاشغال اصفهان درسال 1722 باغلزاييان برخورد مينمايد به اين نتيجه ميرسد که شغل عمده واساسی افغانان را رمه داری ويا دامداری تشکيل ميدهد. پسانها نزديک به سه سد سال بعدترازبابر،اسقف هاريسنف که درسال 1790 ازکابل ديدن کرده است، افغانان راکوچی خطاب نموده ميگويد: اکثريت مردمان آنجا همانند قرغزان وقيساکان کوچی اند وهمراه رمه های خود درایلاق ها زنده گی مينمايند(یاداشتهای هاریسنف،مسکو،1861). راجع به مسلۀ موردنظر ما در"آيين نامه اکبری" که توسط ابوالفضل تاريخ نگاراکبرپادشاه(1556-1605) درپايان سدۀ شانزدهم نوشته شده است آمده است که امپراطوری مغول اکبر به 22 صوبه ويا ولايت تقسيم شده بود که ولايت کابل که درآن قندهار،غزنی وپيشاورشامل بود يکی ازآنها را تشکيل ميداد.شايان ياداوريست که ساليان درازی برسراشغال قندهارميان زمام داران مغولی هند وشاه هان صفوی ايران کشمکش ادامه داشته واين منطقه بکرات دست به دست ميگرديد. درولايت کابل مانند ديگرولايات مربوطه امپراطوری مغول ماليات برزمين جمع آوری ميشد.ابوافضل افزون براينکه به صورت مشرح بيان ميدارد که کدام منطقه ومحل تاچه اندازه ماليه پرداخت ميکرد مينويسد: ازکدام قبيله تاچه اندازه دولت محصولات جمع اوری مينمود، وکدام قبيله به انجام چه خدمت ووظيفه دربرابر دولت مؤظف بوده است. معلوم میشود که افغانان ابدالی ساحه ای قندهارمؤظف بودند ساليانه 2800 گوسفند، هفت خروارروغن وهمچنان 2000 سوارو3000 پياده جنگی برای مغولان تدارک ديده ارسال نمايند. قبيله پانی مانند ابدالی مواشی مالیه ميدادند وبه همينگونه مجبور بودند که شمار معين سوار وپياده جنگی برای لشکرمغولان تسليم بدارند.معلومات ايکه "آيين اکبری"ارایۀ ميدارد نشان ميدهد که قبيله های کلان مانند ابداليان پيشه وشغل دامداری ورمه پروری داشته اند وازهمين لحاظ مغولان ازآنان دام ومحصولات حيوانی،ماليه میستاندند. ازسوی ديگردر"تاريخ سلطانی"که در نيمه اول سده نزده هم نوشته شده است آمده است. ازمانيکه قندهاردراشغال صفويان درآمد ابداليان موظف گرديدند که ماليه ازمواشی به پردازند واززمينهای زراعتی ماليه پرداخت نميکردند. دربارۀ مالياتيکه قبايل افغان به ويژه ابدالييان برای صفويان پس ازتصرف قندهارميپرداختند درمنابع ايکه دراختيارنگارنده قراردارد آماردقيق موجودنيست ولی اين نقيصه راتاجايی "تاريخ سلطانی" که درنيمه سدۀ نزدهم نوشته شده است جبران مينمايد.
مؤلف رخدادها بيان ميدارد که درپایان سال 1694 بيگلربيک قندهاريک گردان ارتش را به ناحيه ای فوشينج که درآن جا ابداليان زنده گی ميکردند ارسال داشت تا مواشی جمع آوری شده راهمراه با کالا ها وماليات طبيعی که ازمواشی گردآورده شده بود انتقال بدهند(تاريخ سلطانی،بمبی 1880،برگه 61).
اضافه برتازه هايیکه دربالا ازآنها درمورد مشخصات رمه داری وشيوه زنده گی کوچنشينی اغلب قبایل افغان درسده های شانزدهم وهفدهم یادآوری صورت گرفت، منابع زياد ی موجوداست که چگونگی تسلسل تاريخی آغاذ گذاربرخی قبايل افغان رابه زندگی ثابت وساکن گواهی ميدهند.
بسياری قبايل (ابدالی،یوسفزایی،بنگاش،مروت وديگران) يا پس از اشغال بزورزمينهای ديگران به زنده گی ثابت روآوردند ويا درنتيجه ای ترک گفتن زمينهای پيشین خويش که فقط ازآنها به هدف چراگاه کارگرفته ميشد به سرزمينهای نو نااشغال شده جاييکه ميشد به زمينداری اشتغال ورزيد مبادرت به سکونت گزینی کردند. همينطور درمورد ابدالییان که ازسدۀ پانزدههم ازکوه های سليمان به فلات قندهارآغاذ به اسکان گزينی نمودند سلطان محمد خان تاريخ نگارافغانی"درتاريخ سلطانی"مينويسد:درآن زمان قبيله ابدالی درتنگی های خورد وکوچک کوه ها دروضعيت بسيارناهنجاربدون سروسرورزنده گی ميکردند. درنتيجۀ کمبود کاه وموادخوراکه آنها درحالت بسیاردشوارقرارداشتند. ابداليان باپايان شدن ازکوه ها بزمينهای همواراززورکارگرفته مردمان بومی واصیل کشاورزرامغلوب ساختند وخود به زراعت وزمينداری مشغول گرديدند(تاريخ سلطانی،برگه58). سپس سلطان محمد خان درانی ازانتخاب عمر به حيث سر ابدالييان اطلاع داده ميگويد که اين پيشوا چگونه نظم وترتيب را درميان هم قبيله یی های خويش بوجود آورد. ضمن تآيید تازه های تاريخ سلطانی که براساس روايت شفاهی وکتبی خودابداليان استواراست توسط مؤلفين ديگرافغان تآييد وتکميل ميگردد.،محمد حيات خان درنوشته ای خود پيدايی ابداليان را درساحات قندهار به سده ای پانزده هم نسبت ميدهد وميگويد که فرايند جابجاشدن ابداليان درقندهارصلح آميز نبوده بل بزور وفشارانجام شده است. براساس تازه ها وحقايقی که در بالا ازآن ياد شد ميتوان رابطه ميان اين حقايق را طور ذيل برقرار نمود:
1- اکثريت ابداليان دروضعيت قرارنداشتند که خودرابا گله داری ورمه داری تغذيه نمايند،
2- با پايان شدن ازکوه ها به جلگه ها،آنان بزورزمين های مردمان اصيل وبومی تاجيک رااشغال کردند؛
3 - درنتيجه اين اشغال بخشی ازابداليان ساکن شدند وبه بزرگری وکشت غله مشغول گرديند.
از شروع سده ای شانزدهم، دسته ای ازقبايل افغان (هاهی) (یوسفزايیان ،مندانيان وديگران) پس از نبرد درازوجانگدازبا مردمان وقبايل ديگر،قسمت شمال شرقی جريان رود کابل را تا افتادن آن به رودسند،همچنان ساحات کوهستانی:سوات، باجور وبونيرراغصب کردند. درستی کوچی بودن اين قبايل راتا اشغال اين مناطق اين حقيقت ثابت ميسازد که پس از آنکه ميرزاالغبيگ فرماندار تيموری کابل سران خطرناک قبايل (هاهی) را تخمينآ درسال 1470 درهم کوفت، قبايل هاهی بدون درنگ اول بسوی ننگرهار،سپس ازگذرگاه خيبر وارد جلگه پشاورگرديدند. جنبه کلی تقسيم زمينهای اشغال شده توسط آنان بیان میدارد که فقط درهمان زمانبود که هاهییان بگونۀ گسترده به مسکن گزينی روی آوردند. وضعيت وشرايط طبیعی به گذارآنان به اسکان يافتن مساعدت خوبی نمود ه است. برای قبيله های کوچی هاهی که مشغولیت دام داری داشتند شرايط طبیعی نه درساحات هموارساحل پايانی جريان رود کابل ونه دروادیهای کوه های سوات وپنجکور که دارای چراگاه های پهن وگسترده نيست و برای اقتصاد کوچ نشينی ورمه داری به مقياس بزرگ خوب و مساعد نميباشند. دراينجا تقسيم زمينهای اشغالی ميان قبايل (هاهی) پس ازپيروزی آنان بردشمنان دالزاکی شان درنبرد کتلگان توسط شيخ مالی درسال1533 صورت گرفت. قسميکه نمايان است زمينهای افغانان دام پرور ملکيت جمعی بوده که هيچگاه تصرف اين چراگاه ها توسط خوانين قبايل مستثنا نبوده است. اگریوسفزاييان به زمين داری روی نميآوردند برايشان تقسيم زمين ميان اعضای قبيله هيچ معنا نمی داشته است. فقط درسده 16بود که يوسفزاييان بزمين داری روی آوردند که مصداق آن به ويژه جنگ مغولان بايوسفزاييان درپايان سدۀ شانزدهم ميباشد.
درسده های چهاردهم تا هفدهم قبايل مروت، بنوچ وعيسا خيل در ناحيه بنو، قبايل گنده پور، دولتخيل، اشتران، بابری وديگران درمنطقه دامان ازکوچ نيشنی به مسکن گزينی روآوردند. قبيله بنوچ درپايان سدۀ چهاردهم ويا درآغاذ سده ای پانزدهم ازکوه های سليمان به طرف غرب جنبيدن وبخشی ازفلات بنو ميان رود های توچی وکرُم راغصب کردند. تقيسم سرزمين های اشغالی ميان افراد قبيله بنوچ توسط کسی بنام سيد شاه محمد روحانی صورت گرفت ودراين تقسيم نام برده زمين های بهترراازآن خودساخت، بازمانده گان آن هنوزدرسدۀ نزدهم اين زمينها رادرتصاحب داشتند.
قبيله مروت که ازجملۀ قبايل لاخانی ميیباشد زمان زيادی رمه داری را با کاروانهای ميانجی بازرگانی ميان هندوکش وکشورهای همجوارآن توآم انجام ميدادند.درميان سده ای شانزدهم درزمان فرمان روايی مغول اکبر،مروتیيان قبيله نيازی را که پيش ازآنان دربنوزنده گی ميکردند بيرون راندند وقسمتی ازمساحت بی آب بنورا به چنگ آوردند. برخی ازمروتييان بسيارديرکوچی باقيماندند،وقسمت زيادی ازآنان بااخیيارکردن زنده گی ثابت زمينهای اشغالی راميان خود تقسيم کردند. درديره جات قسمت جنوبيتر بنو ميتوان جريان اشغال افغانان رادنبال کردکه باتقسيم زمينهای اشغالی ميان اعضای قبایل پيروزمند وگذارقبایل کوچی پيشين رابه مسکن گزينی همراه بوده است. تقريبآ تمام قبایل افغانيکه دراينجا زنده گی ميکنند(گندهپور،مروت،اشترن،بابری،ميانخيل)ازجمله قبایل لاخانی ميباشند که شغل عمده آنان درگذشته تا اسکان شان دردامان وبه ويژه پس ازآنکه آنان درمحدوده ای باريکه ساحل راست سند اساس يافتند رمه داری وبازرگانی- ميانجی کوچی بوده است.پس ازظهورخويش دردامان اين قبايل مانند برادران ديگرشان درپشاوروبنو زمينهای اشغالی را بين خويش تقسيم کردند .درمثال قبایل لاخانی دردامان باروشنی تمام گفته های پيشين مان رامبنی براينکه افغانان بسيارديرازدامداری ورمه داری به زمينداری وارد گرديدند تآيید مينمايد. اين گذاردرشرایط سرايت افغانان درسرزمينهای نو،اشغال زمين وتقسيم آن ميان اعضای قبایل پيروز مند انجام می پذيرد.
قسمت سوم - بخش اول
(سبب سرازیرشدن افغانان ازکوه های سلیمان)
دراين پاره تلاش مينمایيم به اين پرسش پاسخ بگویيم که سبب وعلت ايکه قبايل افغان را وادارکرد تا ازمحل بود وباش پيشین خود(کوه های سليمان- ب) به شمالغرب وجنوب شرق سرازيریهای سلسله کوه های سليمان درسده های سيزدهم تا شا نزدهم پراگنده شوند چه بوده است؟ کدام علت ويا دليل بيرونی ويا ناگهانی درسرازيرشدن افغانان به سوی سرزمينهای مردمان ديگرغيرافغان وجود نداشته است؛ بل، سبب اساسی درتکامل داخلی خود جامعه افغانی نهفته بوده است.
سبب ايکه باعث حرکت وسيع قبايل افغان ازباشگاه اوليه زنده گی آنان يعنی کوه های سليمان شد، گذارتدريجی وگام بگام آنان ازطرززنده گی کوچ نشينی ورمه داری به سوی زنده گی پایه دارزمين داری بود که به گمان غالب ازسدۀ سيزدهم فرايند پوسيده گی نظام اجتماعی نخستين (کمون اوليه- ب.) افغانان آغازمیگردد. ن.و.خانيکوف اين نوع ساختارونظام اجتماعی افغانان را خودويژه گی قبيله ای آنان ناميده وآنرا به سده های نهم- سيزدهم مربوط ميسازد(خانيکوف،همانجا،برگه 561).
پژوهش پیرامون پرسش ساختارزنده گی اقتصادی- اجتماعی افغانان تا پیش از وارد شدن آنان به زنده گی ثابت وپايدارنهايت دشوار است. زيراازيک سوداده ها وتازه های تاريخی دررابطه نهايت کم ونارساست، وازجانب ديگر منابع ايکه وجود دارند ازوضعيت کلی آنزمانی قبايل افغان درمجموع گواهی ميدهند نه ازوضعيت هر قبيله ويا دسته ای ازقبايل. دشواری جدی ديگراينکه نميتوان تشخیص داد که اين اطلاعات بکدام دوره ای تاريخی تعلق ميگيرند. هرآنچه که با فلکلورارتباط ميگيرد مطالعه آن فقط آغازگرديده است وبسيارمشکل خواهد بود که گذشته وپيشينه پيدايش اين ويا آن ترانه وضرب المثل را ريشه يابی ومشخص کرد.
داده ها وگزارشات نخستین تاريخ دانان وگردشگران درباره افغانان ويژه گی عمومی دارد وازبررسی آنان اکثرآ نميتوان دريافت نمود که اين گزارشات ازکدام قبيله بحث ميکنند. لذا قسميکه روشن است رشد وتکامل قبايل افغان يکسان وهمانند صورت نگرفته است،ودرساختاراقتصادی- اجتماعی آنان تفاوتهای فاحش وکلی دیده میشوند. علی رغم مشکلات موجود، تلاش ميگردد که درمجموع فرايند فروپاشی وپوسيده گی نظام کمون اوليه افغانان را تا وارد شدن آنان به سکونت گزينی وزنده گی ثابت، برمبنای داده های وافر اخيرسدۀ نزدهم که دارای منابع اطلاعاتی تاریخی متکی به عنعنات شفاهی افغانان اند وهمچنان آگاهی هاييکه عادات ورسوم آنان را مشخص ميسازند درمعرض برسی قراردهيم.
احتمالآ، درسده های سيزدهم - چهاردهم درولس افغانان قشرهای پيشه ور وبازرگان پیداگرديد که اکثرآ نه ازمیان اعضای قبايل که ازميان بیگانه گان بودند. درآنزمان هرچه بيشتررابطه اقتصادی ميان قبايل کوچی - رمه پرورافغان وشهرهای فيودالی تاجيکان وهندوان رشد ميافت افغانان هرچه بيشتروارد مبادله وبازرگانی میگرديدند. تازه های موجود است که نشان ميدهند، ازميان قبيله های افغان درآنزمان دسته ای بميان آمد بنام پوينده( درزبان افغانی پشتو پونده شده است- ب.) که مشغوليت هميشگی آنانراانتقال کالاهای بازرگانی ازمسيرکهن کاروان راه ها ي که هند رابا فارس وآسيای ميانه پيوست ميکردتشکيل ميداد. درميان قبيله های کوچی افغان شمار برده گان افزايش ميابد و قشروابسته گان- فيودالی بنام (همسایه) تشکیل میشود. اصطلاح همسايه ريشه ای تاجيکی ويا فارسی دارد. اين اصطلاح درنزدافغانان به مفهوم کسیکه آزاد وغيروابسته نباشد وبه قبيله ای مورد نظرشان تعلق نداشته باشد کاربرد دارد. بايد گفت مفهوم اجتماعی اصطلاح همسايه فوق العاده بيشماراست، زيرااين اصطلاح جهات مختلف وابستگی را دربرميگيرد(درزمينه درفصل سوم معلومات گسترده ارايه شده است). مطابق گزارش(رياضت الجنت فی اوصاف مدنيت هرات) که دربخش بايگانی نوشتارهای دستنويس فرهنگستان دانش اتحاد شوروی (اکنون روسیه- ب.) درلينینگراد(پطرزبورگ کنونی- ب) نگهداری ميشود آمده است: درناحيه ای قندهارافغانان زنده گی دارند واز آنجا به هرات برده های زيادی را انتقال میدهند. .و.ای.رومودين درتزس علمی دوکتورای خود درزمينه اين گمانه را بيان ميدارد که برده ها درهرات توسط افغانان ايکه کاروتجارت برده هارا ميکردند ميتوانستند انتقال یابند. ريچاردستيل گردشگرانگليسی درسدۀ هفدهم موجوديت برده ها را درميان ولس کوچییان افغان بدون شک دانسته مينويسد: ... اگرآنان(افغانان) آدمان شکست خورده را بچنگ بياورند ويا ازطریق ديگران اورااسیر نمايند وی رادربالا به کوه ها بفروش ميرسانند، رگ های پا ی آنانرا قطع کرده درآسيا های دستی به آرد کردن غله وسايرکارهای شاقه برده ای وادارساخته ميشوند. منابع ديگری نیز درباره ای موجوديت برده درنزد قبيله های کوچی افغان زمانيکه آنان وارد زنده گی ثابت ميشوند گواهی ميدهند که قبايل افغان برده ها را هنگام هجومهای خود درهند بدست مياوردند. بدينگونه، درژرفا ودرون نظام کمون اوليه يا جامعه بدوی- نخستين افغانان نظام برده داری بوجودمیآید ولی نظربه شرايط ووضعيت عمومی تاریخی پيشرفت قابل ملاحظۀ نداشته است.درميان اعضای آزاد قبايل نابرابری هرچه بيشتر درداشتن مال و دارايی بميان ميآید، بويژه ازهمه کرده زياد تربه مال وقدرت سران قبیله باسرعت افزوده میشود. منصب ويارتبه انتخابی کلان قبيله ميراثی ميگردد. سران قبايل حلقه دوستان خودرا بنام(ياران) تشکيل ميکنند. کلان واشراف قبایل تمام چراگاه های که ظاهرآمالکیت جمعی قبیله شمرده میشود دردست خود میگیرد،زمينه وامکان فعاليت مستقل اقتصادی اعضای عادی قبيله محدود ساخته میشود و درعوض رمه وگله های حیوانات سران قبيله بيشترشده میروند.
درداخل قبيله های افغان طبقات متخاصم شروع به پیدایش میکنند. درمرحله آغازين تکامل ورشد جامعه طبقاتی تمام قبیله های افغان درکل درمخالفت با برده ها ووابستگان- فيودالی می ایستند،وسازمان طایفه- قبيله ای بمثابه وسيله جبروسرکوب برده ها وهمسايه ها واردعمل میشود. اما به هراندازه ايکه اشراف طایفه قدرتمند شده ميرود،تقابل وروياروی ميان منافع آنان واعضای قبيله شدت ميگیرد، ومبارزه درميان اعضای آزادوکامل الحقوق قبيله آغاز ميشود. اعضای پايينی قبيله به گسترش سلطه وفرمانروايی اشراف گردن ننهاده، ضد آنان به پا برمی خيزند وازحقوق مالکيت قبيله یی خويش دفاع مينمايند. سران قبيله بخاطرخاموش وآرام ساختن نبردهای داخلی وتقويت کردن مواضع لرزان خود جنگ های شديدی را باقبيله های همسايه بخاطرچراگاه مشتعل ساخته، وهجومها وحملات غارتگرانه را درواحه های زمينداری(تاجیکان- ب.) سازمان ميدهند. اين جنگهای پی درپی قدرت اشراف قبيله رابيشترازپیش تحکيم میبخشد، بنیاد نظام کمون اوليه افغانان را لرزان کرده وبه فعاليت مستقلانه اقتصادی اعضای قبيله لطمۀ وارد میسازد. درچنين وضعيت، گرايش وکشش اجباری کوچییان بينوا ومحروم بيشترازپيش به زنده گی ثابت وساکن افزايش ميابد. زيرا اين قشرکوچيان اکنون نه چراگاه ای دارند ونه هم رمه زياد که شيوه زنده گی پيشين خودرا ادامه دهند.
به احتمال قوی شروع ازسده های سيزدهم- شانزدهم آنعده ازقبايل ايکه ازنگاه اقتصادی – اجتماعی نسبتآ تکامل يافته تر بودند وفرایند فروپاشی نظام کمون اولیه آنان نسبـت به ديگران پيشرفته تر بود، بطورقطع آغازبه اشغال زمينهای همسايه وسايرمردمان کردند. واين گام بعدی ديگری درجهت متلاشی شدن سازمان اجتماعی پيشين بدوی افغانان که برمبنای اتحاد خونی وطايفه ای بنا يافته بود محسوب ميشود. زيرابه گفته کارل مارکس "... ساختار بدوی- طايفه ای باتسلط و تسخيرمردمان ديگرهمخوانی ندارد"(کارل مارکس منتخبات دوجلدی،جلددوم،مسکو1948،برگه286).
برای ما چنين تصورپيداميشود که بگونۀ کل فرايند فروپاشی نظام کمون اوليه درافغانان تا پيش ازآغاز گذارآنان به مسکن گزينی شروع شده است. ويژه گیهای مشخص تاريخی اين فرايندچگونه بوده است؟
قسميکه همين اکنون دربالا گفتيم فرايند فروپاشی وپوسيده گی نظام کمون اوليه افغانان درشرايط همکاری درازمدت با شهرهای سده های ميانه ومردمان بومی وواحه های زراعتی تاجيکان که ازبسيارديرها دارای نظام ودولت فيودالی درسرزمين کنونی جنوب افغانستان بودند(يا اين سرزمينها رادرترکيب خود شامل ساخته بودند) جریان وادامه داشته است. درچراگاه های دشتی وکوهستانی مناطق ميان هندوکش وکوه های سليمان درسده های ميانه فقط تنها افغانان نبودند که کوچ ميکردند.دراين سرزمين به تکرارکوچيان مختلف نفوذکردند، به ويژه یفتلیها،بعدآ قبايل بیشمارترکی وپسانترها مغولان. اين کوچییان نقش عمده ای رادرپيدايش قومی(اتنوگنيزس) افغانان بازی کرده اند. ن.و.خانيکوف دانشمند روسی دررابطه مينويسد: بگونه مثال قبايل بيشمارغلزايي که تا کنون دامنه های کوهستانی غزنی رادراشغال دارند دارای نسب واصل ترکی اند.آنان هنوزدرسدۀ دهم نظربه گفته وباور جفرافيه دانان عربی، زبان ،سيما وشيوه زنده گی ترکان راحفظ کرده بودند.درسدۀ شانزدهم همه ای غلزاييان زبان پشتوراپذيرفتند وبطورکامل باافغانان مخلوط ودرهم ريختند، وپس ازآن شجره ونسب خود را با عبدالرشيد، بانی اسطوره یی تمام قبيله های افغان نسبت وپیونددادند. بدين ترتيب اين فرايند دروضعيت تنگاتنگ تآثيرات متقابل جامعه پيش ازطبقاتی با جامع فيودالی؛ کوچيان بامناطق وواحه های زمينداری وشهرهای سده های ميانه؛ افغانان رمه دارهمراه با تاجيکان مسکون وتااندازه ای جمعيت ونفوس هندوان ادامه ورشد يافت است. اين امراين معنا رادارد که چگونگی مناسبات ميان کوچيان- رمه دار وواحه های زمينداری بتدريخ دگرگونی تاريخی یافته است. رویهمرفته ایلغارهای کوچيیان بارها منتج به نابودی سيستم آبياری، تهی شدن ساحات زمينداری وبا نابودی وبردن جمعيت مردم ساکن به بردگی واسارت همراه بوده است. ولی زمانهای درازی هم بوده است که با بالا گرفتن اهميت بازرگانی ومبادله، ميان آنان همزيستی نسبتآمسالمت آميزحکم فرما بوده است. اين دورانهای نسبی همزيستی مسالمت آميز وهمکاری به زمانهای نزديک سده های ميانه برميگرددکه درجنوب افغانستان صفويان و ومغولان اعظم فرمان فرمایی ميکردند.س.پ.تولستوف خاطرنشان ميسازد:" مناسبات کهنه ای تقسيم کار که ازطريق هژمونی نظامی قدرمندان صحرا یی بالای مسکونين باجگزار درسده های گذشته تکامل، وبصورت وسيع درغارت مستقيم جنگی وتبديل کردن گسترده مردم به برده وبردن صنعتکاران وجمعيت واحه های زمينداری درعمق صحراها بیان ميگردد. پس ازسد نهم،هنگاميکه مزرهای شمال دولت سامانييان ثبات پيداميکند توسعه وانکشاف دوباره ميابد:اشرافيت صحراها حالا نه بمثابه استيلاگران وغا صبين که به حيث بازرگانان صالح درشهرها ظاهرگرديده که اينخود رشد رمه داری رابحساب مبادله تشويق وترغيب مينمايد(س.پ.تولستوف، به ردپای تمدن قديمی خوارزمييان،مسکو1948،برگه 247).
به باورما فقط علت موجوديت نظام فيودالی دراطراف وپيرامون قبايل افغان بود که نگذاشت استثماربرده ها (جامعه برده گی- ب.) درنزدآنان رونق یابد ويا کدام اهمیت واقعی داشته باشد. افغانان مستقيمآ وبدون واسطه وارد نظام فيودالی گردیدند.هماناموجودیت محاصرۀ نظام فیودالی پیرامون آنان روشن میسازد که چراافغانان بدون چشمداشت نظام بدوی نسبتآ زودتروارد مبادله وبازرگانی شدند. وبه همين ترتيب ازمیان آنان دسته ای ازقبایل بنام پوینده بوجود آمد که مشغول بازرگانی ميانجی يا واسط ميان کشورهای پيشرفته فیودالی (آسیای ميانه،پارس هند) گرديدند.
روند تکامل وپيشرفت تقسيم کاراجتماعی درافغانان نه تنها درشکل وشمايل ابتدایی آن ميان قبایل کوچی،چوپانی ومتباقی جمعيت (اولين تقسیم کاربه شيوه ف.انگلس) هويداميشود، بل، شهرهای تاجيکان وبرخی ازشهرهای فيودالی هند، با دستآوردهای توليدی خويش افغانان راازلحاظ مادی اکمال مينمودند (دراينجاما ويژه گی گذاربه دومين تقسيم تاريخی کاردرتاريخ افغانان- جدايی پيشه وری اززمين داری رامشاهده مينمايم).
همکاری دوجانبه با محيط پيرامون فيودالی، فرايند پوسيده گی نظام کمون اوليه افغانان راتسريع کرده، ولی همزمان به اين فرايند جنبه ای يک پهلوویکجانبه می بخشد. چنانکه پس ازگذارقبايل بیشمارومتعددافغان به مسکن گزينی، تازمان زيادی افغانان دارای شهرنبودند. هنوزدرنيمه اول سدۀ نزد هم جمعيت اصلی و بنيادين هرات،کابل،غزنی وتا اندازه ای جمعيت قندهارازآن تاجيکان بود، جمعيت پيشاور وجلال آباد را هندوان تشکيل ميدادند.بازرگانی، پيشه وری وسود خواری را نه تنها درشهرها بل در شهرستانهاييکه افغانان درآن ساکن شدند، تاجيکان ،فارسيان وهندوان انجام ميدادند نه افغانان.
محيط فيودالی تاثيراتی"درحرفه ويا پيشه جنگ" که درنتيجه ازهم پاشی نظام کمون اوليه ازسده ای سيزده هم- چهارده هم برای بسياری از قبايل افغان به ويژه برای رده های بالايی آنان اهميت روزافزون کسب مينمود به جای گذاشت. ساحات ميان کوه های هندوکش وسليمان درجریان سده های زيادی کاملآ ويا جزآ زيرنفوذ ادارۀ قدرتهای بزرگ دودمانهای مستبد فيودالی مانند غزنويان، صفويان ومغولان قرارداشته است. سياستهای دودمانهای نامبرده شده مستبد نسبت به قبايل افغان نهفته دراين بود که ازوجود آنان به مقاصد نظامی استيلاء گرانه کارمیگرفتند وافغانان را درخدمت خود قرارداده بودند.
روی همرفته دربعضی حالات اين امپراتورهای فيودالی مانع تلاشهای اشراف طايفه های افغان ميشدند تا مردمان بومی ساکن محل راغارت نکنند وزمينهای آنان رااشغال نه نمایند، زيرابهره کشی دهقان تاجيک درآمد بنيادي طبقه حاکم فيودال را تشکيل ميداد. افزون برآن،جمعيت نسبتآ فشرده تاجيکان درساحات ميان کوه های هندوکش وسليمان گرچه درنتيجۀ هجوم وحملات بيگانگان تضعيف وزيانمندشده بودند، اما باوجودآن تا ديرگاهی دربرابرهجوم وحملات متجاوزين ودست درازی های آنان از خود مقاومت وپايداری نشان داده ازسرزمينهای خوددفاع میکردند.
محدويت زمين مساعد برای کشت درجنوب افغانستان وپايداری خودتاجيکان وتلاش طبقه حاکم فيودال که به هيچ وجه علاقمند به اشغال زمينهای دهقانان بومی(تاجیک) توسط افغانان نبوده اند، بيانگراين واقعيت است که جريان عمده ای تلاشهای قبايل افغان ايکه قصد جابجا شدن را داشتند نه به سوی شمال غرب وبه سوی جنوب شرق بوده است. یعنی درمنطقه ايکه ميان کوههای سليمان وجريان متوسط رود سند موقعيت دارد. پس از آنکه سرآن طايفه های افغان راهمرا با افراد جنگی شان درخدمت نظامی خويش قراردادند، هم غزنويان وهم تيموريان وپسانترها صفويان ومغولان برای آنان نه تنها پول وقسمتی ازغنايم جنگی، پارچه ای زمين والقاب افتخاری پاداش داده و برای شان و ظايف بلند نظامی می سپاريدند. حقايق زيادی رادرباره ای پادش وبخشش گرفتن سران قبايل ازسوی شاه هان صفوی، نويسنده "تاريخ السلطانی" دربرگه های 62 و63 این کتاب مينویسد. به ويژه القاب "شهزاده"- پسران شاه برای آنان رايگان ومفت اعطاء میشد.(همچنان دررابطه نوشته ای اچ. ژ.راويرتی برگه آنرا270رامطالعه نماييد). پس ازدريافت باج ازقبايل افغان، مغولان اعظم هميشه ازخدمات آنان استفاده وکارميگرفتند. شواهدی وجود دارند که برخی سران قبايل خليل،مومند، داودزی وخوگيانی پس ازجمع آوری باج برای مغولان و"گاه وناگاه بدرباردهلی ظاهرگرديده وبا مدارک تحفه زمين همراه با فرامين معافيت ازپرداخت باج بازميگشتند".اين فرامين ومدارک هنوز تا سده ای نزدهم محفوظ مانده بود.
(The Gazetteer of the Peshawar District, 1883-1884 لاهور1884page 62) .
سرانجام اينکه، سران قبايل افغان مدام ازکاروانهای بازرگانی ماليه ميگرفتند يا آنهارا به غارت ميبردند،ويا ازدولتهای فيودالی به خاطر محافظت وايمنی راه های مهم بازرگانی مانند گذرگاه خيبرپول هنگفت بدست مياوردند، اين همه نميتوانست که قدرت سران قبايل رابالای اعضای قبيله هایشان تشديد نه نمايد وبه فيوداليزه کردن بالایییان طايفه ها نه انجامد. وهم زمان سياست های دولتهای فيودالی که درساحات ميان کوه های هندوکش وسليمان فرمان ميراندند مبنی برممانعت اتحاد وهمکاری قبيله های افغان سنجيده شده بود که نه تنها ميگذاشتند آنان اتفاق نمايند بل، تخم نفاق وشقاق رادرميان قبايل مختلف ومتعدد افغان ميکاشتند.
هدف بنيادين غارتگری سران طايفه های افغان که يک نوع شکل راهزنی دريایی رادرخشکه تداعی مينمايد سرزمين هند بوده است. به ويژه درهنگام زوال وفروپاشی سلطنت دهلی وسپس دولت مغولان اعظم. دراين هنگام هند توجه افغانان اشغالگررابه بيدفاعی وامکانات بدست آوردن غنايم زياد به سوی خودجلب مینماید.
اثرگذاری چپاول وغارت بیرونی برجريان انحطاط وپوسيده گی نظام اشتراکی طايفه ای شکل متضاد داشته است.اغلب، مليشه های قبايل افغان که سران شانرا درلشکرکشی به هند همراهی ميکردند دوباره به وطن خود بازنگشتند وبرای هميشه درهند باقی ماندند. بخشی ازجنگجويان افغان به فيودالان کلان وکوچی مبدل گرديدند وبعضآ تشکيل دولت دادند- درجاييکه بالاییان فيودال حاکم، ازافغانستان آمده بودند. معلوم ميشود که درميان چنين تازه واردان، بودند اعضای ناداروفقيرايکه ديگرهيچ راه به جزاز تعقيب راه سران خويش درلشکرکشی نداشتند وراه آسان وزود حاصل پرمنفعت چپاول را تعقیب ميکردند. سرازيرگرديدن بخش اعظم اعضای فقيرونادار قبايل افغان درهند وهمچنين جابجا شدن بسياری ازسران طايفه های قبايل درآنجا، فرايند تشکل طبقه وایجاد مناسبات فيودالی را درخود جامعه افغان نه تنها تسريع نبخشيد بل، آنرا به کندی مواجه کرد. اشتراک قبيله های افغان درلشکرکشی های غارتگرانه وراهزانه درهند دارای رویه ديگری هم بوده است. اين لشکرکشی ها وجنگها جريان مسقل اقتصادی اعضای عادی قبايل رامختل ساخت، مردان را ازکاروتوليد بارآور منحرف ودورنمود، نابرابری درداشتن مال ودارایی رادرداخل قبيله تشديد بخشيد، وموقعیت سران قبيله را تقويت کرد.
داشتهای فلکلوری ونژادشناسی افغانان بیان کننده موجودیت نابرابری مالی درميان افغانان ميباشد که مستقيمآ بازنده گی کوچ نشينی، پیش ازگذارآنان به مسکن گزینی ارتباط ميگيرد. بويژه حقایق باارزشی را ميتوان از"زنده گی شیخان افغان" که بخش ترجمه شده توسط ب.ای. دورنوف را درکتاب"تاريخ افغانستان"تشکيل ميدهد. به همين ترتيب اززنده گی شيخ اسماعيل سروانی مانند يک افغان دارا وثروت مند حکايت ميشود که وی دارای هزارگوسفند، گله های زیادی ازمادیان وديگرحیوانات ميباشد. دراينجا همچنان اززنده گی يک افغان کوچی- نادارونيازمند بنام شيخ احمد لاخانی حکايه ميگردد که وی دربلوغيت همراه با ديگرخويشاوندان خويش ازرمه ای گوسفندان پدرخود وارسی مينمود.پدرآن (خیلی ناداربود) وحدود چهل گوسفند داشت.
موجوديت نبودتساوی اجتماعی ودارایی درمواد فلکلوری نيزتآیيدودريافت شده ميتواند امابسياردشوار است زمان وتعلقيت آنان را به کوچيیان ويا مسکن گزينان مشخص کرد. رویهمرفته مابرخی ازآنان راکه مربوط به ضرب المثلها ميشوند ميآوريم:" گرچه ما ازيک منشآ ويک اصل، يک خانواده ويک جای هستيم، توآدم بلندمرتبه ای گرديدی ومن آدم پايين مرتبه ای". درضرب المثل ديگری نشان داده ميشود که چگونه دارا ونادارجشن هاراتجليل مينمايند:"گرچه برای ديگران شب عيد است، ولی برای مستمندان مانند شبهای هميشه". سرانجام م.گ.اسلنوف ضرب المثلی را ميآورد که"سيرازدل گرسنه وسواره ازدل پياده چه خبردارد". {درمورد اين ضرباالمثلها يا گفته های کوتاه ومختصراخلاقی بايد گفته که همۀ آنها مآخوذاززبان گشن بيخ فرهنگستر ومتمدن پارسی ميباشد- ب.}
پيرامون ترکيب اجتماعی جامعه کوچی افغانان درزمان مورد نظر،معلومات مستقیم وداده های کافی دردست ماقرارندارند ومافقط ميتوانيم به جستارتاریخي که دربخش گزارش مالياتی منطقه پشاورمربوط سال 1876 نوشته شده است بسنده نماییم. دربخش مرتبط به مسکون شدن قبایل افغان دروادی جريان پایانی رود کابل درآغاذ سده ای شانزدهم گفته ميشود که بسياری صنعتکاران وابسته(غیرآزاد) که متعلق به مقوله همسايه ميشوند دراينجا يکجا با افغانان درهنگام اولين مرحلۀ سکونت گزینی آنان واردشده اند. اگراين اطلاع که متکی برروایات افغانان است درست باشد،یوسفزایيان(در اينجا گپ فقط از یوسفزاييان است) درهنگام گذاربه زمين داری درترکیب ولس کوچی درکناراعضای کامل الحقوق قبيله خود دارای دسته ياگروه وابسته ويا "همسايه"بودند که تعلقیت خودی نداشتندوبيگانه بودند. به همين ترتيب، هنگاميکه م.الفستون درسال 1809ازافغانستان ديدن میکرد مستقيمآ به موجوديت وابسته گان "همسايه" درنزدقبايل کوچی ابدالی(درانی) اشاره مينمايد: درهريک ازولسهای کوچی شماری ازهمسايه به گونه ای عمده از کاکران وغلزاييان وبعضآ از تاجيکان وازهمه کرده زيادترايماقان دیده میشوند. بسياری ازآنان بمثابه آهنگر،درودگر وصنعتگر ويا بگفته الفستون"ميتالير"( یعنی فلزکار-ب.) کارميکردند.(م.الفستون،برگه 413).
گمانآ، نه تنها دریوسفزاییان بل درقبيله های ديگر افغان تا گذار به سکونت گزینی دوبخش منقسم به آزاد ووابسته بميان آمده بود. نظربه روايات مربوط به بنوچيیان،اين قبيله هنگامیکه ازکوچینشینی به زنده گی ساکن(سده های چهارده هم تاپانزدهم) گذارميکرد ازجمله قبايل بيگانه وابسته "همسایه" درترکیب شان موجود بود.
باشگاه وپايگاه زمستانی قبايل کوچی(قشلاق) مبدل به جایگاه زنده گی وابسته گان(همسايه) شد.دراين باشگاه ها کاه وعلوفه ای آماده شده برای رمه ها را درزمستان نگهداری ميکردند. کوچیان- نيازمند وهمسايه درآنجا کلبه های گلی برای خود وآخوربرای گوسفندان میساختند. درنزدیکی باشگاه های زمستانی، قبيله های افغان فقير ونيازمند کوچی نيزسکونت اختيارکردند. وگپ به ساختن قلعه به خان رسيد که هم بالای قشلاق وهم بالای زمینهای پیرامون ایکه درآن کارصورت ميگرفت حاکم وناظر بود.
باشگاه های زمستانی کوچيان هميشه درکنارسرچشمه های آب احراز موقعيت ميکرد که پسانها ازآنها نيز بخاطرآبياری زمين کارگرفته ميشد.هنگام زمستان قبيله، اجتماع کوچی به خيلهای جداگانه تقسیم گرديدند که ديگرباشگاه های خودرا تغييرنميدادند، زیرا رمه های خودرا درفاصله نه زياد دورپيرامون اين باشگاه ها می چرانيدند.
لازم به يادآوريست،که باشگاه های زمستانی قبایل لاخانی دردامان،به اصطلاح "کرری" تتدريجآ به شهر مبدل گرديد. چنين بود به ويژه تاريخ شهرکولاچی که نخست کرری(باشگاه زمستانی) قبایل گنده پوربود. دگرگون گردیدن اين باشگاه به شهرارتباط با اشتراک گسترده گنده پورییان درکاروانهای میانجی ميان هند وخراسان داشته است. تصورميشود که ما ميتوانيم شباهتهای نزديکی را ميان همسايه درنزد قبایل افغان ودسته وگروهای وابسته درقبایل کوچی ترکی ومغولی بياوریم.
ل.برنشتام درنوشته خود"ساختاراجتماعی- اقتصادی ترکان آرخون- ینیسیسکی سده های ششم-هشتم"(مسکو،1946،برگه های 124-125)موجوديت دسته های گل وکان(جی.یو.ل)و(ک.یو.ن) رانشان ميدهد.اين واژه هابيانگرونشان دهنده اين مطلب است که اين کسان ازلحاظ اقتصادی شامل سيستم جامعه موردنطر هستند،ولی نظربه قاعده"اندوگامی"بیرون ازقبیله قراردارند. نویسنده خاطرنشان ميسازد که زيراين واژه نامه ها (نه تنها برده گان بل باجگزاران آزاد نيزپنهان ميشوند).درميان قبایل افغان به غيرازهمسایه ازجمله ديگرطوايف افغان وغيرافغان، وابسته گان ازميان تاجيکان وهندوانی که سالهاپيش تقسيم بندی ورابطه خونی وطايفه ای را ازدست داده اند ملاحظه ميشود. درکنارپیداشدن قشروابسته(همسايه) ومجزاگرديدن اعضای تهی دست درميان ولس کوچی افغان،اشراف موروثی بميان آمد. وزيرييان يکی ازقبيله های افغان اند که تا کنون قدرت خان درميان شان ضعيف وکم رنگ است. بسيارمشکل خواهد بودکه امروزبگويم که مناسبات فيودالی کاملآ دروزيرييان کامل ومسلط است. ولی محمد حیات خان نويسنده"تاريخ سلطانی"بيان ميدارد که زمانيکه درسده هفدهم مجموعه عادی حقوقی قبيله وزيری ترتيب ميشد،آنگاه به اصطلاح "اشراف" ويا دودمان"موروثی" درآنان موجود بود. قسميکه نويسنده ای"تاريخ سلطانی"اطلاع ميدهد، درقبایل ابدالی (درانی)خانگری يا خانی، رتبه ويا وظيفه پيشوای قبيله(رویهمرفته اززمان بر گزيدن سدوخان طوريکه مؤلف اين منبع آن را به سال 840هجری ويا سالهای1436-1437مربوط ميسازد) موروثی ميباشد. سدوزاييان آغاذ ازاين زمان،ممکن است پيشتربه مثابه خانخيل ويا خان طايفه ابدالی تبارزکرده اند. مقام ووظيفه خانی درخيل سدوزاييان میراثی ميیباشد. سدوزاييان ازداشتن برخی ازامتيازات مستفيد بودند. اگرسدوزاييان حتا قتل هم ميکردند عمل خونخواهی وانتقامگيری درموردآنان اجرانميشد، ودارای مصونيیت شخصی بودند.درنتيجه آنگاهی که هم درافغانان مناسبات فيودالی مسلط شد ودارای دولت گرديدند،سدوزاييان راممکن نبود قصاص نمود.سرانجام سدوزایيان به جزبه خيل خود به ديگران دختربه زنی نميدادند. به غيرازوضعيت استثایی سدوزایییان، درميان قبايل ابدالی تفاوتهایی نسبت با ديگرطايفه ها ودربين طايفه خودی موجودبود.نظربه گواهی نويسنده "تاريخ سلطانی"ابداليان درتضاد باطايفه های کوچک دارای"طايفه کلان" بودند، که اين خود اهميت اجتماعی داشت. ترتیبی که درآن مقام پيشوا برای شاخه يا خيل معينی از يک قبيله بنام خان خيل ميراثی شده بود، تنها خاصۀ ابداليان نبود،خيل هوتک(شاخه ای شاه علم خيل) خان خيل غلزاييان بودند. اززمانهای بسيار دورآپوخیل، خانخيل قبيله هوتک وکته خيل،خانخيل قبيله دولت خيل يکی (ازشاخه های دستۀ قبايل لاخانی) بودند.درابطه با یوسفزاييان، لقب خان رانه تنها پيشوای قبيله بل، همه اعضای خانواده آنان دارابودند. وديگراعضای باقيمانده خانخيل دارای لقب خانی نميباشند. به همين گونه ميشود که خان خيلهای تمامی قبايل افغان رابرشمرد،ولی نيازی بدان ديده نميشود. واقعيت مسله نهفته دراينست که به ميزان واندازه جاه افتادن مناسبات فيودالی درافغانان وتشکل اولين دولت ويا خان نشين(ملوک الطوايفی- ب) اکثريت زمام داران آنان ميراث دار پيشوايان قبيله های بزرگ متعلق به خانخيل ها بودند.بگونه مثال، درویش وآکور زمام دارانی بودند که درسده ای شانزدهم بميان آمدند. خان نشينان هوتکی متعلق به خانخيلهای اين قبيله- يکی ازشاخه های اپوخيل بودند.دررآس خان نشينان غلزايی در قندهار که درسده ای هژدهم (1709)بميان آمد،ميرويس خان هوتکی که نماينده قبيله خانخيل هوتک بود قرارگرفت. خان نيشن ابداليان درهرات که درسال 1916 پيداشد ذوالفقارخان ازسدوزاييان خانخيل ابداليان درآن قرارداشت.سرورخان اولين خانزاده تانکه(تنکه- ب.) که در پایان سده ای هژدهم حکم ميراند ازخانخيل(کته خیل)قبيله دولت خيل برآمده بود. درپايان زمانيکه،درسال1747درانیيان صاحب قدرت شدند،اولين حاکم آن احمدخان ازخانخيل ابدالی سدوزایی بود.اين حقايق نشان ميدهند،که درسده های شانزدهم- هژدهم نماينده گان نخبه وبرگزيدۀ طوايف موروثی افغان به زمام داران فيودال مبدل گشتند.اين همۀ بيانگراين اصل است که درداخل خود طايفه ياقبيله نابرابری های اجتماعی درداشتن ثروت ودارایی بميان آمده است. فريدريش انگلس خاطرنشان ميسازد،که تاپايان عصربربريت،هميشه باید نبود جدی ميراثی بودن مقام را که کاملآبانظم ايکه درآن دارا و ناداردرداخل طايفه ازامکانات مساوی برخوردارمیباشند ناسازگاراست درنظرداشت.(منخبات دوجلدی مارکس وانگلس،مسکو1948 برگه 242).
رشد نا برابریهای اجتماعی درداشتن ثروت درداخل قبایل افغان، يکی ازدلایل تشبث وکشش افغانان دربازرگانی- ميانجی ومبادرت آنان به جنگ ،غارت ودزدی بود. تصادفی نيست که مؤلفين سده های ميانه، زمانيکه ازافغانان يادآورميشدند پيش ازهمه درباره جنگ،حملات اشغالگرانه،غارت وچپاول کاروانهای بزرگ بازرگانی میگفتند. درباره دزدی افغانان عتبی وابن بطوطه درسده های يازدهم وچاردهم، وپسانها بابردرسده ای شانزدهم وهم فرشته درسده ای هفدهم نوشته کرده اند. فرشته حتا وجه تسميه ومنشآ پيدايي واژه افغان راازشيون،ناله،فغان وچيغ که (افغان بی گیگه) استخراج وبيرون ميکشد.واین راهم نميتوان بگونه ای ديگری جزحکمفراما بودن جنگهای دايمی درافغانستان توجیه نمود. فرشته درآغاز حملۀ افغانان رابه یاری متحدين قبايلی کوهی آنان درپنجاب ترسيم مينمايد وبعدآ ادامه ميدهد:ازهريکی ازمردمان محل که پرسان کردم که وضعيت امورمسلمانان کوهستان ازچه قراراست وچه دست آوردی دارند وچه میکنند، تمامی آنان بايک صدا جواب ميدادند: که مگوييد کوهستان،وبگوييد افغانستان،چونکه درآنجا به جزفغان وناله،که (افغان بی گيگه) چيزديگری نه شنيده ميشود ونه وجوددارد.احتمالآ به همين دليل،مردم بين خود،سرزمين آنان را افغانستان وخود آنانراافغان نام گذاشتند.(برگردان اين قسمت ازکتاب فرشته متعلق به ن.و.خانيکوف است،وضميمۀ به کتاب ک.پيتير.ايران.سانت پييترزبورگ1864برگه 563 میباشد).همچنان،اولين گواهی گردشگران اروپايي دربارۀ افغانان (سده هفدهم) ازجنگ خواهی وستيزه جویی قبيله های افغان حکايت دارند، واطلاع ميدهند که آنان(افغانان) اکثرآحملات غارتگرانه به کاروانهای بازرگانی انجام ميدهند وهيچ کس ازدست آنان امان ندارد.
ر.ستیل، دربرگه 272 نوشته خود آورده است،زمانيکه کوه های قندهاررادرسال 1615 عبورميکردم درآنجا مردمان وحشی بیرحم بنام (اغوانها)يا (پتانها) ساکن بودند.آنان دارای هيکل قوی ونسبت به هندوان رنگ بيشترسفيد دارند ، دزدان وغارتگران کلان اند،عادت هميشگی آنان بريدن وقطع کردن اکثريت کاروانهااست.
درپايان سده ای هفدهم سانسون فرانسوی دربارۀ افغانان وبلوچان چنين نوشته است: آنان ستيزه جواند وبسيارخوب باکمان تيراندازی ميکنند،ولی غارتگران بزرگ اند که هيچ کاروان ازدست آنان درامان نیست (م.سانسون،پاریس1695برگه 164).
بدون شک مبادرت وتمسک هرچه بيشتراين قبايل درانتقالات بازرگانی واشتراک گستردۀ آنان درجنگهای غارتگرانه بخاطرغصب وتصاحب غنايم،نشانه مشهود پوسيده گی نظام کمون اوليه افغانان ميباشد. ملاحظه ميگردد که،آغا ازمحمودغزنوی، جنگجویان افغان بگونه ای گسترده درخدمت امپراتوران زورمند فيودال که کشوررا اداره ميکردند قرارداشتند.کاربرد واستفاده از نيروهای جنگی قبايل افغان مشکلات خودراهم داشت.اکثرآامپراتوران نخست مقاومت قبایل افغان راتا اندازۀ درهم می شکستند وآنان را به ترس ووحشت انداخته وسپس آنان رابه خدمت خودمیگرفتند وسران قبایل رابا وعده پرداخت هنگفت وبدست آوردن غنايم تشويق مینمودند. فقط به همين روال محمود غزنوی عمل میکرد.درترکيب وتشکيل ارتش اوکه چندين باردرجنگهای غارتگرانه به هند رفته است زيادترافغانان داخل بودند.همچنان درتشکيل ارتش سلطانهای غورتاجيک(1152-1206) جنگوجویان افغان شامل بودند. درنتيجه،آنان(ستيزه جویان افغانان)متکای عمده ای دودمانهای لودی(1450- 152)وسور(1540-1526)که درهند فرمان ميدادند گردیدند.درجریان اداره وفرمانروایی اين دومانها، مهاجرت برخی قبایل افغان درکشورهند ملاحظه ميگردد. یعنی جاييکه آنان به مثابه هم قبيله یی های بزرگان اين دودمانها هميشه ميتوانستند ازخدمات جنگی سودمند مستفيد گردند وکلان هایشان ازتفويض وبخشش زمينهای زيادبرخوردارباشند.
تاریخ نگارافغان نعمت الله در"مخزن افغانی"خود که درسال 1609-1611نوشته است، دربارۀ سرازيرگرديدن گستردۀ افغانان درهند دردورۀ لوديان(سلطان بهلول- ر.) مینگارد: قدرت درهندوستان بکسی تعلق خواهد گرفت که رهبری وادارۀ مردمی ازقبایل رادردست دارد. چون اين رهبرازنگاه داشتن شمارزياد قبايل، بالاتر ازديگرفرماندارن هندی ميباشد، وتمامی قوم افغان خويشا وندان وبرادران آن بشمارمييآيند، اگرچه آنان(افغانان) درتنگ دستی وناداری زنده گی مینمایند، بخاطراينکه وضعيت نکبتبارآنان راتسکين کرده باشد و دربرابردشمنان قدرمند ازآنان دفاع کرده باشد،ازآنان دعوت مينمايد که به هند بيايند تا باشد زمينهای زيادی رادراختيارآنان بگذارد.همه ای آنان باوی موافقه کردند، وآن(بهلول- ب.) فرمان صادرنموددوضمن آن ازهرقوم وقبيله خواست تارهسپار (هند- ر.) شوند.
نعمت الله دردنبال ازآمدن شمارزيادی ازافغانان درهند مينگارد:اين افغانان ازآمدن درهند خيلی راضی بودند،باگرفتن توجه وبخشش زياد ازسلطنت به خانه های خودپس برگشتند. ولی بسياری ازآنان را سلطان درخدمت خودگرفت وانجام وظايف مختلفی رادربارخود برای آنان سپرد، وتوجه لازم رادرمورد بهزيستی ورفاه مادی آنان مبذول داشت. اين رویکردهاباعث جلب توجه ديگران گردید وبزودی کشور(هند- ب.) پرازافغان شد.(ترجمه ازب.ا.دورن بخش دوم برگه80).
تازه های تاريخی درباره جنبش وحرکت لوديان ازتانکه(تنکه- ب.) به هندوستان درادبیات سده های نزده وبيست موجوداست. ر.ت.ریدجوی دربرگه 6 نوشته ای خويش راجع به مهاجرت لوديان به هند مينويسد: قبيله های پرانگی،سورونيازی که جزلوديان ميباشند تلاش نمودند تا با دومان حاکم هم سرنوشت شوندو تقريبا همگی یکسره تانکه رابه قصدهند ترک گفتند. مهاجرين افغان درپنجاب جامعۀ خويش راساختند ونام شهرعمده ای آنجارا بنام لوديان مشتق شده(ازلودی)تبديل کردند.
پس ازتشکيل امپراتوری مغولان درهند( 1526) ،امپراتوران مغولی،قشرتشکيل شده فيودالان افغان راازنفوذ وتآثيرات قبلی شان درهند محروم ساخته وهمزمان نه تنها آنان را که برای هميشه دراين کشورلانه کرده بئدند وجامعه خودراتشکيل داده بودند بل، شمارزيادی ازگروه های قبايلی داخل افغانستان را درخدمت ارتش خوداستخدام کردند. و.اروين درنوشته خويش بنام"ارتش مغولان هند واداره وساختمان آن" لندن 1903برگه 9 مينويسد: يک سوم ارتش مغولان ازافغانان تشکيل يافته بود. بدون شک گيرایی واستحکام روابط خونی وخويشا وندی واتحادقبيله ای بود که افغانان رادرميان انبوه وسيع از مزدوران ارتش مغولی مطرح کرده بود. بدين ترتيب اين وضعيت تا زمان زمام اداری اورنگ زيب ادامه يافت. درپايان سلطنت اورنگ زيب قیام فوق العاده وجدی افغانان برضد مغولان(1666-1672)افزايش یافت،وتنها پس ازآن رخداد امپراتوران دهلی ازاستخدام گروه های افغان درارتش خوداباءورزيدند.
داده ها وحقايق تاريخی خود گواه اين امراند که افغانان درامتداد سده های زياد شروع ازسده يازدهم،هميشه مورد کاربرد واستفاده امپراتوران فيودالی هندوستان وافغانستان به مثابه نیروی نظامی قرارگرفته اند. درهنگاميکه درسرزمين کنونی افغانستان وهندوستان دولتهای بزرگ ونيرومند موجود بود، افغانان درآن وقت وضعيت وحالت زيرفرمان راداشتند، فقط درجنگهای غارتگرانه واستيلاگرانه مانند مزدور درارتش غزنويان،غوريان ومغولان درخدمت گرفته ميشدند.ولی هنگامیکه دولتهای فيودالی درهند وسرزمين کنونی افغانستان دچارضعف گرديد(بگونه مثال فروپاشی سلطنت هند درنيمه ای دوم سده ای چهاردهم) رهبران قبایل باقبول خطروبیم به تاخت وتازغارتگرانه مبادرت ورزيدند. سبب اقدام بسياری ازقبايل افغان به سوی دزدی وجنگ درهردوحالت يکی بوده است فقط نحوی اشتراک شا ن درآن متفاوت بود. افزايش اشتراک قبيله های افغان درجنگهای غارتگرانه مشروط به پوسيده گی نظام بدوی اوليه افغانان ميشد و بنوبه خود اين فرايندراسرعت بخيشد،به غنی شدن خوانين طايفه هاکمک، افلاس وتنگدستی اعضای عادی قبایل راازدياد و نبود برابری ومساوات رادرداشتن ثروت درداخل قبيله ها تسريع بخشید.
قبيله های افغانان نه تنها پيشه و شغل اصلی خويش- رمه داری وجنگ را باهم توآم کردند بل کارعمده ایرا در کاروانهای میانجی بازرگانی ميان هند وهمسايه های غربی آن انجام میدادند. دراين رابطه سه پيامد عمده دخيل بوده است:
نخست، اينکه درسده های ميانه ازمسیرافغانستان راه های عمده ای خشکه بازرگانی هند ميگذشت.
دوم، کاروانهای بازرگانی عمومآ ازهمان راه های می رفتند که قبلآ شماری ازقبايل افغان سال دوباربه هدف یافتن چراگاه ها برای رمه های شان آن راه هاراعبورميکردند.
سوم، اينکه تنها اتحاد افغانان کوچي- بازرگان پرشمارو بسيارخوب مسلح باروابط خونی طايفه ای باهم گره وپيچ خورده قادربودند که کاروانهای پرازکالاهای بازرگانی را دورازمشکلات وموانع (يورش قبيله های ديگر،چپاولگران وفيودالان منفرد) طی فاصله های دورودرازازکوه ها ودشتهای که هند راازآسيای ميانه وايران جداميساخت بگذرانند. اين بدين معنا نيست که شرکت بازرگانان- بيگانه(غیرافغان- ب.) دراين تجارت کاملآمنتفی بود. گرچه بسياری از پوینده ها شترداربودند،ولی بخشی ازآنان وسایلی برای خريد کالا ها نداشتند. اين پوینده ها شتران خودرابرای سوداگران- بيگانه بخاطر انتقال باراجاره میدادند. هندوان سودخواران شکارپورکه درآنزما ن عمده ترين مرکزاعتباروانبارکاروانهای بازرگانی شمرده میشد ازسده های ميانه تاکنون برای خريداری کالاها دراختیارقبايل لاخانی پول قرارميدادند. بدين ترتيب،بازرگانان کوچی افغان از بسيارپيشها دربند سرمايه رباخواری- بازرگانی هندی گيرافتاده بودند.ازهند به سوی غرب وشمالغرب دو راه اساسی(به یقين- دسته ای ازراه ها) که دارای اهميت اقتصادی وراهبردی بودند کشيده شده بود.يکی ازاين دسته راه ها گذراتک را به هند ازطریق گذرگاه خيبربا کابل،ازجاییکه راه به طرف يکی ازبسياری گذرگاه های هندوکش بلند گرديده وسپس درامتداد رود آموپایان میشود، جاييکه راه ها ازهم جداشده را به سوی خراسان،بخارا وچين افتاده اند وصل ميسازد. دسته ای دوم این مسیر، هند را باخراسان ازطریق گذرگاه های گومل وبولان، قندهاروهرات راباهم پيوند ميداد. شهرهاي شکارپورسپس ملتان وبهاولپورواقع دروادی هند نقش عمده وموثر را دراین تجارت بازی ميکردند. موقعيت کليدی رادردسته اول اين راه ها کابل ودر دسته دوم قندهارداشت.بابردرشروع سده شانزدهم براساس مشاهدات شخصی خويش راجع به اهميت بزرگ بازرگانی کابل وقندهارمينگارد:"درمسیر هندوستان وخراسان دومرکزعمده بازرگانی موقعيت دارد که يکی کابل وديگرآن قندهاراست.
کاروانها ازفرغانه،ترکستان، سمرقند، بلخ، بخارا، حصاروبدخشان همه به کابل، درحاليکه ازخراسان به سوی قندهاررهسپارميگردیدند.اين کشورمیان هندوستان وقندهارموقعيت دارد ودارای بازاربا اهميت ومفيد برای کالاها ميباشد. اگرسوداگران کالاهای خويش را به روم(ستامبول)وچين ببرند به مشکل ميتوانند چنين سودی را که دراينجا بدست می آورند حاصل نمايند.ساليانه از 7 تا 8 ويا ده هزار اسب واردکابل ميشود.ازهندوستان هرسال از 15 تا 20 هزاراجناس توسط کاروانها آورده ميشوند. کالاهای هندوستانی مانند پارچه های صنعتی،البسه سپيد،شيرينی باب،شکرصاف وناصاف،داروومصالح تند...کالاهای خراسانی،رومی،ایرانی وچينايی همه را ميتوان درکابل به چشم ديد..."(ظهيرالدين بابر.بابرنامه بزبان انگليسی برگه 138-139،زبان پارسی برگه 81).
تاريخ نگاراکبرپادشاه مغول،ابوالفضل درباره اهميت اين شهرها مينويسد: خردمندان زمانهای کهن، کابل وقندهارامانند مدخل دوگانه هندوستان تلقی ميکردند که ازجمله يکی به ترکستان وديگری به ايران ميرسید."(آيين اکبری،جلد دو برگه 404).
ريچارد ستيل که سالهای 1615و1616را درهند سپری نموده است گواهی ميدهد که درآنزمان ساليانه ازطريق قندهارحدود چهارده هزاربارشتر بالاترازحد معمول انتقال داده ميشد واين درحالی بودکه به خاطر جنگ ميان پارس وانگليس با پرتقالی ها برسرهرمز راه دريایی با خليج فارس موقتآ مسدود شده بود. گارسیيه دی سيلوا سفير هسپاينه در زمان شاه عباس صفوی راجع به قندهارمينگارد:(...اين يک شهرکوچک ولی درمسيربسيارخوب موقعيت دارد که درآن سوادگران لاهوری،آگری وديگرولايات هند به سوی پارس،ميدييا وخراسان رفت وآمد ميکنند،زيرادراينجا گذرگاهی قراردارد که لاجرم کاروانهای که به پارس ويا آنهایيکه به هند ميروند ازآن بگذرند.
.(Ambassador de Garcias de Silva, Paris,MDCLXV11 {1667},page 322). هنوزدرآغازسده هژدهم قندهارازجمع آواری عوارض گمرکی روزانه 12 فوند(پاو)طلابه خزانه صفويان تسليم ميداد(کروشينسکی،کتاب يادشده برگه104).
احتمالآ،چراگاه های زمستانی قبيله های متعدد افغان کوچی- بازرگان،نه ناوقترازسده ای چهاردهم درجنوب سلسله کوه های سليمان درهمواریهای ديره جات ودامان درهمسايه گی نزديک با شهرهای هندی که ازشرق با راه بزرگ با قندهار وبعدآ با خراسان پيوست میشد موقعيت داشتند.اين قبایل دربهار،ازگذرگاه گومل تيرشده به فلات غزنی آمده ،جاييکه بخش ازآنان بخاطر گرمی تابستان بالا تربه کوهای هندوکش ويا سليمان می رفتند ودرآنجا باقی می ماندند.درحاليکه بخش ديگرازآنان درايام بهار پيشتربه غرب به سوی خراسان پيش میرفتند ودرپاييزدوبارۀ ازهمان مسيربازميگشتند. فقط دسته ای ازقبايل لاخانی بودند که ازخود چراگاه های زمستانی دروادی هند وتابستانی درفلات غزنی درهمسايگی خراسان داشتند که بتدريج بازرگانی ميانجی را ميان هند وايران وسپس ميان هند وآسيای ميانه به شغل وپيشه اصلی خود مبدل ساختند. قبايل ناصری، نيازی، خروتی، دوتانی، ميانخیل، ملاخيل وبابری درسده نزدهم ازجمله قبايلی بودند که نسل درنسل وظيفه انتقال کالا وموادتجارتی راداشتند (ودرآفغانستان آنان رامجموعآ بنام پوینده يادمينمايند).اين آمارکه مربوط به نيمه دوم سده ای پارميگردد کهنترين کاروان بازرگانی پوینده دررکودعميق قرارداشته وهيچ يک ازقبايل متذکره کاملآ مشغول بازرگانی نبودند. ولی باوجودآن شمارمردمی ازاين قبايل که مستقيمآ درتجارت ميان هند،بخاراوفارس اشتراک داشتند رقم درشتی راتشکيل ميداد.ماک- گريگودرسال 1871شمارکلی اينگونه پوینده ها را به 4185 خانواده با 15000شترحساب مینمايد(ماک-گريگور،نوشته متذکره،برگه625).همچنان ماک-گريگورشمارپوینده ناصری را به 2000 خانواده،نيازی را به 315 خانواده با 4500 شتر؛پوینده های خروت-875 خانواده با3000 هزارشتر؛دوتانی-250 خانواده با 3000 شتر؛ملاخيل-750خانواده با 4000 شترفهرست گرفته است.در"حيات افغانی" گرچه ازآمارکامل افراد گفته نميشود،ولی ازاينکه پوینده دارای33000 شترميباشند ووظيفه انتقال باررادارنداطلاع داده ميشود(حيات افغانی، برگردان انگليسی،برگه 52).درمجله رسمی ناحيه ديره اسماعيل خان سال1883-1884 لاهور،1884،برگه 70 درباره شمارپوینده گزارش مشرح داده شده است، شمارپوینده های حرفه ای که بگونه منظم باکاروانهای خودرفت وآمد میکردند به 4200-4400 نفرمعين شده است. پوینده های سده ای نزدهم به ويژه سالهای آخرآن ازپوینده های سده های ميانه البته متفاوت بودند.
رویهمرفته درتشکل قبايل برخی ويژه گیها عنعنوی ازگذشتها مانند نظم وترتيب کوچيدن پوینده به ميراث باقيمانده است. چشم ديد خودرا ازشکل عمومی حرکت پوینده يک شاهد عينی انگليسی دراواسط سده بيست چنين بيان میدارد:"درست درشروع ماه های گرم پوینده ازهند به فلات غزنی حرکت مينمايندودرنواحی مقروقلات وهلمند چادرهای سياه خودرا که غژدی نام دارد هموارميسازند.دراينجا تنها زنان،کودکان ورمه ها درمحافظت چند فردجنگجوباقي ميمانند.هم زمان ديگران يکجا باکاروانهای پرازباروکالا هاي ايکه درهندخريداری گرديده است تعدادی ازطريق قندهار به هرات وبعدآبه فارس راهی ميشوند. برخی ديگر به سوب بخاراازراه کابل رهسپارميگردند. موهن لال درسالهای 30 سده نزدهم بازرگانی کابل راترسيم نموده می نويسد که"کاروانهای لاخانييان که از 500-700 شترمتشکل است کابل رايکباردرسال ازکالاهای انگليسی وهندی اکمال مينمايند(موهن لال،سفر به پنجاب،افغانستان وترکستان تابلخ، بخارا وهرات وبازديد ازبريتانيای کبيروجرمنی،لندن 1846برگهای 76و77). به همين منوال پوینده ساخته های انگليسی را به قندهار وخراسان ميآوردند. ن.و.خانيکوف درنوشتۀ خود"تصويری را ازخانشين بخارا"(سانکت پيترزبورگ 1843، برگه 175) بربنياد آمارهای جمع آوری شده ای شخصی ارايه ميدارد که ساليانه ازهند به آسيای ميانه ازراه کابل از3000 تا 3500شتربار وارد ميشد.ازجمله کالاهای اين واردات خانيکوف ازصنايع انگليسی نام ميبرد. دربازگشت پوینده ها،ساخته های روسی وآسيای ميانه یی را باخود انتقال ميدادند...برخی ازبازرگانان لاخانی وهمراهان کابلی آنان يکجا با کالاهای هندی دربازارمکريفسکی وحتا درعمق روسيه تابه شهرمسکوخودرارسانيده اند.موهن لال درسال 1831سرورخان لاخانی وملارحيم شاه بازرگان کابلی رادربخارشخصآملاقات کرده است.ملارحيم شاه به ارزش 34000روپيه يک بسته شال کشميری راکه درهند به بهای 17000 خريده بوددرشهرمسکو به فروش رساند(موهن لال،نوشته يادشده،برگهای 99و142).
روی همرفته رمه وگله های قبایل پوینده درکوه ها ووادیهای غزنی،قلات-غلزایی وزرمت چريده وافراد فارغ به انتقال وفروش نمک که ازمعادن شورکوهات خريداری ميکردند مشغول بودند. هنگامیکه کاروانها باکالاهایی ازغرب دوباره بازمیگشتند ،باشگاه ها خویش راتابه سال آينده به حال خود باقی ميگذاشتند وتمامی اعضای قبيله با زنان وکودکان،رمه وباهمه ای دارایی هايشان درماه اکتوبرآرام آرام به سوی هند می جنبيدند. آنان ازکوه های سليمان تيرشده بااحتياط تمام بسوی گذرگاه مشهورگومل نزديک میشدند، درجاييکه حالا قبيله ستيزه جوی وزيری درآرزوی گرفتن غنيمت واقعی انتظارآنانرا ميبرد. درنزديکی گذرگاه گومل تمامی پوینده ها دريک دسته يا گروه مشترک زيرفرمان سران انتخابی بخاطر نظارت ومواظبت ودفاع تنظيم امور يکجا ميگرديدند.برخی اوقات کاربدون خون ريزی با پرداخت پول حل وفصل ميشد. درزمستان پوینده ها دروادی هند درنزديکی دامان موقعيت ميگرفتند. هريکی ازقبایل پوینده ازگذشته ها درهمواریهای ساحل چپ هند(دامان ودیرجات) ایستگاهای دايمی خودرا به اصطلاح "کرری "خود راداشتند. اين ايستگاها سالها بدون تغييرباقیمانده وبرخی ازاين کرری ها به شهرتکامل کردند.
بخاطرآنکه کاروانها کوچيدن خویش رامصون ازحملات کرده باشند،اغلبآ پوینده خودرا زيرسايه ای حمايت قبايل زورمند- درانی ويا غلزايي قرارميدادند و به تابعين- همسايه آنان مبدل ميگشتند. بويژه اين نوع حمايت برای کوچيان- بازرگان ازسببی حايزاهميت بود که درباشگاه های تابستانی زنان وکودکان ،اغنام ورمه های آنان بدون مصونيت وامنيت لازم باقي ميماند. زيرابسياری ازمردان جنگجوی آنان کاروانهای بازرگانی رابه آسيای ميانه وفارس همراهی ميکردند. کاروانهای پوینده درهمجا درخطربوده وازسوی قبايل افغانيکه درساحات عبورکاروانهای بازرگانی قرارداشتند موردحمله قرارميگرفتند.اغلب فرمانداران محلی دست کمک وياری رابه سوی آنان درازکرده محدودبه اخذ مالیه بلند نمی گرديدند، بسيارساده آنراغارت وچپاول ميکردند. قسميکه به ويژه بابرعمل کرد.زماينکه اوبه پول نيازپيدانمود دوکاروان بزرگ پوینده راغارت نمود.شما ميتوانيد بابرنامه ظهيرالدين بابرببینيد. سه سد سال پس ازبابردرآغاذ سده نزدهم همين عمل را شاه شجاع سدوزايی مکررآ مرتکب گرديد(سراج التواريخ،برگه 65؛ م.الفیستون،اثرنامبرده شده،برگه 585).
مشغوليت درکاروانهای بازگانی مستلزم شجاعت وتحمل زياد بوده ،زيراافراد بسيارکمی از پوینده ها بودند که درهنگام زدوخورد درطول راه دورودرازهند به بخارا ومشهد زخمهای بیشمار نبرداشته باشند. بازرگانی کاروانهای ميانجی يک عمل بسيارپرمنفعت بوده است.اين پيشه، کوچيان- بازرگان را درپيوند بسيارنزديک با شهرها، بادنيای تجمل،سودومنفعت ومناسبات پولی رشد يافته روبروساخته وآنان رادروابستگی ازسرمايه سودخواری- بازرگانی هند قرارداد.
جای شگفت نيست،درميان قبايل ايکه مشغول کاروانهای بازرگانی بودند اضمحلال وپوسيده گی نظام اشتراکی- اوليه بسيارخوب وروشن ديده ميشود. به ميان آمدن نا برابری های اجتماعی ومالی درميان قبايل پوینده- يک امرنسبتآ جداگانه گذشته است.اين نبود تساوی به ويژه درسازمان کوچيدن قبيله ناصريکی ازبزرگترین قبايل پوینده بسيارخوب مشاهده ميشود.سالهای هشتاد سده نزدهم مشغوليت عمده قبیله ناصررا رمه داری وبازرگانی تشکيل ميداد.درآنزمان شمارهمۀ ناصرییان به 20000 هزارآدم با زنان وکودکان شان يکجاميرسيد. به اعضای اين قبيله 33000شترو130000گوسفند تعلق ميگرفت. آن بخش ازقبيله ناصرکه رابط بلاواسطه با کاروانهای بازرگانی داشتند فقط 1400 آدم حساب ميشد،متباقی 6000 افراد بينواونادارمشغول انتقال سوخت، نمک وديگرنيازمنديها به ایستگاهای دايمی"کرری" ناصریها بودند(مجله ديره اسمعيل خان،1883-1884،لاهور،1884،برگه 77-80).نظربه ياداشت مک- گريگورجريان ترسيم ترتيب حرکت اين قبيله که درپايان به آن پرداخته ميشود مطابق به روايت خود ناصری ان هفت نسل پيش رخداده است. چون ياداشت مک- گريگوردرسالهای جنگ اول افغان- انگليس1838-1842 انجام شده است،اين رخدادراميتوان به آخرهای سده ای هفدهم مرتبط دانست. ترتيب حرکت قبيله ناصرطورذيل بود.نخست افرادي درسرقرارميگرفتند که خود کالاای درکاروان نداشتند رمه های گوسفندوشتررا ميراندند. دروسط آنانی قرارميگرفتند که دارای کالاهای زيادبودند يعنی بازرگانان وپوینده های غنی،درجريان سفرپوینده های پيوست ميشدند که دارای وسايل کم بودند،يعنی ناصریهای که حتا چندين نفرآنان اگر دريک دسته جمع هم می شدند نميتوانستند که به اندازه يک بارشتر کالا بخرند. بدين ترتيب درميان ولس شترهای باردارثروت مندان را که احتمال حمله خطر بالای آنها زيادبرده ميشد قرارميدادند.
ماسون شخصآ درسال 1827ازقندهار به شکارپور کاروان پوینده را همراهی کرده است. نظربه گفته وی بخش بزرگ بارمتعلق به حليم زاده بود.بخش کم بار به غريبان- پوینده مربوط ميگرديد که چندين نفرشان کالای خودرا درترگن يک يادوشتربارکرده بودند (چ.ماسون،داستان سفرهای مختلف دربلوچستان وافغانستان...ازسالهای1826 تابه 1842...لندن،،1842برگه،315- 319).
برداشت جامع وگستردۀ ما ازموادمطرح گرديده شده درمورد پوینده چنين است: واقعيت جداگرديدن بازرگانان- کوچی يعنی پوینده ازجمله بقيه قبايل افغان به اثبات ميرساند که افغانان به ويژه آنعدۀ ازآنان که درهمسايگی با راه های بزرگ کاروانهای بازرگانی(هند- فارس- آسيای میانه)قرارداشتند،درسده های پانزدهم- هفدهم به اندازه ای وسيع وارد جريان مبادله ودادوستد شده بودند.
رشد مبادله وبازرگانی،بیرون شدن دسته ويژۀ پوینده کوچيان- بازرگان رانميتوان بمثابه يکی ازنشانه ها ونماد پوسيده گی نخستین ساختاراشتراکی بدوی افغانان ملاحظه وبررسی نکرد. عمل کرد پوینده دربرخی حالات تآثيرات اقتصادی وفرهنگی خويش را درنزديک کردن قبيله های متشتت وپراگنده افغان داشته است. يعنی بالای نکته ایکه دارمستيتیر درزمان خود عطف توجه کرده بود.همزمان با آن اين نگارنده مطلقآ خود سرانه وبی اساس به قبيله های افغان نوارمرزی هند اهميت کليدی واستثايي قايل گرديده وکاملآ از سهم افغانان شمالغرب دامنه های سلسله کوه های سليمان درانکشاف آفريننده گی سروده های شفاهی مردمی انکارنموده است. دراين رابطه دارمستيتير درمورد پوینده مينگارد:"يگانه ریپیرتوارمردم افغان به وساطت چهل هزار پوینده که دوباردرسال با کاروانهای خويش ازکوه های سليمان ميگذشتند وباخود فراورده های آسيای ميانه راواردمیکردندودرکنارکالاهای هندی موسيقی ساخته شده ای افغانی در هند رامی بردند کارگذاشته شده است"(دارمستیتیر،نوشته یادشده،برگه،ccv).نه تنها پوینده که قبيله های ديگر افغان نيزدرمبادله وبازرگانی سهم ميگرفتند. تقسيم کارنسبتآ وقت ترميان دشتهای کوچ نشين ازيکسو،وواحه های زمينداری وشهرهای قرون وسطايی ازسوی ديگربه پديد آمدن مينمايد.سلاح برتر(کارد درازدوتيغه شمشيرمانند که بسياری جنگجويان افغان آنرا به عوض شمشير باخودحمل مينمايند) ويژه وزيریيان بود. دربيرون ازکشورآنان زياد شهرت داشت. افزون برآن مشغوليت دراقتصاد کوچ نشينی عبارت ار تيار کردن پوست، پتو،فرش وپارچه ازپشم گوسفند وشترميباشد. پارچه هايی ازپشم شترکه بنام دوروبرک يادميگردد بسيارمحکم غيرقابل نفوذ آب باران وگرم استند. ازپشم گوسفند کوچيیان پوستينهای درازافغانی تيارميکردند، ولی دارای کفيت بدتربوده دربرابربرودت چين ميخوردند ويا پيچ وخم ميشدند.افزون برآن ازپشم گوسفند وشتر جوال وجوراب ودستکش وکيشهای رنگه که درآسيای مرکزی بنام پتوهای افغانی شهرت دارند ميساختند. هيچ شکی وجود ندارد که بخش ازاين فراورده ها ودام توسط کوچييان درسده های ميانه درشهرها با کالاهای ضروی مانند خوراکه درگام نخست غله وسپس پارچه هاييکه بادست بافته ميشدند مبادله ميگرديد.
نکته شايان توجه اينکه، قسميکه مک- گريگور خاطرنشان کرده است درنزد قبایل غلزایی شرقی کتواز که ازلحاظ اجتماعی- اقتصادی پسمانده ترهستند، هنوزدرسالهای چهل سده نزدهم "ازکتوازشروع تا ديره جات پول ارزش معينی نداشته است. اساس شيوه مبادله را داد وستود بازرگانی ويا تمام ارزش به گز(مقیاس اندازه،معادل ذرع وهرگز16گره است- دهخدا- ب.) کرباس بيان ميگرديد. درمعاملات کوچک بيک مقدارودرمعاملات کلان به اندازه زيادی دربدل شماری ازشتر وگوسفند مبادله ميشد"(مک- گريگور،اثرنام گرفته شده،برگه528).
دربارۀ اينکه مردم قبايل افغان اکثرآ درمعاملات پول نميگيرند ولی ترجيح ميدهند که گردشگران ومسافران رابا خوراکه وکلاه دربدل پارچه های نخی کرباسی اکمال نمايند، کسانيکه دراواسط سده های ميانه درافغانستان بوده اند گواهی ميدهند. مضاف برآن کوچيان ساحات ومناطق زراعتی رابا فرآورده های حيوانی خویش مانند گوشت، قروت، پنيرگوسفندی وغيره اکمال ميکردند.
آماربسيارجالب وقابل توجه ايرا درباره تجارت قبايل افغان با قندهار ريچارد ستيل گردشگرانگليسی درآغازسدۀ گزارش ميکند.ريچارد ستيل مينگارد:"اما درحال حاضر تااندازۀ از ترس مغولان وهمچنان تاحدی دراثرمزه شيرین بازرگانی( راستی دراينجا گپ درموردغله، گوسفند، بز وغيره چيزهای ديگر وخريد پارچه های خشن کتانی(کرباس) وغيرمحصولات ضروری میرود)،آنان(افغانان- ر.)يک مقدارمتمدن گرديدند(ر.ستيل،نوشته یادشده،برگه )272. ستيل درسال1615 ازراه قندهارگذرکرده است (لازم است خاطر نشان کردهدف ازستيل دراينجا ازافغانان،ابدالييان وغلزاييان غرب،همسايگان نزديک قندهاراست) آنان درکناررمه ،غله نيزدربازارهای شهری به فروش میرساندند.اين امر نشان دهندۀ اين امراست که اين قبايل افغان درآغاز سدۀ 17 (ودقيقترقبلآ) مشغول زمينداری بودند.
قسمت چهارم- بخش اول
(تاجیکان وافغانان)
موجوديت دوامدارهمزيستی وهمکاری ميان دوگونه مناسبات توليدی (فيودالی ونظام اشتراکی- بدوی نخستین)، دوبخش اقتصاد (زراعت مسکونی و دامپروی- کوچینشینی) درمناسبات ميان دومردم - تاجيک وافغان بازتاب مؤثروگسترده داشته است. اکثريت قاطع تاجیکان زنده گی ساکن داشتند وازديرگاه ها دارای نظام فيودالی بودند. روابط خونی وقبيله ای تقريبآ بصورت کامل درآنان جای خود را به روابط ومناسبات براساس منطقه وسرزمين خالی کرده است. آنان دارای حرف وپيشه های پيشرفته، زمين داران ماهروکاردوست ، استاد دان واقعی درساختن سيستمهای مختلف آبرسانی وگالریهای زيرزمينی آبی- به اصطلاح کاريزها بودند. م. س.اندريف اتنوگراف (مردم شناس-ب.) شهيرشوروی، تاجيکان رااينگونه معرفی مينمايد:" اززمان های بسیارپیش که تاریخ بياد ندارد تاجیکان زمينداران ماهرمنحصربخود ونهايت سخت کوش، حمل کنندۀ فرهنگ کهن زمينداری که تاکنون درقیاس مردمان آسيای ميانه دراوضاع وشرايط محلی با استقامت واستواری تفريق ميگردند، توسط آنان سيستم های آبياریی بوجودآمده که درميان آنها نميتوان ازساختن کاريزهای شايسته وعالی ياد نکرد که ازهمگون بودن آنها درافغانستان، فارس وترکستان شرقی آدم به حيرت میرود."(م.س.اندرييف،اتنوگرافی تاجيکان، تاشکنت،1925،برگهای 152-163وهمچنان باباجان غفوروف، تاريخ مردم تاجيک، جلداول، مسکو،1952،برگه29).
درجای ديگر اندرييف نگاشته است: "درشهرها آن(تاجيک) آنقدرصنعتگرعاليست که درزمين بمثابه زميندار" (م.س.اندرييف،همان جا، برگهای 165-166).اندرييف همچنان خاطرنشان ميسازد : " بازرگانی مطابق با شرايط محلی افغانستان وترکستان، همچنان عرصۀ کاملآ قابل دسترس برای آنان است اگرکه بخواهند به آن پيشی و مبادرت ورزند. رشتهای بازرگانی وتشبثات کوچک به ويژه دردستان آنان رونق وشکوفایی ميابند"(همانجا).
مردم تاجيک عالیترين فرهنگ سده های ميانه را که ازخود برجسته ترين نماينده گان درميدان دانش، ادبيات وافکاراجتماعی بيرون داده است ايجاد کرد.
دربرنامۀ وظايف محدود ايکه دربرابرخويش قرارداده ايم، برايمان درگام نخست آن بخشی ازتاجيکان مورد نظراند که درآنسوی هندوکش، بطرف جنوب آن بودبا ش دارند، چون اين بخش تاجيکان ازديرگاه درهمسايگی ودرتماس با قبيله های افغان قرارداشته اند. قسميکه نمايان است بسياری ازمردم تاجيک درافغانستان معاصردرجنوب نی، بل درشمال سلسله کوهای هندوکش (ساحل چپ دريای آمو وقسمت بالایی پنج) زنده گی مينمايند. رویهمرفته، بود زماني نه آنهم چندان دورکه تاجيکان اکثريت مردمان زمينداروشهری جنوب افغانستان راتشکيل ميدادند. حتا درنيمه نخست سدۀ نزدهم برخی قبيله های افغانی که وارد زنده گی ساکن هم شده بودند فرهنگ زمينداری را درآن سطحی که درپيش مردمان اصيل کشور- مردمان کهن زميندارتاجيک قرارداشت بهبود وترقی داده نتوانسته اند. همينطوربه گونۀ مثال غلزاييان درميان سدۀ نزدهم ازکشت کاری و پرورش پاليز(معرب آن فاليز- ب.) باخبرگرديدند، ولی دارای باغهای ميوه وانگورچيزيکه بطورگسترده درخطوط موقعيت تاجيکان درشهرستانها ودهات قرارداشته است نبودند. ج. س.برودفوت افسرانگلیس که درسال1839 ازکشورغلزاييان ديدن کرده است خاطرنشان ميسازد که "برغم تاجيکان آنان (غلزاييان- ر.) پاليزراپرورش ميدهند ولی باغهای ميوه را نی"(ج.س.برودفوت،همانجا برگه360).
باتآسف بايد خاطرنشان ساخت که سرنوشت تاجيکان آنسوی هندوکش را نه شرق شناسان روسی پيش ازانقلاب ونه هم پژوهشگران عصرشوروی مورد بررسی ودقت ژرف قرارداده اند. باآنکه سخن دربارۀ بخش عظيم مردم تاجيک، بيان وتشريح برگهای فراموش شده ونا معروف تاريخ آنان ميباشد.
اهيمت موضوع دراين محدود نميشود. زيرا خود تاريخ افغانستان وافغانان بدون بازگشایی وروشن ساختن کارکردها ودست آوردهای بزرگ تاجيکان درامررشد وانکشاف اقتصادی وفرهنگی کشور نميتواند به درستی درک وارزيابی گردد. فريرگردشگرفرانسوی درسفرنامۀ سالهای 1845- 1846 خويش ناچارحقيقتی رابیان کرده است که ازبیان آن تاريخ دانان ناسيوناليت معاصرافغان ودانشمندان بورژوازی اروپای غربی وايلات متحده امريکا تاکنون مسکوت مانده اند. فريرنوشته است:"کشور(افغانستان) هرآنچه که دارد مد يون کاردوستی، تلاش،فعاليت وکوشش تاجيکان است. ولی آنان (تاجيکان) دربدل کاروکوشش خویش بهره ای ناچيزی رانصيب ميگردند وفقط برخی ازآنان آنهم به ندرت اگرموقعيتی بدست مياورند دست کم بايد درزيراطاعت ظالمين ومستبدين- افغان قراربگیرند" (فرير،همانجا،برگه280). قضاوت فريرلازم به اصلاح دارد زيراالبته بالای تاجيکان تنها بخش بالایی افغانان ستم رواداشته اند نه همۀ افغانان وآنهم دراتحاد با فيودالان تاجيک که نيز مردمان "خود"را بسياربيرحمانه استثمارميکردند. ولی دراساس هرآنچه که (فرير- ب.) ديده وارزيابی کرده است درست ميباشد.
پيش ازهمه بايد خاطرنشان کرد که حتا درپايان سدۀ هژدهم وآغازسدۀ نزدهم،زمانيکه بخش بزرگ زمينهای تاجيکان توسط فيودالان افغان غصب گرديد، حقايق زيادی وجود دارد که گسترده گی گسترده تاجيکان را به آنسوی هندوکش تآييد مينمايد. بيلو نويسندۀ انگليسی قرن نزده تصديق کرده است که" تاجيکان درهمۀ جلگه های افغانستان- ازهرات تا خيبر وازقندهار تا اکسوس(رود آمو) گسترده اند (ایچ.دبلیو. بيلو،نژادهای افغانستان،کلکته،1883 برگه 110). ولی اين نگارنده اشتباه مينمايد زيرا تاجيکان نه تنها درجلگه ها پا برجا مانده اند که همچنان يک رشتۀ مناطق کوهی رانيزدراشغال خوددارند.
مک- گريگورنوشته است که "تاجيکان بخش عمده ای جمعيت نزديکی های کابل، قندهار، هرات راتشکيل ميدهند...افزون به زمينداری آنان مشغول آن بخشهای ازتوليد وحرف اند که ازجانب افغانان مردود شمرده شده اند. وسپس "تاجيکانی که درساحات قبايل افغان بودوباش میکنند،یا به حيث همسايه اين قبايل زنده گی دارند ويا دردهات جداگانه حيات بسرميبرند، آنان درمقايسه با افغانان به اندازۀ زياد ماليه می پردازند"(مک گريگور."آسيای مرکزی"بخش دوم،برگه 707).
درمورد تاجيکان کابل وجلال آباد آمارنسبتآ دقيق ایرا راويرتی ارايۀ ميدارد، چون وی ازياداشتهای اصلی جاسوس- هندی درسالهای 80 سدۀ هژدهم درافغانستان، که توسط جنرال- گورنرکمپنی هند- شرقی هوستينگ (1774-1785)فرستاده شده بوداستفاده کرده است. اگرچه راويرتی باتآسف اصل اين ياداشتها راانتشارنداد ونه هميشه به آن تکيه ميکند، ولی مدارک غنی وآموزندۀ ایرا ازبخشهای آن اقتباس وارايۀ کرده است. گزارشگرانگلیسی بدون ريا ننگرهار(وادی جلالآباد) را مانند يکی"ازشش مناطق ويا زمين مسکونی تاجيکان درشمال سفيد کوه ویا سلسله کوه سپين غر" ترسيم مينمايد(ايچ.ج.راويرتی،همانجا،برگه 49). ولی لازم است که درمورد داده های راويرتی باديد انتقادی نگريست زيرادربرخی حالات اشتباه نموده همۀ قبایل غیرافغان واقوام افغانستان را که بحساب مذهب ازفارسیان- شيعه تفاوت دارند سنی اند به تاجيکان نسبت ميدهد. راويرتی خاطرنشان ميسازد درنُه وادی ننگرهارتا پانزده هزارخانوادۀ تاجيک زنده گی داشته ومشغول زمين داری آبی اند. دربارۀ جمعيت اين نُه وادی راويرتی چنين مينويسد"درآنها تاجيکان، واندک افغانان سکونت دارند"همان جا،برگه 65).
درکتاب اقتباس شدۀ خاورشناس انگلیسی سدۀ نزدهم راويرتی "یاداشتهای دربارۀ افغانستان وبخشهای ازبلوچستان" تازه های گسترده ای ازچشمه های مختلف نوشته شدۀ شرقی ومعلومات مختلف زيادی دربارۀ تاجيکان افغانستان ازمنابع ونوشتهای نگارنده گان تاجيک و(به ويژه بايد خاطرنشان ساخت) افغان ارايۀ شده است. اين تازه ها به ويژه بیان ميدارند که کابل درامتداد چندين سد سال درسده های ميانه وسپس درعصرنو شهر تاجيکان بود وشمرده ميشد. در"سيرالبلاد" دربارۀ اين شهرچنين آمده است:"کابل که توسط کابل شاهان بنياد گذاشته شده است ازدوشهر تشکيل گرديده است، يکی خورد کابل يعنی کابل کوچک وديگرآن پاک وصفا کابل ياد ميشود. اولی که اکنون عبارت ازيک دهکده کوچک بوده درهشت کروه ای (نزديک به سه کیلومتر) جنوب شرق کابل درتيره پشت کوه موقعيت دارد. دومی آن يکی ازشهرهای باعظمت درزمانهای کهن وپايتخت باستانی تاجيکان بوده است که درازی آن بيک کروه وبرآن به نيم کروه اندازه شده است.خانه های آن ازخشت خام ولی برخی ازساختمانهای آن ازخشت پخته وسنگ بنا يافته است(ايچ.ج.راويرتی،همانجا، برگه 65). دربريده ای ديگری که راويرتی ازآن آورده است" نسب نامه افغان" سده های ميانه افغانان ميباشد که درآن ازترکيب جمعيت تاجيکان کابل درسدۀ هژدهم تا آوردن پايتخت ازقندهاربکابل توسط تيمورشاه سدوزایی معلومات داده ميشود:" اززمانيکه درانييان کابل راپايتخت خويش ساختند واين زمانی رخ داد که تيمورشاه پس ازمرگ احمدشاه درسال1773 قدرت را ازپدربه ميراث گرفت، سران درانی باخانواده ها خويش وهمچنان قزلباشان درکابل جای گرفتند ودرآنجا برای خويش خانه آباد نمودند. پيش ازآنان کابل جای بودوباش تاجيکان بود که بفارسی کابلی گپ ميزدند.(راويرتی،همانجا،برگه 65).سپس راويرتی ازخود اضافه ميکند که درزمان وی بسياری ازجمعيت کابل تاجيکان،وباشنده گان اين شهررا"کابلی" وبعدآ مرزهای مردم تاجيک درحوزۀ کابل رابسوی شمالغرب شهرارايۀ ميدارد( راويرتی همان جا).
اين ادعا بگونۀ کامل درپايان سدۀ پانزدهم وآغازسدۀ شانزدهم با گواهی بابرتآييد ميگردد که نشان ميدهد جمعيت شهر(کابل) وبرخی(اطراف) دهات مربوط آن تاجيک هستند(ظهيرالدين بابر، بابرنامه. برگردان فارسی، برگه83). هرآنچه که مربوط به زبان ميشود که مردم کابل وپیرامون آن به آن گپ زده اند وگپ می زنند(فارسی- کابلی) ميباشد. دراين مناسبت يک ديدبان هندی درسدۀ هژدهم بدون هيچ اشتباه توانست درمورد يکی بودن زبان تاجيکی وفارسی توجه نمايد که درنتيجۀ آن کساني بدون شک با آمادۀ گی های اساسی زبانشناسی به آن دست يافته اند.-"زباني که به گونۀ عمده درکابل وگردا گرد آن به آن گپ ميزنند زبان فارسی است، ولی، اززبان معاصرفارسی فرق ميشود. اين زبان، زبان کهن و ديرینۀ مردم تاجيک است (راويرتی،همان جا، برگه 68). نسبت به ترکيب جمعيت گرداگرد کابل اين هندو چنين مينگارد" مساحتی که به پايتخت کشور- کابل ارتباط ميگيرد دارای درازی بزرگ بوده که ازشهربه سوی شمال وشمال غرب به امتداد 50 کروه تا کوه های هندوکش همواربوده که درآن کوتل ويا گذرگاه هندوکش موقعيت دارد. ودرجنوب، به سوی قندهارنزديک به دوويست کروه فاصله دارد. دراين مکان وفضا کاملآ تاجيکان سکونت دارند (راويرتی،همان جا،برگه 66). جمعيت سراسری دره های غوربند، پنجشير، ونجرو(نجراب- ب.) متشکل ازتاجيکان است. تاجيکان کوهستان ازقديم الايام بمثابه بهترين رزم آوران درافغانستان شهرت دارند.الفستون درسال1809 تعداد خانواده های تاجيکان کوهستان را تا40 هزارشمارکرده است. الفستون بيان ميدارد:" آنان کاملآ مستقل ازشاه، وکاملآ دورازآن اند که ازپيشوايان خود اطاعت نمايند. دارای خصلت شجيع بوده، متمايل به خشونت وتسليم ناپذيرميباشند. تاجيکان رزمکاران بی همتا به ويژه درکوه ها بوده ولی شجاعت ومردانگی آنان معمولآ درنفاق ودعوای داخلی به هدرحيف وتلف ميشود(م. الفستون،همانجا،برگه 314).
درپايان سدۀ هژدهم وآغاز سدۀ نزدهم تاجيکان بخش اعظم جمعيت ساکن کابل، جلال آباد (ننگرهار)، وکوهستان راتشکيل ميدادند. افزون برآن دسته ها وگروهای جداگانه ومجزاء تاجيکان دروادیهای کنر وخوست بود وباش دارند. هرآنچه که مربوط به غزنی کوهی، منطقه قندهاروهرات وپیرامون آنان ميگردد، دراين مناطق افغانستان، تاجيکان درگذشته هم نسبت به مناطق شرقی تراين کشورپرشماربوده اند. تاکنون تاجیکان اکثريت جمعيت خودهرات وهم وادیهای مرتبط آنرا که با نُه کانال (نهر- ب.) جداشده وازهريرود آبياری میشوند تشکيل ميدهند. قرارگزارش موهن لال دربارۀ منطقه ايکه درجنوب سبزوار(قبایل افغانان سبزواررا شيندند میگويند- ب.)واقع شده است"جمعيت اين سرزمين تاجيکان وفارسی زبانان اند"(موهن لال،همانجا،برگه 283). سخن پيرامون موجوديت عنصرنیرومند تاجيک درغور دربالا رفته است. حتا درآخرين قسمت جنوب غرب افغانستان درناحيه لاش جوين که باطلاق پست هامون وسيستان فارس را پيوست ميکند، درميان جمعيت زياد افغانان، تاجيکان ديده شده وبچشم میخورند(م.س.اندرييف،نژادهای افغنستان،برگه 153).
چيزيکه به وادی قندهارارتباط ميگيرد تا نيمه سدۀ هژدهم اکثريت جمعيت ساکن آنرا تاجيکان تشکيل ميدادند. اين ادعا درگزارش مالياتی رولينسن که درمورد درانييان ترتيب داده است خوب روشن بیان شده است:آنان(تاجيکان)هنوزهم درغرب افغانستان بخشهای ازآن سرزمين را زماني که يگانه مالک آن بودند برای خويش محفوظ داشته اند. ولی، بسیاری از آنان درآغازقرن نزدهم" مالکيت خويش را ازدست داده وبه مثابه خدمتکاران ويا اجاره داران دراقتصاد مالکين افغان خويش زنده گی مينمايند (م.الفستون،همانجا،برگه311). به همين منوال بود موقعيتت متعدد تاجيکانی که درنيمه نخست سدۀ نزدهم درسرزمين غلزاييان درغزنی کوهی(کوهستانات غزنی) زنده گی داشتند(مک گريگور،آسيای مرکزی،بخش دوم برگه 238؛ ج.س.برودفوت، همانجا، برگه 367).اينجا درکنار دهات غلزاييان دهات تاجيکان قرارداشته است، ولی زمينهایيکه دهقانان کاردوست تاجيک بالای آن کارميکردند آزآنان نی، که بصورت عموم به فيودالان افغانان تعلق ميگرفته است.بخش بزرگ جمعيت شهرهایی مانند قندهاروغزنی را درپیشها تاجيکان تشکيل ميدادند.
قسميکه نمایان است، شهرکهنه قندهارکه درآن احتمالآ تاجيکان اکثريت داشتند ازسوی فاتح ايران نادرشاه تابنياد ويران گرديد. درسال 1748 احمدشاه درانی(1747-1773) شهرجديد(کنونی- ب.) قندهاررا درهمسايه گی شهرويران شده کهنه بنا نهاد. پس ازآن درمورد جابجایی افغانان يک سلسله تدابیرواقداماتی راروی دست گرفت که درضمن آن قبيله های درانی(ابدالی) رامؤظف نمود تا هريکی ازآنان يک ناحيه ای ازشهررادرپايتخت آينده دولت درانييان برای خود آباد سازند (سراج التواريخ،برگه 25).
افزون برآن شاه افغان شماری ازبازرگانان وپيشه وران رابه زورازهند وايران بیرون کشيد ودرقندهارجابجا نمود.درباره انتقال جابرانه پيشه وران هندی درقندهار ميتوانيد به نوشتۀ غلام محمدغبار"احمدشاه بابای افغان"- احمد شاه پدرافغانان مراجعه نماييد.همه ای اين اقدامات بخاطرآن بود که شمارتاجيکان رادرقندهاربه حد اقل تقليل دهد. رویهمرفته، درنيمۀ نخست سدۀ نزدهم آنان(تاجيکان) نزديک به نيم جمعيت اين شهررا تشکيل ميکردند(موهن لال،همانجا،برگه 303). موهن لال درسال1833 نيم کل ساکنين قندهاررا جمعيت تاجيکان شمارکرده بود.مک گريگور دربرگه 404 اثر يادشدۀ خويش نوشته است که از9310 خانه درقندهار،1240آن ازآن تاجيکان ميباشد.
درزمان جنگ افغانستان و انگليس 1838-1842 اکثريت شهريان غزنی همسايه، متشکل ازتاجيکان بودند. ميتوان باقاطعيت بيان وتآييد کرد که تا نيمۀ سدۀ نزدهم پيشه وری وصنعتکاری وبازرگانی درغرب افغانستان وقسمآ درمناطق شرق کشور(درجنوب شرق سرازيریهای کوه های سليمان) بطورعموم بدست تاجيکان قرارداشت. آنان(تاجيکان) جمعيت گشن ساکنين هرات، قندهار، کابل وبرخی وادیهای خورد راتشکيل ميدادند. ناگهانی وبختانه نيست که الفستون تاکيد داشته است که" افغانان دکانداری نميکنند، به صنعت وبازرگانی اشتغال نمی ورزند". وی همچنان درباره ترکيب ملی جمعيت شهرهای کشورمينگارد که "اکثريت جمعيت اين بخش کشورازافغانان تشکيل نشده است (م.الفستون،برگه254). الفستون، بيلو راتکرارنموده، اگرچه وی پنجاه سال ديرتر(سال1857) نوشته است:"...افغانان قاعدة هيچ وقت به بازرگانی پرچون ويا پيشه وری وصنعت اشتغال نمی ورزند"(موهن لال همان جا،برگه،303). ودرجای ديگر:" افغانان درسرزمين خود به دووظيفه اشتغال دارند- کشت زمين وخدمت عسکری. باشگفتی بايد گفت، افغانان درمیهن خويش حتا مستمند ترازمستمندان اند،هيچوقت نمیخواهد به صنعت وپيشه وری وياخورده فروشی مبادرت ورزند گرچه درميان افغانان اندک بازرگان است اما امورات روزمره آنان را فارسییا ن وهندوان پيش میبرند (ايچ.دبليو.بيلو، نژادهای افغانستان، برگه 24).
مشاهدات بيلو را راويرتی تصديق ميکند:" افغانان درسوات وديگر بخشهای افغانستان مانند سپارتهای کهن دوپيشه را انحصارکرده اند: يکی امورجنگی وزمينداری"(راويرتی،همانجا،برگه 29).ازاينجا نتيجۀ گيری الفستون خوب درک و دانسته ميشود :"اين رشته های فعاليت اقتصادی(صنعت وبازرگانی- ر.) دردست هندکیيان مردمان دارای منشآ هندی که دراين بخش افغانستان، مانند تاجيکان که درغرب کشورساکن اند قراردارد(الفستون،برگه255). نظر به تعريف وبیان ب.ب.گريگوريف،"تاجيکان امروز اصل بازمانده گان مردمان کهن اين کشوراند"(ب.ب.گريگوريف،اثريادشده، برگه 279). دراين زمينه داده های تاريخی، فرهنگ مادی، اصل گسترش وسيع تاجيکان درافغانستان بعضآ به گروه های بزرگ متشکل ويا به قسم جزاير جداگانه درميان تازه واردان اخير(افغانان- ب.)؛همچنان دراين زمينه روش وشيوۀ زنده گی ساکن وثابت تاجيک،آموزۀ ها ودانستنیهای صنعتی وزمينداری آن گواهی وشهادت ميدهند.
درمورد تآثيرگذاری نيروی تاجيکان بالای مردمان ديگر به ويژه این حقيقت نشان ميدهد که بخش ازاستيلاء گران منگولی وترکی (سدۀ سيزدهم) که درکوهستانات هندوکش ساکن گرديده اند ونام هزاره( ازنام تقسيمات ارضی- نظامی به هزار که به زبان فارسی واحد شمارميباشد) را به خود گرفته اند، درزمان بابر(آغازسدۀ شانزدهم) تقريبآ کاملآ زبان مغولی رافراموش کردند وبزبان تاجيکی سخن ميگويند(ظهيرالدين بابر، بابرنامه، برگردان فارسی،برگه81).
تاجيکان جنوب درنتيجۀ فروپاشی امپراطوری سامانييان(درسدۀ نهم- دهم) (درتشيکل آن نه تنها هرات،بل، قندهار،غزنی وکابل، نيزشامل بود)وپس ازآنان امپراطوری غورييان(سدۀ های دوازدهم- سيزدهم) نظام دولتی خويش راازدست دادند، ولی آنان دردرازانای سدها سال به خاطرکسب آزادی واستقلال به نبرد وپيکارخويش ادامه دادند(وميدهند- ب.). ولی سوگواری واندوه نهفته دراين است که تاريخ تاجيکان جنوب که درسرزمين کنونی افغانستان بودوباش دارند بسياراندک پژوهش و بررسی شدۀ است.
دررسالۀ نهایي خويش درمورد تاجيکان، خاورشناس بزرگ روسی ب.ب.بارتولد بسيارگذرا به سرنوشت تاريخی تاجيکان ساحل چپ رودآمو تماس گرفته، ولی دربارۀ تاجيکان آنسوی هندوکش هيچ چيزی ازخودبجا نگذاشته است.(ب.ب.بارتولد،تاجيکان."تاجکستان" تاشکنت،1925). ما تاريخ اين بخش مردم تاجيک رانمیدانيم، البته، گواهی های دقيقی هم درمورد نبرد تاجيکان آنسوی هندوکش با ترکان، منگولان واستیلاءگران فيودال افغان دردسترس ما قرارندارند. ولی حقايق خود گواه اين مدعا است که تنها درنيمۀ دوم سدۀ هژدهم ونيمۀ نخست سدۀ نزدهم پس ازنبردهای چندين سد ساله، فيودالان افغان توانستند زمينهای دهقانان تاجيک کابل، قندهاروغزنی را بطورکامل غصب واشغال نمايند.
غصب وسلب اين سرزمينها قسميکه درپايان روشن خواهد شد توسط بنيان گذاردولت درانی احمد شاه ابدالی وجانشينان نزديک اوبه پايان رسيد. سران استثمارگرتاجيک دردولت فيودالی افغانان درموقعيت متفاوتی نسبت به زحمتکشان تاجيک قرارداشتند. ترکیب مآمورين دستگاه اداری اين دولت (دولت افغانان) درکل تاجيکی بود. نقش بزرگی را دربازرگانی کابل وديگر شهرهای افغانستان بازرگانان کلان تاجيک ایفاء کرده واهميت روحانيون تاجيک بزرگ بوده است.
هرآنچه مربوط به نُه مالکيت خورد تاجيکان درکوهستان ميگردد، آنهااستقلاليت بالفعل خودرا فقط درسالهای 1812-1826 ازدست دادند. اميردوست (ازسال 1826اميرکابل) بااستفاده ازنفاق متقابل خانان محلی تاجيک توانست آن مناطق را تابع وتسليم خود بسازد. موهن لال کشميری درکتاب خويش"تاريخ اميردوست محمد" وسايرنگارنده گان افغان بسيار مشرح ومبسوط درمورد مقاومت و مردانگی مردم تاجيک کوهستان (صرفنظرازهم گسيختگی فيودالی) را که دربرابراستيلاءگران ازخودنشان داده اند تشريح کردند (موهن لال،زنده گی امير دوست محمد درکابل،جلد نخست،لندن،1846). موهن لال همچنان ازاشتراک جمعیت تاجيک کابل درسلسله ايستاده گیهای اين مردم به ويژه قيام 1812سخن رانده است. رهبراين قيام سيد اشرف نام داشت وبه گواهی اين نگارنده آن(سيداشرف) تاجيک بود ويکجا بادوستان قيام کننده وآزاديخواه کوهستان فعاليت ونبرد میکرد (همانجا،برگه 18).
فيض محمد کاتب درکتاب خويش"سراج التواريخ" درباره ايستاده گی مردم کابل درسال1812 مينويسد که اشتراک کنندۀ گان اساسی آن تاجيکان بودند. برنس که باردوم درسال1836-1838 ازافغانستان بازدید مینمود نوشته است: تاجيکان آزادی دوست کوهستان بخاطراينکه به قدرت استيلاءگران فيودال افغان گردن ننهند وبه آنان تسليم نشوند دربسياری موارد ترجيح دادند که ميهن خويشرابه سوی شمال وآنسوی هندوکش ترک بگويند. اين است آنچه که برنس درباره تاجيکان کوهستان بمثابه رزم آوران بقلم آورده است:" تاجيکان اينجايی(کوهستانی- ب.) بهترين رزم آوران پياده نظام درمجموع افغانستان به شمارميآيند. دانستنیهای من بگونۀ کامل اين اداعا را تآييد وتصديق مينمايد.آنان مردم تندرست وزيبایی اند که شکار ورزم را بيک اندازۀ دوست دارند.درهنگام نياز، آنان ازهزار تا دوهزارمرد بسيارخوب مسلح با تفنگهای چقمقی وارد کارزارجنگ گرديده اند (ای.برنس،خاطرات شخصی کابل سالهای 1836،1837و1838، لندن.1843،برگهای149-150).
پس ازآن تاجيکان پا با پا باافغانان ازاستقلال کشوردربرابراشغالگران استعماری انگليس دفاع کردند. درهنگام جنگ نخست افغانستان- انگليس1838-1842تاجيکان کوهستان بودند که برای باراول ضد اشغالگران انگليسی ايستاده گی نمودند. درپاييز1840،با اتکاء به نيروی ازبيکان کهندژيا قندوزوقيام کننده گان تاجيک بود که هزاران نفرشان درنبرد با انگليسان گردآمده بودند اميردوست محمد( 2 نومبر1840) توانست دررزمگاه پروان لشکرجنرال سيل راشکست دهد. درآن هنگام انگليسان به اين انديشه بودند که تا خود کابل عقب نشينی نمايند، ولی دوست محمدازادامۀ جنگ (به نفع انگليس- ب.) دست کشيد به انگليسان تسليم شد
{یاداشت: اين تصويرتاريخی راجناب خالق بهادر مسؤل وگرداننده سايت مسایل علمی- فرهنگی و تاريخی www.tajikpress.com. برایم تهیه دید وتوسط برگرداننده درمتن افزوده شده است. اين صورت نشان ميدهد که چگونه سردارقبيله، دوست محمدخان جبهه نبرد پيروزمند ضدانگلیسی مقاومت مردم تاجيک شمالی را رها مينمايد وبه مکناتن نماینده انگلیس درافغانستان پناه ميبرد ودست وپای آن رابه بوسيدن ميگيرد. همچنان دوستداران مسایل تاريخی وفرهنگی ميتوانند درسايت تازه تشکیل تاجيک پرس سری بزنند وازنهاده ها ونهفته های ارزشمند علمی آن به ويژه از"سیمای تابناک ميرمسجدی خان درجنگ نامه" ّگردآورده شده توسط جناب دانشمند عصردولتشاهی دررابطه به موضوع فيض بگيرند.برگرداننده.{
پسانترازآن، جمعيت تاجيکان کابل قهرمانانه يکجا با (برخی از- ب.) افغانان درقيام ضدانگليسان (نومبر1841) اشتراک نموده، گارنيزون انگليس راتارما رکردند واشغالگران استعماری راازکشورخويش بيرون راندند. ازقيام کابل بيدرنگ درکوهستان پشتیبانی شد، جايي که گردان تشکيل شده انگليسان بنام : "گردان کوهستان" افسران خويشراخودقتل عام نمودند. همزمان تاجيکان چاريکار(مرکزاستان پروان- ب.) سپاهيان گردان انگليسی کمپنی هند- شرقی مستقردرآنجا را نا بود ومنهدم کردند. ب.ب.گريگوريف درکتاب خويش درباره کابلستان وکافرستان شرح کوتاه ولی بسيارمهمی راپيرامون جنگ نخست افغانستان وانگليس ارايۀ داشته که ما به آن اشاره کرديم (ب.ب.گريگوريف،کابلستان وکافرستان، برگهای92،93،914).
درهنگام جنگ دوم افغانستان- انگليس سالهای 1878-1780 پارتيزانهای تاجيک زيررهبری ميربچه پهلوبه پهلوی جنگ آوران قبایل افغان با دشمن مشترک- امپريالیستهای بيگانه نبرد کردند. اين گفته ها بسندۀ خواهد بود که تصورات ژرف اشتباه آميزبرخی نگارنده گان بورژوازی را دربارۀ تاجيکان جنوب (هندوکش- ب.)، چون مردمی آماده حمل يوغ بیگانه را افشاء وبرملاء نماید. ن.و.خانيکوف خاورشناس روس هم دارای اينگونه نگاه اشتباه آميزبوده که درباره خصوصيت تاجیکان افغانستان نوشته است که:" آنان اطاعت پذير، دست به سينه وفروتن" اند (خانيکوف،اضافات به کتاب ک. پيتير.ايران...،برگه36).
افغانان با فرود آمدن خويش درسرازيری های شمال غرب سلسله کوه های سليمان ازديرگاه درگام نخست با تاجيکان که ازقديم مشغول زمين داری دروادی های قندهاروکابل بودند، وهمچنان باهزاره گان جهت تلاش بدست آوردن چراگاه ها درتصادم وروياروی بودند. باگذاربه زمينداری افغانان بسيارچيزها وموارد را نزد تاجيکان اموزش ديده اند.
تاريخ همکاری وارتباط مداوم ميان اين دومردم امکان ميدهد تا بسياری ازپديده ها و رخدادهای تاريخی مردم افغان ودولت افغانان رادرک نمود.
همچنان طی چندين سد سال گسترش خويش به سوی جنوب- شرق مشرف به هند کوهای سليمان، افغانان با جمعيت هندوان درتصادم بودند. بارسيدن به وادی جريان ومسیر پایانی رودکابل وورود آن به رود برندو،کُرم، توچی، وگومل ودرآخرين تحليل افغانان خود را درساحل راست سند، درمیانگین مسيراين رود بزرگ سند رسانيدند، که تاکنون بطورعمدۀ مرزشرقی سکونت افغانان راميسازد.
قسمت پنجم- اول
(افغانان واشغال سرزمینهای هندوان)
محیط طبیعی- جغرافيایی آن بخشی از سرزمين کوهستانی ميان کوه های هندوکش وجريان متوسط سند(رود سند- ب.)، جايي که ازسدۀ یازدهم به بعد قبايل افغان تلاش داشتند که خودرا درآن جابجا نمايند دارای يک سلسله ويژه گیها درمقايسه با سرزمينهايي که درشمال کوه های هندوکش موقعيت دارند ميباشد. درگام نخست بايداذعان نمود که ساحل راست رودسند کاملآ بدون بيابان ودشتها پهناوربوده، وهمچنان کوهستانات بازقابل ملاحظۀ (مانند فلات غزنی) درجنوب افغانستان که بتوانند هنگام تابستان چراگاهی برای رمه های پرشمارکوچي ان محسوب شوند وجود ندارند. ويژه گیهای طبیعی وادیهای مسیرپايانی رودکابل ازکوه هایي که سرچشمه ميگيرد تا به رودسند يعنی جاييکه میريزد، مشکل کلانی رابرای رشد گستردۀ رمه پروروی- کوچنشينی خلق کرده است.
به همينگونه دروادیهای باريک شمال جريان رود کابل (پنجکور،سوات) و رود براندو که به بلندیهای بعضآ پوشيده ازجنگل پيوست ميابند، چراگاه های گستردۀ وجونداشته است. به استثنای بسيارکم درکل این ساحه ،که درآن افغانان یوسفزايي مسکون گردیدند، رمه داری فقط توانست درپيوند بازمين داری رونق يابد تا اينکه درنتيجه ،خصلت نخستين خودرا بمثابه رشته اقتصادی بصورت کامل ازدست داد(رومودين،اثریادشده برگهای214-215). اين نويسندۀ خاطرنشان ميسازد تنها دراينجا يک قبيله غیر افغان که درسوات کوهستان زنده گی دارد ويک قبيله ای ازيوسفزاييان بنام چگرزی استثنا ميباشند.
الفستون هم درزمان خويش دررابط با کمبود چراگاه دراين ناحيه که ازجنوب با رودکابل،ازشرق بارودسند وازغرب باکوه های سليمان محدود است توجه مبذول داشته است(م.الفستون،برگه 325). شرايط بسيارخوبی برای دامداری کوچنیشنی ازدريای کابل بسوی جنوب وجودارد. سرزمين کوهستانی تيرا، کوه های سفيد وسيابند ووزيرستان، گرچه نسبت به چراگاه های کوه های هندوکش زياد وسيع نيستند ولی درداشتن خوبترين چراگاه های کوهی شهرت دارند. ازسوی ديگر،دامنه های کوه و وادیهای رودهای ( کورم، توچی، گومل وهمچنان خطوط باريک همواريهای ساحل سند- دامان )، باشگاهای زمستانی راحت ومطلوبی را برای رمه هایيکه درتابستان به کوه ها رها ميگردند تشکیل میدهند.
درکل، ساحاتيکه ميان رود کابل وگومل موقعيت دارند دارای(البته به اندازه محدود نسبت به جنوب افغنستان) ذخايروافرطبیعی چراگاه ها میباشند. درغيرآن شکل زمين، اقليم وخاک دراينجا ورویهمرفته درشمال رود کابل برای انکشاف زمينداری للمی و به ويژه زمينداری آبی بسيار خوب وقناعت بخش است. پيش ازهمه، باید خاطرنشان کرد که طبق معمول درجنوب سلسله کوه های سليمان بارنده گی نسبت به شمال آن زياد است. درامتداد پايانی رود کرم(جلگه مروت)،وزيرستان ،درشمال رودکابل جلگه یوسفزاییان(ماير) ودروادی پنجکور و براندو وضع بارنده گی برای کشت للمی خیلی ها مساعد ميباشد. هرآنچه که مربوط به خاک ميگردد درآنصورت درعمده ترين واديهای رودخانه ای(رودکابل ومسيرآن، کرم ومعاونين آن وجلگه دامان واقع درساحل رودسند) دارای خاک حاصل خيز و نرم برای غرس اشجار ميباشند.
حسب قاعده دراينجا مانند جنوب افغانستان خاک رابگونۀ مصنوعی آماده نميسازند. افزون برآن، مساحت زمين برای زمينداری دراينجا نسبت به جنوب افغانستان بسيارزياد است. طبق آمارسالهای 1928-1929 تنها درایالت مرزی شمال غرب (مردان، پشاور، کوهات، بنو، ديره اسماعيل خان وهزاره) کمترازيک ميليون هکتار(889هزارهکتار)زمين قابل کشت بوده است. درحاليکه درسال 1924درجنوب افغانستان197 هزارهکتارزمين قابل کشت وجود داشته است.اگردرجنوب افغانستان زمين قابل زرع دو درصد کل زمينهای قابل کشت راتشکيل کرده بود، پس درايلات مرزی شمالغربی اين درصدی تا شصد دودرصد بالامیرود.بالآخر شرايط طبیعی برای آبياری ساختگی(مصنوعی) زمین بسيار خوب بوده است.
درجلگه یوسفزايي ان، نزديکی با آبهای زيرزمينی امکانات گستردۀ ايرا برای آبياری ازچاه فراهم نموده است. ساحات ميان رودخانهای سوات وکابل ،وادی باره وتمامی خطوط زمینهای حاصلخیز درامتداد این دریا ازنقطه آغازآن تا نوشاری، ساحل رودخانهای کُرم وتوچی ازنگاه کيفيت خاک وشکل زمين شرايط بسيارمساعدی برای ساختمان سیستمهای آبياری کوچک که نيازمند مصرف زياد کارانسانی نميباشند مهيا ساخته اند.دراينجا هدف ازساختمان کانالها ونهرها ی آبگردان کوچک ازرودخانها وچشمه های کوهی وهمچنان ساختمان بند ها ی خاکی برای جلوگیری ازطغیان آب وآبرفتها وذخیرۀ آب بخاطر ته نشین شدن مواد مفید برروی زمین بوده است. دردامان ساختمان چنين بندها يگانه وسيله آبیاری تشکیل میداده است.
درساحل راست سند، افغانان ديگر باتاجيکان نی، بل با مردمان متنوع ومختلف هندو،قبایل و قشر-کاستها ودسته های(آوانی، گجر وجت) درتصادم بودند.افغانان وبلوچان يکجا ازجهات متقابل دردامان که اکنون منطقه ديره اسماعيل خان است وارد و کوچ کردند. قسميکه بيان است از وادیهای رود خانه کابل، کُرم وگومل راه های اساسی ازطريق درۀ خيبر،کوتل پيواروگذرگاه کوهستانی گومل به هند منتهی میگردند. اينها تنها راه های بازرگانی نبودند که ازقديم درآنها کاروانهای بازرگانی ازهند به آسيای ميانه وفارس رفت وآمدداشتند، بل اين راه هایی بودند که بکرات استيلاءگران ازطریق آن به هندوستان هجوم مياوردند. محمود غزنوی درسده یازدهم وادی مسیرپايانی رود کابل(وادی پشاور) را به دشت وبيابان تبديل کرد، شهررا آتش زد، مردم آنرا راند وسیستم آبیاری آنرا ويران نمود(مجله ناحيه پشاور،برگه 52). به دنبال آن پس ازدوويست سال مغولان هجوم آوردند. مغلولان نتوانستند مقاومت سلطنت دهلی را درهم شکنند، ولی آنان ساحل راست رود سند وپنجاب غربی رااشغال کرده وبارها به ژرفای هند حمله نمودند. اين منطقه کاملآ در سدۀ سيزدهم ومیانگین سدۀ چهاردهم به ميدان جنگ ميان سلطنت دهلی ومغولان تبديل شده بود. جمعيت هندوی ساحل راست رودسند وجنوب پنجاب تقريبآ کاملآ متلاشی ونابود گرديد. مرزسلطنت دهلی درعمق پنجاب کشيده شد.لاهوروملتان به ولايات مرزی اين دولت مبدل گشتند(تاريخ هند کواترلی،جلد 17،1944). دراين ميان تنها سلطان محمد تغلک( 1325-1351) توانست با پرداخت پول ازشرمغولان، هند را ازحملات جديد نجات دهد. پس از درنگ کمتر ازسد سال نوبت به حملات تيمور(1398) درهند ميرسد که پس ازشکست امپراطوری آن، درسرزمين کنونی افغانستان ودرشمال هند مخاصمات وجنگهای بينابينی فيودالی درازمدت شروع و تا پايان سدۀ پانزدهم وآغاز سدۀ شانزدهم دوام ميابد.
دراينجا اطلاع تاريخی کوتاهی راازراويرتی مياوريم: "حملات دايمی مغولان به مرزهای سلطنت دهلی(تا تجاوزمغولان به سرکرده گی چنگيزخان وشکست جلال الدين سلطان خوارزم مرزهای سلطنت او تا غرب رود خانه جيلم ميرسيد.درآن زمان سرزمین سلطان خوارزم تا شرق ساحل این دریا امتداد داشت) عواقب اجتناب ناپذيری درقبال داشته است-ساحات ميان دريای سند وساگر به ويژه بخش بالایی آن وهمچنان وادی ميان سند ،ساگرولاهور (پنجاب- ر.) به صحنۀ جنگهای دایمی مبدل گرديد و سرانجام به ويرانه های خالی ازمردم تبدیل شد(ايچ.ج.راويرتی،اثرنامبرده شده،برگه 222).
درچنين اوضاع واحوال، قبايل افغان بتدريخ به جنوب شرق کوهای سليمان به سوی وادی سند پياده ميشوند. بدون آنکه بکدام مشکل برخوردنمايند ونبايد هم برخورد می نمودند، زيرا ازسوی جمعيت محلی هندو واگر دقيقتر بگويم ازسوی بقايای ناچيزآنان که درآن زمان دروادی پايانی رودکابل،کُرم، توچی، وگومل وبطورعموم درساحل راست سند باقيمانده بودند به هيچ نوع مقاومت جدی مواجه نگردیند.
دريادشتهای تاريخی نقل شده درمجله منطقۀ ديره اسماعيل خان وضعيت موجود دردامان تا پيش ازظهورافغانان درآنجا بگونۀ زيرترسيم شده است: " گمان ميرودتا سده پانزدهم بخش پايينی اين منطقه توسط برخی قبيله های جت که شغل اساسی آنان دامداری بود تصرف شده بود. وادی سند دارای جنگلهای انبوه وغلو، مملوازگراز يا خوک بوده واکثرآ پلنگ ها هم درآنجا رفت وآمد دارند(مجله ناحيۀ ديره اسماعيل خان، برگه 23). همچنان اين مجله همچو يک رسم را درابطه با ساحات واقع میان دودریا کُرم- توچی تا جابجا گرديدن گستردۀ افغانان ترسیم ميینمايد." بنوچان باظهور خود دراين منطقه، نزديک به سال 1450 مقاومت دوقبيله ای منگل وهاهی را که قبلآ دراينجا هاريشه دوانيده بودند و جتهای کم شمار محلی وبخش زياد کوچيان را مطیع خودگردانيده بودند درهم شکستند.
دربرگه 29 مجله ناحيه ی بنوگزارش ميشود که درهنگام تجاوزقبايل افغان نیازی حدود 15 سال پس اربنوچان"ساحه ايکه اکنون بنام مروت يادميگردد تقريبآ به استثناء بسیارکم جتان کوچی خالی ازسکنه بوده است". ترُبورن دررسالۀ خويش راجع به بنو با افزودن حقایق تاريخی درزمينه تآکيد ميدارد که تا پياده شدن افغانان دربنو، دراينجا افزون برجتان که افغانان آنرا تابع خود ساختند مردمان ديگری که ازآنزمان تقريبآ بدون ردپا ناپديد شده اند وبنام (آوانی) يادميشوند توسط افغانان به سوی چپ شرق ساحل رود سند رانده شده اند. نگارندۀ (حيات افغانی) درموردقبیله افغان هوتک که درسدۀ چهاردهم کوهستان هاي که وادی کابل وکُرم را ازهم جدا ميسازند وازشرق به رود سند محاط ميیاشند اشغال کرده اند مينگارد:" چون بخش بزرگ اين کوه ها درآنزمان خالی ازسکنه بود، وبه همين سبب بدون مقاومت بچنگ هوتکييان قرارگرفت"(حیات افغانی،برگه219).
دسته های نسبـتآ زياد جمعيت ساکن اصيل هندو(آواني وگجر) درناحيه ای پايانی مسيررود کابل وجريان شمال آن حفظ گرديدند، ولی دراينجا بطورعمده نبرد مسلحانۀ شديد نه ميان افغانان آمده گی تازه وارد ومردمان هندی کهن اين مرزبوم ، بل ميان قبايل مختلف افغان(دالزاکی، هاهی، اورياخیل) جهت اشغال اين سرزمين مشتعل بوده است. البته جنگ با جمعيت هندوی اين منطقه هم جای داشته است، اما اين جنگها آنقدردوام دار وشديد نبوده اند.
افغانان نسبتآ بسيارزودوآسان مقاومت هندوان بازماندۀ محلی را درهم کوفته وزمينهای آنان را اشغال نمودند، ودربرخی حالات قسميکه دربالا يادآوری گرديد آنان(افغانان- ب.) مناطق غيرمسکونی وخالی ازمردم راتصرف کردند. با ملاحظه چهار منطقه ای ساحل راست سند که توسط افغانان درسده های سيزدهم-هفدهم اشغال شد(پشاور، کوهات، بنو، دامان) در همجا، صحنۀ مشابه نبردهای جانگدازو خونين مداوم ميان قبايل افغان وقبايل متحد را بخاطراشغال زمين ميتوان به نظاره نشست. درجريان اين نبرد برخی ازقبايل از جاهای اشغال شده شان رانده شدند. وحتا نابودشدن يک قبيله توسط قبيلۀ ديگر، وابسته گرديدن يک قبيله به قبيله ديگر، بيرون کردن قبيله های زياد ضعيف را بیشتر به سوی شرق بطرف هند(قبایل سور، لودی، پرانگی وغيره...) يعنی جاييکه آنان درآخرين تحلیل با جمعيت هندوان درآميختن وازميان رفته وناپديد شدند. به گفتۀ استعاره آميز ترُبورن:" هريک از قبايل، موجی ازاشغال گران معينی را به نمايش گذاشتند و زيرفشارتحمل ناپذيرقبایل دیگر افغان بسوی شرق رانده وکشیده ميشدند، ومانند واحد های کوچک زمانيکه ديگرمتوجه شدند که جاهای پدریشان برایشان تنگ شده است، مانندزنبورعسل خيل و کندوی آبایی خويشرا بعلت يافت جای تازه زنده گی در کوه های وزيرستان ويا دروادیهای همواربالایی ديره جات ترک گفتند"(س.س.ترُبورن، بنو يا خط فاصل افغان ما،لندن،1876،برگه 14). ترُبورن بمثابه يک پژوهشگربورژوازی کاملآ علت داخلی انتقال ومهاجرت افغانان راناديده گرفته(فروپاشی وپوسيده گی نظام بدوی نخستين)، ولی وی درست خاطرنشان نموده است که افغانان واقعآ مانند سیل با امواج پی هم خود ساحل راست سند را زيرآب کرده يکی پی ديگر، يک قبيله يا دسته ای ازقبایل ويا متحدآ بايکديگر جريان وقرآئت جداگانۀ موج سکونت گزينی را ارايۀ کردند.
باگذاربه تشريح کوتاه درمورد سرايت قبایل افغان درزمينهای ساحل راست رودسند ازسمت شمال آغازمينمايم.
اولين قبيلۀ ازقبایل افغان ميان سده های يازدهم وشانزدهم که وادی پشاوررا ازکوهای خیبر تادريای سند اشغال کردند دالزاکيان بودند. به باورترتیب کننده مجله منطقه پشاور، سرايت دالزاکييان دروادی پشارو مربوطه به سده ای يازدهم ميشود(مجله ناحيه پشاور،1883- 1884،لاهور،1884،برگه53). راويرتی مينويسد که: دالزاکييان پيش ازحمله چنگيز ولی پس ازايلغارتيمور دروادی پشاورمتجاوزگرديدند(راويرتی،اثرياد شده،برگه 224). دالزاکييان قبيله شیلمان را به صفت متحد جنگی خود جلب نموده وپس ازاشغال مؤفقانه زمينهای هشتنگاررا برای آن مکافات دادند. که درنتيجه زمينهای هشتنگارشامل تشکيل چهارسده گرديد (راويرتی،برگه 224). جمعيت بومی هند تااندازۀ زیادی تابع ساخته شدند وبه وابستگان افغانان مبدل گرديدند، ويا بسوی چپ شرق ساحل رود سند ويا درکوهستان های تنگ شمال وشمال غرب رانده و ازپا درآورده شدند.
موج بعدی وارد شدن افغانان ازسوی غرب دروادی پشاوردسته های خويشاوند قبايل افغان هاهی بود. قبيله های هاهی(یوسفزايي، ترکانی، خوکيانی) درسدۀ پانزدهم ازنقاط بالایی ترنک( معاون دريای ارغنداب)وارغستان درنواحی کابل ميباشد. فرما ندارتيموری کابل مرزاالغبيک با تهديد تشديد خطرازجانب هاهييان درگام نخست بزرگترين قبيله آنان، یوسفزاييان را در سال 1470 بااغواء به پيش خود دعوت نمود وچندين صد ازسران یوسفزايي راازپا درآورد. پس از اين رخداد یوسفزاييان با قبایل خويشاوند ومتحد خويش(ترکانی وخوگيانی، اتمانخيل و محمود زی) نواحی کابل راترک کرده بسوی شرق به جنبش وحرکت آمدند. محمودزی وخوگيانی موقتآ درننگرهارجابجا، قبيله ترکانی لغمان را اشغال، یوسفزايي واتمانخيل با گذرازگذرگاه خیبردروادی پايانی مسیرکابل نفوذکردند.
پس ازگذر چند وقتی جنگها ميان یوسفزاييان ومتحدين آنها ازيک سو ودالزاکيانی که وادی پايانی مسیر رود کابل را دراختيارداشتند ازسوی ديگرآغازشد. سرانجام یوسفزاييان و متحدين آنان درسال 1533 به سرکرده گی پيشوای خويش ملک احمد درجنگ کتلگان ، دالزاکييان راتارمارکردند. ازين ضربه دالزاکييان هيچگاه بخودنيامدند.آنان دفعتآ تمامی زمينهای رود کابل راازچنگ داده وزمان کوتاهی جنوب رودکابل راصاحب گردیدند. درتقسيم زمينهای غنيمت گرفته شده ازدالزاکييان که توسط سرکرده يوسفزاييان شيخ مالی صورت پذيرفت قبيله خوگيانی برعلاوه زمينهای ميان دو رودخانه قسمتی ازباجور،ومحمودزی هشتنگار، يوسفزاييان واتمانخيل درهمواریهای شمال دريای کابل جابجا گرديدند. سپس یوسفزاييان تمام سرزمينها خط الرآس پنجکور وکنررادرغرب و تا رودسند را درشرق تصرف کردند.
روی همرفته دروادی پشاورهرچه زيادترقبایل جديد افغان با اتحاد و سرکرده گی قبیله خليل که درآن قبايل مومند ودادوزی وغيره شامل بودند نفوذ وسرايت کردند. نخست آنان ننگرهارااشغال وسپس ازآنجا قبايل هاهی رابيرون کشيدند. اين منطقه درتملک برخی ازقبيله مومند که قسمآدراينجا باقی ماندن قرارگرفت که بعدآ نام بر- مومند يا مومند ان کوهی درتفاوت بابخش ديگری ازاين قبيله که به حرکت خود بسوی شرق ادامه دادند ودروادی پشاورمسکن يافتند نام کوز ويا مومندان جلگه یی رادريافت کردند.
دسته ای از قبایل اورياخیل(مومند، خلیل، داودزی) ومتحدين آنان همچنان دالزاکييان را شکست داده زمينهای باقيمانده آنان را که درجنوب دريای کابل قرارداشت تصاحب کردند. پس ازجنگ ميان اتحادیه قبايل اورياخیل و دسته های متحد قبايل هاهی آغازشد. نبرد درجنگ تعين کننده تحت شيخ تیپوراززمانيکه(اتحادبزرگ)هاهیيان به سرکرده گی خان یوسفزاييان کجو تا150 هزارجنگجو رابه ميدان بيرون کشيد ودرسال 1550 پيروزی رانصيب شد. (دقت ودرست بودن اين ارقام مانند بسیاری ارقام واطلاعات نگارنده گان شرق ميان ونزديک سده های ميانه بسيارکم قابل باوراست). پس ازاين پيروزی ترکانی باجور،اتمانخيل ساحات ميان رودکابل وسوات، ويوسفزاييان کوه هارا به طرف شرق تابه رودسند(منجمله بخش پايانی سوات،چملووبونير رابدست آوردند. زمينهای جنوب رود کابل تقسیم قبایل اوريا خيل: خليل،داودزی وجلگه های مومند رسيد. هرآنچه که به دالزاکیان ارتباط ميگيرد آنان تقريبآ بگونۀ کامل درقفای رودسند رانده شدند وازآنجا توسط جهانگيرپادشاه مغولی درسال1609 درهند منتقل گرديدند. جمعيت بومی هندوی اين مرزبوم (جت ،آوان، گجر،تناُولی) که زمينهای شان توسط قبايل هاهی واوريا خیل غصب گرديد تااندازه ای به وابستگان اين غاصبین مبدل گرديدند و ديگرانشان توسط آنان بسوی شمالغرب(کافرستان) وبطرف شرق آنسوی رودسند(چچ – هزار) ازميان بدرساخته شدند.
بدين ترتيب دراخيرسده های شانزده وهفده خطوط اساسی تقسيم زمينهای پشاور، سوات، باجور وبونير ميان قبايل افغان مشخص ومعين گرديد که تا کنون به همين منوال باقی مانده است. بهمين ترتيب وادی جريان پايين رود کابل، وادی رودکُرم وکوهات ميدان جنگهای سخت شديد ميان قبایل افغان ساکن شده دراينجا بوده است.
قبيله های منگل، هاهی وهوتک نخستين افغانان جابروزورگوی اين مناطق بودند که درپايان سده 20 درواديهای رود کرُم وگمبیلا(توچی) پيدا گرديدند. ولی آنان توسط بنوچان درسده چهاردهم ازآنجا رانده شدند. قبيله ارکزوی شمال وشمالشرق کوهات رادرتصاحب دارند. بنوچان هوتکيان را درسده چهاردهم ازمنطقه کوهستانی ايکه مسير سفلای رود کابل را از رود کنرجداميسازد راندند وخود آنرااشغال کردند. طبق گواهی مؤلف"حیات افغانی" درآغاز، قبيله هوتک درکوه های شوال زنده گی داشتند.اين کوه ها شاخه ای غربی کوه های سليمان راتشکيل ميدهند ولی درسال 1250 آنها يکجا با منگل وهاهی درنواحی نو نفوذ وسرايت کردند(حیات افغانی،برگه 320). بعدآ هوتکيان دراتحاد با بنگاشان، ارکزايی ان را ازوادی کُرم بيرون کردند. بخش مرکزی وشرقی کوهات را(جاي که تاامروز درآنجا باقيمانده اند)تسخير کردند.
بدين روی هوتکيان زمينهای بخش راست ساحل رود کابل(اين منطقه راه مهم بازرگانی ونظامی اتک- پشاور- کابل)، مرکز وشرق کوهات، وسرانجام بخش ساحل راست رودسند را ازخوشحالگره تا قره باغ تصاحب کردند. درعين زمان قبيله بنگاش وادی بالایی رودکُرم راتسخيرنمود. درآنزمان هوتکيان وبنگاشان اتحاد نموده با تلاش مشترک ارکزایی ان رامغلوب ساخته واز نو آنان را به کوه ها متواری ساختند. غاصبین کوهات رابين خويش تقسيم کردند: برای بنگاشان شمال وشمالغرب وبه هوتکيان جنوب ومرکزآن نصيب گرديد. هوتکيان تاکنون اين مناطق را دراختياردارند ولی بنگاشان سهم خودرا ازدست داده اند. قبايل توری وجاجی که ازجمله وابستگان وهمسايگان وزير نفوذ بنگاشان قرارداشتند ضد آنان قيام کردند. توری وجاجی بالای بنگاشان پيروزآمدند بخشی ازآنان را تارمارکرده وآزآنجابيرون کردند وقسمت ديگرآنان رابه (همسايه) مبدل ساختند. توری وجاجی تا بحال وادی فوقانی کُرم رادراشغال دارند.
برای مشخص ساختن سرايت قبایل افغان دروادی پایانی رود توچی وکُرم(ناحيه بنو) به گواهی کوتاهی گرفته شده ازبخش تاريخی مدارک واسنادترتيب شده درسال 1879 توسط مآمورانگليس س.تربورن بسنده ميکنيم(تنها بخشهای جداگانۀ اين اسناد درکتاب تاپير انتشاريافته است، بطورکامل اين مدارک اقبال چاپ نيافت). مطابق داده های اين مدرک که بربنياد روايات افغانان حدود 500 سال پيش(يعنی درنيمه دوم سدۀ چهاردهم- ر.) بنوچان قبايل منگل ،هاهی وهوتکيان را درسدۀ نزدهم ازمنطقه حاصلخيزهردوساحل رودکُرم بيرون راندند(س.س. تربورن، گزارش اسکان يافتن بنوچان، 1879پرگراف17برگه 15).
پس از150 سال بعدازآن(يعنی درآغازسدۀ شانزدهم- ر.)به ساحه اي که امروزبنام مروت يادميشود ودرآن زمان بسیارجتان کوچی درآن سکونت داشتند،ازسوی تنک، نيازييان پياده وگسترش يافتند.
پس ازاسکان نيازيي ان درجلگه مروت درسده هفدهم به دنبال آنان مروتي ان – شاخه کوچک قبيله نيازی درانجا واردشدند. مروتي ان، نيازيی ان را پيشتربسوی شرق درجاييکه امروزبنام عيساخيل وميانولی شهرت دارد دواندند. نيازیی ان عيساخيل رااشغال نموده، آواني ان راازآنجا بيرون کرده وجتان را که درآنجا زنده گی ميکردند به وابسته های خود مبدل ساختند.
آخرين تازه واردان افغان درناحيه بنو درويشخيل وزيری بودند. که حضورآنان بمثابه باشنده گان دايمی آنجا در آخرسدۀهژدهم ثبت شده است. نظربه نوشته ترُبورن وزيریی ان توانستند ازهوتکي ان وبنوچان مساحت کلانی راغصب نمايند. وزيريی ان حتا درکناره های سرزمين مروتي ان نيزتجاوزکردند، ولی عمال ادراۀ انگليس درآنجاها تجاوزآنان راقطع نمود(س.س.تربورن، همانجا،برگه،).
ل.ر.گوردن تصرفات وزيریي ان را اينطورترسيم مينمايد:" اولين باشگاه وزيریي ان کوه بيرمل واقع درجنوب کوه های سليمان است. درسدۀ چهاردهم با زدودن هوتکي ان ازآنجا ساحه ای شوال رابه طرف شرق وزمينهای شمال توچی را به چنگ آوردند. به تتدريج آنان ساحات کوهستانی رادرمنطقه شوهلر وهمواریها را تا رود گومل بدستآورده وازاينجاها بنگاشان، بختانی ودسته های مجزای داوررابیرون کردند.درنيمه دوم سده ای هژدهم بقخيل(وزيری- ر.) چراگاه های وادی مری رااشغالکرده واحمدزی(وزيری- ر.) ساحل چپ رود کُرم را غصب نمودند وقبيله های هوتک ومروت را ازآن ساحات خارج کردند.درسدۀ نزدهم وزيریي ان پيوسته به اشغال منطقه بنو ادامه داده قبایل بنوچ ، هوتک و مروت ودربرخی ازآنجاها فرارداده ودربرخی حالات زمين را دراختياربرخی ازبقايای آنان قرارداده تامانند همسايه بالای آن کارنمايند. وزيريي ان اشغالگردرسال 1849با اشغالگران انگلیسی درمرزهای افغانی که ميخواستند تسلط خودرا بالای ساحات ساکن مستولی ساخته مواجه گرديدند. انگليسان راه وزيريي ان را بسوی چراگاه های نو وحرکت آنان را به پيش محدود ساخته وتلاش نمودند وزيريی ان را به عقب بزنند. که اين خود يکی ازعواملی بود که وزيريي ان را به جنبش آزادیخواهی ضد انگليسی وادارساخت (ل.ر.گوردن، نظام- اقتصادی- اجتماعی قبايل افغان هند درنيمه دوم سده نزدهم"مسایل اقتصادی"، 1950 شماره 3).
پراگنده شدن افغانان دربخش مرکزی ديره جات درمنطقه دامان درساحل راست رودسند ازسدۀ هژدهم آغازيافت. درآنموقع قبایل پرانگی، سوروسروانی (دسته ای ازلودی) ازکوه های سليمان پايان گرديده ودرتنک و روری بطرف جنوب رود لونی جای پا بازکرده سکونت گزيدند. مردمان کوچک محلی( بگونۀ عمده ازجملۀ جتان ) به وابسته های تازواردان- افغان تبديل گرديدند. چندی بعد دراينجا قبيله افغان نيازی خودرا نمايان ساخت.
افغانان يگانه کوچيانی نبودند که دراین منطقه واردگرديدند.ازآغازسدۀ پانزدهم دراينجا دستۀ ازکوچيان جت ازملتان وبهاولپورنفوذ کردند، وازسوی جنوب شمار بلوچان روبه افزايش بود. گرچه شمارعناصرهندو نسبت به افغانان زياد بود، ولی ازلحاظ سياسی وقدرت بالای اين منطقه تاآمدن انگليسان درسدۀ نزدهم قبايل افغان تسلط داشتند. طوريکه درپيش گفته شد پس ازتسلط دودمانهای افغانان درهند(لودی وپس ازآن سوری)کوچ کردن گستردۀ افغانان درآن کشورشروع گرديد واين فرايند خواهی نخواهی به تضعيف تسلط پرانگي ان،سوروسرواني ان دردامان منجرشد. درسده شانزدهم موج تازه ای ازسرازيرگرديدن افغانان دردامان آغازگرديد وآنان ازجمله قبايل لاخانی(مروت، دولتخيل، ميانخيل، تتورخيل) بودند که توسط قبيله نيرومند سليمان خيل غلزایی ازکتواز رانده شدند. درهنگام گذر ازسلسله کوهای سليمان قبايل لاخانی دردامان تجاوزنمودند. اين تازواردان کوچی بدون مشکل وزحمت بقايای قبايل پرانگی وسور رادرورای رود سند ونيازيي ان را بسوی شمال درآنسوی رودکُرم کوچ دادند. بدين ترتيب درپايان سدۀ شانزدهم قبايل لاخانی دراتحاد با قبيله بابری(شاخه جدا شده شيروانی) درجنبش وحرکت بسوی شرق دردامان مستقرگرديدند.
درسدۀهفدهم نبرد شديد ميان قبايل لاخانی درگرفت. قبيله های افغان گنده پور واشتران به ياری قبيله زورآوردولتخيل لاخانی شتافته قبايل مروت وميانخيل شکست خورده وتارمارميشوند. قبيله مروت به شمال به سوی بنو متواری گرديده وزمينهای قبيله نيازی رااشغال کردند وآنان را درناحيه عيسا خيل بطرف رودسند راهی ميسازند.
قبيله ميانخيل بسوی جنوب به آنسوی رود لونی رانده ميشوند.درانجا قبيله ميانخيل زمينهای قبيله سروانی را تصرف نموده وبازمانده هاي آنرا به ماورای روند سند ميرانند. قبيله فاتح دولت خيل زمينهای اشغالی را با متحدين خويش تقسيم مينمايند. قبليه گنده پوربخش شمال کولاچی را دردامنه های سلسله کوه سليمان ازآن خود ساخته ، وقبيله اشتران زمينهای خالی دامان را که متصل به کوه ها بوده وتا پیش ازآنان درآنجا قبيله بابری زنده ميکرد غصب مينمايد.